آصف بن برخیا در قرآن
- این مدخل از زیرشاخههای بحث آصف بن برخیا است. "آصف بن برخیا" از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
مقدمه
آصف بن برخیا بن شمعیا[۱] یا آصف بن برخیا بن شمعون[۲] داماد، جانشین،[۳] وزیر و به قولی کاتب[۴] سلیمان بن داوود(ع) آصف از بنی اسرائیل[۵] و بر اساس بعضی منابع[۶] معلّم دوران کودکی سلیمان بوده است. برخی او را پسر خواهر[۷]، پسر عمو[۸] یا پسر خاله[۹]سلیمان میدانند.
در تورات از شخصی به نام "اَساف بن برکیا" نام برده شده که رهبری گروهی از سرودخوانان و سرایندگان داود را بر عهده داشته، و او را از فرزندان لاوی بن یعقوب بن اسحاق معرّفی کرده است[۱۰] دوازده مزمور از مزامیر تورات به او نسبت داده شده است [۱۱].[۱۲]
آورنده تخت بلقیس
اغلب مفسّران در ذیل آیه قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِندَهُ قَالَ هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ [۱۳] سوره نمل که به داستان حضرت سلیمان و ملکه سبأ پرداخته، از آصف بن برخیا نام بردهاند. شرح داستان بر اساس آیات قَالَ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَنْ يَأْتُونِي مُسْلِمِينَ[۱۴]، قَالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقَامِكَ وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ[۱۵]، قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَلَمَّا رَآهُ مُسْتَقِرًّا عِنْدَهُ قَالَ هَذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّي لِيَبْلُوَنِي أَأَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ وَمَنْ شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ[۱۶] سوره نمل چنین است: سلیمان از یاران خود خواست که پیش از وارد شدن ملکه سبا، تخت او را در پیشگاه وی حاضر سازند. یکی از جنّیان مجلس گفت: من آن را پیش از آنکه از مسند قضا که از بامداد تا ظهر ادامه داشته [۱۷] برخیزی، نزد تو میآورم و بر این کار نیرومند و امینم. حضرت سلیمان گفت: سریعتر میخواهم[۱۸].[۱۹].
مفسّران درباره شخصی که چنین دانشی داشته و چنین پیشنهادی کرده، بر یک نظر نیستند و احتمال دادهاند که او آصف بن برخیا، خضر، ضبّة بناد، مردی صالح از جزیره، یملیخا، ملیخا، تملیخا، بلیخا، بلخ، اسطوم، اسطوس، اسطوع، سلیمان، جبرئیل، یکی از فرشتگان، ذوالنّور[۲۰]، یا هود بوده است؛ ولی بیشتر مفسّران با استناد به روایات بر این عقیدهاند که این شخص، آصف بن برخیا وزیر و دانشمند و فرد قابل اعتماد سلیمان بوده[۲۱] که اسم اعظم پروردگار را میدانسته است؛ اسمی که هرگاه خداوند به آن خوانده شود، اجابت میکند[۲۲]؛ از این رو آصف را مستجاب الدعوه میدانند[۲۳]. روایات فراوانی از طریق اهل بیت(ع) آصف بن برخیا را وصیّ سلیمان معرّفی کرده و مقصود از الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ را همین شخص دانسته است. بر پایه روایتی، رسول گرامی(ص) میفرماید: آورنده تخت بلقیس، وصیّ برادرم سلیمان بن داود بود[۲۴]. بنا به نقلی، علی(ع) نیز در موردی که کار خارقالعادهای انجام داد و با شگفتی یاران مواجه شد، فرمود: آیا نمیدانید که آصف بن برخیا وصیّ سلیمان بن داود بود؟ و نتیجه میگیرد که چون پیامبر اکرم(ص) نزد خدا گرامیتر از سلیمان است، وصیّ او نیز از وصیّ سلیمان گرامیتر است[۲۵]. مسعودی مینویسد: چون مرگ سلیمان فرا رسید، خداوند به او وحی کرد که آصف را وصیّ خود قرار دهد و میراث، نور و حکمت را به وی بسپارد[۲۶][۲۷].
جزایری در ذیل آیه وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ[۲۸] که به موضوع مرگ سلیمان پرداخته، میگوید: مدّتی که سلیمان در حال تکیه بر عصا قبض روح شده بود [۲۹]آصف بن برخیا تدبیر امور را در دست داشت[۳۰]. چون مرگ آصف نزدیک شد، به او وحی شد که فرزندش صفورا را جانشین خود کند و آنچه از نور و حکمت نزدش بود، به او واگذارد[۳۱]. در تورات رَحُبعام فرزند سلیمان به عنوان جانشین وی دانسته شده است[۳۲].[۳۳]
مقصود از کتاب
رأی مفسّران درباره کتابی که دانشِ بخشی از آن نزد آصف بود، گوناگون است. بعضی آن را لوح محفوظ و برخی نامه سلیمان به بلقیس میدانند و گروهی از جنس کتابهایی که بر پیامبران نازل میشود و نیز جمعی آن را تورات شمردهاند؛ همچنین گفته شده که مقصود از کتاب، اسم اعظم پروردگار متعال است که دانشِ بخشی از آن نزد آصف بود[۳۴]. درباره اسم اعظمی که آصف، خداوند را با آن خواند، برخی بر این عقیدهاند که "يَا حَيُ يَا قَيُّومُ" بوده که به زبان عبری "آهیا شراهیا" است. بعضی گفتهاند: "اللَّهِ الرَّحْمنِ " بوده و مجاهد آن را "يَا ذَا الْجَلَالِ وَالْإِكْرَام" دانسته و زهری از "يَا إِلَهَنَا وَ إِلَهَ كُلِّ شَيْءٍ إِلَهاً وَاحِداً لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْت" نام برده است[۳۵]. بر اساس روایتی، امام موسی کاظم(ع) سه روز پیش از شهادت، با خواندن اسم اعظمی که آصف خداوند را با آن خوانده بود، در یک چشم به هم زدن از زندان هارون الرشید در بغداد به مدینه رفت تا عهد امامت و وصایت را به امام علی بن موسی الرضا(ع) بسپارد[۳۶]. همچنین از روایات استفاده میشود که بهره آصف از اسم اعظم، اندک بوده است. شیخ کلینی از امام باقر(ع) و امام عسکری(ع) روایت کرده که اسم اعظم از ۷۳ حرف ترکیب یافته و آصف یک حرف از آنها را میدانست که چون به آن تکلّم کرد، در یک چشم به هم زدن تخت بلقیس در دسترس قرار گرفت و ۷۲ حرف نزد امامان(ع) و علم یک حرف، نزد خداوند ثابت است[۳۷][۳۸].
برخی مفسّران به طرح این پرسش پرداختهاند که آیا سلیمان برای آوردن تخت، به علم آصف بن برخیا نیازمند بوده است؟ طبق نقل تفسیر عیّاشی، امام عسکری(ع)در پاسخ به این پرسش فرمود: سلیمان از آنچه آصف میدانست، ناتوان نبود؛ امّا دوست داشت امّت او از جنّ و انس بدانند که آصف، وصیّ و جانشین او و حجّت خدا است و آنچه آصف میدانست، از علم سلیمان بود که به فرمان خدا، نزد آصف به ودیعه نهاده شده بود تا مردم در امامت و جانشینی او اختلاف نکنند؛ چنانکه خداوند این علم را در زمان حضرت داود(ع)در اختیار سلیمان گذاشت تا جانشین و حجّت بعد از داود بر مردم مشخّص شود[۳۹]. آلوسی میگوید: اقدام نکردن شخص سلیمان بر آوردن تخت، دلیل بر ناتوانی وی نبود؛ بلکه عادت پادشاهان این است که از روی مصالحی کاری را که خود قدرت دارند، به دیگری وامیگذارند[۴۰].
محیالدین عربی آورده است: این که یکی از یاران سلیمان چنین کار خارقالعادهای را انجام داد، برای تثبیت مقام و منزلت سلیمان نزد حاضران، بهتر بود از اینکه خود به این کار اقدام میکرد[۴۱]. قیصری گفته است: سلیمان قطب و خلیفه زمان خویش بود و بسیار کم است که اقطاب به طور مستقیم برای خودشان در عالم خرق عادت و تصرّفی کنند و خداوند همراهی عالمان امین و والا مقام را به آنان مکرمت فرموده که کارها و امورشان را به وسیله آنان انجام میدهند[۴۲]. به هر حال، آصف با بهرهگیری از دانش خود، از خداوند خواست تا تخت ملکه سبأ را از مأرب به شام نزد سلیمان آورد و پس از لحظهای، تخت نزد وی حاضر شد؛ در حالی که فاصله پیمودن دو شهر، حدود دو ماه بوده است. گفتهاند که آصف وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند؛ آنگاه دعا کرد و در یک چشم بر هم زدن، تخت نزد سلیمان ظاهر شد[۴۳]. نیشابوری میگوید: خداوند سه کرامت از کرامات اولیا را در قرآن یادآور شده است: یکی کرامت مریم است که طعام بهشتی برایش میرسید، دیگری کرامت اصحاب کهف است که سیصد سال در غار خوابیدند و سوم، کرامت آصف است که در طرفةالعینی تخت بلقیس را احضارکرد[۴۴][۴۵].
آصف بن برخیا در آیات دیگر
- گروهی از مفسّران مانند طبری، ابنکثیر و میبدی در ذیل آیه وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ [۴۶] داستانهایی را نقل کردهاند که در ضمن آنها، بارها به نام آصف بن برخیا اشاره شده است[۴۷]. در یکی از این داستانها آمده است که همسری از همسران سلیمان به نام جراده "دختر پادشاه جزیره صیدون" تندیس پدر خویش را عبادت میکرد[۴۸]. آصف از این موضوع آگاه شده، به اعتراض نزد سلیمان رفت که چهل روز است در خانه تو بت پرستیده میشود! سلیمان که از موضوع آگاه شد، به خانه رفت. بت را شکست و آتش زد، وزن را عقوبت کرد؛ پس از آن، یکی از جنّیان به نام صخر یا آصف یا خنفیق در صورت سلیمان پدیدار گشت و انگشتر سلیمان را به دست آورد و بر تخت وی نشست و به حکومت و قضاوت پرداخت. پس از چهل روز آصف بن برخیا بر نیرنگ آن جنّ سلیماننما آگاه و جنّی مجبور به فرار شد و انگشتر را در دریا افکند. سلیمان که در این مدّت از قصر رانده شده بود و برای صیّادان کار میکرد، انگشتر خویش را در شکم ماهی یافت. آن را به دست کرد؛ پس جنّ و انس به گردش جمع شدند و به حکومتش برگشت؛ البتّه بسیاری از مفسّران، مانند طبرسی[۴۹]، شیخ طوسی[۵۰] و علامه طباطبایی[۵۱] اینگونه داستانها را با حکمت خداوند و مقام و منزلت انبیا(ع) سازگار ندانسته و نپذیرفتهاند. در تفسیر تبیان آمده است: سخن مفسّران شیعه و هرکسی که پیامبران را منزّه از گناه و زشتی میداند، این است که ممکن نیست خداوند به یک جنّی این توان را بدهد که به صورت پیامبری درآید و امکان ندارد که نبوت در انگشتری باشد یا اینکه خداوند نبوت پیامبری را سلب کند[۵۲]. به نظر میرسد که اینگونه داستانها، افسانههای دروغین و خرافههای اسرائیلی است که با عقل و منطق سازگاری ندارد[۵۳][۵۴].
- در برخی روایات، ذیل آیه وَلَقَدْ فَتَنَّا سُلَيْمَانَ وَأَلْقَيْنَا عَلَى كُرْسِيِّهِ جَسَدًا ثُمَّ أَنَابَ[۵۵] از آصف چنین یاد شده است: چون خطای کشتن چهارده اسب از سلیمان سرزد، انگشتر از انگشت او بیفتاد. آصف بن برخیا گفت: چهارده روز انگشتر در دست تو قرار نخواهد گرفت؛ پس انگشترت را به من بده تا در این مدّت جانشین تو باشم و تو به خلوتی برو و به توبه و استغفار پرداز. من در میان مردم به سیره و روش تو رفتار میکنم. سلیمان انگشتر را به آصف سپرد و در دست او ثابت ماند و آصف که شبیه سلیمان شده بود، بر تخت نشست و حکومت کرد و پس از چهارده روز، انگشتر و تخت را به سلیمان سپرد[۵۶]. المیزان روایاتی را که نشاندهنده قتل اسبان به دست سلیمان است، منتهی به کعبالاحبار دانسته [۵۷]. و علی(ع) نیز بر اساس روایتی از ابن عباس در مجمع البیان، کشتن اسبان به دست سلیمان را نادرست شمرده، کعب را در این انتساب، دروغگو معرّفی میکند[۵۸][۵۹].
- در تفاسیر شیعه و سنّی آمده که چون سلیمان از دنیا رفت، شیطان کلّیّات و اقسام سحر را در نامهای نوشت. آن را پیچید و در پشت آن نوشت: این مکتوب، دربردارنده ذخایر گنجینههای علم است که آصف بن برخیا برای سلیمان بن داود قرار داد و آن نامه را زیر تخت سلیمان دفن کرد. وقتی مردم آن نامه را یافتند، عدّهای گفتند: حکومت و غلبه سلیمان بر ما با همین سحر بوده و خود به فراگیری و تعلیم سحر مشغول شدند[۶۰]. که قرآن در سرزنش آنان میفرماید: وَاتَّبَعُواْ مَا تَتْلُواْ الشَّيَاطِينُ عَلَى مُلْكِ سُلَيْمَانَ [۶۱][۶۲].
منابع
پانویس
- ↑ قصص الانبیاء، ص ۲۸۴.
- ↑ کشف الأسرار، ج۷، ص۲۲۲.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۳۶۳.
- ↑ الکشّاف، ج ۳، ص ۳۶۷.
- ↑ قرطبی، ج۱۳، ص۱۳۶.
- ↑ سمرقندی، ج۲، ص۴۹۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۳۴۹.
- ↑ قرطبی، ج۱۳، ص۱۳۶.
