عصمت در معارف و سیره رضوی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۴۰ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

الگو:عصمت

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث عصمت است. "عصمت" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل عصمت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

پاسخ‌های امام رضا(ع) به شبهات وارده بر عصمت پیامبران

از امام درباره این آیه سؤال شد که خداوند می‌فرماید: ﴿فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي[۱] چگونه ابراهیم(ع) که پیامبر خدا است اظهار می‌دارد که این ستاره پروردگار من است؟! امام(ع) فرمود: ابراهیم هنگامی که از مخفی‌گاه خود بیرون آمد با سه گروه برخورد کرد: گروهی ستاره زهره را می‌پرستیدند گروهی ماه و گروهی خورشید را: پس هنگامی که شب او را فرا گرفت، زهره را دید و از روی انکار و استخبار و به شکل پرسشی گفت: این پروردگار من است؟! پس هنگامی که ستاره افول کرد، گفت افول کنندگان را دوست ندارم، زیرا افول از مفات موجود محدِث است و از صفات قدیم نیست و... همین طور به صورت پرسش انکاری نسبت به ماه و خورشید و سرانجام گفت: ﴿يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِمَّا تُشْرِكُونَ * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ[۲].

از امام(ع) درباره این آیه سؤال شد: ﴿فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ[۳]. پرسش این است که چرا موسی(ع) چنین کرد؟ و چنین گفت؟ امام رضا(ع) فرمود: موسی(ع) وارد شهری از شهرهای فرعون شد، در حالی که مردم آن شهر از ورود او غافل بودند. در بین مغرب و عشاء وارد شده بود). ﴿فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِنْ شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِنْ شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِينٌ[۴] یعنی موسی(ع) پس از ورود دو مرد را یافت که با هم می‌جنگند، یکی از شیعیانش بود و دیگری از دشمنانش. پس آن‌که شیعه او بود بر علیه دشمنش از او کمک خواست، پس موسی(ع) بر او مشتی نواخت، موسی بر دشمن به حکم خدای تعالی عمل کرد و او مُرد. آن‌گاه گفت: این کار، یعنی جنگ بین این دو مَرد، از عمل شیطان بود نه آن‌چه موسی انجام داد که کشتن او باشد. به درستی که او، یعنی شیطان، دشمن گمراه کننده آشکاری است. خلاصه امام(ع) فرمود: مراد از آیه ﴿هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ در‌گیری آن دو بود نه کار حضرت موسی(ع).

از حضرت در مورد کلام حضرت موسی به دنبال این قضیّه سؤال شد که گفت: ﴿رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي[۵] که به خود نسبت ظلم می‌دهد و طلب آمرزش می‌کند، چرا؟ امام(ع) فرمود: می‌گوید: (مراد موسی(ع) این است) که من خودم را به خاطر وارد شدن در این شهر در جایگاهی قرار دادم که جای من نبود. ﴿فَاغْفِرْ لِي یعنی: مرا از دشمنان‌ام بپوشان که بر من دست نیابند و مرا بکشند. ﴿فَغَفَرَ لَهُ[۶] یعنی خداوند او را از دشمنان‌اش پوشاند ﴿فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ[۷] (سپس گفت: پروردگارا به خاطر نعمتی که به من دادی از نیرو و قوت طوری که مردی را با مشتی کشتم «هرگز پشتیبان مجرمین نخواهم بود. بلکه با این نیرو تنها در راه تو جهاد خواهم کرد. تا خشنود شوی...

باز از امام(ع) در مورد سخن دیگر موسی(ع) سؤال شد که به فرعون گفت: ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ[۸]. چرا موسی(ع) به خود نسبت گمراهی می‌دهد؟ امام رضا(ع) فرمود: فرعون به موسی(ع) وقتی که پیش او رفت، گفت: ﴿وَفَعَلْتَ فَعْلَتَكَ الَّتِي فَعَلْتَ وَأَنْتَ مِنَ الْكَافِرِينَ[۹]؛ ﴿قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ[۱۰]. (از گمراهان) از راه به خاطر وارد شهری از شهرهای تو شدن. (یعنی مراد از ضالین در آیه فوق این است که موسی(ع) وارد شهری از شهرهای تحت سلطه فرعون شد و با این کار جانش به خطر افتاد. گویی راه را گم کرده و به این شهر وارد شده است. خلاصه موسی نسبت ضلالت و کفر را مطابق نظر فرعون بیان می‌فرمایند، نه مطابق با واقع. یعنی فرعون چنین اعتقادی دارد). ﴿فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۱۱]. (بنابراین، این نسبت مطابق با واقع نبود، بلکه مطابق نظر غیر واقع فرعون بود. شبیه این مطلب درباره پیامبر اسلام(ص) است. امام(ع) در دنباله سخنش فرمود:) و تحقیقاً خداوند به پیامبرش محمد(ص) فرمود: ﴿أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى[۱۲] می‌فرماید (مراد خداوند این است که:) آیا تو را تنها نیافت پس مردم به تو پناه آوردند؟ ﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا[۱۳] یعنی مطابق نظر قومت (وگرنه در حقیقت تو هدایت یافته بودی) ﴿وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى[۱۴] یعنی مردم را به سوی شناخت تو هدایت کرد. ﴿وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى[۱۵] یعنی می‌فرماید تو را بی‌نیاز کرد به این که دعایت را مستجاب قرار داد. (خلاصه مراد امام این بود که این آیات را نباید به ظاهر آن اخذ کرد، بلکه باید تأویل کرد، و خود حضرت تأویل مواردی از آن را بیان می‌فرماید).

معنای این سخن حضرت موسی(ع) چیست؟ ﴿وَلَمَّا جَاءَ مُوسَى لِمِيقَاتِنَا وَكَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي[۱۶] (چرا این پیامبر خدا رؤیت خداوند را که امری محال است تقاضا می‌کند؟ و) چگونه موسی بن عمران - کلیم الله - نمی‌داند که رؤیت خدای تعالی روا (و ممکن) نیست، تا آن‌که چنین سؤالی را می‌پرسد؟!

امام رضا(ع) فرمود: موسی بن عمران تحقیقاً می‌دانست که خدا منزّه از آن است که با چشم‌ها دیده شود. اما هنگامی خداوند با او سخن گفت و رازگویانه او را به خود نزدیک کرد، به سوی قومش برگشت و به آنها خبر داد که: خدای عزّوجل با او سخن گفته و او را مقرّب خود قرار داده است، آن‌گاه آنها گفتند: هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا آن‌که کلام خدا را همان گونه که تو شنیده‌ای، بشنویم، و قوم موسی هفتصد هزار نفر بودند، موسی از بین آنها هفتاد هزار نفر برگزید، سپس از بین این هفتاد هزار نفر، هفت هزار نفر برگزید، آن‌گاه از اینها هفتصد نفر برگزید، سپس از بین این هفتصد نفر، هفتاد نفر برای میقات پروردگارش برگزیده و همراه آنها به سوی طور سیناء روان شد، پس آنها را در دامنه کوه، بداشت و خود به سوی طور بالا رفت، و از خدای عزّوجل تقاضا کرد که با او سخن بگوید و کلامش را به آنها بشنواند، خدای تعالی با او سخن گفت، و آنها کلام او را از بالا و پایین و راست و چپ، و پشت سر و جلو، شنیدند، زیرا خدای عزّوجل آن را (سخن را) در درخت ایجاد کرد، سپس آن را از درخت برانگیخت، تا آن‌که از تمام اطراف آن را بشنوند. آن‌گاه گفتند: هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم که آن‌چه شنیدیم کلام خداست، تا آن‌که خدا را آشکارا ببینیم. پس هنگامی که این سخن بزرگ (و گران) را گفتند. و استکبار و سرکشی ورزیدند، خداوند بر آنها صاعقه‌ای برانگیخت که آنها را به خاطر ظلمشان گرفت و مردند. آن‌گاه موسی گفت: پروردگارا: زمانی که به سوی بنی‌اسرائیل برگشتم و آنها گفتند: چون تو در ادّعایت بر مناجات با خدا صادق نبودی آنها را بردی و به قتل رساندی، در جوابشان چه بگویم؟

در این هنگام خداوند آنها را زنده کرد و همراه موسی برانگیخت. آنها گفتند: اگر تو از خدا بخواهی که خود را به تو نشان دهد تا به او بنگری، حتماً تو را اجابت خواهد کرد، و تو به ما خبر می‌دهی چگونه است، پس ما او را آن چنان که شایسته است خواهیم شناخت. موسی گفت: ای قوم من! مسلماً خداوند با چشم‌ها دیده نمی‌شود و دارای کیفیت چگونگی نیست، و تنها از راه آیات‌اش شناخته می‌شود و به سبب علامت‌هایش معلوم می‌شود.

