بحث:امام هادی در تاریخ اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

دوران امامت امام هادی (ع) مصادف با دوران خلافت معتصم (ح ۲۱۸-۲۲۷)، واثق (ح ۲۲۷-۲۳۲) و متوکل (۲۳۲-۲۴۷) عباسی بود. خبر مرگ واثق و به حکومت رسیدن متوکل را امام هادی (ع) به اطلاع یکی از یاران خود به نام خیران اسباطی رساند[۱]. متوکل در جنایت و فساد شهره بود. او زوار قبر امام حسین (ع) را مجازات می‌کرد و در سال ۲۳۶ دستور تخریب قبر حضرت را صادر کرد[۲]. او بر قبر امام حسین (ع) آب بست تا نابود شود[۳]؛ اما موفق نشد نام امام حسین (ع) را از یادها ببرد. متوکل، امام هادی (ع) را به سامرا برد[۴] و این محدودیت‌ها توسط خلفای بعدی به امام عسکری (ع) نیز رسید. بعد از متوکل چهار خلیفه یکی بعد از دیگری به نام‌های المنتصر (ح ۲۴۷-۲۴۸)، مستعین (ح ۲۴۸-۲۵۲)، معتز (۲۵۲-۲۵۵) و مهتدی (۲۵۵-۲۵۶) به قدرت رسیدند[۵] تا اینکه معتمد (ح ۲۵۶-۲۷۸) عباسی به حکومت رسید و حکومتش پایدار بود[۶]. بنی عباس امامان شیعه را تحت نظر داشته و به دنبال امام عصر حضرت حجت بودند که ایشان به امر خدا، در پرده غیب قرار گرفت[۷][۸]

نسب امام دهم، ابوالحسن علی بن محمد هادی (ع)

ابوالحسن علی بن محمد بن علی بن موسی (ع)، امام منتخب، "ولیّ مؤمنین"، در نیمه ذی حجه سال ۲۱۲ در مدینه متولد شد و در رجب سال ۲۵۴ در سن ۴۱ سال و هفت ماهگی در سرّمن رأی درگذشت[۹]. به نقل کلینی، تولد حضرت در همان تاریخ و به نقلی دیگر در رجب سال ۲۱۴ بود. به روایتی، در ۲۶ جمادی الآخر درگذشت. متوکل عباسی توسط یحیی بن هرثمه ایشان را از مدینه به سرّمن رأی برد[۱۰] و در منزلش درگذشت و دفن شد. مادر ایشان کنیزی به نام سمانه بود[۱۱]. لقب حضرت هادی، عسکری بود. از آن جهت به وی عسکری می‌گفتند که در سرّ من رأی که عسکر نامیده می‌شد، زندگی می‌کرد[۱۲]. وقتی خبری در مدینه با تعبیر عسکری بیاید، منظور حضرت هادی (ع) است[۱۳]. به ایشان ابو الحسن ثالث[۱۴] و ابو الحسن عسکری (ع)[۱۵] هم گفته می‌شد؛ چون در آنجا تحت نظر بود. گاهی در پاسخ به پرسش اصحاب، توقیعاتی از سوی ایشان صادر می‌شد[۱۶]. گاهی متوکل از حضرت سؤالاتی می‌کرد؛ از جمله سؤالی دربارۀ حکم مرد نصرانی که با زن مسلمان زنا کرده و در هنگام دستگیری مسلمان شده است[۱۷]. گاه افرادی برای پرسش نزد حضرت می‌آمدند، مانند پرسش صقر بن ابی دلف کرخی از حضرت[۱۸].[۱۹]

بردن امام هادی (ع) به سامرا و نامه متوکل

حاکم مدینه عبدالله بن محمد بن داوود هاشمی در نامه‌ای به متوکل از امام هادی (ع) سعایت کرد. وی نوشت: عده‌ای او را امام می‌دانند[۲۰]. اگر به حرمین نیاز داری، علی بن محمد (ع) را از آن خارج نما؛ زیرا وی مردم را به خود می‌خواند و جمع زیادی از او پیروی می‌کنند[۲۱]. امام عسکری (ع) بعدها در نامه‌ای به یکی از یاران خود خبر مرگ همین عبدالله بن محمد[۲۲] را ده روز بعد داد[۲۳]. امام در نامه‌ای به متوکل ادعاهای حاکم مدینه را تکذیب کرد[۲۴]. متوکل یحیی بن هرثمه را برای آوردن امام هادی (ع) به سامرا فرستاد و نامه‌ای هم برای امام نوشت. او هدف از فراخواندن امام را اشتیاق دیدار حضرت بیان کرد. کلینی این نامۀ مفصل متوکل را در شرح حال حضرت نقل کرده که تاریخ نگارش آن سال ۲۴۳ است[۲۵]؛ درنتیجه انتقال حضرت به سامرا یا عسکر، همان سال در روز دوشنبه سوم رجب[۲۶] بوده است. وقتی یحیی بن هرثمه (مسئول راه مکه)[۲۷] بر حضرت وارد شد، اعضای خانواده امام صدایشان به گریه و ناله بلند گردید. یحیی بن هرثمه گفت که برای آزار حضرت نیامده است؛ برای آنان سوگند خورد و آنان را آرام کرد. یحیی گوید: خانه را گشتیم چیزی جز قرآن و دعا نیافتیم. یحیی امام را با احترام به سامرا می‌برد و گزارشی از حوادث مسیر راه به متوکل می‌دهد[۲۸]. به دستور متوکل، شب اول حضرت را در کاروان‌سرای صعالیک (دزدان و فقرا) جای می‌دهند و روز بعد خانه‌ای ویژه ایشان قرار می‌دهند و حضرت به مدت ده سال و چند ماه تا زمان شهادت در سامرا و عسکر ساکن می‌شود[۲۹]. در همین کاروان‌سراست که صالح بن سعید با حضرت دیدار می‌کند و از حضور امام هادی (ع) در چنین مکانی ناراحت و نگران است و می‌گوید: می‌خواهند نور شما را خاموش کنند و شما را در بدترین کاروان‌سراها جای داده‌اند. امام به صالح دلداری می‌دهد و نگرانی وی را برطرف می‌کند[۳۰].[۳۱]

