بحث:دیدگاه فرقه وهابیت در باره علم غیب چیست؟ (پرسش)

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

پاسخ تفصیلی

معناشناسی غیب و علم غیب

معنای لغوی

«غیب» در لغت به امری که از حس (باطنی و ظاهری) پوشیده باشد، اطلاق شده است، خواه آن چیز هم اکنون تحقق یافته باشد یا بعد از این تحقق پیدا کند؛ ‌این واژه در مقابلِ شهود (شهادت) است به‌ معنای چیزی که با حواس قابل درک باشد[۱]. بنابراین معنای لغوی، اگر در کاربری عرفی عام - و نه اصطلاحی - «علم غیب» گفته شود، یعنی: «علم به هر چیزی که غایب از حواس بشری باشد»؛ چه علومی که قرآن و حدیث و کتب مفسران و متکلمان آن را «علم غیب» نامیده است و چه علومی که قرآن و حدیث و این کتب آن را «علم به غیب» نمی‌نامند.

معنای اصطلاحی

غیب در دایره‌ای خارج از عرف عام اهل لغت، اصطلاحی است که هم در قرآن کریم و حدیث معصومان از آن یاد شده و هم در آثار تفسیری و اعتقادی:

  1. اصطلاح قرآن و حدیث: واژه «غیب» در کاربری‌های آیات قرآن کریم و روایات، دو استعمال دارد؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس) و دیگری: معنایی خاص‌تر از معنای لغوی است که تنها شامل اموری می‌‌شود که خدای متعال آگاهی از آنها را تنها به خود اختصاص داده و احدی از مخلوقاتش اعم از انبیاء، ملائکه و غیر ایشان را نیز از آن مطلع نکرده است که اصطلاحاً به آنها، «امور مستأثر» می‌‌گویند[۲]. اما واژه «علم غیب» در استعمالات قرآنی برای علم به هر غیبی اطلاق نشده است؛ بلکه به یکی از دو معنای ذیل آمده؛ کاربری اول: به علم ذاتی و استقلالی به امور غیبی؛ یعنی: علمی که از کسی گرفته نشده (علم غیر مستفاد)[۳]، و کاربری دوم: به خصوص علوم مختص به خدای تبارک و تعالی که در تعبیر روایات، علم مستأثر نامیده شدند[۴]. در این اصطلاح، علم به غیب فقط به علوم اختصاصی خداوند متعال (علم مکنون و مستأثر) که ذاتی بوده و اکتسابی نیستند اطلاق می‌شود و به علم دیگران اگرچه به تعلیم الهی یا اعطای او باشد غیب گفته نمی‌شود[۵].
  2. اصطلاح مفسران و متکلمان: واژه «غیب» در آثار تفسیری و اعتقادی نیز به دو گونه استعمال شده است؛ یکی: همان استعمال لغوی (امور پنهان از حواس)[۶]. این معنا هم شامل غیب مطلق و غیب نسبی می‌‌شود و هم شامل غیب به معنای «امور مستأثر» و امور غیر آن. و دیگری: معنای خاص که تنها به اموری اشاره دارد که دانستن آنها فقط در اختیار خدای تبارک و تعالی است (امور مستأثر). اما واژه «علم غیب» در استعمالات مفسران و متکلمان به همان دو معنایی که در اصطلاح قرآنی گذشت استفاده شده است. بنابر این، علم غیب در کاربری اول خود گاهی به کیفیت خاصی از دانش اطلاق می‌شود که ذاتی و غیرتبعی بوده و از دیگران فراگیری نشده باشد (یعنی مستفاد نباشد)[۷] و در کاربری دوم خود گاهی به خصوص علوم خاص الهی اطلاق شده است. لذا در این اصطلاح (چه در کاربری اول و چه در کاربری دوم) نیز، علم به غیب، مختص ذات خداوند است و به علم غیر خدا - هرچند ویژه باشد - به صورت مطلق «علم غیب» گفته نمی‌شود[۸]؛ بلکه به طور شایع، از لفظ «اطلاع بر مغیبات»[۹] یا «اِخبار از غیب»[۱۰] استفاده کرده‌اند. البته این بدان معنا نیست که مفسران یا متکلمان علم غیب را در معنای لغوی استفاده نکرده‌اند[۱۱] و بی‌شک، در این کاربری لغوی، دقت علمی رعایت نشده و باعث ایجاد شبهه نیز گشته است[۱۲].

اختصاص علم غیب به خدای متعال

پیروان وهابیت و عده‌ای دیگر از همفکران ایشان با استناد به برخی آیات قرآن کریم[۱۳] و روایات نبوی[۱۴]، اصل علم به غیب را منحصر در خدای متعال و مختص او دانسته و معتقدند کسی غیر از او علم به غیب ندارد[۱۵]. ایشان بر این اساس معتقدین به علم غیب برای غیرخدا را کافر به کفر اکبر می‌دانند[۱۶]. با این حال این گروه نه تنها منکر امکان اطلاع و آگاهی یافتن برخی از اولیای الهی توسط خدای متعال از غیب نیستند بلکه با استناد به دسته‌ای دیگر از آیات[۱۷]، اطلاع رسل و انبیای الهی را از برخی امور غیبی و نه تمام امور، به اثبات رسانده و ادله‌ای را نیز در اثبات آن بیان کرده‌اند.

در ادامه دیدگاه برخی از بزرگان وهابیت را پیرامون اختصاص علم غیب به خدای متعال بیان می‌کنیم:

