بحث:عصمت وحی: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(خنثی‌سازی نسخهٔ 1205736 از فرقانی (بحث))
برچسب‌ها: خنثی‌سازی پیوندهای ابهام‌زدایی
 
(یک نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
'''[[عصمت وحی]]''' به معنای مصونیت، [[سلامت]] و [[خطاناپذیری وحی]] است. مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] و لازمۀ [[هدایت]] [[انسان‌ها]] آن است که [[وحی الهی]] بدون هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی به دست [[مردم]] برسد. با توجه به آنکه [[وحی]] دارای چهار رکن اصلی وحی کننده، دریافت کننده، محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم [[اثبات عصمت]] تمامی ارکان آن خواهد بود که هر یک در جای خود با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] به [[اثبات]] رسیده است. سه دلیل بر [[ضرورت عصمت]] وحی بیان شده که عبارتند از: عدم تطابق با حکمت الهی و [[نقض غرض]]، عدم سازگاری با علم نامحدود [[الهی]] و عدم سازگاری با قدرت بی‌انتهای الهی.
'''عصمت وحی''' به معنای مصونیت، [[سلامت]] و [[خطاناپذیری وحی]] است. مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] و لازمۀ [[هدایت]] [[انسان‌ها]] آن است که [[وحی الهی]] بدون هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی به دست [[مردم]] برسد<ref>ر. ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۳۵۹ - ۳۶۲</ref>.
 
== معناشناسی ==
=== [[عصمت]] ===
==== معنای لغوی ====
عصمت، واژه‌ای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>
 
==== در اصطلاح [[متکلمان]] ====
در [[علم کلام]] دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
 
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': مرحوم [[شیخ مفید]] نخستین [[متکلم]] [[امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] خداوند از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. [[متکلمان امامیه]] به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون [[سیدمرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، [[نباطی]]<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
#'''[[عصمت]] به معنای ملکه''': پس از آنکه [[شیخ مفید]] عصمت را به [[لطف]] تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش [[گناهان]] صادر نمی‌شود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref>
=== [[وحی]] ===
==== معنای لغوی ====
لغت شناسان واژه «[[وحی]]» را به اشاره سریع <ref> راغب اصفهانی می‌نویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند».، راغب اصفهانی، مفردات، 1412ق، ص858.</ref>، سرعت <ref>فراهیدی، العین، 1409ق، ج3، ص321.</ref> و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران <ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، 2000م، ج3، ص379. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج6، ص93.</ref> معنا کرده‌اند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را رسالت، الهام، کلام مخفیانه، و چیزى که به دیگرى القاء شود، دانسته‌اند<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، 2000م، ج3، ص379.</ref> که البته برخی از این معانی همچون، الهام و کلام مخفیانه، معنای جدیدی نبوده و به همان القای مخفیانه چیزی به دیگری، باز می‌گردند. از این رو می‌توان به این نتیجه دست یافت که [[اهل]] لغت دو نکته را در تعریف این واژه مورد اهتمام و ملاحظه قرار داده‌اند که عبارت است از: خفاء و پنهانی و سرعت و [[تندی]]. بر این اساس واژه وحی در لغت عبارت است از نوعی [[آموزش]] و القای معنا به دیگری، به صورت سریع و مخفیانه.
 
با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت: وحی در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد که [[الهام]] نیز یکی از مصادیق بارز آن است. <ref>شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص26.</ref>.
 
==== معنای اصطلاحی ====
 
===== در اصطلاح [[ادیان]] =====
[[وحی در ادیان]] [[الهی]] از [[جایگاه]] اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحث‌های دین‌پژوهی و قرآن‌پژوهی است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>. وحی به معنای مصطلح در [[فرهنگ]] [[ادیان]]، ارتباط [[کلامی]] بین [[خدا]] و برگزیدگانش است که حاصل آن [[نبوت]] است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>. فرق اساسی وحی به معنای مصطلح [[دینی]] با دیگر راه‌های القای معنا آن است که راه‌های دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش می‌آید که القائات رحمانی با القائات نفسانی و [[شیطانی]] خلط می‌شود<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>.
 
===== در اصطلاح [[مفسران]] =====
[[مفسران]] بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای وحی در لغت، [[قرآن]] و [[حدیث]] پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای وحی و کاربردهای آن را در [[قرآن]] روشن سازند. حاصل نظر [[مفسران]] در این باب آن است که [[وحی در قرآن]] در یک معنا به کار نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به کار رفته است. همچنین آنها به توضیح [[آیات]] و [[روایات]] مربوط به انواع وحی، درجات وحی و حالات [[پیامبر]] در هنگام وحی نیز پرداخته‌اند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص ۳۸۹.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>


===== در اصطلاح [[فیلسوفان]] =====
== معناشناسی عصمت وحی ==
[[فیلسوفان]] [[مسلمان]] در تلاش بوده‌اند تا توجیهی [[فلسفی]] و هستی‌شناختی از وحی عرضه کنند. در میان [[فیلسوفان]] همیشه این پرسش مطرح بوده است که چگونه [[خداوند]]، که وجودی کاملاً مجرد است، با [[انسان]]، که وجودی مادی است، ارتباط برقرار می‌کند و با او سخن می‌گوید. [[فلاسفه]] خواسته‌اند با تحلیل مراتب وجودی [[جهان]]، پیوندی وجودی بین [[روح]] [[انسان]] و [[روح القدس]] برقرار کنند و فرایند وحی را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان [[فیلسوفان]] [[مسلمان]] نظریات [[فارابی]]، [[ابن سینا]]، [[ابن رشد]]، [[سهروردی]] و [[ملاصدرا]] در باب وحی قابل توجه است. نظریات این [[فیلسوفان]] در مجموع دارای [[انسجام]] لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل می‌کند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا، ۱۳۷۴ ش، ج ۴، ص ۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، قم، زلال کوثر، ۱۳۸۱ ش, ص ۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، قم، مؤسسه فرهنگی اندیشه، ۱۳۷۵ ش، ص ۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه، ۱۳۷۷ ش، ص ۹۱ ـ ۸۱.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>.
[[عصمت]] در لغت به معنای منع و جلوگیری است<ref>لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴؛ مفردات، ص۵۶۹ و ... .</ref> و در اصطلاح به کسی که از [[خطا]] و [[اشتباه]] مصون باشد را [[معصوم]] می‌‌گویند<ref>ر. ک: [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۳۵۹ - ۳۶۲. </ref>. عصمت وحی به معنای [[مصونیت]]، [[سلامت]] و خطاناپذیری [[وحی]] است.


===== در اصطلاح [[متکلمان]] =====
مهمترین کسانی که باید صفت [[عصمت]] در آنها به طور ویژه وجود داشته باشد [[پیامبران الهی]] هستند، چراکه آنان [[مسئولیت]] [[ابلاغ وحی]] به [[مردم]] را بر عهده دارند. به عبارتی می‌‌توان گفت مهم‌ترین [[هدف پیامبران]] رساندن حقایق [[وحیانی]] برای [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] [[بشر]] است. لذا [[مسلمانان]] معتقدند [[خطاپذیری]] [[پیامبران]] در [[ابلاغ]] [[وحی الهی]] موجب [[نقض]] [[رسالت]] آنها می‌‌شود.
[[متکلمان اسلامی]] ‌از زاویه دیگری به وحی نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال اثبات [[ضرورت نبوت]] بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنند که [[انسان]] نمی‌تواند صرفاً با ادراکات حسی و [[عقلی]] خویش، همه مسیر [[زندگی]] را طی کند و [[سعادت]] دو [[جهان]] را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق [[هدایت‌های پیامبران]] [[الهی]]، که از [[طریق وحی]] با [[خداوند]] در ارتباط بودند، به حقایق [[برتر]] دست یافته و نقشه کامل [[زندگی]] را در [[اختیار]] بگیرد. به بیان دیگر، [[متکلمان]] به دنبال توجیه هستی‌شناختی و بیان [[نظام]] [[فلسفی]] وحی نبوده‌اند، بلکه با این پیش‌فرض که [[خداوند]] هر نوعی را به کمال خویش می‌رساند و [[انسان]] در رسیدن به کمال به نیرو و [[شعور]] مرموز دیگری [[نیاز]] دارد تا او را [[هدایت]] کند، به این نتیجه می‌رسیدند که وحی و [[نبوت]] [[ضرورت]] دارد<ref>علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر. ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، تهران، بنیاد علوم اسلامی، ۱۳۶۰ ش، ص ۶۵ ـ ۵۰.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>.


=== [[عصمت وحی]] ===
== [[چرایی عصمت وحی]] ==
'''عصمت وحی''' به معنای مصونیت، [[سلامت]] و [[خطاناپذیری وحی]] است. مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] و لازمۀ [[هدایت]] [[انسان‌ها]] آن است که [[وحی الهی]] بدون هیچگونه [[خطا]] و اشتباهی به دست [[مردم]] برسد<ref>ر. ک: [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۳۵۹ - ۳۶۲</ref>.


== [[ضرورت]] [[عصمت وحی]] ==
== ضرورت عصمت وحی ==
در زمنیۀ عصمت وحی باید توجه داشت، به [[دلیل]] آنکه [[خداوند]] درصدد [[هدایت]] [[انسان]] هاست و ارسال [[وحی]] باید از هرگونه خطایی مصون باشد علاوه بر [[عصمت پیامبران]] [[ملائکه]] ایی هم که [[وحی]] را از طرف [[خداوند]] برای [[پیامبران]] نازل می‌‌کنند نیز باید از [[عصمت]] برخوردار باشند تا [[وحی]] به [[سلامت]] به [[بندگان الهی]] برسد. علاوه بر اینکه، [[خداوند متعال]] برای [[حفظ وحی]] خویش عده‌ای از فرشتگانش را [[مأمور]] ساخته است. از [[ابن عبّاس]] [[نقل]] شده است: هیچ آیه‌ای بر [[پیامبر]] نازل نمی‌شد جز اینکه چهار [[فرشته]] نگهبان آن بودند تا به [[پیامبر]] برسانند<ref>{{عربی|مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی}}؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۰۱. </ref>.
در زمنیۀ عصمت وحی باید توجه داشت، به [[دلیل]] آنکه [[خداوند]] درصدد [[هدایت]] [[انسان]] هاست و ارسال [[وحی]] باید از هرگونه خطایی مصون باشد علاوه بر [[عصمت پیامبران]] [[ملائکه]] ایی هم که [[وحی]] را از طرف [[خداوند]] برای [[پیامبران]] نازل می‌‌کنند نیز باید از [[عصمت]] برخوردار باشند تا [[وحی]] به [[سلامت]] به [[بندگان الهی]] برسد. علاوه بر اینکه، [[خداوند متعال]] برای [[حفظ وحی]] خویش عده‌ای از فرشتگانش را [[مأمور]] ساخته است. از [[ابن عبّاس]] [[نقل]] شده است: هیچ آیه‌ای بر [[پیامبر]] نازل نمی‌شد جز اینکه چهار [[فرشته]] نگهبان آن بودند تا به [[پیامبر]] برسانند<ref>{{عربی|مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی}}؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۰۱. </ref>.


== ملزومات عصمت وحی ==
== مصادیق [[عصمت]] وحی ==
=== عصمت ارکان وحی ===
{{اصلی|عصمت قرآن}}
 
{{اصلی|عصمت پیامبر}}
با توجه به آنکه وحی دارای چهار رکن اصلی وحی کننده دریافت کننده محتوای وحی و پیک وحی است ادعای عصمت وحی نیز مستلزم اثبات عصمت تمامی ارکان آن خواهد بود که در ادامه به این امر مهم پرداخته شده است
{{اصلی|عصمت امام}}
 
==== عصمت ارسال کننده وحی ====
[[وحی]] کننده نخستین و اصلی‌ترین رکن از ارکان وحی است که مصداق آن نیز تنها [[خدای متعال]] است [[عصمت وحی]] کننده از [[کذب]] [[خطا]] و [[نسیان]] نه تنها [[مورد اتفاق]] [[متکلمان اسلامی]] است بلکه از جمله باورهای [[پیروان]] همه [[ادیان]] و [[مذاهب]] بوده و کسی در این خصوص خدشه یا تردید ننموده است
 
متکلمان اسلامی در ضمن شرح و توضیح برخی اوصاف و [[اسماء]] خدای متعال که مرتبط با [[عصمت]] اوست این مسأله را ثابت نموده‌اند به عنوان نمونه در شرح صفت [[صدق]] و نیز اسماء صادق و [[صدیق]] که از اسامی خدای متعال است گفته‌اند صدق در لغت به معنای [[راست‌گویی]] و در مقابل کذب و [[دروغ‌گویی]] است و در اصطلاح به معنای مطابق بودن خبر با واقع است و مقصود از صدق [[الهی]] این است که اخباری را که [[خداوند]] درباره [[مبدأ و معاد]] و [[آفرینش]] عالم و همه حوادث گذشته و [[آینده]] توسط [[پیامبران]] خود بیان فرموده [[مطابق با واقع]] و راست بوده<ref>طیّب عبدالحسین کلم طیّب ص۶۵</ref> و [[ذات مقدس]] [[پروردگار]] از [[دروغ]] و غیرواقع‌گویی [[منزه]] و [[پاک]] است<ref> سبحانی جعفر الهیات و معارف اسلامی ص۱۷۰</ref>.
 
