بحث:خطبه فدکیه
گزیدهای از خطبه فاطمه(س)
«وَ أَنْتُمُ الْآنَ تَزْعُمُونَ أَنْ لَا إِرْثَ لَنَا ﴿أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ﴾ ويها معشر المهاجرين البتز إرت أبي؟ بابن أبي قحافة أفي الكتاب أن ترث أباك ولا أرث أبي لقد جئت شيئا فريا...»[۱]؛ از جمله بدعتها آن است که گمان کردید من از پدر خود میراث نمیبرم. «آیا حکم جاهلیت را طلب میکنید؟ و کیست نیکوتر از خدا در حکم کردن از برای مردمی که صاحب یقینند؟» آیا نمیدانید بر حق بودن مرا؟ بلکه دانسته پنهان میکنید، و بر شما ظاهر است حق من، مانند آفتاب تابان. ای پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خدا [آمده] است که تو از پدر خود میراث ببری و من از پدرم میراث نبرم؟ عجب افترایی بر خدا بستید! آیا عمداً ترک میکنید عمل کردن به کتاب خدا را و به پشت سر خود میاندازید آن را؟ و حق تعالی در کتاب خود میفرماید: ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ﴾[۲]؛ ﴿فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾[۳]؛ ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾[۴]؛ ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ...﴾[۵].
آیا مرا از پدرم میراث نیست و میان من و پدرم خویشی نمیباشد؟ آیا مخصوص کرده است خدا شما را به آیات میراث، و من و پدرم را از آن بیرون کرده است؟ آیا میگویید من و پدرم از اهل یک ملت و دین نیستیم، و به این سبب، از او میراث نمیبرم، یا شما به عام و خاص قرآن از پدرم و پسر عمویم داناترید؟ ابوبکر گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «نَحْنُ مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُوَرِّثُ»؛ «ماگروه انبیا میراث نمیگذاریم». فاطمه زهرا(س) فرمود: سبحان الله! هرگز پدرم مخالفت کتاب خدا نمیکرد. شما به پدرم افترا میبندید وبا ما مکر میکنید، و اینک کتاب خدا حاکمی عادل میان من و شما است...[۶]. خواجه طوسی فرموده است: و قد خالف ابوبكر كتاب الله تعالى في منع ارث رسول الله بخبر رواه[۷]. و علامه شعرانی در ذیل آن نوشته است: علمای ما ادلهای چند آوردند بر اینکه خلفای ثلاثه معصوم نبودند و شواهدی آوردند؛ از جمله آنکه ابوبکر ارث پیغمبر را از فاطمه(س) دریغ داشت، برای روایتی که خود، تنها آن را نقل کرده بود. مخالفت قرآن به خبر واحد جایز نیست، و اگر فرض کنیم جایز باشد، باز در اینجا مدعی متهم است که روایت به نفع خویش جعل کرده، و هرگاه راوی متهم باشد، روایت او پذیرفته نمیشود؛ و اگر گویی ابوبکر فدک را برای صدقه میخواست نه برای خود، گوییم در اختیار داشتن اموال، هرچند برای صدقه و مصارف دیگر باشد، مطلوب حاکمان است، و همه امیران که برای غصب اموال جنگ و جور و ستم میکنند، برای سفره خصوصی خود نمیکنند؛ بلکه برای اینکه اختیار اموال به دست آنان باشد.
بعضی گویند چون ابوبکر این روایت را نقل کرد، گروهی او را تصدیق کردند، و این ادعا صحیح نیست؛ زیرا هیچکس نگفت من هم از رسول خدا(ص) شنیدم، بلکه گفتند: ابوبکر صحیح میفرماید، و همه از گروه فرمانروایانی بودند که کسی نمیتوانست صحیح آنان را غلط بنامد. و اینکه آلوسی در تفسیرش از کافی شیخ کلینی روایت کرده است که میراث پیغمبران علم و دین است، نه مال دنیا، گوییم این حدیث به معنای اصل و عمده و اکثر است؛ یعنی عمده بازمانده از پیامبران، علم و دین است، و اصل و عمده ارث فرعون و قارون، مال است. و اگر ابوبکر چنین سخنی از پیامبر شنیده باشد و آن را بر معنای مقصود خویش حمل کرده، باز در فهم معنا سهو کرده و جمله «مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» را بر آن افزوده که این با عصمت منافات دارد. روایت کافی نظیر آن است که گویند میراث دهقان، گاو و خر و گوسفند و شتر است، و میراث بازرگان الماس و لعل و مروارید و گوهر؛ یعنی عمده و اکثر میراث اینان این است، نه آنکه از بازرگان هیچگاه مرکبی و حیوانی باز نمیماند، و از دهقان هیچگاه گوهر و جواهری بازنمیماند[۸].
