کرامت انسان در معارف و سیره نبوی
- اين مدخل از زیرشاخههای بحث کرامت انسان است. "کرامت انسان" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
پیامبر اسلام با تشکیل حکومت و به دست گرفتن قدرت سیاسی، به سلب موانع برخورداری انسان از کرامت ذاتی و اثبات آنچه کرامت انسان را به ارمغان میآورد اقدام کرد. پیامبر اسلام(ص) پیام دعوت خود را در پاسخ به سؤال مفروق - یکی از بزرگان «بنی شیبان»- چنین معرفی میکند: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ وَإِيتَاءِ ذِي الْقُرْبَى وَيَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْكَرِ وَالْبَغْيِ يَعِظُكُمْ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ[۱]. مفروق گفت: «به خدا که تو به تمامی اخلاق و اعمال نیک، دعوت کردی. مردمی که از حق رو گرداندند و تو را تکذیب کردند و با تو دشمنی ورزیدند، سخت گمراهند»[۲].
علی(ع) در نهج البلاغه این مبنای سیره حضرت را چنین میفرماید: «پیامبر(ص) مردم جاهلی را تا به جایگاه کرامت انسانی پیش برد و به رستگاری رساند»[۳]. «هاندریک وان لون» مؤلف کتاب تاریخ بشر نیز مینویسد: محمد(ص) از این زمان (هجرت) تا روز مرگ خود، در تمام اقدامات خویش، به دو علت توفیق یافت... او میگفت باید الله مالک تمام جهان را دوست داشت، پدر و مادر را احترام گذاشت، با بیچیزان و بیماران، متواضع و مهربان بود، درباره همسایگان تقلب و اعمال دور از شرافت انجام نداد[۴].
در تاریخ آمده است که عدی بن حاتم پس از شکست مردم «جبل طی» در سال نهم هجری از لشکر اسلام و فرار به شام، سرانجام بهوسیله خواهرش به مدینه آمد و در مسجد به محضر پیامبر اسلام(ص) شرفیاب شد و بعد به همراه پیامبر به سوی منزل حرکت کرد. در بین راه پیرزنی نزد حضرت آمد و حاجتش را با حضرت در میان گذاشت و حضرت مدتی به درد دل او گوش داد. عدی گوید: با خود گفتم وَ اللَّهِ مَا هَذَا بِمَلِكٍ (به خدا قسم این مرد سلطان و زمامدار مادی نیست) زیرا روش پادشاهان این نیست که برای رفع گرفتاری پیرزنی این مقدار معطل شوند و تا این اندازه تواضع داشته باشند. عدی گوید: به هر حال با او به منزل رفتم، اطاقش ساده و بیفرش بود، تنها فرش کوچکی از لیف خرما داشت، آن را در صدر اتاق افکند و مرا روی آن نشاند و خود روی زمین نشست و نهایت احترام را به من کرد. این رفتار انسانی او آنچنان در دلم اثر کرد که دیگر نیازی به دلیل و برهان نداشتم، با خود گفتم: باید این مرد پیامبر خدا باشد، پس از مذاکرات مختصری از آیین سابق خود دست کشیده، مسلمان شدم[۵]. سید قطب درباره علت پیشرفت سریع اسلام در دهههای اولیه مینویسد:... رمز پیروزی شگفتانگیز و پیشروی برقآسای روش اسلامی از آن جهت بود که برنامه و مقررات آن با احتیاجات فطری و ساختمان وجود انسان موافق بود و حقایق و اصول آن هم به هر جهت با عقل سلیم، سازگاری داشت و پیداست که چون فطرت انسان، روشن و بینا شد و به راه صحیح افتاد، دیگر هیچ چیز نمیتواند مانع پیشرفت او گردد و او را از هدف باز دارد[۶]
قرآن کریم میفرماید: إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۷]. پیامبر اعظم(ص) در سیره حکومتی خود به دنبال رساندن انسان به چنین مرتبهای از شایستگی بود و آنان که تحت رهبری سیاسی و الهی او قرار گرفتند، دارای افکار و اندیشههای بلندی شده و نیز اعمالی کاملاً انسانی و برخاسته از کمالات الهی داشتند، به طوری که صدور این نوع افکار فقط شایسته آنان بود. آیه شریفه میفرماید: مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً[۸].
