امام هادی در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

امام هادی (ع) پیشوای دهم مسلمانان، در نیمه ماه ذی حجه سال ۲۱۲ هجری در مدینه متولد شد. پدر ایشان امام جواد (ع) و نام مادر آن حضرت "سمانه مغربیه" بوده است. از القاب آن حضرت: الناصح، هادی، ابن الرضا و معروف‌ترین کنیه آن حضرت "ابوالحسن ثالث" است.

ایشان پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امامت رسید که ٣٣ سال به طول انجامید. حضرت در دوران امامت خود با چند تن از خلفای عباسی از جمله متوکل که یکی از خبیث‌ترین و ستمگرترین آنان بود همزمان بود. متوکل، امام را به سامرا انتقال داد تا آن حضرت را تحت کنترل داشته باشد.

سرانجام معتمد عباسی امام هادی (ع) را مسموم کرده و حضرت حدود ۴۲ سالگی، در ۳ رجب سال ۲۵۴ هجری شهید شد. قبر آن حضرت در سامرا (از شهرهای عراق) است.

ولادت

امام هادی(ع) بنا بر قول مشهور، در نیمه ماه ذی‌حجه سال ۲۱۲ ق، به دنیا آمد[۱]. زمان ولادت ایشان را دوم رجب، دوشنبه سوم رجب ۲۱۴، سه‌شنبه پنجم، هشتم رجب، سیزدهم رجب نیمه ماه رجب، پنجشنبه هشت روز مانده از رجب، نهم ذی‌حجه، ۲۷ ذی‌الحجه، یک روز مانده به آخر ذی‌حجه، و سال آن را نیز سال‌های ۲۱۲، ۲۱۳ و ۲۱۴ آورده‌اند[۲]، اما با مقایسه گزارش‌ها و عبارت‌های تاریخی در منابع شیعه و اهل سنت به نظر می‌رسد همان قول مشهور اعتبار بیشتری دارد[۳].

نام محل ولادت امام هادی(ع) را مدینه یا صَریا گفته‌اند[۴]. البته چون صَریا نزدیک مدینه است، هر دو تعبیر درست است. گفته‌اند امام کاظم(ع) صریا را که در سه میلی (حدود پنج کیلومتر) مدینه است بنا نهاد[۵]. نام این مکان «صربا»[۶] یا «صیداء»[۷] نیز ضبط شده که اشتباه یا ناشی از تصحیف است. البته برخی «صربا» را با معنای لغوی آن (محل خانه‌های اندک) موافق دانسته‌اند[۸]، اما این تعبیر با صریا هماهنگی ندارد. با این حال، این تعبیر اشتباهِ «صربا» به برخی نگاشته‌های معاصران نیز راه یافته است[۹].[۱۰]

نسب

امام هادی(ع)، از طرف پدر قرشی و فرزند امام جواد(ع) نهمین امام شیعیان است. مادر امام هادی(ع) کنیزی از اهل مغرب بود[۱۱] که بیش از ده نام برای ایشان گفته‌اند[۱۲]. گذشته از آنکه در برخی از این نام‌ها تصحیف یا اشتباه صورت گرفته است، اما بیشتر منابع نام وی را سَمانه[۱۳] و سَوسَن[۱۴] گفته‌اند. مادر امام هادی(ع) به «سیده» معروف و کنیه‌اش «أمّ‌الفضل» بود[۱۵]. به نظر می‌رسد مشترک بودن لقب «عسکری» برای امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) سبب شده است تا در برخی منابع، نام مادر این دو امام(ع) مشترک معرفی شود.

بر اساس نقلی غیر معتبر، مادر آن حضرت دختر مأمون بود[۱۶] که شباهت کنیه مادر آن حضرت با «امّ‌الفضل» دختر مأمون سبب این اشتباه شده، اما برخی مورخان از روی عمد، این اشتباه را القاء کرده‌اند[۱۷]. در حالی که مادر امام هادی(ع) «مولّده»[۱۸] بود[۱۹] و این ویژگی با دختر مأمون سازگاری ندارد. علاوه بر آن مادر آن حضرت را با عبارت‌هایی همچون "کانت من الطاهرات و "کانت من القانتات[۲۰]؛ ستوده‌اند. قانتات به زنانی گفته می‌شود که مطیع خداوند و همسرانشان باشند و نیز به معنای کسانی است که با فروتنی در برابر امر خداوند خضوع دارند[۲۱]. همچنان که به معنای مطیع خداوند سبحان به گونه‌ای که دائم در اطاعت خدا باشد، نیز آمده است[۲۲]. این مفاهیم نشان‌دهنده مراتب بالای عبودیت و اطاعت مادر بزرگوار امام هادی(ع) از خداوند متعال است که با شخصیت ایشان تناسب دارد، اما به هیچ‌وجه با ویژگی‌های امّ‌الفضل، دختر مأمون هم‌خوانی ندارد.

مادر امام هادی(ع) دارای جایگاه برجسته‌ای بود به گونه‌ای که آن حضرت مادر خود را چنین ستوده است: «مادرم به حقّ من عارف و او از اهل بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نمی‌شود و مکر هیچ ستمگر لجوجی به او نمی‌رسد و در پیشگاه خداوند حفظ می‌شود. او از مادران صدّیقان و صالحان عقب نمی‌افتد»[۲۳].

امام هادی(ع)، تنها یک همسر داشت[۲۴] که کنیزی اُمّ‌ولد[۲۵] بود[۲۶] و بیش از ده نام برای او گفته‌اند[۲۷] که پاره‌ای از آنها تصحیف یا اشتباه است و بیشتر منابع، نام حُدیث[۲۸]، سَلیل[۲۹] و عُسفان[۳۰] را آورده‌اند. همچنین گفته‌اند نام او عسفان بود و امام هادی(ع) وی را حدیث نامید[۳۱]. با این حال برخی نام سَلیل را درست‌تر دانسته‌اند[۳۲].

