عبدالله بن کواء
عبدالله بن کواء | |
---|---|
نام کامل | عبدالله بن عمرو بن نعمان کواء |
جنسیت | مرد |
لقب | ابن کواء |
از قبیله | بنییشکر |
محل زندگی | کوفه |
درگذشت | ۸۰ هجری |
از اصحاب | امام علی |
حضور در جنگ | جنگ صفین |
فعالیتهای او | رهبری جریان حکمیت و خوارج |
عبداللّه بن کوّاء از سران گستاخ و جسور خوارج بود که گاهی در مسجد کوفه، با حرفها و سؤالهای خود، به علی (ع) جسارت میکرد و هنگام نماز، وقتی علی (ع) به قرائت میپرداخت، آیاتی از قرآن را بلندبلند به تعریض میخواند. وی در جنگ نهروان نیز حضور داشت، گفتگوهای مفصّلی میان او و حضرت علی (ع) اتفاق افتاد. برخی گفتهاند درپی این احتجاجات، خود را از میدان و جمع نهروانیان کنار کشید[۱].[۲]
مقدمه
عبدالله بن عمرو بن نعمان کواء که به ابن کواء معروف است، او مردی عالم و پارسا و از شیعیان و مخلصین یاران امیرالمؤمنین (ع) بود؛ اما سرانجام شیطان عقل او را ربود و به خوارج پیوست و رهبری آن گروه جاهل و نادان را عهدهدار شد و با امام علی (ع) جنگید و مورد لعن و نفرین ابدی قرار گرفت[۳].[۴]
سابقه مبارزاتی ابن کواء
ابن کواء از جمله کسانی بود که در کوفه در زمان خلافت عثمان بدعتها و نارواییهای او و کارگزارانش را برنتافت، و لب به اعتراض گشود و با مالک اشتر و ثابت بن قیس همدانی و کمیل بن زیاد و زید بن صوحان و صعصعة بن صوحان و عمرو بن حمق خزاعی و... در شهر کوفه قیام کردند و بر اعمال زشت و نابجای سعید بن عاص شوریدند و اجازه ندادند که او بر خواستههای ناحق خود جامه عمل بپوشاند، لذا همگی آنها به دستور عثمان از کوفه به شام تبعید شدند و چون در شام هم به خلافکاریهای معاویه تاختند معاویه نیز آنان را تحمل نکرد و به دستور عثمان به کوفه بازگردانده شدند، و آنها مجدداً بر استاندار کوفه و کجرویهای او اعتراض کردند، و در این نوبت به حمص تبعید شدند[۵].
بدین ترتیب ابن کواء در زمرۀ مردان مبارز و شورشیان بر ضد خلافت عثمان درآمد و مورد توجه قرار گرفت.[۶]
کنارهگیری پس از بیعت با حضرت علی (ع)
ابن کواء پس از قتل عثمان با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کرد و در زمرۀ یاران باوفای آن حضرت قرار گرفت و در جنگ صفین شرکت نمود و در سپاه آن حضرت امام (ع) را یاری کرد. اما معالاسف پس از داستان غمبار پیمان حکمیت و متارکه جنگ در صفین، ابن کواء و گروه خوارج به بهانه مخالفت با حکمیت که خود آن را بر حضرت تحمیل کرده بودند از سپاه امام (ع) کنار کشیدند و موقعی که لشکر عراق به کوفه وارد شد، این گروه وارد شهر کوفه نشدند و در نخیله ماندند و دو نفر از سران خوارج به نامهای حرقوص بن زهیر سعدی[۷] و زرعة بن برج طائی را نزد حضرت فرستادند و از حضرت خواستند توبه کند و حکمیت را باطل اعلام نماید و مجدداً به جنگ با معاویه به صفین بازگردد. و حرقوص به حضرت چنین گفت: «شما از گناه خود (یعنی از امضای پیمان حکمیت) توبه کن و ما را برای جنگ با معاویه بفرست». امام (ع) در پاسخ او فرمود: «من شما را از حکمیت نهی کردم ولی نپذیرفتند، اکنون آیا آن را گناه میدانید؟ اگرچه موضوع حکمیت گناه نیست، ولی نموداری از عجز رأی و ضعف تدبیر است، و حال آنکه من شما را نهی کردم (و شما مخالفت کردید و حال میخواهید آن را باطل اعلام کنید!)». در این جا زرعه برخاست و گفت: به خدا سوگند، اگر از این که مردم را به حکمیت گماشتی توبه نکنی تو را قطعاً خواهم کشت و با این کار رضایت و خشنودی خدا را میطلبم! و با این کار رضایت و خشنودی خدا را میطلبم!