- ↑ قرطبی، ج۱۳، ص۱۳۶.
- ↑ کتاب مقدّس، سفر اوّل تواریخ، ۱۵: ۱۷ و ۱۸، ۱۶: ۴ و ۵؛ موسوعة الکتاب المقدّس، ص۱۹.
- ↑ المدخل إلی العهد القدیم، ص۳۱۵.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، مقاله «آصف بن برخیا»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.
- ↑ آنکه دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس میگزارم یا ناسپاسی میکنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بیگمان پروردگار من بینیازی ارجمند است؛ سوره نمل، آیه: ۴۰.
- ↑ «(سلیمان) گفت: ای سرکردگان! کدام یک از شما پیش از آنکه (آنان) گردن نهاده نزد من آیند اورنگ آن زن را پیش من میآورد؟» سوره نمل، آیه ۳۸.
- ↑ «دیوساری از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از جایت برخیزی برایت میآورم و من در این کار بسی توانمند درستکارم» سوره نمل، آیه ۳۹.
- ↑ «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت میآورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس میگزارم یا ناسپاسی میکنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بیگمان پروردگار من بینیازی ارجمند است» سوره نمل، آیه ۴۰.
- ↑ بحارالانوار، ج ۱۴، ص ۲۶۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۱۴، ص۲۶۹.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.
- ↑ کشف الأسرار، ج۷، ص۲۲۲؛ مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۹؛ مفحمات الاقران، ص۱۵۴.
- ↑ سمرقندی، ج۲، ص۴۹۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۳۴۹.
- ↑ کشف الأسرار، ج۷، ص۲۲۲.
- ↑ نور الثقلین، ج۴، ص۸۸.
- ↑ البرهان، ج۴، ص۲۲۰.
- ↑ اثبات الوصیه، ص۷۶.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.
- ↑ «و از سر ستم و گردنکشی، با آنکه در دل باور داشتند آن را انکار کردند پس بنگر که سرانجام (کار) تبهکاران چگونه بود» سوره نمل، آیه ۱۴.
- ↑ بر اساس برخی روایات، یک سال.
- ↑ النور المبین، ص۳۸۵.
- ↑ اثبات الوصیه، ص۷۶.
- ↑ کتاب مقدّس، سفر دوم تواریخ، ۹: ۳۱.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، مقاله «آصف بن برخیا»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج۷، ص۳۴۹.
- ↑ المیزان، ج۱۵، ص۳۶۳.
- ↑ عیون اخبارالرضا(ع)، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۲۸۶.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.
- ↑ مجمع البیان، ج۷، ص۳۵۱.
- ↑ روح المعانی، مج۱۱، ج۱۹، ص۳۰۴.
- ↑ شرح فصوص الحکم، ص۹۳۲.
- ↑ شرح فصوص الحکم، ص۹۲۵.
- ↑ جامع البیان، مج۱۱، ج۱۹، ص۲۰۰؛ روح المعانی، مج۱۱، ج۱۹، ص۳۰۶.
- ↑ قصص قرآن، ص۲۹۱.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، مقاله «آصف بن برخیا»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.
- ↑ و به راستی ما سلیمان را آزمودیم و کالبدی را بر اورنگ (پادشاهی) او افکندیم سپس (به سوی ما) بازگشت؛ سوره ص، آیه: ۳۴.
- ↑ جامع البیان، مج۱۲، ج۲۳، ص۱۸۶؛ کشف الاسرار، ج۸، ص۳۴۹؛ ابن کثیر، ج۴، ص۳۸.
- ↑ کشفالأسرار، ج ۸، ص ۳۴۹ و ۳۵۰.
- ↑ مجمعالبیان، ج۸، ص۷۴۳.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۵۶۲.
- ↑ المیزان، ج ۱۷، ص ۲۰۷.
- ↑ التبیان، ج۸، ص۵۶۲.
- ↑ نمونه، ج۱۹، ص۲۸۱.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.
- ↑ «و به راستی ما سلیمان را آزمودیم و کالبدی را بر اورنگ (پادشاهی) او افکندیم سپس (به سوی ما) بازگشت» سوره ص، آیه ۳۴.
- ↑ اثبات الوصیه، ص۷۶.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۰۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۸، ص۷۴۱.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.
- ↑ جامع البیان، مج۱، ج۱، ص۶۲۵؛ عیّاشی، ج۱، ص۵۲.
- ↑ و (یهودیان) از آنچه شیطانها در فرمانروایی سلیمان (به گوش این و آن) میخواندند (که سلیمان جادوگر است)؛ پیروی کردند؛ سوره بقره، آیه: ۱۰۲.
- ↑ ناصحی، محمد حسن، مقاله «آصف بن برخیا»، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج ۱، ص ۲۷۳ - ۲۷۶.