در اینکه صفت صدق، صفت از [[صفات فعل]] خدا است یا ذات، بستگی به این دارد که [[کلام]] را جزء چه صفتی بدانیم. اگر کلام را از صفات فعلی بدانیم پیرو آن صدق نیز در زمره اوصاف فعلی جای خواهد گرفت و چنانچه کلام را [[صفت ذات]] بدانیم، صدق نیز صفت ذاتی خداوند است. لکن با توجه به اینکه کلام، جزء صفات فعلی خداوند است؛ پس صدق نیز در شمار [[صفات فعل]] خواهد بود. <ref>سعیدی‌ مهر محمد کلام اسلامی ج۱ ص۲۷۹</ref>.
 
===== [[ادله]] [[صادق بودن]] وحی کننده =====
جهت اثبات صادق بودن ارسال کننده وحی به برخی ادله عقلی استناد شده که اهم آنها به شرح ذیل است:
 
#دروغ و کذب که [[ضد]] صدق است از نظر هر [[عقل]] سلیمی [[زشت]] و [[قبیح]] است [[خداوند]] چون [[حکیم]] است هیچ کار زشت و قبیحی انجام نمی‌دهد بنابراین از هر گونه [[کذب]] و [[دروغ‌گویی]] [[پاک]] و [[منزه]] بوده <ref>حلی حسن بن یوسف مطهر کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد ص۲۹۰</ref> و محال است که [[دروغ]] بگوید هرگاه دروغ گفتن خداوند محال باشد [[صدق]] و راست گویی او ضروری می‌گردد بنابراین همه [[اخبار]] [[الهی]] راست و [[مطابق واقع]] است
#اگر کذب و دروغ بر خداوند روا باشد [[اعتماد]] و [[اطمینان]] نسبت به وعده‌ها و آنچه‌ گفته حاصل نمی‌شود در نتیجه [[اساس دین]] و [[دین‌داری]] [[متزلزل]] می‌شود پس صدق برای خداوند ضروری است چه اینکه این صفت در واقع مبنای اصلی اعتماد [[انسان‌ها]] بر [[دعوت]] [[پیامبران]] است از این رو اهمیت فوق‌ العاده‌ای در [[زندگی]][[ بشر]] دارد <ref>طیّب عبدالحسین کلم طیب ص۶۵</ref>؛ زیرا اگر احتمال کذب و دروغ در [[کلام الهی]] داده شود دیگر به هیچ وجه نمی‌توان اعتبار و [[حقانیت]] [[وحی]] را ثابت کرد و در نتیجه اعتبار تمام [[معارف]] و حقایقی که از [[وحی الهی]] و [[کتاب‌های آسمانی]] به‌دست می‌آید مخدوش می‌گردد <ref>طیّب عبدالحسین کلم طیب ص۲۷۰</ref> از همین رو است که [[متکلمان]] [[ضرورت]] صدق الهی را به گونه‌ای که شبهه‌ای باقی نماند به [[اثبات]] رسانده‌اند
#صدق کمال است و ضدّ آن یعنی کذب [[نقص]] است و [[پروردگار]] عالم به [[حکم]] این که جامع همه [[صفات کمال]] است واجد صفت صدق و [[راست‌گویی]] نیز هست و از کذب و دروغ‌گویی مبرّاست<ref>شبّر سید عبدالله حق الیقین ج۱ ص۳۴</ref>.
#با توجه به آنکه غرض الهی از [[خلقت]] [[بشر]] رساندن او به کمال و [[سعادت ابدی]] است چنانچه کذب و دروغ بر خداوند روا بوده و او در رساندن پیامش به [[بندگان]] صادق نباشد [[نقض غرض]] خواهد شد
 
==== عصمت دریافت کننده وحی ====
 
منظور از دریافت کننده وحی فرستادگان الهی یا همان انبیا{{ع}} هستند که دومین رکن از ارکان وحی به شمار آمده و عصمت آنان نیز از اموری همچون کذب، گناه، خطا و نسیان ضروری است و الا در غیر این صورت نمی‌توان از ادعای عصمت وحی دفاع کرده و به آن اطمینان نمود هر چند به عصمت وحی کننده یقین داشته باشیم. از این رو یکی از مسائل [[مورد اتفاق]] [[اندیشمندان امامیه]] در این قرون و حتی امروز، ضرورت عصمت پیامبران است. تصریح به این مسأله دست کم از دوران امامان معصوم{{ع}} مطرح شده و تا به امروز نیز ادامه داشته است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۲.</ref>. در ادامه لازم است به بررسی گستره عصمت انبیا{{ع}} در دو بخش عمده:
 
# عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]
# و [[عصمت در تفسیر]] و [[تبیین وحی]]
 
بپردازیم. توضیح اینکه: یکی از [[وظایف انبیا]]، [[دریافت وحی]] از [[خداوند متعال]] و رساندن آن به [[مردم]] است که بالاترین مرتبه [[عصمت]] و قوام [[نبوت]] به شمار می‌رود. بیشتر [[متکلمان شیعه]] و [[سنی]]، [[عصمت انبیا]] در این مراحل ـ دست کم در [[دروغگو]] نبودن در [[مقام تبلیغ]] ـ را قبول دارند<ref>شرح الأسماء الحسنى، ج۲، ص۳۶؛ ر.ک: أبو عبدالله محمد بن عبدالباقی الزرقانی المصری المالکی، شرح المواهب اللدنیه بالمنح المحمدیه، ج۵، ص۳۱۴؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ ایجی، المواقف، ص۳۵۸.</ref>. به غیر از [[قاضی عبدالجبار]] که [[کذب]] [[سهوی]] را در [[تبلیغ رسالت]] تجویز کرده است<ref>{{عربی|«وایضا لا خلاف بین الامه فی وجوب عصمتهم فیما یتعلق بالتبلیغ و عدم جواز الخطاء فیه لا عمدا ولا سهوا والا لم یبق الاعتماد علی شئ من الشرایع»}}، ر.ک: شرح قوشچی، ص۴۶۴. تجویز خطا در ابلاغ رسالت به صورت سهو و نسیان به ابوبکر باقلانی نیز نسبت داده شده است. ر.ک: ایجی، المواقف، ص۳۵۸؛ گوهر مراد، ص۴۲۱؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج۱۱، ص۸۹.</ref>.
 
عصمت در این مرحله دو بخش دارد:
# عصمت از [[دروغ]]؛
# [[عصمت از خطا]] در تلقّی و دریافت و [[فهم]] [[وحی]] و رساندن آن به مردم.
 
دلایل عقلی و [[قرآنی]] و [[روایی]] بسیاری برای عصمت در این دو بخش بیان شده است که به چند مورد اشاره می‌کنیم.
 
===== ادله عقلی عصمت پیامبران =====
 
'''دلیل اول:'''
 
الف) نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]] مبتنی بر هدف از [[بعثت]] است. هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛ [[انسان‌ها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و رسیدن به کمال هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راه‌های منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]] [[انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمی‌توانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت خدا]] درمی‌یابد که راه دیگری برای [[شناخت سعادت]] [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند [[انسان]] را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه [[نقض غرض]] خواهد بود و نقص غرض از [[خدای حکیم]] محال است. راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نمی‌شود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه [[شناخت]]، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مى‌نویسد: {{عربی|و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض}}، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.</ref>؛ بنابراین پیامبران در تلقی و [[ابلاغ وحی]] [[معصوم]] هستند. این دلیل علاوه بر اینکه [[پیامبر]] را از [[گناه]] معصوم می‌داند، او را از [[سهو]] و [[نسیان]] نیز معصوم می‌داند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث [[بی‌اعتمادی]] و نقض غرض است<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما‌شناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫.</ref>.
 
'''دلیل دوم:'''
 
ب) دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر [[معجزه پیامبران]] است. [[فلسفه]] [[معجزه]]، [[تأیید]] پیامبران است و از نظر [[عقل]] دلالت بر این دارد که در آنچه [[انبیاء]] به [[خدا]] نسبت می‌دهند، [[دروغ]] راه ندارد<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.</ref>. جالب اینجاست که حتی [[اشاعره]] ـ که منکر [[حُسن]] و قُبح [[عقلی]] هستند ـ به این دلیل استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>. پیامبران مدعی هستند که با [[غیب]] و [[خالق]] عالم در [[ارتباط]] هستند. [[فهم]] وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل [[درک]] برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونه‌ای غیر عادی و خارق‌ العاده باشد تا مؤید این [[ارتباط]] باشد. [[معجزه]] که [[نشانه]] [[پیامبری]] است، از سوی [[خدا]] به [[پیامبر]]{{صل}} اعطا می‌شود. اگر پیامبر [[دروغگو]] باشد یا [[خطا]] کند، اعطای معجزه به معنای [[تأیید]] دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از [[خدای حکیم]] محال خواهد بود<ref>ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.</ref>. این دلیل، [[عصمت]] از [[دروغ]] در [[مقام ابلاغ وحی]] را تأیید می‌کند؛ اما به نظر مرحوم [[علامه طباطبایی]] این دلیل، [[عصمت از خطا]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا [[تصدیق]] [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز [[قبیح]] است<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.
 
===== [[ادله نقلی]] عصمت پیامبران =====
 
[[آیات]] متعددی برای [[عصمت در مقام تلقی و ابلاغ]] [[وحی]] ارائه شده است که به ذکر سه نمونه بسنده می‌کنیم<ref>ممکن است گفته شود استدلال به [[آیات قرآن]] برای عصمت در تلقی و [[ابلاغ وحی]]، دور [[باطل]] است؛ زیرا صحیح بودن آیات قرآن متوقف بر [[معصوم]] بودن پیامبر است و معصوم بودن پیامبر متوقف بر صحیح بودن [[آیات قرآنی]] است. در پاسخ به این سخن باید گفت این [[شبهه]] در مورد آیات قرآن وارد نیست؛ زیرا می‌توان [[صحت]] آیات قرآن را از طریق [[تحدی]] [[اثبات]] کرد؛ [[تحدی]] آیات قرآن، نشانه از سوی خدا بودن آن خواهد بود و نیازی به اثبات معصوم بودن پیامبر ندارد. بنابراین صحت آیات قرآنی متوقف بر تحدی خواهد بود نه [[عصمت پیامبر]] و دور مذکور باطل می‌شود اما این مشکل در مورد [[ادله روایی]] وارد است و با آنها نمی‌توان عصمت را ثابت کرد؛ زیرا تحدی به ادله روایی صورت نگرفته است.</ref>:
# '''آیات ۲ ـ ۴ [[سوره نجم]]:''' {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«هرگز دوست شما حضرت محمّد{{صل}} منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. [[آیات]] به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان [[نماینده]] [[خدا]] سخن می‌گوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، [[وحی الهی]] است.
# ''' [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:''' {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بی‌ایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. از این آیه استفاده می‌شود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] را دنبال می‌کند؛ نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]] [[حق]] و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و [[تبلیغ وحی]] امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها [[رهبری]] به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] می‌شود.
# ''' [[آیات]] ۲۸ - ۲۶ [[سوره جن]]:''' {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.</ref>. در آیات یاد شده، دو نوع [[نگهبان]] برای صیانت از [[وحی]] وارد شده است: نخست فرشتگانی که [[پیامبر]] را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم [[خداوند بزرگ]] که بر پیامبر و [[فرشتگان]] احاطه دارد. علت این [[مراقبت]] کامل نیز تحقق یافتن [[هدف]] [[نبوت]] ـ رسیدن وحی ـ به [[بشر]] است<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ۱۱۲ـ۱۱۰.</ref>.


