نظام سیاسی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۳ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معناشناسی نظام سیاسی

پنج مفهوم «نظام سیاسی»، «نظم سیاسی»، «ولایت»، «دولت» و «حکومت» گاهی در یک معنا استعمال شده‌اند، به معنای، ساخت قدرتی که در سرزمین معین بر مردمانی معین تسلط پایدار دارد، که از نظر داخلی، بر تمام قلمرو اعمال حاکمیت دارد و از نظر خارجی، حافظ تمامیت سرزمین و منافع ملت و یکایک شهروندان خویش به شمار می‌آید. این قدرت دارای تشکیلات سیاسی، نهادها و سازمان‌های اداری، سیاسی، قضایی و نظامی است. گاهی هم پنج اصطلاح فوق متفاوت معنا شده‌اند. نظام سیاسی را اعم از دولت و دولت را اعم از نظم سیاسی و حکومت و ولایت معنا کرده‌اند. بنابراین نظام سیاسی معطوف به اصل سیاست و نظام سیاست است که از عناصر و اجزای متعددی از جمله عناصر سعادت، عدالت، آزادی، عزت، قدرت، نظم سیاسی، دولت، مشروعیت تشکیل شده است و مناسبات بین دین و اخلاق و سیاست، فرد و جامعه، حقوق شهروندی و شهریاری، روابط بین ملت‌ها و دولت‌ها را دربر می‌گیرد. بین این اجزاء ارتباط ارگانیک وجود دارد به طوری که همه در راستای یک هدف مشخص مکمل یکدیگر هستند. هر نظام سیاسی، مجموعه‌ای از متغیرهای فوق است که هر گونه تغییر در هر یک از عناصر متشکله به سایر بخش‌های آن نیز سرایت می‌کند و آن را تحت تأثیر قرار می‌دهد. اجزای هر نظام علاوه بر تعامل درونی پیوسته در کنش و واکنش با محیط پیرامونی هستند. این مجموعه عناصر و مفاهیم به هم پیوسته همواره نقش سامان‌بخشی به زندگی سیاسی را در نظر و عمل بر عهده دارند. به عبارت دیگر، نظام سیاسی به نظریه حاکم که تعیین کننده ابعاد و زوایای زندگی است، اطلاق می‌شود. در هر نظام سیاسی علاوه بر شکل و ساختار قدرت، به رویکرد اساسی و ایده‌ای که سبب حاکمیت نوع خاصی از رفتارها، ارزش‌ها و ساختارها شده است، هم توجه می‌شود؛ در حالی که «نظم سیاسی» بیشتر به واقعیت‌های برآمده از یک نظام سیاسی اطلاق می‌شود. یک نظام سیاسی ممکن است در فرآیند حیات خویش چند نوع نظم سیاسی را به وجود بیاورد؛ مثلاً در یک زمان نظم دموکراتیک، یا نظم استبدادی و در زمانی دیگر نظم هدایت محور یا نظم سلطانی را سبب شود. نظام سیاسی امامت در تشیع نقش هویت بخشی دارد و همه ابعاد و شرایط ذهنی و عینی زندگی سیاسی شیعه را تحت تأثیر خود قرار داده است، در دوره حضور این نظام توانست یک الگویی را به نام «نظم سیاسی علوی» ارائه بدهد و در دوره غیبت امام عصر(ع) این نظم سیاسی در قالب نظریه ولایت فقیه مطرح شده است.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای نظام سیاسی را کلیتی می‌دانند که بر اساس تفکر اسلامی شکل گرفته است[۱]. ایشان بین دولت به معنای کشور و حکومت به معنای مجموعه هیأت حاکمه با نظام سیاسی تفاوت قائل می‌شوند. به طوری که مسئولیت رهبری را حفظ نظام و حفظ انقلاب و [نظام سیاسی] می‌دانند و معتقدند اداره کشور [نظم سیاسی و حکومت] به عهده مسئولین قوا است. وظیفه رهبری این است که مراقب باشد این بخش‌های مختلف، آهنگ ناساز با نظام و با اسلام و با انقلاب نزنند[۲]. از مفهوم نظام اسلامی روشن می‌شود که دولت در حد یک عنصر آن است. در پاره‌ای از تعاریف، دولت به معنای کشور و اعم از حکومت و در برخی دیگر به معنای هیأت حاکمه و مترادف با حکومت و در برخی تعاریف به معنای قوه مجریه و یکی از عناصر حکومت تلقی شده است. در اینجا معنای عام دولت مورد نظر است، از مجموع تعاریفی که درباره معنای عام دولت ارائه شده، سه رویکرد فلسفی، حقوقی و سیاسی، شکل گرفته است[۳].

