حدیث وصایت در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

حدیث نبوی بیانگر مقام وصایت علی(ع) برای پیامبر اکرم(ص). یکی از ادله نقلی امامت حضرت علی(ع) «حدیث وصایت» است[۱]. متن حدیث: حدیث وصایت در منابع روایی و تاریخی اهل‌سنت و شیعه با الفاظ مختلف نقل شده است؛ یکی از نقل‌های مشهور این حدیث عبارت است از: «لِكُلِّ نَبِيٍّ وَصِيٌّ وَ وَارِثٌ وَ إِنَّ عَلِيّاً وَصِيِّي وَ وَارِثِي» «برای هر پیامبری، وصی و وارث هست و علی، وصی و وارث من است»[۲]. این نقل‌ها در عین اشتراک، تفاوت‌هایی هم دارند.

شبیه همین روایت را طبرانی از سلمان نقل کرده که پیامبر بعد از یادآوری وصایت یوشع نسبت به موسی(ع) فرمود: «به درستی که وصی من، جایگاه سرّ من، بهترین کسی که بعد از خود به جا می‌گذارم تا وعده‌های مرا به سرانجام و قرض‌های من را ادا کند، علی بن ابی‌طالب است»[۳]. در حدیث نبوی دیگری آمده است: «خداوند مرا به عنوان پیامبر و علی را به عنوان وصی برگزید»[۴]. در برخی از روایات، وصایت با مفاهیم دیگری چون خلافت، اخوت، وراثت و وزارت بیان شده که مراد از وصایت را روشن‌تر می‌کند[۵]. در برخی نقل‌ها علی(ع) به عنوان خاتم وصیّین معرفی شده است[۶]. در نقل دیگری نبی مکرم اسلام با تکیه بر جهت غروب ستاره، صاحب آن منزل که ستاره در جهت آن غروب می‌کند را به عنوان وصی معرفی می‌نماید که مصداق آن علی(ع) بود[۷]. نیز در نقل دیگری پیامبر اکرم(ص) در خطاب به دخترش فاطمه(س) برگزیده بودن خویش به عنوان نبی و برگزیده بودن علی به عنوان وصی را متذکر می‌شود[۸]. از مهمترین نقل‌های حدیث وصایت، «حدیث الدار» است که در نقل‌های مشهور آن، مطرح شده است[۹]. علاوه بر موارد فوق، متون دیگری نیز برای وصایت، در منابع نقل شده است[۱۰].[۱۱]

سند حدیث

حدیث وصایت با تعابیر مختلفی که بیان شد توسط پانزده نفر از صحابه روایت شده است که عبارتند از؛ علی بن ابی‌طالب(ع)، حسن بن علی(ع)، ابوذر، سلمان، ام‌سلمة، ابن‌عباس، ابوایوب انصاری، ابوبکر، ابوسعید خدری، بریدة، انس، ابورافع، عبدالله بن مسعود و ابوهریرة[۱۲]. این حدیث به طرق متعدد نقل شده است در اینجا به اقتضای مقام، سند سه طریق، مورد بررسی قرار می‌گیرد:

  1. محمد بن عبدالله حضرمی از ابراهیم بن حسن ثعلبی از یحیی بن یعلی از ناصح بن عبدالله از سماک بن حرب از ابوسعید خدری از سلمان و او از رسول خدا این حدیث را نقل کرده است[۱۳]. در منابع رجالی اهل سنت، محمد بن عبدالله حضرمی، ابراهیم بن حسن ثعلبی، یحیی بن یعلی، سماک بن حرب، مورد توثیق واقع شده‌اند[۱۴]؛ اما ناصح بن عبدالله، از طرف غالب علمای رجال تضعیف شده است؛ در عین حال ترمذی از نویسندگان صحاح سته از او نقل روایت کرده[۱۵] و ذهبی نیز در عین تضعیف، او را مدح کرده است. از کلام ذهبی استفاده می‌شود که وجه تضعیف او گرایش‌های شیعی وی و نقل احادیثی همچون حدیث وصایت بوده است نه ضوابط رجالی[۱۶] و چنین قضاوتی ارزش علمی ندارد.
  2. محمد بن حمید از علی بن مجاهد از محمد بن اسحاق از شریک بن عبدالله از ابن‌بریدة از پدرش و او از رسول خدا این روایت را نقل کرده است[۱۷]. در منابع رجالی، علی بن مجاهد، محمد بن اسحاق، ابن‌بریدة، توثیق شده‌اند[۱۸]. محمد بن حمید هرچند مورد مناقشه برخی از اهل رجال قرار گرفته، لکن مورد توثیق برخی دیگر از رجالیون -از جمله ابن‌معین - واقع شده و ابوداود، ترمذی و ابن‌ماجه از او نقل روایت کرده است[۱۹]. شریک بن عبدالله نیز بین رجالیون اهل سنت محل کلام بوده، در عین حال هیتمی او را توثیق کرده است[۲۰].
  3. هیثم بن خلف از محمد بن أبوعمر دوری از شاذان از جعفر بن زیاد از مطر از انس بن مالک از سلمان و او از پیامبر(ص) این حدیث را نقل کرده است[۲۱]. هیثم بن خلف، محمد بن ابی‌عمر، جعفر بن زیاد، در منابع رجالی توثیق شده‌اند[۲۲]. منظور از مطر، مطر بن مَیْمون محاربی است که تضعیف شده است[۲۳]، لکن سبط‌بن‌جوزی این حدیث را از احمد بن حنبل نقل کرده و این طریق را صحیح دانسته است[۲۴]. از میان سندهای ذکر شده، سند دوم بر اساس موازین رجالی توثیق دارد و سند سوم نیز از نظر سبط ابن جوزی صحیح است هرچند دیگران این را قبول ندارند.

