شأن چیست؟ (پرسش)
شأن چیست؟ | |
---|---|
موضوع اصلی | بانک جامع پرسش و پاسخ امامت |
تعداد پاسخ | ۱ پاسخ |
امر چیست؟ یکی از پرسشهای مرتبط به بحث مقام معصوم است که میتوان با عبارتهای متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤالهای مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی مقام معصوم مراجعه شود.
پاسخ نخست
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت» در اینباره گفته است:
«معنای لغوی "شأن": ارباب لغت برای واژه "شأن" معانی متعددی بیان کردهاند. فراهیدی آن را بهمعنای "خَطب" (به سکون طاء)میداند[۱] که این واژه خود بهمعنای سبب امر[۲]، امر[۳] و یا امر عظیم[۴] آمده است. برخی لغویون با عطف خطب و امر به یکدیگر، آنها را به عنوان معنای شأن ذکر کردهاند.[۵] در این میان ابنمنظور خطب را بهمعنای شأن و امر (اعم از امر کوچک و بزرگ) دانسته؛[۶] چنانکه شأن را نیز بهمعنای خطب و امر میداند.[۷]
جوهری معنای امر و حال را برای واژه شأن بیان کرده و در این راستا از مثال لأشْأنَنَّ شَأْنَهُمْ، أی لأفسِدَنّ أمرهم استفاده میکند.[۸] راغب اصفهانی نیز شأن را بهمعنای امر و حال عظیم دانسته است[۹] و برخی دیگر از لغتپژوهان، معنای طلب را نیز برای شأن ذکر کردهاند.[۱۰] در این راستا برخی ارباب لغت، فعل شَأنَ، یشأن را برای این ماده ذکر کرده و آن را بهمعنای قصد و طلب دانستهاند.[۱۱] ابنفارس نیز تمام معانی واژه شأن و مشتقات آن را بهمعنای خواست و طلب برگردانده است؛ چنانکه جمله "شَأنْت شأنَه"، بهمعنای "قصدت قصده" بر همین معنا استوار است. همچنین گفتار عرب، آنگاه که میگوید: "ما هذا من شأنی" نیز بهمعنای این است که این چیزی نیست که من در پی آن باشم.[۱۲]
محقق معاصر، صاحب کتاب التحقیق نیز بر این باور است که اصل واحد در ماده شأن ظهور امر و تجلی عمل از حالت باطنی است. به دیگر سخن، شأن همان چیزی است که بهمقتضای حال انسان - قهراً یا اختیاراً - از او صادر میشود.[۱۳] دیگر لغویون نیز نظریاتی مشابه مطرح کردهاند. چنانکه فراهیدی واژه شئون را بهمعنای رگهای میان چهار قسمت اصلی جمجمه در سر آدمی میداند.[۱۴] صاحببنعباد آن را بهمعنای رگهایی دانسته که اشک را از سر به چشم میرسانند.[۱۵] جوهری نیز شئون را بهمعنای محل اتصال قسمتهای سر دانسته که اشک چشم از آن میآید.[۱۶] با وجود آنکه واژه شأن به معانی یادشده آمده، جمع این واژه بر سیاق واحد نبوده است. در این میان به نظر میرسد فیروزآبادی منظمتر از دیگران به این مسئله توجه، و در ضمن، به برخی دیگر از معانی این واژه نیز اشاره کرده است. به باور او، واژه شأن اگر بهمعنای خطب یا امر باشد، جمع آن شُؤُون و شِئِین است. اگر این واژه بهمعنای مجرای اشک چشم باشد، أشْؤُن و شُؤُون جمع بسته میشود، اما اگر بهمعنای شاخهای از کوه باشد که آب از آن میجوشد یا شاخهای باشد که محل پیوند نقاط مختلف سر باشد یا اگر بهمعنای نقطهای از خاک باشد که درخت از آن میروید، نیز به صورت شُؤُون جمع بسته میشود[۱۷].
