آیا به بهانه شفاعت اهل بیت می‌توان هر گناهی را مرتکب شد؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
آیا به بهانه شفاعت اهل بیت می‌توان هر گناهی را مرتکب شد؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ شیعه
مدخل بالاترمقامات اهل بیت
مدخل اصلیشفاعت - گناه
تعداد پاسخ۱ پاسخ

آیا به بهانه شفاعت اهل بیت می‌توان هر گناهی را مرتکب شد؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث شیعه است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی شیعه مراجعه شود.

تبیین شبهه

شیعیان با طرح مسئله شفاعت، جرئت بر گناه را در خود زنده کرده، هر گناهی را مرتکب می‌شوند؛ زیرا آنان بر این باورند که چون امامان‌شان از آنها شفاعت می‌کنند، بنابر این اشکالی ندارد هر گناهی را مرتکب شوند؟! همچنین می‌گویند: همین که ایمان به ولایت امامان داشته باشید کافی است و نیازی به عمل نیست.

پاسخ نخست

رستم‌نژاد

حجت الاسلام و المسلمین مهدی رستم‌نژاد، در کتاب «پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه» در این‌باره گفته است:

«چند نکته در ارتباط با شبهه فوق قابل عرضه است:

نکته نخست: بی‌تردید، این یک افترا و بهتان است. هرگز شیعه ایمان بدون عمل را کافی نمی‌داند. چگونه ممکن است شیعه چنین اعتقادی داشته باشد، در حالی که قرآن شرط پذیرش اعمال را تقوا می‌داند: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[۱]. چگونه ممکن است شیعه چنین باوری داشته باشد در حالی که در منابع اصلی خویش ده‌ها روایت از امامان معصوم در باب لزوم عمل، روایت کرده‌اند. ثقة الاسلام کلینی در اصول کافی از امام باقر(ع) نقل می‌کند که به جابر فرمود: «يَا جَابِرُ أَ يَكْتَفِي مَنِ انْتَحَلَ التَّشَيُّعَ أَنْ يَقُولَ بِحُبِّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَوَ اللَّهِ مَا شِيعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ»؛ «ای جابر! آیا کافی است که کسی خود را شیعه بشمارد و ادعای دوستی ما اهل بیت کند؟! به خدا سوگند! شیعیان ما کسانی هستند که تقوا داشته باشند و از خدا اطاعت کنند»[۲]. این نمونه‌ای از ده‌ها روایت از امامان بزرگوار است که شرط شیعه بودن را پرهیز از گناهان و انجام تکالیف و وظایف الهی می‌دانند. اگر بر فرض روایتی برخلاف این روایت آمده باشد، باید آن را در پرتو این روایات صحیح تفسیر کرد یا از باب روایت مخالف قرآن و روایات قطعی، آن را کنار نهاد.

نکته دوم: اگر اعتقاد به شفاعت یا طرح مسئله شفاعت به معنی جرئت بر گناه است، پس شما وهابیان درباره روایت ذیل چه می‌گویید؟ بخاری در صحیحش از پیامبر اکرم(ص) نقل می‌کند که آن حضرت به شرکت کنندگان در جنگ بدر فرمود: «اعملوا ما شئتم فقد وجبت لكم الجنة أو فقد غفرت لكم»؛ «هر کاری (گناهی) خواستید، انجام دهید، بر شما بهشت را واجب کردم یا شما را بخشیدم»[۳]. آیا به نظر شما چنین کلامی، باعث جرئت بر ارتکاب معاصی نمی‌شود؟! اگر باور به شفاعت، مایه جرئت بر گناه است، باور به توبه پذیری خدا و رحمانیت الهی نیز می‌تواند همین جرئت را - به غلط - ایجاد کند!! آیا می‌توان به همین دلیل از این باورها دست کشید؟! آری! ممکن است کسی از شفاعت، معنای عامیانه‌ای را در نظر بگیرد که باعث تجری وی شود؛ ولی این مجوز انکار اصل شفاعت نمی‌شود.

