ابوسلمه خلال: تفاوت میان نسخهها
(←مقدمه) |
|||
(۵ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۸: | خط ۸: | ||
«حفص بن سلیمان»<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۶۱.</ref> یا «حفص بن غیاث بن سلیمان»<ref>صابی، تحفة الامراء فی تاریخالوزراء، ص۱۲۹.</ref>، معروف به «ابوسلمه خلال» نقش بسزایی در براندازی [[خلافت اموی]] و برقراری [[خلافت عباسی]] داشت. با وجود این، جزئیات [[زندگی]] وی پیش از آغاز دعوت عباسی بهدرستی دانسته نیست. وی را از [[موالی]] [[بنیهمدان]] یا موالی [[بنی حارث بن کعب]] دانستهاند. | «حفص بن سلیمان»<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۶۱.</ref> یا «حفص بن غیاث بن سلیمان»<ref>صابی، تحفة الامراء فی تاریخالوزراء، ص۱۲۹.</ref>، معروف به «ابوسلمه خلال» نقش بسزایی در براندازی [[خلافت اموی]] و برقراری [[خلافت عباسی]] داشت. با وجود این، جزئیات [[زندگی]] وی پیش از آغاز دعوت عباسی بهدرستی دانسته نیست. وی را از [[موالی]] [[بنیهمدان]] یا موالی [[بنی حارث بن کعب]] دانستهاند. | ||
درباره نسبت وی نیز [[اختلاف]] است<ref>برخی گفتهاند خرید و فروش سرکه (=خلّ) میکرد و بعضی او را به پیشه سازندگان شمشیر (خلل السیوف) منسوب میکنند.</ref>. | درباره نسبت وی نیز [[اختلاف]] است<ref>برخی گفتهاند خرید و فروش سرکه (=خلّ) میکرد و بعضی او را به پیشه سازندگان شمشیر (خلل السیوف) منسوب میکنند.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص۲۵.</ref> | ||
==همکاری با دعوت عباسی== | ==همکاری با دعوت عباسی== | ||
{{همچنین|دعوت عباسی}} | |||
آنچه روشن است این که وی از [[حمله]] موالی [[ایرانی]] و از [[توانگران]] [[اهل کوفه]] و داماد [[بکیر بن ماهان]] [[دبیر]] و [[مشاور]] عالی [[ابراهیم امام]]، بود. بکیر هنگام [[مرگ]]، ابوسلمه خلال را برای پیشبرد دعوت عباسی به ابراهیم امام معرفی کرد و او را به [[جانشینی]] خود برگزید<ref>الاخبار الطوال، ص۳۲۷؛ جهشیاری، ابوعبدالله محمد بن عبدوس، الوزراء والکتّاب، ص۵۵.</ref>. ابراهیم در نامهای که به [[ابوسلمه]] نوشت او را از امر [[دعوت]] [[آگاه]] کرد و به [[سال ۱۳۰ ق]]. که [[نظارت]] بر دعوت را در [[ولایت]] مرکزی و [[شرق]] ایران به ابومسلم واگذار کرد، ولایت [[عراق]] و جزیره و [[شام]] را به ابوسلمه سپرد<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۲۶۰- ۲۶۸.</ref>. | آنچه روشن است این که وی از [[حمله]] موالی [[ایرانی]] و از [[توانگران]] [[اهل کوفه]] و داماد [[بکیر بن ماهان]] [[دبیر]] و [[مشاور]] عالی [[ابراهیم امام]]، بود. بکیر هنگام [[مرگ]]، ابوسلمه خلال را برای پیشبرد دعوت عباسی به ابراهیم امام معرفی کرد و او را به [[جانشینی]] خود برگزید<ref>الاخبار الطوال، ص۳۲۷؛ جهشیاری، ابوعبدالله محمد بن عبدوس، الوزراء والکتّاب، ص۵۵.</ref>. ابراهیم در نامهای که به [[ابوسلمه]] نوشت او را از امر [[دعوت]] [[آگاه]] کرد و به [[سال ۱۳۰ ق]]. که [[نظارت]] بر دعوت را در [[ولایت]] مرکزی و [[شرق]] ایران به ابومسلم واگذار کرد، ولایت [[عراق]] و جزیره و [[شام]] را به ابوسلمه سپرد<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۲۶۰- ۲۶۸.</ref>. | ||
