حدیث اقتدا در کلام اسلامی
مقدمه
در برخی مجامع حدیثی اهلسنت از پیامبر (ص) روایت شده است: "اقتدوا باللذین من بعدی أبیبکر و عمر"[۱]؛ “به دو نفر پس از من اقتدا کنید که عبارتاند از: ابوبکر و عمر”. بکریه از این حدیث با عنوان نص بر امامت ابوبکر و عمر یاد کردهاند، چنانکه برخی از متکلمان معتزله و اهلسنت نیز این حدیث را معارض با نصوص شیعه بر امامت علی (ع) شمردهاند[۲].[۳]
این حدیث که برخی علمای اهل سنت بر خلافت ابوبکر و عمر به آن استناد کردهاند با عبارتهای گوناگون نقل شده که مشهورترین آن طریق حذیفة بن یمان است: «اقْتَدُوا بِاللَّذَيْنِ مِنْ بَعْدِي: أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ، وَ اهْتَدُوا بِهَدْيِ عَمَّارٍ، وَ تَمَسَّكُوا بِعَهْدِ ابْنِ أُمِّ عَبْدٍ»؛ بعد از من به ابوبکر و عمر اقتدا کنید، و از روش عمار پیروی نمایید و به دستور و سفارش ابن اُمّعبد تمسک کنید[۴]. در نقلی دیگر عبارت «تَمَسَّكُوا بِعَهْدِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ» آمده[۵] و در ذیل برخی نقلها عبارت: «فَإِنَّهُمَا حَبْلُ اللَّهِ الْمَمْدُودُ، فَمَنْ تَمَسَّكَ بِهِمَا فَقَدْ تَمَسَّكَ بِعُرْوَةِ اللَّهِ الْوُثْقَى الَّتِي لَا انْفِصَامَ لَهَا» ذکر شده است[۶].
بررسی سند حدیث
راویان حدیث اقتدا، پنج نفر از صحابه هستند: حذیفة بن یمان، عبدالله بن مسعود، ابوالدرداء، انس بن مالک و عبدالله بن عمر. ضمن بیان دیدگاه حدیث شناسان درباره سند این روایت هر یک از طرق نقل آن از صحابه مزبور نیز بررسی میشود:
تضعیف عام: بسیاری از دانشمندان و پیشوایان حدیثی، تفسیری اصولی و رجالی اهل سنت به صراحت، این حدیث را ضعیف دانسته و تعبیرهایی مانند روایت غیر صحیح[۷]، حدیث غریب[۸]، حدیث منکر[۹]، واهی و بیارزش[۱۰]، حدیث غلط و غیر قابل اعتماد[۱۱]، حدیث جعلی[۱۲] و حدیث باطل و غیر قابل احتجاج[۱۳] درباره آن به کار بردهاند.
تضعیف خاص: برای هر یک از طریقهای یاد شده تضعیفهای ویژهای ارائه شده که در ذیل مطرح میشود:
طریق حذیفة بن یمان: احمد بن حنبل این روایت را در یک جا از سُفیان بن عُیَیْنَه، از زائده، از عبدالملک بن عمیر، از ربعی بن خراش و او از حذیفه نقل میکند [۱۴] و در جای دیگر از وکیع، از سُفیان، از عبدالملک بن عمیر، از مولای ربعی بن خراش، از ربعی بن خراش و او از حذیفه نقل میکند[۱۵].
ترمذی نیز این حدیث را از حسن بن صباح بزاز، از سُفیان بن عُیَیْنَه، از زائده، از عبدالملک بن عمیر، از ربعی و او از حذیفه نقل میکند[۱۶].
ابنماجه نیز این حدیث را از عبدالملک بن عمیر، از مولای ربعی بن خراش، از ربعی بن خراش و او از حذیفة بن یمان نقل میکند[۱۷].
حاکم نیشابوری نیز این حدیث را با استاد خود از عبدالملک بن عمیر، از ربعی بن خراش و او از حذیفة بن یمان نقل میکند[۱۸].
