دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ (پرسش)

دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره قلمرو علم معصوم چیست؟ یکی از سؤال‌های مصداقی پرسشی تحت عنوان «علم معصوم» است. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره قلمرو علم معصوم چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم غیب
تعداد پاسخ۱ پاسخ

عبارت‌های دیگری از این پرسش

پاسخ نخست

 
عظیمی

آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«معتزله، به عنوان یکی از نحله‌های مهم کلامی جهان اسلام، به "واصل بن عطا" برمی‌گردد که با اتخاذ موضع جدید درباره مرتکب کبیره و ارائه نظریه "منزله بین المنزلتین» راهی تازه‌ در پیش گرفت و از حلقه درس استادش حسن بصری کناره گرفت. او در مقابل نظریه خوارج که مرتکب کبیره را کافر می‌دانستند و مرجئه که آنها را مؤمن می‌پنداشتند، عنوان فاسق را که برزخی میان کفر و ایمان است به مرتکبان کبایر داد. این مکتب روی کرد عقل‌گرایانه داشت و در مباحث کلامی و تفسیری، بهای بیشتری به عقل و تفکر عقلانی می‌داد و از این نظر درخشنده‌تر از دیگر مکاتب کلامی ظاهر شد و نتایج درخشانی از خود در زمینه‌های مختلف بر جای گذاشت. آثار باقی مانده از آنان و آنچه که در کتب اشاعره از آنان نقل شده است، گواه این مطلب است. اقبال لاهوری در توصیف معتزله چنین گفته است: "در اوایل سده دوم هجری، واصل بن عطا شاگرد حسن بصری که یکی از علمای نامدار کلام بود، آیین معتزله را که همانا نظام خردگرایی عالم اسلام است، بنیاد نهاد ... حکیمان اعتزالی با استدلال جدلی دقیقی که از جمله امتیازات آنان نسبت به مسلمانان قشری بود، موضوع توحید را طرح کردند»". محقق لاهیجی نیز در تعریف روش معتزله گفته است: "این جماعت، ترتیب رأی عقلی نموده، آیات و احادیثی که مضمونش به حسب ظاهر موافق آرا و عقول ایشان نمی‌نمود، به تأویل آن بر نهج قوانین عقلی مبادرت می‌‌کردند". با این که ا کثر آثار و منابع معتزله از میان رفته است و تنها مقدار اندکی از آنها باقی مانده است، اما می‌توان از آثار به جای مانده از آنان، دیدگاه آنها را در موضوع گستره علم امام به دست آورد.