  1. محمد بن عبد الوهاب: وی که موسس فرقه وهابیت است، می‌گوید: "طاغوتیان بسیارند و سردسته آنان پنچ گروه هستند: گروه نخست شیطان است که بندگان را به عبادت غیر خدا می‌خواند... گروه چهارم کسانی هستند که برای غیر خداوند ادعای علم غیب می‌کنند"[۱۸]. وی در موضعی دیگر با استناد به روایتی که کلیدهای غیب را تنها مختص خداوند سبحان می‌داند[۱۹]، می‌گوید: «این حدیث در رد کاهنان و ساحران و هر کسی که ادعای علم غیب کند است»[۲۰].
  2. بن باز: وی یکی از مفتیان وهابی است. او معتقد است اگر چه سؤال از منجمین و کاهنان شرک نیست اما جایز هم نیست. البته تصدیق ادعای علم غیب آنها کفر اکبر است؛ زیرا با توجه به آیه: قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۲۱]، علم غیب مختص خداست. بنابراین اگر کسی ادعا کند پیامبر و یا غیر، علم غیب می‌داند کافر شده است[۲۲].
  3. ابن عثیمین: وی یکی دیگر از مفتیان وهابیت است که معتقد است علم غیب تنها مختص خداست و کسی جز او حتی انبیاء علم غیب نمی‌دانند. بر این اساس او مدعی علم غیب را کافر دانسته و در بیان علت این عقیده خود می‌گوید: "زیرا مدعی علم غیب آیه: قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۲۳] را تکذیب کرده است. باید به مدعیان علم غیب گفت چطور شما علم غیب می‌دانید در حالی که پیامبر خدا غیب نمی‌داند. آیا شما از پیامبر افضلید که در این صورت کافر شده‌اید و اگر پیامبر خدا افضل است چگونه شما علم غیب می‌دانید و پیامبر نمی‌داند در حالی که طبق آیه عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۲۴] مدعی علم غیب کافر است[۲۵].
  4. ناصرالدین البانی: وی در میان وهابیت به بخاری دوران شهرت یافته است. او می‌نویسد: "امروزه بیشتر مردم مخصوصاً صوفی‌ها دچار شرک در صفات الهی شده‌اند؛ زیرا معتقدند برخی از اولیاء و صلحاء صاحب علم غیب هستند. آنها سخنانی می‌گویند که شایسته پیامبر خدا نیست مانند این شعر: فإن من جودک الدنیا و ضرتها *** و من علومک علم اللوح و القلم. در حالی که این سخن طبق آیه: قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۲۶] از اوصاف خداوند است. بنابراین به شهادت آیات قرآن و روایات، مانند روایتی که بخاری و مسلم به سند صحیح از عایشه نقل کرده‌اند که گفت: ومن حدثکم أن رسول الله(ص) کان یعلم ما فی غد فقد افتری علی الله، رسول الله علم غیب نمی‌داند[۲۷].
  5. لجنة الدائمه[۲۸]: این نهاد می‌نویسد: به دلیل آیه: قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۲۹] مدعی علم غیب کافر است[۳۰]. درباره علم غیب پیامبر نیز باید گفت خدای سبحان علم غیب را تنها برای خودش قرار داده است، با این حال برخی از بندگان خودش مانند پیامبران و ملائکه را در برخی از امور غیبی مطلع می‌کند. کما اینکه می‌فرماید: قُلْ إِنْ أَدْرِي أَقَرِيبٌ مَّا تُوعَدُونَ أَمْ يَجْعَلُ لَهُ رَبِّي أَمَدًا[۳۱] و عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۳۲][۳۳].

جواز اطلاع انبیاء و رسل از برخی امور غیبی

اگر چه وهابیت علم غیب را تنها مختص خداوند متعال دانسته و معتقدند کسی غیر از او علم به غیب ندارد[۳۴]، لکن این گروه اطلاع رسل و انبیای الهی را از برخی امور غیبی جایز دانسته و معتقدند انبیا و رسل از آنجا که در خلقتشان وجه امتیازی با سایر افراد بشر ندارند، خدای متعال آنان را به واسطه اعطای مقام نبوت و رسالت از میان دیگران برگزیده و با حجج، براهین و معجزاتی که در اختیارشان قرار داده آنان را تأیید نموده است تا این امور دلیلی باشد جهت اثبات صدق ادعای نبوت و رسالتشان. از جمله این براهین، اطلاع یا آگاه نمودن آنان از برخی امور غیبی است که علم آنها مختص خدای متعال بوده است. از این رو خدای متعال برخی برگزیدگان خویش را به واسطه وحی از بخشی از امور غیبی مطلع ساخته تا این امر تاکیدی باشد بر درستی و راستی ادعای آنان در نبوتشان[۳۵].

ادله وهابیت بر اطلاع رسل از بعضی امور غیبی

ادله قرآنی

  1. آیه: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۳۶]: این آیه دلالت دارد بر اینکه خدای متعال هر کسی را از میان رسولان خویش بخواهد، به هر میزانی که اراده کند، از غیب مطلع می‌نماید و بدین وسیله او را حجت بر کسانی که منکر رسالت او هستند قرار می‌دهد[۳۷]. در تفسیر این آیه گفته‌اند: "بر خداوند متعال شایسته نیست که مؤمنین را در میان منافقین رها کرده و آنها را از یکدیگر مشخص ننماید، از این رو چاره‌ای جز این نیست که خداوند اسباب تمییز این دو گروه را فراهم آورد به گونه‌ای که مؤمن از منافق شناخته گردد. روشن است که این امر جز با مطلع ساختن انبیا و رسل از آنچه در درون و دل‌های مردم نهفته است، ممکن نیست و این در شمار همان علم غیبی است که خدای متعال بر اساس این آیه، برگزیدگان خویش را به وسیله وحی از آن مطلع می‌سازد. چنانکه خدای متعال رسول خویش را در جریان غزوه تبوک زمانی که منافقین قصد ترور آن حضرت را کردند، از نیت درونی آنها آگاه ساخت و به او خبر داد"[۳۸].
  2. آیه: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ[۳۹]: در تفسیر این آیه گفته شده: "این آیه همانند آیه وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ[۴۰] است که می‌فرماید: احدی از بندگان خدا از هیچ مقداری از علم او آگاه نیست مگر به مقداری که او آنها را بر علم خویش مطلع ساخته است و از این روست که فرموده: فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ که این آیه هم شامل فرستادگان از جنس ملک می‌شود و هم رسولان بشری"[۴۱]. همچنین گفته‌اند: "از آنجا که سیاق آیه چنین توهمی را ایجاد می‌کند که حتی رسول گرامی اسلام نیز هیچ اطلاعی از غیب ندارد؛ خدای متعال ـ پس از آنکه خود را عالم به غیب معرفی کرده ـ رسولان برگزیده خویش را از کلام قبل استثنا کرده و اشاره می‌کند که خدای متعال برخی از آنها را به تناسب مقامشان از علم غیب خویش مطلع می‌سازد"[۴۲].
  3. آیه: وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ[۴۳]: در تفسیر این آیه هم گفته شده: "علم غیب در شمار آن دسته از علوم الهی است که هیچ کس از آن آگاه نیست مگر بعد از اراده و مشیت الهی. آیات گذشته[۴۴] تنها به امکان اطلاع رسولان الهی از بین دیگر افراد بشر بر بخشی از غیب، اختصاص دارند"[۴۵].

ادله روایی

روایات فراوانی مبنی بر اطلاع پیامبراکرم (ص) از امور غیبی و صدور این اخبار به صحابه در مصادر اهل سنت وجود دارد که علمای وهابیت نیز آنها را پذیرفته‌ و بر صحت انها تاکید کرده‌اند. این روایات را می‌توان در دو بخش آگاهی از غیب زمانی و آگاهی از غیب مکانی جای داد.

