تفاوت آزادی عقیده با آزادی اندیشه چیست؟ (پرسش)
تفاوت آزادی عقیده با آزادی اندیشه چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جمع پرسش و پاسخ فقه سیاسی |
مدخل اصلی | آزادی عقیده - آزادی اندیشه |
تفاوت آزادی عقیده با آزادی اندیشه چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث فقه سیاسی است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.
عبارتهای دیگری از این پرسش
پاسخ نخست
- حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی در کتاب «آزادی در فقه و حدود آن» در اینباره گفته است:
- «راهکارها و مقدمات عقیده بر دو قسم است:
- مقدمات و اسبابی که منجر به حصول عقیده شده، مقدمات خطئی و اشتباه بوده است و در حقیقت شخص صاحب عقیده در چینش و ارزیابی آنها مرتکب خطا و غفلت گردیده است. چنین عقیدهای را در اصطلاح “عقیده باطل” یا خطئی گویند و به مقدمات و عللی که موجب چنین عقیدهای شده، “علت یا علل” اطلاق میشود؛
- مقدمات و اسبابی که در واقع نیز نقش مقدمهای دارند و از حیث منطقی حصول عقیده از این مقدمات درست و صحیح بوده است و صاحب عقیده عمداً و به خطا مرتکب هیچگونه اشتباهی نشده است. چنین عقیدهای را “عقیده صحیح و حق” و در اصطلاح “آزادی فکر” یا “اندیشه” میگویند که مطابق واقع است و از مقدمات آن به “دلیل یا ادله” تعبیر میشود.
پس آزادی اندیشه با دلیل و علم و برهان همراه و قرین است؛ اما آزادی عقیده با تقلید، دلیل نما، تعصب و چه بسا عناد و لجاجت.
شهید مطهری در این باره مینویسد: فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده. آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که میتواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد، پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است؛ اما آزادی عقیده خصوصیت دیگری دارد. میدانید که هر عقیدهای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست، منشأ بسیاری از عقاید، یک سلسله عادتها و تقلیدها و تعصبهاست؛ عقیده به این معنا نه تنها راهگشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب میآید، یعنی فکر انسان در چنین حالتی، به عوض این باز و فعال باشد، بسته و منعقد شده است و در این جاست که آن قوه مقدس تفکر، به دلیل این انعقاد و وابستگی، در درون انسان اسیر و زندانی میشود. آزادی عقیده، در معنای اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیان بارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد[۱].
ایشان در ادامه به داستان بتشکنی حضرت ابراهیم اشاره میکند[۲] که بیاعتنایی به عقاید یک مردم بود، اما چون آن عقاید از تقلید و تعصب و گمراهی نشأت گرفته بود، مقابله با آن مشروعیت داشت. حال این سؤال مطرح است که آیا نباید بین آزادی “عقیده” و “اندیشه” فرق گذاشت و کوشید تا انسان را از اسارت عقیده آزاد کرد و اندیشه را جایگزین آن ساخت یا این که به بهانه آزادی عقیده، در مقابل عقاید باطل دیگران هیچگونه واکنشی نشان نداد و در صدد تغییر عقاید باطل از راهکارهای مناسب آن برنیامد.
به نظر نمیرسد، وقتی مسأله آزادی عقیده به این شکل مطرح شود و مورد پرسش قرار گیرد، انسان سکوت کند و خواهان هدایت و راهنمایی نباشد؛ پس نکته خلاف و مناقشه در کجاست؟ اولین نکته خلاف، در تعیین و تطبیق عقیده و اندیشه است؛ به این معنا که اکثریت صاحبان اعتقاد، عقیده خود را مطابق واقع و صواب دانسته و چه بسا عقیده دیگران را بر خطا و انحراف توصیف میکنند؛ برای مثال پیروان مسیحیت معتقدند که دین آنان ناسخ ادیان مختلف از جمله یهودیت بوده و تنها راه رستگاری در ایمان به حضرت عیسی منحصر شده است و مسلمانان نیز چنین اعتقادی در مورد اسلام دارند[۳].
دومین نکته خلاف، در کیفیت واکنش در برابر عقاید دیگران است. بعد از شناخت و تفکیک عقیده از اندیشه، ممکن است بعضی بر بیتفاوتی مطلق و عدم اتخاذ موضع مثبت یا منفی رو آورند، برخی دیگر تنها قائل به تذکر و نصیحت باشند و عدهای دیگر از سر دلسوزانه و توجه به اهمیت و عمق خطا و عاقبت آن در موارد ضروری به راهکارهای فیزیکی رو آورند. بنابراین در بحث آزادی عقیده باید محل بحث را دقیقاً روشن کرد.