بلاغی در آلاء الرحمن نوشته است: آیه ۱۸۰ سوره بقره ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمْ إِذَا حَضَرَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِينَ﴾[۹] و آیه ۷۵ سوره انفال و آیه ۶ سوره احزاب ﴿وَأُولُو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ﴾[۱۰] و آیه ۱۱ سوره نساء: ﴿يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ﴾[۱۱] اقتضا میکند که «ماترک» پیامبر را وارثش که دختر او است، به ارث ببرد؛ اما گزارش دردناکی در تاریخ یاد شده که مانع این ارث شده و همواره اهل بیت پیامبر از این موضوع شکایت داشته و با مانعشوندگان در این مورد، نزاع و درگیری داشتند، و این شکایت و نزاع تا زمان عثمان به طول انجامید و سپس سکوت را مصلحت و اولی دیدند. در کتاب جهاد صحیح بخاری و صحیح مسلم از عایشه روایت شده که فاطمه(س) کسی را نزد ابوبکر فرستاد و میراث خود... و فدک و باقی مانده خمس خیبر را مطالبه کرد... اما ابوبکر نپذیرفت و گفت: پیامبر فرموده است: «لَا نُوَرِّثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ» پس فاطمه(س) بر او خشمگین شد و تا پایان عمر با او صحبت نکرد[۱۲].
علامه بلاغی میگوید: به تصدیق همه مسلمین، فاطمه زهرا(س) «سیده نساء العالمین» است و او و علی از عترت و اهل بیت هستند، که در حدیث ثقلین آمده: «عترت و اهل بیت، و قرآن از هم جدا نمیشوند و هر که به آن دو تمسک کند، گمراه نمیشود» و نیز آن دو بزرگوار از اهل بیت هستند که آیه تطهیر درباره آنان نازل شده است. با این حال چگونه ممکن است رسول خدا(ص) فرموده باشد «کسی از من ارث نمیبرد»؛ اما علی و فاطمه در مطالبه ارث اصرار کنند. حتی علی(ع) در زمان عمر نیز مسئله ارث از رسول الله(ص) را مطرح کرد. آیا این جز برای آن بوده که ایشان میدانستند روایتی که ابوبکر نقل میکند، بیاساس است و هیچ راهی برای پذیرفتن آن نیست؟[۱۳] در کتاب بلاغات النساء آمده است: حضرت فاطمه برای رد حدیثی که ابوبکر نقل میکرد، به آیه ۱۶ سوره نمل ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ﴾[۱۴] و آیه ۵ سوره مریم که زکریا در دعایش گفت: ﴿فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ﴾[۱۵] استدلال کرد. از سوی دیگر، اگر چنین حکمی در اسلام بود، علی و فاطمه(س) سزاوارتر بودند که رسول خدا(ص) این حکم را به آنان بگوید تا پس از رحلت او ادعای ارث نکنند و اختلاف ایجاد نشود؛ بلکه از حدیث صحیح بخاری برمیآید که حتی همسران رسول خدا(ص) از این حدیث و این حکم که ابوبکر نقل میکرد، بیاطلاع بودند. و علمای اهل تسنن هم قبول دارند که این حدیث را جز ابوبکر کسی روایت نکرده است؛ زیرا آنان هنگام بحث از اینکه آیا قرآن را میتوان با خبر واحد تخصیص زد، به همین روایت استناد کردهاند. در کتاب الصواعق المحرقه نیز از عایشه چنین نقل میکند: مردم پس از رحلت رسول خدا(ص) درباره ارث آن حضرت اختلاف کردند، و نزد هیچ یک از اصحاب، در این باره مطلبی نبود که از آن حضرت شنیده باشند؛ فقط ابوبکر گفت من از آن حضرت شنیدم که فرمود: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِيَاءِ لَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»[۱۶].