نکته سوم: ممکن است «شفاعت» در ادبیات عوامانه به این معنی باشد که شفیع، با استفاده از موقعیت و نفوذ خویش، مانع اجرای عدالت در حق مجرم شود؛ ولی «شفاعت» در فرهنگ دین، هرگز به این معنی نیست. آنان که شفاعت را باعث جرئت می‌دانند، تفسیرشان از شفاعت به این معنی است که گویا شافعان فردای قیامت، اراده‌شان را بر اراده خدا تحمیل می‌کنند و در نتیجه گناهکار را از کیفرهای الهی نجات می‌دهند، در حالی که شفاعت در منطق اسلام به این معناست که شخص شفاعت شونده باید در این دنیا تمهیداتی را بیندیشد تا به وسیله ارتباط با شفیع، خود را در موقعیت جدیدی قرار دهد و مستحق بخشودگی و عفو الهی گردد. شفاعت در این معنی نه تنها باعث جرئت بر گناه نیست بلکه انسان را در مسیر تکامل به درجه‌ای ارتقا می‌دهد که با وساطت اولیای الهی شایسته رحمت و مغفرت خداوند می‌شود. از همین رو پذیرش شفاعت در قرآن در چارچوبی خاص بیان شده است که عبارت‌اند از: مالک استقلالی شفاعت فقط خداست و به احدی مربوط نیست: ﴿قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا[۴].

  1. شافعان، بدون اذن خداوند نمی‌توانند شفاعت کنند: ﴿مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ[۵].
  2. درخواست شفاعت نباید موجب غضب خدا گردد: ﴿يَوْمَئِذٍ لَا تَنْفَعُ الشَّفَاعَةُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمَنُ وَرَضِيَ لَهُ قَوْلًا[۶].
  3. شفاعت شونده و شفاعت کننده پیمان و عهدی با خدا داشته باشند: ﴿لَا يَمْلِكُونَ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمَنِ عَهْدًا[۷].
  4. آنان گواهی به حق بدهند: ﴿وَلَا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفَاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۸].
  5. آنان به مقام ارتضاء (خشنودی و پسند خدا) دست یابند: ﴿وَلَا يَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضَى[۹].

لام در ﴿لِمَنِ ارْتَضَى می‌رساند که منظور از افراد مورد رضایت و پسند خدا، شفاعت شوندگان هستند. از این جا می‌توان استفاده کرد در بقیه آیات مشابه که بدون لام آمده است نیز، مراد همان شفاعت شوندگان است. به هر حال این آیات به خوبی نشان می‌دهد شفاعت یک قانون شکنی در برابر خدا نیست، بلکه دقیقاً در چارچوب اذن الهی و مقررات خاص است و هیچ‌کس نمی‌تواند رأسا بدان اقدام کند یا خارج از چارچوب اذن خدا کاری انجام دهد.

نکته چهارم: «شفاعت» در معنای صحیحش نه تشویق به گناه است سبب جرئت بر معاصی و نه چیزی شبیه پارتی بازی در محافل بشری است، بلکه یکی از مهم‌ترین ابزار تربیتی است که از جهات گوناگون دارای آثار سازنده و مثبت است، از جمله:

۱. ایجاد روح امید و مبارزه با یأس و ناامیدی: انسان، موجودی خطاکار است که ممکن است خطا کند، بسیار می‌شود که آدمی مغلوب هوای نفس شده، به گناهان بزرگی تن می‌دهد. به دنبال آن گاهی روح یأس و ناامیدی بر انسان چیره می‌شود، در چنین وضعیتی اگر همه درها به روی انسان بسته گردد، از باب «آب که از سر گذشت. یک وجب چه صد وجب» به آلودگی بیشتری سوق داده شده، به موجودی بس خطرناک تبدیل می‌گردد. دلیلش روشن است، چنین انسانی که خود را جهنمی می‌داند دیگر چرا در این چند روز باقیمانده از عمرش، بیشتر غرق شهوات و لذت‌ها نشود؟! اما اگر همین انسان به شفاعت اولیای الهی امیدوار باشد در هرجا که باشد می‌تواند توقف کند و راه اصلاح را در پیش گیرد تا خود را به جایی برساند که استحقاق شفاعت را پیدا کند؛ بنابراین شفاعت در معنای صحیحش وسیله بازگشت به سوی سازندگی روحی و کسب فضائل اخلاقی است.

