بحث:مسجد جمکران در معارف مهدویت
جمکران در فرهنگنامه آخرالزمان
مسجد جمکران، مسجدی باشکوه است که منسوب به امام زمان حضرت مهدی (ع) است. این مسجد در نزدیکی شهر مقدس قم و در کنار روستای جمکران واقع شده است و به واسطه همجواری با این روستا، به نام مسجد جمکران معروف شده است. امروزه این مسجد بسیار مورد توجه علاقهمندان به آن حضرت قرار گرفته است و وسعت بسیاری یافته است. این مسجد در هر شب چهارشنبه و شب جمعه پذیرای نمازگزاران و عاشقان بسیاری است که به شوق قرب حضرت صاحب الامر (ع) به این میعادگاه روی میآورند.
چگونگی ساخته شدن این مسجد را مرحوم محدث نوری در کتاب شریف نجم الثاقب چنین میگوید: جناب حسن بن مثله جمکرانی میگوید: من در شب سهشنبه، هفدهم ماه مبارک رمضان سال سیصد و نود و سه هجری قمری در خانهام خواب بودم. شب از نیمه گذشته بود که ناگهان گروهی از مردم به درب خانه من آمدند. مرا بیدار نموده و گفتند: "حضرت محمد مهدی صاحب الزمان (ع) تو را طلب کرده، برخیز و ایشان را اجابت نمای". حسن میگوید: من از جای برخاستم و خواستم که مهیای رفتن شوم و به آنان گفتم "اجازه دهید تا پیراهنم را بپوشم". زمانی که خواستم پیراهنم را بردارم، صدایی شنیدم که میگوید: "این پیراهن از آنِ تو نیست" آن را به بر مکن، و زمانی که خواستم شلوار خود را بپوشم، نیز صدایی به من گفت: "این شلوار تو نیستی شلوار خودت را برگیر" من نیز آن شلوار را فرو نهادم و شلوار خود را پوشیدم و خواستم که کلید را برداشته و درب منزل را باز کنم، باز هم صدایی شنیدم که میگوید: "درب باز است". من به درب خانه آمدم و دیدم که گروهی از بزرگان جمع شدهاند. بدانها سلام نمودم و جواب شنیدم و به من خوشآمد گفتند. با آنان همراه شده به مکان فعلی مسجد آمدم و در آنجا دیدم که تختی قرار گرفته که بر آن فرشی نیکو گستردهاند و بالشهایی زیبا بر آن قرار دادهاند و جوانی سی ساله بر آن تخت بر چهار بالش تکیه داده است. پیرمردی که حضرت خضر (ع) بود در کنار او نشسته و کتابی در دست دارد و برای حضرت قرائت میکند. بر گرد آن تخت بیش از شصت مرد مشغول نماز بودند که برخی جامههایی سفید و برخی جامههایی سبز داشتند. آن پیرمرد مرا نشاند و حضرت مرا به نام خودم صدا زد و فرمود: "برو به حسن بن مسلم بگو که تو چندین سال است که این زمین را آباد میکنی و در آن کشت و زرع مینمایی، ولی ما آن را خراب میکنیم، امسال نیز آن را میخواهی برای زراعت آماده نمایی، تو دیگر اجازه نداری که در این زمین به زراعت بپردازی و باید هر چه از این زمین سود بردهای بازگردانی تا در این مکان مسجدی بنا کنند، به حسن بن مسلم بگو که این زمین، مکان شریفی است و خداوند این زمین را از میان دیگر زمینها برگزیده است و آن را شرافت داده است. اما تو آن را با سایر زمینهای خود تصاحب نمودهای. خداوند برای این کار دو پسر جوان تو را گرفت ولی تو متنبّه نشدی. اگر باز هم به چنین کاری ادامه دهی خداوند تو را مجازاتی کند که تصور آن را هم نمیکنی". حسن بن مثله عرضه داشت: "ای مولای من و ای سرور من! من باید برای این کار نشانهای داشته باشم تا مردم حرف مرا قبول کنند زیرا بدون نشانه حرف مرا باور نخواهند کرد".
