دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ علم معصوم
مدخل اصلیعلم معصوم

دیدگاه‌های دانشمندان مسلمان در باره ویژگی‌های علم معصوم (ع) چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث علم معصوم است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم معصوم مراجعه شود.

پاسخ نخست

رنجبر

حجت الاسلام و المسلمین دکتر محسن رنجبر، در مقاله «بررسی علم امام حسین به شهادت» در این‌باره گفته‌ است:

«دیدگاه شیخ مفید[۱]، سید مرتضی[۲] و شیخ طوسی[۳]: بر اساس این دیدگاه، مقتضای ادله، بیش از این نیست که امام (ع) باید به تمامی احکام دینی و مسائل مورد نیاز و سؤال مردم علم داشته باشد، ولی دلیلی بر آگاهی امامان (ع) از تمامی حوادث گذشته، حال و آینده وجود ندارد.[۴] بنابراین ائمه (ع)، اجمالاً و به طور سربسته از امور آینده و از جمله سرنوشت خویش آگاه بودند، چنان که امام حسین (ع) می‌‏دانست که سرانجام شهید خواهد شد، اما نمی‌‏دانست در سال ۶۱ هجری در راه سفر به کوفه، شهید خواهد شد. نظر دوم که نظر بسیاری از اندیشمندان شیعه است:ائمه‏(ع) افزون بر علم به احکام شریعت، به تمامی حوادث گذشته، حال و آینده علم داشتند، مگر اموری که از اختصاصات علم الهی است مانند زمان فرا رسیدن قیامت یا در دایره بدائات قرار می‏‌گیرد.[۵] از این رو امامان (ع) از تمام حوادث و جزئیات آینده و از جمله این که در چه زمان و مکانی و به دست چه کسی یا کسانی شهید خواهند شد، آگاه بودند، اما این علم غیب مانند معجزه برای پیامبران از ابزارهای امامت بوده و برای امام (ع) ایجاد تکلیف نمی‏‌کرد، بلکه امام (ع) موظف بود طبق ظواهر امر و مجاری طبیعی و عادی عمل کند»[۶].

پاسخ‌های دیگر

۱. حجت الاسلام و المسلمین باقری؛
حجت الاسلام و المسلمین باقری در پایان‌نامه کارشناسی‌ارشد خود با عنوان «بررسی علم اولیای الهی» در این‌باره گفته است:

«گرایش‌های فکری موجود در این موضوع را با اجمال می‌توان در سه گرایش زیر خلاصه کرد:

الف) باورمندان به علم پیامبر و امام در محدوده نیازهای تبلیغی و رسالتی دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می‌کنید:

۱. مرحوم شیخ مفید: از نخستین تدوین‌کنندگان اعتقادات اسلامی‌ و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که: امامان (ع) گاهی از دل برخی از مردم خبر ‌داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می‌دانستند، ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط امامت ائمه نمی‌باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی‌ داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی‌از مفوّضه و کسانی که غلوّ ‌کنندگان که به آنان پیوسته‌اند[۷]. بیان شیخ مفید زمانی بیشتر آشکار می‌شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می‌دهد: آگاهی امامان به همه فنون و زبان‌ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان: از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان‌اند.

شیخ مفید در کتاب "مسائل العبکریه" در پاسخ به این پرسش‌ها که چرا امیرالمؤمنین (ع) با وجود آگاهی از کشته ‌شدنش به سوی مسجد رفت؟ چرا امام حسین (ع) با آگاهی از بی‌وفایی و کمک نکردن مردم کوفه و کشته‌ شدنش به سوی کوفه حرکت کرد؟ چرا امام حسن (ع) ...؟ و ... چنین پاسخ می‌گوید: هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام همه حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند و اگر کسی بگوید امام همه حوادث را بدون استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را که سخن بدون دلیلی می‌گوید، تصدیق نمی‌کنیم... . آری! امیرالمؤمنین (ع) ظاهراً از کشته شدنش خبر داشت و قاتل خود را می‌شناخت، ولی از زمان دقیق مرگش آگاه نبود؛ همچنین امام حسین (ع) و... .

ایشان در کتاب "الفصول المختاره" که از مناظره خود با دانشمند معتزلی گزارش می‌دهد، با این سؤال مواجه می‌شود که امام عصر (ع) به نظر شما از ترس دشمنان، در پرده غیبت به سر می‌برد. آیا از شما هم که دشمن او نیستید، می‌ترسد؟ و اگر نمی‌ترسد، چرا برای شما ظاهر نمی‌شود تا مشکلاتتان را زدوده و احترام و نامتان را بلند دارد؟ شیخ چنین پاسخ می‌دهد: "اگر باورم بر این بود که امام از درون انسان‌ها آگاه است و چیزی از اسرار درونی بر او پوشیده نیست، آگاهی ایشان از درون خودم را هم می‌پذیرفتم؛ ولی چنین باوری نداشته و ندارم. علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی او از اسرار و نهان‌ها، منوط به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام یا رؤیای صادقه و همانند آنهاست.

سخنان شیخ مفید حاوی نکات زیر است:

  1. امامان (ع) از دانش فوق بشری برخوردارند، ولی این به مفهوم آگاهی آنان از همه حوادث و مسائل نیست.
  2. امامان (ع) دارای علم غیب نیستند؛ زیرا علم غیب عبارت است از دانش ذاتی و احاطه کامل به تمام پدیده‌های هستی، که جز خداوند، کسی را یارای داشتن آن نیست.
  3. امامان (ع) دارای علم غیب نیستند؛ زیرا علمی‌ که از جانب خداوند اخذ شود، علم اکتسابی است و بدان علم غیب نمی‌گویند.
  4. علم امام اکتسابی است، نه ذاتی.
  5. آگاهی امام از علوم غیبی منوط به اراده خداوند است، نه شخص امام.
  6. امامان (ع) در مواردی از درون افراد و یا برخی از رویدادهای آینده اطلاع داده‌اند، ولی این کار به مفهوم آگاهی امام از درون همگان نیست.
  7. آگاهی از امور غیبی از شرایط و صفات امامت نیست.
  8. دیدگاه که شیخ مفید در علم امام مطرح می‌کند، دیدگاه بسیاری از علمای معاصر ایشان است.

۲. مرحوم سید مرتضی: از شاگردان تیزهوش و از دست‌پروردگان مشهور شیخ مفید است. مطالبی که از او در این باره به دستمان رسیده، حاکی از همفکری او با استاد خود در مسئله علم پیامبر و امام است. در عصر او قاضی عبدالجبار معتزلی کتابی به نام "المغنی فی ابواب التوحید و العدل" نوشته‌ و در بخش پایانی آن به‌طور گسترده‌ای به مسئله امامت پرداخته است. او در این کتاب اعتقادات شیعه و برخی احتجاجات را که در آن روز در موضوع امامت شایع بوده، مورد نقد و رد قرار داده است. سید مرتضی سکوت را در مقابل تخطئه موضوع امامت جایز ندانسته و کتاب "الشافی فی الامامه" را در رد سخنان عبدالجبار معتزلی نگاشته است. گزینه‌هایی از مطالب آن را که شاهد گفتار ما در این جستار است، در زیر می‌خوانیم: معاذ الله که بگوییم واجب است امام همه علوم را بداند. آری، علومی‌ را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است. پس لازم نیست امام غیب بداند". ایشان در پاسخ به سؤالی می‌گویند: ما آگاهی امام را در مسائلی که خارج از حوزه ریاست و احکام شرعی بوده و در مواردی که با اعلمیت و حق تقدم ایشان در جامعه منافات ندارد، لازم نمی‌دانیم، ... اما در مقام قضاوت میان صنعتگرانی که شکایت پیش امام می‌برند، وظیفه امام آن است که مسئله را به کارشناسان ذی ربط ارجاع داده و مطابق نظر آنان داوری نماید...؛ البته در میان دانشمندان ما افرادی معتقدند که امام مَبلغ جراحاتی را که دیه آنها در شرع مشخص نیست، می‌دانند و روایاتی دراین باره آورده‌اند، ولی ما بر مطالبی که در ابتدا گفتیم، اعتماد داریم. آن بزرگوار در پاسخ به ایراد دیگری به شیعه می‌نویسد: می‌گویند: بنا به دیدگاه شیعه، امامان باید در مقام داوری، از باطن افراد و تمام صنایع و حرفه‌ها خبر داشته باشند تا بتوانند قضاوت درست انجام داده و موجب تضییع حقوق صاحبان حق نگردند. از آنان باید پرسید: آیا بر اساس احکام اسلامی، آگاهی از بواطن امور، معیار قضاوت شرعی است تا امام را مکلف به آن بدانیم؟ یعنی آنچه ملاک قضاوت شرعی است، همان داوری بر مبنای ظواهر و شواهد است، نه آگاهی از بواطن افراد، هرچند که حکم صادر شده مطابق با واقعیت نباشد. اعتقاد ما غیر از این نیست. سید مرتضی سپس در قالب پاسخ به سؤال دیگری ضمن تردید در حجیت خبر واحد، در مورد زمان اعطای علوم لازم در امامت برای امام چنین می‌نویسد: «لأنّا لم نوجب کون الإمام عالماً بجمیع الدین من لدن خلقه و کمال عقله و إنما نوجبه فی الحال الّتی یکون اماماً»[۸]. ایشان در جایی دیگر می‌نویسند: امام حسین (ع) در پیش‌بینی خود، گمان فریب‌کاری برخی از مردم را نمی‌داد و ناتوانی اهل حق را از یاری رسانی‌اش حدس نمی‌زد.

از سخنان سید مرتضی علاوه بر نکاتی که از سخنان شیخ مفید مستفاد بود، به وضوح، نکات زیر قابل دریافت می‌باشد:

  1. گستره آگاهی امام محدود به نیازهای دینی جامعه و نیازهای ریاستی آنان است.
  2. آگاهی امام در حوزه ‌وظایف خود به‌قدری است که هیچ‌وقت مانع از حق تقدم ایشان در جامعه نگردد.
  3. وظیفه امام در مسائل فنی و کشف جرایم و امثال آن، رجوع به افراد خبره و کارشناسان است؛ و ملاک داوری او در قضاوت‌ها همانا شهود و نظر کارشناسان ذی‌ربط می‌باشد.
  4. شناخت امام از باطن انسان‌ها مربوط به حوزه امامت و احکام شرعی نیست.
  5. بی اعتمادی سید به خبر واحد.
  6. بی‌اطلاعی امام حسین (ع) از وضعیت کوفه و میزان وفاداری اهالی آن.

۳. مرحوم کراجکی: خداوند بسیاری از اسرار غیبی و رویداد‌های آینده را به قدری که صلاح دانسته، به امامان: آموخته است؛ نه بیشتر. امامان از همه اسرار درونی انسان‌ها و دیگر امور غیبی همیشه آگاه نیستند، و به همه آنچه خدا آگاه است، احاطه ندارند.

۴. مرحوم شیخ طوسی: پس از سید مرتضی، ریاست علمی‌ و معنوی شیعه را به‌ ویژه در علم فقه و کلام بر عهده داشته و با تدوین کتاب‌های گوناگونی در علوم اسلامی، بیشترین نقش را در پایه‌گذاری و نظام‌بخشی اعتقادات شیعی ایفا نموده است. همفکری و همگرایی او با سید مرتضی در موضوع علم امام، به تلخیص و تنظیم مجدد کتاب "الشافی" توسط شیخ طوسی می‌انجامد تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شیخ در تأیید دیدگاه استادش سید مرتضی در مقدمه آن کتاب می‌نویسد: من کتاب شریف سید مرتضی را مشتمل بر مسائل مهم امامت و محتوی ادله مورد اعتماد اصحابمان دیده‌ام. او در این کتاب به اوج قله رسیده و هرکس در این موضوع چیزی نوشته، از او اخذ و اقتباس کرده و به ساحت او فرود آمده است.