گفتند: به تو ایمان نمی‌آوریم، تا آن‌که (این مطلب را) از خدا بخواهی. پس موسی گفت: پروردگارا تحقیقاً تو سخن بنی‌اسرائیل را شنیده‌ای و تو به صلاح آنها آگاه‌تری. پس خدای عزّوجل به موسی وحی کرد که، ای موسی! آنچه از تو درخواست کرده‌اند را از من بخواه. و من به خاطر جهل آنها تو را مؤاخذه نخواهم کرد. در این هنگام موسی گفت: ﴿رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قَالَ لَنْ تَرَانِي وَلَكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكَانَهُ فَسَوْفَ تَرَانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَخَرَّ مُوسَى صَعِقًا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ سُبْحَانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَأَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ[۱۷].

خلاصه پاسخ امام(ع) این است که، این پرسش و تقاضا، از خود حضرت نبود، بلکه در واقع پرسش قوم حضرت موسی(ع) بود[۱۸]. و - باز از امام رضا(ع) درباره این کلام خداوند سؤال شد که درباره حضرت یوسف می‌فرماید: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ[۱۹]. (اگر یوسف(ع) معصوم بود، چرا آهنگ آن زن را کرد؟)

امام رضا(ع) فرمود: آن زن قصد یوسف کرد. و اگر برهان ربش را نمی‌دید او هم آهنگ زن را می‌کرد، (به صورت جمله شرطیه) و لکن یوسف چون معصوم بود و معصوم به انجام گناه اهتمام نمی‌ورزد و آن را هیچ‌گاه انجام نمی‌دهند، (پس شرط حاصل نشد، در نتیجه جزا نیز منتفی است). (آن‌گاه امام(ع) فرمود: پدرم از پدرش حضرت صادق(ع) برایم حدیث کرد که حضرت فرمود: آن زن قصد انجام گناه کرد و حضرت یوسف قصد عدم انجام آن را....

از حضرت درباره این آیه که درباره یونس است سؤال شد: ﴿وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ[۲۰]. در این جا دو پرسش مطرح است:

  1. چرا یونس خشمگین از بین قومش رفت؟
  2. چرا گمان کرد که خدا بر او تنگ نخواهد گرفت و یا بر حسب تفسیر دیگری بر او قدرت پیدا نخواهد شد؟ امام رضا(ع) فرمود: آن شخص (ذالنّون) یونس بن متی بود. خشمگین به خاطر (اعمال قوم‌اش از بین آنها) رفت. گمان کرد، یعنی یقین داشت که بر او تنگ نمی‌گیریم. (مفهوم لن نقدر:) قدرت نداریم نیست، بلکه روزی او را بر او تنگ نمی‌گیریم است. و از همین قبیل است سخن خدای تعالی ﴿وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ[۲۱] (که مفهوم قدر:) یعنی تنگ گرفت و روزی او را کم کرد. ﴿فَنَادَى فِي الظُّلُمَاتِ[۲۲] یعنی در تاریکی شب و تاریکی دریا و تاریکی شکم ماهی (خداوند را ندا در داد) ﴿أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ[۲۳] یعنی من به سبب ترک عبادتی که باعث روشنی چشم من بود در شکم ماهی (خود را از ظالمین می‌دانم، مراد ظلم به مفهوم مصطلح آن نبود، بلکه سلب امکان عبادت در شکم ماهی بود). پس خداوند دعای او را استجابت کرد و خدای عزّوجل فرمود: ﴿فَلَوْلَا أَنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ * لَلَبِثَ فِي بَطْنِهِ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ [۲۴].

از حضرت در باره این آیه پرسیده شد که می‌فرماید: ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا[۲۵]. منظور این است که، اولاً چرا پیامبران مأیوس شدند؟ و ثانیاً چرا گمان کردند که تکذیب شده‌اند؟ امام رضا(ع) فرمود: «خداوند می‌فرماید تا آن‌که پیامبران از قوم خود مأیوس شدند (نه از نصر و عنایات الهی) و قوم آنها (نه خود پیامبران) گمان کردند که پیامبران حتماً تکذیب شده‌اند، و در این هنگام نصر و کمک ما برای پیامبران آمد».

از حضرت درباره این آیه سؤال شد: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[۲۶]. مراد این است که مگر پیامبر اسلام(ص) مرتکب گناهانی شده است که خداوند می‌فرماید این فتح را نصیب تو کردیم تا گناهان گذشته و آینده‌ات آمرزیده شود؟ امام رضا(ع) فرمود: هیچ کس نزد مشرکین اهل مکّه گناهکارتر از رسول الله(ص) نبود، زیرا آنان سیصد و شصت بت را به غیر خدا عبادت می‌کردند. پس هنگامی که پیامبر آنان را به توحید و تنها پرستش خدای پرستی یکتا فرا را خواند این امر برایشان بزرگ و عظیم آمد. نفی شرک و بت‌پرستی را گناهی بزرگ برای پیامبر شمردند) و گفتند: ﴿أَجَعَلَ الْآلِهَةَ إِلَهًا وَاحِدًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عُجَابٌ * وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ * مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي الْمِلَّةِ الْآخِرَةِ إِنْ هَذَا إِلَّا اخْتِلَاقٌ[۲۷].

پس هنگامی که خدای عزّوجل مکّه را برای پیامبرش گشود به او فرمود: ای محمد ﴿إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا * لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ[۲۸]. (یعنی تا خداوند گناهان گذشته و آینده تو را نزد مشرکین اهل مکه بپوشاند. به وسیله دعوت کردن آنها به وحدانیت خدا از سوی تو در این صورت آن‌چه در گذشته یا در آینده آنان برای تو گناه تصوّر می‌کردند همگی از بین رفت، چون گروهی از مشرکین مکّه مسلمان شدند و گروهی از مکّه خارج شدند و آن‌که از آنها باقی ماند یارای انکار توجیه را ندارد؛ زیرا مردم همگی به سوی آن دعوت شده‌اند، بنابراین، گناه او نزد آنان (نفی شرک و بت‌پرستی) با پیروزی او بر آنان پوشیده شده و از بین رفت. (خلاصه فتح مکه باعث شد آن‌چه مشرکین مکّه برای پیامبر گناه تصوّر می‌کردند همگی پوشانده شده و از بین برود).

از حضرت درباره این آیه سؤال شد: ﴿عَفَا اللَّهُ عَنْكَ لِمَ أَذِنْتَ لَهُمْ[۲۹]. یعنی خدا تو را عفو کرد. چرا به آنها اجازه دادی؟ (مقصود این است چرا پیامبر کاری کرد که خداوند او را بخشید؟) امام رضا(ع) فرمود: این آیه از مواردی که به صورت «إِيَّاكِ‏ أَعْنِي‏ وَ اسْمَعِي‏ يَا جَارَةِ» یعنی بر حسب ضرب المثل فارسی: در می‌گویم دیوار تو بشنو» نازل شده است. خداوند در این مطلب پیامبرش را مخاطب قرار داده است، در حالی که مرادش امّت پیامبر می‌باشد. (در کلام خدای تعالی امت را مؤاخذه می‌کند که چرا برای ترک جهاد از پیامبر اجازه خواستید؟ هرچند خداوند شما را بخشیده است). و همچنین است کلام خدای تعالی ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۳۰]. (یعنی در این آیه هرچند مخاطب پیامبر است، امّا مراد امّتش می‌باشند و هم‌چنین است) سخن خدای عزّوجل﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۳۱]. (منظور این آیه نیز امّت می‌باشند نه شخص پیامبر(ص).

