بحث:صعصعة بن صوحان

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

صعصعة بن صوحان مورد اعتماد و علاقه امام بود، امام او را می‌ستاید و از او می‌خواهد که سخنرانی می‌کند[۱].

مقدمه

صعصعة بن صوحان در گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین

صَعْصَعة بن صُوحان بن حجر عبدی در زمان پیامبر(ص) مسلمان شد؛ اما به زیارتش نایل نیامد. او از بزرگان یاران امام علی(ع) و از کسانی بود که او را چنان که باید، شناختند. صعصعه، سخنوری چیره‌دست و پرآوازه بود. ادیب نام‌آور عرب، جاحظ، او را در فن خطابه پیشتاز دانسته و برترین گواه بر این حقیقت را خطابه‌گویی او در محضر علی(ع) و درخواست علی(ع) از او برای ایراد سخن دانسته است. شرح‌حال‌نگاران، او را با عناوینی چون: شریف، امیر، فصیح، گشاده‌زبان، سخنور، زبان‌آور، دیندار و فاضل ستوده‌اند. عثمان، او را به همراه مالک اشتر و بزرگانی دیگر، از کوفه به شام تبعید کرد و چون مردمان بر عثمان شوریدند و پس از آن بر خلافت علی(ع) یک‌داستان شدند، او- که‌ در شناخت عظمت علی(ع) ژرف اندیش و کم نظیر، و در خطابه چیره دست و گزیده گوی بود- به پا خاست و بدین‌سانْ گویا و زیبا، باور ارجمندش را درباره علی(ع) بازگفت: ای امیر مؤمنان! به خدا سوگند، تو خلافت را زینت دادی و خلافت، سبب زینت تو نشد. و تو خلافت را بالا بردی و آن، مقام تو را بالا نبرد. و نیاز خلافت به تو، بیشتر از نیاز تو به آن است! و چون فتنه‌افروزان، آتش جنگ با علی(ع) را برافروختند، او همگام علی(ع) بود و در جنگ جمل، پس از آنکه دو برادرش زید و سیحان- که پرچمدار سپاه بودند- به شهادت رسیدند، پرچم آنان را برافراشت و نبرد را پی گرفت.

صعصعه در جنگ صِفین نیز فرستاده امام(ع) به سوی معاویه و از فرماندهان لشکر بود و وقایع صِفین را گزارش کرده است. او در جنگ نهروان در کنار علی(ع) ایستاد و بر استواری و حقانیت موضع او در برابر خوارج، احتجاج کرد. امام(ع) او را گواه بر وصیت خود قرار داد و بدین‌سان، افتخاری بزرگ را برای صعصعه رقم زد. صعصعه بارها در مقابل معاویه و تهی‌مغزان بنی امیه، والایی‌های علی(ع) را بیان کرد و حماسه شکوه و عظمت علی(ع) را در برابر چشمان بی‌شرم آنان سرود و زشتی‌ها و ناشایستگی‌های معاویه را بی‌باکانه افشا کرد. معاویه بارها تلاش کرد تا مگر صعصعه به گونه‌ای بر علی(ع) طعن زند؛ اما طَرْفی برنبست و چیزی جز رسوایی از خطابه‌های آمیخته با بلاغت او بهره‌اش نشد.

پس از شهادت علی(ع) و صلح امام حسن(ع)، معاویه از سر اکراه به صعصعه امان داد. او از این فرصت نیز علیه معاویه سود جست. معاویه هماره از بیان گویا و تعبیرهای زیبای او در وصف والایی‌های علی(ع) در رنج بود و این رنج را پنهان نمی‌داشت. آنچه آوردیم، اندکی بود از بسیار. در عظمت او همین بس که امام صادق(ع) درباره‌اش فرمود: "در میان آنان که با امیر مؤمنان بودند، کسی جز صعصعه و یارانش حق علی(ع) را نمی‌شناختند"[۳]. صعصعه به روزگار حاکمیت ستمگرانه معاویه زندگی را بدرود گفت[۴].

صعصعة بن صوحان

صعصعه مردی سخنور، خطیبی توانا و مورد اعتماد و علاقه امام علی(ع) بود. جاحظ از بزرگان ادب می‌گوید: بهترین دلیل بر فصاحت و سخنوری صعصعه این است که علی(ع) از او می‌خواست در حضورش سخنرانی کند. او پیک امیرمؤمنان(ع) به معاویه در جنگ صفین بود. صعصعه در نخستین روز خلافت امام علی(ع) به او گفت: یا امیرالمؤمنین، تو به خلافت زینت دادی ولی خلافت برای تو زینت و افتخاری نیست. خلافت با تو بالا رفت ولی مقام تو را بالا نبرد. خلافت به تو محتاج‌تر است از تو به خلافت. جملۀ دیگر او بعد از ضربت خوردن علی(ع) است. او هم مانند دیگران برای عیادت آمد ولی مجالی نیافت. به یکی از نزدیکان امام(ع) گفت: سلام مرا به علی(ع) برسان و بگو صعصعه می‌گوید: رحمت خداوند در حیات و ممات شامل حال تو باشد. خداوند در اندیشۀ تو بسیار بزرگ بود. تو عارف و شناسای ذات خدا بودی. پیام صعصعه به حضرت رسید. امام(ع) فرمود: از طرف من به او بگویید: خدا تو را رحمت کند ای صعصعه. تو خوب یاوری برای من بودی. کم‌زحمت و کم‌خرج ولی پرکار و فداکار. کلام سوم صعصعه پس از دفن علی(ع) است که در کنار قبر دست خود را روی قلب خود گذاشت و با دست دیگر مشتی خاک بر سر ریخت و گفت: پدرم و مادرم به قربانت. این مرگ با سعادت، گوارای وجودت باد. تولدت پاک، صبرت قوی، جهادت عظیم، تجارتت با خدا پرسود بود. از خدا می‌خواهم بر ما منت بگذارد تا موفق شویم از تو پیروی کنیم. تو به مقامی رسیدی که احدی به آن نائل نشد. خدا ما را از اجری که به یاد و به وسیلۀ تو می‌بریم محروم نکند. خدا ما را پس از تو گمراه نکند. به خدا قسم، زندگی تو کلیدی بود برای خیر و قفلی برای شر و بدبختی. اگر مردم سخن تو را می‌پذیرفتند، از آسمان و زمین نعمت الهی بر آنها می‌جوشید. ولی افسوس که تو را نشناختند. دنیای دنی آنها را فریفت. سپس به شدت گریست و همه کسانی را که آنجا بودند گریاند.[۵]

پانویس

  1. ر.ک: مطهری، مرتضی، احترام دنیا و تحقیر دنیا، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۷۴۶.
  2. دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 526.
  3. رجال الکشی، ج ۱، ص ۲۸۵ ش ۱۲۲.
  4. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۲.
  5. مطهری مرتضی، احترام دنیا و تحقیر دنیا، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص ۷۴۶.