سراقة بن مالک در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

ابوسفیان،[۱] سراقة بن مالک بن جُعشم [۲] از قبیله بنی‌مدلج از کلان قبیله کنانَه بود.[۳] سراقه را از شعرا،[۴] شجاعان و اسب ‌سواران بنی‌مدلج دانسته‌اند.[۵] برخی از او با عنوان رئیس و بزرگ بنی‌مدلج یاد کرده‌اند.[۶] از زندگی او پیش از اسلام اطلاعی در دست نیست. او را از ساکنان وادی قُدید، سکونت‌گاه بنی‌مدلج، در نزدیکی مکه [۷] دانسته‌اند.

نخستین اخباری که از سراقه در اختیار است، به مهاجرت شبانه پیامبر اکرم (ص) از مکه باز می‌گردد. گفته شده سراقه از ردیابانی بود که پس از خروج پیامبر (ص) از مکه وی را تا دهانه غار ثور، محل اختفای آن حضرت، تعقیب کرد؛ اما وجود تار عنکبوت و تخم کبوتر بر دهانه غار را نشانه عدم ورود پیامبر (ص) به غار دانست: إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ[۸].[۹] براساس این آیه، زمانی که قریش و همپیمانانش از جمله سراقه، از پیامبر حمایت نکنند، خدا از او حمایت خواهد کرد. البته بنابر منابع تاریخی[۱۰] و تفسیری[۱۱] ابوکُرز علقمه‌بن‌هلال خزاعی بود که از دانش خود در شناسایی ردّ پا، مشرکان را تا دهانه غار راهنمایی کرد.

هنگامی که پیامبر از بیراهه‌ها عازم مدینه شد، سراقه از یکی از مردان قبیله خود شنید که پیامبر با دو تن از یاران خود، به تازگی از قُدید، منزلگاه قبیله بنی‌مدلج، گذر کرده است. وی برای دستیابی به ۱۰۰ شتری که قریش جایزه دستگیری پیامبر (ص) قرار داده بود، بدون آنکه کسی از تصمیمش آگاه شود خانه خود را ترک کرد و در مسیر راه مدینه به جست‌وجوی نشان و ردپایی از پیامبر (ص) پرداخت تا به تنهایی آن جایزه را دریابد؛ ولی موفق نشد.[۱۲] با حضور پیامبر (ص) در مدینه و تشدید اقدامات قریش در برابر قدرت‌گیری مسلمانان، پیامبر (ص) تلاش کرد تا با انعقاد قراردادهای عدم تعرض با برخی قبایل مشرک منطقه، از پیوستن آنان به قریش جلوگیری کند، از این رو در ماه‌های آغازین سال دوم هجری و پیش از نبرد بدر پیمان عدم تعرض میان پیامبر (ص) و بنی‌مدلج در ذوالعُشیره، دیگر سکونت‌گاه بنی‌مدلج در ناحیه ینبع در نزدیکی مدینه[۱۳] بسته شد.[۱۴] از آن پس بنی‌مدلج به رهبری سراقة بن مالک، از جمله قبایل مشرکی تلقی شد که با مسلمانان پیمان بسته‌اند، در نتیجه مفسران در تفسیر آیات متعددی که خداوند از مشرکان غیرمتخاصم یاد کرده، از سراقه نام برده‌اند.

