بحث:انسان کامل
انسان کامل که از او با القابی چون کون جامع، قطب عالَم، جام جهاننما، خلیفه، امام، صاحبزمان، اکسیر اعظم، خضر، مهدی، کامل، مکمّل، دانا، بالغ و... [۱] نیز تعبیر میشود اصطلاحی است عرفانی و بر کسی که مظهر أتمّ اسمای حسنای الهی و آیینه تمامنمای خداست و در شریعت، طریقت و حقیقت، تمام و در اقوال و افعال و اخلاق نیک و نیز در معارف الهی سرآمد همه است[۲] اطلاق میگردد[۳].
انسان کامل در اصطلاح
- این اصطلاح در قرآن صریحاً بهکار نرفته است؛ ولی معنا و مفهوم آن را از آیاتی که به خلیفة اللّه، امام، مطهّر، مخلَص، مهتدی، صدّیق، صالح، مقرّب، سابق، مصطفی، مجتبی، ولیّاللّه، رسول، نبی، صاحبان نفس مطمئنه و عبودیت تامّة مربوط است میتوان برداشت کرد، افزون بر این چون انسان کامل در همه اوصاف کمال سرآمد همه است میتوان همه آیاتی را که به فضایل و کمالات انسانی اشاره دارد به انسان کامل مرتبط دانست، بلکه از آنرو که انسان کامل خود قرآن ناطق و قرآن خُلق وی است [۴]، میتوان همه قرآن را وجود کتبی انسان کامل و سورهها و آیات آن را مدارج و معارج وی معرفی کرد[۵].
- انسان کامل گرچه به اعتبار پایینترین نشئه و نازلترین مرتبه وجودیش خود را به فرمان خدا مانند سایر انسانها بشر معرفی میکند: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾[۶] و میگوید: من از غیب بیاطلاعم و ازاینرو از بسیاری از خیرات بیبهرهام و برایم پیشامدهای سوئی رخ میدهد: ﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ﴾[۷] و از فرجام خویش و دیگران بیخبرم: ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ﴾[۸] و به اقتضای زندگی عالم مادّی از دیگر موجودات استفاده کرده و مانند دیگران در بازارها راه میرود و نیازمند خوردن و آشامیدن است: ﴿قَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ﴾[۹]؛ ولی وی را به لحاظ نشئات و اطوار وجودی دیگرش مقامات و فضایلی است [۱۰] که شناخت و برشمردن همه آنها از عهده فهم انسانهای معمولی و نیز حوصله این مقال خارج است، ازاینرو در اینجا فقط به بیان اجمالی برخی از آنها بسنده میشود[۱۱].
انسان کامل در فرهنگ مطهر
انسانهای کامل اسلام از نظر اخلاق، یعنی انسانهایی که خود را بهتر از دیگران شناختهاند، شرف و کرامت را در ذات خودشان بیشتر از دیگران احساس کردهاند[۱۲]. انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمیگذارد...[۱۳]. جوهر انسان فکر کردن است و انسان کامل یعنی انسانی که در فکر کردن به حد کمال رسیده است و معنی اینکه در فکر کردن به حد کمال رسیده است، این است که جهان و هستی را آن چنان که هست دریافت و کشف کرده است[۱۴] [یعنی] انسان کامل، ابرمرد و یا سوپرمن[۱۵].
