تکبر در اخلاق اسلامی
مقدمه
تکبّر در شمار حالاتی است که با ملکه تواضع ناسازگاری تمام دارند. این ملکه، موجب میشود که انسان برای خود برتری و عظمتی شگفت دیده، از این رو از معایب خود غفلت ورزد؛ بلکه اصلاً نتواند معایب خود را دیده متوجّه آنها شود. از این رو، سرپیچی از حق و نپذیرفتن آن، در شمار لوازم ملکه تکبّر بهشمار میآید. حضرت حق در این زمینه میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالُوا اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱]. این آیه، زبان حال ومقال متکبّران را بهخوبی نشان میدهد[۲].
بنا بر این، میتوان ملکه تکبّر را نوعی تفَرعُن دانست؛ که در نفس آدمی روحیّات بتگونه پدید میآورَد. این ملکه، سدّی بزرگ است که آدمی را از ترقیّات بزرگ باز میدارد؛ بلکه حجاب اکبر، جنون بزرگ و نادانی محضی است، که نور عقل را خاموش و انسان را از درک آن عاجز میسازد.
از همین روست که از خداوند درخواست نمیکند که: "بارخدایا! اگر این سخن حق است، مرا به سوی آن هدایت کن و قلبم را به آن روشنی بخش"؛ بلکه دعا میکند که: "خدایا! اگر این سخن حق است مرا بکش تا آنرا نبینم!"؛ گوئی ملکه تکبر آدمی را شادمان میسازد که به جنهم داخل شود، اما حق را قبول نکند! همسران دو پیامبر بزرگ، حضرت نوح (ع) و حضرت لوط (ع)، هرچند آثار عظمت را در شوهران خود میدیدند، اما مطابق خواست کافران عمل کرده در سلک آنان قرار گرفتند. این آیا جز از جنون چیزی دیگر است، که در اثر رسوخ ملکه تکبر در آنان پدید آمد؟!.
آیا دیوانگی غیر از این است، که آدمی که از مادر زاده شده و خود درمییابد که به غذا و آب احتیاج داشته به خفت و خواب نیازمند است، چنین ادعائی کند که ﴿فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلَى﴾[۳] یا بگوید: ﴿وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا هَامَانُ ابْنِ لِي صَرْحًا لَّعَلِّي أَبْلُغُ الأَسْبَابَ أَسْبَابَ السَّمَاوَاتِ فَأَطَّلِعَ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ كَاذِبًا وَكَذَلِكَ زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سُوءُ عَمَلِهِ وَصُدَّ عَنِ السَّبِيلِ وَمَا كَيْدُ فِرْعَوْنَ إِلاَّ فِي تَبَابٍ ﴾[۴]. یا چون حضرت ابراهیم (ع) راه رشد را به او عرضه مینماید، فریاد برآورد که: ﴿أَنَا أُحْيِي وَأُمِيتُ ﴾[۵][۶].
آیاتی از این دست، بوفور در قرآن کریم وارد شده، تا مردمان خطر این رذیلت بزرگ اخلاقی را دریافته به دام آن فرو نیفتند. از همین روست که پیامبر اکرم (ص) چون از حال کسی که گروهی در اطراف او جمع شده به مشاهده او پرداخته بودند، سؤال فرموده و آنان او را دیوانه معرفی کردند، فرمودند:" این فرد دیوانه نیست، او فقط بیمار است"؛ آنگاه ادامه دادند: "دیوانه کسی است که در راه رفتن خود، متکبرانه راه میرود!"[۷].
از همین روست که خداوند در این آیه، صریحاً پیامبرش را فرمان میدهد، که از تکبّر و متکبّران به او پناه برد: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُجَادِلُونَ فِي آيَاتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِي صُدُورِهِمْ إِلَّا كِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِيهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ﴾[۸]. همانگونه که حضرت موسی (ع) نیز، از اینان به سوی او پناه میبُرد: ﴿وَقَالَ مُوسَى إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لَا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسَابِ﴾[۹][۱۰].
هیچ اخلاق شایستهای نیست مگر آنکه متکبّران از آن محرومند، و هیچ اخلاق ناشایستی نیست مگر آنکه متکبّران به آن دچار خواهند بود، از این روست که تمامی درهای جهنّم بر روی متکبّران باز است، چه درهای جهنّم چیزی جز از اخلاق ناپسند نیست: ﴿فَادْخُلُوا أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا فَلَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَكَبِّرِينَ﴾[۱۱].
غضب، حسد، کینهورزی، سرزدن از پذیرش حق، غرور، مقام پرستی، ستایش دوستی، حرص، فریبکاری، عُجب و خوهای ناپسند اینگونه، در شمار این رذائل اخلاقی هستند، که از پی کبر در وجود آدمی پدید میآید[۱۲].
این رذیلت اخلاقی را نیز - همچون دیگر رذائل - مراتبی چند است، که از ضعیفترین مرتبه رو به سوی شدّت میگذارد. مرتبه ضعیف آن، برتریجوئی بر همنوع - بهویژه زیردستان - است، که فخر فروشی و کبرورزی ثروتمندان بر بینوایان، در همین مرحله شکل میگیرد.