با توجه به کثرت طرق حدیث وصایت، می‌توان گفت این حدیث مستقیض، بلکه متواتر است[۲۵]؛ چنان‌که برخی از طرق آن نیز همان‌گونه که بیان شد معتبر بوده و ضعف در برخی از طرق آن باعث سلب اطمینان نخواهد شد. به اعتقاد ابن‌تیمیه تعدد طرق روایت، حتی در صورت فاسق و فاجر بودن راویانشان، سبب تقویت یکدیگر شده و علم‌آور خواهند بود[۲۶]. از مطالب یاد شده می‌توان به نادرستی انکار وصیت پیامبر اکرم(ص) نسبت به علی(ع) که از عایشه روایت شده[۲۷]، پی برد[۲۸]. همین‌گونه است روایتی که از عبدالله بن أبی اوفی نقل شده که پیامبر(ص) جز به کتاب خدا به چیزی وصیت نکرد،؛ چراکه در وصیت پیامبر(ص) در مورد عترت و اهل‌بیت خود، تردیدی وجود ندارد[۲۹].[۳۰]

مدلول حدیث

از اینکه پیامبر(ص) در احادیث متعدد و با تعابیر گوناگون از حضرت علی(ع) به عنوان وصی خویش به صورت مطلق یاد کرده، استفاده می‌شود که حضرت علی(ع) جانشین پیامبر(ص) در اموری است که عهده‌دار آنها بوده (البته به غیر از وحی) مثل رهبری و هدایت مردم، حفظ دین، بیان احکام و معارف، تفسیر قرآن و...؛ چراکه وصایت هر کسی به حسب خویش است. وقتی شخصی عادی، فردی را به طور مطلق به عنوان وصی قرار می‌دهد معنایش عهده‌داری وصی در اموری است که وصیت‌کننده در حال حیات عهده‌دار آنها بوده است مثل سرپرستی اهل و عیال، پرداخت دیون، به اتمام رساندن تعهدات و...؛ اما وقتی پیامبر یک امتی به شخصی خاص و به صورت مطلق وصیت می‌کند، اولین چیزی که به ذهن تبادر می‌کند وصیت در زمینه جانشینی در وظایف مورد انتظار از پیامبر است، همچنین از قرائن و شواهد موجود در برخی از احادیث، استفاده می‌شود که مراد از وصایت، خلافت و جانشینی بعد از پیامبر(ص) است. در روایت طبرانی از پیامبر(ص) که فرمود: «همانا وصی من، جایگاه سرّ من، بهترین کسی که بعد از خود به جا می‌گذارم، علی بن ابی‌طالب است که وعده‌های مرا به سرانجام رسانیده و قرض‌های من را ادا می‌کند»، نصّ در وصایت علی(ع) و صریح در این است که او برترین مردم بعد از پیامبر(ص) است و به دلالت التزامی بر خلافت آن حضرت و وجوب اطاعت از ایشان دلالت دارد[۳۱]. هم‌چنین در روایت دیگری از «طبرانی» پیامبر(ص) به دخترش فاطمه(س) فرمود: «خداوند بر اهل زمین اطلاع یافت و از میان آنها پدرت را برگزید و به نبوت مبعوثش کرد، سپس بار دوم اطلاع یافت و شوهر تو را اختیار نمود و بر من وحی کرد در نتیجه او را به همسری تو درآورده و وصی خویش قرار دادم»؛ یعنی اختیار وصیّ بر همان روش اختیار نبی، خارج از انتخاب مردم است. چگونه ممکن است خدا و رسولش کسی را انتخاب کنند اما ما دیگری را برگزینیم؟! در حالی‌که قرآن می‌فرماید: «هیچ مرد و زن مؤمنی را جایز نیست هنگامی‌که خدا و پیامبرش چیزی را حکم کنند برای آنان در کارشان اختیار باشد و هرکس خدا و پیامبرش را نافرمانی کند یقیناً آشکارا گمراه شده است»[۳۲].[۳۳]

اشکال

گاهی وصی به شخصی اطلاق می‌شود اما مراد از آن، وصایت در علم، هدایت، حفظ قوانین شریعت و تبلیغ علم است، این معنا مورد تسلیم همگان است اما اگر مراد از وصایت، خلافت باشد دلیل عقلی و نقلی بر این مطلب وجود ندارد[۳۴].

