عایشه در نهج البلاغه
نگاه منفی عایشه به امام علی
از جمله اسباب نگاه منفی عایشه نسبت به امام علی(ع) این بود که چون حضرت رسول مأمور شد به بستن درهائی که به مسجد باز بود، همه درها حتی باب ابوبکر را بست و باب علی(ع) را باز گذاشت و دیگر آنکه ابی بکر را با سوره برائت به مکه فرستاد، پس از آن او را عزل نمود و سوره را به توسط امیرالمؤمنین به مکه فرستاد و دیگر آنکه فاطمه(ع) دارای فرزند گردید ولی عایشه هیچ فرزند نداشت و حضرت رسول فرزندان فاطمه را فرزندان خود میدانست. علاوه عایشه مقام و موقعیت خدیجه را نمیتوانست تحمل کند.
«حمیدی» در کتاب «الجمع بین الصحیحین» از مسند عایشه روایت کرده که گفت: (به غیرت نیامدم بر احدی از زنان پیامبر به اندازهای که بر خدیجه به غیرت آمدم با وجود این که او را هرگز ندیدم لکن پیامبر او را بسیار یاد میکرد) .[۱]
عایشه نه تنها به خدیجه رشک میبرد، بلکه به دختر او فاطمه و دامادش علی(ع) نیز رشک میبرد. احمد بن حنبل در مسندش به سند خود از «نعمان بن بشیر» روایت کرد که گفت: ابوبکر اجازه خواست تا بر رسول خدا(ص) وارد شود، در همین بین صدای عایشه را شنید که با رسول خدا(ص) دعوا میکرد و میگفت: من خوب به دست آوردهام که تو علی را از پدر من و خودم دو برابر یا بیشتر دوست میداری، پس ابوبکر همین که وارد شد به سوی عایشه حمله کرد و گفت: ای دختر فلان زن بیسر و پا چه قدر به تو گفتم به روی رسول خدا(ص) نایست و صدایت را بلند مکن[۲]. هیثمی این روایت را در مجمع خود آورده و به «بزاز» هم نسبت داده و رجال آن را صحیح دانسته است[۳].
عایشه حتی به فاطمه(ع) دختر پیامبر نیز حسادت میورزید و تحمل آن را نداشت که ببیند پیامبر دخترش را میبوسد و نوازش میکند، طبق روایت «ذخائر العقبی» [۴] و روایت تاریخ بغداد[۵] عایشه میگوید: به پیامبر اعتراض کردم که چرا این قدر فاطمه را میبوسی؟ در پاسخ فرمود: آری عایشه وقتی مرا به آسمان بردند، جبرئیل مرا وارد بهشت کرد و سیبی از آنجا به من داد و من آن را خوردم آن میوه نطفه فاطمه شد و چون برگشتم با خدیجه همبستر شدم فاطمه از همین نطفه است پس فاطمه حورائی است در قالب بشر و من هر وقت مشتاق بوی بهشت میشوم آن بوی را از فاطمه استشمام میکنم و لذا او را میبوسم[۶].
شواهد بسیاری در باره این نگاه منفی عایشه به امام علی(ع) در تاریخ و روایات وجود دارد؛ از جمله: مینویسند: عایشه در مکه بود و پیش از کشته شدن عثمان رفته بود پس چون حج خود را به انجام رسانید، عازم مدینه گردید و در بین راه که «ابن ام کلاب» به او برخورد گفت: عثمان چه کرد؟ گفت: کشته شد. گفت: دور و رانده باد.
سپس گفت: مردم با که بیعت کردند؟ گفت: با طلحه. گفت: آفرین بر ذوالاصبع. سپس عبید بن ابی سلم به او برخورد، از او پرسید: مردم چه کردند؟ گفت: با علی(ع) بیعت کردند. گفت: به خدا سوگند دیگر باک نداشتم که آسمان به زمین آید[۷] وای بر تو ببین چه میگوئی؟ گفت: همان است که گفتم. عایشه سخت ناراحت شد «عبید» پرسید: ای مادر مؤمنان چرا این طور شدی؟ من بین مشرق و مغرب بهتر و سزاوارتر از او به خلافت سراغ ندارم و نظیری برای او در تمام حالات نمیبینم، چگونه تو از حکومت او ناراحتی، عایشه جوابی ندارد! دستور داد از همانجا او را به مکه برگردانند و در بین راه میگفت: (عثمان را مظلوم کشتند)[۸].
