سیره عملی پیامبر خاتم در عدم مداهنه چه بوده است؟ (پرسش)
سیره عملی پیامبر خاتم در عدم مداهنه چه بوده است؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ سیره اجتماعی معصومان |
مدخل اصلی | عدم مداهنه در معارف و سیره نبوی |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
سیره عملی پیامبر خاتم در عدم مداهنه چه بوده است؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث سیره اجتماعی معصومان است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره اجتماعی معصومان مراجعه شود.
پاسخ نخست
آقای دکتر مصطفی دلشاد تهرانی در کتاب «سیره نبوی» در اینباره گفته است:
«پیامبر رحمت و عدالت در طول بیست و سه سال دوران رسالت خویش هرگز مداهنه نکرد و پذیرای باطل نشد و برای پیشبرد امور، در حق سازش ننمود و به عوامزدگی تن نسپرد. با آغاز دعوت علنی تلاشی همه جانبه از سوی قریش شکل گرفت تا پیامبر به سازش با باطل کشیده شود و دست از تبلیغ توحید برکشد و از آزادی انسان و نجات بشر و گشودن غل و زنجیرهای اسارت مردمان سخن به میان نیاورد و قدمی در این راه برندارد. پس از علنی شدن دعوت، سران و اشراف قریش تلاش کردند تا نهضت بپاخاستهای را که منافع ستمگرانه و مطامع خودکامانه آنان را تهدید میکرد متوقف سازند و موجبات بازگشت آن را به «خانواده قبیله» و «روابط مشرکانه» فراهم نمایند و یا حد اقل جلوی رشد آن را بگیرند و یا به انحرافش کشند؛ و در این راه همه امکانات و لوازم را به کار گرفتند: تحبیب، تخریب، تطمیع، تهدید؛ و چون سود نبخشید، تهمت، اقدام برای قتل، آزار و شکنجه مسلمانان بیپناه، و در نهایت محاصره اقتصادی - سیاسی همه جانبه. اما هیچ کدام از این اقدامات پیامبر را به سازش با باطل وانداشت و آن حضرت در راه حق گامی واپس نگذاشت، بلکه این همه او را در راه نجات انسانها استوار ساخت.
در اوایل دعوت علنی سران و اشراف قریش به سراغ حضرت ابو طالب رفتند -که از آغاز دعوت در حمایت پیامبر از هیچگونه مساعدتی دریغ نورزیده بود[۱]- تا او را از حمایت پیامبر بازدارند و سپس به راحتی بتوانند با پیامبر برخورد کنند. آنان به ابو طالب گفتند: «برادرزادهات از خدایان ما عیبجویی میکند و آنها را ناسزا میگوید و دین ما را نکوهش میکند و عقلهای ما را سبک میشمارد و پدران ما را گمراه میداند. حال یا خودت چارهای بیندیش و او را از این کارها بازدار و یا آنکه وی را به ما واگذار، که تو نیز همانند ما با او مخالفی»[۲].
ابوطالب پس از شنیدن سخنان سران و اشراف قریش، به نرمی با آنان سخن گفت و با بیانی نغز و زیبا ایشان را پاسخ داد و آنان پی کار خویش را گرفتند و رفتند[۳]. اما با ادامه دعوت پیامبر و فراهم شدن زمینه گسترش اسلام سران و اشراف قریش بار دیگر به نزد ابو طالب رفتند و با عباراتی تهدیدآمیز او را به ترک حمایت از پیامبر فراخواندند و گفتند: «ای ابو طالب، تو از نظر سن و شرافت و منزلت بر ما سبقت داری. از تو درخواست کردیم که برادرزادهات را از این کار بازداری، ولی چنین نکردی. دیگر نمیتوانیم بر ناسزاگویی به خدایان و پدرانمان و سبک شمردن عقلهایمان و عیبجویی از آیینمان تحمل کنیم. یا خودت او را بازدار و یا آنکه بر ضد تو و او وارد عمل خواهیم شد و با شما کارزار خواهیم کرد تا یکی از دو گروه هلاک شود»[۴].
ابوطالب که اوضاع را نگرانکننده میدید، سخنان سران و اشراف قریش را با پیامبر در میان گذاشت و از او خواست تا دست از دعوت خویش بردارد؛ و پیامبر به دور از هرگونه مداهنه گفت: «يَا عَمَّ لَوْ وُضِعَتِ الشَّمسُ فِي يَمِينِي وَالْقَمَرُ فِي يَسَارِي، مَا تَرَكْتُ [عَلَی أَنْ أَتْرُکَ] هَذَا الأَمْرَ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللهُ أَوْ أَهْلَكَ فِي طَلَبِهِ [فِیهِ مَا تَرَکْتُهُ]»[۵].
رسول خدا (ص) در راه نجات بشر تن به سازش با باطل نداد و دست در دست ستمگران ننهاد.
سران و اشراف قریش پس از مدتی با وعدههایی جذاب تلاش کردند تا پیامبر را از دعوت به حق بازدارند. این بار عتبة بن ربیعه نماینده قریش به نزد آن حضرت رفت و گفت: "ای برادرزاده، در ازای دست برداشتنت از دعوتت اگر خواهان مال و ثروت باشی برایت آن اندازه ثروت و مکنت فراهم آوریم که از همه ما توانگرتر شوی؛ و اگر خواستار ریاست و سلطنت باشی، تو را به ریاست و سلطنت خود بگماریم و هیچ کاری را بدون رأی و فرمان تو انجام ندهیم؛ و اگر این سخنان تو از آنجاست که جنزده شدهای و نمیتوانی آن را از خود دور کنی، حاضریم برایت پزشک بیاوریم و آن قدر هزینه کنیم تا تو را از این بیماری آسوده سازیم".
چون عُتبه پیام سران و اشراف قریش را رسانید، پیامبر گفت: «آیا سخنت تمام شد؟» گفت: «آری» فرمود: «پس به سخن من گوش فرا ده» آنگاه بخشی از آیات سوره فصلت را تلاوت کرد[۶]: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * حم * تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ * وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ * قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ * الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ﴾[۷].
بدین ترتیب رسول خدا (ص) پاسخی روشن و دندانشکن به سخنان بیمایه آنان داد و بار دیگر سازشناپذیری خود را در راه حق نشان داد. پس از چندی در حالی که سران و اشراف قریش مسلمانان بیپناه را تحت فشار و آزار و خشنترین رفتار قرار داده بودند[۸]، پیشنهادهایی از همان دست را به پیامبر عرضه نمودند تا بلکه در آن شرایط وی را به سازش و همراهی با باطل و ستم کشند، و این بار سخن پیامبر همان بود: «مَا جِئْتُكُمْ بِمَا جِئْتُكُمْ بِهِ أَطْلُبُ أَمْوَالَكُمْ، وَ لَا الشَّرَفَ فِيكُمْ، وَ لَا الْمُلْكِ عَلَيْكُمْ، وَ لكِنَّ اللهَ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ رَسُولًا، وَأَنْزَلَ عَلَيَّ كِتَابًا، وَأَمَرَنِي أَنْ أَكُونَ لَكُمْ بَشِيرَاً وَنَذِيرَاً، فَبَلَّغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ، فَإِنْ تَقْبَلُوا مِنِّي مَا جِئْتُكُمْ بِهِ فَهُوَ حَظُّكُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَإِنْ تَرُدُّوهُ عَلَيَّ أَصْبِرْ لِأَمْرِ اللَّهِ حَتَّى يَحْكُمَ اللهُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ»[۹].
پس اگر آن چه را که برای هدایت شما آوردهام پذیرا شوید، آن بهره و سود دنیا و آخرت شما خواهد بود، و اگر آن را انکار کنید، بر من است که صبر و استقامت پیش گیرم تا زمانی که خداوند میان من و شما حکم کند.
این استواری بر عدم مداهنه در تمام دوران دعوت و رسالت پیامبر برپا ماند و آن حضرت در راه حق به سازشکاری و انحرافپذیری میدان نداد. حق و عدالت برای رسول ختمی مرتبت برترین ارزش را داشت و آن حضرت همه چیز را در این جهت میخواست. از حسین بن علی (ع) از قول هند بن ابی هاله درباره راه و رسم پیامبر اکرم (ص) چنین وارد شده است: «وَ لَا تُغْضِبُهُ الدُّنْيَا وَ مَا كَانَ لَهَا إِذَا تُعُوطِيَ الْحَقَّ لَمْ يَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَيْءٌ حَتَّى يُنْتَصَرَ لَهُ وَ لَا يَغْضَبُ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَنْتَصِرُ لَهَا»[۱۰].
پیامبر نسبت به حقوق انسانی و حرمت آدمی، و حریمها و مرزهای الهی سخت دقت داشت و تعدی به این امور را برنمیتافت. عایشه در وصف این شأن پیامبر گفته است: «مَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) مُنْتَصِرًا لِنَفْسِهِ مِنْ مَظْلَمَةٍ قَطُّ مَا لَمْ يُنْتَهَكْ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ شَيْءٌ فَإِذَا انْتُهِكَ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ شَيْءٌ كَانَ أَشَدَّهُمْ فِي ذَلِكَ غَضَبًا»[۱۱]»[۱۲]
منبعشناسی جامع سیره اجتماعی معصومان
پانویس
- ↑ نک: سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵.
- ↑ محمد بن اسحاق بن یسار، سیرة ابن اسحاق (کتاب المبتدأ و المبعث و المغازی)، تحقیق و تعلیق محمد حمید الله، الطبعة الاولی، معهد الدراسات و الابحاث للتعریب، ص۱۲۹؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ محمد بن اسحاق بن یسار، سیرة ابن اسحاق (کتاب المبتدأ و المبعث و المغازی)، تحقیق و تعلیق محمد حمیدالله، الطبعة الاولی، معهد الدراسات و الابحاث للتعریب، ص۱۲۹؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ سیرة ابن اسحاق، ص۱۳۵؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ «عمو! اگر [سران و اشراف قریش] خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز از دعوت خود دست برنمیدارم تا آنکه خداوند آن را انتشار دهد یا در راه آن کشته شوم». سیرة ابن اسحاق، ص۱۳۵؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۷۸.
- ↑ سیرة ابن اسحاق، ص۱۸۷-۱۸۸؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۴.
- ↑ «حا، میم * (این کتاب) فرو فرستادهای است از سوی (خداوند) بخشنده بخشاینده * کتابی است که آیات آن آشکار شده است، به گونه قرآنی عربی، برای گروهی که میدانند * که نویدبخش است و بیمدهنده اما بیشتر آنان روی گرداندند از اینرو نمیشنوند * و گفتند: دلهامان برای آنچه ما را بدان فرا میخوانی در پوششهاست و در گوشهامان سنگینی است و میان ما و تو پردهای (افتاده) است پس هر چه میخواهی بکن که ما نیز میکنیم * بگو: من تنها بشری همانند شمایم، به من وحی میشود که خدای شما خدایی یگانه است پس به او رو آورید و از او آمرزش بخواهید و وای بر مشرکان! * همان کسانی که زکات نمیپردازند و اینانند که منکر جهان واپسیناند» سوره غافر، آیه ۱-۷.
- ↑ نک: سیرة ابن هشام، ج۱، ص۳۳۹-۳۴۰.
- ↑ «من برای گرد آوردن ثروت نیامدهام تا اموال شما را طلب کنم و بگیرم، و نیز برای دست یازیدن به ریاست و سلطنت مبعوث نشدهام. خداوند مرا به عنوان فرستادهای [از جانب خود] برانگیخته و کتابی بر من نازل نموده و مرا فرمان داده است تا برای شما بشیر و نذیر باشم و فرمانهای الهی را به شما برسانم و خیرخواهیتان نمایم». سیرة ابن اسحاق، ص۱۷۹.
- ↑ «دنیا و آن چه در آن است او را به خشم نمیآورد، اما وقتی حقی پایمال میشد، از شدت خشم کسی او را نمیشناخت و از چیزی پروا نداشت تا آنکه حق را یاری کند و احقاق حق نماید؛ و هیچگاه برای خود خشمگین نمیشد و برای خود چیرگی نمیخواست». منابع پانوشت ۲، ص۱۷-۱۹.
- ↑ «هرگز ندیدم که رسول خدا مادام که چیزی از حرمتهای الهی هتک نشده بود به خاطر ستمی که به شخص او روا شده بود در صدد احقاق حق برآید، اما هرگاه به چیزی از حرمتهای الهی تعدی میشد نسبت به آن خشمگینترین افراد بود» الشمائل النبویة، ص۱۷۶؛ مرآة الجنان، ج۱، ص۲۵.
- ↑ دلشاد تهرانی، مصطفی، سیره نبوی، ج۲ ص ۱۰۷-۱۱۱.