پاسخ: اگر متعلّق وصیت، مطلق باشد، حکم می‌شود به شمول آن نسبت به همه مواردی که صلاحیت تعلق به آنها را دارد؛ اما اگر به موارد خاصی مقیّد شود، مثل امور ایتام، ثلث مال و مانند آن، در این صورت مختص موارد خاص خواهد بود؛ حدیث وصایت از قبیل قسم اول است در نتیجه شامل خلافت نیز می‌شود بلکه خلافت مصداقی است که حدیث به سوی آن انصراف دارد چه بسا وصیت پیامبر(ص) به شخصی (با توجه به جایگاه نبوت)، خلافت و جانشینی آن شخص است و اینکه پیامبر اسلام(ص) در حدیث سلمان، وصی بودن یوشع نسبت به موسی(ع) را به عنوان مثال ذکر می‌کند (که مراد جانشینی یوشع در جایگاه حضرت موسی است) از جمله شواهد بر اراده معنای خلافت از وصایت است.

علاوه بر اینکه عطف «وارث» بر «وصیّ» در حدیث وصایت، نشانگر این است که یا مراد از وارث، ارث بردن جایگاه پیامبر(ص) است، در این صورت مطلوب ما حاصل است یا ارث بردن علم است، چنین چیزی مستلزم خلافت است زیرا علم انبیا، میراث برای کسی است که در ریاست و پیروی (دیگران از او) شایسته‌تر باشد زیرا خداوند سبحان می‌فرماید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۳۵]. از آنچه گذشت به دست می‌آید اگر مراد از وصی، وصایت در علم و هدایت، حفظ قوانین شریعت و تبلیغ علم باشد، امور مذکور به‌ویژه حفظ قوانین شریعت بر خلافت توقف دارد؛ زیرا عموم مردم قدرت بر حفظ تمام شریعت را ندارند،؛ چراکه نیازمند داشتن قدرت است[۳۶]. از نظر عقل نیز حکیمانه نیست که رسول خدا(ص) دین استوار خداوند را که در ابتدای شروع و رشد آن است به خواسته‌های افراد واگذارد، یا در حفظ شرایع و قوانین آن به آراء و نظریات دیگران اتکاء کرده و وصیّ و سرپرستی که شئون دین و دنیای امت را عهده‌دار شود، تعیین نفرماید. چنین وصیتی به مراتب مورد نیازتر از وصیت به طلا، نقره، خانه، باغ، زراعت، دام و حشم است[۳۷]. از مطالب یاد شده نادرستی تخصیص وصایت، به وصایت در مورد اهل و عیال[۳۸] یا انجام وعده‌های پیامبر(ص) و ادای دیون، نیکی در حق عرب و مانند آن[۳۹] روشن شد؛ زیرا اولاً: دلیلی بر تقیید و تخصیص وجود ندارد، مضاف بر اینکه شواهد دال بر وصیت در مورد امامت و خلافت، مبطل دیدگاه مزبور است.[۴۰]

منابع

پانویس

  1. نهج الحق، ص‌۲۱۳-۲۱۴؛ احقاق الحق، ج۷، ص۴۱۴؛ حق الیقین، ص۲۰۵؛ العقائد الجعفریة، ص۴۸؛ عقائد الإمامیة، ج۳، ص۱۳۷؛ المراجعات، ص۴۳۸ و ۵۸۴؛ دلائل الصدق، ج۶، ص۴۷.
  2. معجم الصحابة، ج۴، ص۳۶۳؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۹۲؛ ذخیرة الحفاظ، ج۴، ص۱۹۵۶؛ ذخائر العقبی، ص۷۱؛ الریاض النضرة، ج۳، ص۱۳۸؛ مناقب الإمام علی(ع)، ص١٩٢؛ المناقب، ص۸۴؛ الأحادیث المختارة، ج۱، ص۶۵؛ کشف الغمة، ج۱، ص۱۱۴؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۴۷.
  3. المعجم الکبیر، ج۶، ص٢٢١؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۱۳.
  4. المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۷۱؛ مناقب الإمام علی(ع)، ص۲۳۹-۲۴۰؛ کفایة الطالب، ص۲۹۶؛ المناقب، ص۲۸۴-۲۹۰.
  5. فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۱۵؛ الفتوح، ج۳، ص۱۵۳؛ الکامل، ج۴، ص۶۱؛ مروج الذهب، ج۳، ص۱۲؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۵۰؛ جامع الأحادیث، ج۹، ص۴۰۴؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۰.
  6. فضائل أمیرالمؤمنین(ع)، ص۱۳۲؛ المناقب، ص۸۵؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۸۶؛ شرح نهج البلاغة، ج۲، ص۲۸۷؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۴۵؛ مناقب علی(ع)، ص۵۹؛ مطالب السئول، ص۹۶.
  7. تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۳۹۲؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۷۸ و ۲۸۰؛ مناقب الإمام علی(ع)، ص۲۵۹.
  8. المناقب، ص۲۸۴-۲۹۰؛ کفایة الطالب، ص۲۹۶.
  9. ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ج۳، «حدیث الدار».
  10. ر.ک: بلاغات النساء، ص۴۱-۴۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۱۱؛ وقعة صفین، ص۱۱۸؛ المناقب، ص۳۱۳ و ۳۲۶؛ مناقب الإمام أمیرالمؤمنین، ج۱، ص۳۹۰-۳۹۵؛ البیان، ص۵۰۲؛ نهج البلاغة، ص۱۲۱.
  11. بخشی، سعید، مقاله «حدیث وصایت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۶۲.
  12. المعجم الکبیر، ج۴، ص۱۷۱؛ ج۶، ص۲۱؛ مناقب الإمام أمیرالمؤمنین(ع)، ج۱، ص۳۹۰-۳۹۲؛ فضائل أمیرالمؤمنین(ع)، ص۱۳۲؛ کفایة الطالب، ص۲۹۲؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۴؛ فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۱۵؛ جامع الأحادیت، ج۹، ص۴۰۴؛ شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۷۸ و ۲۸۰؛ تاریخ دمشق، ج۴۲، ص۵۰ و ۳۹۲؛ معجم الصحابة، ج۴، ص۳۶۳؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۱۴۵؛ مناقب علی(ع)، ص۱۰۴؛ کفایة الأثر، ص۷۹-۸۰؛ الأمالی، ص۲۶۹-۲۷۰؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۴۲۴.
  13. المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۶۱۰؛ مناقب علی(ع)، ص۱۰۴.
  14. الجرح والتعدیل، ج۷، ص۲۹۸ و ج۲، ص۹۲؛ تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۱۱۹؛ ج۳۲، ص۴۶-۴۸؛ ج۳۳، ص۳۵۵.
  15. تهذیب الکمال، ج۲۹، ص۲۶۴.
  16. میزان الاعتدال، ج۴، ص۲۴۰.
  17. معجم الصحابة، ج۴، ص۳۶۳.
  18. الثقات، ج۸، ص۴۵۹؛ تهذیب الکمال، ج۲۴، ص۴۰۵ و ج۱۴، ص۳۲۷.
  19. تهذیب التهذیب، ج۹، ص۱۱۱.
  20. مجمع الزوائد، ج۱۰، ص۲۴۱.
  21. فضائل الصحابة، ج۲، ص۶۱۵؛ تذکرة الخواص، ص۴۸.
  22. سیر أعلام النبلاء، ج۱۲، ص۲۶۱؛ تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۱۷۶؛ میزان الاعتدال، ج۱، ص۴۰۷.
  23. تهذیب الکمال، ج۲۸، ص۵۸.
  24. تذکرة الخواص، ص۴۸.
  25. المراجعات، ص۴۳۸؛ دلائل الصدق، ج۶، ص۵۱.
  26. مجموع الفتاوی، ج۱۸، ص۲۶.
  27. صحیح بخاری، ج۲، ص۶؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۷۵.
  28. ر.ک: المراجعات، ص۴۴۶.
  29. المراجعات، ص۴۴۹-۴۵۰.
  30. بخشی، سعید، مقاله «حدیث وصایت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۶۳.
  31. المراجعات، ص۴۴۰.
  32. سوره احزاب، آیه ۳۶؛ المراجعات، ص۴۴۱-۴۴۶.
  33. بخشی، سعید، مقاله «حدیث وصایت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۶۵.
  34. دلائل الصدق، ج۶، ص۴۸.
  35. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  36. دلائل الصدق، ج۶، ص۴۸-۴۹.
  37. دلائل الصدق، ج۶، ص‌۴۷۲-۴۷۳.
  38. المعجم الکبیر، ج۶، ص۲۲۱.
  39. ذخائر العقبی، ص۷۱.
  40. بخشی، سعید، مقاله «حدیث وصایت»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۵۶۵.