و از حضرت درباره این آیه سؤال شد: ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ وَأَنْعَمْتَ عَلَيْهِ أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ[۳۲]. (مقصود این است که، اولاً، چرا پیامبر آن‌چه را خداوند آشکار فرمود را پنهان می‌کرد؟ و ثانیاً، چرا به جای آن‌که از خدا بترسد، از مردم می‌ترسید؟)

امام رضا(ع) فرمود: ... هنگامی که زید بن حارثه به پیامبر(ص) عرض کرد: همسرم بداخلاق است و قصد دارم او را طلاق دهم. پیامبر به او فرمود ﴿أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ (یعنی از خدا بترس و همسرت را نگهدار) این در حالی بود که خداوند تعداد همسرانش را به او اعلام کرده بود و این زن (زینب همسر زید بن حارثه) نیز جزء همسرانش از سوی خداوند معرفی شده بود، این مطلب را پیش خود پنهان کرده و برای زید آشکار نمی‌کرد، و از مردم ترسید که بگویند: محمد به غلام آزاد شده خود می‌گوید: همسرت به زودی همسر من خواهد شد، و این مطلب را بر او عیب بشمرند، پس خدای عزوجل این آیه را نازل فرمود ﴿وَإِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ یعنی (بیاد بیاور وقتی را که به کسی که خود خداوند به آزاد کردنش به او نعمت بخشیدی) ﴿أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَاتَّقِ اللَّهَ وَتُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَتَخْشَى النَّاسَ وَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَاهُ یعنی همسرت را نگه دار و تقوای الهی پیشه کن، آنچه آن را آشکارا پیش خود پنهان می‌کردی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر است که از او بترسی. سپس خدای عزّوجل او را به تزویج پیامبرش محمد(ص) در آورد و در این باره (آیه) قرآنی نازل کرده و فرمود: ﴿فَلَمَّا قَضَى زَيْدٌ مِنْهَا وَطَرًا زَوَّجْنَاكَهَا لِكَيْ لَا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْوَاجِ أَدْعِيَائِهِمْ إِذَا قَضَوْا مِنْهُنَّ وَطَرًا وَكَانَ أَمْرُ اللَّهِ مَفْعُولًا[۳۳]. (یعنی پس از آن‌که دوران همسری زید با او به انتها رسید، او را به تزویج تو در آوردیم تا مؤمنین نسبت به همسران فرزند خوانده‌هایشان ازدواج با همسر فرزند خوانده شان) پس از آنکه دوران زناشویی با آنها سرآمد در حرج و سختی نباشند، و امر خداوند مسلماً انجام شدنی است). آن‌گاه خداوند متعال می‌دانست که منافقین این ازدواج را بر او عیب خواهند گرفت، پس این آیه را نازل فرمود: ﴿مَا كَانَ عَلَى النَّبِيِّ مِنْ حَرَجٍ فِيمَا فَرَضَ اللَّهُ لَهُ[۳۴]. یعنی نسبت به آن‌چه خداوند بر پیامبر واجب کرده است، حرجی بر او نیست.[۳۵]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «و چون شب بر او چادر افکند ستاره‌ای دید گفت: این پروردگار من است» سوره انعام، آیه ۷۶.
  2. «ای قوم من! من از آنچه شریک (خداوند) قرار می‌دهید بیزارم * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آورده‌ام که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۸-۷۸.
  3. «پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است» سوره قصص، آیه ۱۵.
  4. «و هنگام بی‌خبری مردم وارد شهر شد و در آن دو مرد را یافت یکی از گروه خویش و دیگری از دشمنانش که با هم کارزار می‌کردند؛ آنکه از گروه (خود) او بود در برابر آنکه از دشمنانش بود از وی یاری خواست، پس موسی مشتی بر او زد که او را کشت، (موسی) گفت: این از کار شیطان است که او دشمن گمراه‌کننده آشکاری است» سوره قصص، آیه ۱۵.
  5. «گفت: پروردگارا! من به خویش ستم کردم، مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.
  6. «مرا بیامرز!» سوره قصص، آیه ۱۶.
  7. «که اوست که آمرزنده بخشاینده است» سوره قصص، آیه ۱۶.
  8. «گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۲۰.
  9. «و (آن) کار خود را که کردی، کردی و تو از ناسپاسانی» سوره شعراء، آیه ۱۹.