در آن کتاب، مطالب زیر نیز به چشم می‌خورد:

"ما لازم نمی‌دانیم امام غیر از احکام، چیز‌های دیگر را که مربوط به احکام شرعی نیست، بداند".

"امام حسین (ع) نمی‌دانست در این سفر مدینه تا کربلا کشته می‌شود".

در تفسیر تبیان شیخ نیز این مطالب جلب توجه می‌کند. وی در تفسیر آیه﴿وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۹] می‌نویسد: «یعنی من از علم‌هایی که مخصوص خداوند متعال است، با خبر نیستم...؛ همانا به اندازه‌ای می‌دانم که پروردگارم درباره قیامت، بهشت، جهنم و دیگر چیزها برایم آموخته است. ادعای فرشته بودن هم ندارم؛ زیرا انسانی هستم که نیاکان مرا می‌شناسید؛ و آنچه فرشتگان توان انجام آن را دارند، من ندارم.

و در تفسیر آیه﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ [۱۰] می‌نویسد: یعنی اینکه اگر آگاه به علم غیب بودم، همانا می‌دانستم که در آینده از تجارات چه چیز سودمند و چه چیز زیان‌آور است؛ پس از چیزهایی که سودآورند می‌خریدم و از زیان‌دِه‌ها پرهیز می‌کردم؛ و بدین طریق اموال و خیراتم را می‌افزودم.

شیخ طوسی همانند سید مرتضی بر این باور است که:

  1. آگاهی امام از علومی‌ که خارج از حوزه احکام دینی است، لازم نیست.
  2. امام مطالب خارج از حوزه دین را به افراد خبره و معتمد در هر رشته ارجاع می‌دهد.
  3. آگاهی امام از درون انسان‌ها ضرورتی ندارد.

ایشان درباره ‌زمان اشراف کلی امام به معلومات لازم، با توضیح بیشتری در سخن سید مرتضی می‌نویسد: «و إنّما یجب أن یکون الامام عالماً بما اسند الیه فی حال کونه اماماً فأما قبل ذلک فلا یجب أن یکون عالماً و لایلزم أن یکون امیرالمؤمنین (ع) عالماً بجمیع الشرع فی حیاه النبی (ص) او الحسن والحسین (ع) عالمین بجمیع ذلک فی حیاه ابیهما بل انما یؤخذ المؤهل للامامه العلم ممن قبله شیئاً بعد شیء لیتکامل عند آخر نفس من الامام المتقدم علیه بما اسند الیه[۱۱]

۵. مرحوم شیخ طبرسی صاحب تفسیر مجمع البیان: برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می‌کنند بر اینکه آنان معتقدند امامان: علم غیب می‌دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می‌توان دارای صفت علم غیب دانست که به تمامی‌ علوم به‌ طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از علی (ع) و دیگر امامان نقل کرده‌اند، همگی اطلاعاتی است که از رسول خدا (ص) به آنان انتقال یافته، و پیامبر هم از خداوند متعال آموخته است. ما کسی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از انسان‌ها را دارای صفت علم غیب بداند؛ و هر کس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه امامیه از این عقیده مبرّ است.

۶. مرحوم ابن‌شهرآشوب: پیغمبر و امام، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود که معلومات بی‌پایان داشته باشند؛ در حالی‌ که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند.

تا اینجا با گفتمان دیدگاه نخست درباره علم امام که از فحول و برجستگان تاریخ کلام و فقه، تفسیر شیعه بودند آشنا شدیم. پیروان این گروه هرچند گاه در صراحت گفتار، تعریف علم غیب، تبیین موضوع و تعیین مرزهای دانایی امام با هم تفاوت‌هایی داشتند که در صورت مجال رساله، قابل تفکیک و تطبیق بیشتری بود، اما در مجموع، واقعیت این است که رویکرد کلامی‌ این دانشمندان شیعه عبارت است از:

  1. علم امام اکتسابی است نه حضوری؛
  2. علم امام محدود به آن مقدار اطلاعاتی است که خداوند در اختیار آنان قرار داده‌ است و همه علوم را شامل نمی‌شود.

دانشمندان قدیم ما همچون شیخ مفید، سید مرتضی و شیخ طوسی که پایه‌گذاران نظام فکری شیعه در عصر غیبت بوده‌اند و استخراج و تدوین و قالب‌بندی اعتقادات شیعی را از قرآن و حدیث نمایندگی کرده‌اند، به دنبال خود همفکرانی همچون کراجکی، شیخ طبرسی و ابن‌شهرآشوب را دارند که بر همان دیدگاه آنان پای فشرده و از آن دفاع کرده‌اند.

ب) باورمندان به علم گسترده و نامحدود امام با استثناء علم مخصوص واجب تعالی مثل علم به ذات خودش دیدگاه قبلی را با توجه به وجود کتاب‌های مدون کلامی، روایی و تفسیری در دوران آغاز غیبت، از آن زمان مورد بررسی قرار دادیم. در بررسی این دیدگاه، پیشینه‌ای از آن دوران قابل تحصیل نیست؛ مگر اینکه گاه در گزارش‌های علمی‌ شیخ مفید می‌خوانیم که ابو اسحاق اسماعیل بن نوبختی علم امام را نامحدود می‌دانستند. اما در مجموع، این دیدگاه نیز به‌ ویژه در قرون اخیر، طرفداران جدی داشته و دارد:

۱. مرحوم مولی مهدی نراقی:امام دارای عقل بالفعل است و عقل بالفعل آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشد، به‌ نحوی که گویا آنها را مشاهده می‌کند؛ و هیچ‌ یک از آنها از ذهن او زائل نشوند؛ و این معنی برای آن حضرت علی (ع) ثابت بود. ایشان در اثبات این مدعا ضمن آوردن روایاتی از اهل سنت و شیعه، به افضلیت و اعلمیت حضرت علی (ع) در علم شرایع و احکام و ادیان، در فنون جنگی و اسلحه و در مدیریت و کشورداری اشاره کرده‌اند. اما واقعیت این است که دیدگاه قبلی منکر این فضایل نیست، بلکه بیش از آن را نیز می‌گویند! تنها سخن در آن است که آنان اینها را علم غیب نمی‌دانند، بلکه آموخته‌هایی می‌دانند از جانب الهام و آموزش پیامبر رحمت!.

۲. مرحوم عبدالحسین موسوی لاری:اعتقاد به علم امام هرچند از ضروریات دینی نیست، اما تحصیل و معرفت تفصیلی آن برای خواصِ از اهل علم واجب است تا بدان باور قلبی داشته باشند. اما برای عوام، اعتقاد قلبی و زبانی کفایت می‌کند. برگزیدگان الهی همواره از همه امور مربوط به حال، گذشته و آینده آگاه‌اند و چیزی از رویدادهای جهان بر آنان پوشیده نمی‌ماند.

۳. مرحوم مظفر: کتابی مستقل و تا حدودی مفصل که نخستین بار در علم امام نگارش یافته و از علم فعلی و مطلق در معصومان جانبداری کرده است، مربوط به ایشان است که در سال ۱۳۸۵ق در نجف اشرف به چاپ رسیده است. بنا به دیدگاه این اندیشمند: امام علم حضوری به همه جزئیات حوادث حتی قیامت دارد. هر چیزی را که خدا می‌داند، او هم می‌داند. تنها تفاوتی که علم خدا با علم امام دارد، در این است که علم غیب در پروردگار ذاتی، و در ائمه (ع) عرضی است.

۴. مرحوم علامه طباطبایی: در رساله علم امام، از دانش نامحدود در پیامبر (ص) و امام (ع) دفاع نموده و بیشتر با نگاه روایی آن را پذیرفته است، ولی در تفسیر المیزان، روال محتاطانه‌ا‌ی پیموده است که گاه چندان با دیدگاه گروه نخست قابل تشخیص نیست. ایشان در رساله علم امام (ع) می‌نویسند: امام به حقایق جهان هستی در هرگونه شرایطی که وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند، و آنها که بیرون از دایره حس می‌باشند. مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. و در تفسیر المیزان چنین نوشته است: پاره‌ای از مغیبات و از آن جمله مسئله قیامت هست که جز خدای سبحان، کسی یارای علم آن را ندارد. ... تنها علم به خود قیامت این طور نیست، بلکه علم به خصوصیات و اوصاف آن نیز همین طور است. سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدای تعالی این است که غیر او هرچه باشد، وجودش محدود است؛ و ممکن نیست که از حدّش بیرون شده و به آنچه خارج از حدّ او و غایب از اوست آگاه شود، و معلوم است که هیچ موجودی، غیر محدود و غیر متناهی، محیط به تمام اشیاء نیست؛ مگر خدای تعالی. پس تنها او عالم به غیب است. علم غیب آدمی‌ را به تمامی‌ خیر و شرّها واقف می‌سازد و عادتاً معقول نیست کسی که به همه خیر و شرّها اطّلاع دارد، از اطّلاعات خود استفاده نکند؛ و اگر کسی تمامی‌ خیرات را به خود جلب نکرده و همه شرور را از خود دفع نمی‌کند، باید بفهمیم که قطعاً علم غیب نداشته است. رسولان در هر چیزی که تحقق یافتن رسالت‌شان مشروط برآن باشد که نسبت به آن علم غیب داشته باشند، این علم را خواهند داشت. نگاهی به این دیدگاه‌های متفاوت از علامه طباطبایی، داوری درباره ایشان را مقداری دشوار می‌نماید. گاه او را موافق با گروه نخست معتقد به علم محدود پیامبر و امام می‌توان یافت و گاهی مدافع سرسخت گروه دوم معتقد به علم نامحدود در پیامبر و امام می‌توان دید. به نظر می‌رسد که ایشان آن‌گاه که با دید قرآنی و تفسیر قرآن به قرآن موضوع را نگریسته‌اند، علم محدود معصومان: را ‌پذیرفته‌اند، و چون با دید روایی به موضوع پرداخته‌اند، به علم نامحدود آنان متوقف مانده‌اند.

۵. آیه‌الله عبدالله جوادی آملی: اولیای الهی می‌توانند بر اثر درجات گوناگونی که دارند، هر کدام به بعضی از درجات غیب آگاهی پیدا کنند؛ ولی انسان کامل که ولی‌الله مطلق و مظهر اسم اعظم است، به همه مخازن غیبی آگاهی دارد. به نظر آیت‌الله جوادی آملی، معصومان: به‌عنوان انسان‌های کامل و مظاهر اسمای الهی، محرم اسرار خداوندی بوده و چیزی در عالم کون از علم آنان پوشیده نیست. این دیدگاه، باور بیشتر دانشمندانی است که به موضوع علم امام با گرایش فلسفی عرفانی پرداخته‌اند.

ج) تردیدکنندگان در علم محدود و علم نامحدود امام: با ستارگانی در آسمان علم و فقاهت روبرو هستیم که با اشاره‌ای کوتاه، همفکری خود را با امثال شیخ مفید و شیخ طوسی نشان می‌دهند، ولی از ادامه سخن باز مانده و آگاهی از حقیقت موضوع را به خود معصومان‌: حوالت می‌دهند.

۱. شیخ انصاری: اما در مورد گستره دانسته‌های امام و چگونگی آن، ... از روایات گوناگونی که وجود دارد، چیز مطمئنی به دست نمی‌آید؛ پس بهتر آن است که علم آن را به خود ایشان واگذاریم.

۲. ابوالحسن مشکینی: هم در کتاب "حاشیه بر کفایه الاصول" بر همان دیدگاهی است که شیخ انصاری بر آن بوده است.

