مباهله در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

دیدگاه‌های کلامی درباره آیه

دیدگاه شیخ مفید

شیخ مفید پس از نقل واقعه مباهله می‌گوید: در آیه مباهله، امیر مؤمنان(ع) نفس رسول خدا(ص) شمرده شده و این آشکار می‌کند که علی(ع) به بالاترین حد فضیلت رسیده است و با پیامبر در عصمت از گناهان و در همه کمالات دیگر مساوی است و خداوند او و فرزندان خردسال و همسرش را برای پیغمبر بسان حجت و برهانی برای دین قرار داده است[۱].

همو در جای دیگر می‌گوید: «در تفضیل امیرمؤمنان(ع) گروه‌های مختلف شیعه همرأی نیستند. شیعیان دوازده امامی نیز در این باره اختلاف دارند. بیش‌تر متکلمان آنان گویند بی‌گمان پیامبران از علی برترند. محدثین و اهل نقد و ژرف‌اندیشان در روایات و گروهی از متکلمان و اصحاب مناظره گویند البته علی(ع) از همه آدمیان جز حضرت محمد(ص) برتر است و گروهی کم‌شمار باز ایستاده‌اند و گویند که نمی‌دانیم علی(ع) از پیامبران بالاتر یا پایین‌تر و یا برابر است ولی این را می‌دانیم که حضرت محمد(ص) از علی(ع) برتر است. گروهی دیگر از ایشان نیز گویند امیرمؤمنان(ع) از همه انسان‌ها برتر است جز پیامبران اولوالعزم». سپس شیخ مفید در اثبات برتری امام علی(ع) بر همگان جز رسول خدا(ص)، چند استدلال ذکر می‌کند و پیش از هر دلیل دیگری به سراغ آیه مباهله می‌رود و می‌گوید: این آیه می‌فهماند که علی(ع) همچون جان رسول خدا(ص) است و می‌دانیم که رسول خدا(ص) از همه انسان‌ها برتر است. [پس علی(ع) از همه انسان‌ها جز رسول خدا(ص) برتر است]. در این آیه، ﴿أَبْنَاءَنَا بر حسن و حسین(ع) صدق می‌کند و منظور از ﴿نِسَاءَنَا فاطمه زهرا(س) و مقصود از ﴿أَنْفُسَنَا علی(ع) است و منظور از نفس چیزی همانند خون و هوا نیست که قوام پیکره مادی انسان بدان است و از ﴿أَنْفُسَنَا مراد رسول خدا(ص) نیست؛ چراکه درست نیست آدمی نفس خود را به سوی خود فرا خواند، بلکه مراد کسی است که در عزت، کرامت، محبت، ریاست، ایثار، بزرگی و جلالت نزد خداوند سبحان جایگاهی چون رسول خدا(ص) دارد و اگر هیچ دلیل دیگری نمی‌بود که حاکی از برتری پیامبر بر علی(ع) باشد، همین آیه بر برابری آنان هم در فضیلت و هم در مرتبه دلالت می‌کرد، اما دلایل دیگری هست که پیامبر را از این برابری خارج می‌کند. آن‌گاه برتری علی(ع) بر دیگر افراد بشر به مقتضای این مسئله باقی می‌ماند[۲].

دیدگاه شیخ طوسی

شیخ طوسی در ذیل آیه مباهله گفته است که این آیه به نظر اصحاب ما از دو جهت بر برتری علی(ع) دلالت دارد. اول آن‌که مباهله برای آشکار شدن حق از باطل است و این جز با کسانی تحقق نمی‌پذیرد که نزد خدا برترند و صحت عقیده آنان آشکار است و خود مأمون الباطن‌اند. جهت دوم آن‌که در این آیه، جان علی(ع) مانند جان رسول خدا(ص) شمرده شده است. او از ابوبکر رازی، معروف به جصاص نقل می‌کند که آیه مذکور دلالت دارد که حسن و حسین(ع)، پسران رسول خدایند و پسر دختر در واقع پسر آدمی است و نیز از ابن ابی علان نقل می‌کند که این آیه دلالت دارد که حسن و حسین(ع) در آن زمان مکلف بوده‌اند؛ زیرا مباهله جز با مکلفان روا نیست. سپس شیخ به طرح پرسش و پاسخ می‌پردازد؛ بدین تفصیل که اگر بگویند حسن و حسین(ع) در آن زمان بالغ و مستحق ثواب نبوده‌اند، پس چرا برای مباهله آمده‌اند و اگر مستحق ثواب نیز بوده‌اند، در میان صحابه افضل نبوده‌اند، در پاسخ گوییم: اصحاب ما معتقدند که حسن و حسین(ع) در آن زمان مکلف و بالغ بوده‌اند؛ زیرا بلوغ و عقل متوقف بر شرطی خاص نیست و از این رو عیسی(ع) در گهواره سخن می‌گفت و این دلالت دارد که مکلف و عاقل بوده است و این حقیقت از برخی ائمه اعتزال نیز نقل شده است. وانگهی، اصحاب ما گویند: حسن و حسین(ع) افضل صحابه پس از پدر بوده‌اند؛ زیرا کثرت ثواب متوقف بر کثرت اعمال نیست، بلکه چگونگی معرفت و اطاعت خدا و اقرار آنان به رسالت به گونه‌ای بوده است که هیچ کس در ثواب به مرتبه آنان نرسیده است[۳].

شیخ طوسی در جایی دیگر می‌افزاید که احضار دو طفل، یعنی حسن و حسین(ع) در واقعه مباهله بدان روی نبوده که خویشاوند رسول خدا(ص) بوده‌اند. اگر چنین می‌بود، آن حضرت باید عباس و فرزند خردسالش را نیز می‌آورد. خردسالی آنان نیز با کمال عقل آنان ناسازگار نیست؛ زیرا بلوغ جسمی، که شخص محتلم شود، تنها، حد تعلق احکام شرعی است و بعید نیست که آن دو پاک‌نهاد در آن سن کامل‌العقل بوده باشند. به نظر مشهور، سن حسن(ع) در آن وقت بیش‌تر از هفت سال و سن حسین(ع) در حدود همین سال بوده است و کمال عقل آنان در این سن، خود از امور شگفتی است که ویژه امامان معصوم(ع) است[۴]. شیخ طوسی تصریح می‌کند که مراد از ﴿أَنْفُسَنَا در آیه مباهله رسول خدا(ص) نیست؛ زیرا هیچ کس خود را دعوت نمی‌کند. با این حال در تفسیر آیه مذکور گویا اشکال خود را از یاد برده و فرموده است که مراد از ﴿أَنْفُسَنَا نفس رسول خدا(ص) و نفس علی(ع) است که البته این نظریه با نظریه مشهور علمای شیعه ناسازگار است و بیش‌تر با نظریه مفسران اهل سنت[۵] همراه است. به ظاهر مبنای این سخن شیخ روایتی از امام باقر(ع) است که در آینده در تفسیر آیه مباهله بدان اشاره خواهد شد. شیخ طبرسی افزون بر نقل مطالب فوق از شیخ طوسی اضافه می‌کند که مراد از﴿أَنْفُسَنَا نمی‌تواند پیامبر باشد، بلکه خصوص علی(ع) مراد است؛ زیرا پیامبر داعی است و داعی غیر از مدعو است[۶].

دیدگاه علامه حلی

علامه حلی در بیان افضلیت علی(ع) بر صحابه به وجوهی چند استدلال کرده است و از آن میان، آیه مباهله است. او گوید مفسران اتفاق دارند که مراد از ﴿أَبْنَاءَنَا... وَنِسَاءَنَا... وَأَنْفُسَنَا در آیه شریفه حسن و حسین(ع) و زهرا(س) و علی(ع) است و مراد از انفس تنها علی(ع) است و چون نفس علی(ع) و نفس رسول خدا(ص) یکی نیست، پس چیزی نمی‌ماند جز آن‌که بگوییم مراد برابری آن دو است و رسول خدا(ص) افضل از همه مردم است. پس علی(ع) نیز از دیگر مردم برتر است[۷]. علامه مانند همین کلام را در دو جای دیگر نیز گفته است[۸].

دیدگاه فخر رازی

فخر رازی در تفسیر خود آورده است که در ری، مردی را دیدم به نام محمود بن حسن حمصی، که معلم اثنی‌عشری‌ها بود و گمان می‌کرد علی(ع) از همه انبیا جز محمد(ص) برتر است. او می‌گفت دلیل بر این مطلب آیه مباهله است؛ آنجا که آمده: ﴿وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ؛ چراکه مراد از ﴿أَنْفُسَنَا نفس محمد(ص) نیست؛ زیرا انسان خویش را دعوت نمی‌کند، بلکه کسی دیگر است. همه اتفاق دارند که او علی بن ابی طالب(ع) است. پس آیه مذکور دلالت دارد که نفس علی(ع) همان نفس محمد(ص) است و نمی‌تواند مراد این باشد که این نفس عین آن نفس است، بلکه مراد آن است که این نفس مانند آن نفس است و چنین چیزی به معنای برابری در جمیع جهات است. البته از این عموم در دو مورد دست بر می‌داریم: یکی نبوت و دیگری علم و فضل پیامبر؛ زیرا ادله بسیاری آمده که محمد(ص) پیامبر است، ولی علی(ع) پیامبر نیست و نیز اجماع منعقد است که پیامبر در فضل بر علی(ع) پیشی گرفته است. آن‌گاه در غیر این دو مورد آن عموم قرآنی حاکم است. اکنون گوییم اجماع داریم که پیامبر از همه انبیا برتر است؛ پس به حکم ظهور آیه شریفه علی(ع) نیز از همه انبیا برتر خواهد بود. همین شخص می‌گفت مؤید استدلال به این آیه، حدیث مقبول نزد موافق و مخالف است که رسول خدا(ص) فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَرَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَ نُوحاً فِي طَاعَتِهِ وَ إِبْرَاهِيمَ فِي خَلَّتِهِ وَ مُوسَى فِي قُرْبَتِهِ وَ عِيسَى فِي صَفْوَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)»[۹]. این حدیث گواه است که آن‌چه در انبیا به گونه پراکنده موجود بوده است، در علی(ع) گرد آمده است. پس علی از همه انبیا جز محمد(ص) برتر است.

سپس فخر رازی گوید: شیعه از گذشته تا به حال از این آیه برای اثبات افضلیت علی(ع) بر صحابه سود جسته است؛ زیرا آیه گواهی می‌دهد که نفس علی(ع) همچون نفس محمد(ص) است، جز در آن‌چه چیزی برخلافش دلالت کند و می‌دانیم که پیامبر از همه صحابه برتر بوده است. پس باید علی(ع) را نیز از آنان برتر دانست. آن‌گاه فخر رازی در مقام پاسخ به گفتار شیعه بدین مقدار بسنده می‌کند چنان‌که مسلمانان بر افضل بودن محمد(ص) بر علی(ع) اجماع دارند، پیش از این کس [یعنی محمود بن حسن حمصی اجماع منعقد شده است که هیچ‌گاه غیر پیامبر بر پیامبر افضل نیست و همه اتفاق دارند که علی(ع) پیامبر نبوده است؛ پس چنان‌که عموم آیه [یعنی افضلیت علی(ع) بر همه] در مورد شخص پیامبر تخصیص خورده است، یقین می‌کنیم که در حق دیگر انبیا نیز تخصیص می‌خورد[۱۰].

پاسخ به نظر فخر رازی

در پاسخ فخر رازی باید گفت: این چه اجماعی است که صحابه بزرگ رسول خدا(ص) و بیش‌ترینه شیعه از آن بیرونند، بلکه بهترین یاران رسول خدا(ص) و برگزیدگان امت پیش از ظهور این کس - یعنی فخر رازی - اجماع داشته‌اند که اگر رسول خدا(ص) را استثنا کنید، علی(ع) از همه انبیا برتر است[۱۱]، بلکه خود فخر رازی ناخودآگاه به اجماع شیعه برخلاف اجماعی که او ادعا می‌کند، اعتراف کرده و در واقع ادعای خود را نقض کرده است[۱۲].

فخر رازی به دلالت آیه مباهله بر صحت نبوت رسول خدا(ص) و یقین مسیحیان به حقانیت او نیز پرداخته است که در این مختصر از آن چشم می‌پوشیم. او افزون بر اینها به نکته‌هایی دیگر در ذیل آیه مباهله توجه کرده است. از جمله آن‌که می‌پرسد در خبر آمده است رسول خدا(ص) حسن و حسین(ع) را در مباهله با خود همراه کرده است و با توجه به اینکه نزول عذاب بر فرزندان خردسال روا نیست، این کار چه سودی داشته است؟ خود در پاسخ می‌گوید عقوبت استیصال اگر بر قومی نازل شود، همه آنان حتی فرزندان خردسال را نیز می‌گیرد و این عقابی است برای بزرگسالان، نه برای خردسالان، بلکه برای خردسالان به منزله فرارسیدن اجل است و اگر پیامبر فرزندان خود را به مباهله درآورد، از آن رو بود که فرزند عزیزتر از جان است و شاهدش آن است که انسان خود را فدای فرزند می‌کند و آوردن آن حضرت فرزندان خود را بهترین دلیل بر صداقت او است. رسول خدا(ص) می‌خواست مخالفان خود را بدین وسیله و به بهترین شیوه از ادعاهای باطل بازدارد.

دیدگاه قاضی نورالله شوشتری

قاضی نورالله شوشتری در ذیل آیه مباهله فرموده است که خداوند علی(ع) را نفس محمد(ص) شمرده است و مراد از آن برابری است و کسی که اکمل و اَولی بالتصرف است [یعنی شخص رسول خدا(ص) که در غدیرخم از مردم اعتراف گرفت: «أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌؟»، برابر با او نیز اکمل و اولی بالتصرف است[۱۳]. این بهترین دلیل بر جایگاه والای علی(ع) است و چه فضیلت از این بالاتر که خدا، پیامبر خویش را مأمور ساخته است که در دعا به وجود علی(ع) استعانت جوید و بدو متوسل شود و از این رو، در آیه مباهله تعبیر ﴿نَبْتَهِلْ آمده است. اگر بگویند مراد از انفس در اینجا مردان هستند که آن به معنای رسول خدا(ص) و علی(ع) است و نمی‌توان گفت تعبیر ﴿أَنْفُسَنَا نشان برابری علی(ع) با پیامبر خدا(ص) است؛ زیرا از ضررویات دین است که کسی نمی‌تواند همتا و همسان پیامبر خدا باشد و هرکس چنین ادعایی کند، از دین خارج است و محمد(ص) پیامبر مرسل و خاتم انبیا و بالاترین پیامبر اولی‌العزم است و هیچ یک از این صفات در علی(ع) نیست و البته آیه مباهله فضیلت بزرگی برای علی(ع) محسوب می‌شود، ولی دلالت بر امامت او ندارد، در پاسخ گوییم رسول خدا(ص) برخلاف انتظار، همه خویشان و اصحاب خویش را برای مباهله گرد نیاورد و تنها آن چهار تن را با خود آورد و این نشان می‌دهد که دیگر مردم در مرتبه آنان نیستند و در قرب الی الله به پایه آنان نمی‌رسند؛ ثانیاً برابری علی(ع) با پیامبر خدا(ص) به معنای برابری در درجه است نه در نبوت. بی‌گمان شمردن علی(ع) به منزله نفس رسول خدا(ص) به معنای یگانگی حقیقی نیست، بلکه مراد برابری در اموری است که برابری در آنها ممکن است؛ یعنی فضایل و کمالات؛ زیرا این معنا نزدیک‌ترین معانی به معنای حقیقی است و می‌دانیم که رسول خدا(ص) افضل مردم است، پس برابر او نیز افضل است.

نیز می‌توان گفت مراد از برابری علی(ع) با پیامبر، برابری در صفات نفسانی است و نبوت از صفات ذاتی و نفسانی نیست، بلکه به معنای آن است که کسی مخاطب به خطاب نبوت گردد، ولی اگر نبوت را از صفات ذاتی و نفسانی به شمار آوریم که وظیفه تبلیغ، ناشی از آن است، هیچ اشکالی ندارد که این صفت و این درجه برای امیرمؤمنان(ع) نیز حاصل باشد. البته ویژگی خاتمیت پیامبر اسلام(ص) مانع از آن است که علی(ع) نیز بدان شکل ویژه مخاطب و موظف به تبلیغ گردد و عنوان پیامبر شرعاً بر او اطلاق گردد. این سخن دورتر از سخن اهل سنت نیست که نقل کرده‌اند پیامبر خدا(ص) در شأن ابوبکر فرمود: انا و ابوبكر كفرسي رهان[۱۴] و در شأن عمر نیز نقل کرده‌اند که: لو كان بعدي نبي لكان عمر بن الخطاب.

نکته دیگر آن‌که هر چند آیه مذکور به صراحت بر امامت علی(ع) دلالت ندارد، بر عصمت و افضلیت او دلالت دارد و عصمت و افضلیت از شرایط و لوازم امامت است. صاحب مواقف گفته است که شیعیان در بیان افضلیت علی(ع) دو مسلک دارند: نخست آن‌که به ادله‌ای تمسک می‌جویند که اجمالاً بر افضیلت علی(ع) دلالت دارند؛ مانند آیه مباهله و خبر طیر[۱۵]. و دوم آن‌که به ادله‌ای تمسک می‌جویند که تفصیلاً بر افضلیت علی(ع) دلالت دارند؛ مانند آن‌که می‌گویند تمام فضایلی که در صحابه به گونه متفرق دیده می‌شوند - از علم و مانند آن - همه در علی(ع) گرد آمده‌اند. سپس صاحب مواقف در برابر استدلال‌های شیعه مناقشاتی کرده است؛ از جمله آن‌که علی(ع) نسبت به خلفای سه‌گانه افضل نیست، بلکه اولویت و افضلیت خلفای چهارگانه به ترتیب خلافت آنان است و دست‌کم علی(ع) با آنان در فضل برابر است و بر فرض که علی(ع) افضل باشد، ما یقین نداریم که امامت مفضول با وجود فاضل صحیح نباشد.

در پاسخ صاحب مواقف می‌گوییم اگر آیه مباهله بر افضلیت علی(ع) دلالت کند، شکی نیست که بر امامت او نیز دلالت می‌کند؛ چراکه قرآن می‌گوید: ﴿أَفَمَنْ يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ يُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا يَهِدِّي إِلَّا أَنْ يُهْدَى[۱۶] گویی قرآن داوری در این باره را بر عهده عقل سلیم و فطرت پاک انسان‌ها گذاشته است که آیا پیروی از کسانی که در علوم و فضایل خود بی‌نیاز از تعلیم دیگرانند، شایسته‌تر است یا پیروی از آنان که راه به جایی نمی‌برند، مگر آن‌که دستشان در دست هدایت‌گری باشد. چگونه کسانی که می‌گفتند: «أَقِيلوُنِى فَلَسْتُ بِخَيْرِكُمْ وَ عَلِىٌّ فِيكُمْ‌» یا می‌گفتند: كلكم افقه من عمر حتى المخدرات تحت الحجال و لو لا علي لهلك عمر شایسته امامتند و می‌توانند هادی خلق به سوی حق باشند، چه رسد که در مقام مقایسه با علی(ع) قرار گیرند[۱۷].

دیدگاه بغوی و پاسخ به آن

بغوی در معالم التنزیل چون به آیه مباهله می‌رسد، اعتراف می‌کند که رسول خدا(ص) در پی نزول این آیه بیرون آمد، در حالی که همراه او حسنین(ع) و فاطمه(س) و علی(ع) بودند، ولی در تفسیر ﴿أَنْفُسَنَا گفتاری قابل تأمل دارد؛ او می‌گوید رسول خدا(ص) از ﴿أَنْفُسَنَا خود و علی(ع) را قصد کرده است و در توجیه این امر که چگونه می‌توان شخص دیگری را نفس خویشتن برشمارد، می‌گوید عرب پسر عمو را نفس آدمی می‌نامد و شاهدش این آیه شریفه است ﴿وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ[۱۸] که مراد برادران دینی‌اند و برخی گفته‌اند که این واژه به گونه عموم همه مسلمانان را در بر می‌گیرد[۱۹].

در پاسخ به بغوی باید گفت چگونه رسول خدا(ص) می‌تواند هم داعی و هم مدعو به دعوت خود باشد؟! پس مقصود از﴿أَنْفُسَنَا رسول خدا(ص) و علی(ع)، هر دو نیست. نیز باید از او پرسید اولاً چه شاهدی است که در زبان عرب پسر عمو را ﴿أَنْفُسَنَا می‌گویند و ثانیاً بر فرض که چنین باشد، تنها استعمال ثابت می‌شود و استعمال اعم از حقیقت و مجاز است و ما نمی‌گوییم که علی، نفس رسول خدا است، بلکه این تنزیل است و ثالثاً همین که خداوند رسول خویش را مأمور کرده است که علی(ع) را همراه خود آورد، به این عنوان که پسر عموی رسول خدا(ص) است، بر اثبات فضیلت علی(ع) کافی است و اگر مراد از ﴿أَنْفُسَنَا عموم مسلمانان باشد، باید پرسید پس چرا رسول خدا(ص) تنها علی(ع) را برگزید و به مصاحبت خویش اختصاص داد. سرانجام بغوی باید بپذیرد که عمل رسول خدا(ص) بهترین قرینه بر تعیین مصداق ﴿أَنْفُسَنَا است. حتی اگر مفهومش را شامل همه مسلمانان بدانیم، آن واقعیت و از جمله خود بغوی حکایت کرده‌اند، بهترین شاهد است که دست‌کم در اصطلاح قرآن، علی(ع) نفس رسول خدا(ص) به شمار آمده است.

علامه مجلسی در ذیل حدیث مُناشده که در آنجا علی(ع) برای اثبات شایستگی خود و فضل همسر و فرزندانش به تعبیرهای آیه مباهله استشهاد می‌کند، چنین فرموده است اگر می‌بینیم که رسول خدا(ص) از میان خویشاوندان خود تنها علی(ع) و فاطمه(س) و حسنین(ع) را همراه خود کرد، نه عباس و عقیل و جعفر و دیگران را، یا برای آن بود که اینان پس از پیغمبر نزدیک‌ترین کسان به خدا بودند و از این رو در دعا و نفرین بر دشمن تنها بدانان مدد جست و یا از این‌رو بود که اینان نزد او عزیزترین مردم بودند و رسول خدا(ص) برای اثبات حقانیتش، آنان را در معرض مباهله قرار داد. او از این کار باکی نداشت و روشن است که محبت رسول خدا(ص) برای امور دنیوی و از جنبه بشری نبوده است. سیره رسول خدا(ص) نشان می‌دهد که او چگونه برخی نزدیکان و خویشان خویش را دشمن می‌داشت و با آنان می‌جنگید و در برابر، برخی کسان را که حسب و نسبی با او نداشتند و دور بودند، به خود نزدیک می‌کرد؛ چون از اولیای خدا بودند؛ همان‌گونه که سید ساجدین [در دعای دوم از صحیفه سجادیه می‌گوید: «وَ وَالَى فِيكَ الْأَبْعَدِينَ وَ عَادَى فِيكَ الْأَقْرَبِينَ» و از همین رو است که مخالفان ما برای اثبات فضیلت ابوبکر به این حدیث ساختگی استدلال کرده‌اند که رسول خدا(ص) فرمود: «لَوْ كُنْتُ مُتَّخِذاً خَلِيلًا لَاتَّخَذْتُ أَبَا بَكْرٍ خَلِيلًا»؛ یعنی اگر می‌خواستم دوستی صمیمی برای خود برگزینم، البته ابوبکر را بر می‌گزیدم. اگر دوستی و محبت رسول خدا(ص) از روی اغراض دنیوی است، پس چگونه اهل سنت می‌خواهند با این حدیث فضیلت ابوبکر را ثابت کنند. ناچار باید بگوییم دوستی رسول خدا(ص) با علی(ع) و فاطمه(س) و حسنین(ع) به آن جهت بوده که اینان محبوب‌ترین کسان نزد خدا و نزدیک‌ترین افراد به رسول خدا(ص) بوده‌اند؛ پس افضل از دیگران نیز بوده‌اند و جلو افتادن دیگران بر آنان قبیح بوده است و نیز چون ثابت شده است که تنها علی(ع) است که در این آیه به عنوان نفس رسول خدا(ص) خوانده شده است و از سویی اتحاد حقیقی این دو وجود نمی‌تواند مراد باشد، پس نزدیک‌ترین معنای مجازی را باید گرفت؛ یعنی اینکه این دو شخصیت در تمام صفات و کمالات مشترکند جز در صفت نبوت که دلیل خاص بر مشترک نبودنش گواهی می‌دهد. از جمله آن صفات و کمالات، وجوب اطاعت و ریاست بر همه است. اگر از این سخن نیز بگذریم، معنای مجازی شایع برای به‌کارگیری چنین تعبیری آن است که مردی نزد دیگری بسیار عزیز باشد و چون جان او به شمار آید و همین برای اثبات افضلیت و امامت علی(ع) کافی است[۲۰].

در تکمیل بیان علامه مجلسی شایسته است به این نکته اشاره کنیم که تصمیم رسول خدا(ص) به مباهله با همراهی علی(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسین(ع) می‌توانست دارای چهار نتیجه باشد: یا عذاب بر هر دو گروه نازل می‌شد، یا دعای هیچ یک مستجاب نمی‌شد و هر دو طرف از نظرها می‌افتادند، یا دعای اهل نجران به استجابت می‌رسید و دعای پیغمبر و اهل بیت(ع) مقبول نمی‌افتاد و یا عکس صورت سوم تحقق می‌یافت. نتیجه سه صورت نخست، شکست پیغمبر و اهل بیت(ع) بود و تنها صورت چهارم از صدق ادعای او پرده بر می‌داشت. با این حال می‌بینیم در جایی که بیش‌ترین احتمال‌های ظاهری حاکی از شکست پیامبر بودند و تنها یک احتمال برای پیروزی بود، پیغمبر و اهل بیت(ع) او با اطمینان و آرامش و بی‌اضطراب و واهمه به میدان مباهله درآمدند و این نشان از کمال یقین آنان به مرام خویش است[۲۱].[۲۲]

چند نکته درباره تفسیر آیه مباهله

اکنون که زوایای تاریخی و مباحث کلامی مطرح درباره واقعه مباهله باز نموده شد، باید نگاهی دقیق به آیه مباهله بیندازیم و نکته‌هایی را برای تکمیل مباحث گذشته بازگوییم. آن‌چه در اینجا از آن سخن می‌گوییم، در آثار مفسران کهن و معاصر به چشم می‌آید، ولی بیش‌تر بر آثار معاصر پای می‌فشاریم؛ زیرا این آثار با اشراف بر آثار پیشین شکل گرفته‌اند. وانگهی، نمی‌توان جایگاه ویژۀ آثاری همچون تفسیر المیزان را در پرداختن به ابعاد واقعه مباهله نادیده گرفت.

نکته اول: ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ[۲۳] به معنای این است که حق از خدای سبحان نشأت می‌گیرد؛ خواه در ماجرای عیسی و آدم(ع) و خواه در جریان اصل نبوت و رسالت و خواه در مسائل دیگر. عبارت ﴿فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ بدین معنا است که اگر کسی با تو در این حق، که مصداقش در ماجرای مباهله، عیسای مسیح و نبوت و رسالت تو است، احتجاج کرد، می‌توانی با او مباهله کنی. از این آیه کریمه بر می‌آید که مباهله معجزه جاودان پیغمبر خاتم است و ویژه مباهله با ترسایان نجران نیست، بلکه هر شأنی از شئون دین، که حق محض است، اگر در نشئه صدور و ظهور مورد انکار کسی قرار گیرد، راه مباهله همچنان باز است. بنابراین اگر ضمیر «فیه» به حق بازگردد نه به عیسی(ع) - زیرا مرجع در این فرض نزدیک‌تر است - مباهله به عنوان معجزه جاوید تثبیت می‌گردد[۲۴].

نکته دوم: در این تعبیر قرآن که می‌فرماید: ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا باید توجه داشت که مراد از ضمیر متکلم مع الغیر در ﴿نَدْعُ غیر از ضمیر متکلم مع الغیر در ﴿أَبْنَاءَنَا است. در مورد اول مجموع دو طرف متخاصم از مسلمان و مسیحی مقصود است و در مورد دوم نظر به مسلمانان است. در واقع، گونه‌ای ایجاز لطیف در این کلام نهفته است و تقدیر کلام چنین است: ندع الابناء و النساء و الانفس فندعو نحن ابناءنا و نساءنا و أنفسنا و تدعون انتم ابناءكم و نساءكم و انفسكم[۲۵].

نکته سوم: در این واقعه گرچه گفت‌وگو و نزاع میان رسول خدا(ص) و رجال نصارا است، تعمیم این دعوت به فرزندان و زنان و همراه ساختن عزیزان خود، برای آن است که صاحب ادعا اطمینان خویش را به راستی ادعایش ثابت کند؛ چراکه هر انسانی به طور طبیعی بر فرزندان و زنان خود محبت و شفقت دارد و همواره می‌کوشد تا هر خوف و خطری را از آنان دور کند و خود را سپر بلایشان سازد. از این رو است که می‌بینیم ﴿أَبْنَاءَنَا بر ﴿نِسَاءَنَا پیش افتاده است؛ زیرا آدمی در میان نزدیکان خود بیش از همه به فرزندان خود عنایت و توجه دارد. پس اگر صاحب ادعایی اهل و فرزندان خود را به صحنه‌ای آورد که در آن انتظار وقوع عذاب برای دروغ‌گویان است، البته درستی ادعایش ثابت خواهد شد. از اینجا می‌توان نادرستی سخن برخی مفسران[۲۶] را دریافت که گفته‌اند مراد آن است که ندع نحن ابناءكم و نساءكم و انفسكم و تدعو انتم ابناءنا و نساءنا و انفسنا؛ زیرا آمدن هر طرف با عزیزان خود برای اثبات ادعایش، نتیجه بخش‌تر است[۲۷].

نکته چهارم: درستی تعبیر قرآن به ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ متوقف بر آن نیست که هر طرف گروهی پرشمار از فرزندان و زنان را همراه خویش سازد، بلکه مقصود آن است که در میان فرزندان و زنان و آنان که به منزله جان انسانند، هر طرف کسانی را همراه خود کند؛ کسانی را که عشق و محبت آدمی به آنان، گواهی است بر صدق ادعایش. و به اتفاق مفسران و شهادت تاریخ و روایات بسیار رسول خدا(ص) برای مباهله حاضر شد، ولی با او جز علی(ع) و فاطمه(س) و حسنین(ع) کسی نبود. نمی‌توان گفت که او با این کار خویش فرمان خدا به ﴿نَدْعُ أَبْنَاءَنَا... را امتثال نکرد و کم نیست مواردی که لفظ قرآن عام است، ولی مصداقش به حسب شأن نزول خاص است؛ مانند: ﴿الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ[۲۸] و نیز: ﴿لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِيرٌ وَنَحْنُ أَغْنِيَاءُ[۲۹] و همچنین ﴿يَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ[۳۰] که همه به لفظ جمع آمده‌اند، ولی مصداق مفرد است[۳۱].

نکته پنجم: نساء اگر در برابر رجال قرار گیرد، به معنای همسران است و اگر در برابر ابناء آید، به معنای دختران است؛ مانند: ﴿يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ[۳۲].

نکته ششم: مقصود از ﴿الْكَاذِبِينَ همان دروغ‌گویانی هستند که یکی از دو گروهند؛ گروهی که می‌گوید لا اله الا اله و عيسى عبده و رسوله و گروه دیگر که می‌گوید ﴿إِنَّ اللَّهَ ثَالِثُ ثَلَاثَةٍ[۳۳]. و یا می‌گوید عيسى ابن الله. و یا می‌گوید عیسی همان خدا است. نکته مهم و درخور توجه آن است که ﴿الْكَاذِبِينَ به صیغه جمع آمده است نه به صورت مفرد. این نشان می‌دهد چنان که در طرف مسیحیان گروهی بودهاند که ادعایی داشته‌اند، در طرف مسلمانان نیز گروهی بوده‌اند که ادعایی برخلاف آنان داشته‌اند و تنها رسول خدا(ص) نبوده است که در صف حق در برابر آنان جای داشته است، بلکه همراهانش نیز شریک در ادعای توحید و عبودیت عیسی بوده‌اند و اساساً صدق و کذب در جایی تحقق می‌یابد که امکان مطابقت یا عدم مطابقت ادعایی با واقع در میان باشد و اگر همراهان رسول خدا(ص) می‌خواستند تنها نظاره‌گر این درگیری باشند و خود پای به میان ننهند، تعبیر قرآن در حق آنان درست نمی‌بود[۳۴]. پس تعبیر به ﴿نَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ قرینه است که همراهان رسول خدا(ص) تنها تماشاگر صحنه مباهله نبوده‌اند، بلکه خود نیز در حال مبارزه بوده‌اند. البته رسالت و نبوت ویژه رسول گرامی اسلام(ص) است، ولی ولایت الهی میان همه آنان مشترک است و چون همراهان رسول خدا(ص) مانند خود آن حضرت دارای ولایتند، به خدا ایمان دارند و از غیب آگاهند و از آن خبر می‌دهند و مدعی‌اند و دعایشان مستجاب است[۳۵]. این نکته گویای برجسته‌ترین و بالاترین منقبت برای پیغمبر است؛ هم چنان‌که برگزیدن حسن و حسین(ع) از میان فرزندان به عنوان فرزندان رسول خدا(ص) و برگزیدن فاطمه زهرا(س) از میان زنان به عنوان تنها زنی که از هر جهت نسبتش به رسول خدا نزدیک و کامل است و علی(ع) از میان مردان به عنوان مردی که می‌تواند جان رسول خدا(ص) به شمار آید، خود شاهدی بر مقام و منزلت اهل بیت است[۳۶].

نکته هفتم: هرگز نمی‌توان گفت حضور این چهار تن از میان مردان و زنان و فرزندان مسلمانان به عنوان نمونه بوده است؛ زیرا در این صورت باید رسول خدا(ص) دست کم دو مرد[۳۷] و سه زن و سه فرزند همراه خود می‌آورد تا به‌کارگیری صیغه جمع عربی درست درآید که کم‌ترین مرتبه‌اش سه فرد است. ناگزیر باید گفت رسول خدا(ص) تنها این چهار تن را همراه خویش کرد؛ زیرا جز آنان کسی دیگر یافت نشد که شایسته همراهی او در این دعوت و این ادعا باشد و او در مقام امتثال جز اینان کسی دیگر را نیافت. پس احضار این چهار تن از باب اختصاص و انحصار است نه از باب نمونه[۳۸].

نکته هشتم: اگر در این ماجرا نیک بیندیشیم، می‌بینیم که بحث و گفت‌وگوی مسیحیان با رسول خدا(ص) از آن رو بوده است که او خود را پیامبر الهی و سخنش را مستند به وحی می‌دانسته است، اما دیگر پیروانش و جماعت مسلمانان از این نظر که بدو ایمان آورده بودند، طرف بحث و گفت‌وگوی مسیحیان نبوده‌اند. بنابراین، اگر رسول خدا(ص) کسانی را همراه خود کرده است، آشکار می‌شود که آنان نیز طرف این درگیری بوده‌اند و ادعای رسول خدا(ص) ادعای آنان نیز بوده و در صورت دروغگو بودن، مانند رسول خدا(ص) خود را در معرض نزول عذاب می‌دانسته‌اند. پس نباید کسی همراه رسول خدا(ص) در این صحنه باشد جز آنکه شریک دعوت او باشد، نه آنان که تنها به ادعای رسول خدا(ص) ایمان آورده‌اند و بی‌گمان، کسانی که دعوت رسول خدا(ص) آنان را به مدینه کشانیده است، با هر کس که صاحب این دعوت است به رویارویی می‌پردازند؛ چه رسول خدا(ص) و چه همراهانش. اگر به کلمه ﴿الْكَاذِبِينَ بنگریم، این نکته بیش‌تر روشن می‌شود. ولی باید توجه داشت که این حقیقت به معنای آن نیست که همراهان رسول خدا(ص) در امر نبوت با او شریکند، بلکه بدین معنا است که در دعوت و تبلیغ، که از لوازم نبوت است، با او شریکند و این خود منصب و مقامی بزرگ است که هر کس نمی‌تواند آن را بر عهده گیرد[۳۹].[۴۰]

علی(ع) جان پیامبر

برای تأیید و تحکیم بیان قرآن و آشکار ساختن گوشه‌ای از مقام و منزلت علی(ع)، که تنها مصداق ﴿أَنْفُسَنَا در آیه مباهله است، باید به سیره نبوی نگریست و از پیوستگی و وابستگی پیامبر و علی(ع) اندکی سخن گفت. این ارتباط ویژه را می‌توان با مطالعه مقاطعی چند از حیات پیغمبر به خوبی آشکار ساخت.

۱. نقل است که رسول خدا(ص) به هیئت ثقیف گفت: اسلام آورید و گرنه مردی را به سویتان می‌فرستم که از من است. گردن‌هایتان را می‌زند و زن و فرزندانتان را اسیر می‌کند و اموالتان را می‌گیرد. عمر گوید هیچ گاه چون آن روز به ریاست علاقه‌مند نشدم. سینه خود جلو دادم شاید که حضرت مرا نشان دهد، ولی روی به علی کرد و دست او را گرفت و دوباره گفت: «او این مرد است»[۴۱]. این حدیث و چند حدیث دیگر، مانند آن، در بسیاری از کتب اهل سنت نقل شده‌اند. در این احادیث یکی از تعبیرهای زیر آمده است «رَجُلًا مِنِّي‌»، «رَجُلًا مِثْلَ نَفْسِي»، «رَجُلًا كَنَفْسِي‌» و «رَجُلًا عَدِيلَ نَفْسِي‌».

۲. از ابوذر نقل است که رسول خدا(ص) فرمود: باید بنو ولیعه از کار خویش دست بردارند که اگر چنین نکنند، مردی را به سویشان می‌فرستم که چون جان من است و دستور مرا در حق آنان اجرا می‌کند.... عمر پرسید: «منظور حضرت کیست؟» گفتم: «تو و رفیقت مقصود نیستید». گفت: «پس چه کسی مقصود است؟» گفتم: «آن که کفش را پینه می‌زند». و علی(ع) در آن هنگام کفش رسول خدا(ص) را پینه می‌زد[۴۲]. در این حدیث از عبارت «رَجُلًا كَنَفْسِي‌» بهره جسته شده است.

۳. نقل است که رسول خدا(ص) از برخی اصحاب خود ذکری به میان آورد و چون از علی(ع) پرسیدند، فرمود: «آیا از کسی درباره خود او می‌پرسند؟» عین این کلام پرشکوه چنین نقل شده است: «هَلْ يَسْأَلُ الرَّجُلُ عن نَفْسِه‌»[۴۳] و در جایی دیگر از آن حضرت نقل است که فرمود: «شما از من درباره مردم پرسیدید، ولی از خود من چیزی نپرسیدید». نیز در این روایت است: «سُئِلَ النَّبِيُّ(ص) عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ فَذَكَرَ فِيهِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَعَلِيٌّ فَقَالَ: إِنَّمَا سَأَلْتَنِي عَنِ النَّاسِ وَ لَمْ تَسْأَلْنِي عَنْ نَفْسِي‌»[۴۴]؛ نیز از طریق اهل سنت نقل است که از رسول خدا(ص) پرسیدند «محبوب‌ترین مردم نزد شما کیست؟» فرمود: «عایشه» پرسیدند: «از مردان کیست؟» فرمود: «پدرش». آن‌گاه فاطمه(س) گفت: «ای رسول خدا، چگونه در حق علی هیچ نگفتید؟!» حضرت فرمود: «علی جان من است. آیا دیده‌ای کسی درباره نفس خویش چیزی گوید؟» در این روایت نیز آمده است: «إِنَّ عَلِیّاً نَفْسِي هَلْ رَأَيْتَ أَحَداً يَقُولُ فِي نَفْسِهِ شَيْئاً»[۴۵]. در نظر شیعه مجعول بودن صدر این حدیث آشکار است، ولی ذیل آن جای تردید ندارد؛ زیرا دلایلی بسیار بر درستی‌اش گواهند؛ در حالی که نزد اهل سنت قضیه به عکس است و آنان چه بسا ذیل حدیث را محل تردید بدانند و از این رو، ناقل حدیث اضافه می‌کند که تتمه این حدیث را، که سخن فاطمه(س) است، عبدالله بن عمرو نقل کرده است که از ثقات است و این بر صحت این بخش از حدیث دلالت می‌کند؛ روایت صحیحی که گوید چون آیه مباهله نازل شد، رسول خدا(ص) حسن و حسین(ع) و فاطمه(س) و علی(ع) را گردآورد و این گواهی می‌دهد که نفس علی(ع) نفس رسول خدا(ص) است[۴۶].

۴. زمخشری در تفسیر خود آورده است که پیغمبر خدا(ص) ولید بن عقبه و به نقلی بن ولید را به سوی بنی‌المصطلق فرستاد. چون آنان برای استقبال از فرستاده رسول خدا(ص) بیرون آمدند، او گمان کرد برای جنگ آمده‌اند. به سوی رسول خدا(ص) بازگشت و گفت که آنان مرتد شده‌اند و زکات نمی‌دهند. اینجا بود که رسول خدا(ص) فرمود یا از کار خویش دست می‌کشید و یا به سوی شما مردی را می‌فرستم که چون جان من است و آن‌گاه با دست خود بر کتف علی(ع) زد[۴۷]. متن روایت چنین است: «لَتَنْتَهُنَّ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْكُمْ رَجُلًا هُوَ عِنْدِي كَنَفْسِي يَقْتُلُ مُقَاتِلِيكُمْ وَ يَسْبِي ذَرَارِيَّكُمْ».

۵. در جمعه آخر ماه شعبان رسول خدا(ص) خطبه‌ای خواند و از روی آوردن ماه رمضان و برکاتش مردم را آگاه ساخت. در پایان خطبه علی(ع) می‌پرسد: «ای رسول خدا، با فضیلت‌ترین کار در این ماه چیست؟» فرمود:»ای ابوالحسن، بهترین کار در این ماه دوری کردن از محرمات الهی است». سپس پیامبر خدا(ص) گریست. علی(ع) پرسید: «ای رسول خدا، این گریه از چیست؟» فرمود: «ای علی، بر مباح شمردن خون تو در این ماه می‌گریم». تا آنجا که فرمود: «ای علی، کسی که تو را بکشد، بی‌گمان مرا کشته است و کسی که با تو دشمنی ورزد، در حقیقت با من دشمنی ورزیده است و آن‌که تو را ناسزا گوید، مرا ناسزا گفته است؛ زیرا تو به راستی همچون جان منی. روح تو از روح من است و سرشت و طینت تو از طینت من است. خداوند من و تو را با یکدیگر آفرید و با هم برگزید؛ مرا برای نبوت و تو را برای امامت. پس هر کس امامت تو را انکار کند، نبوت مرا انکار کرده است»[۴۸]. در این روایت نیز آمده است: «لِأَنَّكَ مِنِّي كَنَفْسِي‌».

۶. در حدیث مناشده، که پس از این بدان اشاره خواهیم کرد، امیرمؤمنان اصحاب شورا را مخاطب قرار می‌دهد و می‌فرماید: «آیا میان شما کسی هست که رسول خدا(ص) او را بسان جان خویش خوانده باشد؟». در متن این حدیث نیز آمده است: «قَالَ عَلِیٌّ(ع): نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص): أَنْتَ كَنَفْسِي وَ حُبُّكَ حُبِّي وَ بُغْضُكَ بُغْضِي؟ قَالُوا لَا»[۴۹]. نظیر همین سخن از زبان عامر بن واثله نقل شده است که گوید پس از مرگ عمر و در روز شورا شنیدم که علی(ع) می‌گفت: «نَشَدْتُكُمْ بِاللَّهِ هَلْ فِيكُمْ أَحَدٌ قَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ(ص) لَيَنْتَهِيَنَّ بَنُو وَلِيعَةَ أَوْ لَأَبْعَثَنَّ إِلَيْهِمْ رَجُلًا كَنَفْسِي طَاعَتُهُ كَطَاعَتِي وَ مَعْصِيَتُهُ كَمَعْصِيَتِي يَغْشَاهُمْ بِالسَّيْفِ غَيْرِي قَالُوا اللَّهُمَّ لَا»[۵۰].

در آن‌چه گذشت کوشیدیم اختصار و گزیده‌گویی را پاس داریم و به هیچ روی نمی‌توان گفت که شواهد، منحصر در همین نمونه‌ها است که گفته آمد[۵۱].[۵۲]

شواهدی دیگر

آن‌چه از منابع شیعی و سنی نقل شد، به صراحت گواهند که رسول خدا(ص) علی(ع) را جان خویش شمرده است ولی در اینجا شواهدی دیگر است که هر چند بر مدعای ما صریح نیستند می‌توانند مؤید و شاهدی بر درستی مدعای ما باشند. این ادله به لحاظ مضمون به چند دسته تقسیم می‌شوند:

  1. روایاتی که گواهی می‌دهند علی(ع) پرورش یافته رسول خدا(ص) است و از خردسالی با آن حضرت مأنوس بوده و حتی سر وحی از علی(ع) پوشیده نبوده است[۵۳].
  2. روایاتی که گواهی می‌دهند رسول خدا(ص) خود و علی(ع) را دو نور بازتابیده از یک منبع و دو شاخه سر برآورده از یک تنه و دو برادر و یاور جداناپذیر به شمار آورده است[۵۴].
  3. روایاتی بسیار که دلالت دارند رسول خدا(ص) خود را از علی(ع) و علی(ع) را از خود دانسته است. این روایات در زمان‌هایی گوناگون و با تعابیری مشابه از رسول خدا(ص) نقل شده‌اند؛ مانند آنجا که می‌فرماید: «عَلِيٌّ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِيٍّ‌» نیز: «إِنَّهُ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ» و همچنین «أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ»[۵۵].
  4. روایاتی که پیامبر خدا(ص) مقام و منزلت علی(ع) را برای خود مانند سر برای بدن دانسته است[۵۶]. تعبیرهای این دسته از روایات چنین است: «عَلِيٌّ مِنِّي مِثْلُ رَأْسِي مِنْ بَدَنِي‌»؛ «عَلِيٌّ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ رَأْسِي مِنْ بَدَنِي‌»؛ «عَلِيٌّ مِنِّي كَرَأْسِي مِنْ بَدَنِي».
  5. روایاتی پرشمار که رسول خدا(ص) فرموده است: «من و علی پدران این امت هستیم»[۵۷]. تعبیرهای این دسته از روایات چنین است: «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛ «يَا عَلِيُّ أَنَا وَ أَنْتَ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ»؛ «أَنَا وَ أَنْتَ مَوْلَيَا هَذَا الْخَلْقِ‌».
  6. زیارت امیر مؤمنان(ع) در روز تولد رسول خدا(ص) و روز و شب مبعث رسول خدا(ص)، که در کتاب‌های دعا و زیارت آمده است، نشان می‌دهد که جان علی(ع) و جان پیغمبر یکی است و زیارت علی(ع) همان زیارت رسول خدا(ص) است[۵۸].

منابع

پانویس

  1. شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۲۲۷.
  2. شیخ مفید، رساله تفضیل امیرالمؤمنین، ص۳۵.
  3. شیخ طوسی، التبیان، ذیل آیه مباهله.
  4. شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص۶.
  5. مانند بغوی در معالم التنزیل، ج۱، ص۴۸۰.
  6. طبرسی، ابوعلی، مجمع البیان، ذیل آیه مباهله.
  7. علامه حلی، کشف المراد، ص۳۸۵.
  8. آیت‌الله میلانی، در قادتنا کیف نعرقهم، ج۳، ص۶۳، کلام علامه را از منهاج الکرامه و نیز از کشف الحق و نهج الصدق نقل کرده است. نیز ر.ک: علامه حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۷۷.
  9. ر.ک: ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۱۳۲.
  10. فخر رازی، التفسییر الکبیر، ذیل آیه مباهله.
  11. سبیتی، عبدالله المباهله، ص۱۰۲. علاوه بر این علامه مجلسی در بحارالانوار، ج۳۵، ص۲۶۹ سخن فخر رازی را از تفسیرش و نیز کتاب اربعین او نقل کرده و به تفصیل پاسخ گفته که ما در این مختصر از آن صرف‌نظر می‌کنیم.
  12. شرف‌الدین عاملی، سید عبدالحسین، الکلمة الغراء، ص۱۱.
  13. همین سخن از علامه حلی در نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۷۷ نیز آمده است.
  14. در لغت عرب، این مثال را برای دو کس می‌زنند که موازی و همردیف یکدیگرند؛ مانند دو اسبی که در عرض یکدیگر گاری را می‌کشند.
  15. اشاره است به روایت معروفی که ابن عباس و ابو رافع و سعد بن ابی وقاص و دیگران نقل کرده‌اند. بنابر این نقل، وقتی برای رسول خدا(ص) مرغ بریان آوردند، از خداوند خواست که محبوب‌ترین خلق خود را نزد او آورد، تا با حضرت، آن مرغ را بخورد. پس علی آمد و با او هم غذا شد. ابن جوزی این حدیث را به نقل از ترمذی و حاکم نیشابوری و دیگران آورده است. (سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۳۸).
  16. «آیا آنکه به حقّ رهنمون می‌گردد سزاوارتر است که پیروی شود یا آنکه راه نمی‌یابد مگر آنکه راه برده شود؟» سوره یونس، آیه ۳۵.
  17. تستری، نورالله، احقاق الحق، ج۳، ص۷۶ تا ۶۶.
  18. «و (همدیگر را) با لقب‌های ناپسند مخوانید!» سوره حجرات، آیه ۱۱.
  19. بغوی، حسین بن مسعود، معالم التنزیل، ج۱، ص۴۸۰. عین عبارت او چنین است: انفسنا، عني نفسه و علياً رضي الله عنه و العرب تسمى ابن عم الرجل نفسه كما قال الله تعالى و لا تلمزوا انفسكم يريد اخوانكم و قيل هو على العموم لجماعة اهل الدين از کلام ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۱۷ چنین بر می‌آید که اصل این مطلب از احمد بن حنبل است. ابن شهر آشوب گوید: و اما شبهة الواحدي في الوسيط ان احمد بن حنبل قال اراد بالانفس ابن العم و العرب تخبر عن بني العم بانه نفس ابن عمه و قال الله تعالى و لا تلمزوا انفسكم اراد اخوانكم من المؤمنين، ضعيفة، لانه لا يحمل على المجاز الا لضرورة و ان سلمنا ذلك فانه كان للنبي بنو الاعمام فما اختار منهم الا عليا لخصوصية فيه دون غيره و قد كان اصحاب العباء نفس واحدة و قد بين بكلمات اخر.
  20. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳۵، ص۲۶۷.
  21. ر.ک: رحمانی همدانی، احمد، الامام علی(ع)، ص۲۶۷، به نقل از: مرحوم محمد تقی فلسفی.
  22. اسلامی، رضا، مقاله «آیه مباهله»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۲۲۸-۲۳۷.
  23. «حق از (آن) پروردگار توست» سوره بقره، آیه ۱۴۷.
  24. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج۹، ص۱۸۳. نظیر این سخن به اجمال در المیزان، ذیل آیه مباهله آمده است.
  25. علامه طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۲۲۳.
  26. مانند محمد رشید رضا در تفسیر المنار، ذیل آیه مباهله.
  27. علامه طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۲۲۳.
  28. «کسانی از شما که زنان خود را ظهار می‌کنند، آن زنان، مادران آنان نیستند» سوره مجادله، آیه ۲.
  29. «خداوند سخن آن کسان را که گفتند: خداوند تهیدست است و ما توانگریم شنیده است» سوره آل عمران، آیه ۱۸۱.
  30. «از تو می‌پرسند چه چیزی را ببخشند؟ بگو افزون بر نیاز (سالانه) را» سوره بقره، آیه ۲۱۹.
  31. علامه طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۲۲۳.
  32. «پسرانتان را سر می‌بریدند و زنانتان را زنده می‌گذاردند» سوره بقره، آیه ۴۹.
  33. «خداوند یکی از سه (اقنوم) است» سوره مائده، آیه ۷۳.
  34. علامه طباطبایی، المیزان، ذیل آیه مباهله.
  35. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، ج۹، ص۱۹۰.
  36. علامه طباطبایی، المیزان، ذیل آیه مباهله.
  37. از کلام مرحوم علامه طباطبایی در اینجا فهمیده می‌شود که ایشان لفظ ﴿أَنْفُسَنَا را در آیه مباهله شامل شخص رسول خدا(ص) نیز می‌داند. در برخی منابع اهل سنت و به ندرت در منابع شیعی نیز بدین مطلب تصریح شده است. سبط ابن جوزی در تذکرة الخواص، ص۱۴ می‌نویسد: رسول خدا(ص) به نفس خود و نفس علی اشاره کرد به وسیله ﴿أَنْفُسَنَا. ابراهیم بن محمد جوینی نیز در فرائدالسمطین، ج۲، ص۲۳ به نقل از شعبی از جابر آورده است که انفسنا و انفسكم رسول الله و علي و نساءنا و نساءكم فاطمة و ابناءنا و ابناءكم الحسن و الحسين ابن کثیر در تفسیر القرآن العظیم در ذیل آیه مباهله آورده است که انفسنا و انفسكم رسول الله و علي بن ابي طالب و ابناءنا حسن و حسين و نساءنا فاطمة بغوی در معالم التنزیل و شیخ طوسی در التبیان و بیهقی در دلائل النبوه و طبری در تفسیرش و سیوطی در الدرالمنثور و حاکم حسکانی در شواهد التنزیل نیز همین مطلب را آورده‌اند. در تفسیر فرات از امام باقر(ع) نقل شده است که ابناءنا و ابناءكم الحسن و الحسين و انفسنا و انفسكم رسول الله و علي و نساءنا و نساءكم فاطمة ر.ک: ری شهری، محمد موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۱۰. ولی ما در گذشته به برخی مباحث کلامی مربوط به آیه مباهله اشاره کردیم و آشکار شد که چرا نمی‌توان ﴿أَنْفُسَنَا را شامل رسول خدا دانست. بنابراین سخن برخی مفسران و نیز مضمون برخی روایات را بر فرض صحت سند باید تأویل و توجیه کرد.
  38. علامه طباطبایی، المیزان، ذیل آیه مباهله.
  39. علامه طباطبایی، المیزان، ذیل آیه مباهله.
  40. اسلامی، رضا، مقاله «آیه مباهله»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۲۳۷-۲۴۲.
  41. ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۱۹۷، به نقل از: ابن حنبل در فضائل الصحابه، ج۲، ص۵۹۳، ح۱۰۰۸؛ شروانی، ما روته العامة من مناقب اهل البیت، ص۸۵، به نقل از: ابن عبدالبر، الاستیعاب و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه و مسند احمد بن حنبل، ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۸۳.
  42. گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص۲۸۸، به نقل از: نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین علی(ع)؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۱، ص۱۳۱؛ نسائی، احمدبن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین علی(ع)، ص۱۰۸، ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب(ع)، ج۸، ص۸۳؛ سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص۴۰.
  43. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۸۲.
  44. طبرسی، ابوعلی، مجمع البیان، ذیل آیه مباهله؛ طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص۶ و در پاورقی، مصحح کتاب (سید حسین بحرالعلوم به عنوان مصادر این حدیث از ذخائرالعقبی، صحیح ترمذی، البدایة و النهایه، مسند ابی داوود و مسند احمد یاد می‌کند؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۱۷.
  45. گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص۲۸۷، باب ۷۱ در تخصیص علی(ع) به این که رسول خدا(ص) او را چون نفس خود دانسته است.
  46. گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص۲۸۷.
  47. زمخشری، جارالله، الکشاف، ذیل آیه ۵، سوره حجرات: ﴿إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا [«ای مؤمنان! اگر بزهکاری برایتان خبری آورد بررسی کنید مبادا نادانسته به گروهی زیان رسانید، آنگاه از آنچه کرده‌اید پشیمان گردید» سوره حجرات، آیه ۶]؛ شروانی، ما روته العامله من مناقب اهل البیت، ص۵۸ به نقل از: زمخشری در الکشاف.
  48. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۳، ص۳۵۷؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۲۳۹؛ محمدیان، محمد، حیاة المؤمنین عن لسانه، ص۲۳۸، به نقل از: شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا و همو، الامالی، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۱، ص۱۶۶.
  49. طبرسی، ابو منصور، الاحتجاج، ج۱، ص۱۴۲.
  50. ری‌شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۸۳ به نقل از: شیخ صدوق، الخصال و مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار.
  51. آیت‌الله میلانی در کتاب قادتنا کیف نعرفهم، ج۱، ص۴۳۳ اشاره می‌کند که مرحوم بحرانی در غایة المرام از طرق اهل سنت سیزده حدیث آورده که در همه آنها علی(ع) نفس رسول خدا(ص) شمرده شده است.
  52. اسلامی، رضا، مقاله «آیه مباهله»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۲۴۲.
  53. نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۲۳۴ و تصحیح صبحی صالح، خطبه ۱۹۲.
  54. محمدیان، محمد، حیاة امیرالمؤمنین عن لسانه، ص۶۷ به نقل از: منابع متعدد شیعه و سنی؛ سید ابن طاووس، کشف الیقین فی فضائل امیرالمؤمنین، ص۲۱۷ به نقل از: ابن مغازلی شافعی، ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۳۹۰ به بعد که نصوص مختلف مؤاخاة در این منبع جمع‌آوری شده است.
  55. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۱۷؛ ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۷۸؛ شیخ طوسی، تلخیص الشافی، ج۲، ص۶؛ طبرسی، ابوعلی، مجمع البیان، ذیل آیه مباهله؛ علامه حلی، کشف الحق و نهج الصدق، ص۱۷۷؛ سید ابن طاووس، الطرائف، ص۶۵؛ مرعشی نجفی، سید شهاب الدین، ملحقات احقاق الحق، ج۲۱، ص۱۲۲؛ ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۱۹۸؛ گنجی شافعی، کفایة الطالب، ص۲۷۴؛ ترمذی، محمد بن عیسی بن سورة، الجامع الصحیح (سنن الترمذی) ح۳۷۱۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱، ص۱۴۸؛ بدخشانی، محمد بن معتمد خان، نزل الابرار، ص۳۸؛ نسائی، احمد بن شعیب، خصائص امیرالمؤمنین، ص۱۰۴؛ قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودة، ج۱، ص۱۶۶.
  56. سید شهاب الدین، مرعشی نجفی، ملحقات احقاق الحق، ج۲۱، ص۵۷۱؛ ابن بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص۲۹۶ به نقل از: ابن مغازلی؛ مناقب علی بن ابی طالب، قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج۱، ص۱۶۶؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۲۱۷؛ میلانی، سید محمدهادی، قادتنا کیف نعرفهم، ج۱، ص۴۳۷ به نقل از: منابع متعدد اهل سنت: ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۷۷ به نقل از: تاریخ بغداد، ذخائرالعقبی، مناقب خوارزمی، امالی طوسی، ینابیع الموده، مناقب ابن شهر آشوب، مناقب ابن مغازلی و تفسیر فرات و همه این منابع سند حدیث را به ابن عباس یا سعد بن ابی وقاص رسانده‌اند؛ طبری، محب‌الدین، ذخائرالعقبی، ص۶۳ به نقل از براء بن عازب.
  57. ری شهری، محمد، موسوعة الامام علی بن ابی طالب، ج۸، ص۹۲ به نقل از: الفصول المختارة، مناقب خوارزمی، کمال الدین، الامالی للصدوق، بشارة المصطفی ینابیع المودة، کنزالفوائد. معانی الاخبار، علل الشرایع و عیون اخبار الرضا.
  58. اسلامی، رضا، مقاله «آیه مباهله»، دانشنامه امام علی ج۱۰، ص ۲۴۵.