مرتبه متوسّط آن امّا، برتری جوئی نسبت به اولیاء خدا و دانشمندان است. آنان که این مرحله در جانشان رسوخ میکرده است، به مخالفت با پیامبران (ص) و اوصیاء آنان نیز پرداخته سخن حقّ آنان را بهخاطر حس برتریجوئی خویش، نمیپذیرفتهاند. معارضه با پیامبران، اتهامهای گوناگونی که متوجّه آنان میشده است، و سرانجام اقدام به کشتن آنان، در شمار نتائج همین مرحله است.
مرتبه شدید آن امّا، انکار خداوندیِ خداوندگار متعال و سرکشی در مقابل اوست. اینان حتّی در قیامت نیز با خداوند از در محاجّه و انکار درآمده در آن روز نیز دست از کِبر شدید خود بر نمیدارند: ﴿يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعًا فَيَحْلِفُونَ لَهُ كَمَا يَحْلِفُونَ لَكُمْ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ عَلَى شَيْءٍ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْكَاذِبُونَ﴾[۱۳][۱۴].
قتل انبیاء، نفی معجزات آنان و ایذاء اوصیاء ایشان، نتیجه تمکّن همین حالت در نفوس آنان بوده است: ﴿كَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا إِذِ انْبَعَثَ أَشْقَاهَا فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ نَاقَةَ اللَّهِ وَسُقْيَاهَا فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا وَلَا يَخَافُ عُقْبَاهَا﴾[۱۵][۱۶].
معنی مُترِف و مَلَأ
قرآن کریم در نزدیک به سی مورد، برای متکبّران عنوان "مُترِف" و یا "مَلَأ" را به کار برده است.
مترف از مادّه تَرَفُّه بهمعنای توسعه در نعمت و فزونیِ آن، و ملأ از مِلا بهمعنی انباشتگی از نعمت، آمده است. این از آن روست که متکبّران غالباً از نعمتی همچون علم، مال، جاه، زیبائی، قدرت اجتماعی و یا قدرت سیاسی برخوردار بوده، به همان علّت بر دیگران تکبُّر میورزند.
از این رو، اندک اندک فراموش مینماید که هر نعمتی برای ایشان فراهم آمده تنها از جانب حضرت حق است و بس؛ بلکه میپندارد که او خود مایه این نعمت بوده است. پس به سرکشی پرداخته خود را بزرگ میبیند و از عبادت الهی نیز سرباز میزند: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ﴾[۱۷].
از این روست که بر متکبّران، عناوین "مُترِف" و "مَلأ" نهاده شده است[۱۸].
قارون در شمار این مترفان بود، که سرانجام به مخالفت با انبیاء (ع)، و در نهایت به مخالفت با خود حضرت حق پرداخت؛ چه گمان میبرد که نعمتهای الهی که به او بخشیده شده، در اثر توانائیهای خود او بوده است و بس؛ و حضرت حق را در این میانه فضل و رحمتی نبوده است!: ﴿قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ عِنْدِي﴾[۱۹]؛ ﴿ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَى عِلْمٍ﴾[۲۰]
اینچنین افراد، در عرف قرآن کریم از حیوانات نیز پستتر شمرده شدهاند. دانشمندی که بهسبب دانشش از مراتب انسانیّت ساقط شده و در مهاوی کِبر گرفتار آمده است، در نظر قرآن کریم الاغ است و سگ!. به این آیه شریفه بنگرید: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوهَا كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا﴾[۲۱][۲۲].
پر واضح است که این دو عنوان، نه از باب دشنام که از باب حقیقت برای اینان بهکار رفته است؛ چه این رذیلت اخلاقی حقیقت آنان را به صورت سگ و الاغ در آورده از ماهیّت انسانی خارجشان ساخته است. و باز از همین روست که تکبّر و ظلم آنان، ذلّتی است که در قیامت دامنگیرشان خواهد شد: ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ﴾[۲۳].
شگفت آنکه انسان، با آنکه ضعف خود را به تمامی و وضوح مشاهده میکند، امّا باز گاه نفس پلیدْ او را به چنین اعمالی وامیدارد، تا داعیهای فراتر از آنچه شأن اوست پیدا کرده بر خلقت خداوندی ترفُّع جوید. آیا انسان نمینگرد که درد یک انگشت او چسان به ذلّتش میافکند؟!، آیا نمیبیند که احتیاج به خورد و خفت چسان او را از خود بیتاب میکند؟!، آیا زیبائی انسان را جز شبی، و علم او را جز تبی برباد نمیدهد؟! و آیا تمامی این محاسن، در آتش جهنّم همچون سر بریان شده گوسفند، زشت و قبیح به نمایش در نمیآید: ﴿كَلَّا إِنَّهَا لَظَى نَزَّاعَةً لِلشَّوَى تَدْعُو مَنْ أَدْبَرَ وَتَوَلَّى﴾[۲۴][۲۵].
آنان که عبادت را مایه تکبّر کردهاند نیز به ریا و منّت دچار شده، سرانجامی جز ورود به جهنّم نخواهند داشت: ﴿ لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَالْأَذَى كَالَّذِي يُنْفِقُ مَالَهُ رِئَاءَ النَّاسِ وَلَا يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾[۲۶]. حال آیا شایسته است که انسان حتّی بهواسطه عبادات خود به دام این رذیلت پلید اخلاقی دچار شود؟!.
هرچند بنای این کتاب بر ایجاز در یکایک مباحث نهاده شده است، امّا ما از آن رو در بیان این رذیلت به تطویل پرداختیم، که عموم مؤمنان درباره یکی از محاسن خود به تکبّر دچار شده، کمتر کسی است که از این دام به فضل الهی بجهد و خود را به کلّی از دست آن خلاص نماید. بسیار دیدهایم کسانی را که چون به مجلسی وارد میشوند، تنها بر صدر آن مینشینند؛ و یا بر مقامی که دیگری بهدست آورده است تأسّف میخورند، و یا حتّی اگر مجلس درس عالمی دیگر از جمعیّتی بیش از مجلس آنان برخوردار شود، به خشم میآیند!؛ اینان به مراتبی از کبر دچار شدهاند، هرچند خود از این مطلب اطلاعی ندارند![۲۷].
منابع
پانویس
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که گفتند: بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۱.
- ↑ و گفت: من پروردگار برتر شمایم؛ سوره نازعات، آیه: ۲۴.
- ↑ و فرعون گفت: ای هامان! کاخی برای من بساز باشد که من به این راهها دست یابم راههای آسمانها، تا به خدای موسی بنگرم و من او را دروغگو میپندارم، و بدینگونه بدی کردار فرعون در چشم او آراسته گشت و از راه بازداشته شد و چارهبینی فرعون جز زیانکاری نداشت؛ سوره غافر، آیه: ۳۶-۳۷.
- ↑ من آن است که زنده میکند و میمیراند؛ سوره بقره، آیه: ۲۵۸.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۲.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۲.
- ↑ «آنان که در آیات خداوند بیآنکه برهانی نزد آنان آمده باشد چالش میورزند؛ در درونشان جز خویشبینی نیست که به آن (هم) نمیرسند؛ از این روی به خداوند پناه جو» سوره غافر، آیه ۵۶.
- ↑ «و موسی گفت: من از هر خویشتنبینی که روز شمار را باور ندارد به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه میبرم» سوره غافر، آیه ۲۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۳.
- ↑ «اینک از دروازههای دوزخ درآیید که در آن جاودانید، و به راستی جایگاه گردنکشان بد جایگاهی است» سوره نحل، آیه ۲۹.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۳.
- ↑ «روزی که خداوند همه آنان را برانگیزد، و برای او سوگند میخورند- همان گونه که برای شما سوگند میخورند- و گمان دارند که ارزشی دارند، آگاه باشید آنانند که دروغگویند» سوره مجادله، آیه ۱۸.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۳-۱۷۴.
- ↑ «قوم "ثمود" با سرکشی خود (پیامبران را) دروغ انگاشتند آنگاه که سنگدلترین آنان برانگیخته شد پیامبر خداوند به آنان گفت: شتر خداوند را با آبشخور آن وانهید اما آنان او را دروغزن شمردند و آن (شتر) را پی کردند؛ خداوند هم آنان را به گناهشان یکسره نابود ساخت و (با خاک) یکسان کرد و از سرانجام آن باکی ندارد» سوره شمس، آیه ۱۱-۱۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۴.
- ↑ «آنان که از پرستش من سر برمیکشند به زودی با خواری در دوزخ درمیآیند» سوره غافر، آیه ۶۰.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۵.
- ↑ «(قارون می) گفت: تنها برای دانشی که خود داشتم آن را به من دادهاند» سوره قصص، آیه ۷۸.
- ↑ «جز این نیست که (آن نعمت) برای دانشی (که داشتهام) به من داده شده است» سوره زمر، آیه ۴۹.
- ↑ «داستان آنان که (عمل به) تورات بر دوش آنها نهاده شد اما زیر بار آن نرفتند همچون داستان درازگوشی است بر او کتابی چند» سوره جمعه، آیه ۵.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۵-۱۷۶.
- ↑ «و خداوند را از آنچه ستمگران به جای میآورند غافل مپندار، جز این نیست که (عذاب) آنان را تا روزی که چشمها در آن خیره میگردد پس میافکند» سوره ابراهیم، آیه ۴۲.
- ↑ «هرگز! بیگمان، آن زبانهای از آتش است که پوست را برمیکند هر که را (از حق) رو گردانید و پشت کرد فرا میخواند» سوره معارج، آیه ۱۵-۱۷.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۶.
- ↑ «صدقههای خود را با منّت نهادن و آزردن تباه نسازید، همچون کسی که از سر نمایش دادن به مردم، دارایی خود را میبخشد و به خداوند و روز واپسین ایمان ندارد» سوره بقره، آیه ۲۶۴.
- ↑ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۲، ص ۱۷۷.