از برخی گزارش‌های تاریخی برمی‌آید که دست‌کم تا دو سال پس از شهادت امام حسن عسکری(ع) مادر بزرگوار آن حضرت و همسر امام هادی(ع)، نقش بسیاری در سامان دادن به امور شیعیان و مراجعات آنان داشته است[۳۳].[۳۴]

نام، کنیه و القاب

نام امام هادی(ع) «علی» و کنیه ایشان «ابوالحسن» است و گفته‌اند جز این، کنیه دیگری نداشت[۳۵]. در اصطلاح روایت و حدیث به ایشان «ابوالحسن ثالث» می‌گویند[۳۶]؛ زیرا پیش از ایشان، کنیه امام کاظم(ع) و امام رضا(ع) نیز «ابوالحسن» بود که آن دو را به ترتیب «ابوالحسن اول» و «ابوالحسن ثانی» می‌خوانند. البته کنیه امیرالمؤمنین علی(ع) نیز ابوالحسن بود[۳۷]؛ اما در فضای روایت و حدیث از این کنیه ایشان کمتر استفاده می‌شود.

لقب‌های امام دهم را هادی، عالِم، نجیب، امین، مؤتمن، طیّب، عسکری، فقیه[۳۸]، دلیل، موضِّح، رشید، شهید، وفِیّ، خالص، متّقی[۳۹]، مرتضی، متوکّل[۴۰]، ناصح، فتّاح[۴۱]، نقی[۴۲]، راشد، سَدید[۴۳] و ماضی[۴۴] آورده و ایشان را فقیه عسکری خوانده‌اند[۴۵]. لقب مشهور آن حضرت در منابع شیعه و اهل سنت، همان هادی[۴۶] و عسکری است[۴۷]. برخی منابع اهل سنت لقب مشهورتر آن حضرت را «متوکّل» دانسته‌اند[۴۸]؛ اما امام هادی(ع) از اینکه او را به این لقب بخوانند، به دلیل تشابه به متوکّل عباسی نهی کرد[۴۹]. البته لقب عسکری اختصاص به امام حسن عسکری(ع) ندارد و در صورتی که به تنهایی به کار رود، منظور امام حسن عسکری(ع) است.

درباره شهرت این دو امام به «عسکری» نیز اقوالی وجود دارد. بنا بر نقلی، عسکر نام سامره (سامرّا) است که متوکّل آن حضرت را با خانواده در آنجا سکونت داد[۵۰]. بر پایه نقلی دیگر، عسکر نام محله‌ای در "سرّ من رأی" (یا همان سامرّا) بوده است که امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) در آنجا زندگی می‌کردند[۵۱]. بنا بر نقل مشهور، عسکری منسوب به «عسکرِ سُرّ من رأی» است که چون معتصم به سبب کثرت افراد نظامی‌اش در بغداد آنان را به این نقطه انتقال داد، به آنجا عسکر گفتند[۵۲]. افزون بر القاب یادشده، «ابن الرضا» عنوان دیگری است که امام جواد(ع)، امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) را به آن می‌شناسند[۵۳] و برای مشخص کردن مصداق آن، قرینه می‌آورند.

توجه به این نکته نیز ضروری است که این تعدد القاب هرچند نشان دهنده گستره وجودی ایشان است؛ اما از سوی دیگر، در برخی موارد نشان دهنده شرایط بسیار پیچیده، محدودیت‌ها و دشواری‌های بسیاری بوده که در برخی موارد حتی شناسایی آن حضرت به نام، می‌توانسته خطرهایی برای آن حضرت یا خانواده ایشان ایجاد کند؛ از این رو، گاهی با عنوان «مردی علوی» از آن حضرت یاد می‌شد[۵۴].[۵۵]

همسران و فرزندان

برای امام هادی(ع) چهار پسر و یک دختر و یا شش پسر و سه دختر نام برده‌اند که عبارت‌اند از: حسن (امام عسکری(ع))، حسین، محمد، جعفر، موسی، علی، فاطمه، بُرَیهَه و عالیه[۵۶] که به احتمال زیاد به عایشه[۵۷] و عَلیّه[۵۸] تصحیف شده است.

به جز امام حسن عسکری(ع)، از دیگر فرزندان امام هادی(ع) اطلاع چندانی در دست نیست. شیخ عباس قمی، حسین را سیدی بزرگوار و بلند مرتبه معرفی کرده و از برخی روایات استفاده کرده است که حسین و برادرش امام حسن عسکری(ع) را با تشبیه به امام حسن مجتبی(ع) و امام حسین(ع)، «سبطین» می‌خواندند. حسین از زُهّاد و عُبّاد زمان بود که به امامت برادرش امام عسکری(ع) اقرار داشت و در کنار امام هادی(ع) و امام عسکری(ع) در سامرّا به خاک سپرده شد[۵۹].