۳. شهید مطهری: ایشان که می‌توان گفت در مسائل مذهبی روز، چیزی را هرچند به اجمال و گذرا فروگذار نکرده است، اما به‌‌رغم ورود در مباحث امامت و حادثه عاشورا و غیره، از ورود به این بحث پرهیز نموده و با سکوت تمام از کنار آن رد شده است. تنها مطلبی که از ایشان دیده می‌شود، عبارت زیر در کتاب حماسه حسینی است: امام، انسان مافوق است، نه مافوق انسان؛ و به همین دلیل می‌تواند سرمشق بشود. اگر مافوق انسان می‌بود، به هیچ‌وجه سرمشق نبود. لهذا به هر نسبت که ما شخصیت‌ها و حادثه‌ها را جنبه اعجاز‌آمیز و مافوق انسانی بدهیم، از مکتب بودن و از رهبر بودن خارج کرده‌ایم»[۱۲].
۲. آقای رهبری (پژوهشگر دانشگاه علمی کاربردی تبریز)؛
آقای حسن رهبری در مقاله «علم پیامبر و امام در تفسیر "من وحی القرآن"» در این‌باره گفته‌ است:

«دیدگاه برخی از عالمان شیعی را در این زمینه، در ذیل مشاهده می‌کنید:

شیخ مفید که از نخستین تدوین کنندگان اعتقادات اسلامی و سلسله جنبان نهضت فکری در جهان شیعی است، بر این باور است که: "إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بیّن الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی إلیهم من الغلاه"[۱۳]. بیان شیخ مفید زمانی بیشتر آشکار می‌شود که سخنان دیگر او را هم بدان بیفزاییم. ایشان سخن خود را چنین ادامه می‌دهد: «آگاهی امامان (ع) به همه فنون و زبان‌ها ناشدنی نیست، ولی از نظر عقل و قیاس، اعتقاد بدان واجب نیست. خبرهایی از افراد مورد اعتمادی رسیده که امامان (ع): از این مسائل آگاهی داشتند. در صورت صحیح بودن آنها، موضوع قطعیت خواهد داشت، ولی قطعیت آن از نظر من مورد تردید است... . مفوّضه و غلات موافق این سخنان‌اند».

۱ . شیخ مفید در کتاب "مسائل العکبریه" در پاسخ به این پرسش‌ها که چرا امیرالمؤمنین (ع) با وجود آگاهی از کشته شدنش به سوی مسجد رفت؟ چرا امام حسین (ع) با آگاهی از بی‌وفایی و کمک نکردن مردم کوفه و کشته شدنش به سوی کوفه حرکت کرد؟ چرا امام حسن (ع) ...؟ و ... چنین پاسخ می‌گوید: "هرگز علمای شیعه اجماع نکرده‌اند که امام (ع) همه حوادث آینده را بدون استثنا می‌داند و اگر کسی بگوید امام (ع) همه حوادث را بدون استثنا می‌داند، این را قبول نداریم و گوینده آن را که سخن بدون دلیلی می‌گوید، تصدیق نمی‌کنیم... آری! امیرالمؤمنین (ع) ظاهراً از کشته شدنش خبر داشت و قاتل خود را می‌شناخت، ولی از زمان دقیق مرگش آگاه نبود؛ همچنین امام حسین (ع) و...".

ایشان در کتاب "الفصول المختاره" که از مناظره خود با دانشمند معتزلی گزارش می دهد، با این سؤال مواجه می‌شود که امام عصر (ع) به نظر شما از ترس دشمنان، در پرده غیبت به سر می برد؟ آیا از شما هم که دشمن او نیستید، می‌ترسد؟ و اگر نمی‌ترسد، چرا برای شما ظاهر نمی‌شود تا مشکلاتتان را زدوده و احترام و نامتان را بلند دارد؟ شیخ چنین پاسخ می‌دهد: "اگر باورم بر این بود که امام (ع) از درون انسان‌ها آگاه است و چیزی از اسرار درونی بر او پوشیده نیست، آگاهی ایشان از درون خودم را هم می‌پذیرفتم؛ ولی چنین باوری نداشته و ندارم. علم امام همانند علم بشری در چهارچوب ظواهر است و آگاهی او از اسرار و نهان‌ها، منوط به اطلاع‌رسانی از سوی خداوند یا پیامبر اسلام (ص) یا رؤیای صادقه و همانند آنهاست".

۲. سید مرتضی از شاگردان تیزهوش و از دست پروردگان مشهور شیخ مفید است. مطالبی که از او در این باره به دستمان رسیده، حاکی از همفکری او با استاد خود در مسئله علم پیامبر (ص) و امام (ع) است. در عصر او قاضی عبدالجبار معتزلی کتابی به نام "المغنی فی ابواب التوحید و العدل" نوشته و در بخش پایانی آن به طور گسترده‌ای به مسئله امامت پرداخته است. او در این کتاب اعتقادات شیعه و برخی احتجاجات را که در آن روز در موضوع امامت شایع بوده، مورد نقد و رد قرار داده است. سید مرتضی سکوت را در مقابل تخطئه موضوع امامت جایز ندانسته و کتاب "الشافی فی الامامه" را در رد سخنان عبدالجبار معتزلی نگاشته است. گزینه‌هایی از مطالب آن را که شاهد گفتار ما در این جستار است، در زیر می خوانیم: معاذ الله که بگوییم واجب است امام (ع) همه علوم را بداند. آری، علومی را که لازمه زمامداری است و نیز احکام شرعی را باید بداند، ولی علم غیب نه لازمه زمامداری است و نه مربوط به احکام شرعی است. پس لازم نیست امام (ع) غیب بداند".

ایشان در پاسخ به سؤالی می‌گویند: «ما آگاهی امام (ع) را در مسائلی که خارج از حوزه ریاست و احکام شرعی بوده و در مواردی که با اعلمیت و حق تقدم ایشان در جامعه منافات ندارد، لازم نمی دانیم، ... اما در مقام قضاوت میان صنعتگرانی که شکایت پیش امام می برند، وظیفه امام (ع) آن است که مسئله را به کارشناسان ذی ربط ارجاع داده و مطابق نظر آنان داوری نماید...؛ البته در میان دانشمندان ما افرادی معتقدند که امام (ع) مَبلغ جراحاتی را که دیه آنها در شرع مشخص نیست، می دانند و روایاتی دراین باره آورده‌اند، ولی ما بر مطالبی که در ابتدا گفتیم، اعتماد داریم».

آن بزرگوار در پاسخ به ایراد دیگری به شیعه می‌نویسد: "می‌گویند: بنا به دیدگاه شیعه، امامان (ع) باید در مقام داوری، از باطن افراد و تمام صنایع و حرفه‌ها خبر داشته باشند تا بتوانند قضاوت درست انجام داده و موجب تضییع حقوق صاحبان حق نگردند. از آنان باید پرسید: آیا بر اساس احکام اسلامی، آگاهی از بواطن امور، معیار قضاوت شرعی است تا امام (ع) را مکلف به آن بدانیم؟ یعنی آنچه ملاک قضاوت شرعی است، همان داوری بر مبنای ظواهر و شواهد است، نه آگاهی از بواطن افراد، هرچند که حکم صادر شده مطابق با واقعیت نباشد. اعتقاد ما غیر از این نیست".

سید مرتضی سپس در قالب پاسخ به سؤال دیگری ضمن تردید در حجیت خبر واحد، در مورد زمان اعطای علوم لازم در امامت برای امام (ع) چنین می‌نویسد: "ما آگاهی امام (ع) به همه احکام دین و کمال عقل ایشان را از زمان تولد لازم نمی‌دانیم، بلکه آن را لازمه دوران امامتش می‌دانیم".

ایشان در جایی دیگر می‌نویسند: "امام حسین (ع) در پیش بینی خود، گمان فریب کاری برخی از مردم را نمی‌داد و ناتوانی اهل حق را از یاری رسانی‌اش حدس نمی‌زد".

۳. کراجکی: خداوند بسیاری از اسرار غیبی و رویداد‌های آینده را به قدری که صلاح دانسته، به امامان (ع) آموخته است؛ نه بیشتر. امامان (ع) از همه اسرار درونی انسان‌ها و دیگر امور غیبی همیشه آگاه نیستند، و به همه آنچه خدا آگاه است، احاطه ندارند.

۴. شیخ طوسی پس از سید مرتضی، ریاست علمی و معنوی شیعه را به ویژه در علم فقه و کلام بر عهده داشته و با تدوین کتاب‌های گوناگونی در علوم اسلامی، بیشترین نقش را در پایه گذاری و نظام بخشی اعتقادات شیعی ایفا نموده است. همفکری و همگرایی او با سید مرتضی در موضوع علم امام، به تلخیص و تنظیم مجدد کتاب «الشافی» توسط شیخ طوسی می‌انجامد تا مورد استفاده همگان قرار گیرد. شیخ در تأیید دیدگاه استادش سید مرتضی در مقدمه آن کتاب می‌نویسد: "من کتاب شریف سید مرتضی را مشتمل بر مسائل مهم امامت و محتوی ادله مورد اعتماد اصحابمان دیده‌ام. او در این کتاب به اوج قله رسیده و هرکس در این موضوع چیزی نوشته، از او اخذ و اقتباس کرده و به ساحت او فرود آمده است".

در آن کتاب، مطالب زیر نیز به چشم می‌خورد: "ما لازم نمی‌دانیم امام (ع) غیر از احکام، چیز‌های دیگر را که مربوط به احکام شرعی نیست، بداند"؛ "امام حسین (ع) نمی‌دانست در این سفر مدینه تا کربلا کشته می‌شود".

در تفسیر تبیان شیخ نیز این مطالب جلب توجه می‌کند. وی در تفسیر آیه﴿وَلاَ أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلاَ أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۱۴] می‌نویسد: "یعنی من از علم‌هایی که مخصوص خداوند متعال است، با خبر نیستم...؛ همانا به اندازه‌ای می‌دانم که پروردگارم درباره قیامت، بهشت، جهنم و دیگر چیزها برایم آموخته است. ادعای فرشته بودن هم ندارم؛ زیرا انسانی هستم که نیاکان مرا می‌شناسید؛ و آنچه فرشتگان توان انجام آن را دارند، من ندارم". و در تفسیر آیه﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ [۱۵] می‌نویسد: "یعنی اینکه اگر آگاه به علم غیب بودم، همانا می دانستم که در آینده از تجارات چه چیز سودمند و چه چیز زیان آور است؛ پس از چیزهایی که سودآورند می‌خریدم و از زیان دِه‌ها پرهیز می‌کردم؛ و بدین طریق اموال و خیراتم را می‌افزودم". شیخ طوسی همانند سید مرتضی بر این باور است که: آگاهی امام (ع) از علومی که خارج از حوزه احکام دینی است، لازم نیست. امام (ع) مطالب خارج از حوزه دین را به افراد خبره و معتمد در هر رشته ارجاع می‌دهد. آگاهی امام (ع) از درون انسان‌ها ضرورتی ندارد.

ایشان درباره زمان اشراف کلی امام (ع) به معلومات لازم، با توضیح بیشتری در سخن سید مرتضی می‌نویسد: "امام (ع) در مسند امامت، باید در مسائلی که با شرح وظایف او همخوانی دارد، عالم باشد، اما بیش از آن ضروری نیست. چه لزومی دارد که امیرالمؤمنین (ع) در زمان حیات پیامبر خدا (ص)، و امام حسن (ع) و امام حسین (ع) با وجود پدرشان، از همه احکام دینی مطلع باشند؟ بلکه شایستگان به امر امامت، دانش لازم را از امام (ع) پیشین خود فرا می‌گیرند؛ به طوری که تا پایان عمر امام (ع) قبلی به حد کمال رسیده باشند".

۵. شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان بیان می‌کند: «برخی از مفسران در تفسیر خود، شیعه را متهم می‌کنند بر اینکه آنان معتقدند امامان (ع) علم غیب می‌دانند؛ در حالی که بنا به اعتقاد شیعه، کسی را می‌توان دارای صفت علم غیب دانست که به تمامی علوم به طور ذاتی آگاه باشد، نه اینکه از دیگری فرا گرفته باشد. اگر کسی معتقد شود که فرد دیگری در این صفت با خداوند همسان و شریک است، او خارج از دین اسلام است. امّا خبرهای غیبی فراوانی که شیعه و سنّی از علی (ع) و دیگر امامان (ع) نقل کرده‌اند، همگی اطلاعاتی است که از رسول خدا (ص) به آنان انتقال یافته، و پیامبر (ص) هم از خداوند متعال آموخته است». «ما کسی از مسلمانان را نمی‌شناسیم که یکی از انسان‌ها را دارای صفت علم غیب بداند؛ و هرکس در مخلوقی به این صفت باور داشته باشد، از دین جدا شده است؛ و شیعه امامیه از این عقیده مبراست".

۶. ابن‌شهرآشوب: "پیغمبر (ص) و امام (ع)، واجب است علوم دین و شریعت را بدانند، ولی لازم نیست که علم غیب داشته باشند. زیرا آن بدین معناست که آنان از قدیم شریک خداوند در همه معلومات هستند و علم آنان نامحدود است. آنچه واجب است، این است که آنان برای خودشان عالم باشند. همانا ثابت شده که علم آنان حادث است و علم تفصیلی، جز به یک معلوم تعلّق نمی‌گیرد. اگر علم آنان نامحدود باشد، لازم می‌شود که معلومات بی‎پایان داشته باشند؛ در حالی که آن هم محال است، ولی جایز است که با تعلیم خداوند، از پاره‌ای کارهای پنهان و رویدادهای گذشته و آینده، آگاه باشند»[۱۶].
۳. آقای عظیمی (پژوهشگر جامعة المصطفی العالمیة)؛
آقای محمد صادق عظیمی در پایان‌نامه کارشناسی ارشد خود با عنوان «سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی» در این‌باره گفته‌ است:

«شیخ صدوق می‌گوید: «خداوند متعال اسم اعظم خود را در آغاز سوره‌های قرآن و در حروف مقطعه آن، نهان ساخته است و تنها خاندان عصمت و طهارت را از این اسم آگاه کرده و به معرفت آن، مفتخر ساخته است. جهتش این است که اگر خدای تعالی این اسم را به همه مردم می‌‌آموخت و آن را برای همه آشکار می‌‌نمود، عده‌ای از آن اسم سوء استفاده می‌کردند و آن را در برابر پیامبران و امامان (ع) به کار می‌بردند. بر این اساس، علم مزبور را به کسانی اختصاص داد که حجت‌های او بر مردم‌اند تا بتوانند در مواقع لزوم به وسیله آن دلیل‌ها و معجزاتی را برای اثبات حقانیت خود بیاورند»[۱۷][۱۸].

بر اساس گزارش شیخ مفید، نوبختی‌ها جزء قدیمی‌ترین کسانی است که به علم و آگاهی امام از تمامی صنعت‌ها، زبان‌ها و لهجه‌ها، اعتقاد داشته و بهره‌مندی از این دانش‌ها را عقلا برای امام لازم می‌دانسته‌اند. شیخ مفید می‌نویسد: «آگاهی امامان (ع) از حرفه و پیشه‌ها، زبان‌ها و لهجه‌ها از نظر عقلی ناممکن نیست و روایاتی نیز رسیده است که ائمه (ع) از چنان دانشی برخوردارند، اگر این اخبار ثابت شده باشند، باید به مفاد و محتوای آنها قطع پیدا کرده و مطمئن شد، هرچند من شیخ مفید به آن قطع و یقین نرسیده‌ام و گروهی از امامیه نیز با من هم نظراند، برخلاف نوبختی‌ها که این نوع دانش‌ها را برای امام از نگاه عقلی، واجب دانسته‌اند و در این مسئله مفوضه و دیگر غالیان نیز با آنان موافق‌اند»[۱۹][۲۰].

شیخ مفید علم ائمه (ع) را به اسرار درونی افراد و وقایع آینده می‌پذیرد. اما دامنه آن را محدود می‌داند و بهره‌مندی آنان از چنین آگاهی‌ها را ضرورت عقلی برای ایشان نمی‌داند. به علاوه از به کاربردن وصف عالم به غیب در مورد امامان خودداری می‌نماید. وی می‌گوید: «ائمه (ع) از ضمایر برخی از بندگان آگاه بودند و از هرچه باید بشود، پیش از شدن آن خبر داشتند، ولی این صفت واجبی در آنان یا شرطی لازم برای امامت نیست. بلکه تنها بدان جهت چنین می‌شود که خدا در حق ایشان اکرام می‌کند و این دانش را بدان جهت به آنان ارزانی می‌دارد که دیگران بهتر فرمان ایشان ببرند و به امامت آنان متمسک شوند. و این نه از طریق استدلال عقلی، بلکه از جهت وحی وسمع برای آنان واجب شده است. و اما به کاربردن وصف عالم به غیب در حق امامان به طور مطلق، روا نیست و خطای آشکار است، چرا که این وصف، تنها زیبنده خداوند است که به همه چیز علم ذاتی دارد. همه امامیه با گفته من موافقند، جز اندکی از ایشان که مفوضه و غالیان باشد»[۲۱][۲۲].

شیخ مفید علم امام به زمان شهادتش و ماجرایی که بر او وارد می‌شود را قبول دارد و لکن تفصیل و اجمال آن را تابع روایات می‌داند. او می‌گوید: «اگر مفاد روایات علم اجمالی و سربسته امام به شهادتش بود، آن‌گونه ملتزم می‌شویم و می‌پذیریم که امام به صورت سربسته از شهادت خود آگاه است و جزئیات آن را نمی‌داند. و اگر مفاد روایات علم تفصیلی امام به شهادتش بود، به آن معتقد می‌شویم و می‌پذیریم که امام تمام جزئیات شهادت خویش را می‌داند و منافاتی هم با آیه شریفه ﴿وَلاَ تُلْقُواْ بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ [۲۳] ندارد، چون ممکن است امام (ع) مأمور به صبر و تسلیم باشد تا از آن طریق به درجات عالی که جز با صبر بر شهادت به دست نمی‌آید، نائل شود»[۲۴][۲۵].

شیخ مفید در مورد دیگر، علم امام به تفصیل وقایع و جزئیات حوادث را نمی‌پذیرد و در پاسخ این پرسش که چرا حضرت امیر (ع) با آنکه می‌دانست در مسجد کوفه کشته خواهد شد به مسجد رفت؟ یا امام حسین (ع) با آنکه می‌دانست مردم کوفه او را تنها خواهد گذاشت، دعوت آنان را پذیرفت و روانه آنجا شد؟ می‌گوید: «اجماع شیعه بر آن است که امام (ع) حکم شرعی هرچه را که پیش بیاید می‌داند اما چنین اجماعی ندارد که امام به تمامی رخداد‌هایی که در آینده پیش می‌آید علم و آگاهی تفصیلی داشته باشد و تمام جزئیات آنها را بداند. بلی در برخی موارد امام (ع) با اعلام و اخبار الهی به حوادث آینده علم تفصیلی دارد. اما ادعای اینکه امام تمام حوادث آینده را می‌داند، ادعای بدون دلیل است و ما گوینده آن را تصدیق نمی‌کنیم»[۲۶][۲۷].

شیخ مفید روایاتی را که می‌رسانند ائمه (ع) از همه فنون و زبان‌ها آگاه‌اند، با تردید می‌پذیرد و می‌گوید که این علم به هیچ وجه از نظر عقلی و قیاسی برای امام ضروری نیست. وی می‌گوید: سخن در آگاهی امامان نسبت به تمامی حرفه ها و دیگر زبان‌ها به اعتقاد من از طرفی این اعتقاد نسبت به ایشان (ع) محذوری ندارد و از طرفی دیگر از نظر عقل و منطق ضرورتی وجود ندارد. روایات صحیحی نیز وجود دارد که می‌گوید امامان آل محمد (ع) از این علوم بهره‌مند بوده اند. اگر این مسأله ثابت گردید، باید نسبت به وجود این مطلب یقین حاصل نمود، البته بنده نسبت به یقین داشتن نسبت به این مطلب سخن دارم، و خداوند همراه حقیقت است.[۲۸] عبارت‌های فوق را در محورهای ذیل می‌توان تبیین نمود:

الف) آشنایی ائمه (ع) به صنعت‌ها و حرفه‌ها و زبان‌های مختلف، امتناع عقلی ندارد و آن را می‌توان مانند سایر ممکنات قابل و قوع دانست.
ب) وجود این آگاهی‌ها برای احراز مقام امامت ضرورت عقلی هم ندارد، بدین معنا که عقل و خرد علم به صنایع و لغات را در ردیف صفاتی چون عصمت و علم به احکام که جزء صفات لازم برای امام است، نمی‌شمارد.
ج) احادیثی وارده از ائمه (ع) بیانگر آن است که امامان (ع) از چنان آگاهی برخوردارند. اگر به این روایات قطع و یقین پیدا شد، باید به مضمون آنها معتقد شد و مفاد آنها را پذیرفت. ولی یقینی بودن آنها برای من شیخ مفید محل تردیداست[۲۹][۳۰].

شیخ مفید اعتقاد دارد که پیامبر (ص) و ائمه (ع)، بعد از وفات‌شان نیز از همه احوال شیعیان و پیروان خویش، به اعلام و اخبار خداوند آگاه‌اند و سخنان کسانی را که در مشاهد مشرفه با آنان نجوا می‌کنند، به لطف الهی می‌شنوند و مناجات زائرین به آنان می‌رسد. وی دلیل آن را روایاتی می‌داند که از امامان (ع) رسیده است. خلاصه اینکه شیخ مفید اصل علم غیب را برای ائمه (ع) قبول دارد ولی آن را از صفات واجب برای امام نمی‌داند . وی معتقد است علم غیب امام ذاتی نیست بلکه مستفاد از علم خداوند است و با اعلام و اطلاع اوست که از امور غیبی آگاه می‌شود، به علاوه گستره آن محدود است [۳۱][۳۲].

سید مرتضی علم به امور غیر شرعی از قبیل صنایع، وقایع آینده، اسرار درونی و امور غیبی که ربط به امامت و وظایف امام ندارد، را برای امام لازم و ضروری نمی‌داند. او از اشکال عبدالجبار معتزلی که می‌گوید: «لازمه علم امام به همه احکام این است که او از امور غیبی مانند باطن شهود و گواهان، آگاه باشد، چون ممکن است در این امور نیز به امام رجوع شود و نیاز به داوری امام باشد». این‌گونه پاسخ می‌دهد که بین احکام شرعی و این امور غیبی تفاوت است، چون در احکام شرعی امام حاکم بر مردم و رئیس بر آنهاست و لذا اگر برخی از احکام شرعی و تعبدی را نداند، پیامد آن خطا و اشتباه در اجرای احکام دینی است. در حالی‌که نسبت به باطن امور و وقایع پنهان، خداوند حکمی ندارد تا امام موظف به آگاهی و عمل به آن باشد. بنابراین، اقامه حد و یا مصادره اموال با تکیه بر شهادت شهود، در مورد کسی که واقعاً مستحق آن نبوده است، اجرای غلط حکم شرعی نیست. نتیجه اینکه از علم به جمیع احکام، علم به امور غیبی لازم نمی‌آید». وی درباره علم به کتابت می‌گوید: «علم کتابت از اموری نیست که دانستن آن برای پیامبر (ص) و امام (ع) واجب باشد، زیرا کتابت و رنگرزی جزو صناعات است و علم به صناعات و حرفه‌ها بر پیامبر (ص) و امام (ع) واجب نیست»[۳۳][۳۴].