حضرت فرمود: ما این جا را علامتگذاری خواهیم کرد تا حرف تو را تصدیق کند، اکنون برخیز و کاری که بر تو سپردیم به انجام برسان. به نزد سید ابوالحسن الرضا برو و به او بگو بیاید و سود چند ساله این زمین را محاسبه کرده و از حسن بن مسلم بستادند و به دیگران داده تا مسجد را بسازند و مابقی مخارج ساخت مسجد را از روستای "رهق" که در اردهال است بیاورند، زیرا آن روستا ملک ما میباشد. و با آن پولها این مسجد را کامل کنند و ما نیمی از روستاهای رهق را وقف این مسجد نمودیم تا هر ساله وجوه آن را آورده و برای تعمیرات این مسجد مصرف کنند. به مردم بگو به این مسجد روی آورند و این مکان را گرامی بدارند و چهار رکعت نماز در این مکان به جای آورند، دو رکعت آن را به نیت تحیت مسجد بخوانند که در هر رکعت یک بار "حمد" و هفت بار ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[۱] بخوانند و تسبیح رکوع و سجود را نیز هفتاد بار تکرار کنند. دو رکعت دیگر را به نیت نماز امام زمان (ع) به جای آورند، در هر رکعت سوره حمد را بخوانند و آیه ﴿إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾[۲] را صد بار تکرار کنند و پس از آن فاتحه را تمام نموده و پس از آن سوره را تلاوت کنند و ذکر رکوع و سجود را نیز هفت بار بخوانند و چون نماز تمام شد « لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ» گفته تسبیحات حضرت زهرا (س) را قرائت کنند. آنگاه سر به سجده نهند و صد بار صلوات بفرستند. بدانید که هر کسی در این مسجد این دو نماز را بگذارد، گویا در خانه کعبه نماز گذارده است.
حسن بن مثله جمکرانی گفت: من چون این سخنان را شنیدم با خود گفتم: "گویا جایی که این جوان نشسته است همان مکانی است که مسجد امام صاحب الزمان (ع) بنا میشود". آن جوان به من اشاره نمود و فرمود: برو. من هم آمدم و چون قدری دور شدم، دوباره مرا فراخواند و فرمود: در گلّه چوپانی به نام جعفر کاشانی یک بز است که باید آن بز را خریداری کنی و اگر مردم روستا بهای آن را نپرداختند، از مال خودت آن را بخر و فردا شب در این مکان آن را ذبح کن. سپس در روز هجدهم ماه مبارک رمضان گوشت آن بز را در میان بیماران تقسیم کن که خداوند همه آنان را شفا میدهد. آن بز ابلق است و موهایی بسیاری دارد و هفت لکه سیاه و سفید در بدن این بز میباشد که سه تا در یک طرف و چهار تا در طرف دیگر قرار دارد. من خواستم برگردم که دوباره حضرت مرا صدا زدند و فرمودند: ما هفت روز [یا هفتاد روز] در اینجا اقامت خواهیم کرد. حسن بن مسئله میگوید: من به خانه بازگشتم و تا صبح در فکر بودم. زمانی که فجر طلوع کرد برخاستم و نماز صبح را خواندم و نزد "علی منذر" آمدم و آن ماجرا را برای او باز گفتم و با او به همان جا آمدیم که دیشب مرا برده بودند. گفت به خدا سوگند نشانههایی که امام (ع) فرموده بود این میخها و زنجیرهایی است که در اینجا نهادهاند.