معنای اصطلاحی "شأن": بازخوانش متون کلامی متکلمان، نشان از این واقعیت دارد که واژه شأن در آثار ایشان بهطور فراوان بهکار رفته است. البته چنین نیست که ایشان در پی جعل معنای اصطلاحی بریده از معانی لغوی بودهاند، بلکه آنها این واژه را گاه در همان معانی لغوی بهکار میبردند. به نمونههای زیر توجه کنید:
- ابن جریر طبری آملی شیعی (متوفای نیمه نخست قرن چهارم) مینویسد: همانا خداوند متعال جایگاه زنان پیامبر(ص) را بزرگ کرده، پس آنها را به شرافت مادر بودن اختصاص داده است.[۱۸] پیشتر اشاره شد که یکی از معانی واژه شأن، مفهوم حال است که معادل فارسی آن همان کلمه جایگاه و وضعیت است. واژه "جایگاه" نیز در اصل بهمعنای جای نشستن یا مکان استقرار است و آنگاه به معانیای همچون منزلت، مرتبه، مقام، پایگاه، قدر، موقعیت، وضعیت و منصب توسعهیافته است.[۱۹] ازاینرو میتوان واژه جایگاه و مقام[۲۰] را نیز در زبان فارسی یکی از معادلهای واژه شأن دانست.
- شیخ مفید در باب اراده مینویسد: همانا اراده نیاز به اراده [جدید] ندارد، و صحیح نیست که خود را اراده کند؛ زیرا حال (وضعیت) اراده چنان است که مراد آن باید مقدم شود[۲۱].
- سید مرتضی در باب حسن و قبح افعال مینویسد: پس نزد ما همانا حال (وضعیت) ظلم چنان است که بهطور کلی قبیح است.[۲۲]
- خواجه نصیرالدین طوسی مینویسد: همانا منصب امامت امری انتخابی نیست و مردم در تعیین امام جایگاهی ندارند... بلکه امری است که خداوند سبحان آن را تعیین میکند[۲۳].
- ابوحامد غزالی مینویسد: وظیفه رسول آن است که تبلیغ و ارشاد کند.[۲۴] مرحوم علامه حلی مینویسد: و وظیفه امام به کمال رساندن مردم است[۲۵].
درباره رابطه میان دو مفهوم وظیفه و شأن میتوان گفت امر و کار از معانی لغوی شأن بودند. وظیفه نیز به این دو معنا نزدیک است؛ ازاینرو، فارسی زبانان نیز وظیفه را معادل معنای کار قرار دادهاند؛[۲۶] اگرچه لغتدانان عرب از آن بهعنوان یکی از معانی لغوی برای واژه شأن یاد نکردهاند. دلیل آن نیز این است که وظیفه در زبان عرب، در اصل بهمعنای مقرّریای است که روزانه برای کسی در نظر گرفته میشود.[۲۷] با وجود این، وظیفه در زبان فارسی آنگاه بهکار میرود که فردی از جانب فرد دیگری یا حتی خودش، ملزم به انجام کاری باشد.[۲۸] از همین جا میتوان گفت اگرچه وظیفه و کار نزدیک به هم بهنظر میرسند، تفاوتی نیز میان آن دو وجود دارد و آن این است که در معنای کار و امر الزام از جانب کسی تعبیه نشده است.[۲۹] با وجود این، چنانکه گذشت، واژه شأن گاه در مورد کارهایی بهکار میرود که دیگری بر عهده کننده کار گذاشته است. بنابراین، با این تحلیل میتوان گفت ترجمه واژه شأن به وظیفه خارج از معانی لغوی نیست.
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در برابر کسی که میگوید: بنده نمیتوانم وظایف دیگری غیر از حکومت برای امامت توجیه کنم؛ زیرا حکومت آنها بر همه اعمال امامت توجیه خواهد شد، میفرماید: امامت در میان شیعه در سطحی بالاتر از حکومت مطرح است که حکومت، یکی از شئون امامت خواهد بود و آن سطح بالاتر، سطح بیان و توضیح اسلام و مرجع بودن برای احکام دین است در سطح عصمت و خطاناپذیری. ما میگوییم یکی از شئون پیغمبر اکرم(ص) حکومت بود.[۳۰] در این عبارت نیز استاد شهید، شان را بهمعنای وظیفه بهکار برده است.
تحلیل و جمعبندی: با توجه به آنچه گذشت، چند نکته بهدست میآید:
- واژۀ شأن خود دارای چهار معنای لغوی (امر، قصد، حال و قسمتهای اصلی سر) بود؛
- یکی از معانی واژه امر در زبان فارسی کار است که در این صورت، بهمعنای وظیفه نزدیک میشود. البته در معنای وظیفه، الزام تعبیه شده است که در موارد معنای کار، چنین چیزی نیست، اما در متون کلامی، غالباً آنگاه که از شئون امام بهمعنای کارهای امام یاد میشود، مقصود آن کارهایی است که بر امام لازم است انجام دهد. ازاینرو یکی از کاربردهای واژه شأن، همان معنای وظیفه است؛ چنانکه در برخی متون کلامی چنین آمده است: من شأن الامام تکمیل الرعیة؛[۳۱]
- از دیگر معانی واژه شأن، معنای حال بود که خود بهمعنای وضعیت و موقعیت است. این دو معنا - یعنی وضعیت و موقعیت - نزدیکی فراوانی با واژه جایگاه در زبان فارسی دارد؛ ازهمینروست که در متون روایی و کلامی، واژه شأن بهطور فراوان بهمعنای جایگاه یا همان مقام بهکار رفته است؛[۳۲]
- متکلمان مسلمان بهدنبال جعل اصطلاحی خاص برای این واژه، نه در حوزه اصل امامت و نه در سایر حوزههای علم کلام، نبودهاند و اساساً متکلمان آنگاه که به بررسی مسائل موجود در اصل امامت پرداختهاند، بابی ویژه با عنوان "شئون امامت" مطرح نکردهاند. ازاینرو واژگانی همچون "شئون الامام"، "شئون الامامة"، "شأن الأمام" یا "شأن الامامة" کاربرد فراوانی در آثار متکلمان گذشته ندارد؛
- غالب موارد استعمالشده - همچون جایگاه، امر، وظیفه و وضعیت - برگرفته از همان معانی لغوی واژه شأن است؛
- برخی موارد، اگرچه در متون لغوی عربی بهعنوان معنای شأن از آنها یاد نشده است، در عرف فارسیزبانان به معانی اصلی بسیار نزدیک است؛ چنانکه این مدعا درباره دو معنای جایگاه و وظیفه حکمفرماست؛
- بهطور کلی کاربردهای عرفی واژه شأن در موارد متعدد بهگونهای است که قابلیت ترجمه به دو معنا را دارد؛ از اینرو تعیین یکی از آن دو نیازمند قرینه است.
در پایان این بحث، باید خاطرنشان کرد که نگارنده در این نوشتار بهدنبال بیان جایگاهها و وظایفی است که در قرآن، سنت و آثار متکلمان امامیه از شیخ مفید تا فاضل مقداد مطرح شده؛ هرچند ممکن است در سه منبع یادشده از واژگانی همچون شأن، وظیفه یا جایگاه استفاده نشده باشد»[۳۳].
پانویس
- ↑ فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۶، ص۲۸۷؛ نیز ر.ک: محمد بنيعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ خلیلبناحمد فراهيدی، العین، ج۴، ص۲۲۲؛ صاحببنعباد، المحيط فی اللغة، ج۴، ص۲۹۳؛ اسماعيلبنحماد جوهری، الصحاح، ج۱، ص۱۲۱.
- ↑ صاحببنعباد، الصحاح، ج۴، ص۲۹۳؛ احمد بنفارسبنزکریا، معجم مقاییس اللغة، ج۲، ص۱۹۸.
- ↑ حسینبنمحمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۲۸۶؛ احمد بنمحمد فیومی، المصباح المنير، ج۲، ص۱۷۳.
- ↑ احمدبنمحمد فیومی، المصباح المنير، ج۴، ص۲۳۸؛ مبارکبنمحمد بناثیر جزری، النهاية فی غريب الحديث، ج۲، ص۴۳۷.
- ↑ محمد بنمکرمبنمنظور، لسان العرب، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ همان، ج۱۳، ص۲۳۰.
- ↑ اسماعيلبنحماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۲۱۴۲.
- ↑ حسینبنمحمد راغب اصفهانی، المفردات، ص۴۷۰.
- ↑ نشوانبنسعيد حمیری، شمس العلوم، ج۶، ص۳۶۱۳.
- ↑ اسماعیلبنحماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۲۱۴۲.
- ↑ احمد بنفارسبنزکریا، معجم مقاييس اللغة، ج۳، ص۲۳۸.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقيق، ج۶، ص۹.
- ↑ خلیلبناحمد فراهيدی، العین، ج۶، ص۲۸۷.
- ↑ صاحببنعباد، المحيط فی اللغة، ج۷، ص۳۸۳.
- ↑ اسماعیلبنحماد جوهری، الصحاح، ج۵، ص۲۱۴۲.
- ↑ محمد بنیعقوب فیروزآبادی، القاموس المحیط، ج۴، ص۲۳۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، دلائل الامامة، ص۵۱۲.
- ↑ علی اکبر دهخدا، لغتنامه، ج۵، ص۷۴۷۰؛ حسن عمید، فرهنگ فارسی عمید، ج۲، ص۶۷۵.
- ↑ در زبان فارسی نیز واژه مَقام به معنای جایگاه، پایگاه، منزلت، درجه و رتبه بهکار میرود. ر.ک: دهخدا، علی اکبر دهخدا، لغتنامه، ج۱۴، ص۲۱۲۹۷؛ معین، محمد، فرهنگ فارسی، ج۴، ص۴۲۳۸، انوری، حسن، فرهنگ بزرگ سخن، ج۷، ص۷۲۴۴.
- ↑ إن الإرادة لا تحتاج إلى إرادة... و ليس يصح أن تراد بنفسها لأن من شأن الإرادة أن يتقدم مرادها؛ محمد بن نعمان عکبری بغدادی، (شیخ مفید)، اوائل المقالات، ص۱۱۳.
- ↑ فعندنا أنّ من شأن الظلم أن يكون قبيحاً على الجملة...؛ علمالهدی، سید مرتضی، الذخيرة فی علم الكلام، ص۳۴۶.
- ↑ ان منصب الامامة ليس أمراً انتخابياً ولا شأن للناس فی تعيين الامام... بل هو أمر يعيّنه الله سبحانه؛ خواجه نصیرالدین طوسی، تجرید الاعتقاد، ص۲۳۹.
- ↑ شأن الرسول أن يبلغ ويرشد؛ غزالی، ابوحامد محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۱۲۰.
- ↑ ومن شأن الإمام تکمیل الرعيّة؛ حسنبنیوسف حلی، منهاج الكرامة، ص۱۷۹.
- ↑ محمد معین، فرهنگ معین، ج۴، ص۵۰۳۹؛ حسن عميد، فرهنگ فارسی عمید، ج۲، ص۱۹۵۲، گروهی از نویسندگان، فرهنگنامه فارسی، ج۳، ص۲۸۴۲.
- ↑ الوَظِيفَةُ: ما يُقَدَّرُ للإنسان فی كلِّ يوم من طَعامٍ أو رِزْق (اسماعيلبنحماد جوهری، الصحاح، ج۴، ص۱۴۳۹؛ صاحببنعباد، المحيط فی اللغة، ج۱۰، ص۴۳).
- ↑ محمد معین، فرهنگ فارسی، ج۴، ص۵۰۳۹.
- ↑ البته در زبان عربی نیز بهطور فراوان، مفهوم وظیفه به همان معنای متبادر در زبان فارسی بهکار رفته است. مثلاً غزالی پس از بیان امور لازم برای انسان مینویسد: فهذه سبع وظائف اعتقد كافة السلف وجوبها على كل العوام... (ابوحامد محمد غزالی، رسائل الغزالی، ص۳۰۲).
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۸۸۴؛ نیز ر.ک: خرازی، سید محسن، بداية المعارف الالهية، ج۲، ص۲۳.
- ↑ حسن بن یوسف حلی، منهاج الكرامة، ص۱۷۹.
- ↑ برای نمونه، امام صادق(ع) فرمودند: «فَأَمَّا اَللَّهُ اَلْعَظِيمُ اَلشَّأْنِ اَلْمَلِكُ اَلدَّيَّانُ فَلاَ يَخْلُو مِنْهُ مَكَانٌ» (محمد بنیعقوب کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۲۶). امام حسن عسکری(ع) نیز فرمودند: «أَعْرَفُ النَّاسِ بِحُقُوقِ إِخْوَانِهِ وَ أَشَدُّهُمْ قَضَاءً لَهَا أَعْظَمُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ شَأْناً» (احمد بنعلی طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۶۰). برای دیدن دیگر روایات، ر.ک: صحيفه سجادیه، دعای۴۷؛ محمدبنیعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۱۱۷؛ محمد بنعلیبنبابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا يحضره الفقیه، ج۲، ص۶۱۶، همو، شیخ صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۱۸.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، بررسی انطباق شئون امامت در کلام امامیه بر قرآن و سنت، ص۳۷.