آیا آگاهی از غیب شرطی از شروط امامت است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا آگاهی از غیب شرطی از شروط امامت است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم غیب
مدخل اصلیعلم غیب

آیا آگاهی از غیب شرطی از شروط امامت است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم غیب معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.

عبارت‌های دیگری از این پرسش

  • آیا از شرایط امامت امامان این است که از عالم غیب آگاهی داشته باشند؟

پاسخ نخست

مکارم شیرازی

آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی در کتاب «پیام قرآن» در این‌باره گفته‌اند:

«نخستین شرط برای تصدی مقام امامت علم و آگاهی و دانش نسبت به تمام معارف دینی و نیازهای مردم و آنچه در اداره جوامع انسانی لازم است، می‌باشند و بدون چنان علمی این مسئولیت هرگز به انجام نمی‌رسد، و ائمه اطهار (ع) از چنین علمی برخوردار بودند و معلومات خویش را هرگز نزد معلمان ننموده‌اند بلکه علم حضوری بوده است زیرا:

  • اولاً: با تحقیق و تفحص در قرآن مجید و روایات منابع علمی امامان در پنج منبع خلاصه می‌شود:
  1. آگاهی کامل از کتاب اللَّه: قرآن مجید به‌گونه‌ای که تفسیر و تأویل و ظاهر و باطن و محکم و متشابه آن را بخوبی می‌دانند، قرآن در این باره فرموده: وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ[۱] امام صادق (ع) فرمودند: راسخان در علم امیر مؤمنان (ع) بعد از او هستند.
  2. وراثت از پیامبر: پیامبر اکرم (ص) تمام معارف و شرایع اسلام را به علی آموخت و طبق بعضی از روایات علی با خط خود در کتابی نوشت و این علم نسل اندر نسل به فرزندان علی یعنی امامان معصوم رسید.
  3. ارتباط با فرشتگان: ائمه، مانند: خضر و ذوالقرنین و مریم که مطابق ظاهر آیات قرآن با فرشتگان الهی ارتباط داشتند و حقایق از عالم غیب به آنان الهام می‌شد، هستند. از حسن بن یحیای مدائنی نقل شده که از امام صادق (ع) پرسیدم: هنگامی که سؤالی از امامی می‌شود چگونه جواب می‌دهد؟ امام فرمود: گاهی به او الهام می‌شود و گاهی از فرشته می‌شنود و گاهی هر دو.
  4. روح القدس: از روایاتی که در منابع اهل بیت (ع) وارد شده به خوبی بر می‌آید که روح القدس روح مقدسی بوده که با همه پیامبران و انبیاء و معصومین بوده و امدادهای الهی را در موارد مختلف به آنها منتقل می‌ساخته.
  5. نور الهی: همانطور که ملاحظه فرمودید منابع علم امامان (ع) معصوم متعدد و متنوع است و در هیچ منبعی نقل نگردیده که امامی نزد معلمی درس خوانده باشد و اصولاً با وجود این منابع متصل به علم لایتناهی الهی که همه‌اش هم حضوری است چه نیازی است که به علم حصولی در نزد افراد که شأن علمی شان به مراتب از خود ائمه پایین‌تر است روی آورند.
  • ثانیاً: امامان (ع) به عنوان جانشیان پیامبر (ص) باید علم و دانشی در خور مأموریت عظیم‌شان داشته باشند تا مردم به آنها اعتماد کنند، این علم باید خالی از نقص باشد و گرنه جلب اعتماد نمی‌کند، باید در خور مأموریتشان باشد یعنی از گذشته و حال و آینده آگاه باشند، چون مأموریتشان ظاهر و باطن اجتماع و درون و برون مردم را شامل است این علم باید چنین معلوماتی باشد. پر واضح است که علمی با چنین شرایطی از عهده بشر خارج است و تنها منبعی که می‌تواند چنین شرایطی داشته باشد اتصال به غیب و با علم لدنی است.
  • ثالثاً: در پاره‌ای از روایات تصریح شده است که ائمه همه علوم را از ناحیه خداوند دریافت می‌دارند مثلا: الف): امام رضا (ع) درباره امامت فرمود: هنگامی که خداوند کسی را برای مردم بر می‌گزیند چشمه‌های حکمت را در دلش قرار می‌دهد و علم را به وی الهام می‌کند تا برای جواب از هیچ سؤالی درنمانده و در تشخیص حق سرگردان نشود. ب): امام صادق (ع) فرموده‌اند: کسی که گمان کند خدا بنده‌ای را حجت خویش در زمین قرار داده، سپس تمام آنچه را او به آن نیاز دارد از وی پنهان می‌کند بر خدا افتراء زده است. ملاحظه می‌فرمائید که در روایت اول تصریح دارد بگونه‌ای علم به امامان (ع) الهام می‌شود که از هیچ سؤالی درنمانند و در روایت دوم ظاهر می‌شود هر کس بگوید که خداوند همه علوم مورد نیاز امام را به او نداده به خدا افتراء زده، بنابراین نیازی به اکتساب نیست.
  • رابعاً: امامان از دوران کودکی از قوه قدسیه الهامی برخوردار بوده‌اند و نسبت به همه علوم و دانش‌ها مهارت داشته‌اند و در برابر همه پرسش‌های مردم در زمینه‌های گوناگون برای ایشان عرضه می‌شد بدون آنکه به کتب و مأخذی مراجعه کنند بی‌درنگ پاسخ لازم و قانع کننده‌ای را ارائه می‌نمودند. حاصل آنکه همه علم امامان معصوم لدنی بوده است و از ناحیه خداوند به ایشان رسیده یا بواسطه پیامبر اکرم (ص) یا الهام و یا تحدیث فرشتگان این است که نیازمند کسب علوم از دانشمندان بشری نبوده‌اند زیرا این ائمه بوده‌اند که مشکلات علمی دانشمندان را حل می نموده‌اند و تاریخ بهترین شاهد بر این مدعا است»[۲].

پاسخ های دیگر

۱. آیت‌الله سبحانی؛
آیت‌الله جعفر سبحانی در کتاب «پاسخ جوان شیعی» در این باره گفته است: «دانستن غيب شرط امامت نيست، ولى امامان شيعه در مواردى، از غيب خبر داده‏‌اند و قرآن هم چنين علمى را ردّ نكرده است» [۳]
۲. آیت‌الله صالحی نجف‌آبادی؛
آیت‌الله نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی در مقاله «اقوال علما در علم امام (ع)» در این‌باره گفته‌ است:

«مرحوم سید ابوالحسن رفیعی قزوینی نوشته‌اند: «... امام قبل از وصول به مقام امامت و ولایت، واجب است احاطه به تمام معقولات و مدرکات را دارا باشد؛ وگرنه، وصول به مقام ولایت و امامت قبل از احاطه تمام به معقولات و حوادث، طفره عقلیّه خواهد بود و طفره عقليّه مثل حسّيه، مُحال عقلى است[۴]. به عقیده ایشان، امام پیش از آنکه امام شود، لازم است احاطه کامل به همه معقولات و همه "مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ وَ مَا هُوَ كَائِنٌ ‏‏‏‏‏" تا روز قیامت داشته باشد؛ یعنی شرط امامت امام این است که پیش از رسیدن به امامت، همه حوادث گذشته و آینده و حال را بداند و از همه امور غیبی و همه آنچه قابل درک است آگاه باشد؛ و اگر پیش از رسیدن به امامت از همه امور غیبی و همه جزئیات حوادث گذشته و حال و آینده آگاه نباشد ممکن نیست به امامت برسد.

