مباهله در معارف و سیره علوی
مقدمه
رسول خدا(ص) نامهای به مسیحیان نجران نوشته بود و از آنان خواسته بود یا اسلام آورند و یا جزیه بپردازند و بدانان هشدار داده بود که اگر هیچ یک را نپذیرند، مسلمانان به جنگ آنان خواهند آمد. اسقف نجران پس از مشورت با بزرگان آن دیار به این نتیجه رسید که هیئتی به مدینه بفرستند تا درباره دعوت آن حضرت تحقیق کنند و اخبار مربوط به آن را به نجران آورند. اعضای هیئت به مدینه رفتند و به مسجد پیغمبر درآمدند و از رسول خدا(ص) درباره اسلام پرسیدند، ولی با وجود پاسخهای محکم و مستدل پیغمبر باز در حقانیت آن حضرت شک کردند. در این هنگام، آیه مباهله (سوره آل عمران آیه ۶۱) نازل شد و به موجب آن، رسول خدا(ص) آنان را به مباهله دعوت کرد که با استقبال مسیحیان روبهرو شد. آیه مباهله چنین است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱].
وقتی مسیحیان به اقامتگاه خود بازگشتند، به مشورت نشستند و گفتند: «اگر او با امت خود آمد، مباهله میکنیم؛ زیرا میفهمیم که پیغمبر نیست و اگر با خویشان و نزدیکانش آمد، مباهله نمیکنیم؛ زیرا هیچ کس به زیان خانواده خویش کار نمیکند، مگر آنکه ایمان داشته باشد که خطری در میان نیست». روز بعد و در موعد مباهله، پیغمبر اکرم(ص) در حالی که دست علی بن ابی طالب(ع) را در دست داشت و حسن و حسین(ع) پیشاپیش و فاطمه زهرا(س) در پشت سر میآمدند، برای مباهله حاضر شد. همین که سرپرست هیئت مسیحیان، رسول خدا(ص) و همراهانش را دید، از همراهان آن حضرت پرسید. به او گفتند: «آن مرد، پسر عموی او و داماد و پدر فرزندان و محبوبترین مردم نزد او است. آن دو کودک، فرزندان دخترش هستند که آنان نیز محبوبترین کسان نزد اویند و آن زن، فاطمه دختر او است که گرامیترین کس نزد آن حضرت است و از همه به او نزدیکتر است». سرپرست هیئت نجران رو به دیگر مسیحیان کرد و گفت: «ای گروه نصارا، همانا من چهرههایی را میبینم که اگر از خدا درخواست کنند که کوهی را از جا برکند، میکند. زنهار! مباهله نکنید که هلاک میشوید و تا روز قیامت یک مسیحی بر زمین نمیماند». اعضای هیئت سخن وی را تصدیق و تأیید کردند. آنگاه سرپرست آنان به پیغمبر گفت: «ما با شما مباهله نمیکنیم» رسول خدا(ص) فرمود: «پس اسلام بیاورید تا آنچه به سود مسلمانان است به شما برسد و هر چه به زیان شما است، بدانان نیز برسد». مسیحیان نپذیرفتند. پیغمبر فرمود: «من به ناچار با شما جنگ خواهم کرد». گفتند: «ما طاقت جنگ نداریم، ولی هر سال دو هزار حُله (جامه نو) و سی زره آهنی میپردازیم». رسول خدا(ص) پذیرفت و قرارداد صلحی بر این مبنا تنظیم کردند که علی(ع) کاتب آن بود[۲]. شیخ مفید، در کتاب ارشاد، پس از نقل داستان مباهله که آن را دلیل بر اقرار مسیحیان به نبوت پیغمبر اکرم(ص) میداند، در تبیین مصداق ﴿أَنْفُسَنَا﴾ در آیه مباهله مینویسد: خدای تعالی در آیه مباهله حکم کرده است که علی(ع) جان رسول خدا(ص) است و از این حکم، روشن میگردد که علی(ع) به آخرین درجه فضیلت رسیده است و با پیغمبر در کمال و عصمت از گناهان، مساوی و برابر است.
وی سپس به استناد این آیه به تبیین مقام حضرت زهرا(س) و حسنین(ع) میپردازد و آنگاه مینویسد: این فضیلتی [برای اهل بیت] است که هیچ کس از امت در این فضیلت شریک آنان نگشت و کسی هماورد و همانند آنان نشد و این نیز به دیگر فضیلتهای امیرمؤمنان میپیوندد[۳].[۴]
حضور امام علی در مباهله
سران و اندیشمندان مسیحیان نجران با گردهمایی خود، نامه رسول اکرم (ص) را که آنان را به پذیرش اسلام دعوت کرده بود، مورد بررسی قرار داده ولی به نتیجهای نهایی دست نیافتند آنان تعالیم و دستوراتی در اختیار داشتند که بر ظهور پیامبری پس از حضرت عیسی (ع) تأکید میکرد و کارهایی که از محمد (ص) سر زده بود به پیامبری وی اشاره داشت. ازاینرو، تصمیم گرفتند هیئتی را حضور پیامبر اعزام کرده تا با شخص رسول اکرم (ص) دیدار و گفتوگو کنند.
پیامبر (ص) با آن هیئت بلندپایه دیدار کرد ولی پوشیدن لباسهای دیبا و ابریشم و به گردن آویختن صلیب که رنگ بتپرستی داشت، برای حضرت ناخوشایند جلوه کرد. فردای آن روز با تغییر ظواهر خود بار دیگر حضور پیامبر رسیدند، این بار رسول خدا (ص) به آنان خوش آمد گفت و ارج و احترام نهاد و به آنها فرصت داد تا دیدگاه خود را پیرامون مراسم عبادی خویش ابراز کنند[۵].
سپس اسلام را بر آنان عرضه کرد و آیاتی از قرآن برایشان تلاوت فرمود، ولی آنها از پذیرش اسلام سرباز زدند و بحث و مناقشات فراوانی میان آنان صورت گرفت، سرانجام به این نتیجه رسیدند که نبی اکرم (ص) به فرمان خدای عز و جل با آنان به مباهله بپردازد و روز بعد را برای انجام مباهله تعیین کردند.
در آن روز رسول خدا (ص) در حالی که حسین را در آغوش و دست حسن را در دست داشت و پشت سر او دخت گرامیاش فاطمه و پسر عمویش علی بن ابی طالب (ع) در حرکت بودند، برای امتثال فرمان خدای متعال در مکان تعیین شده حضور یافتند که قرآن حکیم به این ماجرا اشاره کرده و فرموده است: ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۶].
رسول اکرم (ص) غیر از افراد یاد شده هیچ یک از مسلمانان را با خود همراه نبرد تا بدین وسیله پیامبری و رسالت راستین خویش را برای همگان ثابت کند. در اینجا کشیش نجران به همکیشان خود گفت: من امروز چهرههایی را میبینم که اگر از خدا درخواست کنند کوهی را از جا برکند، خداوند دعایشان را مستجاب و آن کار را عملی خواهد ساخت، اگر شما با آنان مباهله انجام دهید به هلاکت میرسید و یک تن مسیحی روی زمین باقی نخواهد ماند.
وقتی مسیحیان از مباهله با پیامبر و اهل بیت او (ع) امتناع ورزیدند رسول خدا (ص) به آنان فرمود: اگر از مباهله منصرف شدهاید، اسلام بیاورید و از امتیازاتی که مسلمانان برخوردارند بهرهمند شوید و حقوقی را که مسلمانان باید رعایت کنند شما نیز رعایت کنید. ولی آنان این پیشنهاد را نپذیرفتند.
حضرت فرمود: «بنابراین، با شما خواهم جنگید». در پاسخ عرضه داشتند: ما در برابر عرب توان جنگی نداریم ولی با شما پیمان صلح میبندیم مشروط به این که به ما حمله نکنید و ما را از دین و آیین خودمان برنگردانید در عوض سالیانه دو هزار تخته لباس گرانبها، نیمی را در ماه صفر و نیمی در رجب و تعداد سی زره معمولی آهنین به شما تحویل خواهیم داد، رسول اکرم (ص) این پیشنهاد را پذیرفت و با آنان پیمان صلح برقرار نمود و فرمود: به خدایی که جانم در دست اوست! هلاکت نجرانیان نزدیک شده بود و اگر مباهله انجام داده بودند به صورت بوزینه و خوک درمیآمدند و سرزمینشان بر آنها آتشی برمیافروخت که مردم نجران و حتی پرندگان را بر درختان، طعمه خویش میساخت و هنوز سال به پایان نرسیده بود همه نصارا به هلاکت میرسیدند و بدینسان، بیآنکه نجرانیان اسلام آوردند به دیار خود بازگشتند[۷]. نقل شده دو تن از سران مسیحیان به نامهای عاتب و سیّد پس از حرکت، دیری نپایید نزد رسول خدا (ص) بازگشتند و در حضور وی اسلام آورند[۸].[۹]
منابع
پانویس
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ ر.ک: احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۵، علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۶۰ به بعد.
- ↑ شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸.
- ↑ رجبی، محمد حسین، مقاله «امام علی در عهد پیامبر»، دانشنامه امام علی ج۸ ص ۲۱۲.
- ↑ سیره حلبی، ج۳، ص۲۱۱؛ سیره نبوی، ج۱، ص۵۷۴.
- ↑ «بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ تفسیر کبیر، ج۸، ص۵۸.
- ↑ طبقات کبری، ج۱، ص۳۵۷.
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۱۳۱.