  1. آگاهی از غیب زمانی: مسلم بن حجاج نیشابوری در صحیح خود بابی را با عنوان خبرهای غیبی پیامبر (ص) از حوادث آینده (غیب زمانی) دارد که در آن دویست روایت درباره علم غیب پیامبر، آمده است. به عنوان نمونه در یک روایت این‌گونه نقل می‌‌کند: "پیامبر (ص) نماز صبح را با ما خواند و به منبر رفت و تا ظهر به سخنرانی پرداخت، سپس پایین آمد و نماز ظهر را خواندیم و دوباره به منبر رفت و تا غروب سخنرانی کرد و در آن روز از تمام حوادث حال و آینده ما را با خبر ساخت»[۴۶].
  2. آگاهی از غیب مکانی: محمد بن اسماعیل بخاری در صحیح خود روایات فروانی درباره علم غیب پیامبر (ص) نقل می‌‌کند، که بخشی از آنها به غیب مکانی ارتباط دارد. مانند اینکه می‌گوید: پیامبر (ص) فرمود: آیا من را در مقابل خود اینجا می‌بینید؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نیست، من شما را از پشت سر خویش می‌بینم[۴۷].

دیدگاه وهابیت پیرامون روایات آگاهی غیر خدا از غیب

از آنجا که وهابیت به استناد قرآن کریم، اطلاع و آگاهی رسولان الهی از بخشی از امور غیبی را جایز می‌دانند، لذا در مواجهه با بسیاری از روایات مشتمل بر این امر نیز موضع موافق گرفته و بر صحت آنها اعتراف کرده‌اند؛ به عنوان نمونه:

  1. البانی که در میان وهابیت به بخاری دوران مشهور است، پس از ذکر روایتی مبنی بر اخبار پیامبر از امور غیبی، آن حدیث را صحیح می‌داند[۴۸].
  2. وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر صحت و سقم روایات موجود در صحیح مسلم و بخاری پیرامون اخبار پیامبر از غیب و مراد از اینکه در آن روایات آمده رسول خدا(ص) علم ما هو کائن داشته است، چیست، ضمن اقرار به صحت این روایات، می‌گوید: "ممکن است مراد از عبارت بما هو کائن إلی یوم القیامة در این روایات، خبر از امور مهم بوده باشد نه امور تفصیلی غیبی که هیچ بشری نمی‌تواند از آنها خبر دهد"، سپس می‌گوید: "البته ممکن است این عبارت، اخبار از امور غیبی نیز باشد لکن سوال این است که چگونه پیامبر (ص) آنها را برای افرادی که درک این مسائل را ندارند بازگو می‌کند؟"[۴۹].
  3. او همچنین پس از ذکر روایتی مبنی بر علم رسول الله بما کان و بما هو کائن، آن را صحیح دانسته است[۵۰].

اعتقاد به جواز اطلاع برخی دیگر غیر از رسل از امور غیبی

روایات فراوانی در منابع مختلف تاریخی و روایی اهل‌سنت و مورد قبول وهابیت وجود دارد که دال بر اخبار غیبی توسط افراد مختلف غیر از انبیا و رسل است. وجود و نقل چنین روایاتی توسط این گروه حاکی از آن است که به باور ایشان هر چند بر اساس نصوص قرآن کریم تنها رسولان برگزیده الهی از غیب مطلعند، اما امکان اطلاع برخی دیگر از افراد بشر نیز از این امر به واسطه اطلاع نبی یا رسول یا غیر آن وجود دارد. در ادامه به دو نمونه اشاره می‌گردد:

  1. یکی از این روایات، داستان اطلاع حذیفة بن یمان از اسامی منافقین عصر نبوی است آنجا که پس از غزوه تبوک و در جریان بازگشت سپاه اسلام، منافقین قصد ترور رسول خدا و پایین انداختن آن حضرت از گردنه را داشتند که خدای متعال، رسولش را به واسطه وحی از نیت درونی منافقین مطلع ساخت[۵۱] و آن حضرت نیز حذیفه بن یمان را از اسامی منافقین آگاه نمود؛ تا آنجا که حذیفه به واسطه اطلاع رسول خدا، منافقین را می‌شناخت و از این رو به او صاحب سری گفته می‌شد که کسی دیگر غیر از او از آن آگاه نبود[۵۲].
  2. نمونه دیگر داستان خبر دادن عمر بن خطاب از در خطر بودن سپاهش در فتح نهاوند است که به طرق مختلف و در کتب مختلف ذکر شده است[۵۳].

از روایات که بگذریم ابن قیم جوزی برجسته‌ترین شاگرد ابن تیمیه، در مورد استاد خود چنین می‌گوید: "من شاهد فراست و زیرکی‌های شیخ الاسلام ابن تیمیه بوده و امور عجیبی را از او دیده ام... وقایعی از فراست و زیرکی او که اگر بنا باشد همه آنها گفته شود کتاب بزرگی می‌طلبد. او یارانش را از داخل شدن قوم تاتار به شهر شام در سال ۶٩٩ با خبر ساخت و نیز از شکست سپاه مسلمانان خبر داد و اینکه در شهر دمشق قتل و اسارت عمومی صورت نخواهد گرفت،....همه این خبرها قبل از آن بود که حتی سپاه تاتار آغاز به حرکت کرده باشد، سپس در سال ٧٠٢ زمانی که سپاه تاتار حرکت خود را آغاز و به سوی شام آهنگ جنگ کرد به مردم و فرماندهان سپاه خبر داد که تاتار تحت محاصره قرار گرفته و در نهایت شکست خواهند خورد و پیروزی از آنِ سپاه مسلمانان خواهد بود و برای این گفتار خویش بیش از هفتاد سوگند یاد کرد. به او گفته می‌شد: برای خبرهایی که می‌دهی بگو ان شاء الله. او می‌گفت: ان شاء الله! ولی حتما اتفاق می‌افتد!»[۵۴].

مخالفت وهابیت با قول به آگاهی امامان اهل‎بیت (ع) از امور غیبی

هر چند وهابیت به جواز اطلاع برخی دیگر از افراد بشر که به مقام نبوت یا رسالت نرسیده‌اند از بخشی از امور غیبی، معتقد بوده و در این خصوص با استناد به روایات، اطلاع افرادی همچون حذیفة بن یمان، خلیفه دوم و حتی ابن تیمیه را از امور غیبی،ثابت می‌نمایند اما زمانی که به آگاهی امامان اهل‌بیت(ع) از غیب و روایاتی که پیرامون اخبارات غیبی آنها صادر شده، می‌رسند، یا به کلی منکر اطلاع آنها از امور غیبی شده و روایات مذکور را تضعیف و توجیه می‌نمایند و مدعیان آگاهی امامان از غیب را کافر و مشرک معرفی می‌کنند، یا در صورت پذیرش این مسأله، دایره علم آنان را بسیار کوچک و مانند سایر افراد عادی بشر، تلقی می‌نمایند[۵۵].

