سیره پیامبر خاتم درباره صبر و بردباری در زندگی خانوادگی چه بوده است؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
سیره پیامبر خاتم درباره صبر و بردباری در زندگی خانوادگی چه بوده است؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ سیره خانوادگی معصومان
مدخل اصلیصبر در خانواده - صبر در معارف و سیره نبوی
تعداد پاسخ۱ پاسخ

سیره پیامبر خاتم درباره صبر و بردباری در زندگی خانوادگی چه بوده است؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث سیره خانوادگی معصومان است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی سیره خانوادگی معصومان مراجعه شود.

پاسخ نخست

م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌

آقای دکتر م‍ص‍طف‍ی‌ دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌ در کتاب «سیره نبوی» در این‌باره گفته‌ است:

«در آموزه‌های نبوی تأکیدی شگفت بر شکیبایی و بردباری در زندگی خانوادگی شده است تا جایی که از امام صادق (ع) روایت شده است که رسول خدا (ص) فرمود: «‏ إِنَّ‏ فِي‏ الْجَنَّةِ دَرَجَةً لَا يَنَالُهَا إِلَّا إِمَامٌ عَادِلٌ أَوْ ذُو رَحِمٍ وَصُولٍ أَوْ ذُو عِيَالٍ صَبُورٍ»[۱].

در برخی نقل‌ها آمده است که پس از بیان این سخن، علی (ع) از پیامبر (ص) پرسید: «مَا صَبْرُ ذِي عِيَالٍ؟» شکیبایی فرد عیالوار چیست؟ حضرت فرمود: «لَا يَمُنُّ عَلَى أَهْلِهِ بِمَا يَنْفُقُ عَلَيْهِمْ»[۲].

شکیبایی و بردباری تأکید شده در منطق نبوی شامل همه مسائل زندگی خانوادگی است، و از آن جمله است شکیبایی بر ناملایمات حاصل از خلق و خوی‌ها و بردباری در برابر کج‌خلقی‌ها و بدخویی‌ها. ممکن است گاهی خلق و خوی یکی از دو همسر، برای دیگری ناخوشایند نماید، و یا علی‌رغم همه خوبی‌ها و نیک‌رفتاری‌های یکی از دو همسر، کج‌خلقی‌هایی نیز داشته باشد، و یا گاهی به سبب مسائل پیش‌آمده در زندگی یکی از دو همسر گرفتار بدخویی گردد، که در این موارد راه چاره و بهترین وسیله مقابله شکیبایی و بردباری است. پیامبر اکرم (ص) فرموده است: «مَنْ‏ صَبَرَ عَلَى‏ سُوءِ خُلُقِ‏ امْرَأَتِهِ‏ أَعْطَاهُ اللَّهُ مِنَ الْأَجْرِ مَا أَعْطَى‏ أَيُّوبَ (ع) عَلَى بَلَائِهِ وَ مَنْ صَبَرَتْ عَلَى سُوءِ خُلُقِ زَوْجِهَا أَعْطَاهَا اللَّهُ مِثْلَ ثَوَابِ آسِيَةَ بِنْتِ مُزَاحِمٍ»[۳].

زن و مردی که خلق و خوی نیکی دارند، ممکن است به سبب برخی عوارض درونی و اختلالات جسمی و روحی، دچار بداخلاقی و تندخویی و غرولُندورزی گردند، که راه و رسم نبوی در این موارد شکیبایی ورزیدن و بردباری نمودن است و رسول خدا (ص) پیروان خود را بدین راه و رسم فراخوانده است: «مَنْ‏ صَبَرَ عَلَى‏ سُوءِ خُلُقِ‏ امْرَأَتِهِ‏ وَ احْتَسَبَهُ‏ أَعْطَاهُ اللَّهُ تَعَالَى بِكُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ يَصْبِرُ عَلَيْهَا مِنَ الثَّوَابِ مِثْلَ مَا أُعْطِيَ أَيُّوبَ (ع) عَلَى بَلَائِهِ»[۴].

در زندگی خانوادگی ممکن است فردی گرفتار بداخلاقی پایدار باشد که بی‌گمان شکیبایی و بردباری بر آن کاری بس گرانقدر، و نشانه والایی شریک زندگی اوست، و چنین کسی مقام شاکران را دارد، چنان‌که در حدیث نبوی آمده است: «أَلَا وَ مَنْ‏ صَبَرَ عَلَى‏ خُلُقِ‏ امْرَأَةٍ سَيِّئَةِ الْخُلُقِ‏ وَ احْتَسَبَ فِي ذَلِكَ الْأَجْرَ أَعْطَاهُ اللَّهُ ثَوَابَ الشَّاكِرِينَ فِي الْآخِرَةِ»[۵].

چنین شکیبایی و بردباری منشأ گشوده شدن درهای رحمت و برکت الهی بر فرد است. امام باقر (ع) فرموده است: «‏مَنِ‏ احْتَمَلَ‏ مِنِ‏ امْرَأَتِهِ‏ وَ لَوْ كَلِمَةً وَاحِدَةً أَعْتَقَ اللَّهُ رَقَبَتَهُ مِنَ النَّارِ وَ أَوْجَبَ لَهُ الْجَنَّةَ...»[۶].

این رحمت و برکت، بهترین زمینه کمال آدمی و دستیابی به مراتب والای انسانی است. ملای روم در داستانی زیبا این حقیقت را تصویرگری کرده است.

یکی از مریدان “شیخ ابو الحسن خرقانی”[۷] برای دیدن شیخ راهی شد و پس از تحمل سختی‌ها و مرارت‌های بسیار به مقصد رسید و سراغ خانه شیخ را گرفت. پس از یافتن خانه با صد احترام و رعایت آداب حلقه در را کوبید، زنی در را باز کرد و با برخوردی زشت و لحنی نامیمون به مسخرگی پرداخت و گفت: به‌به! این احمق را ببین که چه مسافرت سختی را متحمل شده و بیخود چه رنجی بر خود هموار کرده است! مگر تو در وطن خود بیکار بودی که بیهوده به راه افتادی و این سفر را نمودی؟ مگر هوس ولگردی به سرت زده بود یا از محل زندگی خود دلتنگ شده بودی؟ یا مگر شیطان، یوغ بر گردنت نهاده بود و وسوسه چنین سفری را در دلت افکنده بود؟ باری، آن زن هرچه توانست از سخنان بی‌سروته و دشنام و یاوه بار آن جوان کرد که قابل بازگو کردن نیست. جوان از شنیدن آن سخنان زشت و گزنده و تمسخرهای بی‌اندازه، دل‌شکسته و افسرده گشت و اشکش جاری شد، و با این همه، با رعایت ادب پرسید: با همه این احوال بگو آن پادشاه خوشنام کجاست؟ زن تا چنین تعبیری را از جوان شنید و فهمید که آن مرید برای دیدن شیخ مصر است، سخت برآشفت و دوباره با بیانی زشت و گزنده هرچه از ناسزا توانست نثار شیخ کرد.

زن، شیخ را نیرنگ‌باز و حیله‌گر و بی‌محتوا خواند و اظهار کرد که او همان کسی است که آدم‌های کودن را به دام می‌اندازد و گمراه می‌کند، و تاکنون بسیاری چون تو به وسیله این شیخ از راه به در شده‌اند و اگر او را دیدار نکنی و به سرزمین خود برگردی به خیر و صلاح توست و از گمراهی نجات می‌یابی، زیرا این شیخ کارش یاوه‌سرایی و مفت‌خواری و شکمبارگی است و همه این را می‌دانند و کوس رسوایی او زده شده است.

زن هرچه در انبان درون خویش از زشتی داشت بر زبان جاری ساخت و شیخ را به خوبی نواخت! اما جوان مصمم بود که شیخ را بیابد و با شنیدن این سخنان در شگفتی فرورفت و با خود گفت که قطعا اینجا خانه شیخ نیست و او اشتباه آمده است. باور نمی‌کرد که شیخ چنین همنشینی داشته باشد. دوباره سراغ خانه شیخ را گرفت، اما همان نشانی را دادند. او مشوش و ناراحت در جستجوی شیخ برآمد و مردم او را راهنمایی کردند که شیخ در کوهسار مشغول جمع‌آوری هیزم است. پس در جستجوی شیخ راهی بیشه شد، اما در درونش آتشی برپا بود که مگر ممکن است کفر و ایمان باهم جمع شود؟ و از چه زمانی ضد با ضد مأنوس شده و آدم‌نما با پیشوای حقیقی مردم از کجا انس گرفته است؟ و دیو را با جبرئیل چه نسبتی است؟ و چگونه آزر و خلیل باهم توانند ساخت؟ و چطور راهنمای مسافران با راهزنان کنار می‌آید؟

جوان در این احوال بود که ناگاه شیخ را در برابر خود دید، درحالی‌که بر شیری سوار بود و هیزم‌هایش را بار آن کرده بود و ماری نیز به صورت تازیانه در دست داشت! چون نزدیک شد، شیخ نگاهی بدو افکند و مشکل او را در چهره‌اش خواند و سخن آغاز کرد تا رفع ابهام و شبهه کند. فرمود: من از سر هوای نفس با او شکیبایی نورزیده‌ام و آن‌طور که تو پنداشته‌ای و آشفته شده‌ای، نیست. شکیبایی و بردباری من بر جفای آن زن نفسانی نیست و مپندار که من به خاطر التذاذ جسمانی و امیال شهوانی، آزارها و درشتی‌های آن زن را تحمل می‌کنم، بلکه اگر من بر این رفتار او شکیبایی نمی‌ورزیدم، به چنین مقامی نمی‌رسیدم که شیر مرکبم باشد و مار ترکه‌ام.

ملای روم در پایان این داستان، نتیجه می‌گیرد که منظور از این تمثیل، حقیقتی بلند است و او داستان‌پردازی نکرده است، بلکه این تمثیل بیانگر این حقیقت است که عرصه کمال چنین گشوده می‌شود.

محض خاطر تو مرتبه کلام را پایین آوردم تا تو بیاموزی که چگونه با اخلاق محمدی، جفای قرین و همسرت را تحمل کنی و شکیبایی بورزی تا در عوض آن به مراتب والای روحی دست یازی[۸]»[۹]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

۱. آقای اسحاقی؛
آقای دکتر سید حسین اسحاقی در کتاب‌های «نگین رسالت» و «مروارید نبوت» در این‌باره گفته‌ است:
  • «پیامبر اعظم (ص) در برابر آزار و اذیت کفار صبری شگرف داشت و این در حالی بود که خود فرمود: «مَا أُوذِىَ أَحَدٌ مَا أُوذِيتُ فِي اللَّهِ‌»[۱۰]. آن حضرت در برابر آن آزارها صبر کرد و در مقابل زیاده‌روی‌های جاهلان جز بردباری روا نداشت. وقتی در جنگ احد، دندان‌های حضرت را شکستند و پیشانی ایشان شکاف برداشت، این صحنه بر بسیاری از اصحاب گران آمد و برخی عرض کردند: ای رسول خدا! نفرینشان کن تا به لعنت الهی دچار شوند. آن حضرت در پاسخ گفت: من برانگیخته نشده‌ام تا انسان‌ها را لعنت کنم. من مبعوث شده‌ام تا آنها را به سوی خدا دعوت کنم و به سوی رحمت رهنمون گردم و برای آنان رحمت باشم، نه لعنت. خدایا! این قوم مرا هدایت فرما؛ زیرا نمی‌فهمند[۱۱].

در نتیجه همین صبر و بردباری بود که توانست انسان‌ها را متحول سازد و آنان را از تاریکی جاهلیت رهایی بخشد. نقل شده است که روزی شخصی یهودی در میان راهی جلو پیامبر اعظم (ص) را که به سمت مسجد برای ادای فریضه نماز می‌رفتند، گرفت و مدّعی شد که از پیامبر طلبکار است. وی اظهار کرد که هم اکنون و در همین کوچه باید طلب مرا بدهی! پیامبر فرمود: شما از من‌طلبی ندارید. بعد هم اجازه بدهید بروم خانه و پول بیاورم. یهودی گفت: یک قدم نمی‌گذارم عقب بروی! پیامبر بردباری نشان داد، ولی مرد عبا و ردای پیامبر را گرفت و شروع به کشیدن کرد، به گونه‌ای که گردن آن حضرت قرمز شد. مردم در مسجد نگران شدند و به دنبال ایشان آمدند و دیدند مردی یهودی آن حضرت را گرفته است و توهین می‌کند. خواستند او را بزنند. پیامبر فرمود: هیچ کاری با او نداشته باشید. من خودم می‌دانم که با این رفیقم چگونه معامله کنم. پس با ملایمت و حوصله با او صحبت کرد و آن قدر صبر نشان داد که مرد یهودی همان جا شهادتین گفت و مسلمان شد. مرد گفت: انسان عادی نمی‌تواند چنین صبر و تحملی داشته باشد. به یقین، تو از جانب خدا مبعوث شده‌ای و پیامبری. این صبر، صبر انبیاست[۱۲].

آن حضرت نشانه‌های صابر را چنین برمی شمارد: «عَلَامَةُ الصَّابِرِ فِي ثَلَاثٍ أَوَّلُهَا أَنْ لَا يَكْسَلَ وَ الثَّانِيَةُ أَنْ لَا يَضْجَرَ وَ الثَّالِثَةُ أَنْ لَا يَشْكُوَ مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِأَنَّهُ إِذَا كَسِلَ فَقَدْ ضَيَّعَ الْحُقُوقَ وَ إِذَا ضَجِرَ لَمْ يُؤَدِّ الشُّكْرَ وَ إِذَا شَكَا مِنْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدْ عَصَاهُ»[۱۳].

در آیات الهی، نصرت و پیروزی از پیامدهای صبر عنوان شده است[۱۴]. حضرت رسول الله (ص) نیز در کلامی متین به این امر اشاره می‌کند: «إِنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ»[۱۵].

پیامبر اعظم (ص) در گفتاری دیگر فرمود: هنگامی که روز قیامت می‌شود، منادی ندا می‌کند، به گونه‌ای که همه صدای او را می‌شنوند و می‌گویند: کجایند صاحبان فضل! گروهی از مردم برمی خیزند، فرشتگان از آنها استقبال می‌کنند و می‌گویند: فضیلت شما چه بود که به عنوان «صاحب فضل» شما را صدا زده‌اند؟ آنها در پاسخ گویند: در دنیا وقتی که از ناحیه ناآگاهان به ما آسیب می‌رسید، تحمل می‌کردیم و اگر از ناحیه آنها به ما بدی می‌شد، عفو می‌کردیم. منادی از طرف خداوند اعلام می‌کند: این بندگانم راست می‌گویند. آنها را آزاد بگذارید تا بدون حساب وارد بهشت شوند[۱۶][۱۷]

  • «حضرت رسول الله (ص) بسیار بردبار بود. این ویژگی سبب می‌شد که دیگران روز به روز بر گرد وجود او حلقه زنند و بر محبتشان به ایشان افزوده شود.

انس بن مالک می‌گوید: «روزی عربی بادیه نشین سراغ پیامبرآمد و به شدت ردای آن بزرگوار را کشید به گونه‌ای که ردا، بر گردن رسول خدا (ص) خط انداخت و اثر گذاشت. آن گاه به پیامبر خطاب کرد: ای محمد! از آن اموال خدا که در اختیار توست، دستور بده مقداری به من بدهند! حضرت لبخندی زد و دستور داد که چیزی به او بدهند»[۱۸].

حضرت علی (ع) می‌فرماید: پیامبر خدا در برابر جفا و تندی غریبان در حرف زدن و سؤال کردن و خواسته‌شان، آن قدر صبر و تحمّل از خود نشان می‌داد که اصحاب تصمیم می‌گرفتند آن غریبان را جلب و بازخواست کنند و نگذارند رسول خدا (ص) مورد آزار قرار گیرد[۱۹].

در خبری وارد شده است که روزی مردی اعرابی حضور پیامبر اکرم (ص) آمد و از حضرت چیزی طلب کرد. رسول خدا (ص) به او عطا کرد و فرمود: آیا به تو احسان کردم؟ آن مرد گفت: نه، هرگز به من احسان و نیکی نکردی. اصحاب از ناسپاسی این مرد خشمگین شدند و قصد آزار او را داشتند، ولی پیامبر آنان را از تعرّض به وی باز داشت.

آن گاه حضرت به خانه رفت و مقدار بیشتری به او عطا کرد و فرمود: آیا اکنون به تو احسان کردم؟ آن مرد گفت: بلی، خداوند به تو پاداشی خیر دهد. رسول خدا (ص) فرمود: به جهت سخنی که نزد اصحاب من گفتی، ممکن است نسبت به تو بدبین شده باشند. اگر دوست داری نزد آنان حاضر شو و رضایت خود را اعلان کن تا آن فکر از سرشان بیرون رود. آن گاه مرد به همراه پیامبر نزد اصحاب آمد و پیامبر فرمود: این مرد از ما راضی شده است؛ آیا چنین است؟ او گفت: بلی، خدا به تو و خانواده ات جزای خیر دهد. آن گاه پیامبر خطاب به اصحاب فرمود: من اگر روز گذشته شما را آزاد می‌گذاشتم، آن مرد را بر اثر بدزبانی‌اش به قتل می‌رساندید و او در آن حال به دوزخ می‌رفت[۲۰][۲۱]

منبع‌شناسی جامع سیره خانوادگی معصومان

پانویس

  1. «در بهشت درجه‌ای است که به آن دست نمی‌یابد مگر پیشوای دادگر یا خویشاوندی که زیاد صله رحم به جا آورد و یا عیالوار شکیبا». الخصال، ج۱، ص۹۳؛ أعلام الدین، ص۱۵۲ [«لَا يَبْلُغُهَا إِلَّا ثَلَاثَةٌ» آمده است]؛ کنزالعمال، ج۱۵، ص۸۳۴، ج۱۶، ص۲۳۵ [«لَا يَبْلُغُهَا إِلَّا ثَلَاثَةٌ» آمده است]؛ بحارالانوار، ج۷۴، ص۹۰، ج۱۰۴، ص۷۰.
  2. «به سبب نفقه دادن و خرج کردن برای خانواده‌اش بر سرشان منت نگذارد». کنزالعمال، ج۱۶، ص۲۳۵.
  3. «هر مردی که در برابر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خداوند همان ثوابی را به وی دهد که به ایّوب (ع) در قبال گرفتاری‌اش عطا کرد؛ و هر زنی که در برابر بداخلاقی شوهرش شکیبایی ورزد، خداوند همانند ثواب آسیه بنت مزاحم (همسر فرعون) را به او عطا کند». مکارم الاخلاق، ص۲۱۳-۲۱۴.
  4. «هر مردی که به خاطر و به امید پاداش او در برابر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خدای متعال برای هر روز و شبی که او شکیبایی می‌ورزد، همان ثوابی را به وی دهد که به ایوب (ع) در قبال گرفتاری‌اش عطا کرد». ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، ص۳۳۶؛ أعلام الدین، ص۴۱۹؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۶۷؛ جامع أحادیث الشیعة، ج۲۰، ص۲۵۴.
  5. «بدانید هر مردی که به خاطر و به امید پاداش [الهی] در برابر بداخلاقی همسرش شکیبایی ورزد، خداوند در آخرت به او ثواب شاکران را عطا خواهد کرد». امالی الصدوق، ص۳۵۰؛ کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۶؛ مکارم الاخلاق، ص۴۳۱؛ تنبیه الخواطر، ج۳، ص۲۶۱؛ وسائل الشیعة، ج۱۴، ص۱۲۴؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۳۵، ج۱۰۳، ص۲۴۴؛ جامع أحادیث الشیعة، ج۲۰، ص۲۵۳.
  6. «هر که [بداخلاقی]همسرش را، هرچند به اندازه یک کلمه تحمل کند و شکیبایی ورزد، خداوند گردن او را از آتش آزاد سازد و بهشت را بر او واجب گرداند». مکارم الاخلاق، ص۲۱۶.
  7. ابوالحسن علی بن جعفر (یا احمد) خرقانی از بزرگان مشایخ طریقت است. پدر او دهقان خرقان بود و او در اول امر به تحصیل علوم دینی همت گماشت و در آن سرآمد عصر گردید و سپس به طریقت مایل شد و با مجاهدت و ریاضت به کمال رسید. وی در سال ۴۲۵ هجری درگذشته است. فرهنگ معین، ج۵، ص۵۹؛ و نیز ر.ک: عباس بن محمد رضا القمی، الکنی و الالقاب، مؤسسة الوفاء، بیروت، ۱۴۰۳ ق. ج۱، ص۵۰-۵۱.
  8. شرح جامع مثنوی، ج۶، ص۵۷۸.
  9. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۴ ص ۴۶۴.
  10. «هیچ کس آن چنان که من در راه خدا آزار دیدم، آزار ندید» الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۲۵.
  11. الشفاء بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۳۵.
  12. سیره نبوی، ص۱۳۹.
  13. «نشانه‌های انسان صابر سه چیز است: اول آنکه تنبلی و سستی نمی‌کند. دوم آنکه دل‌تنگی نمی‌کند و سوم آنکه از پروردگارش شِکوه نمی‌کند؛ زیرا اگر سستی و تنبلی کند، حق را ضایع می‌سازد و اگر دل تنگی کند، شکر او را ادا نکند و چنانچه شکوه کند، به یقین، در برابر پروردگارش عصیان کرده است». بحارالانوار، ج۷۱، ص۸۶.
  14. نک: يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ * يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ «ای پیامبر! تو را خداوند و مؤمنان پیرو تو، بس * ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند» سوره انفال، آیه ۶۴-۶۵؛ إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا وَإِنْ تَصْبِرُوا وَتَتَّقُوا لَا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «چون نیکی‌یی به شما رسد آنان را غمگین می‌کند و چون بدی‌یی دامنگیرتان شود از آن شادمان می‌شوند؛ و اگر شکیبایی کنید و پرهیزگاری ورزید نیرنگ آنان به شما هیچ زیانی نخواهد رساند؛ که خداوند آنچه را انجام می‌دهند فراگیر است» سوره آل عمران، آیه ۱۲۰.
  15. «به درستی که پیروزی با صبر است» مکارم الاخلاق، ص۴۶۹.
  16. داستان‌ها و پندها، ج۶، ص۱۴۲.
  17. اسحاقی، سید حسین، نگین رسالت ص ۲۲.
  18. مکارم الاخلاق، ص۱۷.
  19. مکارم الاخلاق، ص۱۵.
  20. سفینة البحار، ج۱، ص۴۱۶.
  21. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۲۹.