  • جاحظ در بحث صفات امام می‌گوید که باید قوی‌ترین طبایع و غرایز امام، عقلش باشد و با قوت عقل از شدت فحص و کثرت سماع برخوردار و در نهایت به حسن عادت آراسته باشد و خلاصه، جامع عقل و علم و حزم و عزم باشد. وی معتقد است، امام در عصر خود، باید در عقل و علم و حزم و عزم برترین فرد وبه اصطلاح افضل باشد؛ زیرا برای تعظیم رسول‌الله کسی باید جانشین و قائم مقام او باشد که در سیرت و طریقت شبیه‌ترین مردم به رسول خدا (ص) در عصر خودش است، در غیر این صورت، اهانت به او خواهد بود. حاصل نظریه جاحظ نکات زیر است:
  1. علم و آگاهی یکی از شرایط و صفات لازم برای امام است و چون اهل سنت، علم امام به غیر احکام و شریعت را نپذیرفته‌اند، روشن می‌شود که مقصود وی از علم، علم به احکام شرعی است.
  2. افضلیت در صفات انسانی از جمله علم و آگاهی در امام و جانشین پیامبر شرط است و لذا امامت مفضول با وجود افضل، جایز نیست. لازمه افضلیت در صفت علم این است که امام باید حداقل از علم در حد اجتهاد نسبت به احکام شریعت برخوردار باشد؛ زیرا در میان امت افراد مجتهد نیز وجود دارد و اگر امام مجتهد نباشد لازمه‌اش امامت مفضول است و امامت مفضول به اعتقاد جاحظ جایز نیست.
  • قاضی عبدالجبار از سران معتزله است. وی درباره امام گفته است: "لازم است امام به آنچه مقام امامت او اقتضا می‌‌کند و انجام آن به وی واگذار شده است، عالم باشد یا در عالم به آن باشد". مقصود از "در عالم بودن" این است که مجتهد باشد و بتواند احکام مسائل پیش آمده را از طریق اجتهاد و استنباط به دست آورد. وی در جای دیگر گفته است: «و یجب ان ی کون مبرزاً فی العلم مجتهداً و لا خلاف فیه»؛ لازم است امام در علم و دانش مجتهد مبرز باشد و این مسئله اتفاقی است. به نظر وی، آگاهی به آنچه خارج از حوزه امامت است، بر امام لازم نیست؛ زیرا اگر علم به چنین اموری لازم باشد، فرقی میان دانش‌ها و صنعت‌های مختلف وجود ندارد. در آن صورت، امام باید به تمام علوم و فنون و بلکه امور غیبی نیز آگاه باشد. اما چنین باوری در مسئله علم امام باطل است و جز کسانی که به معصوم و منصوص بودن امام اعتقاد دارند، به آن معتقد نیستند. بنابراین، آنچه عالم بودن امام نسبت به آن لازم است، امور مربوط به احکام دینی است، چنان‌ که در قاضی نیز علم به احکام شریعت در حوزه مربوط به قضاوت لازم است. پس واجب است امام در حد یک مجتهد از علم و دانایی برخوردار باشد به گونه‌ای که بتواند احکام شریعت را از طریق اجتهاد به دست آورد و یا در مواردی که اجتهاد برای وی مقدور نیست به عالمان و مجتهدان رجوع کند و پس از مشورت با آنان استوارترین رأی را بر ‌گزیند. او وجود علم لدنی و خدادادی امام به تمام احکام الهی را لازم و ضروری نمی‌داند و معتقد است، آگاهی امام از جمیع احکام دینی و مسائل شرعی لازم نیست؛ زیرا مردم در شناخت احکام و شریعت، نیازمند به امام نیستند و مسائل دینی و شرعی را از او نمی‌گیرند. بلی چنین علم گسترده‌ای در پیامبر لازم است؛ چون وی حجت در دین است و مردم دین و شریعت را از او می‌گیرند. او می‌گوید: بدون شک امیرالمؤمنین (ع) اعلم صحابه بود با این حال، مردم ابوبکر، عمر و عثمان را بر آن حضرت مقدم داشتند و این خود دلیلی است بر این که علم گسترده در امام شرط نیست و آنچه را ما گفتیم یعنی علم در حد اجتهاد کافی است. قاضی عبدالجبار آشنایی به امور جنگی و تدبیر سپاه و آگاهی از امور حکومتی را از شرایط امام می‌داند و معتقد است اگر امام نتواند لشکر را سامان دهد و به امور معیشتی مردم رسیدگی کند یکی از شرایط امامت را فاقد است و نمی‌تواند زمام امور مسلمین را به عهده بگیرد. از کلام عبدالجبار نکات زیر استفاده می‌شود:
  1. علم به شریعت و احکام اسلامی از شرایط و صفات لازم برای امام است و غیر آن مانند آگاهی از صنعت‌ها، زبان‌ها، غیب‌ها و... برای امام لازم نیست.
  2. در تصدی امر امامت، همین مقدار که امام مجتهد باشد و بتواند از طریق اجتهاد احکام اسلامی را بشناسد کافی است و علم بالفعل به جمیع احکام شریعت لازم نیست.
  3. وظیفه امام به هنگام ناتوانی در تشخیص ح کم، رجوع به عالمان و مجتهدان و گزینش رأی بهتر است. مطلب مهم این که وی مانند دیگر مت کلمان اهل سنت، علم اجتهادی به احکام دینی را در امامت کافی دانسته است در جالی که از دیدگاه امامیه، علم اجتهادی نسبت به احکام اسلامی برای امام کافی نیست، بلکه او باید علم بالفعل و خطاناپذیر به همه احکام اسلامی داشته باشد؛ زیرا امام متولی داوری در زمینه تمام احکام شرعی است و اگر عالم به تمام احکام شریعت نباشد ولایت او بر امور مزبور قبیح خواهد بود. و این اندازه که طریق علم بر او گشوده است و می‌تواند تحصیل علم نماید، کافی نیست، بلکه باید بالفعل به همه آنها آگاه باشد . به علاوه، امام حافظ شریعت است و اگر وی به همه احکام شریعت آگاه نباشد، چه بسا شریعت برای مردم غیر عصر رسالت، حفظ نگردد؛ زیرا احتمال این که امت عمداً یا سهواً از برخی احکام شریعت اعراض نماید، وجود دارد. البته در مورد آگاهی امام از علوم غیر شرعی مانند زبان‌ها، صنعت‌ها و نظایر آن، بین متکلمان امامیه اختلاف نظر است؛ برخی معتقدند که علم امام، شامل امور غیر شرعی نیز می‌شود؛ زیرا جهل امام نسبت به این امور، مستلزم نقض و احتیاج امام به دیگران است و نقض و احتیاج در حق انسانی که خدای ح کیم او را کامل آفریده است تا مظهر کمالات او باشد، عقلاً و نقلاً محال است. به علاوه، اگرامام از این علوم برخوردار نباشد، آنان که عالم به اینها هستند، از امام، تبعیت نمی‌ کنند؛ چون خود را در این علوم، از امام بالاتر می‌دانند و اگر امام این‌گونه علوم را بداند، آنان به انقیاد و تبعیت نزدی ک‌تر خواهند شد. برخی دیگر تنها علم به احکام و شریعت را از شرایط امامت می‌دانند و در پاسخ عبدالجبار گفته‌اند: "این سخن وی که علم به زبان‌های گوناگون و حرفه‌ها و مانند آن برای امام لازم نیست، سخن استواری است اما گمان وی که ما این‌گونه علوم را از شرایط امامت می‌دانیم، گمان باطل است. ما به خدا پناه می‌بریم از این که برای امام جز علومی که به امامت او مربوط می‌شود را واجب بدانیم".
  • ملاحمی خوارزمی درباره شرایط امام گفته است: «و اما شروطها فعلی ضربین، احدهما یجب لان الغرض لا یتم من دونها، والثانی لا یعلم الا سمعاً، اما الاول فهوان ی کون عالماً بالاصول و الفروع مجتهداً فیهما لی کون متم کناً من ارشاد الضال و حل الشبهات و فتوی المستفتی و منها ان یکون ذا رأی لیدبر السلم و الحرب» شرایط امامت دو گونه است، برخی به حکم عقل واجب است و آن شرایطی است که اهداف و فلسفه امامت، بدون آنها تحقق نمی‌یابد. یکی از آنها این است که امام باید نسبت به اصول اعتقادی و احکام عملی اسلام، در حد اجتهاد علم و آگاهی داشته باشد تا به خوبی از عهده ارشاد و هدایت گمراهان و حل شبهات مخالفان و معاندان م کتب و نیز پاسخگویی به سؤالات مردم برآید. شرط دیگر این است که امام صاحب رأی و تدبیر باشد تا بتواند کشور اسلامی را در حالت جنگ و صلح، امنیت و بحران مدیریت کند.
  • ابن مرتضی معتزلی: وی نیز علم در اجتهاد را شرط امامت دانسته، می‌نویسد: «والاجتهاد شرط...، خلافاً للامامیه» اجتهاد شرط امامت است، برخلاف امامیه که اجتهاد را کافی نمی‌دانند.

