احقاق حق
نخست: احقاق حقِ «حق»
دوم: احقاق حق خدا
احقاق حق نبوت
احقاق حق امامت
مهمترین و بزرگترین معضل در جامعه صدر اسلام، انحراف در خط امامت و رهبری مسلمانان پس از رحلت رسول خدا بود. ظهور اسلام همراه با آموزههای سازنده و روشنگرانهاش و نیز کوششهای مستمر و بیوقفه رسول خدا (ص) سبب شد تا دشمنیها و اختلافات جاهلیت جای خود را به دوستی و همبستگی و اتحاد اسلامی بدهد. با درگذشت رسول خدا (ص)، جریان سقیفه موجب شد تا بار دیگر کینههای فروخفته اعراب جاهلیت مشتعل شود و تکیه بر افتخارات طایفهای و امتیازات قبیلهای در کانون توجه سقیفهنشینان قرار گیرد. این امر در حالی اتفاق افتاد که وصایا و سفارشهای پیامبر (ص) درباره خلیفه و جانشین ایشان، نادیده گرفته شد. در حالیکه علی بن ابیطالب (ع) و بنیهاشم در حال غسل، تکفین و تدفین پیامبر (ص) بودند، توافق بر سر انتخاب خلیفهای جز آنچه پیامبر (ص) معیّن فرموده بود، با چنان سرعتی انجام گرفت که حتی عمر نیز در ارزیابی خود آن را اقدامی شتابزده توصیف نمود و گفت: هرکس پس از آن چنین کند، مستحق مرگ خواهد بود. بیعت با ابوبکر، شتابزده و ناگهانی بود که خداوند مسلمانان را از شر آن نگاه داشت، هرکس در گزینش خلیفه اینگونه عمل کند، او را بکشید[۱]! پیش از آن خود ابوبکر نیز بیعت خود را ناگهانی و اتفاقی خواند که بدون مطالعه صورت پذیرفته است[۲].
این واقعه هر چه بود، نخستین سنگبنای اختلاف و انحراف را در جامعه اسلامی بنا نهاد. پس از این واقعه، گرچه امام علی (ع) برای حفظ مصالح اسلام و جلوگیری از فروپاشی امت اسلامی در نهایت به بیعت با خلفا مجبور شد و بیستوپنج سال خانهنشینی را برگزید، اما این بدان معنا نیست که ایشان برای احقاق حقّ از دسترفته خویش تلاشی انجام نداده باشند. آن حضرت در عمل، تلاشهای وسیعی در جهت پیشگیری از انحراف آغاز کرد. گرچه این اقدامات نتیجه عملیِ مثبتی در بر نداشت، ولی حداقل به ما ثابت کرد که در سختترین شرایط نیز نباید از تلاش و کوشش جهت دستیابی به هدف و احقاق حق و پیشگیری از انحراف باز ایستاد.
امام علی (ع) در نخستین اقدام، تا مدتی از بیعت خودداری کرده و با همه تلاشهای صورتیافته از سوی خلیفه و هوادارانش، حاضر به بیعت و همکاری نشد. حتی تا مدتی خانه آن حضرت به روی معترضان به دستگاه خلافت و پیروان اهلبیت (ع) باز بود. روزانه گروهی از مهاجران و انصار در خانه فاطمه (س) گرد هم میآمدند و به بحث درباره این موضوع میپرداختند. دستگاه خلافت که این تجمع را به زیان خود میدید، گروهی را به همراه عمر جهت درهم شکستن این تجمع، به خانه حضرت زهرا (س) فرستاد. عمر ساکنان خانه و تحصنکنندگان در آن را تهدید کرد که در صورت خودداری از بیعت، خانه را به آتش خواهد کشید و حتی با صراحت اعلام کرد که اگر فاطمه (س) هم در خانه باشد، آن را به آتش میکشم. از اینرو حضرت زهرا (س) از تحصنکنندگان درخواست کرد بهتدریج خانه را ترک کنند[۳]. معروف است امام علی (ع) به عمر فرمود: «شیری را بدوش که بخشی از آن، به خودت باز خواهد گشت؛ اکنون پایههای امارت ابوبکر را استوار ساز تا فردا به سویت بازگردد و در دامنت جای گیرد”[۴].
افزون بر این جریانات، امام (ع) برای دستیابی به حقوق از دسترفته خود، با بسیاری از چهرههای برجسته انصار و مهاجر تماس گرفت، از آنان کمک خواست و سخنان پیامبر (ص) را به آنان یادآوری کرد. آن حضرت خود در شرح این واقعه میفرماید: «ثُمَّ أَخَذْتُ بِيَدِ فَاطِمَةَ وَ ابْنَيَّ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ...»[۵]. سپس دست فاطمه و حسن و حسین را گرفتم و نزد بدریان و پیشگامان در پذیرش اسلام شتافتم و حقّ از دسترفته خود را به آنها گوشزد کرده و از آنان یاریطلبیدم؛ اما بهجز چهار نفر: سلمان، عمار، مقداد و ابوذر پاسخی نشنیدم.
پاسخ انصار و بدریان در برابر خواست و اصرار امام علی (ع) و فاطمه زهرا (س) چنین بود: ما با این مرد بیعت کردهایم و اگر شما زودتر نزد ما میآمدید، بیتردید شما را به حکومت برمیگزیدیم و دیگری را بر شما برتری نمیدادیم. و امام در پاسخ میفرمود: آیا میگویید جنازه رسول خدا (ص) را در خانهاش وا مینهادم و با مردم بر سر حکومت و میراث وی به نزاع برمیخاستم؟![۶] داستان فدک و تلاش حضرت زهرا (س) برای بازپسگیری آن، نمونه دیگری از تلاش ائمه اطهار (ع) برای احقاق حقّ خود در برابر حاکمان جور است که در سالهای بعد، از سوی ائمه اطهار (ع) نیز مطرح شد و نمونه آن، مذاکره سیاسی امام کاظم (ع) درباره فدک و مطالبه حدود آن از مهدی عباسی است[۷][۸]
سوم: احقاق حق مردم
اقامه حق (قانون)
برپایی و احیای حق، از وظایف بزرگ و مهم حکومتهاست. امیرمؤمنان، علی(ع) بارها دلیل پذیرش حکومت را اقامه حق و دفع باطل اعلام کرد؛ چراکه در سایهسار آن، کارکردهای دیگر جامعه تحقق میپذیرد و زمینه سیر معنوی و مادی به سوی اهداف متعالی فراهم میشود و با تحقق آن، امنیت و دینداری معنا مییابد. عبدالله بن عباس میگوید: «در منطقه ذیقار در گذرگاه جنگ بصره، خدمت امام رفتم که داشت کفش خود را پینه میزد. تا مرا دید، فرمود: قیمت این کفش چقدر است؟ گفتم: بهایی ندارد. فرمود: به خدا سوگند! من این کفش را از حکومت بر شما بیشتر دوست دارم، مگر آنکه در این حکومت، حقی را بر پای دارم یا باطلی را برافکنم»[۹]. از آنجا که قانون، شاخص و امری عینی و مشخص است، مردم به آسانی میتوانند خود را با آن سازگار و وضعیت امور جزئیتر و روابط خود را تعریف کنند. برقراری قانون از سوی حاکم، به معنای جلوگیری از تفسیرها، روابط نادرست و سوءاستفاده از سوی برخی است. از نگاه امام علی(ع)، دیدگاه بیشتر مردم همیشه موافق با حق و حقیقت نیست؛ پس هرگاه بیشتر جامعه پیرو حق بودند، امام پیشرو آنان میشد و وقتی از حق رو برمیتافتند، او همچنان با حق بود و از جدایی بیشتر مردم از حق و رویگردانی به باطل، بیم به خود راه نمیداد.[۱۰]
پرسشهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: ابنحنبل، ابوعبدالله احمد بن محمد الشیبانی، مسند، ج۱، ص۵۵؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابیبکر سیوطی، تاریخ الخلفاء، ص۶۷؛ عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۲۷.
- ↑ عزالدین بن هبةالله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۶، ص۴۷. اکنون جای این پرسش باقی است: اگر چنین اقدام شتابزدهای از نگاه خلفا تا اینحد مذموم است، پس چگونه مشروعیت خلافت خود را به آن مستند میکنند؟!
- ↑ ر. ک: ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبه الدینوری، الإمامة و السیاسة، ج۱، ص۱۹؛ عزالدین ابیالحسن علی بن محمد ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۲۵؛ ابوجعفر محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ طبری)، ج۲، ص۴۴۳؛ عزالدین بن هبة الله ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۱؛ ابوعمر احمد بن محمد ابن عبد ربّه، العقد الفرید، ج۳، ص۶۴ و....
- ↑ عزالدین بن هبة الله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۶، ص۱۱.
- ↑ ابومنصور احمد بن علی طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۱۹۰ و ۸۱؛ ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبه الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۹؛ عزالدین بن هبة الله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۱۱، ص۱۴.
- ↑ ابومحمد عبدالله بن مسلم ابنقتیبة الدینوری، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۹؛ عزالدین بن هبة الله ابن ابیالحدید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، ج۲، ص۴۷.
- ↑ شرح این ماجرا در فرازهای پیشین گذشت.
- ↑ ملکزاده، محمد، سیره سیاسی معصومان در عصر حاکمیت جور، ص ۲۸۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۳.
- ↑ محمدی صیفار، مهدی، اندیشه و روش اصلاح جامعه از دیدگاه امام علی ص ۷۹.