نسخهای که میبینید نسخهای قدیمی از صفحهاست که توسط Heydari(بحث | مشارکتها) در تاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۳۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوتهای عمدهای با نسخهٔ فعلی بدارد.
نسخهٔ ویرایششده در تاریخ ۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۳۴ توسط Heydari(بحث | مشارکتها)
چه کسانی از تولد امام مهدی اطلاع یافتهاند؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مهدویت است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مهدویت مراجعه شود.
«درعینحال که از اول بنا بوده تولد فرزندامام حسن عسکری (ع) مخفی بماند باز هم جماعتی از ثقات و نزدیکان آنحضرت، آن کودک را مشاهده نموده به وجودش شهادت دادهاند، از باب نمونه:
از کسانیکه در هنگام تولد حضرتصاحب الامر (ع) حضور داشته و جریان را مفصلا شرح داده حکیمه خاتون دختر اماممحمدتقی و عمه امام حسن عسکری است. اجمال داستان این است: حکیمه خاتون میگوید: روزی به خانه امام حسن (ع) مشرف شدم، شبانگاه که شب نیمه شعبان سال (۲۵۵) بود وقتی خواستم به منزلم مراجعت کنم، امام حسن فرمود: عمه جان امشب در خانه ما باش، زیرا ولی خدا و جانشین من در این شب متولد خواهد شد. پرسیدم از کدام کنیزانت؟ فرمود: از سوسن. پس هرچه در سوسن جستجو نمودم آثاری از حمل ندیدم. بعد از افطار و ادای نماز با سوسن در یک اطاق خوابیدیم طولی نکشید که از خواب بیدار شدم و در فرمایشات امام حسنتفکر مینمودم. بعدا مشغول نماز شب شدم، سوسن هم از خواب برخاسته نماز شب را به جای آورد. نزدیک سپیدهدم شد اما از وضع حمل خبری نبود. داشتم در صحت وعده امام حسنتردید مینمودم که از اطاقش فرمود: عمه جانشک نکن که وقت تولد فرزندم نزدیک شده است. ناگهان احوال سوسن را متغیر دیدم از جریان پرسیدم فرمود: احساس ناراحتی شدیدی در خود میکنم. من به تهیه مقدمات و وسائل وضع حمل مشغول شدم و خودم قابلگی او را برعهده گرفتم.
طولی نکشید که ولی خداپاک و پاکیزه به دنیا آمد، در همان حال امام حسن فرمود: عمه جان فرزندم را بیاور، وقتی کودک را به نزدش بردم او را در بغل گرفته زبان مبارکش را بر چشمان آن کودک مالید، بلافاصله باز شد. سپس زبانش را بر دهان و گوش آن نوزاد کشید و دست بر سرش مالید. پس آن کودک به سخن آمده به تلاوت قرآن مشغول شد. بعدا کودک را به من داد و فرمود: به نزد مادرش ببر. کودک را نزد مادرش بردم و به منزل خودم برگشتم. در روز سوم نیز به خانه امام حسن مشرف شدم و ابتدائا بقصد دیدار نوزاد به حجره سوسن رفتم اما کودک را ندیدم، پس خدمت امام حسن مشرف شدم ولی خجالت کشیدم از احوال نوزاد سؤال نمایم. امام حسن ابتداءا فرمود: عمه جان فرزندم در پناهخداغایب شده است، هنگامی که من از دنیا رفتم و دیدی شیعیانم اختلاف دارند جریان ولادت فرزندم را به شیعیان مورد وثوق خبر بده اما باید آن قضیه مخفی بماند زیرا فرزندم غایب خواهد شد[۱].
نسیم و ماریه خدمتکاران امام حسن (ع) روایت کردهاند که: وقتی صاحب الامر متولد گشت بر دو زانوی خویش نشست و انگشتانش را به سوی آسمان بلند نمود سپس عطسهای نموده فرمود: الحمد لله رب العالمین[۲].
ابو غانم خادم میگوید: فرزندی برای امام حسن متولد شد که نامش را محمد گذاشت، روز سوم آن کودک را به اصحابش نشان داده فرمود: این فرزندم بعد از من صاحب و امام شماست و همان قائمی است که همه در انتظارش میباشند. وقتی زمین را جور و ستم فراگرفت قیام میکند و عدل و داد را برپا میدارد[۳].