- ترجیح آزادی اندیشه بر عقیده: برای پاسخ به این سؤال که آیا فقه اسلامی معتقد به آزادی اندیشه است یا عقیده، باید در اصل و گوهر انسانیت تأمل کرد. پیشتر گفته شد که انسان مرکب از دو عنصر مادی و فرامادی است و هدف آفرینش انسان، تعالی و تکامل عنصر معنوی “روح” است و حیات و سعادت اصلی و جاودانه انسان در عالم دیگر تأمین خواهد شد. آفریدگار متعال برای رسیدن مخلوق خویش به غایت خود، دو حجت و نیرو در اختیار او قرار داده که از آن به پیامبر بیرونی (انبیا) و پیامبر درونی (عقل و فطرت) یاد میشود. ارسال رسل از سوی خداوند در واقع به این معناست که او راضی به اتخاذ و عقیده صواب یا ناصواب از سوی بندگان نیست، بلکه با فرستادن سفیران، مردم را از دایره عقاید خود به سوی حوزه اندیشههای صواب رهنمون میکند.
بر این اساس، هر امر و راهکاری که موجب دوری انسان از غایت نهاییاش گردد، محکوم و غیرمشروع خواهد بود؛ از این رو انتخاب عقیدهای باطل، مثلاً بتپرستی، ستارهپرستی یا تحریف در دین الهی، به دلیل اینکه موجب دوری انسان از غایت نهایی میشود، با مخالفت و مقابله پیامبران روبهرو میشد، زیرا اصل حرمت انسانیت انسان و سعادت جاودانگی او بر هر امری، هر چند عقیده خود انسان، ترجیح دارد. به تقریر دیگر، برگزیدن دین الهی و اصل توحید یکی از حقوق طبیعی و فطری انسانی است و انتخاب عقیده منافی آن در حقیقت به معنای تعدی به حق طبیعی انسانی بوده و محکوم است و هرگونه مقابله با چنین عقیدهای مشروع است. تا با زوال آن، اندیشه بتواند جایگزین آن شود. “دیو چو بیرون رود فرشته درآید”. در این خصوص دیدگاه دو متفکر مسلمان علامه طباطبائی و استاد مطهری را ذکر میکنیم.
علامه طباطبائی با توصیف اسلام و توحید به حق فطری و انسانی، دفاع از آن را یک حق فطری دیگر میداند که در بعضی مواقع با جهاد تحقق مییابد، و از آنجا که شرک و کفر از موجبات نابودی انسانیت و فطرت است، جهاد به این منظور مشروع و در واقع در حکم دفاع از حق انسانی و فطری خواهد بود[۴].
شهید مطهری نیز به شدت از تقدم اندیشه بر عقیده جانبداری میکند و معتقد است: اعتقادهایی که کوچکترین ریشه فکری ندارد فقط یک انعقاد و یک انجماد روحی است که نسل به نسل آمده است، آنها عین اسارت است و جنگیدن برای از بین بردن این عقیدهها جنگ در راه آزادی بشر است، نه جنگ علیه آزادی بشر... آنکه ما طرفداریم به حکم آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۵]آزادی فکر است، نه آزادی عقیده[۶].
شهید مطهری تفاوت نگرش فلاسفه غربی و اسلامی به مسأله آزادی و دین را در نوع تفسیر آنان از دین میداند و تأکید میکند که غربیها به دلیل اینکه اعتقادات دینی را از حقوق شخصی و سلیقهای و ذوقی افراد میدانند، معتقدند انسان در انتخاب یا عدم انتخاب آن کاملاً آزاد است، اما در باور اسلامی، مسأله دین و توحید، جزء حقوق انسانیت است که حتی خود فرد نیز مجاز به تعدی آن نیست[۷]. با توجه به مطالب گذشته روشن میشود که اسلام طرفدار آزادی فکر و اندیشه است، اما عقیدهای را که منافی با فکر و اندیشه باشد، نه تنها جزء حقوق انسان برنمیشمارد، بلکه آن را منافی فکر و اندیشه تلقی میکند و در مرحله اول از صاحبان چنین عقایدی میخواهد که از آن دست بردارند و در مرحله بعد به انسانهای دیگر اجازه میدهد با راهکارهای مختلف و مناسب درصدد رفع عقاید باطل برآیند و زمینه جایگزینی اندیشه به جای عقیده را فراهم آورند.
مبنای این دیدگاه در فقه، بعضی مبانی کلامی است، مانند فلسفه بعثت و قاعده لطف که از آنها در فقه به عنوان اصل موضوعه استفاده میشود. علاوه بر آن، آیات و روایات مختلفی درباره دعوت کفار به اسلام و مشروعیت جنگ با آنان وجود دارد که حاکی از تقدم اندیشه بر عقیده است- تفصیل و تحلیل این آیات و روایات در بحث بعدی و همچنین بحث “جهاد ابتدایی” خواهد آمد[۸].
- عدم تحمیل اندیشه بر عقیده: در صفحات پیشین به تفاوت اندیشه و عقیده و همچنین ترجیح اولی بر دومی اشاره شد، لکن لازمه آن تحمیل اندیشه بر عقیده نیست، به گونهای که صاحب عقیده، هر چند عقیده باطل، با اجبار و اکراه از عقیده خود دست بردارد، بلکه این تفاوت مربوط به وعاء نظر و واقعیت است و از آن، تحمیل عقیده، هر چند با فشار و سیطره استنتاج نمیشود. مبانی این دیدگاه به تفصیل خواهد آمد، در این جا به رأی دو فقیه معاصر در این خصوص بسنده میکنیم.
امام خمینی فلسفه سیاسی و اجتماعی مکتب فقهی امامیه را بر آزاد گذاشتن پیروان همه ادیان و مسالک معرفی میکند که آن با عدم مشروعیت جهاد محقق میشود: اگر حکومتی با قانون اسلام پیش بیاید و مذهب تشیع آن را پیش ببرد، بنابر آن است که همین رویه (دفاع از حق) را پیش ببرد، هیچ انسانی را براساس مسلک مذهبی تحت فشار و سلب آزادی قرار ندهد. تمامی انسانها در مذهب تشیع - آزادند، مستقل هستند[۹].
ایشان درباره آزادی گروههای مسلمانی که به مکاتب چپ و مارکسیستی پیوسته بودند میفرمودند: از نظر آزادی عقاید، بنابر آن است [که] اشخاص منحرف همیشه حرفهای خود را میزدهاند، اگر آنها از اصل اسلام خبردار شده باشند، این حرفها را نمیزدند و در عین حال ما از اظهار عقیده جلوگیری نکرده و نمیکنیم... ما آزادی به همه مسالک و عقاید میدهیم[۱۰]. شهید مطهری هر چند از طرفداران سرسخت تفکیک اندیشه و عقیده است، اما به اعتقاد ایشان باید با عقاید باطل دیگران با منطق و گفت وگو برخورد کرد و مقابله خشونتآمیز و اجباری چه بسا به ضرر اسلام و اندیشه نیز منجر شود.
اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آرا و نظریات خودمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد میکند... به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است و الا، اگر جلو فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست دادهایم[۱۱].
در جای دیگر درباره آزادی طرفداران عقاید غیر اسلامی میگوید: در حکومت اسلامی احزاب آزادند و هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است، اما ما اجازه توطئهگری نمیدهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً میگویند و با منطق خود به جنگ ما میآیند، آنها را میپذیریم[۱۲].
استاد در دوران کوتاه عمر خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درباره آزادی مطالب عمیق و بدیعی را مطرح کرده که در دو کتاب جمهوری اسلامی و پیرامون انقلاب اسلامی آمده است[۱۳]»[۱۴]
پرسشهای وابسته
منبعشناسی جامع فقه سیاسی
پانویس
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۶؛ کتاب جهاد، ص۵۴.
- ↑ ر.ک: پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷.
- ↑ برای آگاهی از اثبات انحصار دین حق به اسلام و نسخ شرایع پیشین، ر.ک: محمد حسن قدردان قراملکی، کندوکاوی در سویههای پلورالیزم و قرآن و پلورالیزم.
- ↑ أن الإسلام و دين التوحيد مبني على أساس الفطرة... فإقامته و التحفظ عليه أهم حقوق الإنسانية المشروعة... الدفاع عن هذا الحق الفطري المشروع حق آخر فطري... أن القتال سواء كان بعنوان الدفاع عن المسلمين أو عن بيضة الإسلام أو كان قتالاً ابتدائيا كل ذلك بالحقيقة دفاع عن حق الإنسانية في حياتها ففي الشرك بالله سبحانه هلاك الإنسانية و موت الفطرة... و ينبغي أن يكون للإسلام حكم دفاعي في تطهير الأرض من لوث مطلق الشرك و إخلاص الإيمان (المیزان، ج۲، ص۶۹).
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ کتاب جهاد، ص۵۵.
- ↑ کتاب جهاد، ص۴۶ و ۵۴.
- ↑ برای توضیح بیشتر ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۵۳۲ و ۵۳۳ (تاریخ ۶ بهمن ۵۷).
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۵۳۳ و ۵۳۴.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۴۹ و ۵۰.
- ↑ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۴.
- ↑ برای توضیح بیشتر از آرای استاد ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، حکومت دینی از منظر شهید مطهری، ص۱۳۳-۱۳۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، آزادی در فقه و حدود آن، ص ۱۰۲-۱۰۹.