در تمامی سندهای این طریق «عبدالملک بن عمیر» قرار دارد، او همان کسی است که سر عبدالله بن یقطر - یا قیس بن مسهر صیداوی - فرستاده امام حسین(ع) به کوفه را جدا کرد[۱۹]. عالمان رجالی اهل سنت او را فردی مُدَلّس[۲۰]، مضطرب الحدیث[۲۱]، و اهل اشتباه[۲۲]، مخلّط یعنی کسی که اهمیت نمیدهد از چه کسی نقل کند و صحیح و ناصحیح را با هم مخلوط کرده و نقل مینماید[۲۳] و کسی که حافظه قوی نداشت و حفظ او دستخوش تغییر شد[۲۴] دانستهاند. علاوه بر این، برخی از رجالشناسان اهل سنت بر این عقیدهاند که علیرغم وجود سند روایت عبدالملک بن عمیر هرگز این روایت را از ربعی بن خراش و ربعی نیز از حذیفة بن یمان نشنیده است[۲۵].
در یکی از سندهای این طریق فردی به نام «وکیع بن جراح» است که رجالشناسان او را مورد طعن و عیب قرار دادهاند[۲۶]، همچنین فردی با عنوان «مولای ربعی بن خراش» وجود دارد که مجهول است[۲۷].
طریق ابن مسعود: ترمذی این روایت را از ابراهیم بن اسماعیل بن یحیی بن سلمة بن کهیل، از پدرش، و او نیز از پدرش، از ابی الزعراء و او از ابنمسعود نقل میکند [۲۸].
حاکم نیشابوری این روایت را از ابوبکر بن اسحاق، از عبدالله بن احمد بن حنبل، از ابراهیم بن اسماعیل بن یحیی بن سلمة بن کهیل، از پدرش و او نیز از پدرش از ابی الزعراء و او از عبدالله بن مسعود نقل میکند[۲۹].
ترمذی طریق ابنمسعود را «غریب» میداند[۳۰]. ذهبی نیز نقل حاکم نیشابوری را بیارزش دانسته[۳۱]، همچنین طبق نظر رجالشناسان، یحیی بن سلمة بن کهیل در این اسناد، فردی ضعیف[۳۲]، متروک و منکر الحدیث[۳۳] میباشد. چنانکه اسماعیل بن یحیی بن سلمه نیز فردی ضعیف و دارای روایات متروک دانسته شده[۳۴]، همچنین ابراهیم بن اسماعیل بن یحیی نیز در نقل حدیث سهلانگار، متروک، ضعیف و مدلس بوده است[۳۵].
طریق ابوالدرداء: طبرانی این روایت را از عبدالرحمن بن معاویه عتبی، از محمد بن نصر قاری، از ابویمان حکم بن نافع، از اسماعیل بن عیاش، از مطعم بن مقدام صنعانی، از عبدالله بن عنبسه کلاعی، از ابوادریس خولانی، از ابوالدّرداء و او از پیامبر خدا(ص) نقل میکند[۳۶]. اما حافظ هیثمی میگوید در سند این طریق افرادی هستند که من آنها را نمیشناسم[۳۷]. علاوه اینکه اسماعیل بن عیاش فردی ضعیف[۳۸]، کثیرالخطا[۳۹] و دارای احادیث منکر[۴۰] معرفی شده است.
طریق انس بن مالک: ابن عدی این روایت را از ابوزید حماد بن دلیل (قاضی مدائن)، از علی بن حسن بن سلیمان، از احمد بن محمد بن معلی اَدمی، از ابورجاء مسلم بن صالح، از حماد بن دلیل، از عمر بن نافع، از عمرو بن هرم و او از انس بن مالک نقل میکند[۴۱]. در این طریق نیز عمرو بن هرم ضعیف[۴۲]، و حدیث عمر بن نافع بیاهمیت[۴۳] و غیر قابل احتجاج دانسته شده[۴۴]، و حماد بن دلیل نیز از ضعفا شمرده شده است[۴۵].