آیات نخست سوره ممتحنه در نکوهش مسلمانانی نازل شده که پس از مهاجرت به مدینه، با کافران قریش همچنان همدلانه رو به رو می‌شدند. در آیات لا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَمَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۵] آمده است که خداوند نهی فرموده مسلمانان به کسانی که بر سر دین با آنها وارد نبرد شدند و آنها را از سرزمین خود بیرون کردند، نیکی کنند؛ ولی درباره کسانی که مسلمانان را بیرون نکردند و با آنها وارد نبرد نشدند، می‌توانند نیکی کرده و با آنان با عدل و انصاف رفتار کنند. بنابر نظر بیشتر مورخان، مقصود این آیه اجازه ارتباط مسلمانان با قبیله خزاعه است؛ ولی شماری از مفسران، این حکم را به بنی‌مدلج به رهبری سراقة بن مالک تسری داده‌اند. در میان مفسران متقدم، مقاتل بن سلیمان و در میان مفسران سده ششم، ابن‌جوزی به نقل از ابن‌عباس به این گزارش اشاره کرده‌اند.[۱۶] این در حالی است که فخر رازی در تفسیر این آیه به بنی‌مدلج اشاره نکرده و تفسیر خود را به ابن‌عباس و مقاتل نسبت داده که نشان می‌دهد عبارت "بنی‌مدلج و از جمله آنها سراقة بن مالک" به تفسیر ابن‌عباس و مقاتل در این بخش افزوده شده و در نسخه‌هایی که در اختیار فخر رازی بوده این عبارت وجود نداشته است.[۱۷] همچنین پس از آنکه خداوند در آیه وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا[۱۸] ضمن رد دوستی با کافران، مسلمانان را به جنگ با آنان ترغیب می‌کند، در آیه إِلَّا الَّذِينَ يَصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ مِيثَاقٌ أَوْ جَاءُوكُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ يُقَاتِلُوكُمْ أَوْ يُقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَيْكُمْ فَلَقَاتَلُوكُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا[۱۹] کافران همپیمان با مسلمانان را استثنا کرده و نبرد با آنان را جایز نشمرده است. مفسران، سراقه و قبیله او را از مصادیق کافران همپیمان با پیامبر (ص) دانسته‌اند[۲۰]. در سال هشتم هجری، پیامبر (ص) پیش از عزیمت برای فتح مکه، تصمیم گرفت تا گروهی را به فرماندهی خالد بن ولید به سوی بنی‌مدلج بفرستد؛ ولی سراقه با آگاه شدن از تصمیم آن حضرت پیش‌دستی کرد و به مدینه آمد تا بر پیمان قبیله خود با مسلمانان تأکید کند؛ ولی اسلام آوردن بنی‌مدلج را به پذیرش اسلام از سوی قریش مشروط کرد. پیامبر (ص) نیز پذیرفت و خالد با بنی‌مدلج به شرط آنکه ضد مسلمانان اقدامی نکنند، پیمانی دیگر بست [۲۱].

اسلام سراقه

در سال هشتم به ترتیب، فتح مکه، نبرد حُنَیْن و سپس نبرد طائف روی داد. پس از آن پیامبر (ص) به سمت مکه بازگشت و سراقه در منطقه جِعرانَه، محل نگهداری غنایم غزوه حُنین، به ملاقات آن حضرت رفت و اسلام را پذیرفت. او سپس به قبیله خود بازگشت و زکات مال خود را برای پیامبر (ص) فرستاد.[۲۲]گزارشی مشکوک از خود سراقه در اختیار است که در آن ادعا کرده پس از ناکامی‌اش در تعقیب و دستگیری پیامبر در قُدَید، از ایشان امان‌نامه‌ای گرفته بود که در این جلسه آن را به همراه داشت و پیامبر نیز وفاداری خود را بر عهد با سراقه اعلام کرد و بدین گونه سراقه اسلام آورد.[۲۳] ابن‌حبان بر خلاف دیگران، سراقه را از حاضران در نبرد حنین دانسته است. [۲۴] در این صورت، اسلام سراقه پیش از نبرد طائف و بازگشت پیامبر به مکه خواهد بود؛ همچنین بلاذری در گزارشی نادر، از حضور وی در نبرد خیبر در سال ششم یاد کرده[۲۵] که با توجه به فراوانی گزارش‌های اسلام وی در سال هشتم، صحیح به نظر نمی‌رسد.

در سال نهم با نزول آیات ابتدایی سوره توبه، خداوند از مشرکان برائت جست؛ ولی پیمان قبایل مشرک با مسلمانان را تا پایان تاریخ آن، همچنان معتبر دانست. برخی مفسران در تفسیر این آیات به همپیمانی سراقه از قبیله بنی‌مدلج با پیامبر (ص) اشاره کرده‌اند.[۲۶] این در حالی است که سراقه در سال هشتم اسلام را پذیرفته بود، از این رو نمی‌توان سراقه را از مشرکان مورد نظر در آیات ابتدایی سوره برائت دانست.