==== عصمت پیک وحی (فرشتگان) ====
== [[دلایل]] [[عصمت]] [[وحی]] ==
سومین رکن از ارکان عصمت وحی، عصمت آورنده یا پیک وحی است که در لسان روایات از آن با عنوان فرشته وحی یا امین وحی نیز نام برده شده است. در این زمینه اقوال و آرای متعددی از سوی [[علمای اسلامی]] مطرح شده است و با قطع نظر از دیدگاه اشاعره که در خصوص عصمت جمیع فرشتگان توقف کرده و نظری نداده‌اند،<ref>المواقف، ص۳۶۷؛ شرح المواقف، ج۸ ص۲۸۳.</ref> سایر علمای اسلامی، معتقد به عصمت فرشته وحی هستند چه به نحو انحصار عصمت در فرشتگان وحی <ref>عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱. این نظریه را از برخی علمای اسلامی نقل می‌کند.</ref> و چه به نحو قول به عصمت جمیع فرشتگان الهی.<ref>این نظریه[[رأی]] [[اکثریت]] علمای اسلامی است و [[اجماع]] [[علمای شیعه]] نیز بر آناست. تفسیر فخر رازی، ج۱، ص۳۸۲؛ گوهر مراد، ص۴۲۵ و ص۴۲۷؛ المیزان، ج۱۴، ص۸۳؛ نورالافهام (شرح الأرجوزة فی علم الکلام)، ج۱، ص۲۴۱-۲۴۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۱، ص۹۱-۹۲ و ج۶، ص۴۳۳- ۴۳۴؛ عالم الملائکة الأبرار، ص۳۱؛ من العقیدة الی الثورة، ج۴، ص۱۹۴-۱۹۵؛ معالم اصول الدین، ص۷۷-۷۸؛ تبسیط العقائد الاسلامیه، ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان ص ۳۳۴.</ref>
{{اصلی|اثبات عصمت وحی}}


===== ادله اثبات عصمت پیک وحی =====
== معنای وحی ==
جهت [[اثبات عصمت فرشتگان]] در [[مقام]] [[دریافت پیام الهی]] و [[ابلاغ]] آن به [[انبیا]] {{عم}} می‌توان به [[براهین عقلی]] [[استدلال]] کرد. ... هر گونه [[دلیل عقلی]] که برای [[اثبات عصمت انبیا]] در مقام تلقی و [[ابلاغ وحی]]، ذکر گردید، [[لزوم]] [[عصمت ملائکه]] [[وحی]] را نیز به [[اثبات]] می‌رساند...<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ص ۳۳۵.</ref>.
واژه [[وحی]] در [[زبان عربی]] و همچنین در [[قرآن کریم]]، در معانی گوناگونی به کار رفته است، که ذکر و بررسی آنها خارج از بحث کنونی ماست. ما در اینجا فقط به ذکر معنای اصطلاحی آن پرداخته و ویژگی‌های آن را توضیح می‌دهیم. دریافت و [[تلقی وحی]] در اصطلاح [[علم کلام]]، عبارت است از: تفهیم اختصاصی مطالبی، به طریق غیر عادی. از طرف [[خداوند]] به [[بنده]] برگزیده‌ای که [[مأمور]] [[هدایت مردم]] شده است<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۱؛ همچنین ر. ک: قرآن‌شناسی، ج۱، ص۵۲-۵۳.</ref>. امّا اینکه [[حقیقت]] و [[ماهیت وحی]] چیست، و به چه صورتی دریافت می‌شده است. از امور غیر قابل توصیف است. فقط باید آن را [[درک]] کرد تا [[حقیقت]] آن را دانست؛ هنگامی می‌توانیم [[حقیقت]] و کیفیت [[وحی]] را دریابیم که به خود ما هم [[وحی]] بشود. مثلاً اگر برای کسی که [[کور]] مادرزاد است، گل‌ها و رنگ آنها و لذتی را که از دیدن آنها به [[انسان]] [[دست]] می‌دهد، توصیف کنند، آن شخص، تنها چیزی که می‌تواند [[درک]] کند این است که در عالم خارج چیزی به نام گل وجود دارد. و دارای انواع و اقسام گوناگون و رنگ‌های متفاوتی هم می‌باشد، و [[آدمی]] از دیدن آنها [[لذت]] می‌برد؛ امّا این [[فهم]] ناقص و [[درک]] اندک از واقعیت گل بسیار دور است.


علاوه بر این از نظر [[قرآن کریم]]، [[ایمان به ملائکه]] [[الهی]] از ارکان [[ایمان]] به غیب بوده و از شرایط ایمان [[مؤمن]] محسوب می‌شود. حدود ۲۰۰ [[آیه]] در [[قرآن]] در مورد [[ملائکه]]، ایمان به آنها، صفات، [[وظایف]] و تکالیفشان آمده است. یکی از صفاتی که قرآن برای [[فرشتگان]] معرّفی می‌نماید، [[عصمت]] است، می‌فرماید: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قُوا أَنْفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَارًا وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ عَلَيْهَا مَلَائِكَةٌ غِلَاظٌ شِدَادٌ لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ}}<ref>«ای مؤمنان! خود و خانواده خویش را از آتشی بازدارید که هیزم آن آدمیان و سنگ‌هاست؛ فرشتگان درشتخوی سختگیری بر آن نگاهبانند که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.</ref>
آنچه مسلم است و از [[قرآن کریم]] فهمیده می‌شود، این است که [[وحی]] به سه صورت انجام می‌گرفته است:
# به وسیله القای مستقیم در [[قلب]] [[پیامبر]]؛
# با [[القا]] از پشت پرده و [[حجاب]]، به طوری که [[پیامبر]]، شخص [[متکلم]] را نمی‌دیده است؛
# از طریق [[فرشتگان]]، که به نظر و نگاه [[پیامبر]] می‌آمدند، و گاه نامرئی بودند. [[قرآن کریم]] در این مورد می‌فرماید: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}<ref>«و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.</ref>.


در مورد این آیه به دو نکته باید توجه کرد: اولاً آیه بر [[اطاعت محض]] و عدم [[عصیان]] ملائکه صراحت دارد. ثانیاً فرشتگان [[عذاب]] خصوصیّتی ندارند؛ بلکه نفس [[فرشته]] بودن چنین خصوصیتی را لازم می‌آورد و به اصطلاح باید از ملائکه عذاب بودن، الغاء خصوصیت کرد.
[[دانش]] و [[آگاهی]] [[بشر]]، [[قادر]] به [[درک]] واقعیت [[وحی]] نیست؛ تنها چیزی که ما می‌دانیم این است که می‌توان به کمک [[دلایل عقلی]] و شواهد [[قرآنی]] و [[روایی]] ویژگی‌ها و خصوصیاتی را برای [[وحی]] ذکر کرد که تا اندازه‌ای پرده از چهره [[غیبی]] این پدیده ماورایی کنار رود و اذهان غبارآلود ما [[آدمیان]] خاکی با این هدیّت آسمانی آشنا شود. از این رو برای آشنایی – ولو بسیار سطحی و زمینی – با این [[نعمت]] بزرگ [[الهی]]، به دو ویژگی عمده که از مقوّمات آن به شمار می‌روند، اشاره می‌کنیم:
# [[دریافت وحی]] از سوی [[پیامبران]]، از نوع دریافت‌های حضوری بوده است. می‌دانیم که [[علوم]] و [[ادراکات]] [[آدمی]] به دو دسته کلّی قابل تقسیم هستند: حصولی و حضوری. در [[علوم حصولی]] همیشه صورت ادراکی، بین عالم و معلوم، واسطه و فاصله می‌شود؛ یعنی، قوّه درّاکه [[آدمی]] مستقیماً با خود واقع سر و کار ندارد، بلکه صورتی از آن را می‌یابد. امّا در [[علم حضوری]]، شخص عالم، عین معلوم را می‌یابد؛ یعنی، خود واقعیت را دریافت می‌کند و نه صورت [[ذهنی]] آن را. [[احساس]] درد یا [[گرسنگی]] و به طور کلی، حالات [[روانی]] و [[روحی]]، از این نوعند<ref>برای توضیح بیشتر، ر. ک: آموزش فلسفه، ج۱، ص۱۵۲-۱۷۱.</ref>. با توجه به این توضیح، باید گفت که [[ادراک]] [[وحی]] و دریافت و تلقی آن هم از قبیل [[علم حضوری]] است؛ زیرا که "[[پیغمبر]] [[وحی]] را از [[راه]] [[فکر]] – که اکتسابی است- دریافت نمی‌کند"<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۴.</ref>. بلکه "کسی که استعداد دریافت آن را داشته باشد واجد یک [[حقیقت]] [[علمی]] می‌شود که حضوراً آن را می‌یابد و [[ارتباط]] آن را با وحی‌کننده - خواه فرشته‌ای واسطه باشد یا نباشد - [[مشاهده]] می‌کند"<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۲۶۴.</ref>.
# ویژگی دوم پدیده [[وحی]] که در واقع، نتیجه ویژگی اول می‌باشد - خطاناپذیری آن است؛ یعنی مانند [[ادراکات]] [[حسی]] و [[عقلی]] نیست که در معرض [[خطا]] و [[اشتباه]] باشد. چرا که [[تلقی وحی]] یعنی یک دریافت [[غیبی]] و [[باطنی]] که از قبیل [[علم حضوری]] است و در [[علم حضوری]]، هیچ گونه [[خطا]] و اشتباهی [[راه]] ندارد؛ زیرا که [[خطا]] و [[اشتباه]] تنها در واسطه بین عالم و معلوم امکان تحقق دارد؛ در حالی که در [[علم حضوری]]، بین عالم و معلوم چیزی واسطه نمی‌شود. اصلاً مقسم صحیح و [[خطا]] [[ادراک]] حصولی است<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۷.</ref> [نه حضوری. بنابراین، امکان [[خطا]] و [[اشتباه]] در خود [[وحی]] نمی‌رود و همچنین] کسی که به او [[وحی]] می‌شود، هیچ‌گاه [[شک]] نمی‌کند که آیا به من [[وحی]] شده یا [[خطا]] می‌کنم<ref>راهنما‌شناسی، ص۱۵-۱۶؛ و همچنین ر. ک: التمهید، ج۱، ص۸۲.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۹۳-۹۵.</ref>


==== [[عصمت]] محتوای [[وحی]] ====
[[اهل]] لغت، [[وحی]] را در این چند معنا استعمال کرده‌اند: اشاره<ref>محمد بن عبدالقادر، مختار الصحاح، ص۳۶۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱؛ العین، ج۳، ص۳۲۰ (الوحی: الاشاره).</ref>، [[الهام]]<ref>مختار الصحاح، ص۳۶۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱؛ العین، ج۳، ص۳۲۰؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۴۷۸ (الوحی: الالهام).</ref>، [[کلام]] خفی<ref>مختار الصحاح، ص۳۶۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱ (الوحی: الکلام الخفی).</ref>، [[وسوسه]]<ref>مجمع البحرین، ج۴، ص۴۷۹ (الوحی: الوسوسه).</ref> و [[القا]] در [[قلب]]<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۴۷۸ (الوحی: القاء فی القلب).</ref>.


پس از [[اثبات عصمت]] سه رکن از ارکان وحی یعنی عصمت ارسال کننده وحی، عصمت گیرندگان وحی و عصمت [[حاملان وحی]] با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]]، اثبات عصمت محتوای وحی یعنی آنچه که از سوی [[خدای متعال]] فرستاده می‌شود نیز با استناد به همان [[ادله]]، از [[زمان]] ارسال توسط خدای متعال تا زمان [[دریافت وحی]] توسط [[فرشته وحی]] و تلقی آن توسط [[انبیای الهی]] و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] قابل [[اثبات]] است. تنها چیزی که باقی می‌ماند، عصمت آن بخش از محتوای وحی است که در قالب [[متون مقدس]] یا [[کتاب‌های آسمانی]] نازل شده‌اند. در این خصوص باید گفت با توجه به [[نسخ]] تمامی [[ادیان آسمانی]] قبل از [[اسلام]]، مصونیت کتاب‌های منتسب به آن [[ادیان]] نیز قابل [[دفاع]] نبوده و از دستخوش [[تحریف]] در [[امان]] نبوده‌اند. آنچه مسلم است تنها [[عصمت قرآن]] [[کریم]] که [[کتاب آسمانی]] [[مسلمانان]] و [[معجزه جاوید]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} است، که می‌توان مصونیت آن را از دستخوش هر گونه تحریفی به زیاده، نقصان و یا [[تغییر]]،  به اثبات رساند.
وحی، مصدر باب "وحی، یحی" و [[قدر]] مشترک میان این معانی، همان "تفهیم خفی" است که از [[خلق]] پنهان است؛ هم‌چنان که ابن منظور در لسان العرب از ابن انبازی [[نقل]] می‌کند: "وحی را از آن جهت وحی نامیده‌اند، که [[خداوند]] آن را مخصوص [[انبیا]] قرار داده و از خلق پنهان کرده است"<ref>لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱.</ref>.