داشتن علم غیب شرط امامت امام نیست، بدین شرح:

  1. شیخ مفید می‌فرماید: ائمه (ع) گاهی از ما فی الضمیر مردم خبر می‌دادند و بعضی از حوادث را پیش از وقوع آنها می‌دانستند، ولى این اطلاع از ضمیر بعضی از مردم و بعضی از حوادث آینده شرط امامت ائمه (ع) نیست[۵].
  2. سید مرتضی در شافی، ص۱۸۸، می‌فرماید: "معاذ الله که ما بگوییم: واجب است امام همه علوم را بداند. آری، علومی را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است"[۶]. پس لازم نیست امام غیب بداند[۷].
  3. شیخ طوسی می‌فرماید: ما لازم نمی‌دانیم امام غیر از احکام، چیزهای دیگر را که مربوط به احکام شرعی نیست بداند[۸].
  4. ابن‌ شهر آشوب می‌فرماید: پیغمبر (ص) و امام (ع)، واجب است علوم دین را بدانند، ولی لازم نیست علم غیب داشته "مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ‏‏‏‏‏" را بدانند[۹]. این عدّه از علما می‌گویند: داشتن علم غیب شرط امامت امام نیست، در حالی که آیت الله رفیعی قزوینی می‌گوید: شرط امامت امام این است که قبل از امامت به همه امور غیبی و همه حوادث از راه علم غیب احاطه داشته باشد؛ وگرنه، محال است امام شود. ببین تفاوت بین این دو نظر از کجاست تا به کجا؟»[۱۰].
۳. حجت الاسلام و المسلمین هاشمی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر سید علی هاشمی، در کتاب «ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه» در این‌باره گفته‌ است:
  • «شیخ مفید - مانند دیگر علمای امامیه - معتقد است که علوم ویژه ائمه (ع)، موهوبی است. او معتقد بود که ائمه (ع) از ضمایر بندگان و حوادث آینده آگاه بودند. البته این علوم، شرط امامت ایشان و ویژگی ضروری آنان نبوده است. با وجود این، خداوند آنان را با دادن این علوم برتری داده و به خاطر لطفی که در پیروی و التزام به امامت ایشان وجود دارد، آنان را از این علوم آگاه ساخته است»[۱۱].
  • «بحث علم غیب از صفات لازم و ضروری امام است؛ به این معنا که شرط امامت است و در غیر این صورت شریعت به تحریف دچار می‌شود. ضرورت این علم درباره علم غیبِ اوصیای پس از پیامبر اکرم (ص) روشن‌تر است؛ زیرا شریعت‌های زمان گذشته چون بعدشان قرار بود پیغمبر (ص) دیگری باشد، در صورت تحریف، پیغمبر (ص) دیگری می‌آمد و آن تحریف‌ها را تصحیح می‌کرد؛ اما درباره شریعت خاتم اگر علم به غیب نباشد، قطعاً شریعت دچار تحریف می‌شود»[۱۲].
۴. حجت الاسلام و المسلمین اسعدی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد اسعدی، در کتاب «ولایت و امامت پژوهشی از منظر قرآن» در این‌باره گفته‌ است: «نکته مهمی که در بررسی‌های تاریخی آرای دانشمندان شیعی و بعضا تفاوت آرای آنان قابل توجه است آن است که در بررسی آرای آنان باید میان ضرورت‌ها و بایدهای کلامی از یک سو و واقعیت شؤون والای امامان به ویژه اهل بیت پیامبر (ص) از سوی دیگر تفکیک کرد. برای مثال بزرگانی چون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی در حالی که آثار روایی و بعضا کلامی‌شان گواه اذعان به بسیاری از مقامات والای علمی ائمه (ع) در موضوعات غیبی است، از منظر کلامی تصریح می‌کنند که غیر از علم به احکام و مسائل شرع، علوم دیگری چون علم غیب و حوادث گذشته و آینده شرط امامت نیست. طبعاً این سخن به معنا نفی واقعیت علوم آنان در گستره وسیعی نیست. و در واقع آنان در چارچوب مباحث کلامی خود در مقام بیان همه حقیقت اوصاف واقعی امامان نبوده‌اند»[۱۳].
۵. حجت الاسلام و المسلمین محمد حسن قدردان قراملکی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسن قدردان قراملکی، در کتاب «امامت» در این‌باره گفته‌ است:

«کسانی که مقام امامت و امام را به حد حاکم و نهایت یک عالم دینی پایین آوردند شبهه در اعتبار علم غیب در امام و امامت می‌کنند و می‌گویند علم غیب و به تعبیری علم لدنی در مقام امامت و شخص امام شرط نیست، اهل سنت از همان ابتدا بنابر تعریفی که از امام و امامت ارائه می‌دهند منکران علم لدنی در امامان بودند. اخیراً این شبهه در بین بعضی مطرح شده است[۱۴]. آنان با تمسک به فراز برخی روایات از جمله نهج‌ البلاغه و اینکه امام علی (ع) خود را مصداق "العلماء" ذکر کرده با اعتبار و اشتراط علم غیب در امامت مخالفت کردند[۱۵].

در نقد این شبهه نکات ذیل درخور تأمل است:

  1. . فروکاستن مقام امامت به حاکم و شخص عادی: اهل سنت با دید سطحی به مسئله امامت نگریسته و آن را در حد یک حاکم دینی و نهایت یک عالم و مجتهد که علمش خطاپذیر است، فروکاستند، اما امامیه با الهام از آیات مانند آیه اعطای امامت به حضرت ابراهیم بعد از نبوت، وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [۱۶]. شأن امامت را در حد نبوت بلکه بالاتر از آن حفظ نمودند و از آنجا که امام علی (ع) و دیگر ائمه اطهار (ع) توسط پیامبر (ص) امامت برگزیده شدند، بالضروره صفات و حالات امام را نیز دارا خواهند بود، افزون بر اینکه در روایات نبوی به صفات والای حضرت علی (ع) مانند عصمت و علم لدنی تصریح شده است.
  2. . مخالفت با روایات: شاید اینجا گفته شود که لازمه فوق یعنی فروکاستن امامت به فرد عادی خود ادعای منکران است و آن را نیز می‌پذیرند، در این صورت یک اشکال دیگری بر شبهه فوق مطرح می‌شود و آن اینکه در تعریف امام و امامت و شرایط و صفات دخیل و مؤثر در آن باید مبنا و ملاک مشخص شود.آیا هر کس هر نحو خواست می‌تواند امام و صفات آن را تعریف نموده و منکر صفات دیگر گردد؟
ما از طراحان شبهه و مخالفان صفاتی نظیر علم لدنی و عصمت می‌پرسیم در تعریف امامت و امام ما یا باید به قرآن و روایات پیامبر (ص) و خود امامان مراجعه کنیم یا اینکه از تحلیل عقلی امامت حقیقت آن را بشناسیم؟ به تعبیری راه کشف حقیقت مقام امام و امامت مقام نقل یا عقل است؟ اگر از راه عقل وارد شویم، نیاز به امام دارای صفات عصمت و علم لدنی در عصر بعد از خاتمیت نیاز مبرم جامعه اسلامی بوده است تا درخت نوپای اسلام به حرکت خود ادامه می‌دهد، همچنین علم غیب رهاورد ولایت باطنی و لازمه عصمت و حجت الهی بودن امام است.اما اگر بخواهیم اعتبار صفات خاص علم لدنی و عصمت را در امامت از راه نقل بررسی نماییم، باید گفت خوشبختانه روایات متعددی در این مقوله وارد شده است. اینکه ادعا شده صفات فوق در نصوص روایی نیامده و ابداع متکلمان در سده سوم به بعد است، از بی‌خبری از روایات نشئت گرفته است، مثلا: امام سجاد (ع) در روایتی بلند و ژرف صفات فرابشری خاصی از مقام امامت و امامان برمی‌شمارد، خودشان را "حجج‌الله"، "امان اهل الارض"، "وسیله حفظ آسمان‌ها از فروریختن به زمین"، "واسطه نزول باران، نشر رحمت و خروج برکات زمین" و "هلاک مردمان در صورت فقدانشان" وصف می‌کند»[۱۷]
۶. حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «شیعه امامیه و علم امام» در این باره گفته است:

«متکلمان شیعه امامیه (ع)، علم و کفایت در امامت را، در عالی‌ترین حد لازم از صفات امام (ع) دانسته‌اند از آن جا که آنان عصمت را از صفات لازم امام (ع) می‌دانند و با وجود عصمت علم و کفایت در عالی‌ترین مرتبه آن تحقق خواهد یافت. نیاز چندانی به ذکر صفت علم و کفایت در رهبری، به طور مستقل، احساس نکرده‌اند. با این حال در مواردی که آشکار از آن نام برده‌اند. محقق طوسی در رساله امامت، دومین صفت از صفات امام (ع) را علم دانسته و چنین گفته است: دومین صفت از صفات لازم برای امام (ع) علم به اموری است که به آگاهی از آنها در امامت خویش نیاز دارند اعم از آگاهی‌های دینی و دنیوی مانند علم به احکام شرعی، روش‌های سیاسی آداب مدیریت مبارزه با دشنمان و جز آن زیرا بدون داشتن چنین آگاهی‌هایی نخواهد توانست به امر امامت قیام کند [۱۸]. ابن میثم بحرانی نیز علم عفت عدالت و شجاعت را به عنوان اصول کمالات نفسانی یاد کرده و گفته است: از آن جا که عصمت را شرط امامت می‌دانیم باید امام (ع) واجب کمالات نفسانی مزبور باشد آن گاه درباره علم چنین گفته است: امام (ع) باید به همه آنچه که در ایفای مقام امامت به آنها نیاز دارد عالم باشد خواه علوم دینی باشد یا علوم دنیوی مانند علم به احکام شرعی سیاست آداب و فصل خصومت‌ها زیرا اگر در امور یاد شده جاهل باشد به آنچه بر او واجب است اخلال خواهد رساند و اخلال رساندن به آنچه واجب است با عصمت منافات دارد[۱۹]. سدید الدین حمصی رازی این بحث را به صورت مشروح مطرح کرده است. وی برای لزوم عالم بودن امام (ع) به احکام شریعت دو دلیل اقامه کرده است:

الف. امام (ع) متولی داوری در زمینه همه احکام شرعی است. هرگاه عالم به همه احکام شریعت نباشد، ولایت او بر امور مزبور قبیح خواهد بود. و این اندازه که طریق علم بر او گشوده است کافی نیست بلکه باید بالفعل بر همه یا اکثر آن آگاه باشد. گواه بر این مدعا این است که هرگاه فرمان روایی بخواهد فردی را به مقام وزارت برگزیند و تدبیر برخی از امور را به او بسپارد شایسته نیست فردی را برگزیند که به علوم و معرفت او نسبت به آن امور اطمینان ندارد و اگر فردی را برگزیند که بعداً تحصیل علم و معرفت می‌نماید گزینش او عقلا قبیح است. همین گونه اگر فردی بخواهد شخص دیگری را به عنوان وکیل در پاره‌ای از امور خود برگزیند باید کسی را انتخاب کند که به علم و درایت او در انجام وظایف وکالت اطمینان داشته باشد و اگر فردی ناآگاه را انتخاب کند مورد نکوهش عقلا قرار می‌گیرد. بنابر آنچه گفته شد نمی‌توان ولایت را با تکلیف مقایسه کرد و نتیجه گرفت همان‌گونه که تکلیف به علم مشروط نیست و پس از تکلیف، بر مکلف لازم است که آن را بشناسد ولایت و رهبری نیز به علم مشروط نیست و هر کسی که به ولایت برگزیده می‌شود باید نسبت به آن علم کسب کند زیرا تکلیف و ولایت از دو مقوله‌اند گواه بر این مطلب این است که عقلای بشر آن دو را متفاوت می‌دانند؛ یعنی در ولایت علم را شرط پیشین می‌دانند ولی تکلیف را مشروط به علم پیشین نمی‌دانند. از مطالب یاد شده نادرستی این سخن روشن شد که می‌گوید اگر امام (ع) در مواردی عالم به شریعت نباشد، از عالمان خواهد پرسید و لازم نیست شخصاً عالم به احکام شریعت باشد. نادرستی این سخن به این دلیل است که پذیرش امامت مشروط به علم پیشین است زیرا از نظر عقل سپردن امر حکومت به کسی که عالم به آن نیست قبیح است خواه راه کسب معرفت بر او گشوده باشد یا نباشد. گذشته از این، لازمه نظریه مزبور این است که فرد عامی نیز بتواند عهده‌دار امر حکومت شود زیرا را استفتا بر او گشوده است در حالی که متکلمان غیر شیعه نیز علم به شریعت را از اوصاف امام (ع) دانسته‌اند. (...)

ب. از دیدگاه شیعه امام (ع) حافظ شریعت است. هرگاه امام (ع) به کلیه احکام شریعت آگاه نباشد، چه بسا شریعت برای مردمی که عصر رسالت را درک نکرده‌اند. حفظ نگردد، زیرا احتمال دارد که امت، عمداً یا سهواً از برخی از احکام شریعت اعراض کنند»[۲۰].
۷. حجت الاسلام و المسلمین مشکی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد مشکی در مقاله «بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید» در این‌باره گفته‌ است:

«شیخ مفید در مورد علم غیب امامان (ع)، دیدگاه خود را در کتاب اوائل المقالات چنین بیـان کرده است: من می‌گویم که ائمه (ع) از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند، و از هر چه باید بشود، پیش از تحقق و شدن آن خبر داشتند، ولی این صفتی واجب در آنان، یا شرطی لازم، برای امامت نیست، بلکه تنها بدان جهت چنین می‌گوید که خدا در حق ایشان اکرام می‌کند، و این دانش از باب لطف به آنان ارزانی می‌دارد، که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند، و به امامت آنان متمسک شوند، و این دانش به طریق استدلال عقلی واجب نیست. بلکه برای آنان از جهت وحی و سمع واجب شده است؛ و اما به صورت مطلق گفتن که امامان، از غیب آگاه‌اند، خطای آشکار است. چه این صفت تنها مخصوص کسی است که علم ذاتی به اشیاء داشته باشد، نه علم مستفاد، و این جز، مخصوص خداوند عزوجل نیست. همه امامیه با گفته من موافق‌اند، جز معدودی از ایشان که مفوضه و غلات وابسته به آنان‌اند[۲۱].

از این سخن نکات زیر استنباط می‌شود: (۱)امامان، آگاهی نسبت به ضمایر و درون بعضی افراد و رخدادهای آینده دارند. (۲) آگاهی از غیب، از شرایط و صفاتی که در امامت آنان دخیل باشد نیست. (۳) آگاهی ائمه از غیب، لطف الهی است در حق آنان، و وجوب و لزوم عقلی ندارد. (۴) وجود علم برای امامان و آگاهی آنها از غیب، برای پیروی و اطاعت مردم از آنـان لازم است. (۵) نسبت دادن علم غیب، به طور مطلق به امامان، صحیح نیست؛ چراکه چنـین چیـزی از ویژگی‌های خداوند است»[۲۲].
۸. حجت الاسلام و المسلمین سلطانی؛
حجت الاسلام و المسلمین مصطفی سلطانی در کتاب «امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه» در این باره گفته است:

«از نظر شیعه امامیه، اعلم بودن از جمله صفات ضروری امام (ع) است. فضل بن شاذان می‌گوید: "امت شکی در برتری علم علی (ع) بر جمیع مردم ندارد". [۲۳] ابن قبه بر این باور است که امامت جز با علم به دین و شناخت احکام الهی و تفسیر و تأویل کتاب الهی کامل نمی‌گردد. او در جواب یکی از ائمه (ع) زیدی در لیاقت امام زین‌العابدین (ع) برای امامت می‌گوید: کسی که آگاه به آموزه‌های دین است از کسی که چنین اگاهی‌إی ندارد. برای امامت سزاوارتر است". [۲۴] سید مرتضی می‌گوید: آنچه دلالت دارد که امام (ع) باید عالم به همه احکام دین باشد این است که (ثابت شد) امام (ع) الگو در امور پسندیده دینی و مسئول بیان حکم در همه آنهاست بر این اساس جایز نیست امام (ع) عالم به همه دین و احکام شرع نباشد، این صفت امام (ع) است، زیرا در نزد عقلا سرپرستی فرد جاهل قبیح است. [۲۵]شیخ طوسی نظر استاد خمد را می‌پذیرد. [۲۶] کراجکی معتقد است: حجج الهی به همه اموری که بندگان به آن محتاج‌أند احاطه علمی دارند، و به مقداری که خداوند به آنها علم غیب آموخته، علم دارند. آنها در کمال علم و عصمت از پلیدی‌ها، همانند انبیاء هستند، هرچند بر همه ضمائر و امور غیبی شناخت ندارند و به همه اموری که خداوند عالم است علم ندارند. [۲۷] خواجه نصیرالدین طوسی می‌گوید: دومین از آن صفات، علم به اموری است که در امامت به آن نیاز دارد. مانند علوم دنیایی یا دینی، اخلاق، قضا و (...) زیرا در صورت عالم نبودن به این امور قدرت بر اقامه امامت ندارد. [۲۸] ابن میثم بحرانی نیز بر این باور است که: امام (ع) باید عالم به همه اموری باشد که در امامت به آن نیازمند است. از علوم دینی مثل شرعیات گرفته تا امور دنیایی مانند علم سیاست، علوم اجتماعی، قضاوت و حل اختلاف مردم؛ زیرا اگر جایز باشد امام (ع) به هر یک از اینها جاهل باشد، در حالی که در امامت به آن نیازمند است، به بعضی از اموری که امام (ع) باید علم به آن داشته باشد اخلال وارد می‌شود و این با عصمت سازگار نیست.[۲۹] ملاصدرا در باره علم امام (ع) می‌گوید: "امام (ع) نایب پیامبر (ص) و جانشین او در امور امت است. آنچه نبی (ص) عمل می‌کند ائمه (ع) نیز باید عمل کنند و آنچه نبی (ص) می‌داند ائمه (ع) نیز باید بدانند".[۳۰] با توجه به نکات فوق، چنین استنباط می‌شود که دانشمندان شیعی بر عالم بودن امام (ع) اتفاق نظر دارند. حال سؤال پیش رو این است که گستره علم امام (ع) و قلمرو آن چه اندازه است و اینکه مراد از علم امام (ع)، علم عادی است یا علم غیبی. (...)

