دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم معصوم

دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره ویژگی‌های علم معصوم (ع) چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

صالحی نجف‌آبادی

آیت‌الله نعمت‌الله صالحی نجف‌آبادی در کتاب «اقوال علما در علم امام (ع)» در این‌باره گفته‌ است:

«اختلاف نظر شدید علماء درباره علم امام: بین نظرهای علماء درباره علم امام اختلاف شدیدی وجود دارد که به هیچ وجه جمع بین آنها ممکن نیست، و ما به بعضی از اظهارهای علماء در این‌باره اشاره می‌کنیم:

۱. مرحوم شیخ محمّدحسین مظفر می‌گوید: امام علم حضوری به همه جزئیات حوادث -حتی به وقت قیامت- دارد و امام همان‌طور که در خانه خود نشسته است به علم حضوری می‌داند که فلان شخص مشغول دزدی و فلان شخص مشغول زنا و فلان شخص مشغول قتل نفس و فلان شخص مشغول احسان به یتیم و فلان شخص مشغول خواندن قرآن است؛ و امام (ع) حتی وقت قیامت و تعداد قطرات باران و زمان و مکان باریدن آن و اوصاف بچه‌هایی که در شکم‌های مادرانشان هستند، به علم حضوری می‌داند؛ و همه چیزهایی که اخبار می‌گوید علم آنها مختص به خداست، و از جمله پنج چیزی که در آیه آخر سوره لقمان ذکر شده است، امام (ع) آنها را به علم حضوری می‌داند؛ و به علم حضوری می‌داند که فلان پنیر در دکّان فلان شخص نجس است و فلان تخم مرغ غصب است و فلان شخص که با شخص دیگری در ملکیّت فلان گوسفند اختلاف دارند، در ادّعای خود دروغ می‌گوید و خلاصه اینکه امام (ع) به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی -بدون استثناء- علم حضوری دارد.[۱] ولی در مقابل مرحوم مظفر، مرحوم آشتیانی، فقیه معروف، در کتاب القضاء می‌گوید: "بعضی از اهل ضلالت گفته‌اند: امام علم حضوری به همه افعال مردم دارد و به علم غیب حضوری می‌داند کدام مدعی در ادّعای خود راست می‌گوید و کدام مدّعی دروغ می‌گوید".[۲] می‌بینیم که فاصله و اختلاف بین نظر این دو عالم درباره علم امام به اندازه‌ای زیاد است که یکی دیگری را از اهل ضلالت می‌داند! و جمع بین این دو نظر هرگز ممکن نیست.

۲. مرحوم آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی نوشته‌اند: "... امام قبل از وصول به مقام امامت و ولایت، واجب است احاطه به تمام معقولات و مدرکات را دارا باشد؛ وگرنه، وصول به مقام ولایت و امامت قبل از احاطه تمام به معقولات و حوادث، طفره عقلیّه خواهد بود و طفره عقلیّه مثل حسّیه، مُحال عقلی است...".[۳] به عقیده ایشان، امام پیش از آنکه امام شود، لازم است احاطه کامل به همه معقولات و همه "ماکان و مایکون و ماهوکائن" تا روز قیامت داشته باشد؛ یعنی شرط امامت امام این است که پیش از رسیدن به امامت، همه حوادث گذشته و آینده و حال را بداند و از همه امور غیبی و همه آنچه قابل درک است آگاه باشد؛ و اگر پیش از رسیدن به امامت از همه امور غیبی و همه جزئیات حوادث گذشته و حال و آینده آگاه نباشد ممکن نیست به امامت برسد. ولی در مقابل نظر آیت الله رفیعی، علامه مجلسی می‌فرماید: "امام پس از رسیدن به مقام امامت، بسیاری از چیزها را نمی‌داند و به تدریج به علمش افزوده می‌شود و در راه تکمیل معلومات خویش پیش می‌رود".[۴] می‌بینیم که فاصله و اختلاف بین نظر این دو عالم چقدر زیاد است یکی می‌گوید: امام پیش از امامتش، باید همه چیز را بدون استثناء بداند وگرنه، محال است به امامت برسد، ولی دیگری می‌گوید: امام حتی پس از آنکه به امامت می‌رسد، بسیاری از چیزها را نمی‌داند و کم کم به علم او افزوده می‌شود؛ و معلوم است که جمع بین این دو نظریه به هیچ وجه ممکن نیست.

۳. سید ابوالفضل نبوی قمی، در کتاب اُمَراءِ هستی و سیدمحمدعلی کاظمینی بروجردی در کتاب جواهرالولایة می‌نویسند: "علم امام نامتناهی و لایَتَغیّر است".[۵] معنای این عبارت این است که امام به‌طور نامحدود از همه امور غیبی و همه حوادث گذشته و حال و آینده آگاه است و ممکن نیست علمش تغییر کند و مثلاً اول به امانت و درستکاری فلان حاکمی که او را نصب کرده است اطمینان داشته باشد و پس از آنکه آن حاکم در بیت المال خیانت می‌کند اطمینان امام تغییر کند و تبدیل به سوءظنّ شود. چنین تغییری در علم امام ممکن نیست. ولی در مقابل این نظر، مرحوم شیخ مفید در مسائل عُکبریّه می‌فرماید: "... هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام همه حوادث آینده را بدون استثناء می‌داند و اگر کسی بگوید: امام همه حوادث را بدون استثناء می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را تصدیق نمی کنیم...".[۶] می‌بینیم که بین نظر دو عالم نامبرده و نظر شیخ مفید اختلاف تا چند اندازه است که یک نظر می‌گوید: علم امام نامتناهی است و مثل علم خدا حدّ و اندازه ندارد و نظر دیگری می‌گوید: اگر کسی بگوید: امام همه حوادث آینده را بی‌استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و علمای شیعه هرگز بر چنین مطلب اجماع نکرده‌اند. بدیهی است که جمع بین این دو نظر امکان ندارد»[۷].

پاسخ‌های دیگر

۱. حجت الاسلام و المسلمین خسروپناه؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر عبدالحسین خسروپناه در کتاب «کلام نوین اسلامی» در این باره گفته است:

«عالمان شیعه بر ضرورت علم لدنی و اعلمیت علم امام (ع) برای سعادت و هدایت دینی و دنیایی مردم، تأکید داشته و به تبیین ساحت‌های گوناگون آن پرداخته و بر علم داشتن و اعلم بودن امام (ع) تأکید داشته و دارند. البته برخی از متکلمان شیعی، شرط اعلمیت امام (ع) را در بحث افضلیت امام مطرح کرده‌اند.[۸]

  • سید مرتضی: بر این باور است که صفات امام به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ برخی به وسیله عقل و دسته‌ای به وسیله شرع ثابت می‌گردند. عقل بر اساس "قبح تقدیم مفضول بر فاضل" اثبات می‌کند که امام باید به تمام مسائل و احکام شریعت و ابعاد سیاسی و تدبیر امور، اعلم باشد.[۹] وی اثبات عالم بودن امام در احکام شرعی را تعبدی - نه عقلی - معرفی می‌کند.[۱۰]
  • شیخ طوسی: علم امام (ع) را یکی از هفت شرط لازم برای مقام امامت معرفی می‌کند و می‌نویسد: "باید امام (ع) به حکم عقل، به تمام آنچه درباره امامت به او واگذار شده، مانند: حکومت‌داری، امور سیاسی، دانستن مصالح و مفاسد امور مردم و احکام شرعی و دینی، عالم باشد"[۱۱]خواجه طوسی، اعلمیت را در تلخیص المحصل، شرط دانسته است.[۱۲]
  • شیخ مفید (...) می‌فرماید: "اجماع شیعه تنها بر علم امام (ع) بر احکام شرع منعقد است و لزومی ندارد به تمامی وقایع و جزئیات به تفصیل آگاه باشد. پس این اطلاق در علم امام (ع) را نمی‌پذیریم. و هرکس چنین قائل شد؛ بدون دلیل و مدرک سخن گفته است»[۱۳].
۲. حجت الاسلام و المسلمین رنجبر؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در این‌باره گفته‌ است:

«دیدگاه شیخ مفید[۱۴]، سید مرتضی[۱۵] و شیخ طوسی[۱۶]: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام‏(ع) باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی امامان (ع) از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد.[۱۷] بنابراین ائمه (ع)، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که امام حسین (ع) می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، اما نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد. نظر دوم که نظر بسیاری از اندیشمندان شیعه است:

ائمه‏(ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.[۱۸] از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای امام‏(ع) ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه امام‏(ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»[۱۹].
۳. حجت الاسلام و المسلمین اقوام کرباسی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر اکبر اقوام کرباسی، در کتاب «مؤمن الطاق» در این‌باره گفته‌ است: «از خصایص و ویژگی‌هایی که امامیه برای مقام امامت مطرح می‌کنند، دانشِ گسترده و بهره‌مندی از علوم خاص، به‌عنوان شاخصِ امام بوده و هست. شاخص‌بودن این ویژگی، ارتباط تنگاتنگی با عصمت امام دارد؛ چرا که ریشه اساسی عصمت را علم تشکیل می‌دهد. این امر از آن‌ جهت است که آگاهی از حقیقت و واقعیت هر رفتاری، در کنار اطلاع از تمام آثار و پیامدهای آن، عملاً مستلزم آن است که در مقام مواجهه، بر پایه شناختی که دارد از خود عکس‌العملی متناسب بروز دهد. از سوی دیگر، اگر شناختی از حقیقت و واقعیت شیء برای انسان نباشد، چه‌بسا ممکن است درباره آن دچار اشتباه شده و رفتاری از خویش بروز دهد که موجب پشیمانی گردد. در نگاه امامیه، چنین دانشی از طریقِ عادیِ کسب دانش‌های بشری، برای امام حاصل نمی‌شود؛ از این‌رو آن را لدنّی یا خدادادی خوانده‌اند. منبع یا منابع این دانش، البته گوناگون بیان‌شده و از آن بین قرآن، وراثت از پیامبر (ص)، ارتباط با فرشتگان و روح‌القدس از مهم‌ترین‌ها به‌حساب می‌آیند»[۲۰]
۴. حجت الاسلام و المسلمین مشکی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد مشکی در مقاله «بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید» در این‌باره گفته‌ است:

«شیخ مفید در کتاب تصحیح الاعتقادات می‌گوید: "کمال ائمه (ع) در همه حالات آنان به عنوان حجت‌های خداوند، بر انسان‌ها یقینی و قطعی است؛ در خبر آمده است پیامبر (ص) و ائمه (ع) از اهل بیت او حجت‌های الهی‌اند از زمانی که خداوند عقل آنان را کامل‌تر نمود تا وقتی که به لقای الهی پیوسته‌اند و پیش از آن که تکلیف الهی به آنان متوجه شود نقص و جهل نبوده است و آنان از حیث دارا بودن کمال در صغر و کبر سنّ، و پیش از بلوغ، همانند حضرت عیسی (ع) و یحیی (ع) بوده‌اند؛ و این جهت در مورد آنان امری نیست که از دید عقل تجویز نشود، و مورد انکار آن قرار گیرد". در ادامه می‌گوید: راهی برای تکذیب اخبار در این زمینه نیست؛ بنابراین، بهتر این است که قطع و یقین پیدا کنیم به کمال آنان در علم، و عصمت در حال نبوت و امامت.[۲۱] با توجه به نظر ایشان در مورد علم امام، در دو کتاب اعتقادات و تصحیح الاعتقاد نکات زیر استنباط می‌شود:

۱. امامان، به عنوان حجت‌های الهی به طور قطع و یقین واجد تمام کمالات‌اند.

۲. امام با توجه به واجد بودن تمام کمالات، برخوردار از علم است، که یکی از مصادیق مهم و بارز کمال محسوب می‌شود.

۳. اینکه امامان از هر جهت به کمال تام رسیده‌اند محدود به زمان خاصی نیست، بلکه در تمام دورانی که آنان واجد این عهد الهی باشند، وجود دارد.

۴. آنان در هیچ حالی از حالات، متصف به نقص، عصیان، جهل و نادانی نمی‌شوند.

۵. امامان حجت‌های خداوند هستند، که عقل آنها را خدا به کمال برتر رسانده است.

۶. خداوند حتی قبل از توجه به تکلیف آنان را واجد این کمالات کرده است.

۷. آنان قبل از تکلیف و بلوغ، علاوه بر اتصاف به تمام کمالات، از طرف خداوند، از هرگونه نقص، و جهل هم مبرّا بوده‌اند.

۸. امامان از این جهت، به حضرت یحیی (ع) و عیسی (ع) شباهت دارند؛ یعنی چون امامت، عهد الهی است، سن در آن مطرح نیست؛ لذا در سن خردسالی هم عهده دار منصب امامت شدن چیز شگفتی نیست.

۹. اخباری که در مورد اثبات علم برای امامان است، در حدی است که قابل تکذیب و رد نیست. بهترین راه برای قطع و یقین پیدا کردن به این حقیقت، این است که آنان واجد تمام کمالات، از جمله علم و عصمت هستند. در کتاب اوائل المقالات هم به اینکه علم برای امام همانند عصمت یک ضرورت است، تصریح شده است: امامیه، اتفاق نظر دارند، بر اینکه امام باید معصوم و آگاه به تمام علوم و دانش دین باشد، و در فضل به کمال رسیده باشد، و از همه مردم در اعمالی که به وسیله آنها استحقاق بهشت را دارد برتر باشد[۲۲]»[۲۳].
۵. حجت الاسلام و المسلمین سلطانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر مصطفی سلطانی در کتاب «امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه» در این باره گفته است: «از نظر شیعه امامیه، اعلم بودن از جمله صفات ضروری امام است. فضل بن شاذان می‌گوید: "امت شکی در برتری علم علی (ع) بر جمیع مردم ندارد".[۲۴] ابن قبه بر این باور است که امامت جز با علم به دین و شناخت احکام الهی و تفسیر و تأویل کتاب الهی کامل نمی‌گردد. او در جواب یکی از ائمه (ع) زیدی در لیاقت امام زین العابدین (ع) برای امامت می‌گوید: کسی که آگاه به آموزه‌های دین است از کسی که چنین اگاهی ای ندارد. برای امامت سزاوارتر است.[۲۵] سید مرتضی می‌گوید: آنچه دلالت دارد که امام باید عالم به همه احکام دین باشد این است که (ثابت شد) امام الگو در امور پسندیده دینی و مسئول بیان حکم در همه آنهاست بر این اساس جایز نیست امام عالم به همه دین و احکام شرع نباشد، این صفت امام است، زیرا در نزد عقلا سرپرستی فرد جاهل قبیح است.[۲۶] کراجکی معتقد است: حجج الهی به همه اموری که بندگان به آن محتاج‌اند احاطه علمی دارند، و به مقداری که خداوند به آنها علم غیب آموخته، علم دارند. آنها در کمال علم و عصمت از پلیدی‌ها، همانند انبیا هستند، هرچند بر همه ضمائر و امور غیبی شناخت ندارند و به همه اموری که خداوند عالم است علم ندارند. [۲۷] خواجه نصیرالدین طوسی می‌گوید: دومین از آن صفات، علم به اموری است که در امامت به آن نیاز دارد. مانند علوم دنیایی یا دینی، اخلاق، قضا و ... زیرا در صورت عالم نبودن به این امور قدرت بر اقامه امامت ندارد.[۲۸] ابن میثم بحرانی نیز بر این باور است که: امام باید عالم به همه اموری باشد که در امامت به آن نیازمند است. از علوم دینی مثل شرعیات گرفته تا امور دنیایی مانند علم سیاست، علوم اجتماعی، قضاوت و حل اختلاف مردم؛زیرا اگر جایز باشد امام به هر یک از اینها جاهل باشد، در حالی که در امامت به آن نیازمند است، به بعضی از اموری که امام باید علم به آن داشته باشد اخلال وارد می‌شود و این با عصمت سازگار نیست.[۲۹] ملاصدرا درباره علم امام می‌گوید: "امام نایب پیامبر (ص) و جانشین او در امور امت است. آنچه نبی عمل می‌کند ائمه (ع) نیز باید عمل کنند و آنچه نبی می‌داند ائمه نیز باید بدانند".[۳۰] با توجه به نکات فوق، چنین استنباط می‌شود که دانشمندان شیعی بر عالم بودن امام اتفاق نظر دارند. حال سؤال پیش رو این است که گستره علم امام و قلمرو آن چه اندازه است و اینکه مراد از علم امام، علم عادی است یا علم غیبی»[۳۱].
۶. حجت الاسلام و المسلمین لقمانی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد لقمانی، در دو مقاله «شبهه‌زدایی از قیام امام حسین» و در این‌باره گفته‌ است: «دانشمندان شیعی همگی بر این باورند که امام (ع) همسان با پیامبر (ص) دارای علمی وسیع و مافوق علم افراد عادی بشر است، زیرا منابعی ویژه و متفاوت با مجاری عادی کسب دانش در دست دارد و از طریق این منابع به اذن خداوند از اموری آگاه است که در دسترس افراد عادی نیست. اما در این مساله که ویژگی‌های علم امام چیست، اختلاف نظر وجود دارد. برای مثال در این که علم امام چیست، رای واحدی وجود ندارد. برخی از عالمان معتقدند: امام (ع) علاوه بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم دارد، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است، همانند زمان فرا رسیدن قیامت یا اموری که در دایره بدائات قرار می‌گیرد. ناگفته پیداست که تفاوت اصلی علم غیب پیامبر و امام با علم الهی، در آن است که علم خداوند، ذاتی است، ولی علم پیامبر و امام، ناشی از تعلیم و اعطای الهی است. در مقابل، گروه دیگری چنین باور دارند که: مقتضای ادله بیش از این نیست که امام باید به تمامی احکام دین و مسائل مورد نیاز مردم علم داشته باشد. ولی دلیلی بر آگاهی امام از تمامی حوادث گذشته و آینده نداریم[۳۲]»[۳۳].
۷. حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی در کتاب «شیعه امامیه و علم امام» در این باره گفته است:

«متکلمان شیعه امامیه، علم و کفایت در امامت را، در عالی ترین حد لازم از صفات امام دانسته‌اند از آن جا که آنان عصمت را از صفات لازم امام می‌دانند و با وجود عصمت علم و کفایت در عالی‌ترین مرتبه آن تحقق خواهد یافت. نیاز چندانی به ذکر صفت علم و کفایت در رهبری، به طور مستقل، احساس نکرده‌اند. با این حال در مواردی که آشکار از آن نام برده‌اند. محقق طوسی در رساله امامت، دومین صفت از صفات امام را علم دانسته و چنین گفته است: دومین صفت از صفات لازم برای امام علم به اموری است که به آگاهی از آنها در امامت خویش نیاز دارند اعم از آگاهی های دینی و دنیوی مانند علم به احکام شرعی، روش‌های سیاسی آداب مدیریت مبارزه با دشنمان و جز آن زیرا بدون داشتن چنین آگاهی‌هایی نخواهد توانست به امر امامت قیام کند.[۳۴] ابن میثم بحرانی نیز علم عفت عدالت و شجاعت را به عنوان اصول کمالات نفسانی یاد کرده و گفته است: (از آن جا که ما عصمت را شرط امامت می‌دانیم باید امام واجب کمالات نفسانی مزبور باشد) آن‌گاه درباره علم چنین گفته است: از آن جا که عصمت را شرط امامت می‌دانیم باید امام واجب کمالات نفسانی مزبور باشد) آن گاه درباره علم چنین گفته است: امام باید به همه آنچه که در ایفای مقام امامتبه آنها نیاز دارد عالم باشد خواه علوم دینی باشد یا علوم دنیوی مانند علم به احکام شرعی سیاست آداب و فصل خصومت‌ها زیرا اگر در امور یاد شده جاهل باشد به آنچه بر او واجب است اخلال خواهد رساند و اخلال رساندن به آنچه واجب است با عصمت منافات دارد.[۳۵] سدید الدین حمصی رازی این بحث را به صورت مشروح مطرح کرده است. وی برای لزوم عالم بودن امام به احکام شریعت دو دلیل اقامه کرده است:

۱. امام متولی داوری در زمینه همه احکام شرعی است. هرگاه عالم به همه احکام شریعت نباشد، ولایت او بر امور مزبور قبیح خواهد بود. و این اندازه که طریق علم بر او گشوده است کافی نیست بلکه باید بالفعل بر همه یا اکثر آن آگاه باشد. گواه بر این مدعا این است که هرگاه فرمان روایی بخواهد فردی را به مقام وزارت برگزیند و تدبیر برخی از امور را به او بسپارد شایسته نیست فردی را برگزیند که به علوم و معرفت او نسبت به آن امور اطمینان ندارد و اگر فردی را برگزیند که بعداً تحصیل علم و معرفت می‌نماید گزینش او عقلا قبیح است. همین‌گونه اگر فردی بخواهد شخص دیگری را به عنوان وکیل در پاره‌ای از امور خود برگزیند باید کسی را انتخاب کند که به علم و درایت او در انجام وظایف وکالت اطمینان داشته باشد و اگر فردی ناآگاه را انتخاب کند مورد نکوهش عقلاً قرار می‌گیرد. بنابر آنچه گفته شد نمی‌توان ولایت را با تکلیف مقایسه کرد و نتیجه گرفت همان گونه که تکلیف به علم مشروط نیست و پس از تکلیف، بر مکلف لازم است که آن را بشناسد ولایت و رهبری نیز به علم مشروط نیست و هر کسی که به ولایت برگزیده می‌شود باید نسبت به آن علم کسب کند زیرا تکلیف و ولایت از دو مقوله‌اند گواه بر این مطلب این است که عقلای بشر آن دو را متفاوت می‌دانند؛ یعنی در ولایت علم را شرط پیشین می‌دانند ولی تکلیف را مشروط به علم پیشین نمی‌دانند. از مطالب یاد شده نادرستی این سخن روشن شد که می‌گوید اگر امام در مواردی عالم به شریعت نباشد، از عالمان خواهد پرسید و لازم نیست شخصاً عالم به احکام شریعت باشد. نادرستی این سخن به این دلیل است که پذیرش امامت مشروط به علم پیشین است زیرا از نظر عقل سپردن امر حکومت به کسی که عالم به آن نیست قبیح است خواه راه کسب معرفت بر او گشوده باشد یا نباشد. گذشته از این، لازمه نظریه مزبور این است که فرد عامی نیز بتواند عهده‌دار امر حکومت شود زیرا را استفتا بر او گشوده است در حالی که متکلمان غیر شیعه نیز علم به شریعت را از اوصاف امام دانسته‌اند.

اشکال: لازمه استدلال پیشین این است که امام علاوه بر احکام شریعت بر همه لغات حرفه‌ها نرخ کالاها و مانند آن نیز آگاه باشد زیرا در این گونه امور نیز چه بسا خصومت رخ می‌دهد و او باید فصل خصومت کند.

پاسخ: شرط عالم بودن به احکام شریعت بدان جهت است که امام در مورد آنها حاکم بر دیگران است و رأی او در این امور بر دیگران حجت و مطاع است، ولی آنچه که به احکام شریعت مربوط نیست از این مقوله بیرون است زیرا امام رهبری صنعت گران و صاحبان حرفه‌های مختلف را در خصوص صنعت و حرفه آنان بر عهده ندارد. امامت او نسبت به آنان مربوط به احکام شریعت است و از این نظر آنان با دیگران تفاوتی ندارند. بر این اساس هرگاه در امور مربوط به صنعت و حرفه آنان اختلافی رخ دهد امام می‌تواند در آن مورد به اهل خبره رجوع کند و از رأی آنان در تشخیص موضوع احکام شریعت استفاده کنند. رجوع امام به رأی اهل خبره در این مسائل مانند رجوع قاضی به قول شاهدان در فصل خصومت است. مبنای حکم قاضی احکام شریعت است، ولی در تطبیق آن بر مورد، از قول شاهدان کمک می‌گیرد. آری، برخی از علمان امامیه با استناد به برخی روایات بر این عقیده‌اند که علم امام در این موارد نیز باید منصوص از جانب خداوند باشد. ولی ما به وجود آن ملتزم نیستیم هر چند آن را جائز می‌دانیم.

اشکال: نقل شده است که امیرالمؤمنین (ع) هرگاه کسی حدیثی را از پیامبر (ص) روایت می‌کرد از او می‌خواست تا برای صحت گفته خود سوگند یاد کند. اگر امام به همه احکام شریعت عالم بود، چرا چنین می‌کرد؟

پاسخ: درخواست سوگند از راوی حدیث بدان جهت نبود که امام علی (ع) حکم آن حدیث را نمی‌دانست. بلکه می‌خواست مطمئن شود که از واقعاً حدیث را از پیامبر (ص) شنیده است فایده عمل امام علی (ع) این بود که افراد را در نسبت دادن حدیث به پیامبر (ص) محتاط‌تر می‌کرد تا کسی نسبت دروغ به پیامبر (ص) ندهد زیرا سوگند دروغ در شریعت اسلامی قبح ویژه ای دارد و این رفتار امام علی (ع) می‌توانست مانع نقل احادیث بی اساس شود.

۲. از دیدگاه شیعه امام حافظ شریعت است. هرگاه امام به کلیه احکام شریعت آگاه نباشد، چه بسا شریعت برای مردمی که عصر رسالت را درک نکرده‌اند. حفظ نگردد، زیرا احتمال دارد که امت، عمداً یا سهواً از برخی از احکام شریعت اعراض کنند»[۳۶].
۸. حجت الاسلام و المسلمین بهدار؛
حجت الاسلام و المسلمین محمد رضا بهدار در مقاله «گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه» در این‌باره گفته‌ است:

«به طور کلی، همه نظریه‌ها را می‌توان در سه دیدگاه تقسیم کرد: رویکرد تردید و سکوت؛ رویکرد محدودیت علم امام؛ رویکرد احاطه علمیِ کامل امام به همه چیز.

نخست: رویکرد تردید و سکوت: شیخ انصاری: ما مسئله اندازه دانسته‌های امام، از جهت فراگیر بودن و فراگیر نبودن و نیز چگونگی علم او به آنها، از جهت متوقف بودن آنها بر خواست امام، یا توقف بر توجه آنها به خود شیء و یا عدم توقف بر آن، (احتمالاتی است) و از روایات گوناگون، چیزی که مورد اطمینان باشد به دست نمی‌آید؛ پس سزاوارتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذار کنیم.[۳۷]

آیت‌الله محقق مشکینی نیز در حاشیه خود بر کفایة الاصول روایات وارد شده در این باب را مفید قطع نمی‌داند، زیرا دلالتشان صریح و قطعی نیست؛ از سوی دیگر، ظن و گمان در اصول دین حجیت ندارد و انسان در عقیده خویش باید از یقین پیروی کند.[۳۸]

دوم: رویکرد محدودیت علم امام سوم: رویکرد احاطه علمیِ کامل امام (احاطه علمی بر همه چیز) بیان آخوند خرسانی در این باره چنین است: آری، کسی که مشمول عنایت خداوند باشد و جان پاکش به عالم لوح محفوظ، که از بزرگترین عوالم ربوبی است و اصل کتاب می‌باشد، اتصال یابد، حقایق آنچنان که هست نزد او هویدا می‌‌گردد؛ همان‌گونه که چه بسا برای رسول گرامی اسلام و برخی از اوصیا اتفاق می‌افتد و بر همه موجودات آنچنان که بوده‌اند و خواهند شد، معرفت پیدا می‌کند.[۳۹]

شیخ محمد حسین اصفهانی: ایشان مقام علمی امام را از آنچه آخوند گفتند، هم بالاتر می‌داند و در تعلیقه خود بر کلامِ نقل شده از صاحب کفایه می‌افزاید: چرا چنین نباشد، حال آنکه او در سیر خود به سوی عوالم قدسی، با عالم قل کلی اتصال می‌یابد و مقام او مقام عقل نخستین می‌شود که از عالم نفس کلی، که همان عالم لوح محفوظ است، بالاتر است؟! گرچه عبارت صاحب کفایه اشعار به آن دارد که آخرین درجه صعود رسول گرامی در حرکت استکمالی او عالم محفوظ است.[۴۰]

شیخ محمد حسین مظفر: شیخ در کتابی مستقل با اقامه ادله متعدد، قائل به احاطه علمیِ امام آن هم مطلق، فعلی و حضوری به همه امور است؛ چنان‌که در عبارتی آورده: مراد از "علم امام" در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجی جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام است؛ افزون بر آنکه، بیان آنها از ویژگی‌های مام و وظایف اوست. همچنین مراد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چراکه روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت، حجت بر بندگان نبوده، بلکه امامتش باطل می‌شود. همچنین علم امام شامل اطلاع بر زمان رستاخیز و اجل‌ها و و دیگر اموری که به ظاهر به خداوند متعال اختصاص دارد، نیز می‌گردد؛ حتی مواردی که آیه ذیل بیان کرده است: إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ...[۴۱] زیرا روایات خاصی، با صراحت بیان می‌کنند که خداوند ائمه ما را بر اموری از این قبیل نیز آگاه کرده است[۴۲]»[۴۳].
۹. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛
آقای حسن رهبری در مقاله «علم پیامبر و امام در تفسیر "من وحی القرآن"» در این‌باره گفته‌ است:

«دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می‌کنید:

۱. شیخ مفید که از نخستین تدوین کنندگان اعتقادات اسلامی و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که: «إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی إلیهم من الغلاه»[۴۴]. بیان شیخ مفید زمانی بیشتر آشکار می‌شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می‌دهد: «آگاهی امامان (ع) به همه فنون و زبان‌ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان (ع): از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان‌اند».

شیخ مفید در کتاب «مسائل العکبریه» در پاسخ به این پرسش‌ها که چرا امیرالمؤمنین (ع) با وجود آگاهی از کشته شدنش به سوی مسجد رفت؟ چرا امام حسین (ع) با آگاهی از بی‌وفایی و کمک نکردن مردم کوفه و کشته شدنش به سوی کوفه حرکت کرد؟ چرا امام حسن (ع) ...؟ و ... چنین پاسخ می‌گوید: «هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام (ع) همه حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند و اگر کسی بگوید امام (ع) همه حوادث را بدون استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را که سخن بدون دلیلی می‌گوید، تصدیق نمی‌کنیم... آری! امیرالمؤمنین (ع) ظاهراً از کشته شدنش خبر داشت و قاتل خود را می‌شناخت، ولی از زمان دقیق مرگش آگاه نبود؛ همچنین امام حسین (ع) و...».

ایشان در کتاب «الفصول المختاره» که از مناظره خود با دانشمند معتزلی گزارش می دهد، با این سؤال مواجه می‌شود که امام عصر (ع) به نظر شما از ترس دشمنان، در پرده غیبت به سر می برد؟ آیا از شما هم که دشمن او نیستید، می‌ترسد؟ و اگر نمی‌ترسد، چرا برای شما ظاهر نمی‌شود تا مشکلاتتان را زدوده و احترام و نامتان را بلند دارد؟ شیخ چنین پاسخ می‌دهد: «اگر باورم بر این بود که امام (ع) از درون انسان‌ها آگاه است و چیزی از اسرار درونی بر او پوشیده نیست، آگاهی ایشان از درون خودم را هم می‌پذیرفتم؛ ولی چنین باوری نداشته و ندارم. علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی او از اسرار و نهان‌ها، منوط به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام (ص) یا رؤیای صادقه و همانند آنهاست».

۲. سید مرتضی از شاگردان تیزهوش و از دست پروردگان مشهور شیخ مفید است. مطالبی که از او در این باره به دستمان رسیده، حاکی از همفکری او با استاد خود در مسئله علم پیامبر (ص) و امام (ع) است. در عصر او قاضی عبدالجبار معتزلی کتابی به نام «المغنی فی ابواب التوحید و العدل» نوشته و در بخش پایانی آن به طور گسترده‌ای به مسئله امامت پرداخته است. او در این کتاب اعتقادات شیعه و برخی احتجاجات را که در آن روز در موضوع امامت شایع بوده، مورد نقد و رد قرار داده است. سید مرتضی سکوت را در مقابل تخطئه موضوع امامت جایز ندانسته و کتاب «الشافی فی الامامه» را در رد سخنان عبدالجبار معتزلی نگاشته است. گزینه‌هایی از مطالب آن را که شاهد گفتار ما در این جستار است، در زیر می خوانیم: معاذ الله که بگوییم واجب است امام (ع) همه علوم را بداند. آری، علومی را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است. پس لازم نیست امام (ع) غیب بداند».

ایشان در پاسخ به سؤالی می‌گویند: «ما آگاهی امام (ع) را در مسائلی که خارج از حوزه ریاست و احکام شرعی بوده و در مواردی که با اعلمیت و حق تقدم ایشان در جامعه منافات ندارد، لازم نمی دانیم، ... اما در مقام قضاوت میان صنعتگرانی که شکایت پیش امام می برند، وظیفه امام (ع) آن است که مسئله را به کارشناسان ذی ربط ارجاع داده و مطابق نظر آنان داوری نماید...؛ البته در میان دانشمندان ما افرادی معتقدند که امام (ع) مَبلغ جراحاتی را که دیه آنها در شرع مشخص نیست، می دانند و روایاتی دراین باره آورده‌اند، ولی ما بر مطالبی که در ابتدا گفتیم، اعتماد داریم».

آن بزرگوار در پاسخ به ایراد دیگری به شیعه می‌نویسد: «می‌گویند: بنا به دیدگاه شیعه، امامان (ع) باید در مقام داوری، از باطن افراد و تمام صنایع و حرفه‌ها خبر داشته باشند تا بتوانند قضاوت درست انجام داده و موجب تضییع حقوق صاحبان حق نگردند. از آنان باید پرسید: آیا بر اساس احکام اسلامی، آگاهی از بواطن امور، معیار قضاوت شرعی است تا امام (ع) را مکلف به آن بدانیم؟ یعنی آنچه ملاک قضاوت شرعی است، همان داوری بر مبنای ظواهر و شواهد است، نه آگاهی از بواطن افراد، هرچند که حکم صادر شده مطابق با واقعیت نباشد. اعتقاد ما غیر از این نیست».

سید مرتضی سپس در قالب پاسخ به سؤال دیگری ضمن تردید در حجیت خبر واحد، در مورد زمان اعطای علوم لازم در امامت برای امام (ع) چنین می‌نویسد: «ما آگاهی امام (ع) به همه احکام دین و کمال عقل ایشان را از زمان تولد لازم نمی‌دانیم، بلکه آن را لازمه دوران امامتش می‌دانیم».

ایشان در جایی دیگر می‌نویسند: «امام حسین (ع) در پیش بینی خود، گمان فریب کاری برخی از مردم را نمی‌داد و ناتوانی اهل حق را از یاری رسانی‌اش حدس نمی‌زد».

۳. کراجکی: خداوند بسیاری از اسرار غیبی و رویداد‌های آینده را به قدری که صلاح دانسته، به امامان (ع) آموخته است؛ نه بیشتر. امامان (ع) از همه اسرار درونی انسان‌ها و دیگر امور غیبی همیشه آگاه نیستند، و به همه آنچه خدا آگاه است، احاطه ندارند.

۴. شیخ طوسی پس از سید مرتضی، ریاست علمی و معنوی شیعه را به ویژه در علم فقه و کلام بر عهده داشته و با تدوین کتاب‌های گوناگونی در علوم اسلامی، بیشترین نقش را در پایه گذاری و نظام بخشی اعتقادات شیعی ایفا نموده است. همفکری و همگرایی او با سید مرتضی در موضوع علم امام، به تلخیص و تنظیم مجدد کتاب «الشافی» توسط شیخ طوسی می‌انجامد تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شیخ در تأیید دیدگاه استادش سید مرتضی در مقدمه آن کتاب می‌نویسد: «من کتاب شریف سید مرتضی را مشتمل بر مسائل مهم امامت و محتوی ادله مورد اعتماد اصحابمان دیده‌ام. او در این کتاب به اوج قله رسیده و هرکس در این موضوع چیزی نوشته، از او اخذ و اقتباس کرده و به ساحت او فرود آمده است».

در آن کتاب، مطالب زیر نیز به چشم می‌خورد: «ما لازم نمی‌دانیم امام (ع) غیر از احکام، چیز‌های دیگر را که مربوط به احکام شرعی نیست، بداند»؛ «امام حسین (ع) نمی‌دانست در این سفر مدینه تا کربلا کشته می‌شود».

در تفسیر تبیان شیخ نیز این مطالب جلب توجه می‌کند. وی در تفسیر آیهوَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۴۵] می‌نویسد: «یعنی من از علم‌هایی که مخصوص خداوند متعال است، با خبر نیستم...؛ همانا به اندازه‌ای می‌دانم که پروردگارم درباره قیامت، بهشت، جهنم و دیگر چیزها برایم آموخته است. ادعای فرشته بودن هم ندارم؛ زیرا انسانی هستم که نیاکان مرا می‌شناسید؛ و آنچه فرشتگان توان انجام آن را دارند، من ندارم». و در تفسیر آیهوَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ [۴۶] می‌نویسد: «یعنی اینکه اگر آگاه به علم غیب بودم، همانا می دانستم که در آینده از تجارات چه چیز سودمند و چه چیز زیان آور است؛ پس از چیزهایی که سودآورند می‌خریدم و از زیان دِه‌ها پرهیز می‌کردم؛ و بدین طریق اموال و خیراتم را می‌افزودم». شیخ طوسی همانند سید مرتضی بر این باور است که: آگاهی امام (ع) از علومی که خارج از حوزه احکام دینی است، لازم نیست. امام (ع) مطالب خارج از حوزه دین را به افراد خبره و معتمد در هر رشته ارجاع می‌دهد. آگاهی امام (ع) از درون انسان‌ها ضرورتی ندارد.

ایشان درباره زمان اشراف کلی امام (ع) به معلومات لازم، با توضیح بیشتری در سخن سید مرتضی می‌نویسد: «امام (ع) در مسند امامت، باید در مسائلی که با شرح وظایف او همخوانی دارد، عالم باشد، اما بیش از آن ضروری نیست. چه لزومی دارد که امیرالمؤمنین (ع) در زمان حیات پیامبر خدا (ص)، و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) با وجود پدرشان، از همه احکام دینی مطلع باشند؟ بلکه شایستگان به امر امامت، دانش لازم را از امام (ع) پیشین خود فرا می‌گیرند؛ به طوری که تا پایان عمر امام (ع) قبلی به حد کمال رسیده باشند».

۵. شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان بیان می‌کند: «برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می‌کنند بر اینکه آنان معتقدند امامان (ع) علم غیب می‌دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می‌توان دارای صفت علم غیب دانست که به تمامی علوم به طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از علی (ع) و دیگر امامان (ع) نقل کرده‌اند، همگی اطلاعاتی است که از رسول خدا (ص) به آنان انتقال یافته، و پیامبر (ص) هم از خداوند متعال آموخته است». «ما کسی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از انسان‌ها را دارای صفت علم غیب بداند؛ و هرکس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه امامیه از این عقیده مبراست».

۶. ابن‌شهرآشوب: «پیغمبر (ص) و امام (ع)، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود که معلومات بی‎پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند»[۴۷].
۱۰. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعه المصطفی العالمیه)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:
  1. شیخ صدوق می‌گوید: خداوند متعال اسم اعظم خود را در آغاز سوره‌های قرآن، نهان ساخته است و تنها خاندان عصمت و طهارت را از این اسم آگاه کرده و به معرفت آن، مفتخر ساخته است. جهتش این است که اگر خدای تعالی این اسم را به همه مردم می‌‌آموخت و آن را برای همه آشکار می‌‌نمود، عده‌ای از آن اسم سوء استفاده می‌کردند و آن را در برابر پیامبران و امامان به کار می‌بردند.(...)
  2. شیخ مفید در مورد دیگر، علم امام به تفصیل وقایع و جزئیات حوادث را نمی‌پذیرد و در پاسخ این پرسش که چرا حضرت امیر با آنکه می‌دانست در مسجد کوفه کشته خواهد شد به مسجد رفت؟ می‌گوید: اجماع شیعه بر آن است که امام حکم شرعی هرچه را که پیش بیاید می‌داند اما چنین اجماعی ندارد که امام به تمامی رخداد‌هایی که در آینده پیش می‌آید علم و آگاهی تفصیلی داشته باشد و تمام جزئیات آنها را بداند.(...) خلاصه اینکه شیخ مفید اصل علم غیب را برای ائمه قبول دارد ولی آن را از صفات واجب برای امام نمی‌داند. وی معتقد است علم غیب امام ذاتی نیست بلکه مستفاد از علم خداوند است و با اعلام و اطلاع اوست که از امور غیبی آگاه می‌شود، به علاوه گستره آن محدود است.
  3. سید مرتضی علم به امور غیر شرعی از قبیل صنایع، وقایع آینده، اسرار درونی و امور غیبی که ربط به امامت و وظایف امام ندارد، را برای امام لازم و ضروری نمی‌داند. او از اشکال عبدالجبار معتزلی که می‌گوید: لازمه علم امام به همه احکام این است که او از امورغیبی مانند باطن شهود و گواهان، آگاه باشد، چون ممکن است در این امور نیز به امام رجوع شود و نیاز به داوری امام باشد. این‌گونه پاسخ می‌دهد که بین احکام شرعی و این امور غیبی تفاوت است، چون در احکام شرعی امام حاکم بر مردم و رئیس بر آنهاست و لذا اگر برخی از احکام شرعی و تعبدی را نداند، پیامد آن خطا و اشتباه در اجرای احکام دینی است. در حالی‌که نسبت به باطن امور و وقایع پنهان، خداوند حکمی ندارد تا امام موظف به آگاهی و عمل به آن باشد. بنابراین از علم به جمیع احکام، علم به امور غیبی لازم نمی‌آید. سید مرتضی درباره غایبات گفته است: خبر دادن از آینده شرط امامت نیست، هرچند از طریق اخباری که شایع و مشهور است، ما می‌دانیم امامان از غائبات خبر داده‌اند و این دلیل است بر اینکه خدای متعال آنان را از این امورآگاه ساخته است(...).
  4. ابن طاووس معتقد است ائمه (ع) بدون تعلّم و شاگردی کردن نزد کسی عالم شده‌اند. به نظر او امامان شیعه حتی نزد پدران خود نیز علم نیاموخته‌اند. وی در این باره می‌گوید: علوم ائمه که خود نشانه‌ای الهی و معجزه‌ای ربانی است، مهم‌ترین دلیل بر امامت ایشان است، زیرا آنان هرگز نزد معلم و استادی زانو نزده و از کسی نیاموخته‌اند (...) بلکه هرگاه امامی از دنیا می‌رفت، امام بعدی که به نصب امام پیشین جانشین او بود، علم و همه کمالاتی را که برای مقام امامت بدان نیاز داشت وارث می‌شد. هرچند ابن طاووس از واژه علم لدنی استفاده نکرده است، اما تفسیری که درباره علوم ائمه نموده است بر علم لدنی منطبق می‌شود. ابن طاووس معتقد است که علم غیب ذاتی، مخصوص خداوند است و هیچ انسان سلیم العقل و با بصیرت نمی‌گوید که بشر علم غیب ذاتی دارد. بنابراین، اگر برخی گفته‌اند، شیعه امامیه معتقد است که پیامبر و امامان، علم غیب دارند دروغ است؛ اما آنچه برخی از عالمان شیعه می‌گویند، این است که خدای متعال بر اساس مصالح اگر بخواهد، انبیا و اولیای خاص خودش را در صورت نیاز آنها از امور پنهانی آگاه می‌سازد و اگر هم مصلحت نباشد، آنها را بر آنان می‌پوشاند(...).
  5. ابن میثم امکان اخبار از غیب و امور پنهانی را مستدل می‌سازد و چنین می‌گوید: شناخت امور غیبی در خواب ممکن است. بنابراین، در بیداری نیز ممکن است. بسیاری از ما در خواب اموری را می‌بینیم‌ که مربوط به آینده است و در بیداری عین آن امور برایش اتفاق می‌افتد و صدق رؤیا ثابت می‌شود. این مطلب برای کسانی که چنین خواب‌هایی دیده‌اند روشن است و کسانی هم که چنین خواب‌هایی را تجربه نکرده‌اند به تواتر از دیگران شنیده‌اند. وقتی چیزی در عالم خواب که اکثر قوای انسانی به حالت تعطیل در می‌آید، ممکن باشد، در عالم بیداری به طریق اولی ممکن خواهد بود.(...)
  6. طبری ضمن این که می‌گوید: علم ائمه، لدنی است و آنان نزد هیچ کس برای فراگیری دانش زانو نزده است، می‌افزاید: امام به تمام کتاب‌های آسمانی و همچنین همه زبان‌های شرق و غرب آگاه‌اند(...).
  7. علامه مجلسی در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت امیر، علم غیب را از خود نفی می‌کند و می‌گوید، آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که آن را از دانشمندی آموخته‌ام، علم غیب، اطلاع از اموری است که خداوند در آیه شریفه إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ[۴۸]. شمرده است، چنین می‌گوید: بارها گفته‌ایم که آگاهی نداشتن ائمه از غیب، بدان معنا است که آنان علم غیب ذاتی و بدون تعلیم ندارند، اما علم غیب تعلیمی که از راه وحی یا الهام تحقق می‌گیرد، مسلماً انبیا و اولیا از آن برخوردارند، چون عمده معجزات انبیا و اوصیا از قبیل همین اخبار غیبی و اطلاع از امور پنهانی است، چنان‌که یکی از وجوه اعجاز قران کریم نیز خبر دادن از امور غیبی است.
  8. آیت‌الله مکارم شیرازی می‌نویسد: در بحث علم غیب پیامبر و امام گفته‌ایم رهبران و پیشوایان معصومی که به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمی‏‌توانند خالی از علم غیب و آگاهی بر اسرار گذشته و آینده بوده باشند، چرا که حوادث امروز با گذشته و آینده در ارتباط و پیوند نزدیکی است.

از مجموع این سخنان استفاده می‌شود که به اعتقاد امامیه، پیامبران و امامان با تأیید و افاضه پروردگار با عالم غیب ارتباط داشته‌اند»[۴۹].

  • «متکلمان امامیه، علم خطاناپذیر برای امام قایل‌اند و معتقدند علم امام، علم اکتسابی و اجتهادی نیست تا خطا بردار باشد، بلکه علم موهوبی و لدنی است و با عصمت همراه است، به این معنا که شرط عصمت در امام، شامل عصمت عملی (عصمت از گناه) و علمی (عصمت در حوزه علم و معرفت) هر دو می‌شود. ابن قبه[۵۰]، می‌نویسد: همانا حجت از عترت کسی است که جامع علم دین، معصوم و امین بر قرآن است.[۵۱] شیخ مفید[۵۲]، می‌گوید: "امامانی که در اجرای احکام و برپایی حدود و حفظ شرایع و تربیت بشر، جانشینان پیامبران‌اند، همچون آنان معصوم‌اند و صدور گناه صغیره (هم) از آنان روا نیست. چنان‌که روا نیست آنان در امور دینی و احکام شرعی دچار سهو و نسیان شوند. و این دیدگاه مورد قبول همه امامیه است، مگر تعداد اندکی از آنها که با تکیه بر ظاهر برخی روایات، اعتقاد فاسد و نادرست پیدا کرده‌اند، در حالی که آن روایات تأویلاتی بر خلاف اعتقاد آنان دارد".[۵۳] مرحوم مظفر[۵۴]، نیز می‌نویسد: "ما معتقدیم، امام (ع) مانند نبی اکرم (ص) واجب است که دارای عصمت باشد و از جمیع زشتی‌های آشکار و پنهان از دوران کودکی تا مرگ مصونیت داشته باشد، همان‌گونه که باید هر نوع اشتباه، خطا و فراموشی در امان باشد؛ زیرا امامان پاسداران شرع و نگهبانان توحید هستند و تمام دلایلی که می‌گویند انبیا] باید معصوم باشند، همان دلائل عصمت امام را ضروری می‌داند".[۵۵] استاد سبحانی(معاصر)، می‌نویسد: "امامی که پس از پیامبر (ص) می‌خواهد وظایف رسالت را ادامه دهد باید همانند پیامبر (ص)، عالم و آگاه به تمام احکام و پیراسته از خطا و اشتباه باشد.[۵۶] استدلال بر خطاناپذیری علم امام متکلمان امامیه، دلائل متعددی عقلی و نقلی بر لزوم عصمت امامان (ع) آورده‌اند که در اینجا بنا به ضرورت به دو دلیل عمده و مهم عقلی که اکثر علمای امامیه بر وجوب عصمت امام مطرح کرده‌اند، اشاره می‌شود:

اول: امتناع تسلسل: قالب استدلال به طور فشرده این‌گونه است: ملاک نیازمندی افراد به امام، مکلف بودن و خطاپذیری آنان است، حال اگر امام معصوم نباشد، ملاک نیازمندی به امام در او نیز موجود است و او خود به امام دیگری نیاز خواهد داشت. این سخن در مورد امام دوم نیز جاری است که اگر معصوم نباشد به امام سومی نیاز خواهد بود و بدین ترتیب ادامه یافته و به تسلسل می‌انجامد و تسلسل به دلیل عقلی محال و باطل است. بنابراین، باید امام معصوم باشد تا گرفتار تسلسل در امامت نشویم. علامه حلی این برهان را بدین صورت تقریر کرده است: اگر امام معصوم نباشد تسلسل لازم می‌آید و تالی (تسلسل) باطل است پس مقدم (معصوم نبودن امام) نیز مانند آن باطل خواهد بود. بیان شرطیه (ملازمه بین مقدم و تالی) آن است که مقتضی برای وجوب نصب امام، امکان سر زدن خطا از مردم است. پس اگر این مقتضی در حق امام نیز ثابت باشد، لازم می‌آید برای او نیز امام دیگری باشد و در نتیجه تسلسل رخ می‌دهد، مگر آنکه به امامی منتهی شود که ارتکاب خطا از او روا نباشد که در این صورت، همو امام اصلی خواهد بود. [۵۷]

دوم: حفظ شریعت: امام مانند پیامبر (ص) حافظ و نگهبان شریعت است. پس بایستی معصوم باشد؛ زیرا مراد از حفظ شریعت، نگهداری علمی و عملی شرع است و روشن است که حفظ شریعت در علم و عمل تنها با داشتن عصمت ممکن است؛ زیرا غیر معصوم دست‌کم دچار خطا می‌شود و در نتیجه نمی‌تواند از دین به طور کامل صیانت کند و این با هدف شارع در حفظ همه شریعت منافات دارد.[۵۸] عصمت امام در روایات ما نیز مورد تأکید قرار گرفته است. به طور نمونه، امیرالمؤمنین (ع) در روایتی نشانه‌هایی را برای امام ذکر می‌کند که بر عصمت منطبق است، از جمله اینکه دانسته شود او از همه گناهان کوچک و بزرگ پاکیزه است و در مقام فتوا نمی‌لغزد و در پاسخ‌گویی دچار خطا و اشتباه نمی‌شود و هرگز سهو و نسیان بر او چیره نمی‌گردد[۵۹]»[۶۰].
۱۱. آقای رنجبر (پژوهشگر وبگاه راسخون)؛
آقای جواد رنجبر، در مقاله «کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام» در این‌باره گفته‌ است: «علمای کلام، درباره علم امام (ع)، دیدگاه‌های مختلفی دارند: برخی معتقدند که علم امام (ع) فضیلت دارد؛ و برخی معتقدند که علم امام (ع) فضیلت ندارد؛ و برخی برآنند که علم امام (ع) بالقوه می‌باشد؛ و صاحب‌نظران دیگر قائلند که علم امام (ع) در احکام فضیلت دارد؛ و در موضوعات بالقوه می‌باشد؛ البته به جز مواردی که اثبات امامت بر آن متوقف شده باشد»[۶۱].
۱۲. پژوهشگران بنیاد فرهنگی امامت.
پژوهشگران بنیاد فرهنگی امامت، در پاسخ به این پرسش آورده‌اند:

«مرحوم شیخ مفید، در موارد متعدّد، به مسأله آگاهی امام (ع)، اشاره داشته و نقطه نظرات خود را در این مقوله، بیان کرده است. از آن جمله، به سه مورد اشاره می‌شود:

  1. در اوائل المقالات، اظهار داشته است: «ان الائمه من آل محمد قدکانوا یعرفون ضمائر بعض العباد ویعرفون مایکون قبل کونه ولیس ذلک بواجب فی صفاتهم ولاشرطاً فی امامتهم وانما اکرمهم اللّه تعالی به واعلمهم ایاه للطف فی طاعتهم والتمسک بامامتهم ولیس ذلک بواجب عقلاً ولکنه وجب لهم من جهة السماع فاما اطلاق القول علیهم بانهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لان الوصف بذلک انما یستحقّه من علم الاشیاء بنفسه لابعلم مستفاد وهذا لایکون الاللّه عزّوجل وعلی قولی هذا جماعة اهل الامامة الا من شذ عنهم من المفوضه ومن انتمی‌الیهم من الغلاة»[۶۲] عبارت فوق، در بر دارنده نکات گوناگونی است که توضیح داده می‌شود:
    1. امامان (ع) در برخی از موارد، از نهان آدمیان اطّلاع داشند. همچنین در مواردی، قبل از وقوع حادثه از آن آگاه بودند. این مطلب، جنبه اثباتی دارد که در مواردی، امامان (ع) شیعه، علم و آگاهی فوق بشر عادی داشتند. بنابراین، نمی‌توان دانش آنان ر، در سطح بشر عادی محدود دانست. از سوی دیگر، از مایه‌ای مفهومی‌ برخوردار است که امامان (ع) به تمامی‌ وقایع، اطلاع پیشین نداشتند. همچنین، نهانِ آدمیان در تمامی‌ احوال، برای آنان مکشوف نبود.
    2. آگاهی محدود ائمه (ع) به نهان آدمیان و حوادث آینده، ویژگی لازم عقلی برای آنان نیست. نمی‌توان گفت که عقل و خرد آدمی، لازم می‌داند که امام (ع)، نسبت به حوادث تکوینی، آگاهی افزونی داشته باشد. هرچند که این مطلب، کرامت و لطفی است که خد، در حق آنان روا داشته و آنان ر، به این مزیت آراسته و ادله نقلی از آن، پرده برداشته‌اند.
  2. شیخ مفید در همان کتاب، می‌نویسد: «القول فی معرفة الائمه بجمیع الصنایع وسایر اللغات: اقول انه لیس بممتنع ذلک منهم (ع) ولا واجب من جهة العقل والقیاس وقد جاء ت اخبار عمن یجب تصدیقه بان ائمة آل محمد قدکانوا یعلمون ذلک فان ثبت وجب القطع به من جهتها علی الثبات ولی فی القطع به منها نظر واللّه الموفق للصواب وعلی قولی هذا جماعة من الامامیه وقد خالف فیه بنو نوبخت رحمهم اللّه واو جبوا ذلک عقلاً وقیاساً ووافقهتم فیه المفوضه کافة وسائر الغلاة» مطالب فوق را، در محورهای ذیل می‌توان توضیح داد:
    1. آگاهی امامان (ع) نسبت به حرفه، پیشه‌ها و لغات و لهجه، محال و غیر ممکن نیست. این مطلب، بدان معناست که بایستی آن را در سطح ممکنات قابل وقوع عالم هستی دانست.
    2. عقل و خرد، آگاهی فوق را برای امام (ع) لازم و واجب نمی‌شمرد. نمی‌توان آن را در سطح صفاتی چون: عصمت، آگاهی به احکام شرعی و... دانست که عقل، آن موارد را جزو صفات ضروری برای امام (ع) می‌داند و بدون آن، تحقق امامت را غیر ممکن می‌شمرد.
    3. روایاتی از طریق ائمه (ع) رسیده است که امامان (ع)، از چنان آگاهی برخوردار بودند. در فرضی که این روایات، بتوانند قطع‌آور باشد و ما را به صحت مضمون آن مطمئن کنند، در این صورت بایستی آن را پذیرفت. ولی شیخ مفید اظهار می‌کند که من نتوانسته‌ام به چنان اطمینان ویقینی دست یابم.
    4. در نهایت کلام، شیخ مفید اظهار می‌کند که در این نظر، گروهی از امامیه با من هم نظرند ولی بنی نوبخت، مخالفت کرده واین نوع آگاهی ر، برای امام (ع)، لازم و ضرورت عقلی شمرده‌اند و در این مسأله، مفوّضه و دیگر غالیان با آنان، هم نظرند.
  3. مرحوم شیخ مفید در الفصول المختاره از مناظره خویش با یکی از بزرگان معتزله یاد می‌کنند و او را به زیرکی و حذاقت می‌ستاید. این مناظره، درباره غیبت، صورت گرفته است. معتزلی، از شیخ مفید می‌پرسد: آیا غیبت امام عصر (ع)، در دیدگاه شیعه، به خاطر ترس از دشمنان است، یا هراس از شیعه هم دخالت دارد؟ شیخ مفید، در پاسخ می‌گوید: هم دشمنان امام (ع) و هم برخی از شیعه، در مسأله غیبت امام (ع) دخالت دارند؛ زیرا ممکن است که اگر امام (ع) خود را بر شیعه، نشان دهد به خاطر جهاتی یا ارتداد جویند و یا مکان امام را نشان دهند. معتزلی، پرسش را ادامه می‌دهد که آیا فکر می‌کنی که امام (ع) از توهم هراس به دل راه دارد؟ شیخ مفید در پاسخ می‌گوید که من نسبت به خود، اطمینان کامل دارم. در این قسمت، معتزلی پرسشی را مطرح می‌کند و شیخ مفید پاسخ می‌دهد. جواب وی، به مقوله علم امام (ع) ارتباط می‌یابد. «اذا لم یکن الامام فی تقیة منک فما باله لایظهر لک فیعرفک نفسه بالمشاهدة ویریک معجزة ویبین لک کثیراً من المشکلات ویؤنسک بقربه ویعظم قدرک بقصده... فقلت له: اول ما فی هذاالباب اننی لااقول لک ان الامام یعلم السرائر وانه مما لایخفی علیه الضمائر فتکون قد اخذت رهنی انه یعلم منی ما اعرفه من نفسی واذا لم یکن ذلک مذهبی وکنت اقول انه یعلم الظواهر کما یعلم البشر وان علم باطناً فباعلام اللّه عزّوجل له خاصة علی لسان نبیه بما اودعه اللّه ایاه من النصوص علی ذلک او بالمنام الذی یصدق ولایخلف ابداً او لسبب اذکره غیر هذا فقد سقط سؤالک من اصله لان الامام اذا فقد علم ذلک من جهة اللّه اجاز علیّ ما یجیزه علی غیری ممن ذکر فاوجبت الحکمة تقیّته منی وانما تقیّته منی علی الشرط التی ذکر آنفا ولم اقطع علی حصوله لامحاله ولم اقل ان اللّه عزّوجل قد اطلع الامام علی باطنی وعرفه حقیقة حالی قطعاً». مناظره کننده شیخ مفید را، با این سؤال مواجه می‌کند که اگر براستی، امام (ع) غایب، از تو هراسی بر دل ندارد، چرا خود را برتو ظاهر و آشکار نمی‌گرداند و معجزات خود را بر تو نمی‌نمایاند، مشکلات بسیار تو را حل نمی‌کند، با نزدیک کردن تو به خویش، ارج تو را نمی‌افزاید و... مرحوم شیخ مفید، در پاسخ می‌گوید: که اگر من بدان عقیده بودم که امام (ع) غایب، نهان آدمی‌ را می‌داند و هیچ سرّ درونی بر او، مخفی نمی‌ماند، در این فرض بایستی می‌پذیرفتم که امام (ع)، آنچه را از خود می‌دانم، بدان آگاه و داناست، ولی من بر این اعتقاد نبوده و نیستم. شیخ مفید، دیدگاه خویش را درباره علم امام (ع)، بدین گونه بیان می‌کند: علم امام (ع) همچون علم بشری در محدوده ظواهر است و اما علم وی به بواطن واسرار، از طریق تعلیم خداوندی است. حال یا از طریق پیامبر (ص) و یا از راه رؤیای صادقه و یا راههای دیگر. بر مبنای فوق، شیخ مفید سؤال را پاسخ می‌دهد که اگر خداوند، نهان من را در اختیار امام (ع) نگذارد، طبیعی است که امام (ع) با من همسان دیگران برخورد کند و کاردانی و خرد ورزی امام (ع). اقتضای آن داشته باشد که از من همچون دیگران، تقیه کند و من چنان اعتقادی ندارم که خداوند، واقعیت درون و سرّ پنهان من را، در اختیار امام (ع) گذارده باشد.

در تکمله کلام شیخ مفید بایستی گفت که: این نکته که علم غیر عادی امام (ع) به تعلیم خداوندی است، مورد اتفاق همگان است، امّا ویژگی دیدگاه، وی در آن است که خداوند، می‌تواند براساس حکمت خویش، پاره‌ای از آن گونه دانشها را به امام (ع)، اعطا نکند؛ مثل، حقیقت و باطن شخص یا اشخاصی را، در اختیار وی نگذارد.

در تلخیص آرای شیخ مفید در مقوله علم امام (ع)، نکات ذیل را می‌توان برشمرد:

  1. امامان (ع) شیعه، در مواردی از باطن افراد اطلاع داشته‌اند و یا از حوادثی قبل از وقوع، خبر داده اند.
  2. ویژگی فوق، ضرورت عقلی برای امام (ع) نیست و نمی‌توان آن را در کنار صفاتی چون: عصمت، آگاهی از احکام دینی و... صفتِ لازم برای امام (ع) دانست.
  3. امامان (ع) را نمی‌توان به وصف آگاه به علم غیب به گونه نامحدود ستود؛ زیرا این وصف از خصایص خداوند است.
  4. آگاهی، ائمه (ع) به زبانها وحرفه، نکته‌ای نیست که عقل ضرورت آن را دریابد، بلکه روایاتی در این زمینه است که قابل نقد و بررسی است.
  5. آگاهی ائمه (ع)، به باطن انسانها، از ناحیه خداوند است و همو می‌تواند باطن برخی از آدمیان را بر او نهان کند و در نتیجه امام (ع)، به آن وقوف نیابد»[۶۳].

پرسش‌های وابسته

  1. ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  2. آیا علم معصوم حضوری است یا حصولی؟ (پرسش)
  3. آیا علم معصوم به طور دفعی یا تدریجی به او داده می‌شود؟ (پرسش)
  4. آیا علم معصوم تام و بی‌کران است یا محدود؟ (پرسش)
    1. دلایل قایلان به تام بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)
    2. دلایل قایلان به محدود بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)
    3. چگونه روایات دال بر تام بودن علم معصوم با روایات دال بر محدود بودن علم معصوم او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  5. آیا علم معصوم تفصیلی و با جزئیات است یا اجمالی و کلی؟ (پرسش)
  6. آیا علم معصوم دائمی است؟ (پرسش)
    1. اگر علم معصوم دائمی است پس چرا گاهی به برخی نوشته‌ها برای کسب اطلاعات مراجعه می‌کند؟ (پرسش)
  7. آیا علم معصوم ذاتی است یا خداوند به او علم می‌آموزد؟ (پرسش)
  8. آیا علم معصوم اکتسابی است یا موهبتی؟ (پرسش)
  9. آیا علم معصوم فعلی است یا شأنی؟ (پرسش)
  10. دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    1. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    2. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    3. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    4. دیدگاه‌های دانشمندان حدیث در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    5. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    6. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    7. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    8. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    9. دیدگاه فرقه وهابیت در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. کتاب علم الامام از مرحوم شیخ محمدحسین مظفر؛ کتاب نامبرده که در سال ۱۳۸۳ هجری قمری در نجف چاپ شده، دارای هشتاد و چهار صفحه است و هدف اصلی آن این است که ثابت کند امام به همه چیز -حتی به چیزهایی که در اخبار آمده است که آنها را غیر از خدا هیچ کس نمی‌داند- علم حضوری دارد و در دانستن آنها با خدا شریک است.
  2. کتاب القضاء، ص۵۱. این کتاب از آیت الله میرزا محمدحسن آشتیانی است.
  3. این قسمتی است از مکتوبی که ایشان در پاسخ بعضی از اهل منبر قم نوشته‌اند.
  4. بحار، چاپ جدید، ج۲۶، ص۲۱.
  5. اُمراءِ هستی، ص۲۲۴؛ جواهرالولایة، ص۳۲۱.
  6. بحار، چاپ جدید، ج۴۲، ص۲۵۷.
  7. مقاله اقوال علما در علم امام (ع)؛ چاپ شده در علم امام (ع)، ص۴۱۱-۴۱۳.
  8. علامه حلی، نهج المسترشدین، ص۶۳. و انوار الملکوت، ص ۲۰۶ و نهج الحق و کشف الصدق؛ ص ۱۶۸ و الوامع الالهیه، ص ۳۳۳ و المسلک فی اصول الدین، ص ۲۰۵ و ۲۰۶ و تجریدالاعتقاد، ص ۲۶۳-۲۶۶ و کشف المراد، ص ۳۸۳.
  9. الذخیرة فی علم الکلام، ص۴۲۹ و شرح جمل العلم و العمل، ص ۱۹۴ و ۱۹۵.
  10. همان، ص ۴۲۹ و ۴۳۰.
  11. شیخ طوسی، الاقتصاد الی الطریق الرشاد، ص۱۹۲. همچنین ر.ک: تلخیص الشافی، ج۱۱، ص۲۴۵.
  12. تلخیص المحصل، ص ۴۱۷.
  13. کلام نوین اسلامی ج۲ ص۳۷۲-۳۸۳.
  14. ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، المسائل العکبریة، تحقیق: علی اکبر الهی خراسانی، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ج۶، ص ۶۹-۷۱.
  15. شریف مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیاء، تحقیق: فارس حسّون کریم، ص۲۷۰؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی؛ تلخیص الشافی، تحقیق و تعلیق سید حسین بحرالعلوم، ج۴، ص۱۹۰.
  16. شیخ طوسی، همان، ج۱، ص۲۵۲. البته مرحوم شیخ طوسی در جلد۴ صفحه۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌‏دهد و خود تصریح می‌‏کند که در این مسأله نظر و اشکال دارد: «وهذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی‏رحمه الله فی هذه المسألة ولی فی هذه المسألة نظر»
  17. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن‌شهرآشوب، پنداشته‌‏اند که حتی می‏توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر این که دلیلی بر علم غیب مطلق امام‏(ع) وجود ندارد، بلکه علم امام‏(ع) به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. (ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص ۲۱۱؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج۳، ص۱۳۱).
  18. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  19. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱.
  20. مؤمن الطاق؛ ص۲۰۳.
  21. "و لیس الی تکذیب الاخبار سبیل و الوجه ان نقطع علی کمالهم (ع) فی العلم و العصمه فی اصول النبوه و الامامه".
  22. "اتفقت الامامیه، علی ان امام الدین، لا یکون الا معصوماً من الخلاف الله تعالی، عالما بجمیع علوم الدین، کاملا فی الفضل، به اینا من الکل بالفضل ، فی اعمال التی یستحق بها النعیم المقیم"، مفید، اوائل المقالات، ۱۴۱۴ ،ص۳۹.
  23. بررسی علم امام از دیدگاه شیخ مفید، فصلنامه فلسفی کلامی، پاییز ۱۳۸۹ (شماره ۴۵) ص ۳۰۲.
  24. الایضاح با مقدمه آقای ارموی، ص ۱۰۱.
  25. "العالم بالدین احق بالامامة ممن لا علم له امال الدین و تمام النعمة"؛ ص۹۹-۱۰۰؛ نقض کتاب الاشهاد، ضمیمه مکتب در فرآیند تکامل ، ص۲۰۹.
  26. اشافی فی الامامة، ج۲، ص۱۵-۱۹؛ تلخیص الشافی، ج۱، ص۲۳۵؛ شیخ طوسی نظر استاد خمد را می‌پذیرد (تمهید الاصول ، ص۸۱۰، الشیعة فی المیزان، ص۴۲-۴۳.
  27. کنزالفوائد ج۱. ص۲۴۱-۲۴۴.
  28. تلخیص المحصل، ص۴۳۰؛ تجریدالاعتقاد، ص۲۶۳-۲۶۶؛ رک: الذخیره، ص۴۲۹.
  29. قواعدالمرام فی علم الکلام، ص۱۷۹؛ النجاة فی القیامة (با تفاوت اندکی این معنا را بیان می‌کند).
  30. شرح اصول کافی؛ ج۲،ص۴۸۲، ۵۱۸ و ۵۶۱.
  31. امامت از دیدگاه امامیه و زیدیه، ص۶۳ و ۶۴
  32. متشابه القرآن و مختلفه، ابن شهرآشوب، ص ۲۱۱.
  33. شبهه‌زدایی از قیام امام حسین، فصلنامه فرهنگ کوثر، شماره ۵۲، ص۶۶ و ۶۷.
  34. وثانیتها العلم بما یحتاج الی العلم به فی امامته من العلوم الدینیه والدنیاویه کالشرعیات والسیاسات والآداب و دفع الخصوم و غیر ذلک لانه لا یستطیع القیام بذلک مع عدمه؛ (تلخیص المحصل، ص ۴۳۰ رساله الامامة).
  35. قواعد المرام، ص ۱۷۹.
  36. شیعه امامیه و علم امام ص ۱۷۶ الی۱۷۹ .
  37. شیخ انصاری، ج۱، ص۳۷۴.
  38. محقق مشکینی، حاشیه کفایة الاصول، ج۱، ص۴۶۲ و ۴۶۳.
  39. آخوند خرسانی، کفایة الاصول، ص۲۷۹.
  40. محمد حسین اصفهانی، نهایة الدرایة فی شرح الکفایة، ج۱، ص۶۶۳.
  41. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست...»؛ سوره لقمان، آیه ۳۴.
  42. محمد حسین مظفر، علم الإمام و کمیته و کیفیته عن طریقی العقل و النقل، ص ۱۲ و ۱۳؛ نیز علی شیروانی، پژوهشی در باب علم امام، ص۳۷،۳۶.
  43. گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه، فصلنامه تحقیقات کلامی، شماره ۳، ص۴۱-۴۶.
  44. امامان (ع) گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می دانستند، ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط امامت ائمه (ع) نمی‌باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی از مفوّضه و کسانی که غلوّ کنندگان که به آنان پیوسته‌اند.
  45. من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم؛ سوره هود، آیه: ۳۱.
  46. اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و هیچ بلا به من نمی‌رسید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  47. دانشنامه موضوعی قرآن
  48. «بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است».
  49. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۰.
  50. م قبل از ۳۱۹ق.
  51. "ان الحجة من العترة لایکون الا جامعاً لعلم الدین معصوماً م‍ؤتمناً علی الکتاب"؛ ابن قبه رازی، محمد، نقض الاشهاد، چاپ شده در کمال الدین و تمام النعمة شیخ صدوق، ص۹۵.
  52. م۴۱۳ق.
  53. مفید، اوائل المقالات، ص ۷۴.
  54. م۱۳۸۸ق.
  55. مظفر، محمدرضا، عقائد الامامیة، ص ۶۷.
  56. سبحانی، جعفر، عقاید اسلامی، ص۴۶۵.
  57. "ان الامام لو لم یکن معصوماً لزم التسلسل، و التالی باطل فالمقدم مثله، بیان الشرطیة: ان المقتضی لوجوب نصب الامام هو تجویز الخطا علی الرعیة، فلو کان هذا المقتضی ثابتاً فی حق الامام وجب ان یکون له امام آخر، و یتسلسل او ینتهی الی امام لا یجوز علیه الخطا فیکون هو الامام الاصلی")؛ حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد، ص ۱۸۴.
  58. مظفر، محمدحسن، دلائل الصدق، ج ۲، ص ۱۴.
  59. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۵، ص ۱۶۴.
  60. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۲۲۰ الی ۲۲۳.
  61. کنکاشی در کیفیت و سرچشمه‌های علم امام.
  62. اوائل المقالات، ص۷۷.
  63. بنیاد فرهنگی امامت