  1. محمد بن عبد الوهاب می‌گوید: طاغوت بسیارند از آن جمله کسانی هستند که علم غیب را برای غیر خدا قائل‌اند: طاغوتیان بسیارند و سردسته آنان پنچ گروه هستند: گروه نخست شیطان است که بندگان را به عبادت غیر خدا می‌خواند... گروه چهارم کسانی هستند که برای غیر خداوند ادعای علم غیب می‌کنند[۵۶].
  2. دهلوی: وی یکی دیگر از اندیشمندان سلفی است که می‌نویسد: اعتقاد شیعیان مبنی بر علم غیب دانستن امام، از نصاری گرفته شده است[۵۷].
  3. بن باز: بعد از ذکر شیعه به عنوان یکی از فرقه‌های منحرف و باطل می‌نویسد: «شیعه یکی از فرقه‌هایی است که عقایدش مخالف با اسلام و آن چیزی است که پیامبر(ص) آورده است. از جمله این عقاید باطل، اثبات صفات الوهی برای ائمه خود، ادعای علم غیب برای آنها و.... است»[۵۸].
  4. دکتر قفاری: وی یکی از کسانی است که نه تنها علم غیب را بر ائمه(ع) روا نمی‌بیند، بلکه آن را از رسول خدا نیز نفی می‌کند. او در کتاب اصول مذهب الشیعه می‌نویسد: «در کتاب‌های شیعه روایات زیادی درباره علم غیب ائمه نقل شده، در حالی‌که خداوند سبحان به پیامبرش امر می‌کند که بگوید: من مالک نفع و ضررم نیستم مگر آنچه را خدا بخواهد؛ من نمی‌گویم خزائن خدا در نزد من است و غیب را هم نمی‌دانم؛ بگو: پاک است پروردگار من، آیا [من‏] جز بشری فرستاده هستم؟ بگو: من بشری همانند شما هستم. این رسول هدایت و خاتم انبیاء و آقای اولین و آخرین است (که می‌گوید: من علم غیب نمی‌دانم) چه رسد به افرادی که پایین‌تر از اوست[۵۹].
  5. احسان الهی ظهیر می‌گوید: عقیده به علم داشتن ائمه، به چیزهایی‌که هیچ کسی به آن علم ندارد، از افکار یهود است»[۶۰].
  6. علوی بن سقاف نیز می‌نویسد: «شیعه به حدی در ائمه خود غلو کردند تا اینکه ائمه خود را فوق بشر فرض کردند و صفاتی به آنها نسبت دادند که به هیچ بشر دیگری نسبت نمی‌دهند، صفاتی که از مختصات الله است... یکی از این صفات ادعای آنها مبنی بر علم غیب ائمه خود است.... و خدا ما را از این کفر حفظ کند[۶۱].
  7. در سایت «المنهاج الاسلامیه» در مقاله‌ای که به قلم دکتر محمد باکریم نوشته شده موارد زیادی از مصادیق غلو بر شمرده شده که از جمله آنها مسأله «علم غیب ائمه»(ع) است وی این عقیده را را از اعتقادات غلوآمیز شیعیان دانسته و در این باره چنین آورده است: «از موارد غلو شیعیان این است که آنان گمان می‌کنند ائمه علم غیب می‌دانند. کلینی برای اثبات این مطلب و استدلال بر این مسأله بابی را در کتاب کافی باز کرده با این عنوان: باب اینکه ائمه، علم آن چه را پیش از این بوده و آنچه از این پس خواهد بود، می‌دانند و هیچ چیزی از آنان پوشیده نخواهد بود[۶۲].