پانویس

  1. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۸.
  2. ابن اثیر جزری (عزالدین)، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۵۵؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۱۱، ص۲۳۷؛ شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۷، ص۱۸.
  3. شیخ طوسی، الأمالی، ص۳۲۵-۳۲۷؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب (ع)، ج۲، ص۲۱۱.
  4. شیخ صدوق، الخصال، ص۲۹۵.
  5. علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الإشراف، ص۳۱۲–۳۱۸.
  6. علی بن حسین مسعودی، التنبیه و الإشراف، ص۲۱۸.
  7. شیخ صدوق، علل الشرائع، ص۲۴۳؛ شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۳۳۲.
  8. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۲۷۹.
  9. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۹۲.
  10. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۷.
  11. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۷؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۶، ص۹۲.
  12. ابن عنبه، عمدة الطالب، ص۱۷۹: فيلقّب “العسكري”، لمقامه بسرّمن‏رأى، و كانت تسمّى العسكر.
  13. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۱۶. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج۹، ص۲۰۴: «سَأَلْتُ الْعَسْكَرِيَّ (ع) بِالْمَدِينَةِ عَنْ رَجُلٍ أَوْصَى بِمَالٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ؟ فَقَالَ: سَبِيلُ اللَّهِ شِيعَتُنَا».
  14. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲۳.
  15. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۳۲۶.
  16. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۶، ص۵۳.
  17. شیخ صدوق، من ‎لایحضره ‎الفقیه، ج۴، ص۳۷: «أَجَابَ بِذَلِكَ أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْعَسْكَرِيُّ (ع) الْمُتَوَكِّلَ لَمَّا بَعَثَ إِلَيْهِ وَ سَأَلَهُ عَنْ ذَلِكَ رَوَى ذَلِكَ جَعْفَرُ بْنُ رِزْقِ اللَّهِ عَنْهُ».
  18. شیخ صدوق، الخصال، ص۳۹۵.
  19. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۸۰.
  20. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۸۴؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۰۹.
  21. علی بن حسین مسعودی، إثبات الوصیه، ص۲۳۳؛ ابن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۱۳۱.
  22. ابن اثیر جزری (عزالدین)؛ الکامل، ج۷، ص۲۱۷؛ شمس الدین محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الإسلام، ج۱۹، ص۱۵: عبدالله بن محمد در کوفه در رجب سال ۲۵۵ کشته شد و بعد از او المعتز نیز در بغداد کشته شد.
  23. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۶. در کافی نام وی بریحه ذکر شده است. در کامل ابن اثیر (ج۷، ص۵۶) معروف به ابن اترجه آمده که یکی تصحیف دیگری است؛ بنابراین نقل طبری که حضرت در سال ۲۳۳ به سامرا رفته (ج۹، ص۱۶۳، دار التراث) درست نیست. آن سال حاکم مدینه منتصر، پسر متوکل بوده است (همان، ج۹، ص۱۶۲).
  24. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۰۹.
  25. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۱؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۰۹.
  26. حسن بن محمد قمی، تاریخ قم، ص۲۰۱.
  27. ابن جوزی، المنتظم، ج۱۱، ص۱۹۵: اهمیت امنیت مسیر کاروان‌های حج باعث می‌شد افرادی به عنوان مسئول و کارگزار راه مکه انتخاب شوند. گاهی والی مدینه مسئول راه مکه هم بود؛ مانند احمد بن محمد طائی (ابن اثیر جزری (عزالدین)، اسد الغابه، ج۷، ص۴۱۷) و گاهی افراد خاصی گمارده می‌شدند؛ مانند یحیی و جعفر بن دینار که جعفر مدتی والی مسیر کوفه به مکه بوده است (ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۷، ص۳۷۲).
  28. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج۴، ص۸۴؛ همو، إثبات الوصیه، ص۲۳۳؛ ابن حمزه، الثاقب فی المناقب، ص۵۳۱؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۶۰.
  29. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۱.
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۸.
  31. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۲۸۳.