قرمطیان

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

دعوت اسماعیلیه به همه طبقات جامعه توجه کرد، اما پاسخ‌ها متفاوت بود؛ در همان حال ایرانی‌ها این دعوت را روشی برای بیان نفرت خود از عرب‌ها تلقی کردند و بدین گونه بود که دعوت اسماعیلیه به حرکت انقلابی بزرگی با گرایش‌هایی مختلف تبدیل شد که شاید بارزترین آن‎ها عبارت باشند از:

  1. گرایش اجتماعی برای ایجاد عدالت اجتماعی؛
  2. گرایش شیعی که هدف بیان شده آن تشکیل اصول شیعی بود؛
  3. گرایش ملی ایرانی که طرفداران آن اهمیت رسیدن به اصول مزدکی را درک کردند.

اما رؤیای خلافت هدف واحدی بود که این گرایش‌ها را به دور هم جمع می‌کرد. نتیجه اختلاف اهداف، ناممکن بودن تلفیق خواسته‌های متعدد به طور کامل بود. این مسأله بیانگر علل تحول مراحل این دعوت است که اشکالی مختلف و گاه متناقض به خود گرفت. دو نیروی بزرگ از مذهب اسماعیلی منشعب شدند که حکومت عباسی را تهدید کردند: یکی، حرکت قرامطه بود که حقیقتاً عباسیان را به تنگنا انداخت و آنان را در خانه خودشان تهدید کرد؛ دیگری، حکومت فاطمیان بود که از سلمیه آغاز شد و در سرزمین مغرب پاگرفت[۱].

حرکت قرامطه در نیمه دوم قرن سوم قمری پدیدار شد و آن ادامه دعوت اسماعیلیه بود، با این که رابطه میان حرکت اصلی (اسماعیلیه) و حرکت فرعی (قرامطه) مراحل بحرانی متعددی را پیمود تا به حد مقابله مسلحانه رسید. با نگاه به منابع اسماعیلی درمی‌یابیم که آنان قرامطه را گروهی می‌دانستند که بر رهبری آن عصیان کرده، از آن جدا شده‌اند[۲].

این حرکت در سواد عراق در سال ۲۶۱ ق/۸۷۵ م. در دوران خلیفه معتمد پدید آمد، سپس به شام، بحرین و یمن منتقل شد و این در همان اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بود که در سایه آن، حرکت زنگیان ایجاد شد. احتمالاً گرایش اجتماعی ۔اقتصادی بر گرایش دینی آن - با وجود این که مبلغان آن در دیدگاه‌های دینی خود در خصوص شریعت اسلامی افراطی بودند[۳] - غلبه داشت.

حمدان بن اشعث، معروف به قِرمِط از مردم کوفه و از مبلغان قرامطه نخستین بود. او پس از شکست زنگیان دعوت خود را آغاز کرد. وی به نجات یافتگان زنگیان در مناطقی که حرکت زنگ در آنجا گسترده بود، روی آورد. دعوت او در میان اعرابی که مشتاق غنیمت بودند و کشاورزان سواد و طبقات فقیر رواج بسیاری یافت و پیروان منسوب به او «قرامطه» نامیده شدند[۴].

اختلاف میان رهبری آن و رهبری اسماعیلیه موجب ناکامی این حرکت در عراق و انتقال رهبری به زکرویه بن مهرویه فارسی از شاگردان حمدان، شد. وی فعالیت خود را به شام منتقل کرد که به صحرای سَماوه واقع در میان کوفه و شام کشیده شد. فرزندان او یحیی، ملقب به صاحب الناقه و حسین، ملقب به ذی الشامه یا صاحب الخال، به ترتیب مسئولیت دعوت را به عهده گرفتند و هر دو امیرالمؤمنین نامیده شدند. آنان به شهرها و روستاها حمله و ناآرامی و آشفتگی در شام ایجاد کردند. این کار پیش از چیره شدن حکومت بر آنان در سال‌های ۲۹۰ - ۲۹۱ ق. /۹۰۳ - ۹۰۴م. بود[۵].

زکرویه برای گرفتن انتقام فرزندانش به پا خاست؛ اما در سال ۲۹۴ ق/۹۰۷ م. کشته شد[۶] و با قتل او کار قرامطه در شام به پایان رسید.