یکی از خطبههای امام(ع) است که پس از پایان جنگ جمل در نکوهش بعضی از زنان ایراد فرموده است: «ای مردم جمعی از زنان هم از نظر ایمان، هم از جهت بهره و هم از موهبت عقل در رتبهای کمتر از مردان قرار دارند. اما گواه بر کمبود ایمانشان همان برکنار بودن از نماز و روزه در ایام عادت است، و اما بهره آنها، گواهش این است که سهم ارث آنان نصف سهم مردان است و اما بهره آنها این است که شهادت دو نفر آنان معادل شهادت یک مرد است، پس از زنان بد بپرهیزید و مراقب نیکان آنها باشید، اعمال نیک به عنوان اطاعت و تسلیم بیقید و شرط (در برابر) آنان انجام مدهید تا در اعمال بد انتظار اطاعت از شما نداشته باشند»[۹]
این خطبه بعد از جنگ جمل و آن همه خونریزیهائی که به وسیله عایشه رخ داد، از امام(ع) صادر شده، درباره دسته خاصی از زنان است که در این گونه مسیرها گام برمیدارند وگرنه چه کسی میتواند انکار کند که در پیشرفت اسلام زنان بزرگ و با شخصیتی همچون خدیجه و فاطمه زهرا و زینب کبری و جمعی از زنان با فضیلت دیگر شرکت داشتهاند و علی(ع) نیز برای آنها احترام فوق العاده قائل بود.[۱۰]
عایشه و جنگ جمل
ابن ابی الحدید میگوید: هر کس در تاریخ و اخبار چیزی نوشته، صریحاً گفته است: عایشه سرسختترین دشمنان عثمان بود، حتی روزی یکی از لباسهای پیامبر(ص) را بیرون آورد و در منزل خویش آویخت و به هر کس وارد خانه میشد میگفت: این لباس پیغمبر است هنوز کهنه نشده و عثمان سنت او را کهنه ساخته است.
یعقوبی مینویسد: موقعی که عثمان در خانهاش محاصره بود، مروان نزد عایشه رفت و گفت: ای ام المؤمنین کاش بپا میخواستی و میان این مردم سازش میدادی؟ گفت: من وسایل سفرم را آماده کردهام و میخواهم به حج بروم. گفت: به جای هر درهمی که خرج کردهای دو درهم به تو داده میشود گفت: شاید تو گمان میکنی که من عثمان را نمیشناسم. به خدا قسم دوست داشتم که او پاره پاره در جوالی از جوالهای من بود و میتوانستم او را حمل کنم و به دریا افکنم.[۱۱]
گفتهاند: نخستین کسی که عثمان را (نعثل) نامید و همواره میگفت: (نعثل را بکشید خدا او را بکشد)[۱۲] عایشه بوده است.
ولی همینکه شنید عثمان را کشتهاند و با علی(ع) بیعت کردهاند، در بین مردم عملا گفت: (عثمان را مظلوم کشتند) طلحه و زبیر، نامهای به وسیله عبدالله زبیر برایش فرستادند و از او خواستند به عنوان مطالبه خون عثمان مردم را از بیعت علی(ع) برگرداند.
هنگامی که عایشه در مکه مقدمات کارش را فراهم میکرد «ام سلمه» نیز در مکه بود و تصمیم گرفت از امام(ع) دفاع کند، عایشه میخواست ام سلمه را همچون «حفصه» در مبارزه با امام(ع) با خود همراه سازد لذا او را خواست و کمی از مظلومیت عثمان برای او صحبت کرد.
ام سلمه در پاسخ گفت: تا دیروز مردم را بر ضد عثمان میشورانیدی و او را «نعثل» میخواندی چرا امروز چنین میگوئی با اینکه موقعیت علی(ع) را در نزد پیامبر خوب میدانی و اگر فراموش کردهای تا یاد آوریت کنم؟ عایشه گفت: عیبی ندارد! ام سلمه گفت: به خاطر داری که تصمیم گرفتی به پیامبر(ص) و علی(ع) هنگامی که صحبت آنها طول کشید پرخاش کنی و پیامبر در پاسخ فرمود: به خدا سوگند هیچ کس علی(ع) را دشمن نمیدارد و با او کینه نمیورزد، خواه از اهل بیت من باشد یا نه جز اینکه از ایمان خارج میگردد. عایشه گفت: آری.
و نیز به خاطر داری که علی(ع) کفش پیامبر را تعمیر میکرد، پدرت و عمر از پیامبر در مورد اینکه چه کسی را به خلافت برمیگزیند، سئوال مینمودند و پیامبر در پاسخشان فرمود: جائی که الان نشسته میبینم و اگر بگویم از دورش پراکنده خواهید شد، چنانکه بنی اسرائیل از دور هارون پراکنده شدند و پس از رفتن عمر و پدرت تو از پیامبر پرسیدی چه کسی را خلیفه قرار خواهی داد؟ پیامبر فرمود: آن کسی که کفش را تعمیر میکند و ما نگاه کردیم کسی جز علی نبود پرسیدیم مقصود علی است؟ گفت: آری، آیا این مطلب را به یاد داری؟ عایشه گفت: بلی، ام سلمه پرسید: پس چرا میخواهی با او مبارزه کنی؟ گفت: برای اصلاح بین مردم! ام سلمه گفت: خود میدانی و از هم جدا شدند، ام سلمه این جریان را برای امام نوشت...[۱۳].