۲. تلاش به منظور ایجاد و حفظ پیوند معنوی با سلسله شافعان: شفاعت، همان‌گونه که از مفهوم لغوی آن استفاده می‌شود به معنی ضم الشيء إلى مثله؛ «ضمیمه شدن چیزی به مثل خود» است. ضمیمه شدن به مثل خود، معنایش این است کسی که امید به شفاعت در دلش جوانه بزند سعی می‌کند پیوندهای محبت و دوستی را با صاحبان شفاعت برقرار کند و همواره بر حفظ و حراست آن بکوشد. این نگرش سبب می‌شود که شخص برای حفظ این پیوند، تدریجاً خود را از صف آلودگان جدا کند و بیشتر خود را به کمالات اولیای الهی شبیه سازد. روشن است چنین اندیشه سازنده‌ای، عامل بسیار مؤثری برای تربیت و اصلاح خواهد بود. البته شافعان فردای قیامت تنها اولیای الهی نیستند، بلکه برابر روایات، قرآن، عمل صالح و امثال اینها هم از شافعان قیامت‌اند. در حدیثی نبی گرامی اسلام(ص) می‌فرماید: «تعلموا القرآن، فإنه شافع القيامة»؛ «قرآن را فرابگیرید که در روز قیامت شفاعت کننده است»[۱۰].   در این روایت، پیامبر اکرم(ص) برای رسیدن به شفاعت قرآن، امت را دعوت می‌کند که قرآن را فرا بگیرند. پس توجه به شافعان، خود مصلحتی مهم است که نقش بسزایی در تربیت و اصلاح انسان دارد. در روایتی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: «الشفعاء خمسة: القرآن، و الرحم، و الأمانة و نبيكم و أهل بيته»؛ «شفیعان در قیامت پنج‌اند: قرآن، صله رحم، امانت، پیامبر شما و اهل بیتش»[۱۱]. روشن است که معنی این حدیث این است که برای رسیدن به شفاعت این شافعان باید در دنیا به اینها توجه کرد؛ به قرآن عمل کرد، صله ارحام را به جا آورد، امانت را حفظ کرد و پیامبر و اهل بیتش را اطاعت نمود.

۳. تلاش به منظور تحصیل شرایط شفاعت: در آیات مربوط به شفاعت، چارچوب خاصی برای شفاعت بیان شده است. در آیه ۱۰۹ طه و ۲۵۵ بقره - بنابر این که شرایط مذکور در آیه مربوط به شفاعت شوندگان باشد -سخن از اذن الهی در باب شفاعت است؛ یعنی برای رسیدن به شفاعت بایست پیشاپیش زمینه اذن الهی را فراهم آورد. این چارچوب در قرآن به گونه‌ای بیان شده که در دلش دعوت به تحصیل آن خوابیده است. در شماری از آیات، اشاره شد که شفاعت تنها برای کسانی فایده دارد که خداوند از گفتار آنان راضی باشد[۱۲]؛ در جای دیگر، کسانی را مستحق شفاعت دانسته که به مقام ارتضاء (خشنودی و رضایت خدا) نائل شده باشند[۱۳]؛ در آیه‌ای دیگر، داشتن عهدی نزد خدا را لازمه شفاعت دانسته است[۱۴]. این‌گونه سخن گفتن به این معنی است که باید این شرایط و ویژگی‌ها را در دنیا کسب کرد. این امور، امیدواران به شفاعت را مستقیم به عمل فرا می‌خواند تا بتوانند به مرحله استحقاق شفاعت گام نهند. بدیهی است که این نگاه یکی از مؤثرترین روش‌ها برای اصلاح نفس و تربیت روح است.

نکته پنجم: در منابع اهل سنت نیز درباره شفاعت، احادیث فراوانی رسیده است. آیا وهابیان معتقدند این احادیث موجب جرئت بر گناه است؟! در اینجا به یک نمونه از احادیث شفاعت اکتفا می‌شود: مسلم در صحیحش از پیامبر اکرم(ص) روایت می‌کند که فرمود: «إِذَا سَمِعْتُمْ الْمُؤَذِّنَ فَقُولُوا كَمَا يَقُولُ ثُمَّ صَلُّوا عَلَيَّ فَمَنْ صَلَّى عَلَيَّ صَلَاةً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ بِهَا عَشْراً ثُمَّ سَلُوا لِيَ الْوَسِيلَةَ فَإِنَّهَا مَنْزِلَةٌ فِي الْجَنَّةِ لَا تَنْبَغِي أَنْ تَكُونَ إِلَّا لِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ وَ أَنَا أَرْجُو أَنْ أَكُونَ أَنَا هُوَ فَمَنْ سَأَلَ لِيَ الْوَسِيلَةَ حَلَّتْ لَهُ الشَّفَاعَةُ»؛ «هنگامی که صدای موذن را شنیدید شما هم مانند او تکرار کنید، سپس بر من درود بفرستید. هر کس بر من یک درود بفرستد خدا بر او ده درود می‌فرستد، سپس از خدا برای من طلب وسیله کنید و آن جایگاهی است در بهشت که جز برای یکی از بندگان خدا سزاوار نیست و من امیدوارم که من آن بنده باشم. پس هرکس از خدا برای من آن جایگاه را طلب کند، شفاعتم نصیبش شود»[۱۵].

آنچه وهابیان در باب شفاعت به شیعیان نسبت می‌دهند، معنای عامیانه و سطحی از شفاعت است که جزو معتقدات شیعه نیست. شیعه در باب شفاعت به همان معنایی اعتقاد دارد که قرآن مجید و روایات امامان معصوم(ع) به آن دلالت و راهنمایی کرده‌اند؛ شفاعتی سازنده که یأس را از آدمی دور کرده، راه اصلاح نفس و تربیت جان را پیش روی آدمی می‌گشاید»[۱۶].

پانویس

  1. «و برای آنان داستان دو پسر آدم (هابیل و قابیل) را به درستی بخوان! که قربانی‌یی پیش آوردند اما از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد، (قابیل) گفت: بی‌گمان تو را خواهم کشت! (هابیل) گفت: خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
  2. الکافی، ج۲، ص۷۴.
  3. صحیح البخاری، ج۵، ص۱۰.
  4. «بگو: میانجیگری، همه از آن خداوند است، فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین او راست سپس به سوی او بازگردانده می‌شوید» سوره زمر، آیه ۴۴.
  5. «کیست که جز به اذن وی نزد او شفاعت آورد» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  6. «در این روز میانجیگری سودی ندارد مگر (میانجیگری) کسی که (خداوند) بخشنده بدو اجازه داده و از گفتار او خرسند باشد» سوره طه، آیه ۱۰۹.
  7. «اختیار میانجیگری ندارند جز آن کس که از (خداوند) بخشنده پیمانی گرفته باشد» سوره مریم، آیه ۸۷.
  8. «و کسانی که (مشرکان آنان را) به جای او (به پرستش) می‌خوانند اختیار میانجیگری ندارند مگر آنان که با دانایی به حق گواهی دهند» سوره زخرف، آیه ۸۶.
  9. «آینده و گذشته آنان را می‌داند و (آنان) جز برای کسی که (خداوند) از او خرسند باشد میانجیگری نمی‌کنند و خود از بیم او هراسانند» سوره انبیاء، آیه ۲۸.
  10. مسند احمد، ج۵، ص۲۵۱.
  11. جامع الصغیر، ج۲، ص۸۵.
  12. طه، آیه ۱۰۹.
  13. انبیاء، آیه ۲۸.
  14. مریم، آیه ۸۷.
  15. صحیح مسلم، ج۲، ص۴؛ سنن ابی داوود، ج۱، ص۱۲۸، ح۵۲۳؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۲۴۷، ح۳۶۹۴.
  16. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص ۳۲۹