ابوسلمه و ابومسلم در طول دعوت همواره با یکدیگر در [[ارتباط]] بودند و حتی گاهی [[ابوسلمه]] دستورهایی از جانب [[ابراهیم امام]] برای ابومسلم صادر میکرد<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۲۶۸.</ref>. | ابوسلمه و ابومسلم در طول دعوت همواره با یکدیگر در [[ارتباط]] بودند و حتی گاهی [[ابوسلمه]] دستورهایی از جانب [[ابراهیم امام]] برای ابومسلم صادر میکرد<ref>اخبار الدولة العباسیة، ص۲۶۸.</ref>. | ||
<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص۲۵.</ref> | |||
==رویگردانی از عباسیان== | ==رویگردانی از عباسیان== | ||
وی تا مدتی [[همت]] خود را برای گسترش [[دعوت عباسی]] به کار گرفت؛ اما در آستانه [[پیروزی]] [[نهضت]] از [[عباسیان]] روی گردان شد و در صدد [[انتخاب]] یکی از [[علویان]] به [[خلافت]] برآمد؛ از اینرو هنگام ورود [[خاندان عباسی]] از «[[حمیمه]]» به [[کوفه]] ([[محرم]] ۱۳۲ق) آنان را در [[خانه]] [[ولید بن سعد]] پنهان کرد و خبر ورودشان را پنهان نگاه داشت و با سه تن از بزرگان [[علوی]] به منظور [[ترغیب]] آنان برای [[پذیرش خلافت]]، مکاتبه کرد | {{همچنین|عباسیان}} | ||
وی تا مدتی [[همت]] خود را برای گسترش [[دعوت عباسی]] به کار گرفت؛ اما در آستانه [[پیروزی]] [[نهضت]] از [[عباسیان]] روی گردان شد و در صدد [[انتخاب]] یکی از [[علویان]] به [[خلافت]] برآمد؛ از اینرو هنگام ورود [[خاندان عباسی]] از «[[حمیمه]]» به [[کوفه]] ([[محرم]] ۱۳۲ق) آنان را در [[خانه]] [[ولید بن سعد]] پنهان کرد و خبر ورودشان را پنهان نگاه داشت و با سه تن از بزرگان [[علوی]] به منظور [[ترغیب]] آنان برای [[پذیرش خلافت]]، مکاتبه کرد. | |||
===نامه به امام صادق {{ع}}=== | |||
فرستاده ابوسلمه ابتدا نزد [[جعفر بن محمد الصادق]] {{ع}} آمد و نام وی را به [[امام]] داد؛ اما آن [[حضرت]] از پذیرش [[دعوت]] خودداری کرد و در جواب، [[نامه]] ابوسلمه را در شعله چراغ سوزانید. | |||
===نامه به عبدالله محض=== | |||
آنگاه، فرستاده نزد [[عبدالله محض]] رفت و نامه دوم ابوسلمه را به او داد. عبدالله از دیدن نامه خوشحال شد و آن را نزد [[امام صادق]] {{ع}} برد که امام فرمود: «این آرزوهای [[باطل]] را از خود دور کن که مانند این نامه پیش از تو برای من آمده است». | آنگاه، فرستاده نزد [[عبدالله محض]] رفت و نامه دوم ابوسلمه را به او داد. عبدالله از دیدن نامه خوشحال شد و آن را نزد [[امام صادق]] {{ع}} برد که امام فرمود: «این آرزوهای [[باطل]] را از خود دور کن که مانند این نامه پیش از تو برای من آمده است». | ||
===نامه به عمر اشرف=== | |||