امام (ع) در برابر جسارت و تندگویی او فرمود: «ننگ و روسیاهی برای تو باد که چقدر بدبختی، گویا تو را میبینم که به قتل رسیدهای و بادها بر جسدت میوزد»[۸].
امام (ع) با این خبر غیبی از آینده تاریک زرعه خبر داد و هلاکت او را یادآور شد، اما او از این خطری که او را تهدید میکرد آگاهی نیافت و بر مخالفت خود با امام (ع) پای فشرد، لذا او نخستین کسی بود که فرماندهی گروه نادان خوارج را عهدهدار شد و با این کار فاجعه بزرگی در اسلام به وجود آورد و نتیجه آن شهادت امیرالمؤمنین (ع) و قوت گرفتن حکومت معاویه و هلاکت و نابودی خود او و گروه خوارج شد.
ابن ابی الحدید از ابو هلال عسکری نقل میکند که گفت: نخستین کسی که خوارج را فرماندهی کرد و از سپاه امیرالمؤمنین (ع) فاصله گرفت، ابن کواء بود. سپس او و جمعی برای عبدالله بن وهب راسبی که مردی سخنور و خطیب بود، بیعت گرفتند و او را به عنوان فرمانده خود تعیین کردند[۹].[۱۰]
ابن کواء و اهانت به امام (ع) در حال نماز
از انس بن عیاض مدنی[۱۱] روایت است که گفت: امام صادق (ع) از پدرش و او از جدش برایم نقل کرد که: «علی (ع) روزی در مسجد کوفه با مردم در حال نماز بود و قرائت نماز را بلند میخواند[۱۲]، ابن کواء که پشت سر امام (ع) بود - و نماز خود را فرادا میخواند، زیرا حضرت را به امام جماعت قبول نداشت - با صدای بلند این آیه را خواند: ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۱۳]، ابن کواء میخواست با خواندن این آیه، امام (ع) را به شرک متهم نماید! اما حضرت با بلند شدن صدای ابن کواء به احترام آیه قرآن سکوت کرد و چون آیه را به پایان برد، امام (ع) به ادامه قرائت نماز خود پرداخت که ابن کواء دوباره شروع به خواندن همین آیه کرد، و باز امیرالمؤمنین (ع) به احترام آیه قرآن سکوت کرد و ابن کواء این کار را چند بار تکرار میکرد و دست بر نمیداشت، حضرت علی (ع) برای ساکت کردن او این آیه شریفه را خواند: ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَا يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لَا يُوقِنُونَ﴾[۱۴]. در این جا عبدالله بن کواء سکوت کرد و حضرت علی (ع) به نمازش ادامه داد»[۱۵].[۱۶]
عاقبت خوارج در پیشگویی پیامبر (ص)
به بهانه شرح حال ابن کواء مناسب دیدیم به چند خبر غیبی از رسول خدا (ص) دربارۀ خوارج اشاره کنیم تا شناخت ما نسبت به ابن کواء و همراهان خوارجی او بیشتر روشن شود.
خوارج نهروان که روزی از یاران امیرالمؤمنین (ع) و از مجاهدان سپاه صفین در رکاب آن حضرت بودند، در اثر تندروی و تفسیر دین خدا به رأی خود، از امام المتقین حضرت علی (ع) فاصله گرفتند و دست به قتل بیگناهان از جمله عبدالله بن خباب بن ارت و همسرش با فرزند در رحم او زدند و به بهانههای واهی و شعار «لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»[۱۷]؛ بر روی امام و پیشوای خود شمشیر کشیدند و خود در این آتشی که برافروختند به هلاکت رسیدند و به خسران ابدی گرفتار آمدند؛ این حقیقت را رسول خدا (ص) در مناسبتهایی بیان فرموده و با پیشگویی سرانجام بد این گروه را یادآور شده است که به چند مورد آن اشاره میکنیم:
- ابن ابی الحدید در ذیل خطبه ۳۶ که امام (ع) فرمود: «من شما را بیم میدهم از این که کنار این رودخانه کشته و بر زمین افتاده باشید»[۱۸] مینویسد: روایات بسیار زیادی که در حد تواتر از رسول خدا (ص) در مورد خوارج نقل شده است، از جمله در صحاح که مورد اتفاق همگان است چنین آمده است که: پیامبر (ص) روزی مشغول تقسیم اموالی بودند، مردی از قبیلۀ بنی تمیم که مشهور به ذو الخویصره بود، گفت: ای محمد، عدالت را رعایت کن؟ حضرت فرمود: «من به عدالت رفتار کردم»، آن مرد سخن خود را تکرار کرد و گفت: عدالت کن، و حضرت در پاسخ او فرمود: «وای بر تو، اگر من عدالت نکنم، چه کسی عدالت میکند»، عمر بن خطاب برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا، اجازه بدهید گردنش را بزنم. حضرت فرمود: «رهایش کن که به زودی از امثال این مرد گروهی پیدا میشوند که از دین چنان بیرون میجهند مانند جهیدن تیر از کمان، به گونهای که یکی از شما به پیکان آن تیر مینگرد و چیزی نمییابد و به چوبه آن مینگرد، چیزی نمییابد و سرانجام به پرهای انتهای آن تیر مینگرد، گویا آن تیر از چرک و خون گذشته است. این گروه پس از پراکندگی مردم خروج میکنند، نمازهای شما در قبال نماز آنان کم شمرده میشود و روزۀ شما در قبال روزۀ آنها اندک به حساب میآید، قرآن میخوانند ولی از استخوانهای ترقوۀ آنان تجاوز نمیکند، نشانة آنان این است و اشاره به همین مرد ذوالخویصره نمود و فرمود: «بین آنها مردی سیاه چهره (یا سیاه چشم) است که یک دست او ناقص است[۱۹]، آن دستش همچون پستان زن یا پاره گوشتی است که بیاختیار به این سو و آن سو میرود»[۲۰].
- ابن ابی الحدید از واقدی خبر غیبی دیگری نقل میکند که امیرالمؤمنین علی (ع) فرمود: «هرگاه حدیثی را از رسول خدا (ص) برای شما نقل میکنم، بدانید که اگر از آسمان بر زمین فرو افتم برای من خوشتر است از این که بر رسول خدا (ص) دروغ بندم، و هرگاه با شما دربارۀ این جنگ (صفین) از خودم سخن میگویم، توجه کنید که من مرد جنگم و جنگ خدعه است، همانا از پیامبر خدا (ص) شنیدم، میفرمود: «در آخر الزمان گروهی کم سن و سال و سبک مغز خروج میکنند که ظاهر سخن آنها از بهترین سخنان مردم نیکوکار است، نمازشان از نماز شما بیشتر و قرآن خواندن آنها از قرآن خواندن شما افزونتر است، ولی ایمانهای آنها از استخوانهای ترقوه (یا از حنجرههای) آنها فراتر نمیرود، از دین خدا بیرون میروند آن چنان که تیر از کمان بیرون میجهد، آنها را بکشید که کشتن آنها برای هر کس که ایشان را بکشد روز قیامت پاداش خواهد بود»[۲۱].
- ابن ابی الحدید از مسروق درباره آینده خوارج نقل میکند که گفت: روزی عایشه به من گفت: ای مسروق، من نفهمیدم و ندانستم که علی بن ابی طالب (ع) ذو الثدیه را به هلاکت رسانید یا نه؟ خدا لعنت کند عمروعاص را که او برای من نوشته بود که ذوالثدیه را در اسکندریه کشته است! همانا کینهای که در دل دارم مرا از گفتن من نوشته آنچه از پیامبر خدا (ص) شنیدهام، باز نمیدارد، پیامبر (ص) میفرمود: «ذوالثدیه را بهترین گروه امت من که پس از من هستند میکشند»[۲۲]؛ یعنی ذوالثدیه را عمروعاص نکشته و دروغ گفته است بلکه حضرت علی (ع) او را به هلاکت رسانده است[۲۳].
آری، خوارج نهروان که روزی به ظاهر از بهترین مسلمانان بودند، روی عدم شناخت کافی از امام معصوم زمانِ خود به گمراهی رفتند و همان گونه که در اخبار غیبی فوق آمده بود، به نابودی و هلاکت ابدی رسیدند. بدا به حال آنان و کسانی که درباره ائمه معصومین (ع) چنین میاندیشند.[۲۴]
منابع
پانویس
- ↑ موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج ۶ ص ۳۳۳
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۵.
- ↑ رجال طوسی، ص۵۰، ش۶۹؛ تنقیح المقال، ج۲، ص۲۰۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۲۲-۹۲۳.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۱۳۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۲۳.
- ↑ توضیح بیشتر در صفحات بعد خواهد آمد.
- ↑ «بُؤْساً لَكَ مَا أَشْقَاكَ! كَأَنِّي بِكَ قَتِيلًا تَسْفِي عَلَيْكَ الرِّيَاحُ»شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۷۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۲۳-۹۲۵.
- ↑ انس بن عیاض متولد ۱۰۴ هجری و متوفای ۲۰۰ هجری است. او از محدثان بزرگ مدینه بود و گروهی از جمله احمد بن حنبل از او نقل حدیث کردهاند (اعلام زرکلی، ج۱، ص۲۳۶۵).
- ↑ ظاهراً در نماز صبح بوده است.
- ↑ «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
- ↑ «پس شکیبا باش که وعده خداوند راستین است و مبادا آنان که اهل یقین نیستند تو را سبکسار گردانند» سوره روم، آیه ۶۰.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۱۱.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۲۵-۹۲۶.
- ↑ ابن ابی الحدید در شرح خود (ج ۲، ص۲۷۱) از ابوهلال عسکری نقل میکند: اولین کسی که در صفین شعار لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ را سر داد، «عروة بن حدسی» بوده است. معنای این شعار: حکم و داوری تنها برای خداست.
- ↑ «فَأَنَا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هَذَا النَّهَرِ...»
- ↑ این مرد حرقوص بن زهیر -همان ذوالخویصره- است که جزو اصحاب رسول خدا (ص) بود، سپس از کارگزاران عمر بن خطاب شد و از طرف عمر به کمک مسلمانان اهواز رفت و بعد با امیرالمؤمنین (ع) بیعت کرد و در سپاه صفین آن حضرت را یاری نمود، اما پس از پیمان حکمیت به گروه خوارج درآمد و با حضرت در جنگ نهروان جنگید و به هلاکت رسید، پس از هلاکت خوارج در این جنگ، حضرت فرمودند: جنازه ذوالخویصره و در بعضی تعبیرها فرمودند: ذوالثدیه و یا فرمودند: مخرج را پیدا کنید، و این داستان مختلف نقل شده است، رجوع شود در همین اثر به ترجمه ابوکثیر زبیدی، ابو مؤمن وائلی، جابر (ابوخالد کوفی)، ریاح (رماح) بن حارث، و سلیمان بن ثمامة حنفی.
- ↑ «دَعْهُ، فَسَيَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا قَوْمٌ يَمْرُقُونَ مِنَ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنَ الرَّمِيَّةِ...»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ «يَخْرُجُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ أَحْدَاثُ الْأَسْنَانِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ قَوْلُهُمْ مِنْ خَيْرِ أَقْوَالِ الْبَرِّيَّةِ صَلَاتُهُمْ أَكْثَرُ مِنْ صَلَاتِكُمْ وَ قِرَاءَتُهُمُ أَكْثَرُ مِنْ قِرَاءَتِكُمْ لَا يُجَاوِزُ إِيمَانُهُمْ تَرَاقِيَهُمْ...»؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۳۶۷.
- ↑ «يَقْتُلُهُ خَيْرُ أُمَّتِي مِنْ بَعْدِي»
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۶۸.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۹۲۶-۹۲۹.