آنگاه به نزد سید ابوالحسن الرضا آمدیم. زمانی که به درب خانه او رسیدیم، دیدیم که خدمتکاران او منتظرند و با دیدن ما گفتند: "از سحر تاکنون سید ابوالحسن چشم به راه شماست، تو از جمکران هستی؟" گفتم: آری من به داخل خانه رفتم و سلام نمودم، او به نیکی پاسخ داد و مرا احترام نمود و در کنار خود جای داد و پیش از آن که سخنی بگویم، گفت: ای حسن بن مثله، من خواب بودم که در خواب دیدم شخصی به من میگوید: صبح مردی از جمکران به نام حسن بن مثله به نزد تو میآید، هرچه گفت تصدیق کن و به گفته او اعتماد کن، زیرا سخن او سخن ماست و حرف او را رد منما". من از خواب بیدار شدم و تاکنون در انتظار تو بودم. حسن بن مثله تمام ماجرا را مفصلاً برای سید ابوالحسن بازگفت و سید دستور داد که اسبها را آماده کنند و سوار شدند و به روستای جمکران آمدند. در کنار روستا جعفر چوپان را دیدند که گله خود را از کناره راه میبرد، و آن بزی که حضرت توصیف آن را نموده بود از پشت گله میآمد. حسن بن مثله میان گله رفت و آن بز به نزد او آمد. حسن به مثله بز را گرفت و نزد چوپان آورد تا از او خریداری کند، اما چوپان گفت: من تاکنون این بز را داخل گلهام ندیده بودم، و فقط امروز آن را در میان گله یافتم و هر چه سعی کردم آن را بگیرم، نتوانستم. سپس آن بز را در آن جایگاه آوردند و ذبح نمودند. سید ابوالحسن نیز حسن بن مسلم را حاضر نمود و سود آن زمین را از وی گرفت و سود ملک رهق را نیز آوردند و مسجد جمکران را با سقفی چوبی ساختند. سید ابوالحسن الرضا آن زنجیرها و میخها را به قم آورد و در خانه خود نهاد. هر مریض و دردمندی که میرفت و خود را بدان زنجیرها میمالید، خداوند او را به زودی شفا عنایت میفرمود و حالش خوب میشد.
محمد بن حیدر میگوید: وقتی سید ابوالحسن الرضا از دنیا رفت در "موسویان" شهر قم مدفون گشت و از افراد بسیاری شنیدم که پس از مرگ وی یکی از فرزندانش مریض شد و خواستند بدان زنجیرها او را مداوا کنند، اما آنها را نیافتند[۳][۴].
جمکران در فرهنگنامه مهدویت
مسجد جمکران از مکانهایی که امروزه علاقهمندان حضرت مهدی (ع) به آن توجه دارند، مسجد جمکران است. طبق آنچه در برخی کتابهای معاصر و پیش از آن آمده، این مسجد به دستور حضرت مهدی (ع) ساخته شده است. نخستین کتابی که به صورت گسترده حکایت بنای مسجد را نقل کرده، کتاب "نجم الثاقب" است.
این حکایت به عنوان حکایت نخست در باب هفتم با عنوان "در ذکر احوال کسانی که در دوران غیبت کبرا خدمت آن جناب رسیدهاند" اینگونه نقل شده است: "شیخ فاضل حسن بن محمد بن حسن قمی[۵]، معاصر شیخ صدوق[۶]، در تاریخ قم نقل کرده[۷] از کتاب "مونس الحزین فی معرفة الحق و الیقین"[۸]، از مصنفات شیخ ابی جعفر محمد بن بابویه قمی[۹]، به این عبارت در باب بنای مسجد جمکران از قول حضرت امام محمد[۱۰] مهدی که سبب بنای مسجد مقدس جمکران و عمارت آن به قول امام (ع) این بوده است که شیخ عفیف صالح حسن بن مثله جمکرانی میگوید: که من شب سهشنبه هفدهم ماه مبارک رمضان سنه ثلث و تسعین[۱۱] در سرای خود خفته بودم که ناگاه جماعتی مردم به در سرای من آمدند نصفی از شب گذشته مرا بیدار کردند گفتند برخیز و طلب امام محمد مهدی صاحب الزمان صلوات علیه را اجابت کن که تو را میخواند ... آنگاه حکایت رفتن و دیدار خود را شرح داده است. تا اینکه نقل میکند: حضرت امام (ع) مرا به نام خود خواند و گفت برو و حسن مسلم را بگو که تو چند سال است که عمارت این زمین میکنی و میکاری و ما خراب میکنیم و پنج سال است که زراعت میکنی و امسال دیگر باره بازگرفتی و عمارتش میکنی رخصت نیست که تو در این زمین دیگرباره زراعت کنی باید هر انتفاع که از این زمین برگرفته رد کنی تا بدین موضع مسجد بنا کنند و بگو این حسن مسلم را که این زمین شریفی است و حق تعالی این زمین را از زمینهای دیگر برگزیده است و شریف کرده و تو با زمین خود گرفتنی و دو پسر جوان خدای عز و جل از تو باز ستد و تو تنبیه نشدی و اگرنه چنین کنی آزار وی به تو رسد آنچه تو آگاه نباشی ...