حسن بن منذر میگوید: روزی حمزة بن ابی الفتح نزد من آمد و گفت: بشارت باد که دیشب خدا به امام حسن فرزندی عطا کرده لکن دستور داده که امرش را مخفی بداریم. نامش را پرسیدم گفت: نامش محمد است[۷].
احمد بن اسحق میگوید: روزی خدمت امام حسن عسکری (ع) رسیده قصد داشتم، از جانشینش سؤال کنم. پس آنجناب ابتدا به سخن نموده فرمود:ای احمد بن اسحاق! خداوند متعال از هنگامی که آدم را آفریده تا قیامت، زمین را هرگز از حجتی خالی نگذاشته و نمیگذارد، به برکت آن وجود است که بلا از زمین دفع میشود و باران نازل میگردد و برکاتزمین خارج میشود. عرض کردم: یابن رسولالله! امام و جانشین شما کیست؟ آنجناب داخل خانه شد، سپس کودک سهسالهای را که مانند ماه شب چهارده بود، بر دوش گرفته خارج شد و فرمود: احمد! اگر تو نزد خدا و ائمه، گرامی نبودی فرزندم را نشانت نمیدادم، بدان که این کودک همنام و همکنیه رسول خداست و همان کسیست که زمین را پر از عدل و داد میکند[۸].
جعفر بن محمد بن مالک از جماعتی از شیعیان که علی بن بلال و احمد بن هلال و محمد بن معاویة بن حکیم و حسن بن ایوب، از جمله آنان میباشند نقل کرده که گفتند: ما در خانه امام حسن اجتماع نموده بودیم تا از جانشینش سؤال کنیم و در آن حال چهل نفر در آن مجلس حضور داشتند. پس عثمان بن سعید برخاسته عرض کرد: یابن رسولالله! ما آمدهایم از موضوعی سؤال کنیم که شما بهتر میدانید. حضرت فرمود: بنشین آنگاه از جا حرکت نمود فرمود: هیچکس از مجلس خارج نشود. بعد از ساعتی برگشت و کودکی را که مانند پارهای از ماه بود با خودش آورده فرمود: این امام شماست از او اطاعت کنید لکن دیگر او را نخواهید دید[۱۰].
ابو هارون میگوید: صاحب الزمان را دیدم در حالی که صورتش مانند ماه شب چهارده میدرخشید[۱۱].
یعقوب میگوید: روزی داخل خانه امام حسن شدم و در طرف راست آن حضرت اطاقی را دیدم که پردهای بر درش آویخته بود. عرض کردم: آقای من! صاحب الامر کیست؟ فرمود: پرده را بالا بزن. هنگامیکه پرده را بالا زدم، کودکی ظاهر شده آمد بر روی زانوی آن حضرت نشست پس به من فرمود: این امام شماست[۱۲].
عمر و اهوازی میگوید: امام حسن فرزندش را به من نشان داده فرمود: بعد از من فرزندم امام شماست[۱۳].
خادم فارسی میگوید: درب خانه امام حسن بودم که کنیزی از خانه خارج شد، در حالی که چیز پوشیدهای را همراه داشت، پس امام به او فرمود: چیزی را که همراه داری آشکار ساز. پس آن کنیز، کودک زیبایی را نمایان ساخت. امام به من فرمود: این امام شماست. خادم فارسی میگوید: بعد از آن دیگر کودک را ندیدم[۱۴].
کامل بن ابراهیم میگوید: صاحب الامر را در خانه امام حسن دیدم. در سن چهار سالگی بود و صورتش مانند ماه میدرخشید و مشکلاتم را قبل از سؤال پاسخ داد[۱۷].
سعد بن عبد الله میگوید: صاحب الامر را دیدم در حالی که صورتش مانند پاره ماهی بود. روی زانوی پدرش نشسته بود و مسائل مرا پاسخ داد[۱۸].
حمزة بن نصیرغلام ابی الحسن (ع) از پدرش نقل کرده که گفت: وقتیکه حضرتصاحب الامر متولد شد اهل خانه حضرتعسکری به همدیگر بشارت میدادند. چون قدری بزرگ شد برای من دستوری صادر شد که هرروز استخوان قلمی هم با گوشت بخرم و گفتند: این برای مولای کوچک ماست[۱۹].