نتیجه گیری

پانویس

  1. فراهیدی، خلیل بن احمد، «کتاب العین»، ‌ج۴، ص ۴۵۴؛ ازهری، محمد بن احمد، تهذیب اللغه، ج۳، ص۱۰۶؛ جوهری، ابونصر، الصحاح، ج۱، ص۲۹؛ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۴۰۳؛ ثعالبی، ابومنصور، فقه اللغه، ص۲۴؛ ابن سیده، علی بن اسماعیل، المخصص، ج۳، ص۵۶؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، «المفردات»، ص ‌۶۱۶؛ ابن‌منظور، محمد بن مکرم، «لسان العرب»، ‌ج۱، ص ۶۵۴؛ طریحی، «مجمع البحرین»، ج۲، ۱۳۵ ـ ۱۳۴؛ ‌زبیدی، سید مرتضی، تاج العروس، ج۲، ص۲۹۵.
  2. در روایتی امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «همانا برای خداوند متعال دو علم وجود دارد؛ علمی که آن را ویژه خود قرار داده و کسی را نسبت به آن مطلع نساخته است، نه پیامبری از پیامبران و نه فرشته‌ای از فرشتگان و این همان فرمایش خداوند متعال در قرآن کریم است که فرمود: إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ و علمی که فرشتگان او از آن آگاهی دارند قطعا مورد آگاهی محمد(ص) و آل محمد(ع) است و آنچه ایشان از آن آگاهی دارند قطعا مرا نسبت به آن آگاه فرموده است، بزرگ از ما و کوچک از ما تا روز قیامت از آن مطلع هستند: «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی غَیْبِهِ فَلَمْ یُطْلِعْ عَلَیْهِ نَبِیّاً مِنْ أَنْبِیَائِهِ وَ لَا مَلَکاً مِنْ مَلَائِکَتِهِ وَ ذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ تَعَالَی: إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ یُنَزِّلُ الْغَیْثَ وَ یَعْلَمُ ما فِی الْأَرْحامِ وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ ما ذا تَکْسِبُ غَداً وَ ما تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ (سوره لقمان، آیه۳۴). وَ لَهُ عِلْمٌ قَدِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتُهُ فَمَا اطَّلَعَ عَلَیْهِ مَلَائِکَتُهُ فَقَدِ اطَّلَعَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ وَ مَا اطَّلَعَ عَلَیْهِ مُحَمَّدٌ وَ آلُهُ فَقَدْ أَطْلَعَنِی عَلَیْهِ یَعْلَمُهُ‏ الْکَبِیرُ مِنَّا وَ الصَّغِیرُ إِلَی أَنْ تَقُومَ السَّاعَةُ»؛ صفار، محمد بن حسن، «بصائر الدرجات»، ص ١٣١.
  3. به عنوان مثال، امام علی(ع) در جواب کسی که پرسید: «آیا به تو علم غیب داده شده است؟» فرمود: «ای برادر کلبی! این علم غیب نیست، بلکه علمی است که از صاحب علم آموخته شده است»: «لَیْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَیْبٍ وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِی عِلْمٍ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۸.
  4. روایت «إِنَّ لِلَّهِ عِلْمَیْنِ عِلْمٌ اسْتَأْثَرَ بِهِ فِی غَیْبِهِ» در بالا اشاره شده.
  5. به عنوان مثال: سدیر - از یاران نزدیک امام صادق(ع) - نقل می‌کند من، ابوبصیر، یحیی بزّار و داود بن‌ کثیر در مجلسی بودیم که حضرت با حالت غضبناک وارد شد و فرمود: «تعجب از اقوامی که گمان می‌کنند ما علم غیب می‌دانیم، در حالی که من قصد تنبیه کنیزم را داشتم و او فرار کرد و من نمی‌دانم در کدامیک از اتاق‌هاست..».: «یَا عَجَباً لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ اَلْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ اَلْغَیْبَ إِلاَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلاَنَةَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ اَلدَّارِ هِیَ...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۲۵۷. همچنین: ابن مغیره می‌‏گوید: من به اتفاق یحیی‌ بن عبدالله بن حسین خدمت حضرت ابو الحسن(ع) بودیم، یحیی‌ عرض کرد: فدایت شوم! مردم گمان می‌‏کنند شما علم به غیب دارید، امام فرمود: سبحان‏‌ اللَّه! ای‌ یحیی‌! دست خودت را بر من بگذار، به خدا سوگند! از این نسبت تمام موهای‌ بدنم راست شد، نه به خدا سوگند، ما غیب نمی‌‏دانیم و هرآنچه نقل می‌کنیم از رسول خداست»: «عَنِ ابْنِ الْمُغِیرَةِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی الْحَسَنِ(ع)أَنَا وَ یَحْیَی بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحُسَیْنِ فَقَالَ یَحْیَی جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ تَعْلَمُ الْغَیْبَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ ضَعْ یَدَکَ عَلَی رَأْسِی فَوَ اللَّهِ مَا بَقِیَتْ فِی جَسَدِی شَعْرَةٌ وَ لَا فِی رَأْسِی إِلَّا قَامَتْ قَالَ ثُمَّ قَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا هِیَ إِلَّا رِوَایَةٌ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص»؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۲۵، ص۲۹۳.
  6. به عنوان مثال: شیخ طوسی (م۴۶۰ق) گفته است: ما غاب عن الحواس. طوسی، محمد بن حسن، التبیان، ص۶، ص۲۲۵. و راغب اصفهانی (م۵۰۲ق) گفته است: استُعمل فی کلّ غائب عن الحاسّة... ما لا یقع تحت الحواس و لا تقتضیه بداهة العقول وإنّما یعلم بخبر الأنبیاء (ع). راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۶۱۶. ابن عربی (م۵۴۲ق) نیز گفته است: «وحقیقته ما غاب عن الحواس»؛ ابن عربی، محمد بن عبدالله، احکام القرآن، ج۱، ص۱۵.
  7. قاضی شوشتری (م۱۰۱۹ق) گفته است: «وفرق بین علم الغیب الذی لا یعلمه إلا الله تعالی وبین ما ادعیناه؛ فإن المراد بعلم الغیب هو العلم الذی لا یکون مستفاداً من سبب یفیده، وذلک إنما یصدق علی الله تعالی؛ إذ کل ما علم من عداه تعالی فهو مستفاد من جوده؛ إما بواسطة، أو بغیر واسطة؛ فلا یکون علم غیب» شوشتری، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  8. شیخ مفید (م۴۱۳ق) در همین راستا گفته است: «فأما إطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بین الفساد؛ لأن الوصف بذلک إنما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه لا بعلم مستفاد، وهذا لا یکون إلا الله عز وجل» مفید، محمد بن محمد، أوائل المقالات، ص۶۷. همچنین قاضی شوشتری (م۱۰۱۹ق) گفته است: «فلا یصح لغیر الله تعالی أن یقال أنه یعلم الغیب... وبالجملة: لا یجوز أن یقال لأحد فلان یعلم الغیب؛ نعم الإخبار بالغیب بتعلیم الله تعالی جایز» شوشتری، سید نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، ص٢٠۴.
  9. به عنوان مثال: ابن میثم بحرانی (م۶۹۹ق) گفته است: «الفصل الثانی: فی بیان اطلاعه(ع) علی المغیبات، وتمکنه من خوارق العادات، وفیه بحثان: البحث الأول: فی اطلاعه علی الأمور الغیبیة». بحرانی، ابن میثم، شرح مئة کلمة لأمیر المؤمنین، ص٢٣٧. همچنین: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله علیهم أجمعین؛ لأنّ الله سبحانه وتعالی لمّا أطلعهم علی غیبه بما ینزل فی لیلة القدر»؛ بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۷۵.
  10. به عنوان مثال: شیخ مفید، سید مرتضی، طبرسی، محقق حلی و تعداد عدیدی از مفسران و متکلمان شیعه از همین تعبیر استفاده کرده‌اند. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج٢، ص۱۹۴؛ علم الهدی، سید مرتضی، رسائل المرتضی، ج۱، ص۴۱۷؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، ج۱، ص۳۳۵-۳۴۶؛ حلی، جعفر بن حسن، المسلک فی اصول الدین، ص۱۸۷-۲۴۴.
  11. به عنوان مثال: سید هاشم بحرانی (م۱۱۰۷ق) گفته است: «والأئمة صلوات الله علیهم؛ لأنّ الله سبحانه وتعالی لمّا أفادهم علوماً زائدةً علی علم الحلال والحرام، والعلوم والزائدة سائر العلوم، فلا ریب أن من سائر العلوم الزائدة، العلوم بالغیب»؛ بحرانی، سید هاشم، ینابیع المعاجز، ص۱۶۷. همچنین شیخ محمد حسن مظفر (م۱۳۷۶ق) گفته است: «ویشهد لعلمه (أی: الإمام علی) بالغیب: إیصاؤه بدفنه خفیة». مظفر، محمد حسن، دلائل الصدق، ج۶، ص۳۶۹-۳۷۰.
  12. ر.ک: جزیری احسائی، علی، دفع الریب عن علم الغیب، ص۴۵-۵۷؛ مسعودی، سید محمد علی، تفاوت نگرش علم کلام و حدیث به علم غیب، ص ۸؛ افتخاری، سید ابراهیم، بررسی مقایسه‌ای شئون امامت در مکتب قم و بغداد، ص ۱۲۶الی ۱۲۹.
  13. وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ؛ «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند»؛ سوره انعام، آیه ۵۹، قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ؛ «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵، وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُواْ إِنِّي مَعَكُم مِّنَ الْمُنتَظِرِينَ؛ «و می‌گویند: چرا نشانه‌ای (دلخواه ما) از سوی پروردگارش برای او فرو فرستاده نشده است؟ بگو که غیب، تنها از آن خداوند است پس چشم به راه دارید که من (نیز) با شما از چشم به راه دارندگانم» سوره یونس، آیه ۲۰، وَلِلَّهِ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ كَلَمْحِ الْبَصَرِ؛ «و نهان آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و کار رستخیز جز یک چشم بر هم زدن نیست» سوره نحل، آیه ۷۷، قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ؛ «بگو: خداوند بر آن اندازه که درنگ کردند داناتر است، نهان آسمان‌ها و زمین از آن اوست» سوره کهف، آیه ۲۶.
  14. پیروان وهابیت جهت اثبات اختصاص علم غیب به خدای متعال به دسته‌ای از روایات استناد کرده‌اند. از جمله: «عن ابن عمر، عن النبی «صلی الله علیه وآله و سلم» قال: «مفاتح الغیب خمس لا یعلمها الا الله: لا یعلم ما تغیض الارحام الا الله، و لا یعلم ما فی غد الا الله، و لا یعلم متی یأتی المطر الا الله و لا تدری نفس بأی أرض تموت الا الله، و لا یعلم متی تقوم الساعة الا الله»»؛ «عبدالله بن عمر از رسول خدا چنین نقل کرده که آن حضرت فرمود: کلیدهای غیب ۵ چیز است که کسی غیر از خدا آنها را نمی‌داند: کسی نقصان در رحم‌ها را نمی‎داند جز خدا، کسی نمی‌داند فردا چه اتفاقی رخ خواهد داد جز خدا، کسی نمی‌داند چه زمانی باران می‌بارد جز خدا، کسی نمی‌داند دیگری در چه سرزمینی از دنیا خواهد رفت، جز خدا و کسی به زمان برپایی قیامت علم ندارد جز خدا»، بخاری محمد بن اسماعیل، حدیث ۱۰۳۹؛ «و فی روایة احمد: «قال متی الساعة؟ فقال رسول الله «صلی الله علیه]وآله[و سلم»: سبحان الله تعالی خمس من الغیب لا یعلمها الا الله عزوجل: «ان الله عنده علم الساعة و ینزل الغیث و یعلم ما فی الارحام و ما تدری نفس ماذا تکسب غدا و ما تدری نفس بأیّ أرض تموت إن الله علیم خبیر»، «از رسول خدا سوال شد که روز قیامت چه زمانی است؟ آن حضرت فرمود: -منزه است خدای متعال- ۵ چیز است که از جمله امور غیبی است و جز خدا کسی آنها را نمی‌داند: علم به زمان برپایی قیامت تنها نزد خداست و او است که می‌داند چه زمانی باران نازل شده و از جنینی که در رحم‌ها است آگاه است. کسی عاقبت امر دیگری را نمی‌داند و از نمی‌داند که هر نفسی در کدام سرزمین از دنیا خواهد رفت جز خدا و تنها او دانا و آگاه است»، احمد بن حنبل، المسند، ۱/۳۱۹، ۴/۱۲۹ و ۱۶۴؛ عن عائشة قالت: «من حدثک أن محمدا «صلی الله علیه وآله و سلم» رأی ربه فقد کذب و هو یقول: «لا تدرکه الابصار». و من حدثک أنه یعلم الغیب فقد کذب و هو یقول «لا یعلم الغیب الا الله، «از عایشه نقل شده که گفته است: کسی که به من خبر دهد که رسول خدا پروردگارش را دیده، دروغ گفته است زیرا قرآن می‌‌فرماید: «دیده‌ها او را نمی‌بینند»، و کسی که به من خبر دهد که آن حضرت علم به غیب دارد باز هم دروغ گفته است زیرا قرآن می‌فرماید: «کسی علم به غیب ندارد جز خدا»، بخاری، محمد بن اسماعیل، ح۷۳۸۰.
  15. طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج٦، ص٢١٦ و ج٤، ص٥٠٨ و قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
  16. بن باز، فتاوی نور علی الدرب، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸؛ بن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی و رسائل ، ج۱، ص۶۷، سوال ۲۲.
  17. مثل قوله تعالی: وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء؛ «خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹ و مثل: عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ؛ «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷ و مثل وَلاَ يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء؛ «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  18. والطواغیت کثیرة ورؤوسهم خمسة: (الأول): الشیطان الداعی إلی عبادة غیر الله... (الرابع): الذی یدعی علم الغیب من دون الله؛ محمد بن عبد الوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ج۱، ص۳۷۷.
  19. «وعن ابن عمر أن رسول اللَّه(ص) قال: " مَفاتِیحُ الغَیْبِ خَمْسٌ، لا یَعْلَمُها إلَّا اللَّهُ: لا یَعْلَمُ ما تَغِیضُ الأرْحامُ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ ما فی غَدٍ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ مَتَی یَأْتی المَطَرُ أحَدٌ إلَّا اللَّهُ، ولا تَدْرِی نَفْسٌ بأَیِّ أرْضٍ تَمُوتُ إلَّا اللَّهُ، ولا یَعْلَمُ مَتَی تَقُومُ السَّاعَةُ إلَّا اللَّهُ»؛ بخاری، محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، ح۷۳۷۹.
  20. هذا الحدیث الشریف رد علی من یدَّعی علم الغیب من الکهنة والسحرة ، محمد بن عبدالوهاب، «کتاب أصول الإيمان» ، ص37.
  21. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند» سوره نمل، آیه ۶۵.
  22. وتصدیقهم فی علم الغیب وأنهم یعلمون الغیب، هذا کفر أکبر، لأن علم الغیب إلی الله تعالی، إذا زعم أن أحدا یعلم الغیب، الرسول(ص) أو غیره، فهو کافر....؛ بن باز، فتاوی نور علی الدرب لابن باز بعنایة الشویعر، ج۳، ص۳۱۷-۳۱۸... .
  23. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  24. سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  25. بن عثیمین، محمد، مجموع فتاوی و رسائل العثیمین، ج۱، ص۶۷، سوال ۲۲.
  26. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند» سوره نمل، آیه ۶۵.
  27. البانی، ناصرالدین، موسوعة الألبانی فی العقیدة، ج۲، ص۴۸-۴۹.
  28. این لجنه، هیئتی بلند پایه از علمای وهابیت در عربستان سعودی هستند که آخرین نظرات و فتواهای وهابیت را منعکس می‌کنند.
  29. سوره نمل، آیه ۶۵.
  30. فتاوی اللجنة الدائمة، ج۱، ص۱۴۱.
  31. «بگو: نمی‌دانم آیا آنچه به شما وعده می‌دهند نزدیک است یا پروردگارم برای آن زمانی دراز می‌نهد؟» سوره جن، آیه ۲۵.
  32. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  33. فتاوی اللجنة الدائمة، ج۱، ص۴۵۱.
  34. ر.ک: طبری، ابن جریر، جامع البیان، ج۱۱، ص۴۰۲ و ج۱۵، ص۴۸ و ج۱۵، ص۲۳۲؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۶، ص۲۱۶ و ج۴، ص۵۰۸؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۱۰، ص۳۸۷.
  35. احمد بن عبدالله بن غنیمان، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص۳۱۳ و ۳۱۴.
  36. «خداوند بر آن نیست بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  37. احمد بن عبدالله بن غنیمان، علم الغیب فی الشریعة الاسلامیة، ص۳۱۵.
  38. و معنی الآیة کما فسرها سلف: أنه سبحانه ما کان لیترک المؤمنین مع المنافقین علی ما هم علیه دون تمییز بینهم، فإنه لابد من التمییز حتی یعرف المؤمن من المنافق و هذا من علم الغیب الذی اختص الله سبحانه تعالی به: وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِن رُّسُلِهِ مَن يَشَاء فیطلعه بطریق الوحی علی بعض المغیبات کما حصل للنبی صلی الله علیه]و آله[و سلم حینما اطلعه الله علی سرائر المنافقین لما عزموا علی قتله بإلقائه من أعلی العقبة، فعزمهم و أخبرهم بما قالوه و ماعزموا أن یفعلوه و کان ذلک فی غزوة تبوک؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۴۲۷؛ بغوی، حسن بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۳۷۷؛ افندی آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۲، ص۴۲۷.
  39. «[او] دانای غیب است و هیچ کس را بر غیب خود آگاه نمی‌کند* مگر پیامبرانی را که [برای آگاه شدن از غیب] برگزیده است»؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷.
  40. «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  41. هذه کقوله تعالی: «ولا یحیطون بشیء من علمه» و هکذا قال ههنا إنه لا یطلع أحدا من خلقه علی شیء من علمه إلا بما أطلعه الله تعالی علیه و لهذا قال: «فلا یظهر علی غیبه أحدا إلا من إرتضی من رسول» و هذا یعم الرسول الملکی و البشری؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۸، ص۳۷۳.
  42. ر.ک: افندی آلوسی، سیدمحمود، روح المعانی، ج۱۵، ص۱۲۰.
  43. «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  44. آیات مورد بحث در موارد الف و ب.
  45. ر.ک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۱، ص۴۵۰.
  46. مسلم بن حجاج نیشابوری، «صحیح مسلم»، دار ابن کثیر، بیروت، ج ۴، ص ۲۲۱۷.
  47. محمد بن اسماعیل، صحیح البخاری، کتاب الصلاة، ابواب استقبال القبلة - بَاب عِظَةِ الْإِمَامِ الناس، ح ۴۰۸.
  48. أخبرنا هناد بن السری عن أبی الأحوص عن عطاء بن السائب عن برید بن أبی مریم عن أبیه قال کنا مع رسول الله(ص) فی سفر فأسرینا لیلة فلما کان فی وجه الصبح نزل رسول الله(ص) فنام ونام الناس فلم یستیقظ إلا بالشمس قد طلعت علینا فأمر رسول الله(ص) المؤذن فأذن ثم صلی الرکعتین قبل الفجر ثم أمره فأقام فصلی بالناس ثم حدثنا بما هو کائن حتی تقوم الساعة. تحقیق الألبانی: صحیح، بحدیث أبی هریرة الآتی وغیره؛ البانی، صحیح و ضعیف سنن النسائی، ج۲، ص۲۶۵.
  49. باب هل یعلم النبی(ص) الغیب؟ ونقاش مطول حول ذلک؛ سؤال: شیخنا فی سؤال إذا تفضلت لی، الوارد أنه علیه الصلاة والسلام صلی صلاة الفجر یوماً ثم صعد المنبر فخطب الناس إلی صلاة الظهر، ثم صلی وصعد، ثم عاد وهکذا، فأخبرهم بما کان وما هو کائن إلی یوم القیامة، یقول الصحابی: حفظه منا من حفظه، ونسیه من نسیه، وإنه لتمر علی الحاجة فأتذکرها کما یتذکر الرجل وجه الرجل؛ فالإمام البوصیری عندما قال: ومن علومک علم اللوح والقلم، فهو قال: حدثنا بما کان وبما هو کائن إلی یوم القیامة، وهذا یطابق: قال له: اکتب، قال: وماذا أکتب؟ قال: اکتب ما هو کائن إلی یوم القیامة؟" الشیخ: أولاً: والحمد لله هذا الحدیث صحیح وفی صحیح مسلم، ثانیاً: کلمة: حدثنا بما هو کائن إلی یوم القیامة یحتمل یا أخی أن یکون تحدیثه(ع) تحدیث بالأمور الهامة، ولیس بالأمور التفصیلیة التی لا یستطیع أی بشر أن یعیها وأن یدرکها مهما أوتی علماً وقوة من الله تبارک وتعالی، بمعنی: أنا أقول معک فرضاً وجدلاً: من الممکن أن الله عز وجل یصطفی نبیه علیه الصلاة والسلام بما یشاء فیحفظه فعلاً ظاهر هذا الحدیث الصحیح، أی: ما کان وما یکون إلی یوم القیامة، لکن کیف ذلک وهو یحدث ناساً غیر أنبیاء وغیر رسل وطاقتهم محدودة، ولیس لهم تلک الصفة التی اصطفاها ربنا عز وجل نبینا علیه الصلاة والسلام؛ البانی، محمد ناصرالدین، موسوعة الألبانی فی العقیدة، ج۳، ص۸۴۲.
  50. أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْمُثَنَّی قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ الضَّحَّاکِ بْنِ مَخْلَدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبِی قَالَ: حَدَّثَنَا عَزْرَةُ بْنُ ثَابِتٍ حَدَّثَنَا عِلْبَاءُ بْنُ أحمر الْیَشْکُرِیُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو زَیْدٍ - اسْمُهُ عَمْرُو بْنُ أَخْطَبَ - قَالَ: صَلَّی بِنَارَسُولُ اللَّهِ(ص) الصُّبْحَ ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَ حَتَّی حَضَرَتِ الظُّهْرُ ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّی ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَنَا حَتَّی حَضَرَتِ الْعَصْرُ ثُمَّ نَزَلَ فَصَلَّی ثُمَّ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فَخَطَبَنَا حَتَّی غَابَتِ الشَّمْسُ فحدَّثنا بِمَا کَانَ وبما هو کائن فأعلَمُنا أحفَظُنا؛ البانی، التعلیقات الحسان علی صحیح ابن حبان، ج۹، ص۳۳۸.
  51. أنه سبحانه ما کان لیترک المؤمنین مع المنافقین علی ما هم علیه دون تمییز بینهم، فإنه لابد من التمییز حتی یعرف المؤمن من المنافق، و هذا من علم الغیب الذی اختص الله سبحانه تعالی به: «و لکن الله یجتبی من رسله من یشاء» فیطلعه بطریق الوحی علی بعض المغیبات کما حصل للنبی صلی الله علیه]و آله[و سلم حینما اطلعه الله علی سرائر المنافقین لما عزموا علی قتله بإلقائه من أعلی العقبة، فعزمهم و أخبرهم بما قالوه و ماعزموا أن یفعلوه و کان ذلک فی غزوة تبوک؛ طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۴۲۷؛ بغوی، حسن بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۳۷۷؛ افندی آلوسی، سید محمود، روح المعانی، ج۲، ص۴۲۷.
  52. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۲، ص۴۲۷.
  53. ابن تیمیه در کتاب «منهاج السنة النبویة» می‌نویسد: و روی ابن وهب عن یحیی بن أیوب عن ابن عجلان عن نافع عن ابن عمر أن عمر بن الخطاب بعث جیشا وأمر علیهم رجلا یدعی ساریة قال فبینا عمر یخطب فی الناس فجعل یصیح علی المنبر یا ساریة الجبل یا ساریة الجبل قال فقدم رسول الجیش فسأله فقال یا أمیر المؤمنین لقینا عدونا فهزمونا فإذا بصائح یا ساریة الجبل یا ساریة الجبل فأسندنا ظهورنا إلی الجبل فهزمهم الله فقیل لعمر بن الخطاب إنک کنت تصیح بذلک علی المنبر؛ عبد الله بن عمر می‌گوید:‌ «عمر بن خطاب سپاهی را فرستاد و بر آنها مردی به نام «ساریة» را امیر قرار داد. هنگامی‌که عمر در میان مردم بر فراز منبر (در مدینه) خطبه می‌‌خواند فریاد زد:‌ «یاساریه الجبل». ابن عمر می‌گوید: فرستاده سپاه به مدینه آمد از وضعیت جنگ از او سؤال شد گفت: ای امیر المؤمنین ما با دشمنان روبروشدیم و ما را شکست داد ناگهان صدایی آمد «یاساریة‌ الجبل» و ما را به بالا رفتن به کوه فراخواند. پس خداوند آنها را شکست داد. به عمر بن خطاب گفته شد، شما بودی که با لای منبر به این سخن فریاد زدی». دلالت این روایت بر آگاهی خلیفه دوم از غیب، روشن است چرا که او این خبر را زمانی گفته‌ ‌که خود در مدینه و لشکریانش در فارس مشغول جنگ بوده ‌اند؛ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۶، ص۶۴؛ سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۳، ص۱۰۲و ۱۰۳.
  54. ولقد شاهدت من فراسة شیخ الإسلام ابن تیمیة رحمه الله أمورا عجیبة وما لم أشاهده منها أعظم وأعظم ووقائع فراسته تستدعی سفرا ضخما أخبر أصحابه بدخول التتار الشام سنة تسع وتسعین وستمائة وأن جیوش المسلمین تکسر وأن دمشق لا یکون بها قتل عام ولا سبی عام وأن کلب الجیش وحدته فی الأموال: وهذا قبل أن یهم التتار بالحرکة ثم أخبر الناس والأمراء سنة اثنتین وسبعمائة لما تحرک التتار وقصدوا الشام: أن الدائرة والهزیمة علیهم وأن الظفر والنصر للمسلمین وأقسم علی ذلک أکثر من سبعین یمینا فیقال له: قل إن شاء الله فیقول: إن شاء الله تحقیقا لا تعلیقا؛ ابن قیم الجوزیه، محمد، مدارج السالکین بین منازل إیاک نعبد وإیاک نستعین، تحقیق: محمد المعتصم بالله البغدادی، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۱۶ق. ج ۲ ص ۴۵۸.
  55. به عنوان نمونه ابن تیمیه آن هنگام که به آن دسته از روایاتی که مشتمل بر خبرهای غیبی حضرت علی(ع) به یارانش از جمله میثم تمار است، می‌رسد، می‌گوید: کسانی‌که پایین‌تر از علی بودند، به برخی امور غیبی خبر می‌دادند؛ پس علی که مقامش بالاتر است که جای خودش را دارد و در میان پیروان ابوبکر و عمر و عثمان نمونه فراوان است که از غیب خبر داده‌اند در حالی‌که صلاحیت امامت را نداشتند و نه از اهل زمانشان برتر بودند. مانند اینها در زمان ما و غیر آن نیز موجود است؛ ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.
  56. والطواغیت کثیرة ورؤوسهم خمسة: (الأول): الشیطان الداعی إلی عبادة غیر الله... (الرابع): الذی یدعی علم الغیب من دون الله؛ محمد بن عبد الوهاب، مجموعة رسائل فی التوحید والإیمان، ج۱، ص۳۷۷.
  57. اعتقاد الشیعة بأنّ الإمام لابد أن یعلم الغیب مأخوذ من النصاری؛ دهلوی، شاه ولی الله، تحفه اثناعشریة، ص۷۷۲.
  58. فالأولی تقوم علی عقیدة تخالف عقیدة الإسلام التی جاء بها رسول الله(ص). فمن ذلک إسباغ صفات الألوهیة علی أئمتهم وادعاؤهم أنهم یعلمون الغیب وأنهم یتلقون الوحی من السماء وفی کلا الأمرین إساءة إلی الله عز وجل وتکذیب لدینه. وأخیراً فإنهم یتهمون أصحاب رسول الله له بالخیانة والردة عن الإسلام، وهذا یؤدی إلی إبطال الإسلام. فأما ادعاؤهم علم الغیب لأئمتهم فقد ورد فی أهم مصادرهم بألفاظ صریحة فی أبواب مستقلة؛ مجلة الجامعة الإسلامیة بالمدینة المنورة، ش۳۱، ص۳۶۴.
  59. وقد نقلت کتب الشیعة نفسها أحادیث کثیرة فی هذا المعنی، والله سبحانه أمر نبیه أن یقول: قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ؛ «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد» سوره اعراف، آیه ۱۸۸. ، قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي ضَرًّا وَلاَ نَفْعًا إِلاَّ مَا شَاء اللَّهُ؛ «بگو: من برای خویش اختیار زیان و سودی ندارم مگر آنچه خداوند بخواهد» سوره یونس، آیه ۴۹. ، قُل لاَّ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ؛ «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.، قُلْ سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلاَّ بَشَرًا رَّسُولاً؛ «بگو: پاکا که پروردگار من است، مگر من جز بشری پیام آورم؟» سوره اسراء، آیه ۹۳. ، قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ؛ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم» سوره کهف، آیه ۱۱۰. فهذا هو رسول الهدی وخاتم الأنبیاء وسید الأولین والآخرین فکیف بمن دونه؛ قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۶۲۸-۶۲۹.
  60. علم الأئمة بأشیاء لا یعلم بها أحد فکرة یهودیة؛ الهی ظهیر، احسان، الشیعة والسنة، ص۲۳.
  61. أما إذا انتقلنا إخوانی فی الله إلی الشیعة الإمامیة الاثنی عشریة، و إلی غلوهم فی أئمتهم فإن الشیعة قد غالوا فی أئمتهم حتی رفعوهم فوق البشر، و أطلقوا علیهم من الصفات التی لا تلیق لأحد من البشر، بل هی مما اختص به رب العالمین دون سائر المخلوقین سبحانه وتعالی، ومن هذه الصفات التی یطلقونها علی أئمتهم ادعاؤهم أنهم یعلمون الغیب، و أنهم لا یخفی علیهم شیء فی السماوات ولا فی الأرض، و أنهم یعلمون ما کان وما سیکون إلی قیام الساعة عیاذاً بالله تعالی من هذا الکفر؛ https://dorar.net/.
  62. ومن غلوهم زعمهم أنهم یعلمون الغیب: وقد أفرد الکلینی لإثبات ذلک والإستدلال له باباً فی کتابه الکافی فقال: (باب من أن الأئمة یعلمون علم ما کان وما یکون وأنه لا یخفی علیهم شیء صلوات الله علیهم)؛ http://www.almenhaj.net/dispF.php?linkid=۷۸۱۲.