طریق عبدالله بن عمر: ذهبی این روایت را از احمد بن صلیح، از ذوالنون مصری، از مالک، از نافع و او از ابنعمر نقل میکند[۴۶]. اما احمد بن صلیح را غیر قابل اعتماد میداند[۴۷] لذا این حدیث بیارزش و واهی[۴۸] دانسته شده است.
دلالت حدیث
در برخی از منابع اهل سنت این حدیث برای اثبات منصوص بودن امامت ابوبکر و عمر[۴۹]،سنت بودن عمل آنها[۵۰]؛ برتری ابوبکر و عمر بر دیگر صحابه[۵۱]، ضرورت اطاعت از اوامر و نواهی آنها[۵۲]، حسن سیرت و پاکی درون آنها[۵۳]، اقتدا به آنها در رأی، مشورت، نماز و موارد دیگر[۵۴]، شایستگی آن دو برای تقلید غیر مجتهدان از آنها[۵۵] و جواز تقلید مجتهد از مجتهد اعلم به دلیل عمل کردن عثمان و عبدالرحمن به این روایت[۵۶]، استحقاق عمر برای خلافت و همطراز بودن فضائل او با فضائل ابوبکر[۵۷] مورد استناد قرار گرفته است.
نقد دلالی حدیث
- نقد عام بر همه مدلولهای ادعایی درباره این حدیث آن است که حدیث اقتدا بر مرجعیت علمی یا رهبری سیاسی ابوبکر و عمر دلالت نمیکند؛ چراکه در برخی نقلهای آن دو عبارت «وَ اهْتَدُوا بِهَدْيِ عَمَّارٍ، وَ تَمَسَّكُوا بِعَهْدِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ» آمده بود و این دو واژه «اهتدا» و «تمسک» همان مدلول واژه اقتدا را دارند؛ لذا اگر واژه اقتدا بر مرجعیت علمی یا رهبری سیاسی ابوبکر وعمر دلالت کند، واژه اهتدا و تمسک نیز بر مرجعیت علمی یا رهبری سیاسی عمار و ابن امعبد یا ابن مسعود دلالت خواهد کرد. همچنین اگر این حدیث صحیح باشد دستور به پیروی از روش عمار برای هدایت یافتن با دیگر سخن پیامبر اکرم(ص) که فرمود: «اصحاب من مانند ستارگانند..».[۵۸] منافات خواهد داشت[۵۹]؛ چراکه به جز صحابه مذکور در حدیث اقتدا، دیگر صحابه مخاطب این حدیث هستند، درحالیکه در حدیث نجوم تمسک به سخن یا عمل هر یک از صحابه باعث هدایت دانسته شده است، بنابراین مامور کردن کسی که خود مایه هدایت است به تبعیت از دیگران برای هدایت یافتن صحیح نیست.
- در مورد ادعای دلالت حدیث بر ضرورت اطاعت از اوامر و نواهی ابوبکر و عمر نیز باید گفت: در این صورت اطاعت صحابه از آنان واجب و مخالفت با آن دو حرام خواهد بود، درحالیکه برخی از صحابه در امر خلافت و مسائل دیگر با رای آنها مخالفت کردهاند[۶۰] لذا باید مخالفان را معصیتکار دانست؛ درحالیکه هیچکس قائل به چنین لازمهای نیست. همچنین ابوبکر و عمر در برخی نظرات و کارهایشان مانند جواز و عدم جواز متعه، ارث عرب و غیر عرب و...اختلاف نظر داشتهاند. و وجوب پیروی کردن در یک مسأله از دو نفر که اختلاف نظر دارند، غیر ممکن و محال است[۶۱].