در سال دهم هجری سراقه در حجه‌الوداع شرکت کرد. در این حج هنگام حضور پیامبر (ص) در مروه، جبرئیل نازل شد و وجوب عمره و حج تمتع را به آن حضرت اعلام کرد. از این زمان واجب شد اهل حِلّ (ساکنان بیرون محدوده حرم مکی) عمره و حج واجب خود را با اندکی تفاوت از اهل حرم انجام دهند. در پی تشریع این حکم، برخی همراهان پیامبر چندین بار درباره همیشگی یا موقتی بودن این حکم از رسول خدا (ص) پرسیدند که موجب ناراحتی ایشان شد.[۲۷] برخی سراقه را یکی از همان سؤال‌کنندگان دانسته‌اند.[۲۸] برخی روایات تفسیری از ارتباط نزول آیه يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَإِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَاللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ[۲۹] با پرسش‌های سراقهسخن گفته‌اند. در این آیه از مؤمنان خواسته شده از اموری پرسش نکنند که پاسخ آنها موجب اندوهشان می‌گردد[۳۰]. این درحالی است که معنای آیه با گزارش تفسیری چندان ارتباطی ندارد، زیرا آیه از ناراحتی سؤال‌کنندگان پس از دریافت پاسخ سخن می‌گوید، در حالی‌که گزارش‌ها از ناراحتی پیامبر (ص) از سؤال مکرر برخی صحابه حکایت دارند.

از سراقه در حوادث دوران ابوبکر یادی نشده است. در سال ۱۷ و در حکومت عمر آن‌گاه که مسلمانان هرمزان فرمانده ساسانی و حاکم خوزستان را اسیر کرده و به مدینه فرستادند، او را با لباس‌های فاخر و زیورآلاتش نزد عمر آوردند؛ اما وی هرمزان را به حضور نپذیرفت و دستور داد تا ابتدا لباس‌ها و زیورآلات هرمزان را از تنش درآورده و به سراقه بپوشانند و سپس خداوند را ستود که هرمزان و هواداران او را چنین خوار کرده است.[۳۱] بر پایه گزارش برخی منابع، پیامبر (ص) اتفاقی را که در این رویداد برای سراقه افتاده، پیشگویی کرده بود. راوی این پیشگویی در برخی منابع، عمر بن خطاب [۳۲] و در منابع دیگری حسن بصری[۳۳] است که احتمال دارد او نیز از عمر بن خطاب نقل کرده باشد. برخی شارحان سیره نبوی هم سبب انتخاب سراقه از سوی عمر را همین پیشگویی دانسته‌اند؛ ولی با توجه به روایت نشدن آن در منابع حدیثی و انعکاس نیافتن آن در منابع دیگر، روایت مورد نظر تردیدپذیر است.

از میان صحابه و تابعان، جمع کثیری از سراقه روایت کرده‌اند؛ از جمله عبدالله بن عباس، جابر بن عبدالله انصاری، سعید بن مسیب، محمد فرزند سراقه[۳۴] و عبدالرحمن بن مالک برادرزاده وی، ابورشدین،[۳۵] حسن بصری، زیاد بن ابوراشد بن جَنَدی، طاوس بن کیسان، عبدالله بن عمرو بن عاص، عطاء بن ابی رَباح، علی بن رباح لخمی، و برادرش، نزال بن سبره و مجاهد بن جبر مکی[۳۶] در تعیین زمان مرگ او اختلاف است: برخی از سال ۲۴ هجری و برخی نیز بعد از وفات عثمان[۳۷] یا از سال۴۰ و در ابتدای خلافت معاویه سخن گفته‌اند[۳۸].[۳۹]

گزارش‌های مشکوک از سراقه

گزارش‌هایی درباره سراقه یا به نقل از سراقه در منابع مشاهده می‌شوند که چندان قابل اعتماد نیستند. در ماجرای تعقیب پیامبر (ص) توسط سراقه در منطقه قُدید بیان شده که چون سراقه تلاش کرد تا به پیامبر نزدیک شود، چندبار دستان اسبش در زمین فرو رفتند و سراقه مطمئن شد که بر آن حضرت دست نخواهد یافت، از این رو از آن حضرت خواست تا از خداوند بخواهد او را از این مهلکه نجات دهد.[۴۰] سراقه در گزارش خود از این حادثه آورده است که وی از آن حضرت خواست تا نوشته و به نقلی امان‌نامه‌ای [۴۱] نیز به او بدهد که نشانی میان او و آن حضرت باشد. پیامبر (ص) نیز به ابوبکر دستور نگارش داد؛[۴۲] لکن در آن هنگام هنوز در مدینه حکومتی تشکیل نشده بود تا فردی به نام سراقه نیازمند چنین امان‌نامه‌ای باشد؛ همچنین در گزارش ابوبکر از این رویداد، نه تنها به امان‌نامه اشاره نشده، بلکه نفرین پیامبر (ص) عامل فرو رفتن دستان اسب سراقه دانسته شده است؛[۴۳] ضمن آنکه ابوبکر خواندن و نوشتن نمی‌دانست. در ادامه چنین گزارش‌هایی آمده است که سراقه پس از این رخداد و در پاسخ به ابوجهل در اشعاری به این رویداد پرداخت و به حقانیت ادعای نبوت حضرت اذعان کرد.[۴۴] برخلاف گزارش‌هایی که از قرارداد سراقه با پیامبر (ص) مبنی بر بی‌طرفی او و بنی‌مدلج در روابط میان پیامبر (ص) و قریش سخن می‌گویند،[۴۵] گزارش‌هایی دیگر از جمله در حوادث نبرد بدر حکایت از آن دارند که وی در مواضعی گوناگون جانب قریش را گرفته است. بر اساس این گزارش‌ها، آن‌گاه که مسلمانانِ مدینه کاروان تجاری قریش را در مسیرش به سوی شام تهدید کردند، ابوسفیان پیکی به مکه فرستاد تا هنگام بازگشت با حمایت سپاه مکه بتواند کاروان را بازگرداند؛[۴۶] اما مکیان از سویی به سبب رؤیای عاتکَه، عمه پیامبر (ص) از درگیری با مسلمانان بیمناک بودند[۴۷] و از سوی دیگر به سبب نزاع قدیمی با طایفه بنی‌بکر از زیرمجموعه‌های کنانه و به نقلی نزاع با بنی‌مدلج، نگران حمله آنان به مکه بودند و از این رو در اعزام نیرو برای ابوسفیان دچار تردید شدند. گفته شده در این حال شیطان به قیافه سراقه ظاهر شد و با معرفی خود به عنوان بزرگ کنانه، مکیان را از بابت هرگونه انتقامی مطمئن ساخت[۴۸] و آن‌گاه آیه وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ[۴۹] در خصوص این حادثه نازل شد.[۵۰] در این آیه اشاره شده که شیطان کارهای مکیان را در نظرشان زیبا جلوه داد و به آنها گفت که امروز کسی بر شما چیره نمی‌شود. البته گزارشی در این باره که سراقه از بزرگان قبیله شناخته شده کِنانَه و طوایف قدرتمند آن بوده، در اختیار نیست و اگر چنین بود، بسیاری از درگیری‌های مسلمانان با طوایف کنانه پس از قرارداد میان وی و پیامبر (ص) روی نمی‌داد.

مقاتل درباره زمان نزول آیه، تفسیری دیگر دارد. بنابر این تفسیر، در پی تقاضای ابوسفیان، قریش نیروهای خود را به سوی مدینه فرستاد. آنان در میانه راه دریافتند که ابوسفیان توانسته با تغییر مسیر کاروان، از خطر مسلمانان رهایی یابد. در چنین شرایطی که زمینه درگیری قریش و مسلمانان از بین رفته بود، شیطان در صورت سراقه، مکیان را به نبرد با مسلمانان ترغیب کرد و موفقیت آنان را حتمی دانست.[۵۱] در تفاسیر متعددی ذیل آیه، روایاتی از شیعه و سنی آمده‌اند که با آشکار شدن نشانه‌های شکست قریش در نبرد بدر، شیطان، که در صورت سراقه در جنگ حضور داشت، از صحنه نبرد گریخت. یکی از مشرکان او را از فرار منع کرد؛ اما شیطان ترس از عذاب خداوند را سبب فرار خود دانست. این دسته از مفسران، بخش‌های پایانی این آیه را مبنای تفسیر خود دانسته‌اند که در آن بیان شده پس از مواجهه دو سپاه، شیطان از قریش کناره گرفت و از آنها بیزاری جست و چنین گفت که من چیزی را می‌بینم که شما نمی‌بینید و از عذاب دردناک خداوند می‌ترسم[۵۲] پذیرش این دسته از گزارش‌ها که از تمثل شیطان در قیافه سراقه خبر می‌دهند هیچ‌گونه استبعاد عقلی نداشته و حتی با ظاهر آیه نیز سازگارتر است؛[۵۳] لکن می‌توان این احتمال را داد که گزارشگرانی با جعل این خبر کوشیده‌اند تا با طرح حضور شیطان در قیافه سراقه، اقدامات تحریک‌آمیز سراقه در نبرد بدر را به شیطان منتسب کرده و مانع انتقام مسلمانان شوند. از سوی دیگر، انتقام نگرفتن پیامبر (ص) از قبیله مدلج و سراقه حکایت از آن دارد که این گزارش‌ها می‌توانند برساخته مورخانی باشند که نسبت به قریش جانبدارانه نوشته‌اند و در تلاش‌اند تا با مؤثر جلوه دادن حضور شیطان در قیافه سراقه، نقش قریش را در راه‌اندازی نبرد بدر تا حد امکان تقلیل دهند.[۵۴]

منابع

پانویس

  1. الجرح و التعدیل، ج۴، ص۳۰۸؛ الثقات، ج۳، ص۱۸۰.
  2. الاستیعاب، ج۲، ص۵۸۱؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۷۹.
  3. الروض الانف، ج۵، ص۸۸؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۷۹.
  4. الاستیعاب، ج۲، ص۵۸۲؛ الاکتفاء، ج۱، ص۲۸۹.
  5. البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۷۱.
  6. البدایة و النهایه، ج۳، ص۱۸۶.
  7. معجم البلدان، ج۴، ص۳۱۳.
  8. «اگر او را یاری ندهید بی‌گمان خداوند یاریش کرده است هنگامی که کافران او را که یکی از دو نفر بود (از مکّه) بیرون راندند، آنگاه که آن دو در غار بودند همان هنگام که به همراهش می‌گفت: مهراس که خداوند با ماست و خداوند آرامش خود را بر او فرو فرستاد و وی را با سپاهی که آنان را نمی‌دیدید پشتیبانی کرد و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۴۰.
  9. مجمع البیان، ج۵، ص۴۹.
  10. انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۷.
  11. مجمع البیان، ج۵، ص۴۹؛ المیزان، ج۹، ص۸۰.
  12. السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۱؛ الروض الانف، ج۴، ص۱۸۶-۱۸۷.
  13. العقدالثمین، ج۱، ص۳۸۵.
  14. المحبر، ص۱۱۰؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۰۶.
  15. «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد خداوند تنها شما را از دوست داشتن کسانی باز می‌دارد که با شما در کار دین جنگ کردند و شما را از خانه‌هایتان بیرون راندند و (یا) از بیرون راندنتان پشتیبانی کردند و کسانی که آنان را دوست بدارند ستمگرند» سوره ممتحنه، آیه ۸-۹.
  16. تفسیر مقاتل، ج۴، ص۳۰۲؛ زاد المسیر، ج۴، ص۲۷۰.
  17. التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۵۲۱.
  18. «آنها دوست می‌دارند چنان که خود کافر شدند شما (نیز) کافر می‌شدید تا با ایشان یگانه می‌بودید پس هیچ‌یک از آنان را دوست مگیرید تا در راه خداوند هجرت کنند و اگر رویگردان شدند هر کجا آنان را یافتید بگیرید و بکشید و از ایشان یار و یاوری مگیرید» سوره نساء، آیه ۸۹.
  19. «مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است یا آنکه با دلتنگی از نبرد با شما و یا نبرد با قوم خویش، نزد شما آمده‌اند- و اگر خداوند می‌خواست آنان را بر شما چیرگی می‌داد و با شما به نبرد می‌پرداختند- باری، اگر اینان از شما کناره‌جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.
  20. تفسیر مقاتل، ج۱، ص۳۹۵-۳۹۶؛ جامع البیان، ج۵، ص۱۲۴؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۳، ص۱۰۲۷.
  21. المصنف، ج۸، ص۴۵۸؛ تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۵۴۶.
  22. السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۰.
  23. السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۰؛ المغازی، ج۳، ص۹۴۱.
  24. الثقات، ج۳، ص۱۸۰.
  25. انساب الاشراف، ج۱۱، ص۱۳۴.
  26. تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۵۶.
  27. اعلام الوری، ج۱، ص۲۶۰-۲۶۱؛ المعجم الکبیر، ج۵، ص۱۰۷؛ تاریخ الاسلام، ج۲، ص۷۰۲؛ ج۳، ص۶۶۱.
  28. مجمع البیان، ج۳، ص۳۸۶؛ تفسیر بیضاوی، ج۲، ص۳۷۱.
  29. «ای مؤمنان! از چیزهایی مپرسید که چون برای شما آشکار گردانند به اندوهتان می‌افکند و اگر هنگامی که قرآن فرو فرستاده می‌شود از آنها بپرسید برای شما روشن می‌شود؛ خداوند از آن (پرسش) ها در گذشت؛ و خداوند آمرزنده‌ای بردبار است» سوره مائده، آیه ۱۰۱.
  30. التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۴۴۴؛ البحر المحیط، ج۴، ص۳۸۰.
  31. الطبقات، ج۵، ص۹۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۸۷-۸۸.
  32. البدء و التاریخ، ج۵، ص۴۱.
  33. الاستیعاب، ج۲، ص۵۸۱.
  34. اسدالغابه، ج۲، ص۱۷۹.
  35. الجرح و التعدیل، ج۴، ص۳۰۸؛ تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۹۶.
  36. تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۱۵؛ تهذیب التهذیب، ج۱۰، ص۱۹؛ ج۳، ص۳۹۶.
  37. الاستیعاب، ج۲، ص۵۸۲؛ تهذیب الکمال، ج۱۰، ص۲۱۵.
  38. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۶۶۱.
  39. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «سراقه بن مالک»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵، ج۱۵.
  40. السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۱؛ الطبقات، ج۱، ص۲۳۲؛ الروض الانف، ج۴، ص۱۸۶-۱۸۷.
  41. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳.
  42. السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۱.
  43. مسند ابن الجعد، ص۳۷۶؛ المنتظم، ج۳، ص۵۵؛ اسدالغابه، ج۲، ص۱۷۹-۱۸۰.
  44. الاستیعاب، ج۲، ص۵۸۲؛ اعلام الوری، ج۱، ص۷۸.
  45. الطبقات، ج۲، ص۱۰؛ المحبر، ص۱۱۰.
  46. السیرة النبویه، ج۱، ص۶۰۷؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۵.
  47. المغازی، ج۱، ص۳۳.
  48. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۹۵؛ نیز الروض الانف، ج۵، ص۲۲۳.
  49. «و (یاد کن) آنگاه را که شیطان کردارهای آنان را (در چشمشان) آراست و گفت: امروز هیچ‌یک از مردم بر شما پیروز نخواهد شد و من پناه‌دهنده شمایم و چون دو دسته رویاروی شدند پشت کرد و گفت: من از شما بیزارم، من چیزی می‌بینم که شما نمی‌بینید، من از خداوند می‌هراسم و خداوند سخت کیفر است» سوره انفال، آیه ۴۸.
  50. جامع البیان، ج۱۰، ص۱۴؛ تفسیر ابن ابی حاتم، ج۵، ص۱۷۱۵-۱۷۱۶؛ تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۳۶۵.
  51. تفسیر مقاتل، ج۲، ص۱۱۸-۱۱۹.
  52. جامع البیان، ج۱۰، ص۱۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۴۴؛ زادالمسیر، ج۲، ص۲۱۶.
  53. المیزان، ج۹، ص۹۸.
  54. خیرخواه علوی، سید علی، مقاله «سراقه بن مالک»، دائرةالمعارف قرآن کریم ج۱۵، ج۱۵.