حجابخشم دیده عقل را بسته، قوهادراک و تمیز را از وی سلب میکند، شخص خشمگین گاهی مرتکب اعمال و جنایات هولناکی میگردد که حتی ممکن است خود را دچار خسران ابدی ساخته، هنگامی متوجه میشود که به عواقب ناشی از آن برخورده و در عمیقترین دره بدبختی سرنگون شده است.
خشم دارای انواعی است که از آن جمله میتوان: خشم پوشیده و نقابدار، ریایی، همراه با سوءظن، ناگهانی، عمدی، اعتیادی، اخلاقی و خشم از خود، را نام برد[۸].
خشم دارای آثار جسمانی فراوانی است از آن جمله: ترشح هورمون آدرنالین، تسریع تنفس، افزایش ضربان قلب و فشار خون، انتقال جریان خون از پوست، کبد، معده و رودهها به سمت قلب و دستگاه عصبی و عضلات، متوقف شدن دستگاه گوارش، آزاد گشتن ذخایر گلوکز کبد و در نتیجه افزایش انرژی و گرمای بدن، ترشح کورتیزول و سرکوب دستگاه ایمنی بدن، افزایش هورمون تستسترون در مردان، تسریع و تشدید حرکات و گفتار، سخت شدن عضلات، افزایش دقت، تیزی و حساسیت حواس پنجگانه، گشاد شدن چشمها، سرخ شدن چهره و...[۹].
هر انسانی به طور طبیعی نسبت به کسی که به او اهانت نموده، احساس خشم و تنفر میکند، ولی خشم وقتی ادامه یابد بحرانی میشود و تأثیر آن بر فرد خشمگین که به او اهانت شده است نه فرد اهانت کننده برمیگردد؛ زیرا آسایش را از او سلب، زندگیاش را تلخ و توازن او را بر هم میزند[۱۰].
در فرهنگهای مختلف دستوراتی برای غلبه بر خشم وجود دارد. پیامبر (ص) فرمودند: هرگاه یکی از شما در خود احساس غضب کرد اگر ایستاده است بنشیند، اگر نشسته است بخوابد، چنانچه با این کار خشمش فرو ننشت با آب سرد وضو بگیرد یا غسل کند که آتش را چیزی جز آب خاموش نمیکند[۱۱][۱۲]
در چین قدیم، رسم چنین بود که هرگاه شخص دچار غضب میشود فوراً ظرف آبی به دست او میدادند و او مجبور بود که آن را قطره قطره سر بکشد و با این عمل تشنجات روحی آن مرد که در حال اشتعال بود فروکش کرده پس از سرکشیدن آخرین جرعه بر اعصاب خود مسلط میشد[۱۳].
"کظم"[۱۴] در لغت، به معنای بستن سر مشکی است که از آب پر شده باشد و به کنایه، در مورد کسانی که از خشم و غضب خودداری مینماید به کار میرود. "غیظ" به معنای شدت غضب و حالت برافروختگی و هیجان فوقالعاده روحی است که پس از مشاهده ناملایمات به انسان دست میدهد[۱۵].
شجاع جوانمرد کسی است که آتشغضب خود را به حلم و بردباری خاموش میکند حلم وی بر غضب وی غالب میگردد و در حال شدت غضب نیز از جای در نمیرود و حرکات ناهنجار از او بروز نمیکند و در آن حال عمل و تمیز را به کار میاندازد[۱۶].
حلمآرامشنفس است به طوری که غضب به آسانی آدمی را حرکت ندهد و ناملایمات او را بزودی آشفته و مضطرب نسازد و حلم ضد حقیقیغضب است، زیرا مانع از پدیدآمدن غضب یا هیجان آن است؛ و کظم غیظ (فرو بردن خشم) نیز غضب را ضعیف و دفع میکند و از این جهت ضد آن است[۱۷].
به نظر میرسد که حلم ضد حقیقیغضب است[۱۸]، چرا که این صفت در آدمی باعث میشود که اساساً غضب و خشم نکوهیده در آدمی به وجود نیاید، حال آنکه کظم غیظ زمانی به وقوع میپیوندد که خشم و غضب به وجود آمده ولکن با کظم آن اثرات مخربش دفع میگردد[۱۹]
ناگفته نماند که حلم عام است و کظم غیظ (فرو بردن خشم) خاص؛ و بین آنها رابطه عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی هر کظم الغیظی حلم است، ولی هر حلمی کظمالغیظ نیست... حلم دفع خشم است و کظم غیظ رفع آن؛ پس حلمافضل و اشرف است[۲۰][۲۱]
امام (ع) در دعای چهل و دوم و در عبارت دوازدهم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست، و به وسیله قرآنفقر و بیچیزی ما را به نداشتن احتیاج و نیازمندیاصلاح فرما؛ و گشایش زندگانی و بسیاری فراخی روزیها را به سوی ما روان گردان؛ و ما را از خویهای نکوهیده و اخلاقپست دور نما؛ و از دره گود کفر و چیزهایی که نفاق و دورویی را پیش آورد نگاهدار، تا در روز رستاخیزقرآن ما را به سوی خشنودی و بهشت تو کشاننده؛ و در دنیا از خشم (دوری رحمت) تو و تجاوز و گذشتن از احکام تو بازدارنده؛ و برای آنچه در حکم تو است به حلال دانستن حلال آن و حرام شمردن حرام آن گواهی دهنده باشد"[۲۳][۲۴]
امام (ع) در دعای چهل و نهم و در عبارت سیزدهم آن میفرمایند: "همه آنها انعام و احسان از جانب تو است؛ و در همه آنها کوشش نمودن من در نافرمانیهایت بود؛ و بدکرداری من تو را از کامل گردانیدن احسانت بازنداشت؛ و مرا آن همه احسان و نیکی از آنچه تو را به خشم میآورد منع و جلوگیری ننمود، تو از آنچه به جا میآوری مورد سؤال و پرسش واقع نمیشوی (که چرا بدکرداری بنده تو را از احسان باز نداشت، زیرا افعال تو از روی حکمت و مصلحت است)"[۲۵][۲۶]
امام (ع) در دعای شانزدهم و در عبارت بیست و ششم آن میفرمایند: "و شگفتتر از آن بردباری تو درباره من و درنگ تو از زود به کیفر رسانیدن من است؛ و این نه برای گرامی بودن من نزد تو است، بلکه برای مدارا و خوشرفتاری و احسان توست بر من تا از معصیت خشمآور تو دست بردارم؛ و از گناهانخوار کننده خود را باز دارم؛ و برای آنست که گذشتن از من نزد تو از به کیفر رساندن من خوشایندتر است"[۲۷]؛
امام (ع) در دعای بیستم و در عبارت دهم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا به زینت صالحین و شایستگان (انجام حقوق خدا و مردم) آراسته فرما؛ و زیورپرهیزکاران (عمل به واجبات و ترک محرمات) را به من بپوشان، با (توفیق برای) گستردن عدل و داد (تا از افراط و تفریط در حق دوری گزینم) و فرو نشاندن خشم و خاموش کردن آتشدشمنی (اختلاف بین مردم) و گردآوردن پراکندگان (دلهای از هم رنجیده) و اصلاحفساد بین مردم؛ و فاش کردن خیر و نیکی؛ و پنهان نمودن عیب و زشتی و نرمخویی و فروتنی و نیکوروشی؛ و سنگینی؛ و خوشخویی (با مردم) و پیشی گرفتن نیکی؛ و برگزیدناحسان بیآنکه جزای احسانی باشد؛ و سرزنش نکردن و همراهی نکردن به غیر مستحق و گفتن حق اگرچه سخت (یا اندک) باشد؛ و کم شمردن نیکی در گفتار و کردارم اگرچه بسیار باشد؛ و بسیار شمردن بدی در گفتار و کردارم اگرچه کم باشد و آنچه را بیان شد برای من به وسیله هموارگی طاعت و فرمانبری؛ و همیشه بودن با جماعت و واگذاشتن بدعتگزاران و آنکه رأی و اندیشه اختراع شده به کار برد، کامل گردان"[۲۸][۲۹]
حکما گفتهاند کسی که از ظلمانتقام نکشد عجزی دروی پدید میگردد که جز با انتقام برطرف نمیگردد و پس از آنکه انتقام کشید آن فرح و نشاطی که در طبیعت او مذکور است به حالت اولیه خود برمیگردد. لکن انتقام اگر عقلایی و از روی ملکه شجاعت پدید گشته محمود و مرغوب است وگرنه مذموم و بد است[۳۰].
نکته حایز اهمیت این است که: "طبق نظریه روان تحلیلگری، خشم اگر فرو برده شود موجب نفرت و خشم به خویشتن و افسردگی میگردد و این با کظم غیظ که از صفاتپرهیزگاران است تعارض دارد"[۳۱].
شهید مطهری در جواب چنین مشکلی پاسخ میدهد که: زینت صالحان و جامه زیبای متقیان این است که عدالت را گسترش میدهند و کظم الغیظ میکنند وقتی که خشم میگیرند... غیظی که انسان پیدا میکند، درست حالت عقدهای را دارد که در انسان پیدا میشود. حل کردن این عقده را "کظم" گویند، مثل غده سرطان که وقتی آن را زیر برق میگذارند آب میشود. از نظر روحی، کظم غیظ این است که انسان کاری بکند که نه تنها اثری بر غیظ خودش مترتب نکند بلکه آن عقده، آن کینه که در قلبش وجود دارد حل بشود و مثل یخی که آب میشود، آب بشود[۳۲][۳۳]
کظم غیظ در چهارچوب معارف و جهانبینیدینی برای افراد متعهد هیچ مشکلی در روابط بین فردی و درون فردی ایجاد نمیکند؛ چون موجب پاک شدن مسئله میشود، نه درونریزی خشم[۳۴].
امام سجاد (ع) در دعای چهاردهم و در عبارت هشتم آن میفرمایند: "بارخدایا بر محمد و آل او درود فرست؛ و مرا در برابر او یاری نما یاری نمودن آمادهای که (چشم به راه آن نباشم تا) خشم به او بهبودی من باشد؛ و کینهام را به سر رساند (یاری که خشم را فرو نشاند و دادم را از او بستاند)"[۳۵]؛
نکتهای که از این عبارت میتوان استنباط نمود این است که خشم در برخی موارد نه تنها لازم بلکه پسندیده نیز هست.
هرگاه عدهای قصد هتک حرمت، تجاوز به ارزشها، عرض ناموس، استثمار و حقکشی داشته باشند و درصدد اشاعه فحشا و منکر برآیند در درجه اول، باید به شیوه قاطعیت یعنی برقراری روابط صادقانه، صریح و همراه با احترام متقابل و دعوت به کارهای مثبت و معروف، با آنها رفتار نمود. اما اگر این کار بینتیجه بود باید از ارزشهای خود با چنگ و دندان دفاع کرد. در قرآن کریم آمده است که باید[۳۶] با کفار با شدت هرچه تمام برخورد کرد و این خشم، خشم مقدسی است[۳۷][۳۸]
↑ ناصر مکارم شیرازی، و همکاری جمعی از نویسندگان. تفسیر نمونه، ج۳، ص۹۷.
↑ احمد ابن محمد ابن مسکویه، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ترجمه حاجیه خانم امین، ص۳۳۴.
↑ مولی مهدی نراقی، جامع السعادات، ترجمه سید جلال الدین مجتبوی، ج۱، ص۳۶۰.
↑ شخصی به خواجه نصیر الدین طوسی نامهای نوشت و او را کلب بن کلب خطاب نمود. خواجه در جوابش نوشت: من سگ نیستم؛ چون سگ با چهار دست و پا راه میرود و من با دو پا، سگ چنگال دارد؛ ولی من انگشت. سگ استخوان... این نوع حلم، انسان سنگدل را هم نرم میکند. (محمدعلی، جزایری، دروس اخلاق اسلامی، ص۱۷۲ - ۱۷۳).
↑ در قرآن کریم سوره فتح آیه ۲۹ آمده است: ﴿مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ...﴾ «محمد، پیامبر خداوند است و آنان که با ویاند، بر کافران سختگیر، میان خویش مهربانند».