و اگر کسی بگوید آیات دال بر این که هر کس از دنیا رفت اموال او به بازماندگانش - طبق آنچه در اسلام مقرر شده - به ارث میرسد، درباره انبیای الهی تخصیص خورده و روایت یادشده میتواند مخصص عموم قرآن باشد، پاسخش این است: بر فرض بپذیریم چنین روایتی میتواند عموم قرآن را تخصیص بزند، هرگز نمیتواند با آیاتی که ارث بردن از انبیا در آنها آمده، قابل جمع باشد؛ بلکه به حکم مخالفت با آن آیات، باید روایت را مردود دانست. زکریا میگوید: ﴿وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِنْ وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِرًا فَهَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا * يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيًّا﴾[۱۷] نیز قرآن میفرماید: ﴿وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ﴾[۱۸]. این ارث چه درباره زکریا و چه درباره سلیمان، نبوت و علم و حکمت نبوت نیست؛ زیرا معنا ندارد که بگوییم زکریا از وارثان نبوت و علم خود بیم دارد؛ چراکه نبوت و علم نبوت به نااهل داده نمیشود. همچنین قرآن درباره سلیمان فرموده است که در زمان حیات داوود، به آن دو علم و حکمت دادیم[۱۹]؛ پس آنچه سلیمان از داوود به ارث میبرد، باید غیر از علم و حکمت و معنویات باشد[۲۰]. گفتنی است که در تفسیر آیات قرآن، اگر میان گفتههای علی و فاطمه(س) با دیگران اختلاف باشد، سخن آن دو بزرگوار حجت است؛ زیرا آنان در حدیث ثقلین در مقام شخصیتهایی معرفی شدهاند که از قرآن جدا نمیشوند و مفسر قرآنند. بنابراین، حدیث ابوبکر به دلیل مخالف بودن با قرآن مردود است، و این مطلب را فاطمه زهرا(س) به خوبی در خطبه خود توضیح داده است.
برای محکوم کردن ابوبکر همین بیان حضرت فاطمه کافی است؛ اما در کتابها و بحثهای دانشمندان بزرگ شیعه، قراینی وجود دارد که دروغ بودن این روایت را ثابت میکند:
- مضمون این روایت با امام علی و فاطمه زهرا ارتباط مستقیم دارد و آنان باید به این حکم آگاه باشند. هیچ کس باور نمیکند که رسول خدا(ص) این مطلب را به ابوبکر گفته باشد، اما به علی(ع) و فاطمه(س) که حکم درباره ایشان است، نفرموده باشد؛ و چون این دو معصوم میگویند رسول خدا چنین مطلبی به ما نگفته، پس به ابوبکر هم نفرموده است.
- این روایت بنا به گفته دانشمندان اهل تسنن، فقط از ابوبکر روایت شده و هیچ شخص دیگری ادعا نکرده که آن را از رسول خدا(ص) شنیده است همچنین بعید مینماید که رسول خدا(ص) این مطلب را در مجلسی خصوصی و تنها به یک نفر بگوید.
- اگر ابوبکر معتقد بود که رسول خدا(ص) چنین فرموده است، چرا آن را در پس حق همسران رسول خدا(ص) اجرا نکرد؟
- در صحیح مسلم آمده است که خلیفه ثانی به علی(ع) و عباس، عموی پیامبر، گفته است: هنگامی که رسول خدا(ص) از دنیا رفت، ابوبکر گفت: من جانشین رسول خدا هستم. پس نزد او آمدید و یکی از شما ارث برادرزاده را خواست و دیگری ارث همسرش فاطمه را مطالبه کرد. پس ابوبکر گفت: رسول خدا(ص) فرمود: «مَا نُورَثُ مَا تَرَكْنَاهُ صَدَقَةٌ»، و شما او را دروغگو دانستید...[۲۱]. از این حدیث معلوم میشود علی(ع) و عباس، ابوبکر را در نقل این حدیث دروغگو دانستهاند؛ و اگر علی که آیه تطهیر دربارهاش نازل شده، مطلبی را دروغ بداند، نباید در بیاساس بودن آن تردید داشت.
- چون این روایت مخالف آیاتی است که دلالت بر ارث بردن یحیی و داوود دارد، قابل استناد نیست؛ زیرا هیچگاه رسول خدا(ص) مطلبی مخالف و مباین با قرآن مجید نمیفرماید.
- صرف نظر از آیات مزبور، اگر این روایت مخصص عمومات قرآنی دانسته شود، سخنی نادرست است؛ زیرا کسانی که معتقدند خبر واحد میتواند مخصص عام قرآنی باشد، مرادشان خبر واحدی است که در نظر عقلا حجیت و اعتبار داشته باشد، نه مانند این خبر که فقط یک نفر آن را نقل کرده و قراین نیز بر کذب آن دلالت دارد.