- در مورد ادعای دلالت حدیث بر منصوص بودن امامت ابوبکر و عمر نیز باید گفت: اگر این حدیث صحیح، باشد اطلاق امر «اقْتَدُوا» بر مرجعیت علمی و رهبری سیاسی ابوبکر و عمر دلالت دارد و این به معنای منصوص بودن خلافت این دو نفر خواهد بود، درحالیکه مشهور عالمان اهل سنت، به منصوص بودن خلافت این دو اعتقادی ندارند، تنها گروه اندکی به نام بکریه معتقد به منصوص بودن خلافت ابوبکر بودهاند[۶۲]. همچنین اگر چنین حدیثی از پیامبر اکرم صادر(ص) شده و بر امامت ابوبکر دلالت میکرد، باید او در سقیفه به جای استدلال به حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ» به این حدیث استدلال میکرد؛ زیرا حدیث اقتداء، اخص از حدیث «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْشٍ» بوده و الزامآورتر است. درحالیکه در هیچیک از کتابهای حدیثی و تاریخی چنین استدلالی از جانب ابوبکر - نه در سقیفه و نه در هیچ جای دیگری - نقل نشده است.
- و اما در مورد دلالت حدیث بر حسن سیرت و پاکی درون ابوبکر و عمر نیز باید گفت: دستور مطلق و بیقید و شرط اقتدا به آن دو، مستلزم ضرورت عصمت آنها میباشد [۶۳]، درحالیکه هیچ مسلمانی به عصمت این دو نفر معتقد نیست، بنابراین صحت این روایت مخدوش است[۶۴].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ سنن ترمذی، ج۴، ص۴۴۷، حدیث ۳۶۶۲؛ ص۴۴۸، حدیث ۳۶۶۳؛ ص۵۱۱، حدیث۳۸۰۵؛ سنن ابنماجه، ج۱، ص۳۷، حدیث۹۷؛ المسند، ج۱۱، ص۵۶۶، حدیث ۲۳۱۳۸؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۷۹، حدیث ۴۴۵۱؛ ص۸۰، حدیث ۴۴۵۵ و ۴۴۵۶.
- ↑ المغنی، الامامة، ج۱، ص۱۵۳ و ۱۹۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۴؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۶۶.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص۳۷۴-۳۸۰.
- ↑ بیهقی، أبوبکر، السنن الکبری، ج۸، ص۱۵۳؛ هیثمی، نورالدین علی بن أبیبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۴۸۴؛ جرجانی، عبدالله بن عدی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۲، ص۲۴۹؛ المزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۲۲۳.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن أحمد، المعجم الکبیر، ج۹، ص۷۲؛ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۲، ص۵۶.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن أحمد، مسند الشامیین، ج۲، ص۵۷؛ هیثمی، نورالدین علی بن أبیبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۴۰.
- ↑ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۲، ص۷۲ و۷۳.
- ↑ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۴۴۲.
- ↑ عقیلی، ابنحمّاد، الضعفاء الکبیر، ج۴، ص۹۴-۹۵؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۵، ص۲۴۰.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۸۶؛ تلخیص المستدرک، ج۳، ص۷۵؛ اسنی المطالب، ص۴۸.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۱، ص۲۹۴؛ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ هروی، احمد بن یحیی، الدر النضید، ص۹۷.
- ↑ اَمدی، علی بن محمد، الإحکام فی اصول الاحکام، ج۶، ص۸۰۹.
- ↑ ابنحنبل، احمد، مسند احمد، ج۶، ص۵۲۸، ح۲۲۷۳۴.
- ↑ ابنحنبل، احمد، مسند احمد، ج۶، ص۵۳۳.
- ↑ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۳۷۴-۳۷۵؛ کتاب مناقب، باب مناقب أبیبکر و عمر.
- ↑ ابنماجه قزوینی، محمد بن یزید، سنن ابنماجه، ج۱، ص۱۱۷-۱۱۸، باب فضائل اصحاب رسولالله، فضل أبیبکر، حدیث ۹۷.
- ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۷۹-۸۰، کتاب معرفت صحابه، باب ابوبکر بن أبیقحافه، ح۴۴۵۱-۴۴۵۵.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج۳، ص۳۳-۳۵؛ نیشابوری، محمّد بن فتال، روضة الواعظین، ج۱، ص۱۷۷ - ۱۷۸؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۹.
- ↑ ابنحجر العسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، ج۱، ص۶۱۸.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۶، ص۳۶۰.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۶، ص۳۶۰؛ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۰۶.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۴، ص۴۰۶؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۶ ص۳۶۰.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال ج۴، ص۴۰۶؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۶، ص۳۶۰.
