حضرت صالح در تاریخ اسلامی
مقدمه
حضرت صالح میان قوم ثمود زندگی میکرد و از آنها بود. قوم ثمود از فرزندان ثمود بن عامر بن ارم بن سام بن نوح بودند، البته برخی هم نسبت ثمود را ثمود بن عاد بن عوص بن ارم بن سام بن نوح ذکر کردهاند. نسبت صالح را نیز برخی صالح بن عبید بن اسف بن ماشخ (یا ماسح) بن عبید بن حاذر بن ثمود ذکر کردهاند و بعضی هم صالح بن عبید بن جابر بن ثمود نوشتهاند[۱]. قوم ثمود در سرزمین «حجر» که میان حجاز و شام قرار داشت، زندگی میکردند و هنوز آثاری از خانههای آنها در آن سرزمین موجود است و کسانی که پیش از این به وسیله شتر از راه شام به مکه میرفتهاند، در سر راه خود از آنجا عبور کرده و آثار مزبور را دیدهاند. درباره توقف و سکونت آنها در آن سرزمین اختلاف است؛ بعضی گفتهاند: آنها قومی از یهود بودهاند که به فلسطین رفته و آنجا را برای سکونت انتخاب کردند[۲]. دیگران گفتهاند: اینان از تیره عمالقه بودند که از قسمتهای غرب فرات به آنجا کوچ کردند[۳]. قول سوم آن است که از عمالقه مصر بودهاند که سلطان مصر «احمس» ایشان را از آنجا براند[۴]. بعضی از تاریخ نگاران گفتهاند: آنها باقی ماندگان قوم عاد بودند و سرزمینشان نیز از مستعمرات قوم عاد بوده است[۵]. این قول آخر با قرآن نیز بیتناسب نیست که از قول حضرت صالح حکایت میکند که نعمتهای خدا را بر قوم ثمود شماره میکرد و میفرمود: «به یاد آرید که خداوند شما را پس از عاد جانشین آنها کرد و در این سرزمین جایگیرتان نمود»[۶].[۷]
آغاز دعوت صالح
قوم ثمود در کمال خوشی و نعمت به سر میبردند و از باغهای سرسبز و چشمهسارها و زمینهای حاصلخیز خود و حیواناتشان بهرهمند بودند تا این که کمکم بتپرستی و فساد در ایشان رواج پیدا کرد و خدای تعالی برای هدایتشان حضرت صالح را که از خانوادههای اصیل و محترم آنها و به عقل و علم میانشان معروف بود، فرستاد و او آنها را مخاطب ساخته، فرمود: «ای مردم! خدا را بپرستید که معبودی جز او ندارید. اوست که شما را از زمین (و خاک) آفرید و آبادی زمین را به شما واگذار کرد. از وی آمرزش بخواهید و روی توبه به درگاهش برید که به راستی پروردگار من نزدیک و پاسخگوی (دعای) شماست»[۸]. «به یاد آرید که شما را جانشینان قوم عاد فرمود و در زمین جایگیرتان ساخت که در زمینهای مسطح (و دشتهای) آن، قصرها میسازید و از کوهها خانهها میتراشید. نعمتهای خدا را به یاد آرید و در زمین به فساد نکوشید»[۹].
«ای مردم! من پیام آورنده امینی برای شما هستم. از خدا بترسید و امر او را اطاعت کنید»[۱۰]. این نکته را نیز که معمولاً پیمبران بزرگوار دیگر به مردم خود تذکر میدادند، به آنها تذکر داد که: «من از شما مزدی برای این کار درخواست نمیکنم و مزد من جز بر خدا و پروردگار جهانیان نیست»[۱۱]. «آیا چنین پندارید که در این نعمتهایی که در این سرزمین (یا در این دنیا) دارید و از آن استفاده میکنید، بدون بازخواست شما را رها میکنند که از حساب و بازخواست در امان باشید»[۱۲]. چنین نیست و روزی بیاید که از آنها مورد سؤال قرار گیرید. آن قوم در جواب وی گفتند: «ای صالح! تو پیش از این مورد امید ما بودی»[۱۳] و قبل از آنکه این سخنان را بگویی، گذشته نیکی از نظر عقل، بینایی و کمال از تو داشتیم. به تو امیدها بسته بودیم و خیال میکردیم در پیشامدهای ناگوار و هجوم مشکلات میتوانیم از خرد و درایت تو استفاده کنیم، ولی اکنون میبینیم که نظر ما اشتباه بود و امیدهای ما بر باد رفت؛ زیرا تو بر ضدّ یکی از سنتهای دیرین و مظاهر ملیّت ما قیام کردی و «ما را از پرستش آن چه پدرانمان میپرستیدند، باز میداری»[۱۴] و این آیین مقدس و ملی ما را باطل میدانی، بدین ترتیب «در آنچه ما را بدان دعوتمان میکنی، در شک و تردید هستیم»[۱۵]. صالح به آنها فرمود: «اگر من بر مبنای حجت و دلیلی از جانب پروردگارم آمده باشم و معجزهای بر صدق ادعای خود داشته باشم و خدا از جانب خود رحمتی به من عطا فرموده باشد که مرا به نوبت انتخاب فرموده و به رسالت به سوی شما فرستاده باشد، پس چگونه نافرمانیش کنم و کیست که در صورت نافرمانی از عذاب خدا مرا یاری دهد؟ و من چگونه دست از مأموریت خویش بردارم؟»[۱۶].
صالح بار دیگر پس از تذکر نعمتهای الهی، آنها را مخاطب ساخته و از روی دلسوزی و خیرخواهی فرمود: «از خدا بترسید و سخن مرا بپذیرید[۱۷] و فرمان اسرافگران را پیروی نکنید[۱۸]، آنان که در زمین افساد کنند و اصلاح نکنند»[۱۹]. قوم ثمود این بار به تکذیب سخنان صالح دلیرتر شده و پردهدری را بیشتر کردند و در پاسخ او اظهار داشتند: «تو بیشک جادو زده شدهای[۲۰]. و توازن عقلی خود را از دست دادهای، مگر تو جز بشری مانند ما هستی[۲۱]، آخر چه امتیازی بر ما داری که خود را خردمندتر از ما میدانی و مدّعی نبوت گشته و خود را پیغمبر خدا میدانی. اگر راست میگویی معجزه و نشانهای بر صدق دعوی خود بیاور»[۲۲].[۲۳]
نقشه قتل صالح
نُه تن از مفسدان شهر که بعید نیست همان پی کنندگان ناقه و شاید نُه تن از اعیان و اشراف شهر بودهاند که تبلیغات صالح با منافع آنها سازگار نبوده است، پیش خود نقشه قتل صالح را کشیدند و تصمیم گرفتند به هر ترتیبی شده آن بزرگوار را به قتل برسانند و ظاهراً این جریان پس از پی کردن ناقه بوده، اگر چه بعضی گفتهاند که قبل از آن بوده است[۲۴]. به هر صورت قرآن کریم به طور اجمال فرموده است: «و در آن شهر نُه نفر افسادگر بودند که (کارشان افساد بود و) اصلاح نمیکردند. اینان با خود هم قسم شده و گفتند: ما شبانه صالح و خاندانش را از بین میبریم، آنگاه به کسی که خون خواه اوست میگوییم ما خبر از هلاکت آنان نداریم و ما راست میگوییم. نقشهای کشیدند و نیرنگی کردند و ما هم تدبیری کردیم در وقتی که آنها بیخبر بودند، پس بنگر که سرانجام نیرنگشان چگونه بوده که همگیشان را با قومشان نابود کردیم»[۲۵]. این اجمال داستان طبق آیات کریمه قرآن بود، اما تفصیل آن را ابن اثیر در کامل اینگونه نقل کرده است: نُه نفر از کسانی که فرزندان خود را از ترس آنکه مبادا پی کننده ناقه صالح باشند، به قتل رسانده بودند - و داستانش در صفحات قبل گذشت - پس از این عمل از کار خود پشیمان شده و کینه صالح را در دل گرفتند و با یک دیگر هم قسم شدند که صالح را به قتل رسانند. آنها با هم گفتند: ما به قصد مسافرت از شهر بیرون رفته و به غاری که سر راه صالح است میرویم. در آنجا کمین میکنیم و چون شب شد و صالح خواست برای رفتن به مسجد از آنجا عبور کنند، از غار بیرون آمده و او را به قتل میرسانیم. سپس به شهر آمده و به مردم میگوییم ما از قتل او خبر نداریم.
روش صالح چنان بود که شبها در شهر نمیماند و مسجدی در خارج شهر برای خود ساخته بود که شبها را در آنجا به سر میبرد. این نُه نفر بر طبق همان تصمیم و سوگندی که خورده بودند، از شهر خارج شده و داخل غار رفتند و چون در غار آرمیدند، سنگی بر سرشان افتاد و همگی کشته شدند. چند تن از مردانی که در شهر بودند و از نقشه آنها مطلع بودند، به سراغشان آمدند تا ببینند سرنوشت آنها چه شده. وقتی وارد غار شدند و همه آنها را کشته دیدند، به شهر بازگشته و فریاد زدند: صالح ابتدا به اینها دستور داد فرزندانشان را بکشند و سپس خودشان را به قتل رسانید. و طبق این نظریه نقشه مزبور را پیش از کشتن ناقه صالح طرح کردند[۲۶]. قول دیگر آن است که چون آن مردم ناقه صالح را پی کردند، و حضرت صالح آنها را از عذاب خداوند بیم داد و فرمود: حال که چنین کردید، عذاب خدا به سراغتان خواهد آمد. همان نُه نفری که ناقه را پی کرده بودند، در صدد برآمدند که صالح را نیز به قتل رسانند و با هم گفتند: ما صالح را میکشیم تا اگر راست میگوید و به راستی قرار است عذاب بر ما فرود آید، ما پیش از آمدن عذاب، خود صالح را به قتل رسانده و انتقام خود را از او گرفته باشیم و اگر دروغ میگوید که ما او را هم به دنبال شترش فرستاده باشیم. به همین منظور شبانه برای قتل صالح آمدند و فرشتگان الهی آنان را با سنگ دفع کرده و به وسیله همان سنگها هلاک شدند و چون مردم دیگر آمدند و آن نه نفر را کشته دیدند، به صالح گفتند: تو اینها را کشتهای. و در صدد برآمدند که صالح را به قتل رسانند. کسان صالح به دفاع از او برخاسته گفتند: وی به شما وعده عذاب داده است. اکنون صبر کنید تا اگر در این سخن راستگو باشد خشم خدا را زیاد نکرده باشید و اگر دروغگو بود، ما او را به شما تسلیم خواهیم کرد. و بدین ترتیب مردم را از دور او متفرق کردند.
چنان که خود ابن اثیر گفته است، قول دوم درستتر و به صحت نزدیکتر است[۲۷]. از مجموع آیات کریم قرآنی و روایات چنین به نظر میرسد که اینان پس از پی کردن ناقه صالح و پشیمان شدنشان از این کار[۲۸]، سخت به تکاپو افتادند تا بلکه به وسیلهای عذاب را از خود دفع کنند یا به قول خودشان قبل از رسیدن عذاب، انتقام خود را از صالح بگیرند و نخست تصمیم به قتل آن حضرت نداشتند، بلکه در صدد بودند تا به وسیلهای عذاب را از خود دور کنند. از این رو در نقلی است که چون ناقه را پی کردند، نزد صالح آمدند و زبان به عذرخواهی گشودند و هر کدام قتل ناقه را به دیگری نسبت میداد و خلاصه از صالح چارهجویی کردند. صالح بدانها گفت: اکنون بروید و بنگرید تا مگر بچه او را به دست آورید که اگر دستکم آن بچه را به دست آورید، امید آن هست که خدا عذاب را از شما دور سازد. مردم برخاسته و هر چه در آن کوهها گردش کردند، آن بچه شتر را پیدا نکردند. از این رو مأیوس شدند و راه دوم را انتخاب کردند و در صدد قتل صالح برآمدند[۲۹]. در حدیث کلینی در روضه کافی چنین است که چون ناقه را پی کردند، صالح به نزد آنها آمد و فرمود: چه عاملی شما را به این عمل واداشت و چرا نافرمانی پروردگار خود را کردید؟ خدای تعالی به صالح وحی کرد که قوم تو طغیان و ستم کردهاند و شتری را که من به عنوان نشانه برای آنها فرستاده بودم، با این که هیچ زیانی برای آنها نداشت و بلکه بزرگترین سود را به آنها میرساند، کشتند. اکنون به آنها بگو: من تا سه روز دیگر عذاب خود را بر ایشان خواهم فرستاد. اگر در این مدت توبه کردند، من عذاب را از آنها باز میدارم و اگر توبه نکردند، در روز سوم عذاب را بر ایشان خواهم فرستاد. صالح نزد آنها آمد و آنچه را خدا بدو وحی کرده بود، به اطلاع ایشان رسانید. اما از آن جایی که بشر حاضر نیست به راحتی زیر بار حرف حق و نصیحت انبیای الهی برود، حاضر به تو به نشدند و بر طغیان خود افزودند و با سرکشی و وقاحت بیشتری گفتند: ای صالح! اگر راست میگویی آن عذابی را که به ما وعده میدهی برای ما بیاور[۳۰].
به هر صورت، این طغیان و سرکشی سبب شد که به جای توبه به درگاه خدای تعالی و دفع عذاب از خود و خاندان و زن و بچه و شهر و دیارشان، دست به گناه جدیدی بزنند و نقشه قتل پیغمبر خدا را طرح کنند. بیضاوی در تفسیر خود میگوید: در روایت است که صالح میان درّه مسجدی بنا کرده بود و در آن نماز میخواند. وقتی به مردم خبر داد که تا سه روز دیگر عذاب به سراغ شما خواهد آمد با هم گفتند: صالح خیال کرده سه روز دیگر از دست ما آسوده خواهد شد و ما پیش از رسیدن این سه روز، خودمان را از دست او و خاندانش آسوده میسازیم (که تا سه روز دیگر زنده نباشند). به همین منظور به سوی درّه به راه افتادند و در آنجا سنگی سر راه آنها افتاد که راه بازگشت را بر آنها مسدود کرد و همان جا ماندند تا هلاک شدند و بقیه مردم هم دچار صیحه آسمانی شده و همگی نابود شدند[۳۱]. راستی که این بشر خیره سر در طول تاریخ چه اندازه از طغیان و سرکشی زیان دیده است و این صفت نکوهیده تکبر وگردنکشی چه خسارتهای جبرانناپذیری به او زده است، افرادی که از روی جهل و نادانی و وسوسههای شیطانی، بتهایی را به جای معبود حقیقی پرستش میکنند و تا این حدّ مقام و شخصیت خود را پست و زبون میکنند که در برابر مجسمههایی بیجان، سنگ، چوب، درخت و یا موجودات فلزی و غیر فلزی دیگری که به دست خود ساختهاند، یا انسانهای ضعیفی که مانند خود هستند را میپرستند، خدای مهربان نیز برای نجات اینان از این انحطاط و بدبختی، مرد بزرگواری را از میان خودشان و از فامیل نزدیک و خانوادههای محترم و اصیلشان به پیغمبری خود انتخاب میکند تا نزد آنها آمده و از این خواری نجاتشان دهد و به خدای بزرگ جهان هدایتشان نماید. از او معجزه میخواهند، و چون معجزه برای آنها میآورد، همانها در صدد نابودی آن نشانه بزرگ الهی بر میآیند. باز هم خدای رحمان مهر خود ر از ایشان باز نمیگیرد و به وسیله پیغمبر خود به آنها خبر میدهد که اگر تا سه روز دیگر توبه کردید و به سوی من بازگشتید، من شما را عذاب نخواهم کرد... اما این مردم عاصی و سرکش - یا بیچاره و بدبخت- باز هم به خود نیامده و به جای توبه و بازگشت به درگاه خدای بینیاز و توجه به مبدأ جهان هستی، نابودی خود را از او درخواست میکنند و بیشرمانه یا بدبختانه، عذاب را اختیار میکنند.
آری پس از این جریان صالح به آنها فرمود که «تا سه روز در خانههای خود از زندگی بهره گیرید که پس از سه روز هلاک خواهید شد، و این وعدهای است قطعی و دروغ نشدنی»[۳۲]. در حدیث است که صالح به آنها فرمود که نشانه عذاب آن است که روز اول رنگ صورتشان زرد، در روز دوم قرمز و در روز سوم سیاه میشود. هنگامی که روز اوّل شد و دیدند رنگهاشان زرد شده، به یک دیگر گفتند که آنچه صالح خبر داده بود آمد. گردنکشان و متکبرانشان گفتند که ما زیر بار حرف صالح نمیرویم و سخنش را نمیپذیریم، اگر چه بزرگ باشد. چون روز دوم شد و رنگهاشان قرمز گردید، نزد یک دیگر رفته و به هم گفتند که ای مردم آنچه صالح گفته بود، آمد. باز همان سرکشان و گردنکشان ایشان گفتند که اگر همگی هلاک و نابود بشویم هرگز گفتار صالح را نمیپذیریم و از خدایانی که پدرانمان پرستش میکردهاند دست بر نمیداریم. وقتی روز سوم شد و از خواب برخاستند، دیدند که رویشان سیاه شده. نزد یکدیگر رفته و گفتند: ای مردم! آنچه صالح گفته بود آمد. سرکشان گفتند: آری آنچه صالح گفت بر ما آمد. و چون نیمه شب شد، جبرئیل آمد و فریادی بر سرشان زد که گوشها را پاره کرد، دلها را درید و جگرها را شکافت و در چشم بر هم زدنی همهشان نابود شدند و جانداری از آنها به جای نماند و فقط اجساد بیجانشان در خانه و دیارشان برجا مانده بود که آنها را نیز آتشی که از آسمان آمد سوزاند و یک سره از بین برد[۳۳]. این ترجمه قسمتی از حدیث کلینی در روضه کافی بود. نکتهای که تذکر آن لازم است، این است که در قرآن کریم در چندین جا نابودی قوم ثمود را به صاعقه و رجفه، یعنی زلزله، نسبت داده است که این منافاتی با این حدیث که آن را به صیحه جبرئیل نسبت داده، ندارد؛ زیرا جبرئیل و سایر فرشتگان الهی واسطه صدور حوادث و مأمور انجام اوامر الهی هستند، چنان که اگر گفتیم خداوند میمیراند، زنده میکند و روزی میدهد، منافاتی ندارد با این که واسطه نابود کردن و زنده کردن و روزی دادن، فرشتگانی به نام عزرائیل، میکائیل، اسرافیل و امثال آنها باشند.
به هر صورت قرآن کریم سرانجام قوم ثمود را چنین بیان فرموده است: «و کسانی را که ستم کردند صیحه (آسمانی) فرا گرفت و در خانههای خویش بیجان شدند، چنانکه گویی هیچگاه در آن زندگی نکردهاند»[۳۴]. در جای دیگر فرموده است: «این است خانههای ایشان که به خاطر آنکه ستم میکردهاند، خالی مانده و در این ماجرا برای کسانی که بدانند، عبرتی است»[۳۵]. و در سوره «فصّلت» میفرماید: «ما قوم ثمود را هدایت کردیم، ولی آنها کوردلی را بر هدایت ترجیح دادند و به جرم کارهایی که میکردند صاعقه عذاب خوارکننده گریبانشان را گرفت، فقط کسانی را که ایمان آورده و تقوا داشتند نجات دادیم»[۳۶].
فقط حضرت صالح و پیروانش بودند که خدای تعالی به رحمت خویش از آن عذاب هولانگیز نجاتشان داد و ایمان و تقوا، به دادشان رسید. خداوند در جای دیگر قرآن نیز این نکته را تذکر داده و پس از نقل داستان قوم ثمود و هلاکتشان میفرماید: «تنها ما آن کسانی را که ایمان آورده و با تقوا بودند، نجات دادیم»[۳۷]. صالح و پیروانش پس از نابودی ثمود در این که ایمان آورندگان به صالح چند نفر بودند، اختلاف است. مرحوم طبرسی در مجمع البیان در تفسیر آیه فوق میگوید: آنها چهار هزار نفر بودند که صالح پس از هلاکت قوم ثمود آنان را با خود به حضرموت برد[۳۸]. از برخی دیگر نقل شده که آنها صد و بیست نفر بودند و از دیار ثمود به «رملة» فلسطین رفتند. همچنین قول دیگری است که به مکه رفتند و در آنجا سکونت یافتند و برخی هم گفتهاند که در همان دیار خود ماندند، والله أعلم[۳۹].[۴۰]
منابع
پانویس
- ↑ نجّار، قصص الانبیاء، ص۵۸.
- ↑ نجّار، قصص الانبیاء، ص۵۸.
- ↑ نجّار، قصص الانبیاء، ص۵۸.
- ↑ نجّار، قصص الانبیاء، ص۵۸.
- ↑ نجّار، قصص الانبیاء، ص۵۸.
- ↑ ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ﴾ «و یاد کنید آنگاه را که شما را جانشینانی پس از (قوم) عاد قرار داد و در این سرزمین جای داد» سوره اعراف، آیه ۷۴.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۰۱.
- ↑ ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ﴾ «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهندهای است» سوره هود، آیه ۶۱.
- ↑ ﴿وَاذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَكُمْ فِي الْأَرْضِ تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُيُوتًا فَاذْكُرُوا آلَاءَ اللَّهِ وَلَا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ﴾ «و یاد کنید آنگاه را که شما را جانشینانی پس از (قوم) عاد قرار داد و در این سرزمین جای داد که در هامون آن کاخها میسازید و کوهها را برای خانهسازی میتراشید پس نعمتهای خداوند را به یاد آورید و در این سرزمین تبهکارانه آشوب نورزید» سوره اعراف، آیه ۷۴.
- ↑ ﴿إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ * فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ «من برای شما پیامبری امینم * پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه ۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ ﴿وَمَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ «و من از شما برای این (پیامبری) پاداشی نمیخواهم، پاداش من جز با پروردگار جهانیان نیست» سوره شعراء، آیه ۱۴۵.
- ↑ ﴿أَتُتْرَكُونَ فِي مَا هَاهُنَا آمِنِينَ﴾ «آیا شما را در آنچه اینجاست آسوده رها میکنند؟» سوره شعراء، آیه ۱۴۶.
- ↑ ﴿قَالُوا يَا صَالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينَا مَرْجُوًّا قَبْلَ هَذَا﴾ «گفتند: ای صالح! بیگمان پیش از این در میان ما مایه امید بودی» سوره هود، آیه ۶۲.
- ↑ ﴿أَتَنْهَانَا أَنْ نَعْبُدَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ «آیا ما را از پرستیدن آنچه پدرانمان میپرستیدند باز میداری؟» سوره هود، آیه ۶۲.
- ↑ ﴿وَإِنَّنَا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ﴾ «و به راستی نسبت به آنچه ما را بدان میخوانی در دو دلی گمانانگیزی هستیم» سوره هود، آیه ۶۲.
- ↑ ﴿قَالَ يَا قَوْمِ أَرَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَآتَانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَمَا تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ﴾ «گفت: ای قوم من! مرا خبر دهید اگر برهانی از پروردگار خود داشته باشم و او از نزد خویش بخشایشی به من ارزانی داشته باشد، چه کسی مرا در برابر خداوند چنانچه با او نافرمانی کنم، یاری خواهد کرد؟! پس شما جز زیان، بر من نمیافزایید» سوره هود، آیه ۶۳-۶۴.
- ↑ ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِيعُونِ﴾ «پس، از خداوند پروا و از من فرمانبرداری کنید!» سوره شعراء، آیه ۱۵۰.
- ↑ ﴿وَلَا تُطِيعُوا أَمْرَ الْمُسْرِفِينَ﴾ «و از فرمان گزافکاران پیروی نکنید» سوره شعراء، آیه ۱۵۱.
- ↑ ﴿الَّذِينَ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ﴾ «آنان که در زمین فساد بر میانگیزند و به (نیکی و) شایستگی روی نمیآورند» سوره شعراء، آیه ۱۵۲.
- ↑ ﴿قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِينَ﴾ «گفتند: تو بیگمان از جادو زدگانی» سوره شعراء، آیه ۱۵۳.
- ↑ ﴿مَا أَنْتَ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا﴾ «تو جز بشری همانند ما نیستی» سوره شعراء، آیه ۱۵۴.
- ↑ ﴿فَأْتِ بِآيَةٍ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ﴾ «و اگر راست میگویی نشانهای بیاور!» سوره شعراء، آیه ۱۵۴.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۰۳.
- ↑ کامل التواریخ، ج۱، ص۳۸.
- ↑ ﴿وَكَانَ فِي الْمَدِينَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ يُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ وَلَا يُصْلِحُونَ * قَالُوا تَقَاسَمُوا بِاللَّهِ لَنُبَيِّتَنَّهُ وَأَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِيِّهِ مَا شَهِدْنَا مَهْلِكَ أَهْلِهِ وَإِنَّا لَصَادِقُونَ * وَمَكَرُوا مَكْرًا وَمَكَرْنَا مَكْرًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ * فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ مَكْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِينَ﴾ «و در آن شهر نه دودمان بودند که در آن (سر) زمین دست به تباهی میزدند و کار شایسته نمیکردند * گفتند: به خداوند همسوگند شوید که به او و خانوادهاش شبیخون میزنیم سپس به خونخواه او میگوییم که ما هنگام کشتن (وی و) خانوادهاش حضور نداشتیم و بیگمان ما راستگوییم * و نیرنگی سخت باختند و ما (نیز) تدبیری شایسته کردیم و آنان درنیافتند * و بنگر سرانجام نیرنگشان چگونه بود؛ ما آنان و قومشان همگی را نابود ساختیم» سوره نمل، آیه ۴۸-۵۱.
- ↑ کامل التواریخ، ج۱، ص۹۱.
- ↑ کامل التواریخ، ج۱، ص۹۱.
- ↑ خدای تعالی در سوره شعراء میفرماید: ﴿فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ﴾ «پس، آن را پی کردند و پشیمان شدند» سوره شعراء، آیه ۱۵۷.
- ↑ مجمع البیان، ج۴، ص۴۴۱ - ۴۴۳.
- ↑ روضه کافی، ص۱۸۷- ۱۸۹؛ بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۸۹.
- ↑ نجّار، قصص الانبیاء، ص۶۵-۶۶.
- ↑ ﴿فَعَقَرُوهَا فَقَالَ تَمَتَّعُوا فِي دَارِكُمْ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ ذَلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ﴾ «امّا او را پی کردند، و (صالح) گفت: سه روز در خانههای خویش برخوردار گردید (تا عذابتان برسد)؛ این وعدهای بیدروغ است» سوره هود، آیه ۶۵.
- ↑ روضه کافی، ص۱۸۷–۱۸۹.
- ↑ ﴿وَأَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيَارِهِمْ جَاثِمِينَ * كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيهَا أَلَا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلَا بُعْدًا لِثَمُودَ﴾ «و بانگ آسمانی ستمگران را فرو گرفت و در خانههای خویش از پا درافتادند * گویی (هرگز) در آن به سر نبردهاند؛ بدانید که (قوم) ثمود به پروردگارشان کفر ورزیدند؛ هان نابود باد ثمود!» سوره هود، آیه ۶۷-۶۸.
- ↑ ﴿فَتِلْكَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةً بِمَا ظَلَمُوا إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ﴾ «و این خانههای (فرو ریخته و) خالی آنهاست برای ستمی که روا داشتند؛ بیگمان در این، نشانهای است برای گروهی که دانایند» سوره نمل، آیه ۵۲.
- ↑ ﴿وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ «و اما (قوم) ثمود را رهنمون شدیم و آنان نابینایی (و گمراهی) را بر رهیابی گزیدند و آذرخش عذاب خوارساز، آنان را برای کارهایی که میکردند فرو گرفت» سوره فصلت، آیه ۱۷.
- ↑ ﴿وَنَجَّيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ﴾ «و آنان را که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند رهایی بخشیدیم» سوره فصلت، آیه ۱۸؛ ﴿وَأَنْجَيْنَا الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ﴾ «و آنان را که ایمان آوردند و پرهیزگاری میورزیدند رهایی بخشیدیم» سوره نمل، آیه ۵۳.
- ↑ نجّار، قصص الانبیاء، ص۶۷؛ مجمع البیان، ج۷، ص۲۲۷.
- ↑ نجّار، قصص الانبیاء، ص۶۷؛ مجمع البیان، ج۷، ص۲۲۷.
- ↑ رسولی محلاتی، سید هاشم، تاریخ انبیاء ص ۱۱۲-۱۱۸.