عام الفیل
عام الفیل اشاره به حادثهای است در مکه که در سال ۵۷۰ میلادی (سال تولد پیامبر اسلام) اتفاق افتاد. فرماندهی حبشی به نام "ابرهه" با سپاه و فیلهایی به قصد تخریب کعبه، به سوی مکه لشکرکشی کرد. ولی خداوند با فرستادن دستههایی از پرندگان، همه فیلها و فیل سواران را در بیابان بیرون مکه به هلاک رساند. سورهای به نام "سوره فیل" به هلاکت آن فیل سواران توسط پرندگان "ابابیل" اشاره دارد.
مقدمه
عام الفیل یعنی سال فیل، اشاره به حادثهای است که در مکه، سال ۵۷۰ میلادی (سال تولد پیامبر اسلام) اتفاق افتاد. فرماندهی حبشی به نام "ابرهه" با سپاه و فیلهایی به قصد تخریب کعبه، به سوی مکه لشکرکشی کرد. ولی خداوند با فرستادن دستههایی از پرندگان، همه فیلها و فیل سواران را در بیابان بیرون مکه هلاک کرد. پرندگان با سنگهایی که در منقار و پنجه داشتند به این مهاجمان حملهور شدند. آن سال به "عام الفیل" شهرت یافت. این حادثه به اندازهای تکاندهنده بود که عرب، آن را مبدأ تاریخ خود قرار داد و حوادث خود را با قبل و بعد آن سنجید.
در قرآن سورهای به نام "الفیل" است که به هلاکت آن فیل سواران توسط پرندگان "ابابیل" اشاره دارد[۱].
تسلط حبشیان و ابرهه بر یمن
خبر کشتار نجرانیان به شاه حبشه رسید. مدت زمانی نگذشت که دوران یمنیان در برابر لشکر حبشه به سر آمد و حبشیان بر یمن چیره شدند. فرمانده این لشکر، اریاط بن اصحمه، به دستور نجاشی، امیر یمن شد؛ اما ابرهه، دیگر امیر لشکر حبشه، در امور حبشیها با او به نزاع برخاست. اندکی بعد اریاط بن اصحمه به نیرنگ وی گرفتار و کشته شد[۲]. این عمل ابرهه، خشم نجاشی را برانگیخت؛ اما ابرهه توانست نظر نجاشی را جلب کرده، خشم او را فرو بنشاند و فرمانروای مطلق یمن شود[۳].[۴]
ساخت کلیسا توسط ابرهه
ابرهه در راه تبلیغ آیین مسیح بسیار کوشید و کنیسهای را بنیان نهاد "که در زیبایی و شرف و نقشهای زرین و سیمین و شیشهها و کاشیکاریها و رنگ آمیزیها و انواع گوهرها هیچ کس مانند آن را ندیده بودف سپس فرمان داد تا مردم در آنجا حج بگزاردند و حج مکه را رها کنند"[۵].
طبری با پنج طریق از ابنعباس، عطاء بن یسار و... نقل میکند که ابرهه اشرم، مکنی به ابویکسوم، هنگامی که بر یمن غالب شد مشاهده کرد که در ایام حج، مردم برای حج بیت الحرام آماده میشوند. سؤال کرد که این مردم به کجا میروند؟ گفتند: برای حج بیت الحرام به مکه میروند. پرسید: جنس این خانه از چیست؟ گفتند: از سنگ. سؤال کرد: پوشش و پردهاش چیست؟ گفتند: از همین پارچههایی است که از اینجا میبرند. پس گفت: "به مسیح قسم که من بهتر از آن را برایتان میسازم"[۶]. سپس دستور داد کلیسایی از سنگهای مرمر سیاه، سفید، زرد و سرخ ساختند و آن را با طلا و نقره تزیین کردند همه جای آن را پر از جواهر کردند و درهایی با ورقههای زر، برای آن ساختند و پردههای گرانبهایی برای آن تهیه کردند؛ دیوارهایش را با مشک میشستند و در آن صندل میسوزاندند، آن گاه دستور داد مردم به سوی آن حج کنند"[۷].
ابرهه چهار سال به ساختن این کلیسا همت گماشت[۸] و در ساخت آن سختی بسیاری بر مردم یمن وارد آورد. او سنگ این ساختمان را از فرسنگها راه و از بقایای قصر سبأ به اینجا میآورد[۹]. او آن را مانند کعبه، "قلیس" یعنی ساختمان مرتفع نامید. سپس به نجاشی نوشت: "من کلیسایی ساختهام که مثل و مانندش را کسی ندیده و از این خدمت که به مسیحیت کردهام دست بر نمیدارم تا حاجیان عرب را بدین سو بکشانم که به جای کعبه، کلیسای مرا زیارت کنند"[۱۰].[۱۱]
آلوده کردن کلیسا توسط اعراب
این خبر بین اعراب پیچید و غیرت آنها برخاست و خواستند این کلیسا را خفیف کنند[۱۲]. فردی از بنیفقیم از قبیله بنیکنانه به برخاست و به سوی کلیسا رفت و به قصد توهین، آنجا را به نجاست آلوده کرد[۱۳]. صبحگاه، ابرهه را از این امر مطلع کردند. پرسید: "به چه کسی ظن چنین کاری میبرید؟" گفتند: "این کار مردی از علاقهمندان مکه است؛ زمانی که شنید که میخواهی حاجیان را از زیارت آن خانه باز داری و بدین کلیسا بکشانی چنین کاری کرده است"[۱۴].[۱۵]
حرکت ابرهه برای نابودی کعبه
ابرهه عصبانی شد و سوگند یاد کرد که به مکه لشکر بکشد و خانه کعبه را ویران کند. او لشکر حبشه را همراه چند فیل به سوی مکه حرکت داد. اعراب که این خبر را شنیدند برایشان گران آمد که ابرهه برای ویران کردن خانه خدا اقدام کند. پس جهاد با او را بر خود، لازم دانستند[۱۶]؛ از اینرو مردی از بزرگان و اشراف یمن به نام "ذو نفر" قیام کرد؛ اما شکست خورد و به اسارت درآمد[۱۷]. همچنین عدهای از اعراب از جمله نفیل بن حبیب خثعمی در مسیر حرکت حبشیان به مکه، به مقابله برخاستند[۱۸]؛ اما موفقیتی به دست نیاوردند. نفیل بن حبیب خثعمی به اسارت درآمد و در مقابل حفظ جانش، پذیرفت که راهنمای آنها تا مکه باشد[۱۹]. با رسیدن قوای حبشی به مغمس در ۶ میلی مکه[۲۰] قریشیان که در خود توان مقاومت در برابر این لشکر عظیم را نمیدیدند به کوهها گریختند. تنها عبدالمطلب در شهر، مانده بود[۲۱].
شیخ مفید در کتاب امالیاش با اسناد خود از امام صادق (ع) و ایشان از پدرانش نقل میکند که فرمود: "هنگامی که ابرهه، پادشاه یمن، اراده کرده بود که بیت الله را ویران کند و به این نیت حرکت کرد، عدهای از پیش قراولان لشکر حبشه، گلهای از شتران عبدالمطلب را به غارت بردند؛ عبدالمطلب به لشکرگاه آمد و اجازه خواست که پادشاه را ببیند؛ به وی اجازه داده شد. ابرهه در خیمهای از دیبا و تختی از ابریشم نشسته بود که عبدالمطلب وارد شده، سلام کرد. ابرهه جواب او را داد و به جمال و هیبت زیبایش خیره ماند. سپس به عبدالمطلب گفت: برای چه آمدهای؟ گفت: لشکریان تو گلهای از شتران مرا بردهاند شما دستور بفرمایید که آنها را به من بازگردانند. ابرهه از گفته او خشمگین شد و گفت: من آمدهام که شرف تو و قومت را ویران کنم، آنگاه تو شترانت را از من میخواهی؟ عبدالمطلب گفت: من فقط مسئول شترانم هستم و کعبه نیز خدایی دارد که سزاوارتر و قویتر از همه در حفظ و نگهداری آن است. ابرهه، شتران عبدالمطلب را باز گرداند و او هم به مکه برگشت"[۲۲].
سخنان هشدارگونه عبدالمطلب، اضطراب عجیبی را در لشکر حبشه حاکم کرد. آنان، شب هولناکی را سپری کردند، به حدی که عدهای از اعراب که با او همراه شده و به مکه آمده بودند از کارشان بیزاری جسته، سلاحهایشان را شکستند و رفتند[۲۳].
قوای حبشه یکشنبه هفدهم محرم، وارد مکه شدند[۲۴]. در این زمان، خداوند، پرندگانی شبیه پرستو را بر آنها فرستاد که از جانب دریا آمده بودند[۲۵]، پرندگانی که هر یک، سه سنگ، همراه داشتند که با آن، لشکریان را هدف قرار میدادند. این سنگها به هر میجایی کرد که فرود میآمد آن را متلاشی میساخت و زخم و تاول شدیدی را در بدن ایجاد میکرد[۲۶]. بعد از این واقعه سیلی خروشان به راه افتاد که اجساد همه آنها را جمع کرده و به دریا ریخت[۲۷]. ابرهه نیز که به شدت زخمی شده بود، به یمن بازگشت و در آنجا در حالی که بند بند بدنش از هم گسیخته بود، درگذشت[۲۸].[۲۹]
آثار و پیامدهای این واقعه
انتشار این خبر وحشتزا، رعب عجیبی در دل مخالفان کعبه افکند و مقام کعبه و قریش را در انظار عرب بالا برد. آنها میگفتند: "اینان (قریش) اهل الله هستند؛ چه آنکه خداوند از ایشان دفاع کرد و دشمنانشان را نابود ساخت[۳۰] و در این باره اشعار زیادی سروده شد.
ابنهشام به تعدادی از این اشعار در کتاب خود السیرة النبویه اشاره کرده است[۳۱]. از این زمان به بعد، مرزهای خیالی قریش آغاز شد. آنها برای خود یک نوع مصونیت خیالی تراشیده، خوشگذرانی و برنامههای عیش و طرب را آغاز کردند. کار به جایی رسید که حتی بساط میگساری را اطراف کعبه نیز پهن میکردند. قریش، دیگر، کوچکترین احترامی برای ساکنان خارج از حرم قائل نبود و آنان را وادار میکردند غذای خود را وارد حرم نکنند؛ بلکه باید از غذای اهل حرم استفاده کنند، در موقع طواف باید از لباسهای مردم مکه که لباس ملی و قومی بود بهره بگیرند و اگر کسی توانایی خریدش را نداشت باید برهنه طواف کند[۳۲]. کار به جایی رسیده بود که برخی از آداب حج را که باید در خارج از حرم انجام بگیرد (مثل وقوف در عرفه) را ترک گفتند؛ در صورتی که نیاکانشان وقوف در عرفه را از مراسم حج میدانستند[۳۳].
سخن آخر اینکه پیروزی، سبب فسادها، آلودگی و تبعیضها شد و این فسادها باقی بود تا آفتاب درخشان اسلام طلوع کرد و همه آن خرافات را با اشعه خود سوزاند.
وقتی خداوند متعال، پیامبر (ص) را به نبوت مبعوث فرمود، قصه اصحاب فیل را از جمله نعمتها و فضل و کرمهای خویش بر قریش، بر شمرده و در این باره، سوره فیل (و قریش) را نازل فرمود؛ چرا که دوام زندگی مردم مکه بر تجارت استوار بود و این ترتیب زندگی، مستلزم امنیت است؛ امنیتی که با حمله ابرهه به مکه به خطر افتاده بود و خداوند با دفع و نابودی آنها، این امنیت را تأمین کرد[۳۴].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۱۴۴؛ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عام الفیل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۵۰.
- ↑ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۵۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۲۹؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۳۲.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۲۹-۱۳۰؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۸۵؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۵۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عام الفیل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۵۰-۵۴.
- ↑ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۲۱؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۸۵-۱۸.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۷.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۳.
- ↑ محمد بلعمی، تاریخنامه طبری، ج۲، ص۷۱۱.
- ↑ عبدالرحمن سهیلی، الروض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ص۲۴۵.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عام الفیل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۵۰-۵۴.
- ↑ قاضی ابوقوه، سیرت رسولالله (ص)، ج۱، ص۷۰.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۰؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عام الفیل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۵۰-۵۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۲؛ عزالدین ابن اثیره الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۲؛ عزالدین ابن اثیره الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۳.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۲؛ عزالدین ابن اثیره الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۳.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۳.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۶۲؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۶۲؛ مطهر بن طاهر مقدسی، البدء و التاریخ، ج۳، ص۱۸.
- ↑ شیخ مفید، امالی، ص۳۱۲-۳۱۳؛ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۶۲؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴.
- ↑ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۶۳.
- ↑ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۵۴.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۸؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۵؛ ابن سعده الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۴.
- ↑ ابن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۶۴؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۵۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۴۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عام الفیل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۵۰-۵۴.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۳۹.
- ↑ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷-۶۱.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹-۶۰؛ محمد ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۲۷-۱۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۵۹-۶۰؛ محمد ابن حبیب بغدادی، المنمق فی اخبار قریش، ص۱۲۷-۱۲۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۰۲.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، عام الفیل، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۵۴-۵۵.