از سخنان امام(ع) در جنگ جمل آنگاه که از کنار کشته «طلحه بن عبدالله» و «عبدالرحمن بن عتاب بن اسید» عبور نمود: «ابومحمد (کنیه طلحه است) در این مکان دور از دیار، غریب افتاده است! به خدا سوگند من کراهت داشتم که از طایفه قریش در زیر ستارگان کشته افتاده باشند، انتقام خود را از «بنی عبد مناف» (طلحه و زبیر که از طرف مادر به عبد مناف میرسند یا غیر ایشان بنابر اختلاف شراح) گرفتم (و قصاص خون شیعیان را نمودم) و اما بزرگان قبیله جمح از دست من فرار کردند. آنها به سوی امری گردن کشیده بودند که اهلیت آن را نداشتند و پیش از آنکه به آن برسند گردنهاشان شکسته شد![۱۴]
البته (عبدالرحمن بن عتاب بن اسید) از صحابه پیامبر نیست بلکه او از تابعین به شمار میرود، پدرش عتاب همان کسی است که در ۲۲ سالگی پیامبر او را فرماندار مکه قرار داد و فرمود: «اگر کسی را بهتر از تو نسبت به آنها سراغ داشتم بر آنها میگماردم». پسرش عبدالرحمان همان است که علی(ع) در جنگ جمل به هنگام عبور از کنار کشتهاش فرمود: برای تو متأثرم ای یعسوب قریش، این جوان جوانان است، این مغز خالص از طایفه عبد مناف است! کسی به آن حضرت عرض کرد از این جوان سخت تعریف کردی؟ فرمود: مادری مرا و مادری او را زائیده که تو را متولد نساخته است[۱۵] (و نباید او در چنین صحنهای حاضر شود تا کشته گردد و از آن همه خوبی بهرهای نبرد).
آری انتقادات علی(ع) حتی از دشمنانش احساساتی و متعصبانه نیست تحلیلی و منطقی است و همین است که به انتقادات آن حضرت ارزش فراوان میدهد.[۱۶]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ "ما غرت علی امراه من نساء النبی الا علی خدیجه و ما رایتها قط ولکن کان یکثر ذکرها"؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۳۱۷-۳۷۰.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۲۵۷.
- ↑ هیثمی، مجمع الزواید، ج۹، ص۱۲۶.
- ↑ محبالدین طبری، ذخائر العقبی، ص۴۶.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.
- ↑ تاریخ بغداد، ج۵، ص۸۷.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۸۰.
- ↑ "قتلوا ابن عفان مظلوما" شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۱۵ ببعد.
- ↑ «مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنَّ اَلنِّسَاءَ نَوَاقِصُ اَلْإِيمَانِ نَوَاقِصُ اَلْحُظُوظِ نَوَاقِصُ اَلْعُقُولِ فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمَانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ اَلصَّلاَةِ وَ اَلصِّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ اِمْرَأَتَيْنِ مِنْهُنَّ كَشَهَادَةِ اَلرَّجُلِ اَلْوَاحِدِ وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوَارِيثُهُنَّ عَلَى اَلْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ اَلرِّجَالِ فَاتَّقُوا شِرَارَ اَلنِّسَاءِ وَ كُونُوا مِنْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ وَ لاَ تُطِيعُوهُنَّ فِي اَلْمَعْرُوفِ حَتَّى لاَ يَطْمَعْنَ فِي اَلْمُنْكَر»؛ نهج البلاغه، کلام شماره، ۸۰.
- ↑ الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۲۵-۱۲۷.
- ↑ لعلک تری انی فی شک من صاحبک؟ اما و الله لوددت انه مقطع فی غراره من غرائری و انی اطیق حمله فاطرحه فی البحرتاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۷۵.
- ↑ اقتلوا نعثلا قتل الله نعثلا
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۶، ص۲۰۵ تا ۲۲۷.
- ↑ «لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهَذَا اَلْمَكَانِ غَرِيباً أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ اَلْكَوَاكِبِ أَدْرَكْتُ وَتْرِي مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ وَ أَفْلَتَتْنِي أَعْيَانُ بَنِي جُمَحٍ لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ لَمْ يَكُونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دُونَهُ»؛ نهج البلاغه، کلام ۲۱۹، به ترتیب فیض الاسلام ۲۰۹.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۱۲۳-۱۲۵؛ اسد الغابه، ج۳، ص۳۵۷.
- ↑ الهامی، داوود، صحابه از دیدگاه نهج البلاغه، ص۱۲۷-۱۳۰.