جمع‌بندی: همان‌گونه که از گزارش دیدگاه بزرگان م کتب اعتزال در دوره‌های مختلف پیداست،تطوری نسبت به قلمرو علم امام در نظر آنان پدید نیامده است و تمامی آنان میزان و قلمرو علم امام را در علم اجتهادی نسبت به احکام اسلامی و دانش مدیریت، خلاصه کرده‌اند. ملاحمی خوارزمی درباره شرایط امام گفته است: شرایط امامت دوگونه است، برخی به عقل واجب است و آن شرایطی است که اهداف و فلسفه امامت، بدون آنها تحقق نمی‌یابد. یکی از آنها این است که امام (ع) باید نسبت به اصول اعتقادی و احکام عملی اسلام، در حد اجتهاد علم غیب و آگاهی داشته باشد تا به خوبی از عهده ارشاد و هدایت گمراهان و حل شبهات مخالفان و معاندان مکتب و نیز پاسخگویی به سؤالات مردم برآید. شرط دیگر این است که امام (ع) صاحب رأی و تدبیر باشد تا بتواند کشور اسلامی را در حالت جنگ و صلح، امنیت و بحران مدیریت کند. عبدالجبار معتزلی وجود علم لدنی و خدادادی امام (ع) به تمام احکام الهی را لازم و ضروری نمی‌داند و معتقد است، آگاهی امام (ع) از جمیع احکام دینی و مسائل شرعی لازم نیست؛ زیرا مردم در شناخت احکام و شریعت، نیازمند به امام (ع) نیستند و مسائل دینی و شرعی را از او نمی‌گیرند. بلی چنین علم گسترده‌ای در پیامبر لازم است؛ چون وی حجت در دین است و مردم دین و شریعت را از او می‌گیرند»[۱].

پرسش‌های مصداقی همطراز

پرسش‌های وابسته

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس