جهاد با حاکم ستمگر

سیره رسول خدا(ص) در جهاد ملاک اصلی سیره نظامی معصومان است. در میان امامان تنها سه امام آشکارا به اقامه حق قیام کردند: امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین(ع). دربارۀ سیره جهادی امام حسن(ع) نکته خاصی در کتب اربعه نیامده است؛ اما درباره قیام امام حسین(ع) نکاتی بیان شده است.

نکاتی قبل از شهادت امام حسین(ع)

قیام امام حسین(ع) علیه یزید بن معاویه یکی دیگر از موارد جهاد معصومان است. آن حضرت در زمان معاویه در خطبه‌ای مفصل مردم را به انجام امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر دعوت کرد[۱] و در وصیت‌نامه خود به محمد بن حنفیه بر امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر و اصلاح امت اسلامی تأکید نمود[۲]. با این اهداف، حضرت مدینه را به قصد مکه ترک کرد و بعد طبق دعوت مردم، از کوفه به کربلا رفت. جهاد علیه حاکم ستمگر در کلام رسول خدا(ص) جهاد افضل نامیده شده است[۳]؛ امیرالمؤمنین(ع) آن را مرتبه‌‌ای برتر و افضل از امربه‌معروف برشمرده است[۴].

در کتاب‌های تاریخی سرگذشت واقعه کربلا ذکر شده است و جهادی که امام حسین(ع) نواده رسول خدا(ص) رهبری آن را بر عهده داشته است. درباره اصل قیام و حوادث اساسی آن اخبار اندکی در کتب اربعه آمده است؛ اما درباره شهادت امام حسین(ع) و ارزش‌هایی که برخاسته از آن است و برخی حوادث مربوط به این حادثه مهم تاریخی، نکات متعددی گزارش شده است. همچنین گزارش‌هایی هم درباره یزید بن معاویه آمده است؛ حاکم ستمگری که به دستور وی، این حادثه دلخراش رخ داده که به آنها اشاره می‌شود:

خبر شهادت امام حسین(ع)

رسول خدا(ص) خبر شهادت امام حسین(ع) در عراق و ثواب زیارتش را بیان کرده بود[۵]. امام صادق(ع) فرمود: امیرالمؤمنین(ع) همراه مردم برای جهاد حرکت کرد تا به یک یا دو میلی کربلا رسید. جلوتر از آنان حرکت کرد تا به جایگاه شهادت شهیدان رسید و فرمود: در اینجا دویست پیامبر و دویست وصی قبض روح شده‌اند و دویست سبط توسط پیروانشان شهید می‌شدند. حضرت با استرش گردش می‌کرد و چنین می‌فرمود: اینجا جای توقف مرکب‌های آنان و جای افتادن شهدای آنان است. کسانی که قبلاً بودند، بر آنان سبقت نمی‌گیرند و کسانی که بعداً می‌آیند، به آنان نمی‌رسند. (زیرا مقام آنان بسیار بلندمرتبه است)[۶].

در خبر دیگری امام صادق(ع) می‌فرماید: امام علی(ع) با دو تن از یارانش به کربلا گذر کردند. وقتی به آنجا رسید، اشک در چشمانش حلقه زد و فرمود: اینجا جای توقف مرکب‌های آنان و جای انداختن وسایلشان است و اشاره کرد در این مکان خون‌های آنان ریخته می‌شود[۷]. اصبغ بن نباته مشابه این خبر را از حضرت علی(ع) نقل کرده است[۸]. جویریة بن مسهر عبدی نیز خبری مشابه نقل کرده است. در پایان آن خبر آمده است که مردم از امیر مؤمنان(ع) پرسیدند نام این موضع چیست، فرمود: «هَذَا كَرْبَلَاءُ يُقْتَلُ فِيهِ قَوْمٌ يَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ... بِغَيْرِ حِسابٍ‌»[۹]: اینجا کربلاست. در اینجا مردمی به شهادت می‌رسند که بدون حساب وارد بهشت می‌شوند». جویریه گوید: مردم از تأویل سخن حضرت آگاه نبودند تا اینکه برای ابوعبدالله حسین بن علی(ع) و اصحابش (آن حادثه) در طف اتفاق افتاد[۱۰]؛ پس مصداق آن را در آنچه حضرت خبر داده بود، شناختند. از این سخن استفاده می‌شود که امام علی(ع) در جمع مردم نام امام حسین(ع) را نبرده است، گرچه ممکن است به خواص گفته باشد. این خبر در وقعة صفین نیز نقل شده است[۱۱].[۱۲]

هجرت امام حسین(ع) از مکه به سمت عراق

این‌گونه مشهور است که امام حسین(ع) حج خود را ناتمام گذاشت و آن را به عمره تبدیل کرد[۱۳] و روز هشتم ذی‌حجه که همه به سرزمین منا می‌رفتند، ایشان مکه را به قصد عراق ترک کرد[۱۴].

این خبر نوعی نگاه فردی به حرکت امام حسین(ع) است. اگر توجه کنیم که امام حسین(ع) به‌تنهایی سفر نکرده است و کاروانی از بزرگان و شخصیت‌های برجسته با حضرت بوده‌اند و توجه نماییم که دیدارهای حضرت با افرادی مانند عبدالله بن زبیر[۱۵] به‌حتم در روزهای قبل از حرکت از مکه، اتفاق افتاده است که امام را از رفتن به کوفه نهی کرد، همچنین نامه حاکم مکه، عمرو بن سعید اشدق[۱۶]، روشن می‌شود که حضرت قصد انجام حج نداشته و نیت حج توسط امام حسین(ع) کاری غیرمنتظره بوده است؛ زیرا برای حرکت یک کاروان باید از روزها قبل تدارک و تصمیم‌گیری کرد؛ کاروانی که در آن تعدادی از مردم کوفه بودند؛ کسانی که بعد از آوردن نامه از کوفه برای حضرت، امام را ترک نکردند؛ مانند عابس شاکری که نامه مسلم را آورد[۱۷].

البته امام حسین(ع) با انتخاب زیرکانه روز هشتم ذی‌حجه یا روز قبل آن[۱۸] خواست خبر حرکت خود و اهمیت آن را به گوش دیگران برساند و اینکه مکه برای او امن نبوده و نیست و نمی‌خواهد حرمت حرم امن الهی شکسته شود. ایشان در دیدار با عبدالله بن زبیر به این نکته اشاره کردند[۱۹]؛ بنابراین، خبر یا تحلیل مشهور که حضرت حج را به عمره تبدیل کرد، نادرست است. با نگاهی به روایاتی که در کتب اربعه آمده، این نکته مسلم می‌شود که اساساً امام حسین(ع) نیت حج نکرده است؛ زیرا از سوم شعبان در مکه بوده است[۲۰]. حضرت نیت عمره نموده و با اتمام عمره، سفر به کربلا را آغاز کرده است. در دو روایت معتبر ذکر شده است که امام حسین(ع) عمره انجام داده و معتمِر بوده است، نه اینکه حج را به عمره تبدیل کرده و کسی که عمره انجام دهد، بعد از آن می‌تواند به هر جا که خواست برود. این دو روایت را ذکر می‌کنیم:

  1. ابراهیم بن عمر یمانی از امام صادق(ع) دربارۀ مردی می‌پرسد که در ماه‌های حج به قصد عمره به مکه آمده، سپس به شهر خود برگشته است. حضرت می‌فرماید: اشکال ندارد و اگر در این سال حجِ اِفراد انجام دهد، قربانی بر او واجب نیست؛ زیرا حسین بن علی(ع) یک روز قبل از روز ترویه به سوی عراق حرکت کرد، درحالی‌که با عمره به مکه وارد شد[۲۱].
  2. معاویة بن عمار گوید: به امام صادق(ع) عرض کردم: از کجا کسی که حج تمتع انجام می‌دهد و کسی که عمره انجام می‌دهد، از هم جدا می‌شوند؟ فرمود: متمتع با حج مرتبط است (کسی که عمره تمتع انجام دهد لازم است حج تمتع انجام دهد و از مکه بیرون نرود) و عمره‌گزار وقتی آن را انجام داد، به هر جا بخواهد می‌رود؛ اما حسین بن علی(ع) در ذی‌حجه عمره انجام داد؛ سپس روز ترویه به سوی عراق رفت و مردم به سمت منا در حرکت بودند و اشکال ندارد انجام عمره در ذی‌حجه برای کسی که نمی‌خواهد حج انجام دهد[۲۲].

از این دو خبر معتبر استفاده می‌شود که حضرت عمره انجام داده است نه اینکه حج خود را به عمره تبدیل کرده باشد. به نظر می‌رسد آنچه مشهور است، بر اساس تحلیل موقعیت خطیر زمان حرکت امام حسین(ع)، بیان شده است، نه گزارش دقیق تاریخی[۲۳].

تسلیم ودایع امامت

در کتاب کافی سه گزارش مختلف درباره تحویل ودایع امامت نقل شده است که در یکی ذکرشده حضرت آنها را به امام سجاد(ع) داده و در خبری نقل شده که به ام‌سلمه تحویل داده و در دو خبر دیگر آمده که به دخترش، فاطمه، تحویل داده است. ممکن است حضرت دو نسخه از وصیت‌نامه خود را به آن دو تحویل داده باشد؛ اما ودایع امامت متفاوت بوده است. احتمال دارد آنچه به امام سجاد(ع) داده، با آنچه به ام‌سلمه یا دخترش فاطمه داده، متفاوت باشد و به جهت اوضاع سیاسی - اجتماعی خاص این تأکیدات انجام گرفته باشد.

  1. امام سجاد(ع): در خبری که راجع به مدعیان امامت در کتاب کافی آمده، به این نکته اشاره شده که محمد بن حنفیه مدعی جانشینی برادرش امام حسین(ع) بود و امامت امام سجاد(ع) را قبول نداشت. امام سجاد(ع) به عمویش فرمود: ای عمو، از خدا بترس و آنچه را حق تو نیست، ادعا مکن من تو را موعظه می‌کنم که مبادا از نادانان باشی. به‌تحقیق پدرم که صلوات خدا بر او باد، قبل از رفتن به عراق به من وصیت نموده و دراین‌باره یک ساعت قبل از شهادتش با من عهد کرده است و این سلاح پیامبر(ص) است که نزد من است؛ پس مدعی امر امامت مباش؛ زیرا می‌ترسم عمر تو کوتاه شود و دچار پریشان‌حالی شوی؛ زیرا خداوند وصایت و امامت را در نسل حسین(ع) قرار داده است[۲۴]. در این خبر بیان شده که امام حسین(ع) در دو جا در مدینه و قبل از شهادتش درباره امامت با پسرش امام سجاد(ع) سخن گفته و شمشیر رسول خدا(ص) را به عنوان نشانۀ امامت نزد وی نهاده است یا طبق سفارش پدرش، آن را بعد از بازگشت از کربلا از ام‌سلمه گرفته است.
  2. ام‌سلمه: ابو‌بکر حضرمی از امام صادق(ع) نقل می‌کند: حسین بن علی(ع) وقتی به سوی عراق حرکت کرد، کتاب‌ها و وصیت‌نامۀ خود را نزد ام‌سلمه به ودیعت گذاشت. زمانی که علی بن الحسین(ع) (به مدینه) بازگشت، آنها را به ایشان داد[۲۵]. روایات دیگری نیز درباره این وصیت نقل شده است. در نقلی ذکر شده که پیامبر(ص) این وصیت و صحیفه را به علی(ع) داد که او به حسن و حسن به حسین و حسین به علی بن الحسین(ع) و او به امام باقر(ع) بدهد. ذکر شده که مسائل علمی و سلاح ویژه‌ای بوده که به ام‌سلمه داده شده است[۲۶].
  3. فاطمه دختر امام حسین(ع): کلینی دو روایت از ابو‌الجارود از امام باقر(ع) نقل می‌کند که در حقیقت یکی را می‌توان مختصر دیگری دانست. در هر دو خبر آمده که حضرت وصیت‌نامۀ خود را به فاطمه، دخترش، تحویل داد.

در خبر مفصل می‌خوانیم: حسین بن علی(ع) هنگامی که وقت چیزی رسید که رسید (زمان شهادت)، دخترش فاطمه کبری را صدا زد و به او کتابی داد که در پارچه‌ای پیچیده شده بود و وصیتی که ظاهر بود؛ زیرا امام علی بن الحسین(ع) در آن زمان مریض بود. امام حسین(ع) چاره‌ای جز تحویل آن به فاطمه ندید، جز اینکه فاطمه (بعد) آن را به علی بن الحسین(ع) داد. بعد می‌افزاید: به خدا سوگند آن کتاب به دست ما رسیده، ای زیاد. ابوجارود زیاد (بن منذر) گوید: پرسیدم: قربانت شوم، چه چیزی در آن کتاب بود؟ فرمود: به خدا سوگند در آن هر چیزی بود که فرزندان آدم به آن نیاز داشتند، از زمان خلقت تا وقت پایان دنیا. به خدا سوگند در آن حدود الهی بود حتی حکمِ ارشِ خدش (دیه خراش بدن)[۲۷].

به نظر می‌رسد آن کتاب، جامعه بوده است که اخبار آینده نیز در آن گزارش شده و نیازهای علمی جامعه اسلامی در آن آمده است[۲۸]. در خبر رضوی که علائم امامان برشمرده شده، خبر کتاب جامعه آمده که نزد امامان است[۲۹] و در آن خبر و دیگر اخبار[۳۰]، جامعه یکسان توصیف شده است که با مشخصات بیان‌شده در این خبر همسوست[۳۱].

منابع

پانویس

  1. ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول، ص۲۳۷.
  2. محمد بن ابی‌طالب حسینی موسوی، تسلیة المجالس و زینة المجالس، ج۲، ص۱۶۰؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۴، ص۳۲۹.
  3. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۵، ص‌۶۰؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۱۷۸: «جَاءَ عَنِ النَّبِيِّ(ص): إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ».
  4. نهج البلاغه، ص‌۵۴۲، ح۳۷۴: «وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنْ الْمُنْكَرِ إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ وَ أَفْضَلُ مِنْ ذَلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ».
  5. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۲۲.
  6. شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۶، ص‌۷۳‌: «يَقُولُ مُنَاخُ رِكَابٍ وَ مَصَارِعُ شُهَدَاءَ لَا يَسْبِقُهُمْ مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ وَ لَا يَلْحَقُهُمْ مَنْ كَانَ بَعْدَهُمْ».
  7. ابوالعباس عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الإسناد، ص‌۲۶.
  8. علی بن فخرالدین عیسی اربلی، کشف الغمة فی معرفة الأئمه، ج۲، ص۱۲؛ قاضی نعمان، شرح الأخبار، ج۳، ص‌۵۴۰.
  9. شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص‌۳۳۲.
  10. شیخ مفید، الإرشاد، ج۱، ص‌۳۳۲.
  11. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، ص۱۴۲.
  12. ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۷۶.
  13. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص‌۶۷.
  14. شیخ عباس قمی، منتهی الامال، فصل ششم باب پنجم، ج۱، ص‌۶۷۰؛ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱۷، ص‌۵۳۲.
  15. ابن‌قولویه، کامل الزیارات، ص۷۲؛ محمدباقر مجلسی، بحار الأنوار، ج۴۵، ص۸۵.
  16. ابومخنف، وقعة الطف، ص‌۶۰.
  17. ابومخنف، وقعة الطف، ص‌۱۱۱.
  18. ابن‌قولویه، کامل الزیارات، ص۷۳.
  19. ابن‌قولویه، کامل الزیارات، ص۷۳.
  20. شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۵.
  21. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۵۳۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۵، ص‌۴۳۶؛ البته در تهذیب حرکت حضرت روز ترویه ذکر شده است.
  22. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۴، ص‌۵۳۵؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، ج‌۵، ص‌۴۳۷.
  23. ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۷۸.
  24. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۱.
  25. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۳۰۴.
  26. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، صص‌۲۳۵-‌۲۳۶ و ۲۹۷.
  27. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۳۰۳-‌۳۰۴.
  28. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۲۳۹: «فِيهَا كُلُّ حَلَالٍ وَ حَرَامٍ وَ كُلُّ شَيْ‌ءٍ يَحْتَاجُ النَّاسُ إِلَيْهِ حَتَّى الْأَرْشُ فِي الْخَدْشِ».
  29. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه؛ ج‌۴، ص‌۴۱۹.
  30. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج‌۱، ص‌۵۷‌۱ و ج‌۵، ص‌۳۶۴.
  31. ذاکری، علی اکبر، سیره نظامی معصومان در کتاب‌های چهارگانه شیعه، ص ۱۸۰.