  10. «گفت: آن را هنگامی کردم که از ناآگاهان بودم» سوره شعراء، آیه ۲۰.
  11. «آنگاه چون از شما هراسیدم گریختم و خداوند به من داوری (راستین) ارزانی داشت و مرا از پیامبران گردانید» سوره شعراء، آیه ۲۱.
  12. «آیا یتیمت نیافت و در پناه گرفت؟» سوره ضحی، آیه ۶.
  13. «و تو را گم‌گشته یافت» سوره ضحی، آیه ۷.
  14. «پس هدایت کرد» سوره ضحی، آیه ۷.
  15. «و تو را نیازمند یافت و بی‌نیاز کرد،» سوره ضحی، آیه ۸.
  16. «و چون موسی به وعده‌گاه ما آمد و پروردگارش با وی سخن سر کرد، گفت: پروردگارا! خویش را به من بنمای تا در تو بنگرم، فرمود: مرا هرگز نخواهی دید اما در این کوه بنگر! اگر بر جای خود استوار ماند مرا نیز خواهی دید و همین که پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد آن را با» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
  17. «پروردگارا! خویش را به من بنمای تا در تو بنگرم، فرمود: مرا هرگز نخواهی دید اما در این کوه بنگر! اگر بر جای خود استوار ماند مرا نیز خواهی دید و همین که پروردگارش بر آن کوه تجلّی کرد آن را با خاک یکسان ساخت و موسی بیهوش افتاد و چون به خویش آمد، گفت: پاکا که تویی! به پیشگاهت توبه آوردم و من نخستین مؤمنم» سوره اعراف، آیه ۱۴۳.
  18. نگاه کنید کشف المراد باب صفات الهی.
  19. «و بی‌گمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمی‌دید آهنگ او می‌کرد» سوره یوسف، آیه ۲۴.
  20. «و یونس را (یاد کن) هنگامی که خشمناک راه خویش در پیش گرفت و گمان برد که هیچ‌گاه او را در تنگنا نمی‌نهیم» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  21. «و چون پروردگارش او را بیازماید و روزی‌اش را بر او تنگ گیرد» سوره فجر، آیه ۱۶.
  22. «پس در آن تاریکی‌ها بانگ برداشت» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  23. «که هیچ خدایی جز تو نیست، پاکا که تویی، بی‌گمان من از ستمکاران بوده‌ام» سوره انبیاء، آیه ۸۷.
  24. «و اگر او از نیایشگران نبود * بی‌گمان در شکم آن (ماهی)، تا روزی که (همگان) برانگیخته می‌گردند می‌ماند» سوره صافات، آیه ۱۴۳-۱۴۴.
  25. «تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفته‌اند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.
  26. «تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲.
  27. «آیا (همه) خدایان را خدایی یگانه کرده است؟ بی‌گمان این چیزی شگفت است * و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) می‌خواهند * ما چنین چیزی در آیین واپسین نشنیدیم، این جز دروغبافی نیست» سوره ص، آیه ۵-۷.
  28. «بی‌گمان ما به تو پیروزی آشکاری دادیم * تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۱-۲.
  29. «خداوند از تو در گذراد! چرا پیش‌تر از آنکه راستگویان بر تو آشکار گردند و دروغگویان را بشناسی به آنان اجازه دادی؟» سوره توبه، آیه ۴۳.
  30. «که اگر شرک بورزی بی‌گمان کردارت از میان خواهد رفت و بی‌شک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
  31. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  32. «و (یاد کن) آنگاه را که به کسی که خداوند و خود تو بدو نعمت رسانده بودید گفتی که: همسرت را برای خویش نگه دار (و طلاق مده) و از خداوند پروا کن و چیزی را که خداوند آشکار کننده آن بود در دل نگه می‌داشتی و از مردم می‌ترسیدی در حالی که خداوند سزاوارتر بود که از او بترسی.».. سوره احزاب، آیه ۳۷.
  33. «و چون زید نیازی از او برآورد او را به همسری تو درآوردیم تا مؤمنان را در ازدواج با همسران (طلاق داده) پسرخواندگانشان چون نیازی را از آنان برآورده باشند تنگنایی نباشد و فرمان خداوند انجام‌یافتنی است» سوره احزاب، آیه ۳۷.
  34. «پیامبر را در آنچه خداوند بر او روا داشته است تنگنایی نیست» سوره احزاب، آیه ۳۸.
  35. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۷۲-۸۵.