احقاق حق در فقه سیاسی
مقدمه
حق نسبت به عدالت، مقولهای پیشینی است؛ در جامعهای که افراد در عرصه سیاسی دارای حقوقی شناخته شده هستند، اگر با آنان به گونهای رفتار شود که حقوق سیاسی آنان استیفا گردد، ما به آستانه عدالت سیاسی وارد شدهایم. وقتی که یکی از مؤلفههای عدالت، ایفا و احقاق حقوق شهروندان باشد، به تناسب هر رشته و حوزه اجتماعی، نوع عدالت نیز معنادار میشود، به بیان دیگر، اصل در عدالت آن است که افراد جامعه به حقوق خود دست یابند، حال گاه سیاسی و گاه اقتصادی و غیره است.
در نگرشی کلی، درباره منشأ و خاستگاه حقوق، دو دیدگاه کلان وجود دارد، گاه بحث از «حقوق طبیعی» یا به تعبیر بهتر حقوق فطری است و گاه «وضعی» و قراردادی است؛ از اولی میتوان به حقوق ذاتی و از دومی به حقوق غیر ذاتی و اعتباری تعبیر کرد. ریشه حقوق اجتماعی- سیاسی را باید در مناسبات افراد و گروههای جامعه جست، افراد جامعه بر اثر روابط و مناسبات خود یک رشته اختیارات و امتیازهایی را به دست میآورند که به مجموعه آن حقوق میگویند. این اختیارات و امتیازها مشتمل بر اختیارات مدنی، اجتماعی، سیاسی و همه مزایا و سلطههایی است که از قانون، ناشی میشود[۱]. از جمله این حقوق میتوان به حق آزادی بیان و عقیده، حق حاکمیت اراده و آزادی عمل، حق انتخاب کردن، انتخاب شدن و تعیین سرنوشت، بهرهمندی از شایستگیها و منصبهای اجتماعی، برابری در مقابل قانون، فعالیتهای جمعی و حزبی مسالمتآمیز، عدم اجبار در به عضویت در آمدن به گروه و انجمن خاص، امنیت همه جانبه، پاسداری و حمایت در برابر هر گونه تبعیض و بهرهمندی از دادرسی عادلانه اشاره کرد. حاکمیت باید تلاش کند هرچه بیشتر دایره امتیازها و حقوق را در چرخه مناسب گسترش دهد تا افراد بیشتری، زیر آن قرار گیرند و از آن امتیازها، بهرهوری و بهرهگیری فراوان تری داشته باشند.
در اصل این بحث که عدالت چیست، بحثها و کشمکشهای بسیاری وجود داشته است و دارد و توافقی قطعی بر سر آن حاصل نشده است، اما به نظر میرسد همه دانشوران به ویژه اندیشوران مسلمان بر این امر تکیه داشتهاند که یکی از مؤلفههای بنیادین عدالت، احقاق حقوق است؛ در تعریف مشهور عدالت از علی (ع) نیز بر این مفهوم تأکید شده است: «إِعْطَاءِ كُلِّ ذِي حَقٍّ حَقَّهُ»[۲]. صاحب تفسیر مجمع البیان ذیل این آیه قرآن کریم که میفرماید: ﴿تِلْكَ آيَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَإِنَّكَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ﴾[۳] بر مفهوم حق تأکید میکند و به معنایی از حق اشاره میکند که بسیار نزدیک به معنای عدالت است، هرچند مساوی با آن نیست. وی تأکید میکند: الحق هو وقوع الشیء موقعه الذی هو له من غیر تغییر عنه بما لا یجوز فیه[۴].
در برپایی و احقاق حقوق سیاسی- اجتماعی که زمینه رسیدن جامعه به عدالت است، بحث از توزیع مساوی مسئولیت شهروندی، تساوی شهروندان در برابر قانون، بیطرفی محاکم عدالت و سهم مساوی در مزایا و امتیازها مطرح است. مطهری با اشاره به این تعریف مشهور مینویسد حتی اگر معنای عدالت «توازن» باشد، باز از معنای حق، بیرون نیست؛ زیرا توازن اجتماع به این است که حقوق همه افراد و حق اجتماع رعایت بشود[۵]، شاید با توجه به همین معنا بوده است که برخی بر این باورند که برای عدل میتوان دو مفهوم خاص و عام در نظر گرفت، یکی رعایت حقوق دیگران و دیگری انجام دادن کار حکیمانه که رعایت حقوق دیگران هم از مصداقهای آن میباشد[۶]. هنگامی که از «سیاست» و حضور عدالت در آن سخن گفته میشود، بحث از «حق» و «حقدار» و «حق داشتن» مطرح میشود. علامه طباطبایی بر این باور است که اثر عدالت، دادن هر صاحب حقی، حق او است و اگر از حد اعتدال در آید و به سوی افراط و زیادهروی برود، «ظلم» است و اگر به سمت «تفریط» رود، «انظلام» و ظلمپذیری[۷].
عدالت بر دو چیز متکی است: یکی حقوق و اولویتها؛ یعنی افراد بشر نسبت به یکدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا میکنند؛ مثلاً کسی که با کار خود محصولی تولید کرده، طبعاً نوعی اولویت در مورد آن محصول پیدا میکند و دیگری، ضرورت رعایت حقوق و اولویتها؛ یعنی یکی از خصوصیات ذاتی بشر این است که در کارهای خود، اندیشههای اعتباری که «بایدها» را مشخص میکنند، استخدام میکند؛ برای نمونه به منظور اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند «باید» حقوق و اولویتها رعایت شود و این است مفهوم عدالت بشری که وجدان هر فرد آن را تأیید میکند و نقطه مقابلش را که ظلم نامیده میشود، محکوم میسازد[۸].
حق به معنی «حق بودن» در قرآن کریم، گاه همراه با «بینه» به کار رفته است، بینه، امر آشکار، واضح و شفاف است[۹] که راهبر به حق میباشد و غیر قابل انکار[۱۰]. به بیان شیخ طوسی، «بینه»، علامتی است که میان حق و باطل را جدا میکند[۱۱]. با توجه به همین معنی است که در برخی آیات قرآن، «حق» با «بینه» در کنار هم ذکر شده است؛ برای نمونه در سوره آل عمران میخوانیم: ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾[۱۲][۱۳].
انسان صرفاً موجودی مادی نیست که همه حقوق او منحصر در این حوزه قرار گیرد، بلکه داری دو ساحت مادی و معنوی است، طبعاً علاوه بر حقوق مادی، دارای حقوق معنوی، نیز هست، لذا قدرت سیاسی باید به گونهای عدالت را در جامعه جاری کند که افراد بتوانند به این ساحت از حقوق خویش نیز دست یابند. در منطق قرآن کریم، حق گزینشگری، سرنوشتسازی، آزادی بیان با عناصر و آموزههایی مانند مشورت، امر به معروف و نهی از منکر، نصحیت و نقد کارگزاران، اجرایی میشود.[۱۴]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ علی آقابخشی، فرهنگ علوم سیاسی، ص۳۷۲-۳۷۳.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۲۳۵.
- ↑ «اینها آیات خداوند است که آن را به درستی بر تو میخوانیم و همانا تو بیگمان از فرستادگانی» سوره بقره، آیه ۲۵۲.
- ↑ طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۶۲۲.
- ↑ ر. ک: مرتضی مطهری، انسان کامل، ص۳۲۹-۳۳۰.
- ↑ محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ص۱۹۳.
- ↑ سید محمدحسین طباطبایی، نهایه الحکمه، ص۱۲۴.
- ↑ مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۱، ص۸۰-۸۱.
- ↑ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی.
- ↑ برای تفصیل بیشتر، ر. ک: سید محمدکاظم بجنوردی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۱۳، ذیل لغت.
- ↑ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۴۴۹؛ فالبینة العلامة التی تفصل الحق من الباطل من جهة شهادتها به.
- ↑ «چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهانها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمیکند» سوره آل عمران، آیه ۸۶.
- ↑ همچنین ر. ک: ﴿حَقِيقٌ عَلَى أَنْ لَا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ قَدْ جِئْتُكُمْ بِبَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ «در خور است که درباره خداوند جز حقّ نگویم؛ به راستی برای شما برهانی از پروردگارتان آوردهام، از این روی بنی اسرائیل را با من گسیل کن!» سوره اعراف، آیه ۱۰۵؛ ﴿أَفَمَنْ كَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ وَيَتْلُوهُ شَاهِدٌ مِنْهُ وَمِنْ قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَةً أُولَئِكَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ﴾ «پس آیا کسی که از سوی پروردگارش برهانی دارد و گواهی از (خویشان) وی پیرو اوست؛ و کتاب موسی به پیشوایی و بخشایش پیش از او بوده است، (مانند کسی است که چنین نیست)؟ آنان (که اهل بینشاند) به آن ایمان دارند و از دستهها (ی مشرکان) هر کس بدان کفر ورزد آتش (دوزخ) وعدهگاه اوست پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمیآورند» سوره هود، آیه ۱۷؛ ﴿وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ﴾ «و چون بر آنان آیات روشن ما خوانده شود کافران درباره (آن سخنان) حقّ هنگامی که نزدشان آید میگویند: این جادویی آشکار است» سوره احقاف، آیه ۷.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، عدالت سیاسی در قرآن کریم، ص ۲۲۱-۲۲۷.