پسر دیگر آن حضرت، سید محمد نیز جایگاه بالا و بلندمرتبه‌ای داشت به گونه‌ای که چون از دنیا رفت امام حسن عسکری(ع) بسیار عزادار شد[۶۰]. پسر دیگر امام هادی(ع)، جعفر نام داشت که همانند پسر حضرت نوح(ع) بود و به سبب آنکه به ناحق ادعای امامت کرد و مردم را گمراه کرد، جعفر کذّاب (دروغ‌گو) لقب گرفت. البته از توقیعی از ناحیه مقدسه چنین برمی‌آید که جعفر توبه کرد[۶۱].[۶۲]

متوکل و امام هادی (ع)

امامت شیعیان در تمام دوران خلافت متوکل بر عهده امام هادی بود (۲۲۰-۲۵۴). متوکل با هر مخالفی به شدت برخورد می‌کرد. او برای متهم کردن امام هادی (ع) بسیار تلاش کرد. سعایت‌گران در این راه کم نبودند. به چند گزارش درباره رابطه دربار متوکل با امام هادی (ع)، اشاره می‌شود:

نذر مادر متوکل و سعایت افراد

متوکل به جهت دُمَلی که داشت، مریض شد. پزشکان جرأت نداشتند با آهن داغ زخمش را درمان کنند. مادرش نذر کرد اگر پسرش بهبود یابد، پول زیادی از اموال خود را به امام هادی (ع) تقدیم کند؛ از سوی دیگر فتح بن خاقان که از درمان متوکل عاجز شده بود، به خلیفه پیشنهاد کرد فردی را نزد امام هادی (ع) بفرستد و از ایشان درمان متوکل را بخواهد. متوکل پذیرفت و امام هادی (ع) دستور ساخت مرهمی را داد که شماری آن را به تمسخر گرفتند. وقتی بر اساس آن مرهم وی را درمان کردند، متوکل خوب شد. مژده بهبودی وی را به مادرش دادند و او برابر نذر خود ده هزار دینار نزد حضرت فرستاد و مُهر خود را بر کیسه‌های زر زد.

شخصی به نام بطحائی علوی به سعایت از امام هادی (ع) پرداخت و مدعی شد عده‌ای برای او سلاح و مال می‌فرستند. متوکل به حاجب خود، سعید، دستور داد شبانه به خانه حضرت هجوم ببرد و هر چه از مال و سلاح در آنجا هست، بیاورند. سعید با مأموران به منزل حضرت هجوم برد؛ دیدند ایشان بر حصیری نماز می‌خواند. شمشیر و کیسه دیناری که بود با خود بردند. متوکل مُهر مادرش را شناخت و مادر متوکل داستان نذرش را بیان کرد. متوکل دستور داد کیسه زر دیگری به حضرت بدهند. سعید مجری دستورهای خلیفه آنها را نزد حضرت برد و خود را معذور دانست. امام فرمود: ستمگران به زودی خواهند دانست که چه سرانجامی خواهند داشت[۶۳].

در موردی دیگری وقتی متوکل مسموم شد نذر کرد اگر خوب شود، مال زیادی صدقه بدهد. او پس از بهبودی خواست صدقه بدهد، ولی مقدار آن را نمی‌دانست. فقها مقدار مشخصی را که مستند باشد، به او معرفی نکردند. وقتی از امام هادی (ع) پرسیدند، حضرت مال زیاد را هشتاد دانست؛ زیرا واژه کثیر که خداوند در مواطن کثیر پیامبرش را طبق آیۀ قرآن[۶۴] یاری کرده، هشتاد مورد بود[۶۵][۶۶]

احضار امام هادی به سامرا

یکی از مهم‌ترین مسائلی که در عرصه سیاسی در زمان امام هادی(ع) و حکومت متوکّل رخ داد، احضار امام هادی(ع) از مدینه به سامرّا بود. متوکّل عباسی را باید سرسخت‌ترین دشمن اهل بیت(ع) و به ویژه برای امام هادی(ع) به شمار آورد. وی که از نقش مؤثر امام هادی(ع) در رهبری شیعه آگاه بود نمی‌توانست حضور آن حضرت را در مدینه تحمل کند. از این رو، برای کنترل بیشتر امام هادی(ع) آن حضرت را از مدینه به سامرّا احضار کند.

امام هادی(ع) از زمان ولادت (یعنی سال ۲۱۲) تا سال ۲۳۲ در مدینه حضور داشتند و بر اساس گزارش‌های تاریخی در سال ۲۳۳ به سامرّا احضار شدند. نباید تصور شود امام هادی(ع) به سبب حضور در مدینه و دوری از مناطق شیعه‌نشین نقش مهمی در رهبری شیعه نداشته‌اند؛ زیرا نامه‌ها و مکاتبات آن حضرت، کانال‌های ارتباطی ایشان با مردم و از همه مهم‌تر احضار ایشان به سامرّا، به آسانی خلاف این تصور را به اثبات می‌رساند؛ زیرا اگر چنین می‌بود و امام ارتباطی با شیعیان نمی‌داشت، این همان آرزو و خواست دستگاه خلافت عباسی بود و دیگر دلیلی نداشت که حکومت عباسی از ناحیه امام هادی(ع) احساس خطر کند و آن حضرت را به سامرّا احضار کرده و از نزدیک زیر نظر داشته باشد.

نقش امام هادی(ع) در زمانی که در مدینه حضور داشتند، از نامه‌ای که متصدی (یا ناظر بر) نماز حرمین (یعنی مکه و مدینه) از سوی دستگاه خلافت، به متوکّل عباسی نوشت به روشنی پیداست. وی در این نامه نوشت: اگر تو را به مکه و مدینه حاجتی است، علی بن محمد (امام هادی(ع)) را از این سرزمین بیرون ببر،؛ چراکه او به سوی خود دعوت کرده و عده بسیاری از او تبعیت کرده‌اند[۶۷]. از همین نامه به آسانی می‌توان چند نکته را به دست آورد:

  1. این نامه، نشان‌دهنده نفوذ معنوی امام هادی(ع) در میان مردم و شیعیان و به خصوص حرمین شریفین و نقش مهم آن حضرت در هدایت جامعه است.
  2. امام هادی(ع) به شدت زیر نظر بودند و با آنکه محل سکونت ایشان با مرکز حکومت فاصله داشت، اما فعالیت آنان به شکل دقیق به خلیفه اطلاع داده می‌شد.
  3. در همه زمان‌ها از جمله زمان امام هادی(ع)، مکه و مدینه، به دلایل متعدد سیاسی و معنوی، به ویژه اجتماع مسلمانان در ایام حج، از اهمیت بسیاری برخوردار بود و با آنکه امام هادی(ع) در مدینه بودند، اما مکه و مدینه را با یک نگاه می‌نگریستند و حفظ آن و تسلیم بودن آن در برابر حکومت اهمیت داشت.
  4. امام هادی(ع) به خوبی از فرصت دوری مدینه از مرکز حکومت استفاده کرده و به ویژه در ایام حج، به دعوت مردم به مکتب اهل بیت(ع) پرداخته‌اند.
  5. امام هادی(ع) در دعوت از مردم موفقیت بسیاری داشته‌اند که اسباب نگرانی حاکم مدینه فراهم شده است.
  6. جلوگیری از نفوذ امام هادی(ع) جز با دور کردن آن حضرت از مدینه میسر نبوده است[۶۸].

یکی از گزارش‌های تاریخی مورد اختلاف، زمان و چگونگی احضار امام هادی(ع) به سامرّا و علل و عوامل آن است. از این رو باید موضوع احضار امام هادی(ع) به سامرّا بررسی شود و روشن شود منشأ تصمیم‌گیری عباسیان چه بوده است.

سبب احضار امام هر چند در نامه‌ای که به وسیله متوکّل برای احضار امام هادی(ع) فرستاده شده است اظهار محبت و علاقه به آن حضرت وجود دارد و به گونه‌ای تصویرسازی شده است که گویا متوکّل برای تکریم و احترام امام، آن حضرت را به سامرّا منتقل کرده است[۶۹]، اما از نامه‌های دیگر و نیز رفتار متوکّل پس از احضار امام هادی(ع) به آسانی می‌توان فهمید که تنها سبب احضار آن حضرت، کنترل و تحت نظر داشتن آن حضرت بوده است. سه عامل برای احضار آن حضرت روایت شده است، البته ممکن است برخی از این عوامل با هم تداخل داشته باشند و بتوان آنها را یکی دانست:

  1. برخی منابع نامه بُرَیحه عباسی، امام جماعت حرمین (مکه و مدینه) به متوکّل را روایت کرده‌اند که بیان شد[۷۰]. همچنین بر اساس برخی منابع، همسر متوکّل نیز مشابه همین نامه‌ها را برای متوکّل فرستاد[۷۱] و پس از این مکاتبات، متوکّل یحیی بن هرثمه را به مدینه فرستاد تا امام هادی(ع) را به سامرّا بیاورد[۷۲].
  2. سبب دیگری که درباره احضار امام هادی(ع) گفته‌اند اینکه عبدالله بن محمد (مسئول امور جنگ و اقامه نماز در مدینه)، از امام هادی(ع) نزد متوکّل سعایت کرد و نامه نوشت که عده‌ای می‌گویند او (یعنی امام هادی(ع)) امام است[۷۳]. این بدان معناست، تا زمانی که مردم به عنوان عالم، فرزند رسول خدا(ص) و انسانی بزرگ و وارسته با ویژگی‌هایی ممتاز به آن حضرت نگاه می‌کنند هیچ خطری برای حکومت عباسی ندارد، اما اگر قرار شد مردم به عنوان «امام» به آن حضرت نگاه کنند آن هم نه فقط امامت دینی، بلکه به معنای سزاوار بودن برای حکومت، آن وقت دیگر به هیچ‌وجه قابل تحمل نیست و به هر قیمتی باید حذف شود. بر این اساس، متوکّل به بهانه راحت‌تر بودن و تأمین آسایش بیشتر آن حضرت، برای دیدن ایشان اظهار علاقه کرد و آن حضرت را به سامرّا فراخواند[۷۴].
  3. از دیگر اسباب احضار امام هادی(ع) به سامرّا، بغض و کینه متوکّل نسبت به امیرالمؤمنین علی و فرزندان آن حضرت بود. سبط ابن جوزی، با آنکه از علمای اهل سنت است، اما علاوه بر این علت، آگاهی از جایگاه امام هادی(ع) در مدینه و تمایل مردم به آن حضرت را را سبب احضار آن حضرت به سامرّا دانسته دانسته است[۷۵].

بر این اساس، می‌توان گفت هر سه عامل می‌تواند علت اصلی احضار امام هادی(ع) به سامرّا به شمار رود[۷۶].

زمان احضار امام

درباره زمان احضار امام هادی(ع) به سامرّا و مدت اقامت آن حضرت در آنجا نیز اختلاف نظر وجود دارد. بیشتر منابع تاریخی این مدت را بیست سال[۷۷] یا بیست سال و نه ماه دانسته‌اند[۷۸] که در این صورت با توجه به شهادت آن حضرت به سال ۲۵۴ باید زمان احضار ایشان سال ۲۳۴ باشد همچنان که برخی منابع بدان اشاره کرده‌اند[۷۹].

این در حالی است که برخی منابع مدت اقامت آن حضرت را ده سال و چند ماه آورده‌اند[۸۰]. به ظاهر، این منابع به ثبت تاریخ سال ۲۴۳، در پایان‌نامه متوکّل که برای احضار امام نوشته شده بود[۸۱]، توجه کرده‌اند اما با توجه به شهرت نقل‌های تاریخی دیگر و نیز توجه به برخی نکات که در ذیل بدان اشاره می‌شود، به نظر می‌رسد سال ۲۳۴ درست‌تر باشد.

نکته اول؛ در برخی منابع، نامه متوکّل تاریخ ندارد و به شکل کلی به نوشتن این نامه اشاره شده است[۸۲] که در این صورت تاریخ ثبت شده در برخی منابع با تردید مواجه خواهد شد.