به عقیده بعضی از متلکان شیعه علم به غیب داشتن، از صفات واجب امام و شرط امامت نیست و عقل به وجوب چنین شرطی حکم نمی‌کند و اگر خداوند امام را به این صفت متصف کند، از باب اکرام و لطف است. اگر اخباری در این باره رسیده که ائمه اطهار (ع) چنین علمی دارند، واجب است بپذریریم و مانعی هم در تحقق چنین علمی برای امام وجود ندارد و اشکال‌هایی که بر امکان چنین علمی برای امام وارد شده است نیز درست نمی‌باشد؛ زیرا امام به تأیید الهی و به اذن او، و در صورت وجود مصلحت، از غیب اطلاع می‌یابد[۳۱]»[۳۲].
۹. حجت الاسلام و المسلمین نصیری؛
حجت الاسلام و المسلمین نصیری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات» در این‌باره گفته است:
«آگاهی امام (ع) از علوم و امور غیبی جزو صفاتی نیست که در تحقق امامت آنان دخیل باشد؛ یعنی جزو شروط امامت برخورداری از علم غیب نیست و اگر معتقد باشیم که امام (ع) فاقد چنین دانشی هست، زیانی به امامت او نمی‏‌زند»[۳۳].
۱۰. حجت الاسلام و المسلمین شیروانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر علی شیروانی در کتاب «پژوهشی در باب علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «عقلاً هیچ ضرورتی ندارد که امام (ع) از غیب آگاه باشد و مقام امامت مشروط به برخورداری از علم غیب نیست اگر با توجه به ادلۀ نقلی ثابت گشت که امام (ع) علم غیب دارد، این تنها تفضلی از ناحیۀ خداوند نسبت به آنها می‌باشد. شیخ مفید در این باره چنین می‌نویسد: چنین چیزی یعنی علم به فنون گوناگون و زبانهای مختلف، برای آنان از جهت حکم عقل، نه محال است و نه واجب، البته روایاتی از کسانی که تصدیقشان واجب است، آمده که دلالت بر آگاهی آنان از این امور می‌کند، پس اگر ثابت گشت، باید به واسطۀ این روایات قطع به آن پیدا نمود[۳۴]»[۳۵].
۱۱. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«برخی از علمای امامیه، آگاهی امام از غیب را نه تنها شرط برای امامت نمی‌دانند، بلکه آن را محدود به بعضی از موضوعات خارجی و رویدادها و حوادث می‌دانند. عبارات این دسته متفاوت است که در ادامه به برخی از این نظریات اشاره می‌شود:

  • شیخ مفید: به نظر می‌رسد، شیخ از طرفداران این نظریه است، چراکه می‌نویسد: ائمه (ع) از ضمایر بعضی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند؛ ولی این صفت واجبی در آنان، یا شرطی لازم برای امامت نیست، (...) و اما به صورت مطلق گفتن که امامان از غیب آگاه‌اند، خطایی آشکار است، چه این صفت تنها مخصوص کسی است که به خود از چیزها باخبر است، نه به علم مستفاد، و این جز مخصوص خدای عزوجل نیست[۳۶]. شیخ مفید ابتدا عالم بودن امام (ع) را به ضمایر بعضی افراد نسبت داده، سپس با اینکه اصل عالم به غیب بودن امام (ع) را پذیرفته است، اما هیچگاه این کلمه را برای امامان به‌کار نبرد؛ حتی بر این مطلب تصریح دارد که نمی‌توان معتقد شد، امام (ع) مطلقاً و به صورت مستقل عالم به غیب است، چراکه علم به غیب، ذاتاً مخصوص خداست: قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ [۳۷]. شیخ مفید همچنین معتقد است، این گونه نیست که امام همیشه و همواره به همه حوادث و پیشآمدها علم داشته باشد؛ برای نمونه وی در پاسخ به این پرسش که: آیا امام علی (ع) و امام حسین (ع) از زمان و مکان شهادت خویش علم داشته است؟ و اگر داشته، چگونه رفتن به مسجد و کربلا توجیه می‌شود؟ می‌گوید: اجماع شیعه تنها بر علم امام (ع) بر احکام شرع منعقد است[۳۸].
  • سید مرتضی: برخی از علما همچون سید مرتضی و میثم بحرانی[۳۹]. بر این عقیده‌اند که امام به احکام شرعی و امور مربوط به دین علم دارد، اما علم فعلیِ وی تنها به کلیات احکام و معارف است و نمی‌تواند به تفصیل، به تمامی جزئیات امور و احکام بالفعل آگاهی کامل داشته باشد؛ از این رو به نظر می‌رسد، میتوان این بزرگواران را در ردیف علمای قائل به محدودیت علم امام جای داد؛ مگر اینکه قائل شویم، هر کس که منکر علم فعلیِ امام به جزئیات معلومات است، لزوماً به معنای منکر عمومیت علم امام نیست.
  • محمد شهرآشوب مازندرانی: باور به آگاهی امام از تمام حوادث و امور غیبی را غلو در حق آنان می‌داند و عقلاً چنین عقیده‌ای را باطل شمرده، می‌گوید: پیامبر (ص) و امام (ع) باید علوم دین و شریعت را بدانند، اما لازم نیست که غیب و حوادث گذشته و آینده را بدانند، زیرا چنین چیزی به مشارکت آنان با خداوند در همه معلومات منتهی می‌گردد، و دانسته‌های او نامحدود است؛ آنچه لازم است آن است که آنان برای خودشان عالم باشند... اما جایز است که بعضی از امور نهانی و حوادث گذشته یا آینده را به واسطه تعلیم الهی بدانند[۴۰]»[۴۱].
۱۲. حجت الاسلام و المسلمین جزیری احسائی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی جزیری احسائی در کتاب «دفع الریب عن علم الغیب» در این‌باره گفته‌ است:

«در اینجا آنچه توانستیم از اقوال و کلمات علما جمع‌آوری کنیم، ذکر می‌کنیم:

  • شیخ مفید: ائمه (ع) به تحقیق از سر درون بعضی از بندگان خدا و وقایعی که قرار بود اتفاق بیافتد اطلاع داشتند. و البته این علم غیب از صفات لازم یا شرط امامت آنها نبود بلکه خداوند فقط از این جهت که اکرامشان کند علم غیب را به آنها عطا فرمود (...). بهره‌مند بودن اهل بیت (ع) از علم غیب وجوب عقلی ندارد بلکه از راه اخبار و روایات اثبات می‌شود[۴۲].
  • سید مرتضی: خبر دادن از اشیاء قبل از بوجود آمدنشان از شرایط امامت نیست چراکه معجزه است. لکن اظهار معجزه از جانب امام محال عقلی نیست پس هم اظهار معجزه و هم عدم آن برای امام عقلاً جایز است. الا اینکه اخبار شایع دال بر این است که ائمه (ع) از غیب خبر می‌دادند[۴۳].
  • محقق کراجکی: همه حجت‌های الهی از لحاظ علمی به همه آن چیزهایی که به آنها محتاج هستند احاطه دارند که از جمله آن چیزها عباد الله هستند[۴۴]. و خداوند سبحانه و تعالی آیات خود را برای ائمه (ع) آشکار کرده و بسیاری از علوم غیبی و علم به آینده را به آنها عطا فرموده. البته از بین این علوم تنها چیزهایی را به آنها آموخته که اولا مقارن قاعده لطف باشد ثانیاً مصلحتی د اشته باشد.ایشان عالم به جمیع ضمایر بندگان و امور غیبی نیستند و به همه علم الهی احاطه ندارند[۴۵].
  • شیخ طوسی: از معجزات پیامبر اکرم (ص) غیر از قرآن (...) قول ایشان به امیر المؤمنین است که فرمود "بعد از من با ناکثین و قاسطین و مارقین قتال خواهی کرد" و همچنین به امام علی (ع) فرمود "همانا تو قاتل ذوالثدیه هستی" و همچنین قول پیامبر به عمار است که فرمود "تو را فرقه ای ستمکار به قتل می‌رسانند"[۴۶].
  • قاضی ابن البراج: از شرایط امامت این نیست که از آینده خبر دهند چرا که این مسئله از معجزات است اما اظهار معجزه یا عدم اظهار آن امری است که برای امام به لحاظ عقلی جایز. الا اینکه اخباری که به‌دست ما رسیده حاکی از این است که ایشان از غیب خبر می‌دادند پس نتیجه می‌گیریم که خداوند متعال ایشان را از غیب آگاه کرده است[۴۷][۴۸].
۱۳. حجت الاسلام و المسلمین خوش‌باور؛
حجت الاسلام و المسلمین داوود خوش‌باور، در پایان‌نامه در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «علم غیب از دیدگاه فریقین» در این‌باره گفته‌ است:

«امام، حجت و خلیفۀ االله در دیدگاه حکمت متعالیه، همان موجودی است که روایات به توصیف آن پرداخته‌اند، ملاصدرا داده‌های روایی را با یافته‌های فلسفی مستند می‌کند و برای اوصاف ائمه (ع) از جمله علم وسیع آنان مبنای فلسفی ذکر می‌کند. ملاصدرا لزوم و منبع علم غیب امام (ع) را اینگونه تحلیل می‌کند. علت اینکه امام (ع) حجت و هادی است، همان امتیازی است که اولین خلیفۀ الهی حضرت آدم (ع) و دیگر انبیا داشته‌اند یعنی؛ دریافت مستقیم و بدون واسطه علم و معرفت از خزانه علم الهی. «فلابد فی کل زمان منهادی منذر یتعلم من االله ویتنور قلبه بنوره ان العلم وهو البصیرة القلبیۀ شرط الاهتداء الی سواء السبیل، کما ان البصر الحسی شرط للمشی علی طریق مقتصد... فعامۀ الناس یحتاجون فی طریق العبودیۀ والطاعۀ الله الی قائد ذی بصیرة وامام حق اخذ علمه من االله بلاواسطۀ والا لاحتاج هو ایضاً الی امام آخر»[۴۹]

از دیدگاه امامیه، امامان (ع) ولی خدا می‌باشند لذا خداوند آنان را افزون بر آگاهی از علوم و معارف دین، از اسرار غیبی خویش نیز آگاه ساخته است چنان که از روایات و بیانات خودشان نیز می‌توان چنین چیزی را فهمید و جواز آن مورد اتفاق است اما در اینکه علم غیب شرط امامت است یا نه، اختلاف وجود دارد.

مرحوم شیخ مفید می‌نویسد: «ان الائمۀ من آل محمد (ص) قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه، و لیس ذلک بواجب فی صفاتهم»[۵۰].

امامان (ع) گاهی از باطن بعضی بندگان و گاه از برخی امور پیش از تحقق آن آگاه می‌باشند، هر چند این معرفت شرط امامت نیست، ولی خداوند بزرگ از باب لطف در طاعت و پیروی از امامت، آنان را به این ویژگی اختصاص داده است. علم غیب ائمه علاوه بر مبنای استدلال عقلی، از راه روایات به اثبات می‌رسد، البته به کار بردن واژه علم غیب نسبت به غیر خدا به معنای علم استقلالی نیست چرا که علم استقلالی را کسی جز ذات اقدس الهی ندارد.

محقق رشیدالدین محمد بن شهر آشوب می‌نویسد: واجب است که پیامبر (ص) و امام (ع) به تمام علوم دین و شریعت عالم باشند اما آگاهی از غیب و علم «ما کان و ما یکون» واجب نیست زیرا چنین عقیده‌ای موجب شریک بودن با خدای متعال می‌گردد چرا که خداوند در معلوماتش حدی ندارد، البته جایز است که با اعلام و اذن الهی پیامبر (ص) و امام (ع) از امور غیبی گذشته یا آینده آگاه شوند.

از بیان ابن‌شهرآشوب چنین می‌توان فهمید که ایشان علم غیب استقلالی را به معنای آگاهی از تمام علوم صحیح نمی‌داند اما برخورداری از علم غیب غیر استقلالی را جایز می‌شود.

مرحوم شیخ طبرسی، درباره علم غیب ائمه (ع) می‌نویسد: «برخی از نویسندگان به شیعه امامیه ظلم کرده‌اند و هر نوع سخن قبیحی را به آنان نسبت داده‌اند، از جمله اینکه ائمه (ع) علم غیب می‌دانند». وی در ادامه می‌نویسد: ما کسی را در میان شیعه نیافتیم که معتقد به برخورداری غیر خدا از علم غیب باشد به گونه‌ای که کسی از همه معلومات به صورت بالفعل برخوردار باشد نه به علم مستفاد، زیرا علم غیب به نحو علم فعلی از ویژگی‌های ذات قدیم است و احدی از آفریدگان با خداوند در این ویژگی شریک نیست و اگر کسی بر این عقیده باشد از دایره اسلام بیرون است. اما آنچه وارد شده که امیرمؤمنان (ع) و سایر امامان (ع) از غیب خبر داده‌اند همه اینها از رسول خدا (ص) گرفته شده و آن حضرت ایشان را از آن امور آگاه نموده‌اند.آیا نسبت دادن چنین عقیده‌ای قبیح به شیعه و گمراه خواندن آنها بلکه تکفیر کافر خواندن آنها را کسی که به مذاهب اسلامی آگاه باشد می‌پسندد؟ و در نهایت خداوند متعال بین هر دو گروه حکم می کند زیرا بازگشت همه به سوی اوست.

بیان محقق طبرسی، گویای این است که علم غیب بر دو گونه است؛ علم غیبی فعلی و مستفاد. علم غیب فعلی منحصر به ذات اقدس الهی است و اجازه نسبت آن به غیر او نیست اما علم مستفاد که برگرفته شده از علم نبوی است هرچند از ماهیت غیبی برخوردار است اما به کار بردن عبارت علم غیب برای آن جایز نیست.

از آنچه بیان شد روشن می‌شود که این اختلاف، لفظی است به این معنا که آیا به کار بردن اصطلاح علم غیب برای غیر خدا جایز است یا خیر؟ زیرا اعتقاد به علوم غیبی برای انبیاء و اولیای الهی مورد اتفاق علمای شیعه و سنی می‌باشد، البته برخی از علما و محققان شیعه به‌ویژه متأخران، با استفاده از آیاتی که یادآوری شد عقیده دارند که چون پیامبران و اولیای الهی با اجازه خداوند بزرگ دارای علم غیب می‌باشند از این رو به کار بردن اصطلاح عالم غیب برای آنان جایز است زیرا این مسأله بحثی اجتهادی است؛ چنان که برخی دیگر از علما گفته‌اند: که اصطلاح علم غیب تنها در مورد خداوند متعال به کار برده می‌شود زیرا او تنها علم غیب استقلالی دارد و علم غیب به علم ذاتی و استقلالی گفته می‌شود»[۵۱].
۱۴. آقای اسعدی (هیئت علمی پژوهشکده فلسفه و کلام اسلامی)؛
آقای علی رضا اسعدی در کتاب «سید مرتضی» در این‌باره گفته‌ است: «از دیدگاه سید مرتضی آگاهی از حوادث آینده و گذشته و علم به غائبات شرط امامت نیست، زیرا خبر دادن از غائبات معجزه شمرده می‌شود و انجام معجزه بر ائمه (ع) واجب نیست، بلکه صرفاً جایز است. ولی از طریق روایت‌های فراوان می‌دانیم که آنان از غائبات خبر می‌داده‌اند و خداوند امامان را از آنها آگاه می‌کرده است[۵۲]. سید مرتضی در جایی دیگر به واجب نبودن علم امام به غائبات و حوادث آینده و گذشته تأکید کرده و چنین استدلال می‌کند که چنین علمی برای امام موجب می‌شود که امام شریک خداوند در تمام معلومات او باشد، نیز مستلزم آن است که امام همچون خداوند عالم بنفسه باشد، حال آنکه هیچ‌یک از این دو امر پذیرفتنی نیست. سید مرتضی آنگاه یادآور می‌شود که تنها آگاهی امام از تعالیم دینی و شریعت واجب است و سایر علوم و از جمله علم به زمان وفات خود برای او واجب نیست[۵۳]. وی در الشافی نیز به‌ تفصیل به اشکالات و اعتراضات قاضی عبدالجبار در مورد میزان علم امام پاسخ داده است[۵۴]»[۵۵].
۱۵. آقای رنجبر (پژوهشگر وبگاه راسخون)؛
آقای رنجبر، در مقاله «کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «این نکته لازم ذکر است که در هر جا که علم امام (ع) فضیلت نداشته باشد، امامت وی قابل اثبات نمی‌باشد؛ چون، لازم می‌آید که شخص امام (ع) در آن لحظه نسبت به آن مورد خاص علم کافی نداشته باشد؛ پس امام (ع) در آن مورد خاص، هیچ برتری بر دیگران ندارد تا بتواند امام (ع) و راهنمای آنها باشد؛ بنابراین لازمه قول به اینکه "هیچ زمانی خداوند هیچ امّتی را بدون امام (ع) نگذاشته است؛ و همیشه و در همه زمان‌ها، لحظه به لحظه و کمتر از آن متوجه آنهاست، و ایشان را به سوی راه راست هدایت می‌کند"؛ این است که بگوئیم: امام (ع) باید همیشه نسبت به همه چیز علم داشته باشد تا بتواند امام (ع) مردم باشد، و این چیزی جز فعلیت علم ایشان نمی‌باشد. اینجا فرض دیگری نیز قابل تصوّر است: علم به موضوعاتی که دارای احکامی متعلق به آن موضوعات باشد؛ زیرا، چنان چه علم فعلی به موضوعات آن وجود نداشته باشد، علم به احکام آن نیز فعلیت نخواهد داشت»[۵۶].
۱۶. آقای جهانبخش؛
آقای جویا جهانبخش در مقاله ««علم امامان در اصول الکافی»» در این‌باره گفته‌ است: «گویی این که امامان هرگاه بخواهند، می‌دانند، ناظر به دانستنی‌های لازم در امر امامت است؛ یعنی همان چیزهایی که قوام دریافت بدانهاست و علم دین. به عبارت دیگر، این دسته از احادیث الکافی در مقام بیان آن‌اند که لوازم امامت، بی‌دریغ در اختیار امام قرار می‌گیرند، نه هر چیزی که امام، آهنگِ دانستن آن کند. البتّه ای بسا چیزهای بسیاری بیرون از این حوزه باشد که وقتی امام بخواهد، خداوند، علم آنها را در اختیار او قرار می‌دهد؛ لیک علی الظّاهر، اطلاق آن ملازمه خواستن و دانستن، به دایره‌ای ویژه راجع است. در الکافی، در حدیثی که از امام باقر (ع) نقل شده، آمده است: "أَ تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى افْتَرَضَ‏ طَاعَةَ أَوْلِيَائِهِ‏ عَلَى‏ عِبَادِهِ‏ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُمْ أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ يَقْطَعُ عَنْهُمْ مَوَادَّ الْعِلْمِ فِيمَا يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِمَّا‏‏‏‏‏"[۵۷]. در این نص، آشکارا موادّ علمی‌ لازم برای امام که خداوند باید در اختیار او قرار دهد تا نقضِ غرض نشود، پاسخ آن مسائل و تفصیل آنها، مباحثی قلمداد می‌گردد که بر امامان عرضه می‌شده و قوام دین بدانهاست. به نظر می‌رسد تأکید و استدلال وارد به "فِيمَا يَرِدُ عَلَيْهِمْ مِمَّا فِيهِ‏ قِوَامُ‏ دِينِهِمْ‏ ‏‏‏‏‏"، نشان می‌دهد که در عدم اخفای اخبار آسمان‌ها و زمین نیز ـ که پیش‌تر در گزاره‌ای مطرح شده ـ ، آنچه عدم اخفای آن لازم است، همین گونه اخباری باشد که قوام دین بدانهاست، نه جمیع اخبار. وانگهی، اگر کسی مدّعی شود مراد گوینده، مطلقِ اخبار آسمان ها و زمین بوده است، این پرسش پیش می‌آید که آگاهی از جمیعِ اخبار آسمان ها و زمین، چه ربطی به زیربنای سخن، یعنی "افتراض طاعت اولیا بر عباد" دارد؟ بنا بر این نص، امام باقر (ع) فریضه بودن طاعت از امامان را بر بندگان خدا مطرح کرده است تا آنچه را لازمه آن است، تثبیت نماید. لازمه فریضه بودن طاعت امام، کارآمدی او در زمینه کاری است که بر عهده او نهاده‌اند و به عبارت دیگر، کارآمدی و بصیرت او در "مِمَّا فِيهِ‏ قِوَامُ‏ دِينِهِمْ‏ ‏‏‏‏‏". در میان سَلَف، هیچ متکلّم برجسته‌ای را نمی‌شناسیم که آگاهی از جمیعِ اخبار آسمان‌ها و زمین را لازمه امامت و "شرط" آن قرار داده باشد. از همین رو، اگر مراد از "أَخْبَارَ السَّمَاوَاتِ‏ وَ الْأَرْضِ‏ ‏‏‏‏‏"، مطلقِ اخبار باشد، نه آنچه به "قوام دین" راجع است، بالطّبع، این بخشِ نص از سیاق سخن بیرون می‌افتد؛ چه، سیاق سخن متوجّه آن است که با تکیه بر اصل امامت، "لازمه" این اصل را مطرح سازد و تثبیت کند، نه آنچه را که "شرط" و "لازمه" شمرده نمی‌شود، خصوصا با توجّه به ذهن و اندیشه مخاطبان که می‌بایست اقناع می‌شده‌اند. روایاتی را که می‌گویند: امامان، به "مَا كَانَ‏ ‏‏‏‏‏" و "مَا يَكُونُ‏ " و "مَا هُوَ كَائِنٌ ‏‏‏‏‏" عالم‌اند[۵۸]. می‌توان بر همین علم لازم امامت، حمل کرد؛ یعنی امامان، پاسخگوی جمیع مسائل دینیِ گذشته و حال و آینده هستند. در الکافی ، روایتی هست که گفتگویی را میان هشام بن حکم و امام صادق (ع) گزارش می‌کند و در پایان آن گفتگو، امام (ع) خاطرنشان می‌نماید که حجّت خداوند، باید بتواند پاسخگوی خلق باشد. روایت، این است: "عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) بِمِنًى عَنْ خَمْسِمِائَةِ حَرْفٍ‏ مِنَ‏ الْكَلَامِ‏ فَأَقْبَلْتُ أَقُولُ كَذَا وَ كَذَا يَقُولُونَ قَالَ فَيَقُولُ قُلْ كَذَا وَ كَذَا فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَذَا الْحَلَالُ وَ الْحَرَامُ وَ الْقُرْآنُ أَعْلَمُ أَنَّكَ صَاحِبُهُ وَ أَعْلَمُ النَّاسِ بِهِ وَ هَذَا هُوَ الْكَلَامُ فَقَالَ لِي وَ تَشُكُّ يَا هِشَامُ مَنْ شَكَّ أَنَّ اللَّهَ يَحْتَجُّ عَلَى خَلْقِهِ بِحُجَّةٍ لَا يَكُونُ عِنْدَهُ كُلُّ مَا يَحْتَاجُونَ إِلَيْهِ فَقَدِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ ‏‏‏‏‏"[۵۹]»[۶۰].
۱۷. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«اکثریت متکلمان اهل سنت از جمله اباضیه ، گستره علم امام (ع) را به مجتهد بودن در امور دینی شامل اصول و فروع و نیز دانش تدبیر و کفایت محدود کرده‌اند و فراتر از آنها را در امام (ع) شرط نمی‌دانند؛ خواه علم بالفعل به جمیع احکام و شریعت باشد، چنان‌که امامیه شرط کرده‌اند و یا علم به امور غیر دینی از قبیل علم به زبان‌ها، صنعت ها، حوادث گذشته و آینده، اخبار آسمان و زمین و در یک کلام علم به امور غیبی و نهانی باشد.

ملاحمی خوارزمی درباره شرایط امام گفته است: شرایط امامت دو گونه است، برخی به حکم عقل واجب است و آن شرایطی است که اهداف و فلسفه امامت، بدون آنها تحقق نمی‌یابد. یکی از آنها این است که امام (ع) باید نسبت به اصول اعتقادی و احکام عملی اسلام، در حد اجتهاد علم غیب و آگاهی داشته باشد تا به خوبی از عهده ارشاد و هدایت گمراهان و حل شبهات مخالفان و معاندان مکتب و نیز پاسخگویی به سؤالات مردم برآید. شرط دیگر این است که امام (ع) صاحب رأی و تدبیر باشد تا بتواند کشور اسلامی را در حالت جنگ و صلح، امنیت و بحران مدیریت کند. عبدالجبار معتزلی وجود علم لدنی و خدادادی امام (ع) به تمام احکام الهی را لازم و ضروری نمی‌داند و معتقد است، آگاهی امام (ع) از جمیع احکام دینی و مسائل شرعی لازم نیست؛ زیرا مردم در شناخت احکام و شریعت، نیازمند به امام (ع) نیستند و مسائل دینی و شرعی را از او نمی‌گیرند. بلی چنین علم گسترده‌ای در پیامبر لازم است؛ چون وی حجت در دین است و مردم دین و شریعت را از او می‌گیرند»[۶۱].

شیخ مفید علم ائمه (ع) را به اسرار درونی افراد و وقایع آینده می‌پذیرد. اما دامنه آن را محدود می‌داند و بهره‌مندی آنان از چنین آگاهی‌ها را ضرورت عقلی برای ایشان نمی‌داند. به علاوه از به کاربردن وصف عالم به غیب در مورد امامان خودداری می‌نماید. وی می‌گوید: «ائمه (ع) از ضمایر برخی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند، ولی این صفت واجبی در آنان یا شرطی لازم برای امامت نیست. بلکه تنها بدان جهت چنین می‌شود که خدا در حق ایشان اکرام می‌کند و این دانش را بدان جهت به آنان ارزانی می‌دارد که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسک شوند. و این نه از طریق استدلال عقلی، بلکه از جهت وحی وسمع برای آنان واجب شده است. و اما به کاربردن وصف عالم به غیب در حق امامان به طور مطلق، روا نیست و خطای آشکار است، چرا که این وصف، تنها زیبنده خداوند است که به همه چیز علم ذاتی دارد. همه امامیه با گفته من موافقند، جز اندکی از ایشان که مفوضه و غالیان باشد»[۶۲][۶۳].

شیخ مفید علم امام (ع) به زمان شهادتش و ماجرایی که بر او وارد می‌شود را قبول دارد و لکن تفصیل و اجمال آن را تابع روایات می‌داند. او می‌گوید: «اگر مفاد روایات علم اجمالی و سربسته امام به شهادتش بود، آن‌گونه ملتزم می‌شویم و می‌پذیریم که امام به صورت سربسته از شهادت خود آگاه است و جزئیات آن را نمی‌داند. و اگر مفاد روایات علم تفصیلی امام به شهادتش بود، به آن معتقد می‌شویم و می‌پذیریم که امام تمام جزئیات شهادت خویش را می‌داند و منافاتی هم با آیه شریفه وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۶۴] ندارد، چون ممکن است امام (ع) مأمور به صبر و تسلیم باشد تا از آن طریق به درجات عالی که جز با صبر بر شهادت به دست نمی‌آید، نائل شود»[۶۵]»[۶۶].

سید مرتضی درباره غایبات گفته است: «خبر دادن از آینده شرط امامت نیست، هرچند از طریق اخباری که شایع و مشهور است، ما می‌دانیم امامان (ع) از غائبات خبر داده‌اند و این دلیل است بر اینکه خدای متعال آنان را از این امورآگاه ساخته است». سید مرتضی در مورد دیگر می‌نویسد: «امام به حکم امام بودن لازم نیست به امور غیبی و رخدادهای گذشته و آینده آگاه باشد و اگر هم خدای متعال در مواردی امام را از چنین علومی برخوردار ساخته باشد، ربط به منصب امامتش ندارد بلکه کرامت و فضیلتی است که از جانب خدا به او عنایت شده است. چنان‌که علم به سرایر و ضمایر افراد نیز برای امام واجب نیست، اگرچه در میان اصحاب کسانی مدعی‌اند که امام (ع) به ضمایر افراد و تمامی معلومات، علم دارد[۶۷][۶۸].

سید مرتضی در نقد کسانی که می‌گویند امام به همه معلومات و تمامی حوادث و غائبات علم دارد، استدلالی را مطرح نموده است که گویای ناممکن بودن علم انسان به جمیع معلومات است. وی در سه جا به این استدلال اشاره کرده است. در اینجا یکی از عبارت‌های ایشان را نقل کرده، توضیح می‌دهیم: ان الامام لایجب ان یعلم الغیوب وماکان و مایکون لان ذلک یؤدی الی انه مشارک للقدیم تعالی فی جمیع معلوماته وان معلوماته لایتناهی و انه یوجب ان یکون عالما بنفسه و قد ثبت انه عامل بعلم محدث و العلم لا یتعلق علی التفصیل الابمعلوم واحد ولو علم مالا یتناهی لوجب وجودمالا یتناهی من المعلومات وذلک محال. توضیح استدلال این است که علم امام به تمام حوادث جهان ناممکن است؛ زیرا هر علمی معلومی می‌خواهد و از آن جایی که حوادث عالم نامتناهی‌اند اگر امام علم به تمام حوادث داشته باشد، لازم می‌آید معلومات او مانند معلومات خداوند، نامتناهی باشد و این محال است، چون علم به معلومات نامتناهی تنها در موردی امکان دارد که علم «بنفسه و ذاتی» باشد و علم ذاتی و بنفسه تنها در ذات حق تعالی تحقق دارد. اما غیر خدا همگی علم شان مستفاد است. پس علم غیر خدا به معلومات نامتناهی محال است. به عبارت دیگر، اگر انسانی بخواهد به تمام حوادث جهان آگاه باشد، باید به واسطه صور جزئی این علم را داشته باشد و چون حوادث عالم نامتناهی و بی‌شمارند، این شخص باید صورت‌های نامتناهی و بی‌شماری در ذهن داشته باشد، در حالی که چنین چیزی محال است، چون امر متناهی نمی‌تواند ظرف برای غیرمتناهی واقع شود. ابن‌شهرآشوب نیز این استدلال را تقریبا با همین عبارت درشرح آیه شریفه وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۶۹] طرح کرده است[۷۰]»[۷۱].
۱۸. خانم کیانی فرید (هیئت علمی بنیاد دایرة المعارف اسلامی).
خانم مریم کیانی فرید در کتاب «کلام شیعه کلام معتزله» در این‌باره گفته‌ است: «متکلمان امامی برمبنای افضل بودن امام (ع) اعلم بودن اورا نیز ثابت کرده‌أند. اما معتزلیان اعلم بودن امام (ع) را شرط نمیدانند و درباره آن بحث نکرده‌أند. پس امامیه در این مسئله متفاوت و مستقل از معتزله‌أند. امامیه از آنجا که افضلیت امام (ع) و قبح تقدیم مفضول بر فاضل را به دلایل عقلی ثابت کرده‌أند، یکی از وجوه افضلیت او را افضلیت از حیث علم و به تعبیری اعلمیت او میدانند. امام (ع) باید از سایر مردم زمان خود عالم‌تر باشد. اما در باره محدوده علم امام (ع) میان متکلمان امامی اختلاف نظر هست. این اختلاف نظر متکلمان امامی خود مبین استقلال فکری آنان و عدم تأثیر پذیری آنان است. با بررسی منابع کلامی امامیان در قرن چهارم و پنجم می‌توان به دو دیدگاه عمده درباره علم امام (ع) دست یافت. دیدگاه اول اعتقاد به علم وسیع امام (ع) است به گزارش شیخ مفید دیگاه نوبختیان چنین است. این دیدگاه در دوره‌های اخیر دیدگاه رایج شده است. دیدگاه دوم در مورد علم محدود امام (ع) است که دیدگاه شیخ مفید و شاگردان وی بوده است. دیدگاه اول چنانکه ذکر شد به گزارش شیخ مفید دیگاه نوبختیان بوده که متاسفانه آثار کلامی آنها باقی نمانده است. آرایی هم که در کتاب یاقوت آمده است. درباره علم امام (ع) در این کتاب آمده است علم امام (ع) در محدوده احکام شرعی واجب و الزامی دانسته شده است. (...) در تبین دیدگاه دوم شیخ مفید بیان داشته که برخورداری از علم غیب و علم بواطن امور برای ائمه (ع) جایز است. وی درباره علم ائمه (ع) نسبت به صنعت‌ها و زبان‌ها و لهجه‌ها معتقد است گرچه چنین علمی ممتنع نیست، اما از جهت عقلی و قیاسی واجب هم نیست. از طرفی دلیل سمعی داریم که ائمه (ع) گاهی چنین علمی داشته‌أند. درباره علم به ضمیر و درون انسان‌ها نیز معتقد است ائمه (ع) گاهی نسبت به درون برخی افراد علم داشته‌أند و نسبت به برخی امور قبل از وجودشان آگاه بوده‌أند اما این از صفات ضروری آنها و شرط امامت‌شان نیست. بلکه خداوند به کرم خود گاهی آنها را از چنین اموری مطلع ساخته است. وی علم به غیب داشتن را خاص کسی می‌داند که علمش ذاتی باشد و نه اکتسابی. از این رو علم به غیب تنها خاص باری تعالی است. شیخ مفید این نظر را دیدگاه اکثریت قاطع امامیه دانسته و مخالفت با آن را به گروه اندکی از مفوضه و اهل غلو نسبت می‌دهد. سید مرتضی درباره علم امام (ع) در نقد آرای قاضی عبدالجبار بیان کرده که به گمان قاضی ما شیعیان علم به غیب را برای امام (ع) الزامی می‌دانیم. در حالی که از نظر ما فقط علم به آنچه مربوط به وظایف امامت و سرپرستی جامعه امامت است، بر امام (ع) لازم و ضروری است. از نظر سید مرتضی علم به آنچه متوقف بر مقام ریاست و امامت در دین و شرع نیست، بر امام (ع) ضروری نیست. دیدگاه شیخ طوسی نیز درباره علم امام (ع) مشابه دیدگاه‌های پیش گفته است. وی نیز معتقد است لازم نیست امام (ع) در خارج از حوزه احکام دینی همچون علم به باطن انسان‌ها آگاهی داشته باشد. دیگر متکلم امامی قرن پنجم ابولفتح کراجکی نیز گرچه امام (ع) را اعلم مردم زمان خود نسبت به غیب و امور آینده می‌داند، ولی علم امام (ع) را نسبت به مکنونات قلبی همه انسان‌ها و همه امور غیبی به صورت دائمی نمی‌پذیرد. همچنین امام (ع) را به همه آنچه خداوند آگاه است عالم نمی‌داند.»[۷۲].