- شیخ مفید در رسالهای درباره این حدیث گفته است: این روایت نمیتواند مستند مسئله عدم توریث رسول خدا باشد؛ چون شرایط حجیت را ندارد و مضمون آن پذیرفتنی نیست، مگر این طور ترجمه کنیم: «ما پیامبران الهی، آنچه از صدقات برجای میگذاریم، به وارثان ما به ارث نمیرسد»[۲۲] که این درست است. البته به پیامبران اختصاص ندارد؛ اما این کلام غیر از آن چیزی است که ابوبکر میخواسته از حدیث بهرهبرداری کند؛ زیرا ماترک رسول خدا غیر از صدقات است.
- ابن ابی الحدید از کتاب سقیفه جوهری نقل میکند که ابوبکر گفت: شنیدم رسول خدا فرمود: «إنا معاشر الأنبياء لا نورث ذهبا ولا فضة ولا أرضا ولا عقارا ولا دارا ولكنا نورت الإيمان والحكمة والعلم والسنة»[۲۳]. اگر این طور باشد، روایت مشابه آن هم هست و معنایش این است که انبیای الهی به مادیات و اموال و ثروت توجهی ندارند، نه اینکه مثلاً اگر هنگام رحلت، لباسی بر تن دارند، آن را هم برای وارثان خود نمیگذارند. در این صورت، روایت به آن شکل معروفش، تحریف شده مطلبی است که رسول خدا(ص) و امامان بزرگوار ما فرمودهاند.
برخورد غیر منطقی و مخالف آیات قرآن با فاطمه زهرا(س)، آن هم به دست کسی که خود را خلیفه پیامبر مینامید، ایشان را سخت خشمگین کرد، و برای اینکه مسلمانان آن روز و آیندگان بدانند که خلیفه به او ستم کرده و حق مسلم وی را غصب کرده است، خشم خود را به صورتهایی گوناگون اظهار داشت.
شیخ طوسی میگوید: به تواتر نقل شده که فاطمه زهرا(س) پس از خارج شدن از مجلسی که درباره ارث و مطالبات خود با ابوبکر محاجه کرد، تا پایان عمر با ابوبکر و عمر سخن نگفت و وصیت کرد که وی را شبانه دفن کنند؛ و علی(ع) همین کار را کرد و آن دو نفر خبر نشدند تا بر پیکر زهرا نماز بخوانند. و چون علی(ع) نمیخواست که آنان بر جنازه زهرا نماز بخوانند، قبر او را هم پنهان کرد تا حتی بر قبر او هم نتوانند نماز بخوانند[۲۴]. همچنین از ابن عباس نقل شده است: فاطمه زهرا وصیت کرده بود هنگامی که از دنیا میرود، ابوبکر و عمر را برای تجهیز او آگاه نکنند و آنان بر پیکر او نماز نخوانند. از این رو، علی(ع) او را شبانه دفن کرد و به آن دو نفر اطلاع نداد[۲۵]. و در صحیح بخاری آمده است: فاطمه و عباس، میراث خود را از ابوبکر مطالبه کردند، و مقصودشان فدک و سهم آنان از خیبر بود. ابوبکر گفت: از پیامبر شنیدهام که فرمود: ما پیامبران الهی برای بازماندگان خود ارث نمیگذاریم، و خواسته آنان را رد کرد. پس فاطمه زهرا از نزد او رفت و تا زنده بود با وی سخن نگفت[۲۶]. نیز در صحیح بخاری آمده است: چون ابوبکر از دادن مطالبات فاطمه زهرا خودداری کرد، فاطمه بر او غضبناک شد، و تا زنده بود با وی سخن نگفت[۲۷]. این نارضایی فاطمه زهرا(س) آن قدر علنی شد که آنان خواستند با عیادت از او هنگامی که در بستر بیماری بود، گذشته را جبران کنند، اما دختر پیامبر به آنان اجازه عیادت نداد، و آنگاه که با وساطت همسرش اجازه داد، در همان مجلس هم ناخشنودی خود را از آنان اعلام کرد[۲۸]. علامه امینی میفرماید: ابن کثیر برای دفاع از ابوبکر در کتاب البدایه والنهایه (ج ۵، ص۲۷۰) تصدیق میکند که فاطمه زهرا بر ابوبکر غضبناک شد. اما میگوید غضب او مهم نیست؛ زیرا او هم یکی از انسانهای عادی و غیر معصوم ا است که گاهی از برخی پیشامدها ناراحت شده، خشمگین میشوند. ایشان میافزاید: با توجه به آیه تطهیر و گفته رسول خدا(ص) درباره فاطمه زهرا - که با عبارات مختلف در شصت کتاب از اهل تسنن نقل شده، و مضمونش این است که غضب فاطمه، غضب خدا است -سخن ابن کثیر گزاف و بیهوده است[۲۹]. البته سخن ابن کثیر، تقلید از خلیفه ثانی است که همین کلام را گفته است[۳۰].
پانویس
- ↑ اقتباس از آیه ۲۷ سوره مریم.
- ↑ «و سلیمان از داوود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! *(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.
- ↑ «و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کردهاند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارثبری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بیگمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۵.
- ↑ «خداوند درباره (ارث) فرزندانتان به شما سفارش میکند.».. سوره نساء، آیه ۱۱.
- ↑ نوری طبرسی، سید اسماعیل، کفایه الموحدین، ج۲، ص۳۶۱.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، شرح تجرید الاعتقاد، شرح علامه حلی، ترجمه ابوالحسن شعرانی، ص۵۲۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، شرح تجرید الاعتقاد، شرح علامه حلی، ترجمه ابوالحسن شعرانی، ص۵۲۱.
- ↑ «بر شما مقرر شده است که هرگاه مرگ یکی از شما فرا رسد، اگر مالی بر جای نهد برای پدر و مادر و خویشان وصیّت شایسته کند؛ بنا به حقّی بر گردن پرهیزگاران» سوره بقره، آیه ۱۸۰.
- ↑ «و کسانی که پس از آن ایمان آورده و هجرت گزیده و همراه شما جهاد کردهاند از شمایند و در کتاب خداوند خویشاوندان (در ارثبری) نسبت به همدیگر (از دیگران) سزاوارترند؛ بیگمان خداوند به هر چیزی داناست» سوره انفال، آیه ۷۵.
- ↑ «خداوند درباره (ارث) فرزندانتان به شما سفارش میکند که بهره پسر برابر با بهره دو دختر است» سوره نساء، آیه ۱۱.
- ↑ بلاغی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۷.
- ↑ بلاغی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۹-۳۸.
- ↑ «و سلیمان از داوود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! * (همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.
- ↑ بلاغی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۰-۳۹.
- ↑ «و من از وارثان پس از خویش در هراسم و زنم نازاست؛ بنابراین از نزد خویش به من وارثی ببخش! *(همان) که از من و از خاندان یعقوب میراث میبرد و پروردگارا! او را پسندیده گردان» سوره مریم، آیه ۵-۶.
- ↑ «و سلیمان از داوود میراث برد و گفت: ای مردم! به ما زبان مرغان آموختهاند و از همه چیز (بهرهای) بخشیدهاند؛ بیگمان این برتری آشکاری است» سوره نمل، آیه ۱۶.
- ↑ سوره انبیاء، آیه ۷۸ و ۷۷.
- ↑ بلاغی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۴۲.
- ↑ بلاغی، محمد جواد، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۸، به نقل از: صحیح مسلم، کتاب الجهاد.
- ↑ این تفسیر در صورتی درست است که قبل از جمله ما تركناه صدقة «واو» نباشد؛ چنانکه در بسیاری از نقلها همین طور است. (ر.ک: شرف الدین عاملی، النص والاجتهاد، ص٣۰)
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۱۳؛ جوهری، السقیفه و فدک، ص١٠١.
- ↑ شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج۳، ص۱۳۱.
- ↑ شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج۳، ص۱۳۲.
- ↑ صحیح البخاری، ج۴، ص۱۰۱، بنا به نقل حسن مصطفوی در الحقائق فی تاریخ الاسلام، ص۱۸۳.
- ↑ صحیح البخاری، ج۳، ص۳۵.
- ↑ الامامه والسیاسه، ج۱، ص۲۰-۱۹، بنا به نقل احمد رحمانی همدانی در فاطمه الزهراء بهجه قلب المصطفی، ص۵۲۰.
- ↑ علامه امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۷، ص۳۱۰.
- ↑ استادی، رضا، مقاله «فدک»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۳۷۸.