آیه شریفه برخورداری حیات و زندگی پاکیزه و طیب را از آن کسانی میداند که هم عمل صالح انجام دهند و هم اندیشه پاک و حقگرایانه داشته و به کسب معارف الهی برآیند. در این صورت چنین اشخاصی مصادیق آیه شریفه إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ شده و از کرامت ارزشی ویژه خداوند برخوردار میشوند. پیامبر اعظم(ص) فرمود: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ». چنین بعثتی جهتگیری سیره را مشخص میکند تا در سایه حکومت و اِعمال حاکمیت الهی انسانها فطرت الهی خود را شکوفا ساخته و به آنچه خیر و نیکو و پسندیده خداست، چه از نوع اندیشه و معرفت باشد و چه از نوع عمل باشد، آزادانه و با انتخاب رو آورند و متصف به آنها شوند. علی(ع) میفرماید: «به درستی که خداوند محمد(ص) را مبعوث کرد تا بندگانش را از بندگیهای غیر خدا خارج کرده و به سوی عبودیت خداوند برساند»[۹].
انسانی که از کرامت ویژه برخوردار شد، دارای هدایت ویژه الهی گردید: مَنْ يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي[۱۰] و به درجاتی از اطمینان و آرامش رسید: أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ[۱۱] و به راحتی میتواند مشکلات و مصایب را تحمل کند: الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱۲].
در سیره حکومتی حضرت، انسان بعد از نجات از بندهای حقارت و بندگی و جهالت، به سوی حق رستگاری هدایت میشود تا به حق تعالی برسد. علی(ع) در حدیثی میفرماید: «هنگامی که رسول خدا(ص) مرا به سوی یمن فرستاد، فرمود با هیچ کس پیکار مکن مگر آنکه قبلاً او را دعوت به سوی حق کنی». بعد فرمود: به خدا سوگند اگر یک انسان به دست تو هدایت شود برای تو بهتر است از تمام آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب میکند[۱۳].
آنان که در این سیره کرامت ذاتی خود را یافتند و آموختند که انسان شأن جانشینی خداوند در زمین را دارد و باید از کرامت ویژه آن برخوردار شود و هدایت یافتن خود به سوی حق را آغازی برای رسیدن به حق قرار دادند، فراوانند. به ذکر چند نمونه اکتفا میشود.
سعد ربیع از کسانی است که مراتبی از شأنیت و شایستگی انسان را درک کرده و خود را تحت تربیت خلیفه خدا در زمین قرار داده است. وی زمانی که در جنگ احد با دوازده زخم بر زمین افتاده بود، مردی از کنار وی گذشت و به او گفت: میگویند محمد(ص) کشته شده. سعد به وی گفت: اگر محمد(ص) کشته شده ولی خدای محمد زنده است و ما در راه نشر آیین خدا جهاد میکنیم و از حریم توحید دفاع مینماییم[۱۴].[۱۵]
جستارهای وابسته
پرسش مستقیم
سیره سیاسی پیامبر خاتم برای احیای کرامت انسان چه بوده است؟ (پرسش)
منابع
پانویس
- ↑ «به راستی خداوند به دادگری و نیکی کردن و ادای (حقّ) خویشاوند، فرمان میدهد و از کارهای زشت و ناپسند و افزونجویی، باز میدارد؛ به شما اندرز میدهد باشد که شما پند گیرید» سوره نحل، آیه ۹۰.
- ↑ علی بن برهان حلبی، سیره حلبیه (بیروت: دار احیاء التراث العربی) ج۲، ص۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۳، ص۸۵.
- ↑ تاریخ بشر، ص۸۸.
- ↑ محمد بن واقد، مغازی (بیروت: منشورات اعلمی، ۱۴۰۹ق) ج۳، ص۹۸۸ - ۹۸۹.
- ↑ سید قطب، اسلام آیین فطرت، ص۱۴۱.
- ↑ «بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ «کسانی از مرد و زن که کار شایستهای کنند و مؤمن باشند، بیگمان آنان را با زندگانی پاکیزهای زنده میداریم» سوره نحل، آیه ۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۴۷.
- ↑ «کسانی را که خداوند راهنمایی کند راهیافتهاند» سوره اعراف، آیه ۱۷۸.
- ↑ «آگاه باشید! با یاد خداوند دلها آرام مییابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
- ↑ «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۲۱، ص۳۶۱.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۹۵.
- ↑ جمعی از محققان جامعه اسلامی فرهنگیان و پژوهشکده علوم و اندیشه سیاسی، سیره سیاسی پیامبر اعظم ص ۵۰ و ۵۵.