نکته دوم؛ سال ۲۴۳ در سندنامه، در حقیقت تاریخ نوشتن این گزارش از سوی راوی آن بوده است[۸۳]. در این صورت، زمان دستیابی به نامه متوکّل و استنساخ آن توسط راوی خبر سال ۲۴۳ بوده است، اما زمان نوشتن نامه برای احضار امام هادی(ع) با این تاریخ قابل اثبات نیست و به ظاهر منابعی که سال نگارش نامه را ۲۴۳ آورده‌اند، به این تاریخ نظر داشته‌اند.

نکته سوم؛ دشمنی دیرینه و کینه‌توزی غیرقابل انکار و رفتار ناشایست متوکّل نسبت به اهل بیت(ع) نشان می‌دهد که متوکّل، که از سال ۲۳۲ بر مسند حکومت قرار گرفته است، نمی‌تواند به مدت ۱۱ سال (تا سال ۲۴۳) حضور امام هادی(ع) را در مدینه تحمل کند. به ویژه آنکه متوکّل در همین دوران یعنی به سال ۲۳۶ به مرقد مطهر امام حسین(ع) حمله و آن را ویران کرده است[۸۴] تا به خیال خام خود هیچ نشانی از اهل بیت باقی نماند! پس چگونه ممکن است امام هادی(ع) را در مدینه آزاد گذاشته باشد تا بتواند به فعالیت‌های خود ادامه دهد؟

از مجموع مباحث گذشته می‌توان نتیجه گرفت که چه بسا احضار امام هادی(ع) به سامرّا بیش از یک مرتبه بوده است که در این صورت تفاوت تاریخ‌های یاد شده نیز توجیه خواهد داشت. شاهد احتمال اینکه در یک گزارش، متوکّل، عتاب بن ابی‌عتاب را به مدینه فرستاد تا امام هادی(ع) را به سامرّا بیاورد که به نظر می‌رسد این نخستین احضار امام هادی(ع) و پیش از سال ۲۳۶ بوده است و در گزارش دیگری، متوکّل، یحیی بن هرثمه را فرستاد تا امام هادی(ع) را به مدینه بیاورد. با توجه به آنکه بریحه به سال ۲۳۷ به ولایت مدینه منصوب شده بود[۸۵] و همو متوکّل را به احضار امام تشویق کرده بود؛ از این رو، تاریخ این احضار باید پس از سال ۲۳۷ باشد.

با این حال، با توجه به توضیحاتی که داده شد به نظر می‌رسد، همان تاریخ ۲۳۳ یا ۲۳۴ ترجیح داشته باشد و در پایان باید این احتمال را نیز داد که در ثبت تاریخ این وقایع به سال ۲۳۴ با ۲۴۳ اشتباه یا تصحیف صورت گرفته باشد[۸۶].

توطئه برای بدنام کردن حضرت توسط موسی مبرقع

با اینکه امام هادی (ع) چندین سال در سامرا ساکن بود، متوکل نتوانست ایشان را که مورد توجه و احترام بود، از نظر مردم بیندازد یا در بزم خود حاضر کند و با این کار از محبوبیت ایشان بکاهد. این موضوع باعث رنجش و بغض متوکل شده بود؛ ازاین روی روزی متوکل به اطرافیانش گفت: وای بر شما؛ موضوع ابن الرضا مرا درمانده کرده است. از می‌گساری و همنشینی با من سر باز می‌زند تا فرصتی برای تحقیر وی بیابم. اطرافیان گفتند: اگر به او راه نمی‌یابی، برادرش موسی (مبرقع)[۸۷] هست؛ او اهل ساز و آواز است و به می‌گساری و عیاشی می‌پردازد. متوکل دستور داد: موسی مبرقع را بیاورید تا برای مردم وی را ابن الرضا معرفی کنیم. موسی مبرقع را خواستند و به وی زمین دادند و به او احترام کردند. در هنگام استقبال از او، امام هادی (ع) او را نصیحت کرد و گفت آنان می‌خواهند آبرویش را ببرند و فرمود شراب نخورد و منکر آن شود؛ اما موسی نصیحت مشفقانه امام را نپذیرفت. او به مدت سه سال در آنجا بود؛ ولی به او اجازه دیدار با متوکل ندادند تا اینکه متوکل مرد[۸۸]. به نظر می‌رسد موسی ادعای امامت نداشته است. وقتی یحیی بن اکثم ده مسئله از وی پرسید، او این مسائل را از امام هادی (ع) سؤال کرد و حضرت به وی پاسخ داد[۸۹]. موسی مبرقع در سال ۲۵۶ به قم آمد. او جد برقعی‌های قم است[۹۰].[۹۱]

وکلای امام هادی (ع) و اختیارات آنان

دوران آخرین امامان شیعه همراه با اختناق شدید از سوی خلفای عباسی بود. در عین حال در همین دوران، شیعه در سراسر بلاد اسلامی گسترده شده بود. رشد کمّی شیعه در این دوران، از فعالیت‌های ضد شیعی که از این دوره بر جای مانده و همچنین از اقدامات سیاسی و نظامی حکام به منظور جلوگیری از گسترش روز افزون تشیع به خوبی روشن است. همچنین میان آن حضرت و شیعیان ایران، عراق، یمن، مصر و نواحی دیگر نیز رابطه برقرار بود. سیستمی که ضامن پیدایش و دوام و استحکام این ارتباط بود مسأله وکالت بود. کسانی که به عنوان وکالت از طرف امام رضا (ع) و پس از آن امام جواد (ع) و امام هادی (ع) کار ایجاد و تنظیم ارتباط میان امام و شیعیان را بر عهده داشتند، علاوه بر جمع‌آوری خمس و ارسال آن برای امام (ع)، در معضلات کلامی و فقهی نیز، نقش سازنده‌ای داشته و در تثبیت امامت امام بعدی، موقعیت محوری در منطقه خود داشتند. گاهی افرادی از این وکلا دستخوش انحراف از خط امام (ع) شده و مورد تکذیب آن حضرات قرار می‌گرفتند. در این شرایط کسان دیگری جایگزین آنها می‌شدند.