حرکت قرامطه در بحرین با نام ابوسعید جنّابی فارسی و فرزندش، ابوطاهر، قرین است. ابوطاهر قدرت واقعی خویش را بر هَجَر، احساء، قطیف و دیگر نقاط بحرین گستراند و حکومتی مستقل به وجود آورد که مؤمنیه پایتخت آن بود. وی در سال ۳۰۱ ق. / ۹۱۴م. کشته شد. فرزندش، ابوطاهر سلیمان، ریاست دعوت را عهده‌دار شد و سیاستی خشن را با روش‌های بسیار خطرناک پیشه کرد و بصره و کوفه از حملات وحشیانه او رنج بردند. وی به کاروان‌های حجاج یورش برد؛ در سال ۳۱۷ ق/۹۲۹ م. به مکه حمله و اموال حاجیان را غارت کرد؛ آنان را در مسجدالحرام کشت و حجرالاسود را از کعبه کند و آن را برای مدت چند سال در هجر نگه داشت[۷]. این مسأله احساسات مسلمانان را به شکلی گسترده جریحه‌دار کرد و دشمنان وی از اهل سنت و هم‌پیمانان اسماعیلی و فاطمی وی، اعمال او را محکوم کردند. به نظر می‌رسد دو عامل قرامطه را واداشت تا این رویکرد دینی و اقتصادی را پیشه کنند.

از جنبه دینی، سرپرستان این حرکت، به اعتبار این که فرقه باطنی غالی را رهبری می‌کردند، کوشیدند عقیده‌ای جدید ایجاد کنند که میان اسلام و عقاید قدیمی سازگاری دهد. آنان با وجود تظاهر خود به اسلام، آن را به عنوان یک دین قبول نداشتند، بلکه عقاید حلول، تناسخ و قداست ائمه را در آن وارد کردند[۸].

از جنبه اقتصادی، قرامطه برای تعطیل حج و حمله به کاروان‌های تجاری اقدام کردند تا به منافع مادی حاصل از آن دست یابند؛ همان گونه که هدف از تهاجم‌های آنان به بصره، ایجاد هرج و مرج و ناآرامی در آنجا بود تا تجارت آن شهر را به بنادری در خلیج فارس منتقل کنند، که بر آن چیره بودند. این مسأله پس از آن بود که خلیفه درخواست ابوطاهر را برای واگذاری اهواز و بصره به ایشان نپذیرفت. افزون بر آن، آنان می‌خواستند سلطه خود را بر تجارت دریایی هند و صنایع خوزستان بگسترانند[۹].

به هر حال، حرکت قرامطه در بحرین بعد از مرگ ابوطاهر در سال ۳۳۲ ق. /۹۴۲م. به علت درگیری درباره رهبری، انسجام خود را از دست داد؛ با وجود این که حکومت قرامطه تا سال ۴۶۹ ق. /۱۰۷۶ م. در میان گرایش‌های خصمانه‌ای که پدید آمده تعصب افراطی دینی بود، ادامه یافت[۱۰].

قرامطه

قرامطه جمع قرمط است. آنان را قرامطه گفته‌اند زیرا اولین رئیس آنها را قرامطی نامیده‌اند. در مجمع می‌گوید: ابو سعید، رئیس قرامطه را که قرمطی گفته‌اند، برای این است که کوتاه قد، و در هم کوبیده، و بسیار زشت اندام بوده است، و بعد می‌گوید: القرامطه فرقه من الخوارج. بعضی، آنان را فرقه‌ای از اسماعیلیه دانسته‌اند، ولی قاضی نورالله می‌گوید: قرامطه غیر از اسماعیلیه‌اند. عباسیان و هواخواهان ایشان، از نظر عداوتی که با اسماعیلیه داشته‌اند، قرامطه را داخل اسماعیلیه ساخته‌اند. دکتر ناصرالدین، در کتاب کعبه می‌نویسد: کلمه (قرمطی) را از لغت نبطی به معنی سرخ چشم دانسته‌اند، این فرقه را، اعتقاد این بوده، که محمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق(ع)، امام هفتم و صاحب الزمان است، و معتقد به قیام با اسلحه، و قتل و حرق بوده‌اند. زیارت قبور و بوسیدن حجر الأسود و اعتقاد به ظواهر، در مذهب آنان حرام بوده است. آنان در احکام شریعت، قائل به تأویل بوده‌اند و شعارشان مانند اسماعیلیه، عَلَم سفید بوده است.

محدث قمی می‌نویسد: ابو سعید قرمطی، در سال ۲۸۶ ق در بحرین خروج، و قوت گرفت، پیوسته در بلاد فساد و غارت می‌کرد، تا آنکه در سال ۳۱۷ ابو طاهر فرزند او، با سپاه زیادی، به عنوان حج عازم مکه شدند. در روز ترویه، خانه‌های مکه و اموال حاج را غارت کردند، مردمان را در مسجد الحرام کشته، در چاه زمزم ریختند. جامه کعبه را ربودند، یکی از ایشان خواست ناودان کعبه را بکند از بام افتاد و هلاک شد. بالجمله، برای این آمده بودند که حجرالأسود را از کعبه جدا و به شهر (احسا) برند تا آن نیز مانند مکه محترم شود، پس با گرز آهنی چندان بر او زدند تا شکسته شد، آخرالأمر او را جدا ساخته با خود بردند، بعد از این فاجعه عظیم، مسلمین حاضر شدند که پنجاه هزار دینار بدهند، و حجرالأسود را مسترد دارند، قبول نکردند! مدت ۲۲ سال این سنگ نزد آنها بود، تا در سال ۳۳۹ عبیدالله بن محمد، ملقب به المهدی، که او را از احفاد اسماعیل، فرزند امام صادق(ع)، شمرده‌اند، و در افریقیه حکومت داشته، نامه‌ای برای ابوطاهر نوشت، و او را سخت توبیخ و لعن کرد. نوشت که تو ما را رسوا کردی و دولت ما را نسبت به الحاد دادی، البته حجر را به مکان خود برگردان و اموال مردم را به ایشان رد کن. سپس قرامطه حجر الأسود را برگرداندند[۱۱].[۱۲].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فرقه اسماعیلیه دو دسته شدند: یکی قرامطه، که از محمد بن اسماعیل جلو‌تر نرفتند و منتظر بازگشت او به عنوان مهدی شدند و دسته دیگر اسماعیلیه، که به سلسله‌ای از امامان از نسل اسماعیل اعتقاد دارند. اینان حکومت فاطمیان را بنا نهادند، فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۲۹۸ - ۲۹۹.
  2. زکار، سهیل، الجامع في أخبار القرامطه، ج۱، ص۱۰۹.
  3. دعوت اسماعیلیه به اندیشه باطنی تکیه کرد، بدین معنا که هر ظاهری، باطنی دارد. از این رو ظاهر آیات یک معنا می‌دهد و باطن آن معنای دیگری، که به کلی با معنای ظاهری تفاوت دارد. و امام علوی وارث نبوت و آگاه به اسرار الهی است و او تنها کسی است که می‌تواند آیات قرآن را تأویل کند. در خصوص اصول حرکت قرامطه که برگرفته از اسماعیلیه است، ر. ک: عنان، محمد عبدالله، تاریخ الجمعیات السریة الحرکات الهدامه، ص۳۱- ۳۲ و ۳۷ – ۳۸.
  4. تاریخ طبری، ج۱۰، ص۲۵.
  5. تاریخ طبری، ج۱۰، ص۹۹- ۱۰۰ و ۱۰۸ - ۱۱۱.
  6. تاریخ طبری، ج۱۰، ص۱۳۰ - ۱۳۴.
  7. قرامطه پس از بیست و دو سال، حجرالاسود را در سال ۳۳۹ ق. به مکه بازگرداندند.
  8. فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۳۱۲.
  9. فاروق، عمر، التاریخ الاسلامی و فکر القرن العشرین، ص۳۰۷ – ۳۰۸.
  10. طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۲۰۷.
  11. تتمه المنتهی (به نقل از راهنمای حرمین شریفین، ابراهیم غفاری، ج۱، پاورقی ص۱۹۱).
  12. تونه‌ای، مجتبی، محمدنامه، ص ۷۶۵.