[۱۲] مردم را بگو تا رغبت بکنند بدین موضع و عزیز دارند و چهار رکعت نماز اینجا بگذارند دو رکعت تحیت مسجد در هر رکعتی یک بار الحمد و هفت بار قل هو اللّه احد و تسبیح رکوع و سجود هفت بار بگویند و دو رکعت نماز امام صاحب الزمان (ع) بگذارند[۱۳] بر این نسق چون فاتحه خواند به ﴿ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ﴾؛ رسد صد بار بگوید و بعد از آن فاتحه را تا آخر بخواند و در رکعت دوم نیز به همین طریق بگذارد و تسبیح در رکوع و سجود هفت بار بگوید و چون نماز تمام کرده باشد تهلیل بگوید و تسبیح فاطمه زهرا (س) و چون از تسبیح فارغ شود سر به سجده نهد و صد بار صلوات بر پیغمبر (ص) و آلش بفرستد و این نقل از لفظ مبارک امام (ع) است که هرکه این دو رکعت نماز بگذارد همچنین باشد که دو رکعت نماز در کعبه گزارده باشد[۱۴][۱۵]
حسن مثله جمکرانی گفت که من چون این سخن بشنیدم گفتم با خویشتن که گویا این موضع است که تو میپنداری" انما هذا المسجد للامام صاحب الزمان".
مولف گوید: در نسخه فارسی تاریخ قم و در نسخه عربی آنکه عالم جلیل آقا محمد علی کرمانشاهی مختصر این قصه را از آن نقل کرده در حواشی رجال میر مصطفی در باب حسن تاریخ قصه را در ثلث و تسعین یعنی نود و سه بعد از دویست[۱۶] نقل کرده و ظاهرا بر ناسخ مشتبه شده و اصل سبعین بوده که به معنی هفتاد است زیرا که وفات شیخ صدوق پیش از نود است[۱۷]. آنچه در بالا آمد فقط بخشهایی از داستان نوشته مرحوم نوری در کتاب "نجم الثاقب" بود. لازم یادآوری است که محدث نوری در کتاب "مستدرک الوسائل" و نیز جنة المأوی به نقل این داستان با برخی تفاوتها، پرداخته است[۱۸].
مرحوم نوری در کتاب مستدرک سال این رخداد را ۳۹۳ ق[۱۹]، دانسته و در جنة المأوی نیز بر آن تأکید کرده است[۲۰].
این مسجد، در سدههای اخیر، بارها نوسازی و بازسازی گردید و به تازگی مسجد قدیمی یکسره ویران و مسجد بسیار بزرگی با گنبد و گلدسته بر جای آن ساخته شد. در این اواخر بیرون مسجد، سردابی کندهاند که به تبعیت از سرداب سامرا نیازمندان و دردمندان از راه دریچه مشبکی به بیان نیاز خود میپردازند و یا خواستههای خود را در نامهای نوشته از راه دریچه به درون آن میاندازند.
همچنین، دارای کتابخانهای بسیار غنی از کتابهای مهدویت است که در زمانهای خاصی، به محققان و مهدیپژوهان خدمات رسانی میکند.
صرفنظر از برخی پرسشهایی که درباره این مسجد مطرح میشود و نیز صرف نظر از اینکه آیا پایهگذاری مسجد به دستور حضرت مهدی (ع) بوده، یا پیشتر از آن نیز مسجد بوده، و نیز اینکه آیا حکایت یاد شده در خواب، مکاشفه یا بیداری بوده، امروزه این مکان از محلهای منسوب به آن حضرت و مورد توجه بسیاری از علاقهمندان و بزرگان است؛ پس لازم است به دور از هرگونه افراط و تفریط مورد احترام قرار گیرد[۲۱].
پانویس
- ↑ «بگو او خداوند یگانه است» سوره اخلاص، آیه ۱.
- ↑ «تنها تو را میپرستیم و تنها از تو یاری میجوییم» سوره فاتحه، آیه ۵.
- ↑ نجم الثاقب: باب هفتم، حکایت اول:
- ↑ حیدرزاده، عباس، فرهنگنامه آخرالزمان، ص ۵۴۸-۵۴۹-۵۵۰.
- ↑ در کتابهای رجالی متقدم و متأخر چنین نامی نیامده است
- ↑ برخی گفتهاند: با توجه به اینکه طبق این نقل، صاحب تاریخ قم، معاصر شیخ صدوق و نیز اتفاق یاد شده در زمان او رخ داده است، شایسته بود به جای نقل از کتاب صدوق حکایت را، از خود او و یا حسن بن مثله یا شاهدان این حادثه نقل میکرد
- ↑ در تاریخ قم، نسخه سال ۱۰۰۱، تصحیح سید جلال الدین طهرانی به سال ۱۳۵۳ ق، این حکایت وجود ندارد. ممکن است در نسخه در اختیار صاحب نجم الثاقب وجود داشته است(نرم افزار نور السیرة ۲، تاریخ قم، توس، تهران)
- ↑ در کتاب مستدرک از آن، با عنوان«مونس الحزین فی معرفة الدین و الیقین»، یاد شده است. (محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۴۷، ح ۳۹۶۱) و در مستدرک اشارهای به کتاب تاریخ قم نشده است
- ↑ مرحوم نوری درباره این کتاب مینویسد: «و لم اجد الکتاب فی فهرس کتبه»، مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۴۷
- ↑ بسیاری از علما، از جمله محدث نوری نام بردن حضرت را به این نام حرام میدانند
- ↑ روشن نیست ۲۹۳ است یا ۳۹۳
- ↑ از این سخنان به دست میآید این زمین پیشتر مسجد بوده یا اینکه حداقل ملک حسن مسلم نبوده است و او آن را غصب کرده است
- ↑ ممکن است این بخش را محدث نوری افزوده باشد؛ چرا که نمازی که بزرگان به نام نماز امام زمان معرفی کردهاند، اندکی با این بیان متفاوت است. ر. ک: قطب الدین راوندی، الدعوات، ص ۸۹؛ سید بن طاوس، جمال الاسبوع، ص ۲۸۸؛ کفعمی، البلد الامین، ص ۱۶۴؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعة، ج ۸، ص ۱۸۴، ح ۱۰۳۷۴؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۸۸، ص ۱۸۹
- ↑ " مَنْ صَلَّاهَا فَكَأَنَّمَا صَلَّاهَا فِي الْبَيْتِ الْعَتِيقِ"
- ↑ پیشتر، چنین تشبیهی از هیچیک از پیشوایان معصوم برای هیچ مکانی ذکر نشده است
- ↑ اگر حادثه در سال ۲۷۳ ق رخ داده باشد، سی سال و اگر در ۲۹۳ ق پدید آمده باشد، ده سال پیش از ولادت شیخ صدوق بوده و لازمه، آن این است که ایشان از کسی نقل کرده باشد، در حالی که به آن، هیچ اشارهای نشده است. افزون بر آن، در این صورت میبایست ایشان در برخی آثار دیگر خود- همچون کمال الدین و تمام النعمه که ویژه امام زمان است- نیز به آن اشاره میکرد. نیز آنکه میبایست در رخدادهای غیبت صغرا قرار میگرفت و نواب خاص هم بدان اشاره میکردند؛ بنابراین سال ۳۷۳ ق بهتر است
- ↑ متن دارای اضطراب است؛ روشن نیست مقصود ۲۷۳ است یا ۳۷۳
- ↑ برخی گفتهاند: با توجه به اهمیت این داستان- به ویژه شفا یافتن انسانهای بسیار در آن حادثه شایسته بود در کتابهای فراوانی نقل شود
- ↑ این تاریخ، نه فقط با توجه به سال رحلت شیخ صدوق(۳۸۱ ق)، دوازده سال پس از رحلت شیخ صدوق خواهد بود که با توجه به نگارش کتاب تاریخ قم(۳۷۸ ق) پانزده سال پس از آن کتاب است؛ بنابراین غیرقابلقبول است
- ↑ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۵۳، ص ۲۳۰
- ↑ سلیمیان، خدامراد، فرهنگنامه مهدویت، ص ۳۹۵ - ۳۹۸.