به هر روی نظام وکالت، نقشی اساسی در تثبیت موقعیت سیاسی و فرهنگی شیعه ایفا می‌کرد. به نوشته دکتر جاسم حسین: چنانکه از روایات تاریخی استفاده می‌شود، شهر‌های مورد نظر برای تعیین وکلا به چهار منطقه تقسیم می‌شد:

  1. بغداد، مدائن، سواد و کوفه.
  2. بصره و اهواز.
  3. قم و همدان.
  4. حجاز، یمن و مصر[۹۲].

وکلای ائمه (ع) بیشتر به وسیله نامه، آن هم توسط افراد مطمئن با امام در رابطه بودند. بخش عمده‌ای از معارف فقهی و کلامی آن بزرگواران، طی نامه‌هایی به شیعیان می‌رسید که بخشی از این نامه‌ها در مصادر حدیثی آمده و امروزه در دسترس ما قرار گرفته است. علی بن جعفر یکی از وکلای امام هادی (ع) و از ساکنان همینیا[۹۳] از قُرای بغداد بود. درباره وی گزارش‌هایی به متوکل رسید که به دنبال آن او را بازداشت و زندانی کرد. وی پس از گذراندن دوره طولانی زندان، به دستور امام هادی (ع) رهسپار مکه گشت و تا آخر عمر در آنجا ماندگار شد[۹۴]. امام هادی (ع) در صدد تأیید موقعیت وی در برابر یکی از رؤسای غُلات ـ به نام فارس بن حاتم قزوینی ـ نامه‌هایی در پاسخ برخی از اصحاب نوشته‌اند. این نامه‌ها در سال ۲۴۰ نوشته شده است[۹۵].

حسین بن عبدربه و یا ـ بنابر گزارش برخی دیگر ـ فرزند او علی[۹۶] از وکلای امام هادی (ع) بوده که پس از وی ابوعلی بن راشد از طرف آن حضرت به عنوان جانشین او تعیین و اعلام شد. امام در سال ۲۳۲ طی نامه‌ای به علی بن بلال چنین نوشت: من ابوعلی را به جای حسین (حسن) بن عبدربه برگزیدم و او را در این مقام امین خود قرار دادم؛ زیرا به دیانت و امانت او ـ که کسی در آن بر او پیشی نمی‌گرفت. آشنا بودم. می‌دانم که تو شیخ منطقه خودت هستی و از این رو خواستم از تو تجلیل کرده، طی نامه‌ای تو را خصوصاً از این موضوع آگاه سازم. پس، از ابوعلی اطاعت کن و کلیه وجوهی که پیش توست به وی بسپار و دوستان ما را به اطاعت از وی تشویق کرده و به آنان چنان آگاهی ده که این آگاهی انگیزه یاری شیعیان ما از وی و سبب کفایت او در انجام کارهایش باشد و این اقدام تو به عنوان رعایت احترام او مطلوب ما بوده و به خاطر این کار خداوند تو را پاداش و اجر عطا می‌فرماید. خدا به هرکس خواهد به رحمت خود برترین پاداش‌ها را عطا می‌فرماید. تو را به خدا می‌سپارم. این نامه را به خط خود نوشته و خدا را حمد و سپاس فراوان می‌کنم[۹۷].

دقت در متن این نامه، وظایف و حوزه اختیارات یک وکیل و نحوه ارتباط وکلای جزء را با آنان که در یک منطقه وسیع عمل می‌کرده‌اند به خوبی نشان می‌دهد. درباره همین ابوعلی بن راشد نامه دیگری از امام هادی (ع) در دست است که در آن ضمن بیان موقعیت ابن‌راشد، اطاعت از وی، اطاعت از خدا و امام قلمداد شده است. عین عبارت امام در نامه یاد شده چنین است: «فَقَدْ أَوْجَبْتُ فِي طَاعَتِهِ طَاعَتِي وَ الْخُرُوجِ إِلَى عِصْيَانِهِ الْخُرُوجَ إِلَى عِصْيَانِي فَالْزَمُوا الطَّرِيقَ يَأْجُرُكُمُ اللَّهُ وَ يَزِيدُكُمْ مِنْ فَضْلِهِ»[۹۸].

اطاعت از خود را در پیروی از وی قرار دادم و اقدام به سرپیچی از فرمان او سرپیچی از فرمان من است؛ پس این رویه را حفظ کنید که خدا به شما اجر دهد و از فضل خود بر شما بیفزاید.

همین طور در نامه دیگری خطاب به ایوب بن روح نوشته‌اند: از برخورد با ابوعلی حذر کن، تو و ابوعلی هر کدام در ناحیه خاص خود به وظایفی که بر عهده شما می‌باشد عمل کنید. عین همین نامه را نیز به ابوعلی نوشته و طی آن درباره ایوب بن نوح سفارش فرموده و از آن دو خواسته است که هر کدام به امور مالی شیعیان در منطقه خود پرداخته و از منطقه دیگری چیزی دریافت نکند[۹۹].