انسان کامل آن انسانی است که همه ارزشهای انسانی در او رشد کنند و هیچکدام بیرشد نمانند و [به علاوه] همه، هماهنگ با یکدیگر رشد کنند و رشد هرکدام از این ارزشها به حد اعلی برسد؛ آن وقت این انسان میشود انسان کامل، انسانی که قرآن از او تعبیر به امام میکند: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۶] ابراهیم بعد از آنکه از امتحانهای گوناگون و بزرگ الهی بیرون آمد و همه را به انتها رسانید و در همه آن امتحانها نمره عالی و بیست گرفت، [به مقام امام یعنی انسان کامل رسید]. انسان کامل آن انسانی است که همه این ارزشها [[[عقل]]، عشق، محبت، عدالت، خدمت، عبادت، آزادی] در حد اعلی و هماهنگ با یکدیگر در او رشد کرده باشد. علی(ع) چنین انسانی است. فلاسفه قدیم و از آن جمله برخی فلاسفه قدیم خودمان نظیر بوعلی سینا این طور فکر میکردهاند. آنها مدعی بودهاند که انسان کامل یعنی انسان حکیم، و کمال انسان در حکمت انسان است. انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمیگذارد...[۱۷]. انسان کامل یعنی انسان دانا، انسانی که حدّاکثر آنچه ممکن است دانا باشد، به این معنا که لااقل نظامات کلّی جهان را دریافت کند؛ هستی را از اول تا آخر [دریابد؛] ولو این امر به طور جزئی و فرد فرد امکان ناپذیر است ولی صورت کلّی هستی را بتواند در ذهن خود منقش کند. این انسان کامل است. پس جوهر انسان عقل است و کمال انسان در ادراک و دریافت عقلانی است و بنابراین انسان کامل انسانی است که به کمال عقل رسیده باشد[۱۸]. انسان کامل یعنی انسان نمونه، انسان اعلی یا انسان والا انسان کامل باید انسانی باشد که تهذیب و تزکیه نفس کرده باشد[۱۹].[۲۰]
انسان کامل از نظر افلاطون
انسان کامل یعنی انسانی که در ناحیه روح در نهایت درجه زیبا است. و همانطور که گفتیم زیبایی به همراه خودش جاذبه و کشش دارد، عشق و طلب میآفریند، حرکت میآفریند، ستایش میآفریند[۲۱].[۲۲]
انسان کامل از نظر فلاسفه
انسان کامل به عقیده فلاسفه، انسانی است که عقلش به کمال رسیده است؛ به این معنا که نقش اندام هستی در ذهنش پیدا شده است[۲۳].[۲۴]
انسان کامل در اگزیستانسیالیسم
یعنی انسان آزاد و هرچه انسان، آزادتر باشد کاملتر است؛ هرچه تحت تأثیر عوامل دیگر قرارگیرد، از انسان نیست او کاسته شده است[۲۵].[۲۶]
انسان کامل در مکتب قدرت
در باب انسان کامل [مکتبی] وجود دارد که نه بر عقل تکیه دارد و نه بر عشق؛ فقط بر قدرت تکیه دارد. انسان کامل یعنی انسان مقتدر، و کمال یعنی قدرت (به هر معنیای که قدرت را در نظر بگیرد) یعنی اقتدار، زور[۲۷].[۲۸]
انسان کامل کامل
انسان تمام، میتواند کامل باشد، کاملتر باشد و از آن هم کاملتر باشد، تا به آن حد نهائی نهائی (که انسانی از آن بالاتر وجود ندارد) [برسد] که او را انسان کامل کامل (که حد اعلای انسان است) مینامیم[۲۹][۳۰]
پانویس
- ↑ انسان کامل، ص ۴ ـ ۵.
- ↑ انسان کامل، ص ۴ ـ ۵.
- ↑ ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۵
- ↑ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۴، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۸؛ شرح فصوصالحکم، ص ۳۶۲.
- ↑ ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۵
- ↑ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم»؛ سوره کهف، آیه: ۱۱۰.
- ↑ «و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم و (هیچ) بلا به من نمیرسید»؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
- ↑ «نمیدانم با من و شما چه خواهند کرد»؛ سوره احقاف، آیه: ۹.
- ↑ گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک میخورد و در بازارها راه میرود؟!؛ سوره فرقان، آیه: ۷.
- ↑ مصباح الانس، ص ۳۳۸ ـ ۳۳۹.
- ↑ ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۶
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۹۰.
- ↑ انسان کامل، ص۱۴۳.
- ↑ انسان کامل، ص۱۴۹.
- ↑ انسان کامل، ص۲۶۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ انسان کامل، ص۴۱، ۵۲، ۱۲۱ و ۱۴۳.
- ↑ فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۲۵۳.
- ↑ انسان کامل، ص۱۴ و ۱۸۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۹۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ انسان کامل، ص۱۲۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ انسان کامل، ص۱۸۷ و ۲۱۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ انسان کامل، ص۱۲۶.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ انسان کامل، ص۲۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.