ابوالادیان: وی یکی از خدمتکاران خانه امام حسن عسکری (ع) بود که از جمله وظایف او، تصدی امور نامههای آن حضرت و بردن آنها به شهرهای مختلف بود. او یکی از کسانی است که حضور آشکار و نماز خواندنحضرت مهدی (ع) بر پیکر مبارک امام حسن عسکری (ع) را ذکر کرده است. این دیدار عام به شکلی، اعلام عمومی ولادت و نیز امامت امام مهدی (ع) را به همراه دارد. او میگوید: فتقدم جعفر بن علي ليصلي عليه أخيه، فلما هم بالتكبير خرج صبي بوجهه سمرة بشعره قطط بأسنانه تفليج فجبذ برداء جعفر بن علي و قال: تأخر يا عم فأنا أحق بالصلاة علي أبي فتأخر جعفر و قد اربد وجهه و اصفر فتقدم الصبي و صلى عليه.[۲۳]
ابونصر طریف: این شخص نیز از موالیان امام حسن عسکری (ع) بود که توفیقدیدار خود با امام مهدی (ع) را به این صورت گزارش کرده است: دخلت علي صاحب الزمان فقال: علي بالصندل الأحمر؛ فأتيته به؛ ثم قال: أ تعرفني؟ قلت: نعم؛ فقال: من أنا؟ فقلت: أنت سيدي و ابن سيدي؛ فقال؛ ليس عنى هذا سألتك؛ قال طريف فقلت: جعلني الله فداك فبين لي؛ قال: أنا خاتم الأوصياء و بي يدفع الله عزوجل البلاء عني أهلي و شيعتي.[۲۴]»[۲۵].
«"ابو غانم" از خادمان منزل امام حسن عسکری (ع) بوده که از تولد حضرت مهدی (ع) اطلاع یافته و خبر داده است[۳۷]. ابو غانم میگوید: حضرت قائم (ع) در گهواره بود. به محضرش شرفیاب شدم، فرمود: صندل قرمز پیش من بیاور! وقتی آوردم، فرمودند: مرا میشناسی؟ گفتم: آری، شما مولای من و فرزند مولای من هستید. فرمود: آن را سؤال نکردم. گفتم منظور خود را بیان فرمایید. فرمودند: من خاتم اوصیا هستم، خداوند به وسیله من، بلا را از اهل و شیعیانم دفع میکند[۳۸]. باز ابو غانم از دیدار دیگری سخن میگوید که در آن گروهی از شیعیان افتخار حضور داشتهاند، وی میگوید: برای ابو محمدامام حسن عسکری (ع) فرزندی متولد شد که اسم او را محمد گذاشت. روز سوم ولادتش او را بر اصحاب خود نشان داد و فرمود: "این (مولود) امام و سرپرست شما بعد از من است و جانشین من است در میان شما. این همان قائم (ع) است که گردنها برای انتظار به سوی او کشیده میشود، وقتی که زمین از ظلم و جور پر شده باشد، قیام میکند و زمین را از عدل و داد پر میکند[۳۹]»[۴۰].
«"کامل بن ابراهیم مدنی" از جمله کسانی است که از تولد حضرت مهدی (ع) اطلاع یافته و از آن خبر داده است[۴۱]. گروهی از مفوضه او را به محضر امام حسن عسکری (ع) فرستادند تا سؤالاتی از محضر امام بپرسد. وی وارد مجلس شد و در کنار دری که پردهای بر آن آویخته بود، نشست. پیش از آنکه سؤالاتش را مطرح کند، بادی وزید و پرده کنار رفت. حضرت مهدی (ع) که در آنجا بودند، پاسخ پرسشهای وی را ارائه فرمودند[۴۲]. کامل بن ابراهیم از برکت وجود حضرت، هدایت شد و از عقیدهاش برگشت. وی جزو کسانی است که بر جنازه امام حسن عسکری (ع) نماز خوانده و در مراسم تشییعجنازه، حضرت مهدی (ع) را دیدهاند[۴۳]»[۴۴].
«ماریه از کنیزان امام حسن عسکری (ع) بود. وی شاهد تولد حضرت مهدی (ع) بوده و میگوید: صاحب الزمان از شکم مادر در حالی متولد شد که دوزانو بوده و دو انگشت سبابهاش را به سمت آسمان بلند کرده بود. سپس عطسه زد و گفت: "الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ"[۴۵]»[۴۶].
«"نسیم" خادم امام حسن عسکری (ع) بود. وی یکی از کسانی است که از تولد حضرت مهدی (ع) اطلاع یافته و از آن خبر داده است[۴۹]. این کنیز تربیتیافته بیت رفیع حضرت عسکری (ع) میگوید: یک شب پس از ولادت حضرت مهدی (ع) بر او وارد شدم و در کنار گاهوارهاش، عطسه به من دست داد. آن کودک گرانمایه فرمود: "یرحمک الله". از این موضوع، سخت شادمان شدم که فرمود: "بگویم عطسه دارای چه فوایدی است؟" گفتم: آری، سرورم! حضرت فرمودند: "عطسه، تا سه روز، نویدبخش سلامتی و امان از مرگ کوتاهمدت است[۵۰]»[۵۱].
«"یعقوب بن منقوش" از گواهان ولادت امام عصر (ع) بوده است[۵۲]. میگوید: به محضر امام حسن عسکری (ع) شرفیاب شدم. امام بر فراز سکویی در صحن خانه نشسته بود و در کنار آن حضرت پردهای آویخته بود. عرض کردم: مولای من! صاحب این امر -بعد از شما- کیست؟ فرمود: پرده را کنار بزن. پرده را کنار زدم، کودکی بیرون آمد و روی زانوی پدر بزرگوارش نشست. امام خطاب به من فرمود: این -فرزندم- صاحب این امر است. آنگاه خطاب به فرزندش فرمود: تا وقت تعیین شده، داخل خانه شو. حجت خدا وارد خانه شد. آنگاه امام خطاب به من فرمود: ای یعقوب! نگاه کن، ببین چه کسی در خانه هست؟ وارد خانه شدم و کسی را در آنجا نیافتم![۵۳]امام حسن عسکری (ع) اینگونه شیعیان را به غیبتحضرت بقیة الله (ع) تمرین میدهد تا با آن انس بگیرند»[۵۴].
«"یعقوب بن یوسف ضراب" از جمله کسانی است که از تولد امام مهدی (ع) اطلاع یافته و از آن خبر داده است[۵۵]»[۵۶].
↑اثبات الهداة، ج ۷، ص ۳۵۶. اگر میخواهید در موضوع تولد حضرت صاحب الامر (ع)، اطلاعات بیشتری بهدست آورید بکتاب «تبصرة الولی فیمن رأی القائم المهدی» تألیف علامه محقق سید هاشم بحرانی و کتاب بحار الانوار، ج ۵۱ باب ۱ و، ج ۵۲ باب ۱۷ و ۱۹ مراجعه نمایید.
↑کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۷۵؛ جعفر بن علیّ پیش رفت تا بر برادرش نماز گزارد و چون خواست تکبیر گوید کودکی گندم گون با گیسوانی مجعّد و دندانهای پیوسته بیرون آمد و ردای جعفر بن علیّ را گرفت و گفت: ای عمو! عقب برو که من به نماز گزاردن بر پدرم سزاوارترم. و جعفر با چهرهای رنگ پریده و زرد عقب رفت. آن کودک پیش آمد و بر او نماز گزارد.
↑کمال الدین و تمام النعمه، ج ۲، ص ۴۴۱؛ بر صاحب الزّمان وارد شدم فرمود: برایم صندل سرخ بیاور، برایش آوردم، سپس فرمود: آیا مرا میشناسی؟ گفتم: آری، فرمود: من کیستم؟ گفتم: شما آقای من و فرزند آقای من هستید، فرمود: از این نپرسیدم، طریف گوید: گفتم: فدای شما شوم، برایم بیان کنید، فرمود: من خاتم الأوصیاء هستم و خدای تعالی به واسطه من بلا را از خاندان و شیعیانم برطرف میکند.