از روایتی که کشی درباره اسماعیل بن اسحاق نیشابوری آورده، چنین استنباط می‌شود که به احتمال احمد بن اسحاق رازی یکی دیگر از وکلای امام هادی (ع) بوده است[۱۰۰].[۱۰۱]

شهادت و محل دفن

معتمد عباسی در اثر سخن‌چینی‌ها و گزارش‌های دروغ بدخواهان، تصمیم گرفت امام هادی (ع) را از میان بردارد. از این رو به وسیله زهر، امام را مسموم و شهید کرد[۱۰۲]. شهادت امام حدود ۴۲ سالگی در ۳ رجب سال ۲۵۴ هجری بود. قبر آن حضرت در سامرا (از شهرهای عراق) است[۱۰۳].

منابع

پانویس

  1. کلینی، کافی، ج۱، ص۴۹۷؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۹۷؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۹۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۷، ص۱۸۹؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ج۲، ص۱۰۶۳.
  2. به ترتیب، ر.ک: طوسی، مصباح المتهجد، ۸۱۹؛ طبری، دلائل الامامه، ص۴۰۹؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲، ص۱۰۹؛ قمی، تاریخ قم، ص۲۰۱؛ اشعری، المقالات و الفرق، ص۱۰۰؛ طوسی، مصباح المتهجد، ۸۱۹؛ مستوفی، تاریخ گزیده، ص۲۰۶؛ یافعی، مرآة الجنان، ج۲، ص۱۱۹؛ مفید، مسارالشیعه، ص۴۲؛ طبرسی، تاج الموالید، مجموعه نفیسه، ص۱۳۱؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۲۳.
  3. برای مقایسه و بررسی بیشتر اقوال در این باره، ر.ک: مقدسی، بازپژوهی تاریخ ولادت و شهادت معصومان(ع)، ص۴۸۳ - ۴۹۵.
  4. مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۹۷؛ طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲، ص۱۰۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۴۰۱.
  5. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸۲.
  6. ر.ک: طوسی، تهذیب الاحکام، ج۴، ص۳۰۵؛ همو، مصباح المتهجد، ص۸۲۰.
  7. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۴۱۰.
  8. ر.ک: فیض کاشانی، الوافی، ج۱۱، پاورقی ۱، ص۵۶.
  9. معروف حسنی، سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۳، ص۴۵۱. برای آگاهی بیشتر از ابعاد این موضوع و اشتباهات صورت گرفته ر.ک: خانجانی، قاسم، محل ولادت امام هادی(ع)، سخن تاریخ، پاییز و زمستان ۱۳۹۶، شماره ۲۶ ص۱۶۳ ـ ۱۷۸.
  10. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۱۶۳؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۸۰.
  11. بدین سبب برخی منابع نام وی را با پسوند «مغربیه» آورده‌اند (ر.ک: ابن حاتم عاملی، الدرالنظیم، ص۷۲۱؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۶۸).
  12. کلینی، کافی، ج۱، ص۴۹۸؛ ابن ابی‌الثلج، تاریخ الائمه (در ضمن مجموعة نفیسة)، ص۲۶؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۸۹۳؛ حسینی، تاریخ اهل البیت، ص۱۲۴؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۸؛ میرخواند، روضة الصفا، ج۳، ص۵۵؛ اردبیلی، جامع الرواه، ج۲، ص۴۶۴.
  13. کلینی، کافی، ج۱، ص۴۹۸؛ مفید، الارشاد، ج۲، ص۲۹۷؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۰۹.
  14. صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۴۸.
  15. ابن حاتم عاملی، الدرالنظیم، ص۷۲۱.
  16. ر.ک: دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج۲، ص۲۸۷؛ میرخواند، روضة الصفا، ج۳، ص۲۱۱۸.
  17. دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج۲، ص۲۸۷.
  18. مولّده یعنی عرب غیرخالص و کسی که در بین عرب به دنیا آمده، اما در اصل عرب نبوده است، ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۹۴.
  19. طبری، دلائل الامامة، ص۴۱۰.
  20. حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۱۳۰.
  21. طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۰.
  22. طبرسی، تفسیر مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۰.
  23. طبری، دلائل الامامة، ص۴۱۰؛ ابن حاتم عاملی، الدرالنظیم، ص۷۲۱.
  24. مجلسی، بحارالانوار، ج۵۰، ص۱۱۷، به نقل از: المصباح کفعمی؛ اما در چاپ موجود از المصباح این مطلب یافت نشد.
  25. امّ‌ولد به کنیزی می‌گویند که از صاحب خود دارای فرزند شده باشد.
  26. کلینی، کافی، ج۱، ص۵۰۳.
  27. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص۴۷۳؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۵۰۳؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۷۷؛ طبری، دلائل الامامه، ص۴۲۴؛ نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۹؛ ابن ابی الثلج، تاریخ الائمة (در ضمن مجموعة حدیث)، ص۲۶.
  28. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص۴۷۳؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۵۲۳.
  29. حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۱۳۷.
  30. نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۹.
  31. نوبختی، فرق الشیعه، ص۷۹.
  32. امین، اعیان الشیعه، ج۲، ص۴۰.
  33. صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ج۲، ص۵۰۷؛ طوسی، الغیبة، ص۱۳۸.
  34. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۱۶۴؛ اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۸۰.
  35. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۴۰۱.
  36. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۴۰۱؛ در روایتی مفصل از رسول خدا(ص) به نام‌های ائمه(ع) از جمله به نام امام هادی(ع) اشاره شده است (ر.ک: صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۶۴؛ همو، کمال الدین و تمام النعمه، ص۲۶۷).
  37. مفید، الإرشاد، ج۱، ص۵.
  38. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۴، ص۴۰۱.
  39. طبری، دلائل الامامه، ص۴۱۱.
  40. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۵۰۵؛ ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول(ص)، ص۴۷۲.
