آیا علم معصوم حضوری است یا غیر حضوری؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث علم معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی علم غیب مراجعه شود.
علامه طباطبایی در کتاب «بررسی های اسلامی» در این باره گفته است:
«امام (ع) به حقایق جهان هستی، در هرگونه شرایطی وجود داشته باشند، به اذن خدا واقف است؛ اعم از آنها که تحت حس قرار دارند و آنها که بیرون از دایره حس میباشند، مانند موجودات آسمانی و حوادث گذشته و وقایع آینده. (...) از راه عقل، براهینی است که به موجب آنها امام (ع) به حسب مقام نورانیت خود کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسماء و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود به هر سوی توجه کند، برای وی حقایق روشن میشود. (...) نکتهای که باید به سوی آن عطف توجه کرد این است که این گونه موهبتی به موجب ادله عقلی و نقلی که آن را اثبات میکند قابل هیچ گونه تخلف نیست و تغیر نمیپذیرد و سر مویی به خطا نمیرود و به اصطلاح علم است به آنچه در لوح محفوظ ثبت شده است.»[۱].
«مراد از علم در این مقام، آگاهی از موضوعات خارجیِ جزئی محض است، نه آگاهی از موضوعات احکام کلی، زیرا جهل امام به آنها موجب کمبود در رتبۀ امامت و تنزّل از آن مقام میباش، افزون بر آنکه بیان آنها از ویژگیهای ر و وظائف اوست. همچنین مارد از علم امام در این بحث اطلاع وی از احکام نیست، زیرا علم امام به آنها باید حضوری باشد، چرا که روا نیست حکمی از او بپرسند و امام آن را نداند که در این صورت حجت بر بندگان نبوده بلکه امامتش، باطل میباشد.(...)
نافعتر بودن علم حضوری برای امت:ادلۀ روشن و براهین عقلیهای اقامه شده بر اینکه باید رسول را جانشینی باشد که مردم را متحد کند تا پس از اجتماع بر حق، از آن متفرق نگردن و آیا کسی جز آن جانشین میتواند امت را یکپارچه کند؟ آن براهین همچنین دلالت دارند بر اینکه جانشین پیامبر باید به صفاتی آراسته باشد که صلاحیت نیابت از مقام صاحب رسالت را پدید میآورد، تا از تدبیر امور امت، عاجز نباشد و بتواند پندارهای پیروان مذاهب منحرف و عقاید باطل را با ادلۀ محکم و استدلالهای حق، ابطال گرداند؛ زیرا اگر او از انجام این مهم ناتوان باشد، امت به صورت دستهها و گروهها و مذاهب گوناگون در خواهد آمد.(...) خلاصه آنکه امامت برای امت امری اجتنابناپذیر است و امام باید دارای آن علم سرشار و جوشیده از چشمۀ علم الهی باشد. اگر میان امت، امامی این چنین نباشد، حجت خداوند پس از رسول بر مردم تمام نخواهد بود چرا که جاهلان نمیتوانند حجت الهی باشند. پس اگر اهل بیت (ع)، امامان بر حق و جانشینان راستینند باید علم حضوری به آنچه بوده و هست و خواهد بود، داشته و از هر فنّ و حکم و امری آگاه باشند. پس روا نیست پرسشی از امام شود –در مورد هر چه باشد- و امام پاسخ آن را نداند و یا حادثهای رخ دهد و او بیاطلاع باشد، تا بتواند.
کاملتر بودن علم حضوری در رسالت و امامت:کاملتر بودن رسالت و امامت منوط به آن است که صفات رسول و امام، اتمّ صفات باشد و در صورتی چنین خواهد بود که علمش حضوری و بالفعل باشد نه مشروط بر اراده و خواست، زیرا علم مشروط به اراده گرچه کمال و فضیلت است امّا بالاترین کمال و فضیلت نیست.
تمامتر بودن نعمت با علم حضوری:فرستادن رسولان و انبیاء و اقامۀ امامان و اوصیا از نعمتهایی است که خداوند متعال بر بندگان خویش تمام کرده است، نعمتی که مردم باید با اعتراف به عظمت و فضیلتش همیشه شکرگزار آن باشند. حال آیا بهتر نیست که این نعمت که خداوند سبحان با آن بر بندگان خویش منّت نهاده است بر تمامترین وجه کاملترین شکل و نیکوترین نحوۀ ممکن باشد – با توجه به آنکه نه خداوند ناتوان از آن است و نه مانعی در راه ایجاد آن تحقق دارد- یا آنکه میتواند به صورت تمام و کمال باشد نه اتم و اکمل؟ عقل تردیدی ندارد در اینکه کمال احسان در آن است که نعمت، تمامتر و صفات، برتر باشد، همانطور که بیشک نعمت علم حضوری را تمامتر، کاملتر و برتر میداند و از طرفی محل نیز برای آن صلاحیت دارد و مردم هم بدان نیاز دارند.
تمامتر بودن تجلی قدرت در علم حضوری:عقل تردیدی ندارد که خداوند میتواند رسول برگزیده و اوصیای منتخبش را بر کاملترین شکل و پاکترین خرد و نیکوترین خصلت قرار دهد، چنانکه شکی ندارد در اینکه هیچ مانع و سدّی در برابر این مهم قرار ندارد. پس چرا خداوند سبحان قدرتش را دربارۀ برگزیدگانش اظهار نکند و آنان را بر آن نحوۀ کاملتر و شأن برتر قرار ندهد، در حالی که هیچ مانعی در راه اجرای آن قدرت برتر، تحقق ندارد.
کاملتر بودن لطف در علم حضوری:فرستادن پیامبران و قرار دادن حجتها و اقامۀ معجزات، همگی لطفی است از جانب خداوند سبحان. حال آیا کاملتر بودن لطف به آن نیست که این امور بر زیباترین شکل و برترین نحوه و کاملترین ترکیب صورت گیرد؟ یا آنکه اگر بر این وجه اعلی و برتر هم نباشد محذوری ندارد؟ عقل تردیدی ندارد در اینکه خداوند که لطفش بر بندگان فراوان است، نعمتها و الطاف و حجتها و آیاتش را بر تمامترین و بالاترین و زیباترین وجه جاری میگرداند. اگر چه عقل راهی به سوی ادراک همۀ مصالح و حکمتهایی که خداوند کارها و افعالش را بر آنها مبتنی نموده است، ندارد، امّا به خاطر حسن ظن به خداوند سبحان، یقین دارد که او همۀ اعمالش را بر حکمت و صلاح مبتنی کرده است. از طرفی آنچه با حکمت او مناسبتر است، با توجه به گسترۀ قدرت او، آن است که مخلوقات و افعالش، بر کاملترین وجه و آیات و معجزاتش به نحوه اتمّ باشد و ساختمان خلقش بر متینترین و محکمترین صورت ایجاد شده باشد.
سزاوارتر بودن انتخاب افضل برای امام:نفس –به ویژه نفس درک کننده- که پاک از آلودگیها و آراسته به فضائل است و میتواند با آن ملکۀ قدسی، هر فضیلتی را کسب کند، بیشک به بهترین خوبیها و شریفترین خصلتها نظر میافکند و چرا آن مقام والا و خصلت برتر را اختیار نکند با آنکه انتخاب با اوست و مانعی نیز سدّ راه نیست و اگر آن منزلت بلند را نمیگزید گمان میبردیم در ادراک و تشخیص، ضعفی هست و آن نفس، دارای آن برتری و تجرد و قدرت و اختیاری که دربارۀ او گمان رفته است، نمیباشد و شکی نیست که علم حضوری برتر از علم ارادی است و چون انتخاب علم حضوری با خود رسول یا امام است، چرا آن را انتخاب نکند و کاملتر را برنگزیند و کدامین نفس قدسی و ملکۀ بهشتی، مقام بالاتر و درجۀ برتر را بر نمیگزیند؟!
رساتر بودن علم حضوری در شباهت:صفات رسول و اوصیای او مثال و نمونه ایست از صفات خداوند سبحان، و بی هیچ شبههای اگر صفات آنها کاملترین صفات و خوی ایشان بهترین خوی باشد، مثالِ رساتر و نمونۀ کاملتری خواهند بود، پس علم حضوری سزاوارتر است زیرا نمونۀ کاملتری است.(...)
رساتر بودن علم حضوری در دلالت:پیامبر امین و جانشینان امانت دارش، دلیل بر به وجود آورندۀ هستیاند که با نعمتهای تام و بی شمارش بر مخلوقات تفضّل نموده است. به حکم عقل، دلیل باید برای انجام به عهده دارد، صلاحیت داشته باشد. حال آیا اگر دلیل بر نیکوترین وجه و برترین صفت باشد، دلالت رساتر و اشارت گویاتر نخواهد بود؟ و آیا این مقدار که دلیل آراسته به خصال نیکو باشد کافی است گر چه اتصاف به بالاتر و برتر از آن هم ممکن باشد؟ بیشک عقل، درجایی که دلیل دلالت بر ذاتی دارد که هیچ وصفی محیط بر او نمیگردد و هیچ درکی به عمقش نمیرسد، آن را سزاوار بالاترین منزلت میداند تا اشارتش در معرّفی او نزدیکتر و بیانش در وصف او تواناتر باشد.
محفوظتر بودن صاحب علم حضوری از فریب خوردن:اگر درون مردم برای امام آشکار نباشد و پنهانیها را نداند، ممکن است مؤمن ر ازا منافق و سالم را از بیمار تمییز ندهد، چرا که همه ظاهری آراسته داشته و از خود شوق و رغبت به انجام کارهای بزرگ نشان میدهند. در چنین حالی چه چیز مانع از آن میشود که امام فریب آن حسن ظاهر را نخورد و به خاطر اعتماد بر آن زیبائی فریبنده خود را در خطر و دیگران را در مهلکه نیندازد؛ اما اگر علم او حضوری باشد آنچه درون دلها و در گوشهها پنهان است، بر او مخفی نخواهد بود و در این حال چگونه فریب ظاهر آراسته را خورده یا شیدای بیان سحرآمیز میگردد؟ پس صاحب علم حضوری از فریب، مصونتر و از فریفتگی، دورتر خواهد بود.
ضروت حضوری بودن علم سفیر و شهید:پیامبر و امامانِ جانشین او، سفیران خداوند و امانتداران او در میان و شهدای بر ایشانند. حال میپرسم: چگونه کسی که چیزی از احوال مردم نمیداند و نسبت به اعمال آنها و آنچه در درونشان میگذرد، معرفتی ندارد، گواه مردم و سفیر در میان ایشان و امین برایشان باشد؟اما اگر علمش حضوری باشد به حق گواه بر امت و شاهد بر اعمال ایشان خواهد بود و نیز به حق امین بر همه عالم و خیر خواه و سفیر در میان آنها و واسطۀ بین خداوند و آنها خواهد بود که احکام الهی را به مردم برساند و طاعت وعصیان آنها را به محضر عرضه بدارد. این بود بخشی از آنچه برای نزدیک کردن عقل به علم حضوری و مقدم داشتن آن بر علم ارادی به ذهنم رسیده است و اگر در صدد بسط بحث باشیم ادلۀ بیشتری وجود دارد، اما در آنچه گذشت کفایت است»[۲]
«علوم پیغمبر (ص) به تعلیم خداست که به او آمیخته و علوم ائمه (ع) به تعلیم پیغمبر است به ایشان و این بیان با حضوری بودن علم ایشان و بودن علم ایشان از لوازم ذواتشان منافات دارد بلکه از صریح آن اخبار چنین مستفاد میشود که علم ایشان حصولی است. و بعلاوه اخبار صحیفههای مختومهای که برای هر یک از ایشان رسیده از جمله شواهد حصولی بودن علم ایشان است و همچنین اخبار صریحه صحیحه و معتبره که دلالت دارد بر اینکه اگر بخواهند بدانند و اخبار وارده دیگری که حاکی از آن است که وقتی هر امامی که امامت به او منتقل میشود از امام قبل از او، خدا بلند میکند از برای او عمودی را از نور که در آن میبیند دنیا را و آنچه را که در آن است که بر او پوشیده نیست از آنها چیزی. و از این بیان ظاهر میشود که علم امام مستفاد از آن نور و بواسطه آن نور است و این نیز دلیل حصولی بودن علم امام است و به آن معنایی که از غلات ذکر شده حضوری نیست.
و بسیاری از اهل فضل گفتهاند که قول به اینکه علم امام به حضور یا نفس حضور است لازم میکند که امام شبیه واجب الوجود باشد زیرا که علم خدا چنین است و این قول باطل است به جهت اینکه علم خدا نه به حضور است و نه نفس حضور؛ امّا به حضور نیست برای اینکه لازم میآید که حقیقت علم چیزی دیگری باشد نسبت به حضور و آن غیر از خدای تعالی است زیرا که مسلّماً حضور غیر از خداست و آنچه که متوقف بر غیر است محتاج است و به غیر باید کمال پیدا کند. و امّا به نفس حضور، میگوییم حضور شیء حال شیء است و از کمالات ذاتی برای عالم نیست و لکن لازم میشود مفاد قول ما که میگوییم حاضر است همان مفاد قول ما باشد که میگوییم عالم است.
اجمالاً علم خدای تعالی عین ذات اوست؛ مانند سایر صفات ذاتیه او که آنها نیز عین ذات اوست و محال است که بشر عاجز بتواند بر آن اطلاع پیدا کند و کیفیتی برای او قائل شود زیرا که کیفیتی برای او نیست چنانچه در بعضی از دعاها وارد شده که "یا مَن لا یَعلَمُ مَن هُو إلّا هُو" یعنی "ای کسی که حقیقت او را کسی نمیداند مگر خودش". حاصل کلام به بیاناتی که ذکر شد این است که علوم ائمه (ع) حصولی است نه حضوری»[۴].
«اگر انسان کاملمعصوم (ع) مخزن علم خداوند شود، علم وی، حضوری است؛ نه حصولی. و در علم حضوری، عین خارجی معلوم است؛ نه صورتی از آن. از این جهت، اگر انسان کاملمعصوم (ع) مخزن علم خدا باشد، مخزن حقایق اشیای عینی خواهد بود، به گونهای که واجد همه آنها است. البته از آن لحاظ که انسان دارای حواس و ذهن فعال است و علم حضوری را به علم حصولی تبدیل میکند، میتواند - گذشته از خزانه شهودی نسبت به متن اشیا - مخزن حصولی نسبت به صورت های آنها باشد»[۶].
«میرزا حبیب الله رشتی (...) تأکید میکند (...) اگر کسی معتقد باشد که تمام عالم به طور فعلی در نزد امام حاضر است و امام علم شهودی به آن دارد، چنین فردی میتواند بگوید که امام از علوم حصولی استفاده نمیکند؛ اما کسی که علم امام را ـ مانند بسیاری از اصولیان ـ مشروط به اراده امام و شأنی میداند، دلیلی بر نفی علم حصولی از امام ندارد؛ زیرا برخورداری امام از برخی اسباب غیبی مانند وحی و الهام و داشتن علوم حضوری در نتیجه این روشهای خاص، منافاتی با آن ندارد که برخی از علوم را به دلایل و مصلحتهای خاص با اسباب ظاهری به دست آورد و از آن شیوههای خاص استفاده نکند. مانند آن که در روایات به صراحت بیان شده است که امام از قرآن و سنت معارفی را استنباط میکند. این استنباط، نظری است.[۷] (...)
از نکاتی که باید توجه داشت این است که در کلمات برخی از علما، تعبیر علم حضوری یا حصولی آمده است؛ اما مقصود آنان، معنای اصطلاحی یاد شده در این نوشتار نیست؛ بلکه معانی دیگری را از این عناوین برداشت و قصد کردهاند:
مثلاً در عبارت یاد شده از مرحوم رشتی، مشخص است که مقصود ایشان از حضوری، علم فعلی و مرادشان از علم حصولی، علم ارادی میداند. گویا این معنا در میان گروهی از علما رایج بوده است[۸].
مثلاً سید عبدالحسین لاری علم امام را حضوری میداند؛ اما مراد او نیز از حضوری بودن علم امام، فعلی بودن علم او در مقابل ارادی و شأنی بودن آن است. ایشان خود این گونه میگوید: مراد از علم حضوری او (امام) آشکار شدن معلومات نزد او به طور بالفعل است، در مقابل علم شأنی، بالقوه و به هنگام اراده که از آن این گونه تعبیر میشود: "اگر بخواهد که بداند، میداند"[۹].
شیخ محمد حسین مظفر نیز در کتابی که درباره علم امام دارد، علم امام را حضوری معرفی میکند و در سراسر کتاب خود تلاش میکند ضرورت حضوری بودن علم امام را با دلایل عقلی و نقلی اثبات کرده به شبهات آن پاسخ دهد. ایشان اگر چه به صراحت مقصود خود را از علم حضوری امام روشن نمیسازد؛ اما از برخی تعابیر و توضیحاتش میتوان دریافت که مراد او از حضوری بودن علم امام، همان تعریفی است که مرحوم لاری بیان کردند؛ یعنی علم حضوری را در مقابل علم شأنی و ارادی دانستهاند[۱۰]. (...)
یکی دیگر از معانی حضوری و حصولی در سخنان علی بن الحسین موسوی حائری طهرانی آمده است. وی ابتدا نقل میکند که برخی از شیعیان، علوم ائمه (ع) را با توجه به مقام نورانیت ایشان، حضوری و نسبت به مقام جسمانیتشان، حصولی دانستهاند (...) او سپس استدلالهای کسانی را که قائل به علم حضوری هستند بیان میکند، این استدلالها نیز به گونهای گزینش و فهم شده است که احاطه وجودی ائمه را بر همه موجودات میرساند.[۱۱] بنابراین مقصود او از حضوری یا حصولی بودن همان، معنای لغوی این واژهها است. از حضوری بودن، حضور امام را بر تمام حقایق و امور قصد کرده و علم حصولی ائمه (ع) را به حاصل شدن علوم آنان از طریق عطای خداوند معنا کرده است[۱۲]. (...)
آیت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى از احاطه علمی امام بر ملکوت موجودات سخن گفته است که نتیجه آن حضوری بودن علم امام است: "امام سیطره بر نفوس و ملکوت موجودات دارد، و با وجود این ملکه، تمام ارواح و نفوس و جان اعمال در مشهد امام و حضور ولایت است، همچنانکه موجودات عالم طبیعت در نزد شخص بینا مشهود، و در نزد شخص نابینا غائب است... در امام این چشم به اندازهاى قوى و تیزبین شده است که چیزى از ملکوت در هر آن و هر مکان از او مختفى نیست"[۱۴]. (...)
علم حصولی و علم حضوری از اصطلاحاتی است که از ابتدا رواج نداشته است. این اصطلاح در دورههای اخیر در کلمات علما قابل پیگیری است. پیش از رواج اصطلاح امروزی علم حضوری و حصولی، علمای امامیه از تعابیری دیگری در توصیف علم امام استفاده کردهاند که میتوان آن عناوین را ناظر به محتوای این دو عنوان دانست. مثلا صفار، کلینی و بسیاری از محدثان روایاتی را نقل کردهاند که بر شهودی و قلبی بودن بخشی از علوم ائمه (ع) دلالت دارد. ملاصدرا و فیض کاشانی نیز به تفصیل تفاوت علوم قلبی (شهودی) و حسی یا فکری را تحلیل و تأکید کرده و به اثبات علوم شهودی امام پرداختهاند. توجه به غیر متعارف بودن شیوه علم آموزی ائمه (ع) که ملازم با نفی علم حصولی امام ـ حداقل در برخی موارد ـ است، از دیگر نکاتی است که در کلمات عالمانی مانند: علی بن موسی بن طاووس و علی بن عیسی اربلی آمده است و از آن میتوان حضوری بودن ـ حداقل بخشی از علم امام ـ را استنباط کرد. یکی دیگر از عباراتی که در کلمات برخی علمای شیعه وجود دارد و میتوان از آن اعتقاد ایشان را به علم حضوری ائمه (ع) استنباط کرد، تأکید بر احاطه شهودی امام بر تمام هستی است. رجب برسی و سید نعمت الله جزائری معتقدند که دنیا در برابر امام همانند سکهای در دست او است و امام نسبت به تمام آن کاملا احاطه دارد. ملازین العابدین گلپایگانی نیز با تعابیر مشابه از احاطه علمی امام بر تمام امور سخن گفته است. البته برخی از علما از دو عنوان حصولی یا حضوری برای توصیف علم امام استفاده کردهاند، اما معنای اصطلاحی این دو عنوان، مورد نظرشان نبوده است؛ مثلاُ: مراد علی بن الحسین موسوی حائری طهرانی از علم حضوری امام، حضور امام بر تمام حقایق و امور و مرادش از علم حصولی امام، حاصل شدن علوم او از راه عطای خداوند (در مقابل علم ذاتی) است. سید عبدالحسین لاری و محمد حسین مظفر علم حضوری امام را به علم فعلی در مقابل ارادی و شأنی معنا کردهاند. بسیاری از علمای امامیه در مورد علوم ائمه (ع) که از طریق حواس و تفکر به دست میآیند، سخن نگفتهاند. دلیل آن ـ چنان که در بحث موهوبی بودن علم امام گفته شد ـ یا آن است که چنین علومی را بدیهی و خارج از محل بحث میدانستهاند و یا چنان که اطلاق سخنان برخی از آنان مانند ملا حبیب الله شریف کاشانی نشان میدهد، آنان تمام علوم ائمه (ع) را حضوری میدانستند. برخی مانند محمد تقی اصفهانی بر این مطلب تصریح نیز کردهاند و حتی علم امام را که از طریق کتاب و سنت به دست میآید، متمایز از علوم دیگران و به شیوهای غیر از استدلال و تفکر دانستهاند و برخی مانند سید محمد حسینی همدانی نجفی با وجود علم حضوری امام، او را بینیاز از علم حصولی دانستهاند. در مقابل میرزا حبیب الله رشتی گفته است که دلیلی نداریم که تمام علوم امام را ـ حتی علومی را که امام از طریق کتاب و سنت به دست میآورد ـ حضوری بدانیم و علوم حصولی او را نفی کنیم. از دیدگاه او امام، ممکن است بنابر دلایل یا مصالحی گاهی از علوم حصولی استفاده کند. البته ایشان میپذیرد که کسانی که امام را حاضر بر تمام حوادث عالم میدانند، به طور طبیعی تمام علوم ائمه (ع) را شهودی و حضوری میدانند؛ اما این دیدگاه را مخالف دیدگاه مشهور میان اصولیان میداند.
در مجموع، صرف نظر از متأخر بودن اصطلاح علم حضوری و حصولی، محتوای این مطلب را میتوان با تعابیر مختلف در میان سخنان علمای امامیه در دورههای مختلف جستجو کرد و میتوان مدعی شد که حضوری بودن بخشی از علم امام مورد اتفاق تمام علمای امامیه بوده است؛ هرچند محدوده علوم حضوری امام، در سخنان آنان چندان روشن نیست؛ بسیاری به این بحث نپرداختهاند؛ برخی تمام علم امام را حضوری و برخی بخشی از آن را حضوری دانستهاند».[۱۵]
«علامه مظفر در کتاب خود در صدد اثبات این مطلب است که "امام با علم حضوری به همه حوادث گذشته و آینده و به همه موضوعات خارجی، بدون استثنا علم دارد".[۱۶] (...) مرحوم علامه طباطبایی، صاحب تفسیر المیزان، در "بحثی کوتاه درباره علم امام" مینویسد: (...) از راه عقل: براهینی است که به موجب آنها امام به حسب مقام نورانیت خود، کاملترین انسان عهد خود و مظهر تام اسما و صفات خدایی و بالفعل به همه چیز عالم و به هر واقعه شخصی آشناست و به حسب وجود عنصری خود، به هر سوی توجه کند برای وی حقایق روشن است.[۱۷]»[۱۸].
}}
«از علم فعلی به حضوری و احاطی نیز تعبیر شده است. (...) درباره علم امامان معصوم (ع) بحث است که آیا علم آنان فعلی و حضوری است یا ارادی و شأنی؟ دو نظریه است. بسیاری از دانشمندان و محققان، علم امام را فعلی دانستهاند و برخی هم، شأنی بودن آن را پذیرفتهاند.
کسانی که علم امام را فعلی و حضوری دانستهاند به دلایل عقلی و نقلی استدلال کردهاند:
دلیل عقلی نخست: اگر علم امام ارادی باشد، اراده، فرع بر علمِ به مراد است و مرتبه آن متأخر از مرتبه علم و تابع علم خواهد بود؛ زیرا شخص مرید بایستی قبل از اراده، عالم به مراد باشد تا با اراده، مراد را احضار کند. اگر جاهل به مراد باشد، چگونه ممکن است جاهل به شیئ، عالمِ به آن شیئ شود؟
دلیل عقلی دوم: امام باید افضل اهل زمانش باشد؛ در صورتی که اگر از همه اشیا در تمام زمانها باخبر نباشد، لازم میآید که مساوی یا پایینتر از برخی افرادی باشد که چیزی را بالفعل میداند، ولی امام از آن بیخبر است و این خلاف فرض و نقض غرض است.
«۱. نافعتر بودن علم حضوری برای امت: صاحب مقام امامت و ولایت باید دارای آن علم سرشار و جوشیده از چشمۀ علم الهی باشد و اگر میان امت امامی اینچنین نباشد حجت خداوند بر مردم بعد از رسول تمام نخواهد بود چرا که جاهلان نمیتوانند حجت الهی باشند. پس اگر اهل بیت (ع) امامان بر حق و جانشینان راستینند باید علم حضوری به آنچه بوده و هست و خواهد آمد داشته و از هر فن و حکم و امری آگاه باشند پس صحیح نیست پرسشی از امام (ع) شود در موضوعی که باشد و امام (ع) پاسخ آن را نداند و یا حادثهای رخ دهد و او بیاطلاع باشد برای اینکه باید بتواند همچون صاحب رسالت حجت کامل خداوند بر بندگانش باشد. و اگر اهل بیت و جانشینان پیامبر (ص) نبودند نشان رسالت از بین میرفت و شأن رسالت تضعیف میشد.
۲. تمامتر بودن نعمت و لطف خداوند با علم حضوری: فرستادن رسولان و انبیاء و اقامۀ اوصیاء از نعمتهایی است که خداوند بر بندگان خویش تمام کرده است و اما عقل حکم میکند به اینکه کمال احسان و لطف پروردگار در این است که خداوند نعمتها و الطاف و حجتها و آیاتش را بر تمامترین و بالاترین وجه جاری میگرداند.
۳. رساتر بودن علم حضوری در شباهت: عقل پس از آنکه دانست این علم مشهود را ایجاد کنندهای است که آن را آفریده خواهان وصول به او و رهیابی به سویش میشود و به کمک آثار، آن آفریدگار مبدع را میشناسد چرا که رسیدن به ذات مقدسش برای عقل میسر نیست و از همۀ آثار نزدیکتر به درک و فهم آن است که نمونهای باشد نشانگر صفات والای او و چون بهترین راه کشف سر او، ظهور خود او، جلّ و علا است و از طرفی ظهور ذات او محال است لازم آمد که با صفاتش برای بندگانش جلوه کند و به خاطر عجز عقول از احاطه به بلندای آن صفات و به جهت نزدیک کردن مطلب به ایشان برای آنها انسانی از خودشان آفرید که با صفات نیکوی خود بیانگر صفات والای ذات الهی باشد و پیامبر گرامی (ص) ما و اوصیاء امینش برای تمثیل صفات قدسی و ارائه آن از همه سزاوارترند و اگر ایشان نبودند غرض از آفرینش مخلوقات تأمین نمیگشت پس خلائق به خاطر کسانی آفریده شدند که نمونه خداوندند تا بدین وسیله شناخت او حاصل گردد بنابراین مردم به خاطر ایشان ساخته شدهاند و بنابراین صفات و اعمال پیامبر (ص) و اوصیاء آن حضرت برترین صفات و اعمال است که علم یکی از این صفات است.
۴. محفوظتر بودن علم حضوری از فریب خوردن به خاطر حسن ظاهر برخی افراد، و همچنین تشخیص افراد مؤمن، سالم از منافق و بیمار، توسط صاحب علم.
۵. ضرورت حضوری بودن علم سفیر و شهید: پیامبر (ص) و بقیه معصومی سفیران خداوند و امانتداران او در میان مردم و شهداء و گواهان بر اعمال ایشان و واسطه فیض و برکات معنوی و مادی میان خدا و مردمند و اگر علمشان حضوری باشد میتوانند گواه بر امت و شاهد بر اعمالشان باشند و نیز به حق امین بر همه عالم و خیرخواه و سفیر در میان آنها و واسطه بین خداوند و آنها خواهد بود که احکام الهی را برای مردم برساند و طاعت و عصیان آنها را به محضر الهی عرضه بدارد.[۲۱]»[۲۲]
↑سید شهاب الدین مرعشی نجفی، القصاص على ضوء القرآن و السنة، ج۱، ص ۷۳: «اما علم المعصوم علیه السلام الذی یستمد من علم اللّه، فهو من لدن حکیم، و یسمى بالعلم اللدّنی فلیس من الحصولی المصطلح».