سید مرتضی درباره غایبات گفته است: «خبر دادن از آینده شرط امامت نیست، هرچند از طریق اخباری که شایع و مشهور است، ما می‌دانیم امامان (ع) از غائبات خبر داده‌اند و این دلیل است بر اینکه خدای متعال آنان را از این امورآگاه ساخته است». سید مرتضی در مورد دیگر می‌نویسد: «امام به حکم امام بودن لازم نیست به امور غیبی و رخدادهای گذشته و آینده آگاه باشد و اگر هم خدای متعال در مواردی امام را از چنین علومی برخوردار ساخته باشد، ربط به منصب امامتش ندارد بلکه کرامت و فضیلتی است که از جانب خدا به او عنایت شده است. چنان‌که علم به سرایر و ضمایر افراد نیز برای امام واجب نیست، اگرچه در میان اصحاب کسانی مدعی‌اند که امام (ع) به ضمایر افراد و تمامی معلومات، علم دارد»[۳۵][۳۶].

سید مرتضی در نقد کسانی که می‌گویند امام به همه معلومات و تمامی حوادث و غائبات علم دارد، استدلالی را مطرح نموده است که گویای ناممکن بودن علم انسان به جمیع معلومات است. وی در سه جا به این استدلال اشاره کرده است». در اینجا یکی از عبارت‌های ایشان را نقل کرده، توضیح می‌دهیم: همانا نیازی نیست امام نسبت به امور غیبی و آنچه که در گذشته رخ داده و آنچه در آینده رخ خواهد داد آگاهی و علم داشته باشد. زیرا این باعث مشارکت ایشان با تمامی علوم قدیم متعال می‌گردد، در حالی که علوم حضرت حق بی نهایت است و لازم است که تنها خداوند نسبت به آنها عالم باشد. و نیز چندی قبل ثابت گردید که امام عامل به علم محدث می‌باشد و علم به صورت تفصیلی تنها به معلوم واحد تعلق پیدا می‌کند. بنابراین اگر نسبت به بی‌نهایت علم و آگاهی داشته باشد، لازم خواهد آمد که بی‌نهایت از معلومات وجود داشته باشد و این مسأله محال است.[۳۷] توضیح استدلال این است که علم امام (ع) به تمام حوادث جهان ناممکن است؛ زیرا هر علمی معلومی می‌خواهد و از آن جایی که حوادث عالم نامتناهی‌اند اگر امام علم به تمام حوادث داشته باشد، لازم می‌آید معلومات او مانند معلومات خداوند، نامتناهی باشد و این محال است، چون علم به معلومات نامتناهی تنها در موردی امکان دارد که علم «بنفسه و ذاتی» باشد و علم ذاتی و بنفسه تنها در ذات حق تعالی تحقق دارد. اما غیر خدا همگی علم شان مستفاد است. پس علم غیر خدا به معلومات نامتناهی محال است. به عبارت دیگر، اگر انسانی بخواهد به تمام حوادث جهان آگاه باشد، باید به واسطه صور جزئی این علم را داشته باشد و چون حوادث عالم نامتناهی و بی‌شمارند، این شخص باید صورت‌های نامتناهی و بی‌شماری در ذهن داشته باشد، در حالی که چنین چیزی محال است، چون امر متناهی نمی‌تواند ظرف برای غیرمتناهی واقع شود. ابن‌شهرآشوب نیز این استدلال را تقریبا با همین عبارت درشرح آیه شریفه ﴿وَلا أَعْلَمُ الْغَيْبَ [۳۸] طرح کرده است[۳۹][۴۰].

سید مرتضی در مورد علم و اطلاع امام زمان (ع) از احوال شیعیان می‌گوید: «امام زمان (ع) ما را می‌بیند و برما احاطه دارد و ذره‌ای ازاحوال ما براو پنهان نیست»[۴۱][۴۲]. سید مرتضی در مورد علم و اطلاع امام به شهادتش، معتقد است که امام علم اجمالی به شهادت خود دارد، نه علم تفصیلی. از مجموع فرمایشات سید مرتضی به دست می‌آید، که وی نیز مانند استاد خود شیخ مفید، علم ضروری امام را محدود می‌کند به اموری که مربوط به مقام امامت است و امام در آنها ریاست دارد، مانند احکام شرعی و تدبیر امور. اما اموری که ربط به دین و شریعت و نیز مقام امامت ندارد از حیطه علم ضروری امام خارج است و عقلاً لازم نیست امام از آنها آگاهی داشته باشد. هرچند از طریق نقلی آگاهی از این امور به طور محدود برای امام ثابت شده است. ایشان به دیدگاه مخالف علم نامحدود امام به غائبات اشاره نموده و آن را نقد کرده است[۴۳][۴۴].

ابن طاووس معتقد است علم ائمه (ع) از این قبیل علم لدنی است. یعنی آنان بدون تعلّم و شاگردی کردن نزد کسی عالم شده‌اند. به نظراو امامان شیعه حتی نزد پدران خود نیزعلم نیاموخته‌اند. وی در این باره می‌گوید: «علوم ائمه (ع) که خود نشانه‌ای الهی و معجزه‌ای ربانی است، مهم‌ترین دلیل بر امامت ایشان است، زیرا آنان هرگز نزد معلم و استادی زانو نزده و از کسی نیاموخته‌اند و هیچ کس از دوستان و دشمنان ندیده و نشنیده است که این دانش‌ها را مانند دیگران نزد کسی، حتی پدران خود آموخته باشند یا در کتابی خوانده و مطالب آن را حفظ کرده باشند، بلکه هرگاه امامی از دنیا می‌رفت، امام بعدی که به نصب امام پیشین جانشین او بود، علم و همه کمالاتی را که برای مقام امامت بدان نیاز داشت وارث می‌شد». هرچند ابن طاووس از واژه علم لدنی استفاده نکرده است، اما تفسیری که درباره علوم ائمه (ع) نموده است بر علم لدنی منطبق می‌شود. علاوه بر این، عبارتی را از غزالی نقل می‌کند که وی گفته است، علم امیرمؤمنان (ع)، علم لدنی و موهبت الهی است.[۴۵][۴۶].

ابن طاووس معتقد است که علم غیب ذاتی، مخصوص خداوند است و هیچ انسان سلیم العقل و با بصیرت نمی‌گوید که بشر علم غیب ذاتی دارد. بنابراین، اگر برخی گفته‌اند، شیعه امامیه معتقد است که پیامبر (ص) و امامان (ع)، علم غیب دارند دروغ است و از اتهاماتی بی‌پایه و اساس است که مخالفان بدون دلیل به شیعیان نسبت می‌دهند. اما آنچه برخی از عالمان شیعه می‌گویند، این است که خدای متعال بر اساس مصالح اگر بخواهد، انبیا و اولیای خاص خودش را در صورت نیاز آنها از امور پنهانی آگاه می‌سازد و اگر هم مصلحت نباشد، آنها را بر آنان می‌پوشاند. دلیل این سخن شواهدی است از عقل و نقل، مبنی بر اینکه بسیاری از انبیا و اولیا و اوصیا از بسیاری امور غیبی و پنهانی آگاه بوده‌اند. وی مواردی از امور پنهانی را که به اعتقاد وی، امام (ع) آنها را می‌داند برشمرده است که از این قراراست: علم به اخبار آسمان، آگاهی از اخبار امت‌های پیشین، آگاهی از اسرار روز قیامت، اطلاع از آجال مردم، علم به تعداد فرزندان مردم و اسامی آنها، آگاهی از کتاب‌های آسمانی گذشته مانند تورات و انجیل بدون آنکه با پیروان آنها ارتباط داشته باشد. با توجه به اینکه ابن طاووس، آگاهی امام از امور غیبی را منوط به اراده الهی و وجود مصلحت می‌داند و تصریح می‌کند که امامان (ع) بسیاری از امور غیبی را می‌داند نه همه آنها را، روشن می‌شود که وی از طرفداران محدود بودن علم امام در امور غیبی است، نه عمومیت علم امام[۴۷] [۴۸].

ابن میثم، امکان اخبار از غیب و امور پنهانی را مستدل می‌سازد و چنین می‌گوید: «شناخت امور غیبی در خواب ممکن است. بنابراین، در بیداری نیز ممکن است. بسیاری از ما در خواب اموری را می‌بینیم‌ که مربوط به آینده است و در بیداری عین آن امور برایش اتفاق می‌افتد و صدق رؤیا ثابت می‌شود. این مطلب برای کسانی که چنین خواب‌هایی دیده‌اند روشن است و کسانی هم که چنین خواب‌هایی را تجربه نکرده‌اند به تواتر از دیگران شنیده‌اند. وقتی چیزی در عالم خواب که اکثر قوای انسانی به حالت تعطیل در می‌آید، ممکن باشد، در عالم بیداری به طریق اولی ممکن خواهد بود». وی در ادامه علت اطلاع بر امور غیبی را توضیح می‌دهد و می‌نویسد: «علت اطلاع بر امور غیبی در حال خواب روشن است، چرا که در علوم اعتقادی ثابت شده است که تمامی امور گذشته و آینده برای خداوند آشکار است و نیز به اثبات رسیده است که از ویژگی‌های نفس انسانی قابلیت اتصال به محضر ربوبی است و تنها حالتی که نفس را از این اتصال باز می‌دارد، غرق شدن نفس در تدبیر بدن است. بنابراین، هرگاه برای نفس مختصر فراغتی پیش آید، چنان‌که در حال خواب پیش می‌آید، درهای حواس ظاهری بسته شده و نفس به سرشت اول خود که اتصال به حضرت حق است برمی‌گردد، لذا اموری که به نوعی با نفس انسان سروکار دارد مانند اهل و عیال و آنچه انسان به آنها بها می‌دهد، در نفس او نقش می‌بندد و سپس قوه خیال که از شأن آن صورت‌سازی معانی کلی است آنها را جمع کرده و به صورت‌هایی جزئی درمی‌آورد و بر لوح خیال ترسیم می‌کند و در حس مشترک ظاهر می‌شود. در این صورت اگر خواب مناسبت کامل با امور روزمره انسان داشته باشد تفسیر می‌شود و اگر به صورت ضد امور ظاهری و لوازم آن آشکار شود، نیازمند تعبیر است و اگر هیچ مناسبتی بین خواب و امور زندگی وجود نداشته باشد، رؤیای پریشان و بدون تعبیر خواهد بود.

اما علت اطلاع بر امور غیبی در بیداری این است که هرگاه نفس ناطقه انسان نیرومند شود و برای حفظ جوانب امور آماده شود و اداره بدن مانعی برای دیدن مبدأ و پیوندش به ذات حق نشود و قوه خیال نیز به‌اندازه‌ای توانا شود که از فرمان حس مشترک رهایی یابد، قابلیت دریافت صور کلی از جانب خدا را پیدا می‌کند. در این حال اگر برای دریافت حوادث گذشته و آینده متوجه حق تعالی گردد، صورت‌های کلی آن امور از جانب خدا به وی افاضه می‌شود. پس نفس در حفظ این امور از قوه خیال کمک می‌گیرد، و به وسیله آن، معانی دریافت شده را به امور محسوس مشابه آن برمی‌گرداند و در گنجینه خیال نگهداری می‌کند. در این حالت است که برای حواس ظاهری قابل ادراک می‌شوند. آنگاه اگر تفاوتی میان آن معانی دریافتی و این صور جزئی نباشد آن معانی وحی صریح و الهام خواهد بود و گرنه نیاز به تأویل دارد»[۴۹][۵۰].

ابن میثم معتقد است، فراگیری دانش‌های غیبی به معنای القای صور جزیی برای امام نیست، بلکه به معنای نقش بستن صور کلی امور در نفس مطمئنه امام است. وی در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت علی (ع)، دانسته‌های غیبی خود را به تعلم از پیامبر نسبت می‌دهد، می‌نویسد: «فراگیری امام علی (ع) از پیامبر گرامی (ص)، بدین گونه نبوده است که صور وقایع جزیی به آن بزرگوار القا شده باشد، بلکه معنایش این است که بر اثر طول مصاحبت با پیامبر اکرم (ص) از دوران کودکی تا زمان وفات آن حضرت، همچنین بر اثر ریاضت‌های کامل و تعلیمات درست و آگاهی به شیوه‌های سیروسلوک و تسلط نفس مطمئنه بر نفس اماره، نفس قدسی آن امام، این استعداد را پیدا کرد که با مبادی عالی ارتباط یابد و صور کلی امور غیبی در آن نقش بندد و توانایی یافت که از مغیبات خبر دهد و مردم را بدان‌ها آگاه سازد. از این‌رو، حضرت می‌فرماید: «وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي»؛ یعنی پیامبر دعا فرمود که دلم آن را نگه دارد و سینه‌ام آن را فراگیرد... اگر علومی که از جانب پیامبر (ص) به آن حضرت القا شده مشتمل بر صور جزئی بود، نیاز به این دعا نداشت؛ زیرا فهم صور جزئی و حفظ آنها برای هر صحابی عامی و غیر عامی میسر بود. چیزی که مشکل است و نیاز به دعا دارد تا دل آن را نگه دارد، قوانین کلی جهان خلقت و کیفیت انشعاب و استنتاج جزئیات از کلیات این قوانین و فراهم شدن اسبابی است که ادراک آنها را ممکن سازد». وی برای اثبات دیدگاه خود افزون بر دعای مزبور دو مؤید دیگر نیز بیان می‌کند: یکی سخن خود آن حضرت است که فرمود «عَلَّمَنِي رَسُولُ اللَّهِ أَلْفَ بَابٍ مِنَ الْعِلْمِ فَتَحَ لِي كُلُّ بَابٍ أَلْفَ بَاب»[۵۱] دیگری سخن پیامبر اکرم (ص) است که فرمودند «اعطیت جوامع الکلم و اعطی علی جوامع العلم».[۵۲] ابن میثم می‌گوید: «مقصود از گشوده شدن باب علم در حدیث اول، انشعاب قوانین کلی از امور کلی‌تر و مهم‌تر و مقصود از جوامع العلم در حدیث دوم، قوانین و قواعد کلی علم است»[۵۳][۵۴].

ابن میثم در تفسیر خطبه ۱۴۹ نهج البلاغه مطالبی بیان کرده است که نشان می‌دهد وی معتقد است مطابق این خطبه، حضرت علی (ع) از زمان و مکان شهادت خویش به صورت تفصیلی آگاه نبوده‌اند. روایت شده که امیرمؤمنان (ع) در روزهای پایانی عمر خویش در ضمن خطبه‌ای که مشتمل بر پند و اندرز است، فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ كُلُّ امْرِئٍ لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هَذَا الْأَمْرِ فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ هَيْهَاتَ عِلْمٌ مَخْزُون‏»[۵۵]. مرحوم بحرانی درباره امر پوشیده که در این خطبه آمده، معتقد است مراد از این امر واقعه شهادت آن حضرت است، و مقصود از مکنون، زمان تفصیلی و مکان آن است که از دانش‌های ویژه الهی است. البته حضرت امیر (ع)، کیفیت شهادتش را به طور اجمال از طریق خبری که پیامبر (ص) به او داده بود می‌دانست، اما زمان و مکان آن را به صورت جزئی و مشخص نمی‌دانست. این تفسیر از سوی برخی از شارحان نهج البلاغه، مورد انتقاد قرارگرفته است از جمله مرحوم هاشمی خویی این نظر را نپذیرفته، و گفته است: «چگونه می‌شود حضرت علی (ع) که به فرموده خودش به منایا و بلایا عالم است و از سرنوشت هر فرقه و گروه و محل کشته شدن آنها تا روز قیامت دانا است و از حوادثی که بعد از پیامبر اسلام (ص) واقع می‌شود، با خبر است، از زمان و مکان شهادت خودش آگاه نباشد. وی می‌گوید: مراد از امر، بی‌اعتنایی مردم به حق و مظلومیت اهلش و پیروزی باطل و پیروانش است و مراد از مکنون هم سرّو علت آن است. و نیز مراد از پوشیده ماندن، پوشیده ماندن آن برای مردم است، ولی خود آن حضرت از آن آگاه بودند. از دیگر شارحان نهج البلاغه که همین دید گاه مرحوم خویی را در تفسیر این خطبه برگزیده است و تفسیر ابن میثم را مورد نقد قرار داده است، مرحوم فیض الاسلام است[۵۶][۵۷].

طبری ضمن این که می‌گوید: علم ائمه (ع)، لدنی است و آنان نزد هیچ کس برای فراگیری دانش زانو نزده است، می‌افزاید: امام (ع) به تمام کتاب‌های آسمانی و همچنین همه زبان‌های شرق و غرب آگاه‌اند. عبارت وی چنین است: «چنان یافتم که اهل عالم از مورخان و ناقلان و محدثان اتفاق کرده بودند که ائمه شیعه از ایام طفولیت تا به کبر سن هرگز ایشان را در هیچ مجمعی و محفلی بازماندگی نبود در هیچ علمی، و از علمای طوایف و ادیان و ملل هرگز چنین مدعی ظاهر نشد، بلکه عالم بودن به علوم الهامیه و لدنیه و عالم بودند به جمله کتب سماویه و به جمله زبان‌های شرق و غرب، واین نوع نباشد الاّ به معجز محض و دلالت امامت ایشان، و هرگز ایشان را استادی نبود و معلوم نشد که از که آموختند، چنان‌که صاحب الامر در شش سالگی فتاوای اهل عالم می‌داد»[۵۸][۵۹].

علامه حلی در پاسخ این پرسش که چرا حضرت علی (ع) با اینکه می‌دانست در آن شب کشته خواهد شد، به مسجد رفت؟ سه احتمال را طرح می‌کند: یکی اینکه امیرالمؤمنین (ع) می‌دانست در آن شب کشته می‌شود، لکن زمان دقیق آن را نمی‌دانست. دوّم اینکه امام (ع)، مکان قتل را که آیا مسجد است یا جای دیگر نمی‌دانست. احتمال سوّم هم اینکه حضرت، زمان و مکان قتل را دقیقاَ می‌دانست اما تکلیف امام با تکلیف سایر مردم مغایرت دارد و آن حضرت مکلّف بود که خون شریفش را در راه خدا بذل کند، مثل مجاهدی که در جبهه جنگ موظف است ایستادگی و پایداری کند ولو این مقاومت به شهادت او بیانجامد.[۶۰][۶۱].

خواجه نصیر در کتب کلامی خویش بحث زیادی در این باره علم غیب ندارد، اما از جمله‌ای که در کتاب تجرید ذیل برشمردن افضلیت امیرالمؤمنین (ع)، آورده است، می‌توان استفاده کرد که ایشان فی الجمله علم غیب امام را پذیرفته است، چرا که وی یکی از شواهد و دلایل افضلیت امام علی (ع) را، اخبار غیبی آن حضرت دانسته است و فرموده است «ولاخباره بالغیب»؛ یکی از دلایل برتری امام علی (ع)، پیشگویی‌های غیبی آن حضرت است. البته محقق طوسی به همین مقدار اکتفا کرده است و در مورد کمّیت و گستره این علم سخنی نگفته است[۶۲][۶۳].

فیض کاشانی، درباره آگاهی امامان (ع)، از امور غیبی و همه اشیا می‌نویسد: «والاخبار فی کراماتهم (ع)، من الاخبار بالضمایر و المغیبات والمعرفه بمنطق الطیر و جمیع اللغات و ابراء اصحاب الامراض المزمنه دفعه، و احیاء الاموات، و سایر المعجزات و خوارق العادات تتجاوز عن حد الحصر و الاحصاء وهی مذکوره فی کتب العامه و الخاصه وتصانیفهما»[۶۴]. وی در مورد دیگر می‌نویسد: «آگاهی به یک امری یا اینکه از طریق حواس حاصل می‌شود، مانند دیدن، تجربه کردن، شنیدن و یا شهادت دادن کسی و یا اجتهاد و مانند این موارد، که این چنین دانشی، دانشی است متغیر، بی‌ثبات، جزئی و محدود، زیرا که چنین علمی پیش از وجود اشیا به یک نحو تعلق دارد، در حالی‌ که در هنگام وجود اشیا به گونه‌ای دیگر تعلق می‌گیرد و پس از وجود اشیا نیز به گونه‌ای دیگر، و علم‌های اکثر مردم به اشیا این‌گونه است. و یا اینکه از طریق مبادی اشیا و اسباب و غایات آنها به دست می‌آید، یک نحوه علم کلی، بسیط، محیط بر معلوم به شیوه عقلی، زیرا که هیچ چیزی نیست مگر این که دارای سبب و علت است، و علت او نیز دارای علت است، تا اینکه منتهی شود به مسبب الاسباب و علت العلل. بی‌شک هر چیزی که سببش شناخته شود، از این حیث که مقتضی آن معلول است، و آن را ایجاب می‌کند، ناگزیر خود آن چیز نیز با یک علم ضروری دایمی شناخته خواهد شد. پس هر کسی که خداوند را با اوصاف کمالی، کبریایی‌اش بشناسد و بداند که او مبدأ کل هستی و فیاض هر جود وفیضی است و نیز ملائک مقرّب و فرشتگان مدبر که صور کائنات بر اساس ترتیب سببی و مسببی از آنها تراوش می‌کند، را بشناسد، علم و آگاهی محیط و کامل به تمام اشیا و هستی و احوال آنها و احوال ملحقات آنها پیدا خواهد کرد، علمی که از هرگونه شک و تغییر و خطاپذیری پیراسته است، چنان‌که از کلیات به جزئیات مترتب بر آنها و از بسایط به مرکبات پی خواهد برد. پس او امور جزیی را – از آن جهت که دایمی و کلی هستند – می‌داند هرچند که به حسب ظاهر و هم خودشان و هم در نسبت با یکدیگر – کثیر و متغیر هستند. نمونه چنین علم و دانش، علم خداوند تبارک و تعالی و نیز علم ملائک و فرشتگان مقرب به اشیا است. چنان‌که علوم پیامبران و جانشینان آنان به احوال موجودات گذشته و آینده و به آنچه که هست و خواهد آمد تا روز قیامت، از این قبیل است»[۶۵][۶۶].

علامه مجلسی در ذیل خطبه ۱۲۸ نهج البلاغه که مطابق آن حضرت امیر (ع)، علم غیب را از خود نفی می‌کند و می‌گوید، آنچه من گفتم علم غیب نیست، بلکه دانشی است که آن را از دانشمندی آموخته‌ام، علم غیب، اطلاع از اموری است که خداوند در آیه شریفه ﴿إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَيُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الأَرْحَامِ وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَّاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ [۶۷] شمرده است، چنین می‌گوید: «بارها گفته‌ایم که آگاهی نداشتن ائمه (ع) از غیب، بدان معنا است که آنان علم غیب ذاتی و بدون تعلیم ندارند، اما علم غیب تعلیمی که از راه وحی یا الهام تحقق می‌گیرد، مسلماً انبیا و اولیا (ع) از آن برخوردارند، چون عمده معجزات انبیا و اوصیا از قبیل همین اخبار غیبی و اطلاع از امور پنهانی است، چنان‌که یکی از وجوه اعجاز قران کریم نیز خبر دادن از امور غیبی است. حتی ما نیز بسیاری از مطالب غیبی را به وسیله تعلیم خدا و رسول (ص) و ائمه (ع) می‌دانیم مانند قیامت و احوال آن، بهشت و جهنم، رجعت، قیام قائم آل محمد (ص)، نزول عیسی از آسمان و سایر چیزهایی که مربوط به قیامت و عرش و کرسی و ملائکه هستند [۶۸][۶۹].

علامه مجلسی در ادامه آن پنج موردی که در آیه ۳۴ سوره لقمان ذکر شده و علم به آنها به خدای متعال اختصاص داده شده است را توجیه می‌کند و می‌گوید: اما آن پنج موردی که در آیه ذکر شده است، چند احتمال دارد:

الف) احتمال دارد منظور این باشد که این مسائل را به طور معین و دقیق جز خدا نمی‌داند، زیرا ممکن است ائمه (ع) از مردن شخصی در فلان روز خبر بدهند اما دقیقه‌ای که روح از بدن خارج می‌شود را ندانند، چنان‌که ممکن است ملک الموت نیز این مطلب را نداند.

ب) مراد این باشد که علم حتمی و غیر قابل تغییر در مورد این مسائل، اختصاص به خدادارد و هرچه را خداوند در این مورد اطلاع داده است احتمال بداء دارد، پس ائمه (ع) علم حتمی به این‌گونه مسائل ندارند.

ج) شاید منظور این باشد که دیگران بالذات و بنفسه از این امور اطلاع ندارند. در این صورت فرقی بین این امور و سایر اسرار غیبی نخواهد بود و اما این که فقط این مسائل در آیه ذکر شده‌اند نه غیر اینها، بدین جهت است که غیب بودن آنها آشکارتر است و یا این که ذکر آنها دلیل دیگری داشته که بر ما پوشیده است.

د) مراد این است که خداوند علم این امور را به طور کلی بی‌اینکه قابل بداء باشد در اختیار احدی از بندگانش نگذاشته است، اما علم حتمی این مسائل را نزدیک به وقوع آنها، در شب قدر و یا نزدیک‌تر از آن، در اختیار اولیای خود قرار می‌دهد. همین وجه چهارم بهترین توجیه برای آیه است و روایاتی زیادی هم در تأیید این احتمال وجود دارد، چون ملک الموت باید از زمان مرگ افراد آگاه باشد. چنان‌که فرشتگان مامور ابر و باران نیز باید از وقت و زمان باران مطلع باشند و فرشتگان مدبر هم باید از زمان وقوع حوادث آگاهی داشته باشند. از توجیهاتی که علامه مجلسی برای آیه ۳۴ سوره مبارکه لقمان، بیان کرده است، استفاده می‌شود که وی قلمرو علم غیب امام را نامحدود می‌داند و هیچ امری را از علم بی‌کران امام مخفی و پنهان نمی‌داند، حتی اموری را که مطابق ظاهرآیه علم آنها اختصاص به خدا دارد[۷۰][۷۱].

علامه مجلسی در مورد آگاهی امام از حوادث گذشته و آینده، می‌گوید: «اخبار زیادی دلالت می‌کند بر این که پیامبر اکرم (ص) از همه حوادث گذشته و آینده و نیز جمیع شریعت‌ها و احکام آگاهی داشت و تمام آن را به حضرت علی (ع) تعلیم داد و آن حضرت نیز همه آن دانش‌ها را به امام حسن (ع) آموخت و این کار به همین‌گونه تا امام دوازدهم ادامه یافت، یعنی هر امامی در آخرین لحظات زندگی خود علم امامت را به امام پس از خود سپرد». وی در کتاب مرآه العقول یکی از عناوین باب مربوط به علم امام را این‌گونه قرار داده است «باب انّ الائمه یعلمون علم ماکان و مایکون و انه لا یخفی علیهم الشی صلوات الله علیهم» ائمه (ع) گذشته و آینده را می‌دانند و هیچ چیزی در این عالم هستی بر آن حضرات پوشیده نیست[۷۲][۷۳].

روایتی از امام صادق (ع) نقل شده که مطابق آن حضرت می‌فرماید: «اللَّهُ أَجَلُّ وَ أَعَزُّ وَ أَعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يَفْرِضَ طَاعَةَ عَبْدٍ يَحْجُبُ عَنْهُ عِلْمَ سَمَائِهِ وَ أَرْضِهِ».[۷۴] مرحوم مجلسی در تفسیر این حدیث شریف می‌گوید: «مقصود از علم آسمان، آگاهی از تمام چیزهایی است که در آسمان است از قبیل ستارگان و حرکت آنها و فرشتگان و احوال ایشان و یا مراد علمی است که از آسمان نازل می‌شود، در علم زمین نیز همین دو احتمال و جود دارد. و ممکن هم است هر دو احتمال مقصود باشد یعنی علم آسمان زمین هردو مورد را در بر بگیرد»[۷۵][۷۶].

مجلسی درباره علم امام به تمام لغات و صنایع می‌گوید: «اخبار در مورد علم امام به جمیع لغات نزدیک به حد تواتر است و به انضمام روایات عامه، شکی در آگاهی امام از همه زبان‌ها باقی نمی‌ماند. اما اطلاع امام از صنایع و علوم اخبار زیادی دال برا ین مطلب است، مثل اخباری که می‌گوید: حجت خدا جاهل به چیزی نیست و او در جواب هیچ پرسشی کلمه نمی‌دانم را به کار نمی‌برد و یا اخباری که می‌گوید: در نزد ائمه، علم گذشته و آینده هست و علوم تمام انبیا به آنها رسیده است که در میان علوم انبیا، علم به صنایع نیز هست، زیرا بیشتر صنایع منسوب به انبیا است و نیز تعلیم اسما در مورد حضرت آدم (ع) به گونه‌ای تفسیر شده است که شامل تمام صنایع می‌شود. بنابراین، از جهت اخبار جای شکی باقی نمی‌ماند که امامان (ع) عالم به تمام صنایع است و اما از نظر عقلی چنین علومی برای امام لازم است یا خیر، جای توقف دارد، هرچند ملتزم شدن به لزوم عقلی چنین آگاهی‌های برای امام، بعید نیست»[۷۷][۷۸].

علامه مجلسی در مورد علم منطق الطیر اهل‌ بیت (ع)، بیان زیبایی دارد. وی می‌نویسد: «اعلم ان ّردّ الاخبارالمستفیضه بمحض استعبادالاوهام او تقلید الفلاسفه لایلیق بالافاضل کیف و قدورد امثالها فی القران الکریم من تسبیح الطیر مع داود(ع)» وقوله «عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّيْر» «و قصه الهدهد» «و نمله مع سلمیان» و قوله تعالی ﴿وَالطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ [۷۹] و «غیر ذلک»، بدان که ردّ اخبار مستفیض که درباره علم منطق الطیر امامان (ع) وارد شده‌اند. تنها به این جهت که با وهم و خیال آدمی ناسازگار است و یا صرفاً به پیروی از فلاسفه شایسته افراد فاضل و اندیشمند نیست، چرا که امثال آن در قرآن فراوان آمده است مانند تسبیح پرندگان با حضرت داود و... مراد علامه مجلسی از بیان این مطالب این است که انکار منطق الطیر، منجر به انکار قران می‌شود، چون مسئله منطق الطیر در قرآن کریم با صراحت بیان شده است[۸۰][۸۱].

علامه مجلسی اعتقاد دارد که امامان (ع)، از شهادت خویش با تمام تفاصیل و جزئیاتش آگاه بوده‌اند. وی در مورد علم امام حسین (ع) به زمان شهادتش چنین می‌گوید: «الحسین (ع) کان عالماً بغدر اهل العراق به و انّه یستشهد هناک مع اولاده و اقاربه و اصحابه، و یخبر بذلک مراراً».[۸۲] در مورد علم امام علی (ع) نیز می‌گوید: «الظاهر من الاخبار انّه (ع) کان عالماً بشهادته و وقتها و کان ینتظرها و یخبر بوقوعها»[۸۳][۸۴].

از مجموع فرمایشات علامه مجلسی استفاده می‌شود که وی بر اساس روایات، علم ائمه (ع) را بسیار گسترده می‌داند و تفاوتی از جهت قلمرو، میان علم الهی و علم آنان قایل نیست، هرچند تفاوت‌های دیگری بین علم خداوند و علم امام هست از جمله حتمی بودن علم الهی و حتمی نبودن قابل بداء علم امام، ذاتی بودن علم باری تعالی، و عرضی بودن علم امام، قدیم بودن علم خداوند و حادث بودن علم امام و غیر اینها. [۸۵].

بدون شک، علم غیب ذاتی و استقلالی در انحصار خداست: ﴿إِنَّمَا الْغَيْبُ لِلَّهِ [۸۶]، و هیچ کسی نمی‌تواند علم غیب ذاتی را برای غیر خدا ادعا کند وگرنه در دام شرک گرفتار خواهد شد. با این حال، این انحصار هیچ منافاتی با این ندارد که برخی از بندگان شایسته، توسط خداوند برای اعطای مقام آگاهی از غیب، گزینش شود. به همین دلیل، امامیه اعتقاد دارند که پیامبران و امامان، از علم غیب تعلیمی و افاضی برخوردارند و آنان از کسانی است که خداوند آنها را برگزیده و از غیب آگاه‌شان کرده است. سلمان فارسی در خطبه که به فضایل امام علی (ع) اشاره دارد، می‌گوید: همانا حضرت از زمان مرگ‌ها و حوادث ناگوار و نیز از زبان‌های مختلف آگاه است. هشام بن حکم، درباره امام صادق (ع) می‌گوید: حضرتش از اخبار آسمان و زمین و تمام امور آگاه است. شیخ مفید، می‌گوید: امامان (ع) از اسرار درونی برخی افراد و نیز برخی وقایع آینده، اطلاع داشتند، اما این اطلاع و آگاهی شرط امامت نیست. ابن جریر طبری، در تفسیر این آیه: ﴿فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ [۸۷] می‌گوید: مقصود از حجت بالغ و کامل، پیامبران و امامان هستند که خدای متعال آنها را حجت بر فرشتگان و همه انسان‌ها و جنیان قرار داده است و مقتضای حجت کامل بودن این است که آنان از ویژگی‌های چون عصمت و آگاهی از تمام رویدادهای گذشته و آینده تا روز قیامت، برخوردار باشند. آیت‌الله مکارم شیرازی می‌نویسد: «در بحث علم غیب پیامبر (ص) و امام (ع) گفته‏‌ایم رهبران و پیشوایان معصومی که به تمام جهان و تمام قرون و اعصار تعلق دارند نمی‏‌توانند خالی از علم غیب و آگاهی بر اسرار گذشته و آینده بوده باشند، چرا که حوادث امروز با گذشته و آینده در ارتباط و پیوند نزدیکی است».

از مجموع این سخنان استفاده می‌شود که به اعتقاد امامیه، پیامبران و امامان (ع) با تأیید و افاضه پروردگار با عالم غیب ارتباط داشته‌اند[۸۸].

»[۸۹].

پرسش‌های وابسته

  1. ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
  2. آیا علم معصوم حضوری است یا حصولی؟ (پرسش)
  3. آیا علم معصوم به طور دفعی یا تدریجی به او داده می‌شود؟ (پرسش)
  4. آیا علم معصوم تام و بی‌کران است یا محدود؟ (پرسش)
    1. دلایل قایلان به تام بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)
    2. دلایل قایلان به محدود بودن علم معصوم چیستند؟ (پرسش)
    3. چگونه روایات دال بر تام بودن علم معصوم با روایات دال بر محدود بودن علم معصوم او قابل جمع هستند؟ (پرسش)
  5. آیا علم معصوم تفصیلی و با جزئیات است یا اجمالی و کلی؟ (پرسش)
  6. آیا علم معصوم دائمی است؟ (پرسش)
    1. اگر علم معصوم دائمی است پس چرا گاهی به برخی نوشته‌ها برای کسب اطلاعات مراجعه می‌کند؟ (پرسش)
  7. آیا علم معصوم ذاتی است یا خداوند به او علم می‌آموزد؟ (پرسش)
  8. آیا علم معصوم اکتسابی است یا موهبتی؟ (پرسش)
  9. آیا علم معصوم فعلی است یا شأنی؟ (پرسش)
    1. دیدگاه‌های دانشمندان عرفان اسلامی در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    2. دیدگاه‌های دانشمندان فلسفه و حکمت اسلامی در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    3. دیدگاه‌های دانشمندان تفسیر در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    4. دیدگاه‌های دانشمندان حدیث در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    5. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب امامیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    6. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب معتزله در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    7. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اشعریه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    8. دیدگاه دانشمندان اصول دین مکتب اباضیه در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)
    9. دیدگاه فرقه وهابیت در باره ویژگی‌های علم معصوم چیست؟ (پرسش)

منبع‌شناسی جامع علم معصوم

پانویس

  1. ابوعبدالله محمد بن محمد بن النعمان العکبری البغدادی، المسائل العکبریة، تحقیق: علی اکبر الهی خراسانی، المؤتمر العالمی لألفیة الشیخ المفید، ج۶، ص ۶۹-۷۱.
  2. شریف مرتضی علم الهدی، تنزیه الأنبیاء، تحقیق: فارس حسّون کریم، ص۲۷۰؛ ابوجعفر محمد بن الحسن الطوسی؛ تلخیص الشافی، تحقیق و تعلیق سید حسین بحرالعلوم، ج۴، ص۱۹۰.
  3. شیخ طوسی، همان، ج۱، ص۲۵۲. البته مرحوم شیخ طوسی در جلد۴ صفحه۱۹۰ این قول را به سید مرتضی نسبت می‌‏دهد و خود تصریح می‌‏کند که در این مسأله نظر و اشکال دارد: «وهذا المذهب هو الذی اختاره المرتضی ‏رحمه الله فی هذه المسألة ولی فی هذه المسألة نظر»
  4. البته در این میان، برخی از اندیشمندان همانند سید مرتضی و ابن‌شهرآشوب، پنداشته‏اند که حتی می‏توان بر نفی ادعای فوق، اقامه دلیل کرد، یعنی افزون بر این که دلیلی بر علم غیب مطلق امام (ع) وجود ندارد، بلکه علم امام (ع) به غیب به تفصیل، مستلزم محذور عقلی است. (ابوجعفر محمد بن علی بن شهر آشوب، متشابه القرآن و مختلفه، ج۱، ص ۲۱۱؛ سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سید احمد حسینی، ج۳، ص۱۳۱).
  5. البته با این تفاوت که علم خداوند ذاتی است، اما علم پیامبر (ص) و امام (ع) به اذن خداوند و ناشی از تعلیم و اعطای الهی است.
  6. بررسی علم امام حسین به شهادت، فصلنامه کلام اسلامی، شماره ۵۲، ص ۱۰۱.
  7. " إن الأئمه من آل محمد قد کانوا یعرفون ضمائر بعض العباد و یعرفون ما یکون قبل کونه و لیس بواجب فی صفاتهم و لا شرطاً فی إمامتهم ... و لیس ذلک بواجب عقلاً ... فأما اطلاق القول علیهم بأنهم یعلمون الغیب فهو منکر بین الفساد لأن الوصف بذلک انما یستحقه من علم الأشیاء بنفسه و هذا لایکون الا لله عزّوجلّ و علی قولی هذا جماعه اهل الإمامه إلا من شذ عنهم من المفوضه و من انتمی‌إلیهم من الغلاه"
  8. ما آگاهی امام به همه احکام دین و کمال عقل ایشان را از زمان تولد لازم نمی‌دانیم، بلکه آن را لازمه دوران امامتش می‌دانیم.
  9. و من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم؛ سوره هود، آیه: ۳۱.
  10. و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  11. امام در مسند امامت، باید در مسائلی که با شرح وظایف او همخوانی دارد، عالم باشد، اما بیش از آن ضروری نیست. چه لزومی‌ دارد که امیرالمؤمنین (ع) در زمان حیات پیامبر خدا (ص)، و امام حسن و امام حسین (ع) با وجود پدرشان، از همه احکام دینی مطلع باشند؟ بلکه شایستگان به امر امامت، دانش لازم را از امام پیشین خود فرا می‌گیرند؛ به‌طوری که تا پایان عمر امام قبلی به حد کمال ‌رسیده باشند.
  12. بررسی علم اولیای الهی، ص۷۹ - ۹۱.
  13. امامان (ع) گاهی از دل برخی از مردم خبر داشتند و رویدادها را پیش از وقوع می دانستند، ولی این از ویژگی‌های ضروری و از شرایط امامت ائمه (ع) نمی‌باشد؛ بلکه بدین وسیله خداوند آنان را گرامی داشته و داناترین مردم قرار داده است تا وسیله پیروی و اطاعت از آنان باشد. امّا شایسته نیست به کسانی که علم آنان به وسیله دیگری آموزش داده شده یا افاضه گردیده است، عالِم به غیب گفته شود؛ زیرا صفت عالم به غیب سزاوار کسی است که ذاتاً و بدون استمداد از دیگری به حقایق امور و جهان هستی دانا و آشنا باشد. این سخن، دیدگاه بسیاری از علمای شیعه است، مگر تعداد کمی از مفوّضه و کسانی که غلوّ کنندگان که به آنان پیوسته‌اند
  14. من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است؛ و غیب نمی‌دانم؛ سوره هود، آیه: ۳۱.
  15. اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و هیچ بلا به من نمی‌رسید؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
  16. دانشنامه موضوعی قرآن
  17. شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۵۳۹.
  18. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۸۹.
  19. شیخ مفید، محمد بن نعمان، اوایل المقالات، ص ۶۷.
  20. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۲.
  21. مفید، محمد، اوایل المقالات، ص ۳۹.
  22. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۷.
  23. با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید؛ سوره بقره، آیه: ۱۹۵.
  24. مفید،محمد، المسائل العکبریه، ص ۷۰.
  25. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۹.
  26. المسائل العکبریه، ص ۶۹- ۷۰.
  27. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۹۸.
  28. «القول فی معرفه الائمه بجمیع الصنایع و سایر اللغات: اقول: انه لیس بممتنع ذلک منهم (ع) و لا واجب من جهه العقل و القیاس، وقد جائت اخبار عمن یجب تصدیقه بان ائمه آل محمد قد کانوا یعلمون ذلک. فان ثبت، وجب القطع به من جهتها علی الثبات، ولی فی القطع به منها نظر، والله الموافق للصواب».
  29. اوائل المقالات، ص ۶۷.
  30. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۰.
  31. اوائل المقالات، ص ۶۷.
  32. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۰.
  33. سید مرتضی، علی، الشافی، ج ۲، ص ۲۶ - ۲۷.
  34. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۱.
  35. رسائل، ج ۱، ص ۳۹۴ - ۳۹۵.
  36. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۲.
  37. «ان الامام لایجب ان یعلم الغیوب وماکان و مایکون لان ذلک یؤدی الی انه مشارک للقدیم تعالی فی جمیع معلوماته وان معلوماته لایتناهی و انه یوجب ان یکون عالما بنفسه و قد ثبت انه عامل بعلم محدث و العلم لا یتعلق علی التفصیل الابمعلوم واحد ولو علم مالا یتناهی لوجب وجودمالا یتناهی من المعلومات وذلک محال».
  38. و غیب نمی‌دانم؛ سوره انعام، آیه: ۵۰.
  39. ابن‌شهرآشوب، محمد، متشابه القران و مختلفه، ج ۲، ص ۳۴۰.
  40. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۳.
  41. سید مرتضی، علی، رسایل،ج۱، ص ۲۸۳.
  42. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۴.
  43. سید مرتضی، علی، رسایل، ج۱، ص ۲۸۳.
  44. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۰۴.
  45. ابن طاووس، علی، سعد السعود، ص ۲۸۴؛ الطرائف فی معرفه مذاهب الطوایف، ص ۱۳۶.
  46. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۲.
  47. کشف المحجه لثمره المهجه، ص ۹۱.
  48. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۳.
  49. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۱۹۶؛ مترجمان، قربان علی محمدی مقدم و علی اصغر نوابی یحیی زاده.
  50. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۵.
  51. «رسول خدا (ص) هزار درب از علم را به من آموخت، که از هر درب، هزار درب را بر من گشود».
  52. «به من جوامع سخنان داده شده است و به علی جوامع علم داده شده است».
  53. بحرانی، میثم بن میثم، شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۲۰۰ – ۲۰۱؛ مترجمان، قربان‌علی محمدی مقدم و علی‌اصغر نوابی یحیی‌زاده.
  54. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۶.
  55. ای مردم هرکس مرگی را که از آن گریزان است به هنگام فرار، خواهد دید. دوران زندگی انسان، میدان رانده شدن اوست در جهان، و گریختن از مرگ، رسیدن است بدان. چند که روزگار از این سوبدان سو راندم و به خاطر دانستن این راز پوشیده‌اش کاواندم، خدا نخواست، جز آنکه آن را بپوشاند، هیهات که این علمی است نهفته که هیچ کس آن را نداند.
  56. فیض الاسلام، علی نقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ذیل خطبه ۱۴۹.
  57. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۶.
  58. طبری، حسن بن علی، کامل بهایی، ص ۷۹.
  59. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۹.
  60. اجوبه المسائل المهنائیه، ص ۱۴۸.
  61. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۲.
  62. تجرید الاعتقاد، ص ۲۸۲؛ کشف المراد، ص ۲۲۵.
  63. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۳.
  64. خبرها در مورد کرامات ائمه (ع)، از اطلاع و آگاهی آنان از ضمایر و اسرار درونی افراد و امور پنهانی دیگر و آشنایی آن حضرات به زبان‌های مختلف و زبان پرندگان و حیوانات و شفای فوری و سریع بیمارانی که گرفتار بیماری‌های سخت و غیر قابل علاج بودند و زنده کردن مرده‌ها و...، به قدری است که از شمارش بیرون است و این اخبار در کتاب‌های مخالف و موافق آمده‌اند.
  65. علم الیقین فی اصول الدین، ج ۲، ص ۷۳۱ - ۷۳۳
  66. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۵.
  67. بی‌گمان، تنها خداوند است که دانش رستخیز نزد اوست و او باران را فرو می‌فرستد و از آنچه در زهدان‌هاست آگاه است و هیچ کس نمی‌داند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمی‌داند در کدام سرزمین خواهد مرد؛ بی‌گمان خداوند دانایی آگاه است؛ سوره لقمان، آیه: ۳۴.
  68. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰۳.
  69. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۶.
  70. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰۳.
  71. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۷.
  72. مرآه العقول، ج ۳، ص ۱۲۹.
  73. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۸.
  74. «خداوند متعال بلندمرتبه‌تر و عزیزتر و بزرگتر و با کرامت تر از آن است که ضرورت اطاعت از بنده‌ای را لازم بداند که علم آسمان و زمینش بر آن پوشیده است».
  75. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۰۹.
  76. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۸.
  77. بحارالانوار، ج ۲۶، ص ۱۹۳.
  78. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۲۹.
  79. پرندگان گشاده‌بال، خداوند را به پاکی می‌ستایند؟ هر یک نماز و نیایش خود را دانسته است؛ سوره نور، آیه: ۴۱.
  80. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۲۷۳.
  81. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۰.
  82. «حسین (ع) دانای به خیانت اهل عراق نسبت به خود بودند، و نیز می دانستند که در آنجا به خود به همراه فرزندان، نزدیکان و یاران به شهادت خواهد رسید، ایشان این مسأله را بارها اطلاع دادند».
  83. «ظاهر روایات این است که ایشان (ع) نسبت به شهادت خود و زمان آن آگاهی داشته و منتظر آن بوده و نیز خبر از رخ دادن آن می‌نمودند»؛ مجلسی، محمدباقر، مرآه العقول، ج ۳، ص ۱۲۴.
  84. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۰.
  85. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۳۱.
  86. غیب، تنها از آن خداوند است؛ سوره یونس، آیه: ۲۰.
  87. برهان رسا از آن خداوند است؛ سوره انعام، آیه: ۱۴۹.
  88. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۶۵.
  89. محمد صادق عظیمی، سیر تطور گستره علم امام در کلام اسلامی، ص۱۱۳.