  41. ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول(ص)، ص۴۷۲.
  42. طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲، ص۱۰۹؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۸۹۳.
  43. خصیبی، الهدایة الکبری، ص۳۳۳.
  44. طریحی، جامع المقال، ص۱۸۵.
  45. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۵۰۵.
  46. دیار بکری، تاریخ الخمیس، ج۲، ص۳۴۱؛ شبلنجی، نورالابصار، ص۳۳۴.
  47. برای نمونه، ر.ک: سمعانی، الانساب، ج۴، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الانساب، ج۲، ص۳۴۰؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۱۲، ص۴۱.
  48. ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ج۲، ص۳۰۷.
  49. ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ج۲، ص۳۰۷؛ ابن صباغ، الفصول المهمه، ص۲۷۷.
  50. قطب راوندی، القاب الرسول و عترته در ضمن مجموعه نفیسه، ص۲۲۹.
  51. صدوق، علل الشرایع، ج۱، ص۲۳۱.
  52. سمعانی، الانساب، ج۹، ص۳۰۰.
  53. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج۳، ص۵۲۳.
  54. نجاشی، رجال، ص۴۱.
  55. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۱۶۶.
  56. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۲؛ فخر رازی، الشجرة المبارکه، ص۵۷؛ طبرسی، اعلام الوری، ج۲، ص۱۲۷.
  57. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۲.
  58. قمی، منتهی الآمال، ج۳، ص۱۸۹۰.
  59. قمی، منتهی الآمال، ج۳، ص۱۸۹۰.
  60. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۸.
  61. ر.ک: صدوق، کمال الدین و تمام النعمه، ص۴۸۴؛ طوسی، الغیبة، ص۲۹۰.
  62. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۱۶۸.
  63. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۴۹۹؛ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ «و آنان که ستم ورزیده‌اند به زودی خواهند دانست که به کدام بازگشتگاه باز خواهند گشت» سوره شعراء، آیه ۲۲۷.
  64. لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ فِي مَوَاطِنَ كَثِيرَةٍ «بی‌گمان خداوند در نبردهایی بسیار شما را یاری کرده است» سوره توبه، آیه ۲۵.
  65. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۴۶۳.
  66. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۲۸۱.
  67. منسوب به مسعودی، اثبات الوصیه، ص۲۲۸؛ حسین بن عبد الوهاب، عیون المعجزات، ص۱۲۰.
  68. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۱۸۷.
  69. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۰۹ - ۳۱۰.
  70. مسعودی، اثبات الوصیة، ص۲۲۸؛ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۱۳۱.
  71. حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص۱۳۱.
  72. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۰.
  73. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۴۸۴.
  74. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۰۹ - ۳۱۰.
  75. سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۲۲.
  76. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲، ص۱۸۸.
  77. ابن شهر آشوب، مناقب، ج۴، ص۴۰۱.
  78. خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۲، ص۵۶.
  79. ر.ک: ابن صباغ، الفصول المهمه، ج۲، ص۱۰۷۰.
  80. مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۲؛ اربلی، کشف الغمه، ج۳، ص۱۷۷.
  81. برای نمونه، ر.ک: مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۱۰.
  82. برای نمونه، ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۱؛ ابن شهرآشوب، مناقب، ج۳، ص۵۱۹؛ ابن حاتم شامی، الدر النظیم، ص۷۲۳.
  83. کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۱.
  84. ابن اثیر، الکامل، ج۷، ص۵۵.
  85. قلقشندی، صبح الاعشی، ج۴، ص۲۷۲.
  86. پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، تاریخ اسلام بخش دوم ج۲ ص ۱۸۸.
  87. محمدمحسن فیض کاشانی، الوافی، ج۳، ص۸۴۱: منظور از موسی، موسی مبرقع دانسته شده و چون برقع بر روی خود می‌زد. قمی‌ها او را از قم بیرون کرده و بعداً به قم بازگرداندند (حسن بن محمد قمی، تاریخ قم، ص۲۱۵).
  88. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۵۰۲. این خبر مجهول است.
  89. شیخ مفید، الإختصاص، ص۹۱.
  90. شیخ مفید، الإختصاص، حاشیه، ص۴۷۶؛ حسن بن محمد قمی، تاریخ قم، ص۲۱۵.
  91. اکبر ذاکری، علی، درآمدی بر سیره معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص۲۸۵.
  92. تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (ع)، ص۱۳۷.
  93. همینیا با همانیا از روستاهای نهر ماری واقع در میان بغداد و نعمانیه است که آن را بهمن پسر اسفندیار، پادشاه ایرانی، بنیان نهاد؛ معجم البلدان، ج۵، ص۳۲۳ و ۴۱۷.
  94. رجال کشی، ص۶۰۷-۶۰۸؛ مامقانی، تنقیح المقال، ج۲، ص۲۷۱ از کشی؛ اثبات الوصیه، ص۲۳۲.
  95. رجال کشی، ص۵۲۵ - ۵۲۷.
  96. مامقانی در این باره به تفصیل بحث کرده و پس از معرفی حسین بن عبد ربه به عنوان وکیل امام هادی (ع) می‌گوید: بعید نیست که هم علی هم پدرش در زمان‌هایی وکیل آن حضرت بوده باشند، ر. ک: تنقیح المقال، ج۱، ص۳۳۱ - ۳۳۲.
  97. رجال کشی، ص۵۱۳؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۲۲.
  98. رجال کشی، ص۵۱۴؛ بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۲۰.
  99. رجال کشی، ص۵۱۴.
  100. مسند الامام الهادی (ع)، ص۳۲۰.
  101. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص۲۲۰.
  102. سبط ابن جوزی، یوسف شمس الدین، تذکرة الخواص، ص۳۶۳؛ مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب، ج۴، ص۸۶؛ ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابوطالب، ج۲، ص۴۴۲.
  103. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۸.