اما در باب مفهوم حکومت که بر اساس تعریف حقوقی، دولت یکی از عناصر اربعه آن است، عبارت از تشکیلات سیاسی و اداری کشور و چگونگی و روش اداره یک کشور است. به عبارت دیگر، حکومت تشکیلات سیاسی و اداری دولت است که معمولاً از سه بخش اجرایی، تقنینی و قضایی و مجموعه نهادهای سیاسی تشکیل می‌شود. که حاکمیت از طریق آنها اعمال می‌شود[۴]. لازم به ذکر است که دو واژه حکومت و دولت در موارد زیادی در اندیشه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، معنای مترادف با یکدیگر دارند. اگر دولت را قدرت سیاسی سازمان یافته‌ای که امر و نهی می‌کند، تعریف کنیم مترادف با حکومت می‌شود و به مفهوم هیأت حاکمه است که قانون‌گذاری، سیاست‌گذاری، اجرا، قضاوت و برقراری نظم و امنیت را بر عهده دارد. اما حاکمیت، به معنای قدرت برتر در یک کشور با یک واحد سیاسی است، و اصطلاحاً در بعد حقوقی آن به معنای حق فرمانروایی بی‌چون و چرا بر تمامی افراد است. در حاکمیت، نیروی خواستن، قدرت آمره و نیروی فرماندهی مستقل وجود دارد[۵]. در مورد رابطه حکومت و حاکمیت، حکومت را تجلی و مظهر حاکمیت دانسته‌اند، یعنی این حکومت است که حاکمیت را در عالم خارج، به منصه ظهور و بروز می‌رساند. حاکمیت در واقع، قدرت برتری است که در حیطه دولت، اراده‌ای فراتر از آن وجود ندارد، به گونه‌ای که در مقابل اعمال اراده و اجرای اقتدارش مانعی نمی‌پذیرد و از هیچ قدرت دیگری تبعیت نمی‌کند. هرگونه صلاحیتی ناشی از اوست؛ ولی صلاحیت او از نفس وجودی او بر می‌آید.

اما حکومت در فلسفه سیاسی حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به مرکزی تشبیه شده است که محور ستون فقرات زندگی یک جامعه است و اگر نباشد جامعه نظام و انتظامی ندارد. این محور و این مرکز به وسیله چه کسی، با چه ضوابطی، با چه اصولی، به چه شکلی، با الهام از کدام اصلی تشکیل خواهد شد؟ این یک سؤال است. همه مکتب‌ها به این سؤال پاسخ می‌دهند[۶]. منظور از حکومت دینی، حکومتی است با توصیف فوق. همه مقررات و قوانین آن از طرف خداوند است و حاکمان آنکه مجریان قوانین الهی هستند از جانب خدا تعیین می‌شوند. به عبارت دیگر، حکومتی که در آن حاکم دینی حافظ و مجری قوانین الهی است. بنابراین حکومت اسلامی به معنای حکومت مسلمین نیست[۷]. در اندیشه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، علاوه بر تعابیر رایج نظم سیاسی از اصطلاحاتی چون؛ امارت، ولایت، سلطنت، ملوکیت، امامت، پیشوا و رهبر هم استفاده شده است[۸].[۹]

منابع

پانویس

  1. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در خصوص معنای نظام می‌فرماید: «نظام اسلامی [نظام سیاسی] که بر مینای تفکر الهی و نبوی شکل می‌گیرد باید اینها را در نظر داشته باشیم، اینها آن قالب‌های کلی است. آن چارچوب‌های کلی است» حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در تاریخ، ۴/۴/۱۳۸۱.
  2. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۱۹/۴/۱۳۷۹.
  3. عبدالرحمن عالم، بنیادهای علم سیاست، ص۱۳۷.
  4. علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، ص۱۱۵.
  5. حسن ارسنجانی، حاکمیت دولت‌ها، صص۱۰۴ و ۱۰۵.
  6. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات، ۹/۴/۱۳۶۵.
  7. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با اعضای هیأت علمی کنگره امام خمینی، ۴/۱۱/۷۸.
  8. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات پیرامون حکومت و جهان‌داری در نهج البلاغه، ۳۱/۲/۱۳۶۰.
  9. مهاجرنیا، محسن، مقاله «نظام سیاست اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۷۵۲.