[[عمر بن علی بن زینالعابدین]] {{ع}} نیز پیشنهاد ابوسلمه را رد کرد و گفت: «من صاحب نامه را نمیشناسم تا پاسخی به او بدهم»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۶۹؛ تنوخی، ابوالحسن بن علی، الفرج بعدالشدة، ج۴، ص۲۷۵-۲۷۶.</ref>. | [[عمر بن علی بن زینالعابدین]] {{ع}} نیز پیشنهاد ابوسلمه را رد کرد و گفت: «من صاحب نامه را نمیشناسم تا پاسخی به او بدهم»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۶۹؛ تنوخی، ابوالحسن بن علی، الفرج بعدالشدة، ج۴، ص۲۷۵-۲۷۶.</ref>. | ||
==پایان کار ابوسلمه== | |||
همزمان با تلاشهای ناکام ابوسلمه، فرستادگان ابومسلم و گروهی از [[سرداران]] [[خراسان]]، از جمله [[ابوحمید سمرقندی]] و [[ابوالجهم بن عطیه]] به نهانگاه [[ابوالعباس]] درآمدند و شتابان وی را به خلافت برداشتند. وقتی که خبر [[ملاقات]] سران [[سپاه]] خراسان با ابوالعباس به ابوسلمه رسید، از [[بیم]] [[کشف]] [[توطئه]] خود با [[عجله]] نزد وی رفت و با او [[بیعت]] کرد و در عذر تعلل خویش گفت که میخواسته است [[کارها]] را سامان بخشد و آنگاه امام را ظاهر کند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۳۹.</ref>. چنان که پیشتر گذشت، [[سفاح]] از قصد [[ابوسلمه]] [[آگاه]] شده بود، اما برخلاف [[میل باطنی]] و به دلیل [[نفوذ]] فراوانی وی در میان یارانش، تا فراهم شدن [[زمان]] مناسب از خطای وی [[چشمپوشی]] کرد؛ اما همواره [[کینه]] ابوسلمه را به [[دل]] داشت و برای نابودی وی در پی فرصتی مناسب بود. | همزمان با تلاشهای ناکام ابوسلمه، فرستادگان ابومسلم و گروهی از [[سرداران]] [[خراسان]]، از جمله [[ابوحمید سمرقندی]] و [[ابوالجهم بن عطیه]] به نهانگاه [[ابوالعباس]] درآمدند و شتابان وی را به خلافت برداشتند. وقتی که خبر [[ملاقات]] سران [[سپاه]] خراسان با ابوالعباس به ابوسلمه رسید، از [[بیم]] [[کشف]] [[توطئه]] خود با [[عجله]] نزد وی رفت و با او [[بیعت]] کرد و در عذر تعلل خویش گفت که میخواسته است [[کارها]] را سامان بخشد و آنگاه امام را ظاهر کند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۳۹.</ref>. چنان که پیشتر گذشت، [[سفاح]] از قصد [[ابوسلمه]] [[آگاه]] شده بود، اما برخلاف [[میل باطنی]] و به دلیل [[نفوذ]] فراوانی وی در میان یارانش، تا فراهم شدن [[زمان]] مناسب از خطای وی [[چشمپوشی]] کرد؛ اما همواره [[کینه]] ابوسلمه را به [[دل]] داشت و برای نابودی وی در پی فرصتی مناسب بود. | ||
نسخهٔ کنونی تا ۷ دسامبر ۲۰۲۳، ساعت ۲۳:۲۹
آشنایی اجمالی
«حفص بن سلیمان»[۱] یا «حفص بن غیاث بن سلیمان»[۲]، معروف به «ابوسلمه خلال» نقش بسزایی در براندازی خلافت اموی و برقراری خلافت عباسی داشت. با وجود این، جزئیات زندگی وی پیش از آغاز دعوت عباسی بهدرستی دانسته نیست. وی را از موالی بنیهمدان یا موالی بنی حارث بن کعب دانستهاند.
درباره نسبت وی نیز اختلاف است[۳].[۴]
همکاری با دعوت عباسی
آنچه روشن است این که وی از حمله موالی ایرانی و از توانگران اهل کوفه و داماد بکیر بن ماهان دبیر و مشاور عالی ابراهیم امام، بود. بکیر هنگام مرگ، ابوسلمه خلال را برای پیشبرد دعوت عباسی به ابراهیم امام معرفی کرد و او را به جانشینی خود برگزید[۵]. ابراهیم در نامهای که به ابوسلمه نوشت او را از امر دعوت آگاه کرد و به سال ