نجران: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==)) |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
(۶ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{نبوت}} | {{نبوت}} | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = | |||
| عنوان مدخل = | |||
| مداخل مرتبط = [[نجران در حدیث]] - [[نجران در تاریخ اسلامی]] | |||
| پرسش مرتبط = نجران (پرسش) | |||
}} | |||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
*" | *"نجران"، سرزمین آبادی با هفتاد دهکده تابع است که در نقطه مرزی [[حجاز]] و [[یمن]] واقع شده است، در جنوب شرقیِ [[مکه]] قرار دارد<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۸.</ref>. این نقطه در آغاز [[طلوع]] [[اسلام]]، تنها منطقه مسیحینشین [[حجاز]] بود که به [[آیین]] [[مسیح]] گرویده بودند<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۸-۲۶۹.</ref><ref>[[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[نجران (مقاله)|نجران]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۵۵.</ref>. | ||
==اوضاع [[مسیحیت]] در | == اوضاع [[مسیحیت]] در نجران == | ||
*[[مسیحیت]] در [[عربستان]] به عنوان وسیلهای برای [[سلطه]] قدرتهایی چون "[[حبشیان]]" و "[[رومیان]]" به کار گرفته میشد و [[اهداف]] [[دنیوی]] را برای قدرتهای بزرگ تعقیب میکرد<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، | * [[مسیحیت]] در [[عربستان]] به عنوان وسیلهای برای [[سلطه]] قدرتهایی چون "[[حبشیان]]" و "[[رومیان]]" به کار گرفته میشد و [[اهداف]] [[دنیوی]] را برای قدرتهای بزرگ تعقیب میکرد<ref>جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۲، ص۵۹۰.</ref>. زمان دقیق ورود این [[آیین]] به [[شبه جزیره عربستان]] مشخص نیست. آنها دیرها و کلیساهای متعددی در دوره قبل از [[اسلام]] و آستانه [[بعثت پیامبر]] در [[عربستان]] داشتند که در میان نواحی مختلف [[عربستان]]، به ویژه [[ناحیه]] "[[یمن]]" و [[شهر]] "نجران" [[نفوذ]] یافته بود. نجران به علت وجود کلیسایی که [[حبشیان]] ساخته بودند و بعدها به [[کعبه]] نجران [[شهرت]] یافت و نیز به علت [[قتل]] عامِ [[مسیحیان]] آنجا، [[شهرت]] فراوان کسب کرد. | ||
*این [[شهر]]، [[هنگام ظهور]] [[اسلام]] همچنان مرکز [[سیاسی]] و [[دینی]] به شمار میرفت. در [[کعبه]] | * این [[شهر]]، [[هنگام ظهور]] [[اسلام]] همچنان مرکز [[سیاسی]] و [[دینی]] به شمار میرفت. در [[کعبه]] نجران که [[فرزندان]] عبدالمدان بن الدیان المعارش برای مشابهت با [[کعبه]] ساختند<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۸.</ref>. اسقفهای [[مسیحی]] [[زندگی]] میکردند و در واقع، اسقفهای همین مکان بودند که [[رسول اکرم]] {{صل}} را به [[مباهله]] فراخواندند. | ||
*اکثر مؤرخان [[مسلمان]] برای [[تبیین]] انتشار [[مسیحیت]] در | * اکثر مؤرخان [[مسلمان]] برای [[تبیین]] انتشار [[مسیحیت]] در نجران و جنوب [[عربستان]] به دو داستان ساختگی [[اعتماد]] کرده و این داستانها را در کتب خویش آورده و آنها را [[دلیل]] گسترش [[مسیحیت]] در [[عربستان]] جنوبی دانستهاند. یکی از این داستانها درباره راهبی به نام فیمیون بود که [[صاحب]] کرامتی [[عظیم]] شد و [[مردم]] تحت تأثیر همین [[کرامت]] او به [[مسیحیت]] گرویدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۱۱۹-۱۲۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱-۳۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۷.</ref>. | ||
*[[مسیحیان]] در | * [[مسیحیان]] در نجران، سلسله مراتب خاص [[سیاسی]] - [[دینی]] در میان طبقات [[مردم]] [[جامعه]] پدید آورده بودند و [[امور سیاسی]]، مذهبی و [[اجتماعی]] [[شهر]] نجران زیر نظر سه [[شخصیت]] اداره میشد که هر کدام [[وظایف]] خاصی داشتند و یکی از امور مذکور را عهدهدار بودند. "عاقب" که [[امیر]] و صاحبرأی بود و تمام [[کارها]] با [[مشورت]] وی انجام میشد. "[[سید]]" [[ریاست]] مجلس و مجتمعات [[مردم]] نجران را بر عهده داشت و "[[اسقف]]" نیز [[رهبری]] امور مذهبی و [[روحانی]] را عهدهدار بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۸۵؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۴.</ref>. | ||
*در [[سال اول هجرت]]، گروهی از اهالی | * در [[سال اول هجرت]]، گروهی از اهالی نجران به [[ملاقات]] [[پیامبر]] {{صل}} آمدند که در رأس آنان، عاقب [[شهر]] نجران یعنی عبدالمسیح و [[سید]] نجران، ایهم و [[اسقف]] [[شهر]] به نام [[ابوحارثه بن علقمه]] قرار داشتند<ref>شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۸۳.</ref>. | ||
*از دیرباز، افراد [[قبیله]] "[[بنیحارث]]" که تیرهای از [[اعراب]] "[[قحطانی]]" ([[اعراب]] جنوبی) بودند، در آنجا سکونت داشتند. افراد این [[قبیله]]، همگی تابع یک [[آیین]] نبودند. برخی [[بتپرست]] و گروهی [[یهودی]] و شماری نیز از [[کیش]] [[مسیحیت]] [[پیروی]] میکردند<ref>عمر رضا | * از دیرباز، افراد [[قبیله]] "[[بنیحارث]]" که تیرهای از [[اعراب]] "[[قحطانی]]" ([[اعراب]] جنوبی) بودند، در آنجا سکونت داشتند. افراد این [[قبیله]]، همگی تابع یک [[آیین]] نبودند. برخی [[بتپرست]] و گروهی [[یهودی]] و شماری نیز از [[کیش]] [[مسیحیت]] [[پیروی]] میکردند<ref>[[عمر رضا کحاله]]، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۳۱.</ref><ref>[[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[نجران (مقاله)|نجران]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۵۵-۳۵۶.</ref>. | ||
==[[صلح]] [[پیامبر]]{{صل}}== | == [[صلح]] [[پیامبر]] {{صل}} == | ||
*[[صلح]] [[خاتم انبیا]] با [[مسیحیان]] که در ۲۴ ماده و در [[ربیع]] الآخر یا [[جمادی الاولی]] دهم [[هجرت]]<ref>عبدالرحمن بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۱۲۶-۱۲۷.</ref> اتفاق افتاد. در آن ماجرا، [[پیامبر]]{{صل}} با اعزام [[خالد بن ولید]] به سوی [[قبیله]] [[بنیحارث]] در | * [[صلح]] [[خاتم انبیا]] با [[مسیحیان]] که در ۲۴ ماده و در [[ربیع]] الآخر یا [[جمادی الاولی]] دهم [[هجرت]]<ref>عبدالرحمن بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۱۲۶-۱۲۷.</ref> اتفاق افتاد. در آن ماجرا، [[پیامبر]] {{صل}} با اعزام [[خالد بن ولید]] به سوی [[قبیله]] [[بنیحارث]] در نجران، افراد [[قبیله]] را به [[اسلام]] فراخواند و آنان نیز [[اجابت]] کردند؛ اما درباره [[مسیحیان]] نجران آمده است که [[اسلام]] نیاوردند و بر اساس پرداخت [[جزیه]] با [[پیامبر]] {{صل}} [[مصالحه]] کردند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۹؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۶-۲۵۷.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} نامهای برای [[اسقف]]<ref>اسقف یک منصب روحانی مافوق کشیش در آیین مسیحیت میباشد.</ref> نجران فرستاد و آنان را به [[پذیرش]] یگانهپرستی و دوری از [[شرک]] [[دعوت]] کرد. [[پیامبر]] {{صل}} برای آنان نوشت که در صورت [[امتناع]] از [[پذیرش]] [[دین اسلام]] باید [[جزیه]] بپردازند و یا آنکه آماده [[پیکار]] باشند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۰-۸۱.</ref>. [[اسقف]] نجران که [[ابوحارثه]] نام داشت، پس از [[خواندن]] [[نامه]] بسیار نگران شد و با [[مسیحیان]] به [[رایزنی]] پرداخت. سرانجام [[تصمیم]] گرفتند که هیئتی به [[مدینه]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} اعزام کنند. بنابراین، هیئتی مشتمل بر شصت [[مسیحی]] نجرانی به سرکردگی "ابوحارثه، عاقب و [[سید]]" به [[مدینه]] آمدند. | ||
*[[پیامبر]]{{صل}} بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|...ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«...آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref> به هیئت [[مسیحی]] پیشنهاد کرد که یکدیگر را "[[مباهله]]" و "ملاعنه" ([[نفرین]] متقابل) کنند<ref>ابنکثیر، البدایه والنهایه، ج۵، ص۵۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.</ref>. [[مباهله]] در صورتی واقع میشود که هر یک از دو طرف [[نزاع]]، خود را برحق و طرف مقابل را [[باطل]] بداند و چنین است که دو طرف، نمایندگانی برمیگزینند، در مکانی گرد هم میآیند و در آنجا، هر یک از دو طرف، دیگری را [[نفرین]] میکنند و میگویند: "[[لعنت]] [[خداوند]] بر کسی باد که [[ستمکار]] است"<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۷۲.</ref>. | * [[پیامبر]] {{صل}} بر اساس [[آیه]] {{متن قرآن|...ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«...آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref> به هیئت [[مسیحی]] پیشنهاد کرد که یکدیگر را "[[مباهله]]" و "ملاعنه" ([[نفرین]] متقابل) کنند<ref>ابنکثیر، البدایه والنهایه، ج۵، ص۵۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.</ref>. [[مباهله]] در صورتی واقع میشود که هر یک از دو طرف [[نزاع]]، خود را برحق و طرف مقابل را [[باطل]] بداند و چنین است که دو طرف، نمایندگانی برمیگزینند، در مکانی گرد هم میآیند و در آنجا، هر یک از دو طرف، دیگری را [[نفرین]] میکنند و میگویند: "[[لعنت]] [[خداوند]] بر کسی باد که [[ستمکار]] است"<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۷۲.</ref>. | ||
*در آنجا هیئت [[مسیحی]] پذیرفتند که با [[پیامبر]]{{صل}} [[مباهله]] کنند؛ [[ابوحارثه]] به افراد هیئت گفت: "ببیند [[محمد]] چه کسی را همراه خواهد آورد". همین که در میعادگاه دیدند [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} [[پیامبر]]{{صل}} را [[همراهی]] میکنند، با خود گفتند: "اینان چهرههایی هستند که اگر [[خداوند]] را [[سوگند]] دهند که کوه را فرو ریزد، فرو خواهد ریخت". آنان آگاهانه از [[مباهله]] سرباز زدند و به [[صلح]] بر مبنای [[جزیه]] روی آوردند و با [[پیامبر]]{{صل}} [[صلحنامه]] را [[امضا]] کردند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳۸۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۷۲-۷۳.</ref>. | * در آنجا هیئت [[مسیحی]] پذیرفتند که با [[پیامبر]] {{صل}} [[مباهله]] کنند؛ [[ابوحارثه]] به افراد هیئت گفت: "ببیند [[محمد]] چه کسی را همراه خواهد آورد". همین که در میعادگاه دیدند [[علی]]، [[فاطمه]]، [[حسن]] و [[حسین]] {{عم}} [[پیامبر]] {{صل}} را [[همراهی]] میکنند، با خود گفتند: "اینان چهرههایی هستند که اگر [[خداوند]] را [[سوگند]] دهند که کوه را فرو ریزد، فرو خواهد ریخت". آنان آگاهانه از [[مباهله]] سرباز زدند و به [[صلح]] بر مبنای [[جزیه]] روی آوردند و با [[پیامبر]] {{صل}} [[صلحنامه]] را [[امضا]] کردند<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳۸۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۷۲-۷۳.</ref>. | ||
*بر این اساس گفته شده است که [[مسیحیان]] تا دوران [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] در | * بر این اساس گفته شده است که [[مسیحیان]] تا دوران [[خلافت]] [[عمر بن خطاب]] در نجران باقی بودند؛ اما در آن دوران، چون رباخواری میان ایشان شایع شد، [[عمر بن خطاب]]، آنان را از نجران اخراج کرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۷۳.</ref>. گزارش شده است که [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} نیز در زمان [[خلافت]] خود حاضر نشد به [[مسیحیان]] اجازه دهد به نجران بازگردند. | ||
*نجرانیان در زمان [[عمر بن خطاب]]، مانند دیگر [[اهل کتاب]] از [[حجاز]] بیرون رانده شدند. [[عمر بن خطاب]] که از تعداد [[سپاهیان]] | * نجرانیان در زمان [[عمر بن خطاب]]، مانند دیگر [[اهل کتاب]] از [[حجاز]] بیرون رانده شدند. [[عمر بن خطاب]] که از تعداد [[سپاهیان]] نجران بر [[مسلمانان]] بیمناک شده بود [[اموال]] و املاک آنها را خرید و عدهای از آنان به [[شام]] و عدهای دیگر به نجران [[کوفه]] رفتند. | ||
*عدهای از آنان در زمان [[معاویه]] [[مسلمان]] شدند؛ از اینرو نجرانیان به سبب پراکندگی و کمشدن جمعیت خود به [[معاویه]] [[شکایت]] بردند و او از مقدار [[جزیه]] آنها کم کرد؛ با این حال [[حجاج]] بن [[یوسف]] به [[دلیل]] [[همکاری]] آنان با [[قیام]] [[عبدالرحمان بن محمد بن اشعث]] بر آنان سخت گرفت و [[مالیات]] آنان را به ۱۳۰۰ [[جامه]] رسانید و این مقدار [[جزیه]] آنها در هر دورهای، تغییراتی میکرد و کم و زیاد میشد<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۴-۲۹۵.</ref><ref>[[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[نجران (مقاله)|نجران]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۵۷-۳۵۸.</ref>. | * عدهای از آنان در زمان [[معاویه]] [[مسلمان]] شدند؛ از اینرو نجرانیان به سبب پراکندگی و کمشدن جمعیت خود به [[معاویه]] [[شکایت]] بردند و او از مقدار [[جزیه]] آنها کم کرد؛ با این حال [[حجاج]] بن [[یوسف]] به [[دلیل]] [[همکاری]] آنان با [[قیام]] [[عبدالرحمان بن محمد بن اشعث]] بر آنان سخت گرفت و [[مالیات]] آنان را به ۱۳۰۰ [[جامه]] رسانید و این مقدار [[جزیه]] آنها در هر دورهای، تغییراتی میکرد و کم و زیاد میشد<ref>عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۴-۲۹۵.</ref><ref>[[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[نجران (مقاله)|نجران]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۳۵۷-۳۵۸.</ref>. | ||
== | ==نجران== | ||
از چند موضع به عنوان نجران نام برده شده است. یکی از این مواضع نجرانی است که بین [[کوفه]] و واسط و بر طریق این دو [[شهر]]، به فاصله دو [[روز]] راه از کوفه واقع بوده است. گفته شده که [[نصارای نجران]] پس از اخراجشان از شبه [[جزیره عربستان]] در [[زمان]] [[خلافت عمر]]، در این موضع ساکن شدند و به یاد شهر سابق شان، این مکان را نجران نامیدند.<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۹.</ref> موضعی در [[بحرین]] و نیز مکانی در [[حوران]] [[دمشق]] هم، از دیگر اماکنی است که به نام نجران نامیده شدهاند.<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۷۰.</ref> اما معروفترین موضعی که به نام نجران شناخته شده است، نجران [[یمن]] است. این شهر باستانی از مجموعهای از شهرهای کوچک در درهای واحد تشکیل شده که با نابود شدن هر یک از این [[شهرها]]، شهری دیگر با همان نام - نجران - به جای آن قد [[علم]] میکرد. این شهر را برخی، از مخالیف یمن و در اطراف [[مکه]] گفته<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۶. «بکری»، نجران را با تأکید، شهری در حجاز و از نواحی یمن عنوان کرده است. (بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۹۸.)</ref> نام آن را برگرفته از اسم [[نجران بن زید بن یشجب بن عرب بن قحطان]] - نخستین ساکن و آباد کننده آن - دانستهاند.<ref>بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۹۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۶.</ref> [[مردم]] این شهر، سالها [[پیش از ظهور اسلام]]، در پی [[تبلیغات]] مردی [[مسیحی]] به نام «فیمیون» به [[آیین نصرانیت]] در آمدند.<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۶.</ref> فمیون [[راهب]]، توانست تعداد زیادی از ساکنان آن [[سرزمین]] را به [[دین]] [[مسیح]] در آورد و کلیسایی را در نجران بنا [[نهد]].<ref>فؤاد حسنین، استکمال لکتاب التاریخ العربی القدیم، ص۳۰۲.</ref> سالها بعد «[[ذونواس]]» - آخرین شاه [[حمیری]] - که در [[منابع اسلامی]] از او با نام «یوسف اسار» نام برده میشود، بر [[نجرانیان]] سخت گرفت و آنان را به [[تغییر]] [[آیین]] و [[پذیرش دین]] [[یهود]]، خواند.<ref>برخی نیز بر این اعتقادند که برخلاف پندار ناقلان اخبار، ذی نواس یهودی نبود بلکه بت پرست بود و اگر تنها بر مسیحیان سخت میگرفت، و نه بر یهودیان، از این رو بود که او میان انتشار مسیحیت در یمن و افزایش نفوذ بیزانس و حبشه در آن سرزمین، رابطه ای مییافت. تعداد زیادی از حمیریان بت پرست بودند، آنان در برابر تئوفیلوس راهب، که از جانب امپراتور کنستانتین جهت تبلیغ مسیحیت به یمن اعزام شده بود، به مخالفت برخاستند. اما حمیریان مسیحی، مطابق روایات حبشی، هدایای خود را برای نجاشی میفرستادند و بدو مالیات میپرداختند، از این رو طبیعی بود که پادشاه حمیر در مقابل چنین دخالتهایی ساکت ننشیند.(جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳،ص ۱۷۹.) از آنچه در قرآن کریم درباره ی «اصحاب اخدود» آمده است، چنین استنباط میکنیم که ذی نواس مسیحیان نجران را نه به پذیرش دین یهود بلکه به بازگشت به آیین بت پرستی فرا خواند. برای اینکه مسیحیت و یهودیت در عصر نزول قرآن دو آیین آسمانی بودند و دلیلی برای ترجیح یکی بر دیگری وجود نداشت. (عمر فروخ، تاریخ الجاهلیة، ص۷۴.) بیتردید «اصحاب اخدود» بت پرست بودند و کینه ورزی آنان نسبت به اهل نجران تنها به این علت بود که آنها به خدای یگانه ایمان داشتند. واین نکته در کلام خداوند تعالی بوضوح بیان شده است: {{متن قرآن|وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ * الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ}} «و با آنان کینهتوزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند * همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین، از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است» سوره بروج، آیه ۸-۹.</ref> با رد این خواسته، بسیاری از [[نجرانیان]] در آتشی که [[ذونواس]] برپا نموده بود، سوختند.<ref>رجوع کنید به ابنکلبی، نسب مَعَدّ والیمنالکبیر، ج۲، ص۵۴۷؛ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲ و ۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۹، ۱۲۳.</ref> واقعهای که در [[آیات]] ۴ تا ۸ [[سوره شریفه بروج]] نیز بدان اشاره شده است. با [[ظهور اسلام]] و در پی واقعه انصراف بزرگان ایشان از [[مباهله]] با [[اهل بیت]]{{ع}}، این [[شهر]] در [[سال دهم هجری]] به ازای پرداخت [[جزیه]] به [[صلح]] فتح شد.<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۸.</ref> نجران در حال حاضر، [[وادی]] بزرگی است با آب و [[زراعت]] فراوان که در کنار جاده بین صعده و ابها، در حدود ۹۱۰ مایلی جنوب شرقی [[مکه]] در سمت شرقی [[سراة]] واقع است. این شهر، دارای آثاری است که از مهمترین آنها میتوان به شهر [[اخدود]] و مکانی که به نام [[کعبه]] نجران شناخته میشود، اشاره کرد. ساکنان اصلی این منطقه در [[دوران جاهلیت]] و [[صدر اسلام]] [[بنی الحارث بن کعب]] از [[مذحج]] بودند اما امروز قبیلهای موسوم به «یام» از تیرههای [[قبیله همدان]] عمده ساکنان این شهر را تشکیل میدهند. امروزه این مکان دارای امارتی است که نواحی بسیاری را که شروری، حبونَن از جمله آن است، در بر میگیرد<ref>[[عاتق بن غیث بلادی|بلادی، عاتق بن غیث]]، [[معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة (کتاب)|معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة]] ص۳۱۴.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:42439.jpg|22px]] [[طلعت ده پهلوانی|ده پهلوانی، طلعت]]، [[نجران (مقاله)|نجران]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|'''فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲''']] | |||
# [[پرونده:IM010527.jpg|22px]] [[عاتق بن غيث بلادی|بلادی، عاتق بن غيث]]، [[معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة (کتاب)|'''معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة''']] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
خط ۳۳: | خط ۳۸: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده:نجران]] | [[رده:نجران]] |
نسخهٔ کنونی تا ۹ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۰۱
مقدمه
- "نجران"، سرزمین آبادی با هفتاد دهکده تابع است که در نقطه مرزی حجاز و یمن واقع شده است، در جنوب شرقیِ مکه قرار دارد[۱]. این نقطه در آغاز طلوع اسلام، تنها منطقه مسیحینشین حجاز بود که به آیین مسیح گرویده بودند[۲][۳].
اوضاع مسیحیت در نجران
- مسیحیت در عربستان به عنوان وسیلهای برای سلطه قدرتهایی چون "حبشیان" و "رومیان" به کار گرفته میشد و اهداف دنیوی را برای قدرتهای بزرگ تعقیب میکرد[۴]. زمان دقیق ورود این آیین به شبه جزیره عربستان مشخص نیست. آنها دیرها و کلیساهای متعددی در دوره قبل از اسلام و آستانه بعثت پیامبر در عربستان داشتند که در میان نواحی مختلف عربستان، به ویژه ناحیه "یمن" و شهر "نجران" نفوذ یافته بود. نجران به علت وجود کلیسایی که حبشیان ساخته بودند و بعدها به کعبه نجران شهرت یافت و نیز به علت قتل عامِ مسیحیان آنجا، شهرت فراوان کسب کرد.
- این شهر، هنگام ظهور اسلام همچنان مرکز سیاسی و دینی به شمار میرفت. در کعبه نجران که فرزندان عبدالمدان بن الدیان المعارش برای مشابهت با کعبه ساختند[۵]. اسقفهای مسیحی زندگی میکردند و در واقع، اسقفهای همین مکان بودند که رسول اکرم (ص) را به مباهله فراخواندند.
- اکثر مؤرخان مسلمان برای تبیین انتشار مسیحیت در نجران و جنوب عربستان به دو داستان ساختگی اعتماد کرده و این داستانها را در کتب خویش آورده و آنها را دلیل گسترش مسیحیت در عربستان جنوبی دانستهاند. یکی از این داستانها درباره راهبی به نام فیمیون بود که صاحب کرامتی عظیم شد و مردم تحت تأثیر همین کرامت او به مسیحیت گرویدند[۶].
- مسیحیان در نجران، سلسله مراتب خاص سیاسی - دینی در میان طبقات مردم جامعه پدید آورده بودند و امور سیاسی، مذهبی و اجتماعی شهر نجران زیر نظر سه شخصیت اداره میشد که هر کدام وظایف خاصی داشتند و یکی از امور مذکور را عهدهدار بودند. "عاقب" که امیر و صاحبرأی بود و تمام کارها با مشورت وی انجام میشد. "سید" ریاست مجلس و مجتمعات مردم نجران را بر عهده داشت و "اسقف" نیز رهبری امور مذهبی و روحانی را عهدهدار بود[۷].
- در سال اول هجرت، گروهی از اهالی نجران به ملاقات پیامبر (ص) آمدند که در رأس آنان، عاقب شهر نجران یعنی عبدالمسیح و سید نجران، ایهم و اسقف شهر به نام ابوحارثه بن علقمه قرار داشتند[۸].
- از دیرباز، افراد قبیله "بنیحارث" که تیرهای از اعراب "قحطانی" (اعراب جنوبی) بودند، در آنجا سکونت داشتند. افراد این قبیله، همگی تابع یک آیین نبودند. برخی بتپرست و گروهی یهودی و شماری نیز از کیش مسیحیت پیروی میکردند[۹][۱۰].
صلح پیامبر (ص)
- صلح خاتم انبیا با مسیحیان که در ۲۴ ماده و در ربیع الآخر یا جمادی الاولی دهم هجرت[۱۱] اتفاق افتاد. در آن ماجرا، پیامبر (ص) با اعزام خالد بن ولید به سوی قبیله بنیحارث در نجران، افراد قبیله را به اسلام فراخواند و آنان نیز اجابت کردند؛ اما درباره مسیحیان نجران آمده است که اسلام نیاوردند و بر اساس پرداخت جزیه با پیامبر (ص) مصالحه کردند[۱۲]. رسول خدا (ص) نامهای برای اسقف[۱۳] نجران فرستاد و آنان را به پذیرش یگانهپرستی و دوری از شرک دعوت کرد. پیامبر (ص) برای آنان نوشت که در صورت امتناع از پذیرش دین اسلام باید جزیه بپردازند و یا آنکه آماده پیکار باشند[۱۴]. اسقف نجران که ابوحارثه نام داشت، پس از خواندن نامه بسیار نگران شد و با مسیحیان به رایزنی پرداخت. سرانجام تصمیم گرفتند که هیئتی به مدینه نزد رسول خدا (ص) اعزام کنند. بنابراین، هیئتی مشتمل بر شصت مسیحی نجرانی به سرکردگی "ابوحارثه، عاقب و سید" به مدینه آمدند.
- پیامبر (ص) بر اساس آیه ﴿...ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ﴾[۱۵] به هیئت مسیحی پیشنهاد کرد که یکدیگر را "مباهله" و "ملاعنه" (نفرین متقابل) کنند[۱۶]. مباهله در صورتی واقع میشود که هر یک از دو طرف نزاع، خود را برحق و طرف مقابل را باطل بداند و چنین است که دو طرف، نمایندگانی برمیگزینند، در مکانی گرد هم میآیند و در آنجا، هر یک از دو طرف، دیگری را نفرین میکنند و میگویند: "لعنت خداوند بر کسی باد که ستمکار است"[۱۷].
- در آنجا هیئت مسیحی پذیرفتند که با پیامبر (ص) مباهله کنند؛ ابوحارثه به افراد هیئت گفت: "ببیند محمد چه کسی را همراه خواهد آورد". همین که در میعادگاه دیدند علی، فاطمه، حسن و حسین (ع) پیامبر (ص) را همراهی میکنند، با خود گفتند: "اینان چهرههایی هستند که اگر خداوند را سوگند دهند که کوه را فرو ریزد، فرو خواهد ریخت". آنان آگاهانه از مباهله سرباز زدند و به صلح بر مبنای جزیه روی آوردند و با پیامبر (ص) صلحنامه را امضا کردند[۱۸].
- بر این اساس گفته شده است که مسیحیان تا دوران خلافت عمر بن خطاب در نجران باقی بودند؛ اما در آن دوران، چون رباخواری میان ایشان شایع شد، عمر بن خطاب، آنان را از نجران اخراج کرد[۱۹]. گزارش شده است که علی بن ابی طالب (ع) نیز در زمان خلافت خود حاضر نشد به مسیحیان اجازه دهد به نجران بازگردند.
- نجرانیان در زمان عمر بن خطاب، مانند دیگر اهل کتاب از حجاز بیرون رانده شدند. عمر بن خطاب که از تعداد سپاهیان نجران بر مسلمانان بیمناک شده بود اموال و املاک آنها را خرید و عدهای از آنان به شام و عدهای دیگر به نجران کوفه رفتند.
- عدهای از آنان در زمان معاویه مسلمان شدند؛ از اینرو نجرانیان به سبب پراکندگی و کمشدن جمعیت خود به معاویه شکایت بردند و او از مقدار جزیه آنها کم کرد؛ با این حال حجاج بن یوسف به دلیل همکاری آنان با قیام عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بر آنان سخت گرفت و مالیات آنان را به ۱۳۰۰ جامه رسانید و این مقدار جزیه آنها در هر دورهای، تغییراتی میکرد و کم و زیاد میشد[۲۰][۲۱].
نجران
از چند موضع به عنوان نجران نام برده شده است. یکی از این مواضع نجرانی است که بین کوفه و واسط و بر طریق این دو شهر، به فاصله دو روز راه از کوفه واقع بوده است. گفته شده که نصارای نجران پس از اخراجشان از شبه جزیره عربستان در زمان خلافت عمر، در این موضع ساکن شدند و به یاد شهر سابق شان، این مکان را نجران نامیدند.[۲۲] موضعی در بحرین و نیز مکانی در حوران دمشق هم، از دیگر اماکنی است که به نام نجران نامیده شدهاند.[۲۳] اما معروفترین موضعی که به نام نجران شناخته شده است، نجران یمن است. این شهر باستانی از مجموعهای از شهرهای کوچک در درهای واحد تشکیل شده که با نابود شدن هر یک از این شهرها، شهری دیگر با همان نام - نجران - به جای آن قد علم میکرد. این شهر را برخی، از مخالیف یمن و در اطراف مکه گفته[۲۴] نام آن را برگرفته از اسم نجران بن زید بن یشجب بن عرب بن قحطان - نخستین ساکن و آباد کننده آن - دانستهاند.[۲۵] مردم این شهر، سالها پیش از ظهور اسلام، در پی تبلیغات مردی مسیحی به نام «فیمیون» به آیین نصرانیت در آمدند.[۲۶] فمیون راهب، توانست تعداد زیادی از ساکنان آن سرزمین را به دین مسیح در آورد و کلیسایی را در نجران بنا نهد.[۲۷] سالها بعد «ذونواس» - آخرین شاه حمیری - که در منابع اسلامی از او با نام «یوسف اسار» نام برده میشود، بر نجرانیان سخت گرفت و آنان را به تغییر آیین و پذیرش دین یهود، خواند.[۲۸] با رد این خواسته، بسیاری از نجرانیان در آتشی که ذونواس برپا نموده بود، سوختند.[۲۹] واقعهای که در آیات ۴ تا ۸ سوره شریفه بروج نیز بدان اشاره شده است. با ظهور اسلام و در پی واقعه انصراف بزرگان ایشان از مباهله با اهل بیت(ع)، این شهر در سال دهم هجری به ازای پرداخت جزیه به صلح فتح شد.[۳۰] نجران در حال حاضر، وادی بزرگی است با آب و زراعت فراوان که در کنار جاده بین صعده و ابها، در حدود ۹۱۰ مایلی جنوب شرقی مکه در سمت شرقی سراة واقع است. این شهر، دارای آثاری است که از مهمترین آنها میتوان به شهر اخدود و مکانی که به نام کعبه نجران شناخته میشود، اشاره کرد. ساکنان اصلی این منطقه در دوران جاهلیت و صدر اسلام بنی الحارث بن کعب از مذحج بودند اما امروز قبیلهای موسوم به «یام» از تیرههای قبیله همدان عمده ساکنان این شهر را تشکیل میدهند. امروزه این مکان دارای امارتی است که نواحی بسیاری را که شروری، حبونَن از جمله آن است، در بر میگیرد[۳۱]
منابع
پانویس
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۸.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۸-۲۶۹.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، نجران، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۵۵.
- ↑ جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب، ج۲، ص۵۹۰.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۸.
- ↑ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۱۱۹-۱۲۱؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱-۳۴؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۲۶-۴۲۷.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۸۵؛ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ شیخ طبرسی، إعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۴؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه فی معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۵، ص۳۸۳.
- ↑ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱، ص۲۳۱.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، نجران، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۵۵-۳۵۶.
- ↑ عبدالرحمن بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۴۷۳-۴۷۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۳، ص۱۲۶-۱۲۷.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۹؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۲۵۶-۲۵۷.
- ↑ اسقف یک منصب روحانی مافوق کشیش در آیین مسیحیت میباشد.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۰-۸۱.
- ↑ «...آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.
- ↑ ابنکثیر، البدایه والنهایه، ج۵، ص۵۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۷۲.
- ↑ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۸۳۸۲؛ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۷۲-۷۳.
- ↑ احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص۷۳.
- ↑ عزالدین ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۲۹۴-۲۹۵.
- ↑ ده پهلوانی، طلعت، نجران، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۲، ص:۳۵۷-۳۵۸.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۹.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۷۰.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۶. «بکری»، نجران را با تأکید، شهری در حجاز و از نواحی یمن عنوان کرده است. (بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۹۸.)
- ↑ بکری، معجم ما استعجم، ج۴، ص۱۲۹۸؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۶.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۶.
- ↑ فؤاد حسنین، استکمال لکتاب التاریخ العربی القدیم، ص۳۰۲.
- ↑ برخی نیز بر این اعتقادند که برخلاف پندار ناقلان اخبار، ذی نواس یهودی نبود بلکه بت پرست بود و اگر تنها بر مسیحیان سخت میگرفت، و نه بر یهودیان، از این رو بود که او میان انتشار مسیحیت در یمن و افزایش نفوذ بیزانس و حبشه در آن سرزمین، رابطه ای مییافت. تعداد زیادی از حمیریان بت پرست بودند، آنان در برابر تئوفیلوس راهب، که از جانب امپراتور کنستانتین جهت تبلیغ مسیحیت به یمن اعزام شده بود، به مخالفت برخاستند. اما حمیریان مسیحی، مطابق روایات حبشی، هدایای خود را برای نجاشی میفرستادند و بدو مالیات میپرداختند، از این رو طبیعی بود که پادشاه حمیر در مقابل چنین دخالتهایی ساکت ننشیند.(جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۳،ص ۱۷۹.) از آنچه در قرآن کریم درباره ی «اصحاب اخدود» آمده است، چنین استنباط میکنیم که ذی نواس مسیحیان نجران را نه به پذیرش دین یهود بلکه به بازگشت به آیین بت پرستی فرا خواند. برای اینکه مسیحیت و یهودیت در عصر نزول قرآن دو آیین آسمانی بودند و دلیلی برای ترجیح یکی بر دیگری وجود نداشت. (عمر فروخ، تاریخ الجاهلیة، ص۷۴.) بیتردید «اصحاب اخدود» بت پرست بودند و کینه ورزی آنان نسبت به اهل نجران تنها به این علت بود که آنها به خدای یگانه ایمان داشتند. واین نکته در کلام خداوند تعالی بوضوح بیان شده است: ﴿وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلَّا أَنْ يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ * الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ «و با آنان کینهتوزی نکردند مگر از آن رو که آنان به خداوند پیروزمند ستوده، ایمان داشتند * همان که فرمانفرمایی آسمانها و زمین، از آن اوست و خداوند بر همه چیز گواه است» سوره بروج، آیه ۸-۹.
- ↑ رجوع کنید به ابنکلبی، نسب مَعَدّ والیمنالکبیر، ج۲، ص۵۴۷؛ ابنهشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۳۲ و ۳۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۱۹، ۱۲۳.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۶۸.
- ↑ بلادی، عاتق بن غیث، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة ص۳۱۴.