===== [[تحریف ناپذیری]] [[قرآن]] =====
در اصطلاح [[قرآن]] وحی به چند چیز اطلاق می‌شود؛ مثل: [[رسالت]]، قرآن، [[رؤیا]]، کتاب، وسوسه [[شیطان]] و امر<ref>مختار الصحاح، ص۳۶۵؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۴۷۸؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱؛ العین، ج۳، ص۳۲۰.</ref>. ولی مراد ما از کلمه وحی، قرآن و [[روایات]] است<ref>[[ابراهیم صفرزاده|صفرزاده، ابراهیم]]، [[عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی (کتاب)|عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی]] ص ۲۸.</ref>.


تحریف از ریشه "ح ـ ر ـ ف"<ref> مقاییس‌اللغه، ج‌۲، ص‌۴۲، مفردات، ص‌۲۲۸، «حرف».</ref> به معنای مایل کردن، به کنار بردن و دگرگون ساختن آمده<ref> مقاییس‌اللغه، ج۲، ص۴۳، لسان العرب، ج‌۳، ص‌۱۲۸ ـ ۱۲۹، «حرف».</ref> و نیز به معنای کناره و جانب هر چیزی است و {{عربی|"حَرَفَ‏ الشَّيْ‏ءَ عَنْ‏ وَجْهِهِ‏"}} یعنی آن را از جهت اصلی‌اش تغییر داد و "حرف" (به تشدید راء) مفید [[مبالغه]] در همین معناست و تحریف سخن، متمایل ساختن معنای [[کلام]] از مقصود گوینده به سَمت احتمالی که می‌توان سخن گوینده را بر آن حمل کرد<ref> مفردات، ص‌۲۲۸، «حرف».</ref>.<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص۲۳۳؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص۱۳۹؛ [[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۷، ص۳۰۲ - ۳۳۵.</ref>.
== عصمت وحی در مقام تلقی و ابلاغ ==
«آیا [[مصونیت]] [[پیام]] [[خداوند]]، در [[مقام]] تلقی و [[ابلاغ]]، به واسطه امور ماوراء الطبیعی؛ همچون [[ملائکه]] و امثال آنها صورت می‌گیرد؟ یا اینکه مصونیّت آن به واسطه [[قدرت]] و نیرویی است در درون شخص [[پیامبر]]؟ بعضی به بهانه [[آیات]] ۲۶-۲۸ [[سوره جن]]، مصونیت [[پیامبران]] را در مقام تلقی و [[ابلاغ وحی]]، به به عامل یا عواملی بیرون از ذات [[انبیا]] باز گردانده‌اند؛ عواملی همچون: ملائکه پاسدار و [[نگهبان]]<ref>الالهیات، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref>.


'''اثبات تحریف‌ناپذیری قرآن'''
این سخن در مورد ابلاغ وحی قابل [[پذیرش]] است. اما در زمینه تلقی آن با توجه به ویژگی‌هایی که برای [[وحی]] ذکر کردیم، به نظر می‌رسد بهتر آن باشد که بگوییم: انبیا انسان‌های [[شایسته]] و برگزیده‌ای هستند که [[توانایی]] برخورداری از یک نوع [[ادراک شهودی]] و [[علم حضوری]] خاصی را دارا می‌باشند. و با توجه به خاصیت خطاناپذیری علم حضوری، می‌توان گفت: [[ادراک]] وحی به گونه‌ای است که امکان [[خطا]] و [[اشتباه]] در آن نیست و احتیاجی به نگهبان و [[حافظ]] ندارد<ref>هر چند اگر هم چنین باشد و بپذیریم که انبیاء از محافظان و نگهبانان الهی برخوردارند، نقصی به عصمت آنان وارد نمی‌شود. </ref>.


[[مفسران]] [[اسلامی]] برای رد هرگونه احتمال تحریفی در [[آیات]] و سوره‌های [[قرآن‌کریم]] دلیل‌هایی ذکر کرده‌اند که به اهم آنها اشاره می‌شود:
'''اشکال''': ممکن است گفته شود، اگر ادراک وحی به گونه‌ای است که نیازی به نگهبان و حافظ ندارد، پس تعابیری که در [[قرآن]] است، مانند: "... برای او از پیش‌رو و از پشت سرش نگهبانانی بر خواهد گماشت: تا معلوم بدارد که پیام‌های [[پروردگار]] خود را رسانیده‌اند..."<ref>{{متن قرآن|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}} جن، آیات ۲۷-۲۸.</ref>، به چه معناست؟


'''[[آیات قرآن]]'''
'''جواب''': آنچه مسلم است این است که وحی به صورت یک پیام مکتوب و بسته‌بندی شده‌ای نیست که خداوند آن را به دست [[ملائکه]] داده باشد. تا آن را تحت‌الحفظ از کمینگاه‌ها و گذرگاه‌هایی عبور داده، از دسترس [[شیاطین]] و راهزنان دور نگه دارند؛ تا به دست [[پیامبر]] بدهند. بلکه به [[دلیل]] عجز [[بشر]] از [[درک]] [[حقیقت]] [[امر]]، [[خداوند]] آن را با تعبیراتی بیان فرموده است که هر کس به فراخور حال خویش، درکی از آن داشته باشد. اصولاً [[دأب]] [[قرآن کریم]] بر این است که مطالب پیچیده و [[معارف]] بلند را با تعبیراتی بیان می‌فرماید که همه [[مردم]]، عالم و عامی، از آن بهره‌مند شوند<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۱۰.</ref>.


# '''[[آیه حفظ]]:''' {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود؛ سوره حجر، آیه:۹.</ref>. [[خداوند]] در این [[آیه]] ابتدا با دو بار تأکید "اِنّ‌ + نحن" از یک سو دخالت مبدأ دیگری را در [[نزول قرآن]] نفی و انتساب آن را صرفاً به [[خدا]] می‌شناساند. از سوی دیگر بر [[عظمت قرآن]] و [[سلامت]] آن از هر نوع دستبردی در حین [[نزول]] تأکید می‌ورزد. جمله دوم [[آیه شریفه]] نیز با دو تأکید "اِنّ + لَـ" از نگهبانی و [[حفظ]] قطعی [[قرآن]] از هر نوع [[تحریف]] پس از [[نزول]] آن سخن می‌گوید.
== وحی و تجربه دینی ==
# '''[[اعجاز قرآن]]''': [[خداوند سبحان]] می‌فرماید: {{متن قرآن|قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ}}<ref>سوره‌ای همگون آن بیاورید؛ سوره یونس، آیه: ۳۸.</ref> [[مخالفان]] نیز [[انگیزه]] لازم را برای [[مبارزه]] داشتند و نتوانستند همانند [[قرآن]] بیاورند و این دال بر صیانت [[قرآن]] از [[تحریف]] است<ref>[[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص۲۴۷.</ref>.
وقتی [[وحی]] به [[تجربه دینی]] [[پیامبر]] [[تفسیر]] شود و [[ابلاغ وحی]]، "تعبیرِ" تجربه‌های شخصی و مشاهدات درونی شخص پیامبر قلمداد گردد، گریزی از [[اعتقاد]] به [[خطاپذیری]] وحی نخواهد بود.


'''احادیث'''
وقتی تجربه در تعبیر می‌آید، از [[فرهنگ]] متأثر است و چهار [[محدودیت انسان]]، یعنی [[محدودیت]] [[تاریخی]]، محدودیت زبانی، محدودیت [[اجتماعی]] و محدودیت جسمانی در تجربه او اثر می‌گذارد<ref>کیان، ش۲۸، ص۴.</ref>. [و این] چهار محدودیت، آن [[حقیقت]] نهایی را دائماً پنهان می‌کند<ref>کیان، ش۲۸، ص۱۲.</ref>.


# '''[[حدیث ثقلین]]:''' از جمله [[احادیث]] کارآمد در ردّ [[تحریف قرآن]]، [[حدیث متواتر ثقلین]] است که از دو جهت به آن [[استدلال]] شده است: نخست آنکه در این [[حدیث]] بر [[لزوم]] [[تمسک به قرآن]] در همه زمان‌ها تصریح و تأکید شده و [[باور]] به [[تحریف]] عملا این [[تمسک]] را منتفی می‌سازد. دیگر آنکه [[باور]] به [[تحریف]] [[حجیت ظواهر قرآن|حجیت]] و [[اعتبار ظواهر قرآن]] و مآلاً [[تمسک به قرآن|تمسک]] بدان را نفی می‌کند، چون فرض افتادگی یا تبدیل بخش‌هایی از یک متن، بی‌گمان [[فهم]] [[استوار]] آن متن و در نتیجه [[احتجاج]] بدان را ناممکن می‌سازد، زیرا چه‌بسا آن بخشِ افتاده یا تبدیل شده، قرینه [[فهم]] بخش‌های موجود بوده باشد<ref>نک: البیان، ص۲۱۱ـ۲۱۴؛ تفسیرموضوعی، ج۱، ص۳۴۸.</ref><ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۷، ص۳۰۲ – ۳۳۵؛ [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی (کتاب)|کلام نوین اسلامی]]، ص ۲۵۰؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص ۱۵۷ - ۱۵۸.</ref>
یکی از محققان [[مسیحی]] در این زمینه می‌گوید:... اعتنای [[خداوند]] این نبوده است که یک کتاب [[معصوم]] [[املا]] کند، یا [[تعالیم]] تخطی‌ناپذیر و خطاناپذیری [[القا]] کند... وحی الوهی و واکنش [[انسانی]] همواره در هم تنیده بوده است. یک مواجهه که به [[مشیت]] و مبادرت [[الهی]] بوده، توسط [[بشر]] جایزالخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است<ref>ایان باربور، علم و دین، ص۲۶۹.</ref>.


'''دلیل عقلی'''
همچنین کارل بارث می‌گوید: وحی خداوند عبارت است: از: "سخن به کلی دیگر"... [اما] از طریق مجموعه سخنان [[خطا]] آمیز انسانی که چه در [[کتاب مقدس]] و چه در هر [[بشارت]] دیگر هست و نه از "مجموعه‌ای سخن بی‌خطا" است که آن سخن به کلی دیگر [[خدا]] به گوش می‌رسد<ref>هرمنوتیک، کتاب و سنت، ص۲۰۰.</ref>.


این [[دلیل]] مشتمل بر چند مقدمه، بدین شرح است:
رهاورد تلاش‌های فراوان علمای [[مغرب زمین]] درباره پدیده وحی را می‌توان به این صورت بیان کرد: وحی همان [[الهام]] و [[مکاشفه]] انبیاست که از آن به تجربه دینی [[پیامبران]] یاد می‌کنند. آن هم تجربه‌ای که آن‌گاه که به تعبیر در می‌آید، پیش‌فرض‌هایی [[ذهنی]] و محدودیت‌های بشری، خواه ناخواه، تأثیر خود را می‌گذارند. زیرا: الهام، املا نیست، بلکه انتقال معنا به [[قلب]] است... و الهام هرگز [[شخصیت]]... را از بین نمی‌برد؛ زیرا شخص الهام یافته، در میان [[مردم]] [[زمان]] خویش [[زندگی]] می‌کند و مانند سایر افراد [[جامعه]]، دارای یک [[سلسله]] معلومات و [[احساسات]] و اسلوب ویژه خود اوست... و از [[فرهنگ]] و [[تمدن]] عصر خویش و [[شرایط حاکم]] بر جامعه‌اش تأثیرپذیر است<ref>تحلیل وحی، ص۱۷۵؛ به نقل از: علی عتبة الکتاب المقدس.</ref>.
# [[خداوند حکیم]] [[قرآن]] را برای [[هدایت]] [[بشر]] فرستاد.
# [[قرآن]] [[آخرین کتاب آسمانی]] و آورنده آن نیز، آخرین فرستاده خداست.
# اگر این کتاب [[تحریف]] شده باشد، [[مردم]] به [[بیراهه]] می‌روند، بدون آنکه [[کتاب آسمانی]] دیگر یا [[پیامبری]] دیگر راه را به آنان نشان دهد، بنابراین تقصیری متوجه آنان نیست.
# این [[گمراهی]] با ساحت [[پروردگار]] ناسازگار و با [[حکمت]] او در [[هدایت]] [[بشر]] مخالف است، بنابراین [[قرآن]] باید از هر نوع تغییر و تحریفی مصون باشد<ref> تفسیر موضوعی، ج‌۱، ص‌۳۱۵.</ref> این [[دلیل]] به گونه‌ای دیگر نیز تقریر شده است<ref> نک: نفحات الرحمن، ج‌۱، ص‌۱۴ ـ ۱۶؛ صیانة القرآن، ص‌۶۹.</ref><ref>[[فتح‌الله نجارزادگان|نجارزادگان، فتح‌الله]]، [[دائرةالمعارف قرآن کریم ج۷ (کتاب)|دائرةالمعارف قرآن کریم]]، ج۷، ص۳۰۲ – ۳۳۵؛ [[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[کلام تطبیقی ج۲ (کتاب)|کلام تطبیقی]]، ج۲، ص ۱۵۱ - ۱۵۲.</ref>


== [[اثبات عصمت وحی]] ==
ناگفته نماند که در دهه‌های اخیر، برخی از [[معتقدان]] [[مسیحی]]، برای [[پرهیز]] از پیامدهای چنین [[تفسیری]] از [[وحی]] - که به [[بی‌ثباتی]] [[دین]] می‌انجامد - به همان [[رأی]] نخستین [[مسیحیت]] در باب وحی بازگشته و [[معتقد]] شده‌اند که الفاظ [[کتاب مقدس]] نیز، عیناً وحی [[خداوند]] است<ref>مدخل الی العقیدة المسیحیة، ص۱۸.</ref><ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۳۹.</ref>.(...)


=== ادله عقلی ===
تلاش‌های فوق که شاید بعضاً خیرخواهانه و مشفقانه نیز بوده‌اند، به جای آن‌که گرهی از کار دین بگشایند، گره‌هایی چند بر آن زده‌اند؛ زیرا بر فرض که بتوان بر اساس این مبنا، [[عصمت]] در [[مقام]] تلقی را به نحوی توجیه کرد، اما دیگر راهی برای [[اعتقاد به عصمت]] [[انبیا]] در مقام [[ابلاغ وحی]] باقی نمی‌ماند. طبق این نظریه، [[پیامبر]] هرگز نمی‌تواند خود را از تنگنای محدودیت‌های چهارگانه یاد شده برهاند؛ چه اینکه او [[انسان]] است و مانند هر انسان دیگری از محدود شدن در زندان‌های چهارگانه ناگزیر است. اگر هم بخواهد خود را از این بندها برهاند، [[جامعه بشریت]] را از وجود خود دور کرده است.
سه دلیل عقلی بر [[ضرورت عصمت]] [[وحی]] بیان شده که از مجموع آنها می‌توان عصمت وحی را به اثبات رساند که عبارتند از:


#'''عدم تطابق با [[حکمت الهی]] و [[نقض غرض]]'''
نقد و بررسی: بررسی کامل این پنداره، در این مختصر نمی‌گنجد و خود محتاج نوشتاری مستقل دراین زمینه است. بنابراین به ذکر چند نکته بسنده می‌کنیم.
#'''عدم سازگاری با [[علم]] نامحدود [[الهی]]'''
* اگر واقعیت و [[حقیقت وحی]] - آنگاه که توسط پیامبر به تعبیر در می‌آید - دستخوش [[تحول]] و [[تغییر]] شده، از محدودیت‌های [[انسانی]] متأثر شود؛ در این صورت اشکالی که بر این نظریه وارد است، [[لزوم]] لغویت و [[عبث]] بودن [[ارسال رسل]] و [[انزال کتب]] است و با [[ادله]] محکم [[عقلی]] "عصمت در مقام [[ابلاغ]]" منافات دارد؛ زیرا اگر تنها [[راه]] [[سعادت]] و [[هدایت]] انسان، خود، دستخوش تغییر، تحول و [[خطا]] گردد و بازتابی از محیط [[اجتماعی]] و [[فرهنگی]] موجود باشد، چه فایده‌ای بر آن مترتب خواهد بود؟ و با توجه به ناکافی بودن [[حس]] و [[عقل]] برای [[هدایت]] [[انسان]]، غرض [[خداوند حکیم]] از [[آفرینش]] [[انسان‌ها]]، چگونه تأمین خواهد شد؟ آری، این سخن که از جانب [[خداوند]] تنها معانی [[القا]] شود و تعبیر آن از طریق [[پیامبر]] صورت گیرد، به نحوی با مسأله [[عصمت]] قابل جمع است. به این صورت که همان واقعیت و [[حقیقت]] [[پیام الهی]] که مورد تجربه قرار گرفته بی هیچ افزایش و کاهشی به دست [[مردم]] برسد؛ و هر چند در تعبیر و [[تفسیر]] سایر تجربه‌ها. محدودیت‌های بشری تغییراتی را موجب می‌گردند، در خصوص تجربه [[وحیانی]]، خود خداوند ضامن [[حفظ]] آن باشد، و چنانکه اصل [[وحی]]، امری مافوق [[طبیعت]] است. کیفیت حفظ آن نیز بدین گونه باشد. امّا این تفسیر - همچنان که روشن است - [[رضایت]] صاحبان این نظریه را فراهم نیاورده، با تصریحات آنان بر [[خطاپذیر]] بودن "تعبیر وحی" تناسب ندارد. در عین حال، باید توجه داشت، در خصوص [[قرآن کریم]]، به [[دلایل]] متعددی عین الفاظ آن، وحی خداوند است که از سوی او به پیامبر القا شده است؛ نه آنکه تنها معانی و مفاهیم آن به پیامبر وحی شده و تعبیر آن از خود ایشان باشد. یکی از آن دلایل، مسأله [[اعجاز]] در [[فصاحت]] و [[بلاغت قرآن]] است. چه آنکه مقتضای اعجاز لفظی، این است که تعبیرات [[قرآنی]]، عین وحی باشند؛ نه بازتابی از [[سخنان پیامبر]]، همراه با تأثیرات و محدودیت‌های [[تاریخی]]، اجتماعی و امثال آن.
#'''عدم سازگاری با [[قدرت]] بی‌انتهای الهی'''
* [[ثبات]] وحی و اشتراک [[ادیان آسمانی]] در مبدأ و منشأ واحد، با این امر منافات ندارد که فرستنده وحی، خود، شرایط زبانی، اجتماعی و تاریخی را در نظر گیرد تا در نتیجه، در عین اینکه [[ادیان الهی]] در اصول اساسی و کلیات، با یکدیگر [[وحدت]] و اشتراک دارند، اختلافاتی در فروعیات و خصوصیات اجتماعی و تاریخی داشته باشند؛ مثلاً زبانی که ابزار [[ابلاغ پیام الهی]] است، در هر جامعه‌ای و در هر موقعیتی متناسب با آن [[جامعه]] و موقعیت خواهد بود؛ زیرا این خلاف [[حکمت الهی]] است که برای [[هدایت]] یک [[قوم]] از زبانی که برای آنان [[بیگانه]] است، استفاده کند. اساساً، خود فرستنده [[وحی]]، به [[مصالح]] هر جامعه و مناسب‌ترین شیوه برای هدایت آنها آگاه‌تر است و لزومی ندارد این امر را به گیرنده وحی ([[پیامبر]]) واگذارد.
* نکته دیگر این است که وقتی ما با پدیده‌ای رو‌به‌رو هستیم که نمی‌توان صحنه تلقی و دریافت آن را در معرض نمایش و [[مشاهده]] دیگران قرار داد؛ به عبارت دیگر امری کاملاً شخصی و غیر قابل تکرار است؛ و از طرفی پدیده‌ای خردگریز و خارج از دسترس تحلیل‌های [[عقلانی]] است، و به تعبیر خود آنها "به کلی دیگر" (سخنی مغایر با سنخ سخن‌هایی که [[انسان]] از آن [[آگاهی]] دارد) می‌باشد؛ به [[حکم عقل]]، [[بهترین]] و شاید تنها [[راه]] [[شناخت]] و آشنایی با آن، [[پرسش]] از نزدیک‌ترین "منِ" وابسته به آن می‌باشد<ref>تحلیل وحی، ص۷۳.</ref>. به حتم تحلیل و تبیینی که از این طریق حاصل می‌گردد، کم ارزش‌تر از تبیینی که امثال لو‌تر و تیرل از آن دارند، نیست. بنابراین عاقلانه‌ترین راه آشنایی با این پدیده، پرسش از گیرندگان آن می‌باشد و نه [[تبعیت]] از کسانی که از این [[مقام]] ممتاز [[معنوی]] بیگانه‌اند. وقتی خصوصیات وحی را از گیرندگان آن جویا شویم، در می‌یابیم که آنان نقش خود را به "واسطه بودن" محدود و محصور می‌کنند؛ هم در [[ناحیه]] معانی و هم در گستره الفاظ. اما اینکه این [[قدرت]] و نیرویی که در گیرندگان وحی بوده، از چه سنخی و به چه صورتی بوده است- همچنان که کراراً [[تذکر]] داده شد – ما از [[تفسیر]] دقیق آن ناتوانیم. آری، [[الهامات]] و مشاهدات شخصی، که هر [[انسانی]] کما بیش در [[زندگی]] خود دریافت داشته است، به ما کمک می‌کند که وجود استعداد گیرندگی وحی را در برخی از [[انسان‌ها]] بپذیریم<ref>ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۱.</ref>؛ ولی این بدان معنا نیست که [[وحی]] را مساوی با [[الهام]] و [[کشف و شهود]] بدانیم.
* پیشتر گذشت که برای برداشت نوین از وحی و [[تفسیر]] آن به [[تجربه دینی]] [[پیامبر]]، بر سه [[انگیزه]] و عامل بنیادی می‌توان انگشت نهاد:
# حل مشکل تناقض‌ها و [[اختلافات]] متون [[مقدس]]، چاره‌جویی برای مسأله [[تحریف]] آنها، و [[آشتی]] دادن [[معارف دینی]] با [[علوم]] جدید.
# [[اعتقاد]] به [[تجربه‌گرایی]] و تعمیم [[قوانین]] [[علمی]] و [[تجربی]] به تمامی پدیده‌ها.
# آشتی دادن بین [[ثبات]] وحی و [[تحول]] و [[تغییر]] در [[معارف]] بشری.


توضیح اینکه بعد از آنکه [[ضرورت]] [[وحی]] به عنوان راه دیگری برای دستیابی به شناخت‌های لازم، و جبران نارسایی [[حس]] و [[عقل]] [[انسانی]]، به ثبوت رسید مسأله دیگری مطرح می‌شود و آن این است: با توجه به اینکه افراد عادی مستقیماً از این [[وسیله]] [[شناخت]]، بهره‌مند نمی‌شوند و استعداد و [[لیاقت]] دریافت [[وحی الهی]] را ندارند، و ناچار [[پیام الهی]] به‌وسیله افراد خاصی "[[پیامبران]]" باید به ایشان [[ابلاغ]] شود چه ضمانتی برای صحّت چنین پیامی وجود دارد؟ و از کجا می‌توان مطمئن شد شخص [[پیامبر]]، [[وحی الهی]] را درست دریافت کرده و آن را درست به [[مردم]] رسانده است؟ و نیز اگر واسطه‌ای بین [[خدا]] و [[پیامبر]]، وجود داشته، او نیز [[رسالت]] خود را به‌طور صحیح انجام داده است؟ زیرا راه [[وحی]]، در صورتی کارآیی لازم را دارد، و می‌تواند نارسایی [[دانش]] بشری را جبران کند که از مرحله صدور تا مرحله وصول به [[مردم]]، از هرگونه [[تحریف]] و دستبرد عمدی و سهوی، مصون باشد و گرنه با وجود احتمال [[سهو]] و [[نسیان]] در واسطه یا وسائط، یا [[تصرف]] عمدی در مفاد آن، باب احتمال خطاء و [[نادرستی]] در [[پیام]] واصل به [[مردم]]، باز می‌شود و موجب سلب [[اعتماد]] از آن می‌گردد. پس از چه راهی می‌توان [[اطمینان]] یافت که [[وحی الهی]] به‌طور صحیح و سالم به‌دست [[مردم]] می‌رسد؟<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱.</ref>.
حال آنکه، هیچ کدام از این [[انگیزه‌ها]]، [[شایستگی]] آن را ندارند که منشأ اختراع چنین نظریه‌ای باشند؛ زیرا:


'''جواب این است:''' همانگونه که [[عقل]]، با توجه به [[حکمت الهی]] درمی‌یابد باید راه دیگری برای شناختن حقایق و [[وظایف عملی]]، وجود داشته باشد هر چند از [[حقیقت]] و کنه آن راه، [[آگاه]] نباشد به همین ترتیب [[درک]] می‌کند  مقتضای [[حکمت الهی]] این است، پیام‌های او سالم و دست نخورده به دست [[مردم]] برسد و گرنه [[نقض غرض]] خواهد شد. به دیگر سخن: بعد از آنکه معلوم شد پیامهای [[الهی]] باید با یک یا چند واسطه به [[مردم]] برسد تا زمینه [[تکامل]] اختیاری [[انسان‌ها]] فراهم شود و [[هدف]] [[الهی]] از [[آفرینش بشر]] تحقق یابد با استناد به صفات کمالیّه [[الهی]] ثابت می‌شود این پیامها مصون از تصرفات عمدی و سهوی خواهد بود؛ زیرا اگر [[خدای متعال]] نخواهد، پیامهایش به‌طور صحیح به بندگانش برسد خلاف [[حکمت]] خواهد بود و [[اراده حکیمانه الهی]]، آن را [[نفی]] می‌کند، و اگر [[خدا]] نداند [[پیام]] خود را از چه راهی و به‌وسیله چه کسانی بفرستد که سالم به بندگانش برسد با [[علم نامتناهی]] او منافات خواهد داشت، و اگر نتواند وسایط شایسته‌ای را برگزیند و ایشان را از [[هجوم]] [[شیاطین]]، [[حفظ]] کند با [[قدرت]] نامحدود او سازگار نخواهد بود<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱. </ref>.
'''اولاً''': بین معارف اصیل و آسمانی [[ادیان]] با علوم جدید تعارضی پیش نمی‌آید و اگر تعارضی باشد، یکی از عوامل آن، [[تحریفات]] و معارف غیر [[دینی]] است که به غلط، جزو [[دین]] قلمداد شده‌اند، چنان‌که در قرون وسطا، معجونی از فلکیات بطلمیوسی، طبیعیات ارسطو و... توسط [[کلیسا]] به عنوان تفسیر [[کتاب مقدس]] پذیرفته شده بود. و پس از آنکه اکتشافات تجربی، بطلان این نظریه‌ها را به [[اثبات]] رساند، [[ارباب کلیسا]] به جای اعتراف به [[اشتباه]] خود، مسأله [[تعارض]] [[علم و دین]] را مطرح کردند و به دنبال آن وقایع [[تأسف]] باری - که اشاره شد - پدید آمد. بنابراین بر فرض، [[اندیشمندان]] [[مسیحی]] - که به تجربه دینی روی آوردند- از این جهت عذری داشته باشند، مسلمانانی که بی‌دلیل از آنها [[تبعیت]] کرده، معذور نیستند.


پس با توجه به اینکه [[خدای متعال]]، عالم به همه چیز است نمی‌توان احتمال داد واسطه‌ای را [[برگزیده]] که از خطاکاریهای او [[آگاه]] نبوده است<ref> سورۀ انعام، آیۀ:۱۲۴.</ref>، و با توجه به [[قدرت]] نامحدود [[الهی]] نمی‌توان احتمال داد که نتوانسته است [[وحی]] خود را از دستبرد [[شیاطین]] و تأثیر عوامل [[سهو]] [[نسیان]]، [[حفظ]] کند<ref> سوره جن، آیه:۲۶ - ۲۸.</ref> چنانکه با توجه به [[حکمت الهی]] نمی‌توان پذیرفت که نخواسته است [[پیام]] خود را [[مصون از خطا]] بدارد<ref> سوره انفال، آیه:۴۲.</ref>. بنابراین، مقتضای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت الهی]] آن است که [[پیام]] خود را سالم و دست نخورده به بندگانش برساند و بدین ترتیب؛ مصونیّت [[وحی]] با [[برهان عقلی]]، [[ثابت]] می‌شود<ref>[[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|آموزش عقاید]]، ص۱۴۱. </ref>.
'''ثانیاً''': نباید مرعوب پیشرفت‌های تجربی قرار گرفته، از [[خوف]] اینکه گزاره‌های دینی به لحاظ تجربی نبودن، فاقد معنا قلمداد گردند، قوانین تجربی را به تمامی پدیده‌ها سرایت دهیم. زیرا، کمترین اشکال این اصل آن است که خودش، خودش را [[تکذیب]] می‌کند. چرا که هیچ [[راه]] تجربی برای اثبات یا ابطال آن وجود ندارد.


=== ادله نقلی ===
'''ثالثاً''': چنان‌که در نکته دوم اشاره شد، اشتراک ادیان در اصول اساسی، منافات با [[اختلاف]] در فروعات و خصوصیات [[فرهنگی]] [[اجتماعی]] ندارد. هم‌چنین [[تحول]] و [[تغییر]] [[زندگی]] و [[معارف]] بشری نیز تعبیری مغالطه‌آمیز است. باید توجه نمود که نیازهای اساسی [[بشر]] که [[ادیان]] برای تأمین آنها آمده‌اند، تحول نمی‌یابند، بلکه آن‌چه تغییر می‌کند شکل و قالب‌هاست، نه مغز و محتوا.
اما اینکه [[پیامبر اکرم]] {{صل}} چگونه حامل [[وحی]] یعنی [[جبرئیل]] را می‌‌شناخت و یا چگونه متوجه شد این [[کلام]]، [[وحی الهی]] است، روایتی از [[امام صادق]] {{ع}} [[نقل]] شده که فرمودند: «همانا [[خداوند]] وقتی بنده‌ای را [[رسول]] خویش کند به او سکینه و [[وقار]] نازل می‌کند پس آنچه از [[ناحیه]] [[خدا]] برایش می‌آید برای او مثل امری می‌شود که به چشم خود آن را [[مشاهده]] می‌کند»<ref>{{متن حدیث|إنَّ اللَّهَ إِذَا اتَّخَذَ عَبْداً رَسُولًا أَنْزَلَ عَلَیْهِ السَّکِینَةَ وَ الْوَقَارَ فَکَانَ الّذی یَأْتِیهِ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِثْلُ الَّذِی یَرَاهُ بِعَیْنِهِ}}؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۲۶۲.</ref>. در [[روایت]] دیگری [[راوی]] از [[پیامبر اکرم]] {{صل}} سؤال می‌کند: زمانی که [[حضرت]] صدای [[فرشته]] را می‌شنود و او را نمی‌بیند، از کجا تشخیص می‌دهد که این [[وحی الهی]] است؟ [[حضرت]] فرمودند: «[[خداوند]] خود به او بیان می‌کند که آنچه به او می‌رسد، [[حقّ]] است»<ref>{{متن حدیث|یُبَیِّنُهُ اللَّهُ حَتَّی یَعْلَمَ أَنَّ ذَلِکَ حَق}}؛ بحارالانوار، ج۶۲، ص۷۶.</ref>.
* در سخنان صاحبان این نظریه، تناقضاتی به چشم می‌خورد. از جمله اینکه بعضی به طور مطلق، [[تجربه دینی]] را [[خطاپذیر]] خوانده و در مورد آن گفته‌اند: واقعیت تجربه دینی [[بدیهی]] نیست. فقط بدین جهت که فرد مذهبی خالصانه بر این [[باور]] است که امری متعالی وجود دارد، نمی‌تواند تضمینی برای واقعی بودن آن باشد. توهم، حقیقتی در زندگی است و [[دین]] نیز از آن ایمن نیست. داده تجربه دینی، همانند داده هر نوع دیگر از تجربه، باید منتقدانه در کوره [[آزمایش]] قرار گیرد<ref>نورمن. ال. گیسلر، فلسفه دین، ج۱، ص۹۲.</ref>.


همچنین [[ابن عباس]] می‌‌گوید: «هیچ آیه‌ای بر [[پیامبر]] نازل نمی‌شد جز اینکه چهار [[فرشته نگهبان]] آن بودند تا آن [[آیه]] را به [[پیامبر]] برسانند»<ref>{{عربی|مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ «۲» أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُؤَدُّونَهَا إِلَی النَّبِیِّ ص ثُمَّ قَرَأَ عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی‏ غَیْبِهِ أَحَداً إِلَّا مَنِ ارْتَضی‏ مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً یَعْنِی الْمَلَائِکَةَ الْأَرْبَعَةَ لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسالاتِ رَبِّهِم‏}}؛ بحارالانوار، ۵۶، ص۲۰۱؛ الدّر المنثور: ج ۶، ص ۲۷۵.</ref>.
پیش از این نیز تصریحات برخی را در مورد خطاپذیر بودن تجربه دینی [[وحیانی]] ذکر نمودیم. درعین حال، عده‌ای بدون اینکه راهی برای [[نجات]] [[وحی]] از این گرداب نشان دهند و توجیهی برای خطاناپذیری آن ارائه نمایند، آن را [[میزان]] صحت سایر [[تجارب دینی]] قرار داده می‌گویند:


[[روایت]] مذکور و چنین [[نقل]] قول‌هایی مؤید این مطلب هستند که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[وحی الهی]] را درست دریافت کرده و به [[مردم]] [[ابلاغ]] می‌‌کرد.
آن‌چه [[انبیا]] به عنوان وحی گفته‌اند، مقیاس صحت آن مطالبی است که دیگران در [[تفسیر]] تجربه دینی خود می‌گویند<ref>کیان، ش۲۹، ص۱۸.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۴۲-۱۴۶.</ref>


==منابع==
{{ستون-شروع|2}}
* [[پرونده:11450.JPG|22px]] [[حسین علوی مهر|علوی مهر، حسین]]، [[مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن (کتاب)|'''مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن''']]
* [[پرونده:136851.jpg|22px]] [[محمد تقی مصباح یزدی|مصباح یزدی، محمد تقی]]، [[آموزش عقاید (کتاب)|'''آموزش عقاید''']]
* [[پرونده:426310763.jpg|22px]] [[عبدالحسین خسروپناه|خسروپناه، عبدالحسین]]، [[کلام نوین اسلامی ج۲ (کتاب)|'''کلام نوین اسلامی''']]
{{پایان}}
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۵۸

عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است. مقتضای علم و قدرت و حکمت الهی و لازمۀ هدایت انسان‌ها آن است که وحی الهی بدون هیچگونه خطا و اشتباهی به دست مردم برسد[۱].

معناشناسی عصمت وحی

عصمت در لغت به معنای منع و جلوگیری است[۲] و در اصطلاح به کسی که از خطا و اشتباه مصون باشد را معصوم می‌‌گویند[۳]. عصمت وحی به معنای مصونیت، سلامت و خطاناپذیری وحی است.

مهمترین کسانی که باید صفت عصمت در آنها به طور ویژه وجود داشته باشد پیامبران الهی هستند، چراکه آنان مسئولیت ابلاغ وحی به مردم را بر عهده دارند. به عبارتی می‌‌توان گفت مهم‌ترین هدف پیامبران رساندن حقایق وحیانی برای سعادت دنیوی و اخروی بشر است. لذا مسلمانان معتقدند خطاپذیری پیامبران در ابلاغ وحی الهی موجب نقض رسالت آنها می‌‌شود.

چرایی عصمت وحی

ضرورت عصمت وحی

در زمنیۀ عصمت وحی باید توجه داشت، به دلیل آنکه خداوند درصدد هدایت انسان هاست و ارسال وحی باید از هرگونه خطایی مصون باشد علاوه بر عصمت پیامبران ملائکه ایی هم که وحی را از طرف خداوند برای پیامبران نازل می‌‌کنند نیز باید از عصمت برخوردار باشند تا وحی به سلامت به بندگان الهی برسد. علاوه بر اینکه، خداوند متعال برای حفظ وحی خویش عده‌ای از فرشتگانش را مأمور ساخته است. از ابن عبّاس نقل شده است: هیچ آیه‌ای بر پیامبر نازل نمی‌شد جز اینکه چهار فرشته نگهبان آن بودند تا به پیامبر برسانند[۴].

مصادیق عصمت وحی

دلایل عصمت وحی

معنای وحی

واژه وحی در زبان عربی و همچنین در قرآن کریم، در معانی گوناگونی به کار رفته است، که ذکر و بررسی آنها خارج از بحث کنونی ماست. ما در اینجا فقط به ذکر معنای اصطلاحی آن پرداخته و ویژگی‌های آن را توضیح می‌دهیم. دریافت و تلقی وحی در اصطلاح علم کلام، عبارت است از: تفهیم اختصاصی مطالبی، به طریق غیر عادی. از طرف خداوند به بنده برگزیده‌ای که مأمور هدایت مردم شده است[۵]. امّا اینکه حقیقت و ماهیت وحی چیست، و به چه صورتی دریافت می‌شده است. از امور غیر قابل توصیف است. فقط باید آن را درک کرد تا حقیقت آن را دانست؛ هنگامی می‌توانیم حقیقت و کیفیت وحی را دریابیم که به خود ما هم وحی بشود. مثلاً اگر برای کسی که کور مادرزاد است، گل‌ها و رنگ آنها و لذتی را که از دیدن آنها به انسان دست می‌دهد، توصیف کنند، آن شخص، تنها چیزی که می‌تواند درک کند این است که در عالم خارج چیزی به نام گل وجود دارد. و دارای انواع و اقسام گوناگون و رنگ‌های متفاوتی هم می‌باشد، و آدمی از دیدن آنها لذت می‌برد؛ امّا این فهم ناقص و درک اندک از واقعیت گل بسیار دور است.

آنچه مسلم است و از قرآن کریم فهمیده می‌شود، این است که وحی به سه صورت انجام می‌گرفته است:

  1. به وسیله القای مستقیم در قلب پیامبر؛
  2. با القا از پشت پرده و حجاب، به طوری که پیامبر، شخص متکلم را نمی‌دیده است؛
  3. از طریق فرشتگان، که به نظر و نگاه پیامبر می‌آمدند، و گاه نامرئی بودند. قرآن کریم در این مورد می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۶].

دانش و آگاهی بشر، قادر به درک واقعیت وحی نیست؛ تنها چیزی که ما می‌دانیم این است که می‌توان به کمک دلایل عقلی و شواهد قرآنی و روایی ویژگی‌ها و خصوصیاتی را برای وحی ذکر کرد که تا اندازه‌ای پرده از چهره غیبی این پدیده ماورایی کنار رود و اذهان غبارآلود ما آدمیان خاکی با این هدیّت آسمانی آشنا شود. از این رو برای آشنایی – ولو بسیار سطحی و زمینی – با این نعمت بزرگ الهی، به دو ویژگی عمده که از مقوّمات آن به شمار می‌روند، اشاره می‌کنیم:

  1. دریافت وحی از سوی پیامبران، از نوع دریافت‌های حضوری بوده است. می‌دانیم که علوم و ادراکات آدمی به دو دسته کلّی قابل تقسیم هستند: حصولی و حضوری. در علوم حصولی همیشه صورت ادراکی، بین عالم و معلوم، واسطه و فاصله می‌شود؛ یعنی، قوّه درّاکه آدمی مستقیماً با خود واقع سر و کار ندارد، بلکه صورتی از آن را می‌یابد. امّا در علم حضوری، شخص عالم، عین معلوم را می‌یابد؛ یعنی، خود واقعیت را دریافت می‌کند و نه صورت ذهنی آن را. احساس درد یا گرسنگی و به طور کلی، حالات روانی و روحی، از این نوعند[۷]. با توجه به این توضیح، باید گفت که ادراک وحی و دریافت و تلقی آن هم از قبیل علم حضوری است؛ زیرا که "پیغمبر وحی را از راه فکر – که اکتسابی است- دریافت نمی‌کند"[۸]. بلکه "کسی که استعداد دریافت آن را داشته باشد واجد یک حقیقت علمی می‌شود که حضوراً آن را می‌یابد و ارتباط آن را با وحی‌کننده - خواه فرشته‌ای واسطه باشد یا نباشد - مشاهده می‌کند"[۹].
  2. ویژگی دوم پدیده وحی که در واقع، نتیجه ویژگی اول می‌باشد - خطاناپذیری آن است؛ یعنی مانند ادراکات حسی و عقلی نیست که در معرض خطا و اشتباه باشد. چرا که تلقی وحی یعنی یک دریافت غیبی و باطنی که از قبیل علم حضوری است و در علم حضوری، هیچ گونه خطا و اشتباهی راه ندارد؛ زیرا که خطا و اشتباه تنها در واسطه بین عالم و معلوم امکان تحقق دارد؛ در حالی که در علم حضوری، بین عالم و معلوم چیزی واسطه نمی‌شود. اصلاً مقسم صحیح و خطا ادراک حصولی است[۱۰] [نه حضوری. بنابراین، امکان خطا و اشتباه در خود وحی نمی‌رود و همچنین] کسی که به او وحی می‌شود، هیچ‌گاه شک نمی‌کند که آیا به من وحی شده یا خطا می‌کنم[۱۱].[۱۲]

اهل لغت، وحی را در این چند معنا استعمال کرده‌اند: اشاره[۱۳]، الهام[۱۴]، کلام خفی[۱۵]، وسوسه[۱۶] و القا در قلب[۱۷].

وحی، مصدر باب "وحی، یحی" و قدر مشترک میان این معانی، همان "تفهیم خفی" است که از خلق پنهان است؛ هم‌چنان که ابن منظور در لسان العرب از ابن انبازی نقل می‌کند: "وحی را از آن جهت وحی نامیده‌اند، که خداوند آن را مخصوص انبیا قرار داده و از خلق پنهان کرده است"[۱۸].

در اصطلاح قرآن وحی به چند چیز اطلاق می‌شود؛ مثل: رسالت، قرآن، رؤیا، کتاب، وسوسه شیطان و امر[۱۹]. ولی مراد ما از کلمه وحی، قرآن و روایات است[۲۰].

عصمت وحی در مقام تلقی و ابلاغ

«آیا مصونیت پیام خداوند، در مقام تلقی و ابلاغ، به واسطه امور ماوراء الطبیعی؛ همچون ملائکه و امثال آنها صورت می‌گیرد؟ یا اینکه مصونیّت آن به واسطه قدرت و نیرویی است در درون شخص پیامبر؟ بعضی به بهانه آیات ۲۶-۲۸ سوره جن، مصونیت پیامبران را در مقام تلقی و ابلاغ وحی، به به عامل یا عواملی بیرون از ذات انبیا باز گردانده‌اند؛ عواملی همچون: ملائکه پاسدار و نگهبان[۲۱].

این سخن در مورد ابلاغ وحی قابل پذیرش است. اما در زمینه تلقی آن با توجه به ویژگی‌هایی که برای وحی ذکر کردیم، به نظر می‌رسد بهتر آن باشد که بگوییم: انبیا انسان‌های شایسته و برگزیده‌ای هستند که توانایی برخورداری از یک نوع ادراک شهودی و علم حضوری خاصی را دارا می‌باشند. و با توجه به خاصیت خطاناپذیری علم حضوری، می‌توان گفت: ادراک وحی به گونه‌ای است که امکان خطا و اشتباه در آن نیست و احتیاجی به نگهبان و حافظ ندارد[۲۲].

اشکال: ممکن است گفته شود، اگر ادراک وحی به گونه‌ای است که نیازی به نگهبان و حافظ ندارد، پس تعابیری که در قرآن است، مانند: "... برای او از پیش‌رو و از پشت سرش نگهبانانی بر خواهد گماشت: تا معلوم بدارد که پیام‌های پروردگار خود را رسانیده‌اند..."[۲۳]، به چه معناست؟

جواب: آنچه مسلم است این است که وحی به صورت یک پیام مکتوب و بسته‌بندی شده‌ای نیست که خداوند آن را به دست ملائکه داده باشد. تا آن را تحت‌الحفظ از کمینگاه‌ها و گذرگاه‌هایی عبور داده، از دسترس شیاطین و راهزنان دور نگه دارند؛ تا به دست پیامبر بدهند. بلکه به دلیل عجز بشر از درک حقیقت امر، خداوند آن را با تعبیراتی بیان فرموده است که هر کس به فراخور حال خویش، درکی از آن داشته باشد. اصولاً دأب قرآن کریم بر این است که مطالب پیچیده و معارف بلند را با تعبیراتی بیان می‌فرماید که همه مردم، عالم و عامی، از آن بهره‌مند شوند[۲۴].

وحی و تجربه دینی

وقتی وحی به تجربه دینی پیامبر تفسیر شود و ابلاغ وحی، "تعبیرِ" تجربه‌های شخصی و مشاهدات درونی شخص پیامبر قلمداد گردد، گریزی از اعتقاد به خطاپذیری وحی نخواهد بود.

وقتی تجربه در تعبیر می‌آید، از فرهنگ متأثر است و چهار محدودیت انسان، یعنی محدودیت تاریخی، محدودیت زبانی، محدودیت اجتماعی و محدودیت جسمانی در تجربه او اثر می‌گذارد[۲۵]. [و این] چهار محدودیت، آن حقیقت نهایی را دائماً پنهان می‌کند[۲۶].

یکی از محققان مسیحی در این زمینه می‌گوید:... اعتنای خداوند این نبوده است که یک کتاب معصوم املا کند، یا تعالیم تخطی‌ناپذیر و خطاناپذیری القا کند... وحی الوهی و واکنش انسانی همواره در هم تنیده بوده است. یک مواجهه که به مشیت و مبادرت الهی بوده، توسط بشر جایزالخطا، تجربه، تعبیر و توصیف شده است[۲۷].

همچنین کارل بارث می‌گوید: وحی خداوند عبارت است: از: "سخن به کلی دیگر"... [اما] از طریق مجموعه سخنان خطا آمیز انسانی که چه در کتاب مقدس و چه در هر بشارت دیگر هست و نه از "مجموعه‌ای سخن بی‌خطا" است که آن سخن به کلی دیگر خدا به گوش می‌رسد[۲۸].

رهاورد تلاش‌های فراوان علمای مغرب زمین درباره پدیده وحی را می‌توان به این صورت بیان کرد: وحی همان الهام و مکاشفه انبیاست که از آن به تجربه دینی پیامبران یاد می‌کنند. آن هم تجربه‌ای که آن‌گاه که به تعبیر در می‌آید، پیش‌فرض‌هایی ذهنی و محدودیت‌های بشری، خواه ناخواه، تأثیر خود را می‌گذارند. زیرا: الهام، املا نیست، بلکه انتقال معنا به قلب است... و الهام هرگز شخصیت... را از بین نمی‌برد؛ زیرا شخص الهام یافته، در میان مردم زمان خویش زندگی می‌کند و مانند سایر افراد جامعه، دارای یک سلسله معلومات و احساسات و اسلوب ویژه خود اوست... و از فرهنگ و تمدن عصر خویش و شرایط حاکم بر جامعه‌اش تأثیرپذیر است[۲۹].

ناگفته نماند که در دهه‌های اخیر، برخی از معتقدان مسیحی، برای پرهیز از پیامدهای چنین تفسیری از وحی - که به بی‌ثباتی دین می‌انجامد - به همان رأی نخستین مسیحیت در باب وحی بازگشته و معتقد شده‌اند که الفاظ کتاب مقدس نیز، عیناً وحی خداوند است[۳۰][۳۱].(...)

تلاش‌های فوق که شاید بعضاً خیرخواهانه و مشفقانه نیز بوده‌اند، به جای آن‌که گرهی از کار دین بگشایند، گره‌هایی چند بر آن زده‌اند؛ زیرا بر فرض که بتوان بر اساس این مبنا، عصمت در مقام تلقی را به نحوی توجیه کرد، اما دیگر راهی برای اعتقاد به عصمت انبیا در مقام ابلاغ وحی باقی نمی‌ماند. طبق این نظریه، پیامبر هرگز نمی‌تواند خود را از تنگنای محدودیت‌های چهارگانه یاد شده برهاند؛ چه اینکه او انسان است و مانند هر انسان دیگری از محدود شدن در زندان‌های چهارگانه ناگزیر است. اگر هم بخواهد خود را از این بندها برهاند، جامعه بشریت را از وجود خود دور کرده است.

نقد و بررسی: بررسی کامل این پنداره، در این مختصر نمی‌گنجد و خود محتاج نوشتاری مستقل دراین زمینه است. بنابراین به ذکر چند نکته بسنده می‌کنیم.

  • اگر واقعیت و حقیقت وحی - آنگاه که توسط پیامبر به تعبیر در می‌آید - دستخوش تحول و تغییر شده، از محدودیت‌های انسانی متأثر شود؛ در این صورت اشکالی که بر این نظریه وارد است، لزوم لغویت و عبث بودن ارسال رسل و انزال کتب است و با ادله محکم عقلی "عصمت در مقام ابلاغ" منافات دارد؛ زیرا اگر تنها راه سعادت و هدایت انسان، خود، دستخوش تغییر، تحول و خطا گردد و بازتابی از محیط اجتماعی و فرهنگی موجود باشد، چه فایده‌ای بر آن مترتب خواهد بود؟ و با توجه به ناکافی بودن حس و عقل برای هدایت انسان، غرض خداوند حکیم از آفرینش انسان‌ها، چگونه تأمین خواهد شد؟ آری، این سخن که از جانب خداوند تنها معانی القا شود و تعبیر آن از طریق پیامبر صورت گیرد، به نحوی با مسأله عصمت قابل جمع است. به این صورت که همان واقعیت و حقیقت پیام الهی که مورد تجربه قرار گرفته بی هیچ افزایش و کاهشی به دست مردم برسد؛ و هر چند در تعبیر و تفسیر سایر تجربه‌ها. محدودیت‌های بشری تغییراتی را موجب می‌گردند، در خصوص تجربه وحیانی، خود خداوند ضامن حفظ آن باشد، و چنانکه اصل وحی، امری مافوق طبیعت است. کیفیت حفظ آن نیز بدین گونه باشد. امّا این تفسیر - همچنان که روشن است - رضایت صاحبان این نظریه را فراهم نیاورده، با تصریحات آنان بر خطاپذیر بودن "تعبیر وحی" تناسب ندارد. در عین حال، باید توجه داشت، در خصوص قرآن کریم، به دلایل متعددی عین الفاظ آن، وحی خداوند است که از سوی او به پیامبر القا شده است؛ نه آنکه تنها معانی و مفاهیم آن به پیامبر وحی شده و تعبیر آن از خود ایشان باشد. یکی از آن دلایل، مسأله اعجاز در فصاحت و بلاغت قرآن است. چه آنکه مقتضای اعجاز لفظی، این است که تعبیرات قرآنی، عین وحی باشند؛ نه بازتابی از سخنان پیامبر، همراه با تأثیرات و محدودیت‌های تاریخی، اجتماعی و امثال آن.
  • ثبات وحی و اشتراک ادیان آسمانی در مبدأ و منشأ واحد، با این امر منافات ندارد که فرستنده وحی، خود، شرایط زبانی، اجتماعی و تاریخی را در نظر گیرد تا در نتیجه، در عین اینکه ادیان الهی در اصول اساسی و کلیات، با یکدیگر وحدت و اشتراک دارند، اختلافاتی در فروعیات و خصوصیات اجتماعی و تاریخی داشته باشند؛ مثلاً زبانی که ابزار ابلاغ پیام الهی است، در هر جامعه‌ای و در هر موقعیتی متناسب با آن جامعه و موقعیت خواهد بود؛ زیرا این خلاف حکمت الهی است که برای هدایت یک قوم از زبانی که برای آنان بیگانه است، استفاده کند. اساساً، خود فرستنده وحی، به مصالح هر جامعه و مناسب‌ترین شیوه برای هدایت آنها آگاه‌تر است و لزومی ندارد این امر را به گیرنده وحی (پیامبر) واگذارد.
  • نکته دیگر این است که وقتی ما با پدیده‌ای رو‌به‌رو هستیم که نمی‌توان صحنه تلقی و دریافت آن را در معرض نمایش و مشاهده دیگران قرار داد؛ به عبارت دیگر امری کاملاً شخصی و غیر قابل تکرار است؛ و از طرفی پدیده‌ای خردگریز و خارج از دسترس تحلیل‌های عقلانی است، و به تعبیر خود آنها "به کلی دیگر" (سخنی مغایر با سنخ سخن‌هایی که انسان از آن آگاهی دارد) می‌باشد؛ به حکم عقل، بهترین و شاید تنها راه شناخت و آشنایی با آن، پرسش از نزدیک‌ترین "منِ" وابسته به آن می‌باشد[۳۲]. به حتم تحلیل و تبیینی که از این طریق حاصل می‌گردد، کم ارزش‌تر از تبیینی که امثال لو‌تر و تیرل از آن دارند، نیست. بنابراین عاقلانه‌ترین راه آشنایی با این پدیده، پرسش از گیرندگان آن می‌باشد و نه تبعیت از کسانی که از این مقام ممتاز معنوی بیگانه‌اند. وقتی خصوصیات وحی را از گیرندگان آن جویا شویم، در می‌یابیم که آنان نقش خود را به "واسطه بودن" محدود و محصور می‌کنند؛ هم در ناحیه معانی و هم در گستره الفاظ. اما اینکه این قدرت و نیرویی که در گیرندگان وحی بوده، از چه سنخی و به چه صورتی بوده است- همچنان که کراراً تذکر داده شد – ما از تفسیر دقیق آن ناتوانیم. آری، الهامات و مشاهدات شخصی، که هر انسانی کما بیش در زندگی خود دریافت داشته است، به ما کمک می‌کند که وجود استعداد گیرندگی وحی را در برخی از انسان‌ها بپذیریم[۳۳]؛ ولی این بدان معنا نیست که وحی را مساوی با الهام و کشف و شهود بدانیم.
  • پیشتر گذشت که برای برداشت نوین از وحی و تفسیر آن به تجربه دینی پیامبر، بر سه انگیزه و عامل بنیادی می‌توان انگشت نهاد:
  1. حل مشکل تناقض‌ها و اختلافات متون مقدس، چاره‌جویی برای مسأله تحریف آنها، و آشتی دادن معارف دینی با علوم جدید.
  2. اعتقاد به تجربه‌گرایی و تعمیم قوانین علمی و تجربی به تمامی پدیده‌ها.
  3. آشتی دادن بین ثبات وحی و تحول و تغییر در معارف بشری.

حال آنکه، هیچ کدام از این انگیزه‌ها، شایستگی آن را ندارند که منشأ اختراع چنین نظریه‌ای باشند؛ زیرا:

اولاً: بین معارف اصیل و آسمانی ادیان با علوم جدید تعارضی پیش نمی‌آید و اگر تعارضی باشد، یکی از عوامل آن، تحریفات و معارف غیر دینی است که به غلط، جزو دین قلمداد شده‌اند، چنان‌که در قرون وسطا، معجونی از فلکیات بطلمیوسی، طبیعیات ارسطو و... توسط کلیسا به عنوان تفسیر کتاب مقدس پذیرفته شده بود. و پس از آنکه اکتشافات تجربی، بطلان این نظریه‌ها را به اثبات رساند، ارباب کلیسا به جای اعتراف به اشتباه خود، مسأله تعارض علم و دین را مطرح کردند و به دنبال آن وقایع تأسف باری - که اشاره شد - پدید آمد. بنابراین بر فرض، اندیشمندان مسیحی - که به تجربه دینی روی آوردند- از این جهت عذری داشته باشند، مسلمانانی که بی‌دلیل از آنها تبعیت کرده، معذور نیستند.

ثانیاً: نباید مرعوب پیشرفت‌های تجربی قرار گرفته، از خوف اینکه گزاره‌های دینی به لحاظ تجربی نبودن، فاقد معنا قلمداد گردند، قوانین تجربی را به تمامی پدیده‌ها سرایت دهیم. زیرا، کمترین اشکال این اصل آن است که خودش، خودش را تکذیب می‌کند. چرا که هیچ راه تجربی برای اثبات یا ابطال آن وجود ندارد.

ثالثاً: چنان‌که در نکته دوم اشاره شد، اشتراک ادیان در اصول اساسی، منافات با اختلاف در فروعات و خصوصیات فرهنگی اجتماعی ندارد. هم‌چنین تحول و تغییر زندگی و معارف بشری نیز تعبیری مغالطه‌آمیز است. باید توجه نمود که نیازهای اساسی بشر که ادیان برای تأمین آنها آمده‌اند، تحول نمی‌یابند، بلکه آن‌چه تغییر می‌کند شکل و قالب‌هاست، نه مغز و محتوا.

  • در سخنان صاحبان این نظریه، تناقضاتی به چشم می‌خورد. از جمله اینکه بعضی به طور مطلق، تجربه دینی را خطاپذیر خوانده و در مورد آن گفته‌اند: واقعیت تجربه دینی بدیهی نیست. فقط بدین جهت که فرد مذهبی خالصانه بر این باور است که امری متعالی وجود دارد، نمی‌تواند تضمینی برای واقعی بودن آن باشد. توهم، حقیقتی در زندگی است و دین نیز از آن ایمن نیست. داده تجربه دینی، همانند داده هر نوع دیگر از تجربه، باید منتقدانه در کوره آزمایش قرار گیرد[۳۴].

پیش از این نیز تصریحات برخی را در مورد خطاپذیر بودن تجربه دینی وحیانی ذکر نمودیم. درعین حال، عده‌ای بدون اینکه راهی برای نجات وحی از این گرداب نشان دهند و توجیهی برای خطاناپذیری آن ارائه نمایند، آن را میزان صحت سایر تجارب دینی قرار داده می‌گویند:

آن‌چه انبیا به عنوان وحی گفته‌اند، مقیاس صحت آن مطالبی است که دیگران در تفسیر تجربه دینی خود می‌گویند[۳۵].[۳۶]

پانویس

  1. ر. ک: مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، ص۱۴۱؛ خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۳۵۹ - ۳۶۲
  2. لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۴؛ مفردات، ص۵۶۹ و ... .
  3. ر. ک: خسروپناه، عبدالحسین، کلام نوین اسلامی، ص ۳۵۹ - ۳۶۲.
  4. مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَی نَبِیِّهِ آیَةً مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَ مَعَهُ أَرْبَعَةُ حَفَظَةٍ مِنَ الْمـَلَائِکَةِ یَحْفَظُونَهَا حَتَّی یُوَدُّونَهَا إِلَی النَّبِی؛ بحارالانوار، ج ۵۶، ص۲۰۱.
  5. راهنما‌شناسی، ص۱۱؛ همچنین ر. ک: قرآن‌شناسی، ج۱، ص۵۲-۵۳.
  6. «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.
  7. برای توضیح بیشتر، ر. ک: آموزش فلسفه، ج۱، ص۱۵۲-۱۷۱.
  8. راهنما‌شناسی، ص۱۴.
  9. آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۲۶۴.
  10. راهنما‌شناسی، ص۱۷.
  11. راهنما‌شناسی، ص۱۵-۱۶؛ و همچنین ر. ک: التمهید، ج۱، ص۸۲.
  12. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۹۳-۹۵.
  13. محمد بن عبدالقادر، مختار الصحاح، ص۳۶۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱؛ العین، ج۳، ص۳۲۰ (الوحی: الاشاره).
  14. مختار الصحاح، ص۳۶۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱؛ العین، ج۳، ص۳۲۰؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۴۷۸ (الوحی: الالهام).
  15. مختار الصحاح، ص۳۶۵؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱ (الوحی: الکلام الخفی).
  16. مجمع البحرین، ج۴، ص۴۷۹ (الوحی: الوسوسه).
  17. لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۴۷۸ (الوحی: القاء فی القلب).
  18. لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱.
  19. مختار الصحاح، ص۳۶۵؛ مجمع البحرین، ج۴، ص۴۷۸؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۳۸۱؛ العین، ج۳، ص۳۲۰.
  20. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۸.
  21. الالهیات، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.
  22. هر چند اگر هم چنین باشد و بپذیریم که انبیاء از محافظان و نگهبانان الهی برخوردارند، نقصی به عصمت آنان وارد نمی‌شود.
  23. ﴿إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا جن، آیات ۲۷-۲۸.
  24. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۱۰.
  25. کیان، ش۲۸، ص۴.
  26. کیان، ش۲۸، ص۱۲.
  27. ایان باربور، علم و دین، ص۲۶۹.
  28. هرمنوتیک، کتاب و سنت، ص۲۰۰.
  29. تحلیل وحی، ص۱۷۵؛ به نقل از: علی عتبة الکتاب المقدس.
  30. مدخل الی العقیدة المسیحیة، ص۱۸.
  31. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۳۹.
  32. تحلیل وحی، ص۷۳.
  33. ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، ج۲، ص۲۸۱.
  34. نورمن. ال. گیسلر، فلسفه دین، ج۱، ص۹۲.
  35. کیان، ش۲۹، ص۱۸.
  36. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۴۲-۱۴۶.