- ↑ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۲، ص۵۶.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۷، ص۱۲۷.
- ↑ اَمدی، علی بن محمد، الإحکام فی اصول الأحکام، ج،۶ ص۸۰۹.
- ↑ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۴۴۲؛ کتاب مناقب، باب مناقب عبدالله بن مسعود، ح۳۸۳۱.
- ↑ حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک، ج۳، ص۸۰؛ کتاب معرفت صحابه، باب ابوبکر بن أبی قحافه، ح۴۴۵۶.
- ↑ ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، ج۵، ص۴۴۲، کتاب مناقب، باب مناقب عبدالله بن مسعود، ح۳۸۳۱
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، تلخیص المستدرک، ج۳، ص۷۶.
- ↑ المزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۳۶۲-۳۶۳؛ مغنیه، محمد جواد، الکاشف، ج۳، ص۲۴۴.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱۱، ص۱۹۶.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۱۷، ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ص۱، ص۳۰۳.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۳۶.
- ↑ طبرانی، سلیمان بن أحمد، مسند الشامیین، ج۳، ص۲۴۷.
- ↑ هیثمی، نورالدین علی بن أبیبکر، مجمع الزوائد، ج۹، ص۴۰، ح۱۴۳۵۶.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، اللآلی المصنوعة، ج۲ ص۳۴۰؛ هیثمی، نورالدین علی بن أبیبکر، مجمع الزوائد، ج۲، ص۵۳۹.
- ↑ التمیمی، عبدالرحمن، المطلب الحمید، ج۱، ص۱۸۵؛ الکنانی، أبوالحسن علی بن محمد، تنزیه الشریعة المرفوعة، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۶۳۱.
- ↑ ابن عدی، عبدالله بن عدی، الکامل فی الضعفاء، ج۳، ص۲۹-۳۰.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۵، ۳۴۹.
- ↑ ابن عدی، عبدالله بن عدی، الکامل فی الضعفاء، ج۶، ص۹۳.
- ↑ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۴۲۳.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۳۵۹؛ عقیلی، ابنحمّاد، کتاب الضعفاء، ج۱، ص۲۳۳.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۴۲-۲۴۳.
- ↑ ذهبی، شمسالدین محمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۸۶؛ ابنحجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۱، ص۳۷۸.
- ↑ ابن أبیالعز الحنفی، شرح العقیدة الطحاویة، ج۱، ص۴۷۱ و۴۷۶؛ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۲، ص۵۶.
- ↑ ابن اثیر جزری، النهایة، ج۱، ص۱۰۷؛ ابن أبیالعز الحنفی، شرح العقیدة الطحاویة، ج۱، ص۴۸۴.
- ↑ المصلح، خالد بن عبدالله بن محمد، شرح العقیدة الواسطیة، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۲، ص۵۶.
- ↑ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۲، ص۵۶.
- ↑ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۲، ص۵۶.
- ↑ ابنحاجب، عثمان بن عمر، شرح المختصر فی الاصول، ج۲، ص۳۶.
- ↑ تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۸۸.
- ↑ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۲، ص۵۶.
- ↑ مناوی، محمّد بن عبدالرؤوف، فیض القدیر، ج۶ ص۲۹۶؛ العجلونی، اسماعیل بن محمد، کشف الخفاء، ج۱، ص۶۴؛ ابنعساکر الدمشقی، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۳۵۹.
- ↑ ابنحاجب، عثمان بن عمر، شرح المختصر فی الاصول، ج۲، ص۳۶.
- ↑ سیوطی، جلالالدین، تاریخ الخلفاء، ص۶۲؛ یعقوبی، احمد بن أبییعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۲۴-۱۲۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۴۳؛ ابنحنبل، احمد، مسند احمد، ج۳، ص۱۵۶.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج۳، ص۳۵.
- ↑ قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۵۱۶.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، تلخیص الشافی، ج۳، ص۳۵.
- ↑ ترکاشوند، حسن، مقاله «حدیث اقتدا»، دانشنامه کلام اسلامی ج۳، ۳۴۲.