پرسش‌های وابسته

پانویس

  1. در حالى که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمى‌دانند، سوره آل عمران، آیه ۷.
  2. پیام قرآن، ج۹، ص۱۱۹ تا ۱۲۶
  3. پاسخ جوان شیعی، ص ۳۲۱.
  4. این قسمتی است از مکتوبی که ایشان در پاسخ بعضی از اهل منبر قم نوشته‌اند.
  5. اوائل المقالات، ص۳۸.
  6. "معاذ الله أن نوجب للإمام من العلوم إلا ما تقتضيه ولايته، وأسند إليه من الأحكام الشرعية، وعلم الغيب خارج عن هذا ‏‏‏‏‏"
  7. الشيعة و التشیع، از محمد جواد مغنيه، ص۴۲.
  8. تلخيص الشّافی، جزء اول، ص۲۵۲.
  9. متشابه القرآن و مختلفه، جزء اول، ص۲۱۱.
  10. اقوال علما در علم امام، ص ۴۱۴.
  11. ویژگی‌های علوم ائمه از دیدگاه علمای امامیه
  12. مکاتبه اختصاصى دانشنامه مجازی امامت و ولایت.
  13. ولایت و امامت پژوهشی از منظر قرآن (کتاب)، ص ۳۰۵.
  14. لولا حضور الحاظر و قیام الحجة بوجود الناصر و ماأخذ الله علی العلماء ... لألقیتُ حبلها علی غاربها. نهج‌البلاغه، خطبه ۳
  15. علی خود را در این عبارت شریف علما خطاب می‌کند ... امام علی (ع) در نهج‌ البلاغه به جای اینکه خود را به علم غیب معرفی کند، یعنی آنچه که متکلمان گفته‌اند، از پیمان خدا با عالمان سخن می‌گوید و به نظر ما اعلم علما خود اوست. بحث در این است که آیا علم غیب شرط امامت است یا نه؟ به هر حال اصل علم غیب ایشان محور بحث من نیست، شرط بودن آن محور سخن است؛ کدیور، مجله مدرسه، اردیبهشت ۱۳۸۵، ش۳، ص ۹۵.
  16. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه:۱۲۴
  17. امامت ص: ۴۶۲ - ۴۶۴
  18. تلخیص المحصل، ص ۴۳۰ رساله الامامة.
  19. قواعد المرام، ص ۱۷۹.
  20. شیعه امامیه و علم امام ص ۱۷۶ الی۱۷۹ .
  21. مفید، اوائل المقالات، ۱۴۱۴؛ مکدرموت، ۱۳۷۲.
  22. بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید، فصلنامه فلسفی کلامی، پاییز ۱۳۸۹ (شماره ۴۵) ص ۳۰۷.
  23. الایضاح با مقدمه آقای ارموی، ص ۱۰۱.
  24. امال الدین و تمام النعمة ، ص۹۹-۱۰۰؛ نقض کتاب الاشهاد، ضمیمه مکتب در فرآیند تکامل ، ص۲۰۹.
  25. اشافی فی الامامة، ج۲، ص۱۵-۱۹؛ تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۳۵.
  26. تمهید الاصول ، ص۸۱۰، الشیعة فی المیزان، ص۴۲-۴۳۳.
  27. کنزالفوائد ج۱. ص۲۴۱-۲۴۴.
  28. تلخیص المحصل، ص۴۳۰؛تجریدالاعتقاد، ص۲۶۳-۲۶۶؛ رک: الذخیره، ص۴۲۹.
  29. قواعدالمرام فی علم الکلام، ص۱۷۹؛ النجاة فی القیامة (با تفاوت اندکی این معنا را بیان می‌کند).
  30. شرح اصول کافی؛ ج۲،ص۴۸۲، ۵۱۸ و ۵۶۱.
  31. اوائل المقالات، ص۲۱.
  32. امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص۶۳_۶۹.
  33. گستره علم امام از دیدگاه آیات و روایات.
  34. "انّه لیس یمتنع ذلک منهم، و لا واجب، من جهة العقل و القیاس؛ و قد جائت اخبار عمن یجب تصدیقه بانّ ائمة آل محمد (ع) قد کانوا یعلمون ذلک، فان ثبت وجب القطع بها من جهتها علی الثبات ‏‏‏‏‏".
  35. پژوهشی در باب علم امام، ص ۱۹.
  36. مفید، امالی، ص۳.
  37. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند؛ سوره نمل، آیه: ۶۵.
  38. مفید، امالی، ص۷۰.
  39. بحرانی، شرح نهج البلاغه، ص ۶۷.
  40. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۱، ص۲۱۱.
  41. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۴.
  42. اوائل المقالات، ص٦٧
  43. رسائل المرتضی، ج١، ص٢٨٢
  44. کنزالفوائد، ص١١٠
  45. کنز الفوائد، ص١١٢
  46. الاقتصاد، ص١٨٠-١٨٣
  47. جواهر الفقه، ص٢۵٨-٢۵۹
  48. دفع الریب عن علم الغیب، ص٢٠٥
  49. پس در هر زمان می‌بایست یک انذار کننده‌ای که علم او از خداوند متعال است وجود داشته باشد. و قلب او، از نور خداوند نورانی می‌گردد و این همان بصیرت قلبی است که شرط هدایت به راه بهتر می‌باشد، همانطور که وجود دیدگان مادی شرط قدم نهادن بر راه کوتاه و درست است ... پس عامه مردم در مسیر بندگی و اطاعت پرودگار متعال نیازمند یک رهبر دارای بصیرت و امام حقی هستند، امامی که علم خود را از خداوند متعال به صورت بلا واسطه گرفته باشد. زیرا اگر این چنین نباشد او نیز نیازمند امام دیگری خواهد بود.
  50. اینکه امامان از آل محمد (ص) نسبت به نهان برخی بندگان آگاه بودند و نیز نسبت به آنچه که قبل از ایجاد او بود مطلع هستند، و این امری نیست که وجود آن در صفات ایشان لازم باشد.
  51. علم غیب از دیدگاه فریقین؛ ص ۱۱۵ - ۱۱۹]
  52. رسائل الشریف المرتضی، ج۱، جوابات المسائل المیافارقیات، ص۲۸۲.
  53. رسائل الشریف المرتضی، ج۳، اجوبة مسائل متفرقة من الحدیث و غیره، ص۱۳۰ - ۱۳۱.
  54. سید مرتضی، الشافی، ج۳، ص۱۶۳ - ۱۸۲.
  55. سید مرتضی، ص۳۱۵.
  56. کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام.
  57. اُصول کافی، ترجمه و شرح کمره‌ای، ج ۲، ص ۳۰۸.
  58. اُصول کافی، ترجمه و شرح کمره‌ای، ج ۲،ص ۳۰۴ ـ ۳۱۰.
  59. اُصول کافی، ترجمه و شرح کمره‌ای، ج ۲،ص ۳۱۰.
  60. علم امامان در اصول الکافی، چاپ شده در مجموعه مقالات فارسی کنگره بین‌المللی ثقة‌الاسلام کلینی، ص۴۴۹.
  61. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۳۱ و ۳۲.
  62. مفید، محمد، اوایل المقالات، ص ۳۹.
  63. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۷.
  64. با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  65. مفید،محمد، المسائل العکبریه، ص ۷۰.
  66. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۹.
  67. رسائل، ج ۱، ص ۳۹۴ - ۳۹۵.
  68. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۲.
  69. و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام، آیه: ۵۰.
  70. ابن‌شهرآشوب، محمد، متشابه القران و مختلفه، ج ۲، ص ۳۴۰.
  71. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۳.
  72. کلام شیعه کلام معتزله، ص۱۴۶و۱۴۷.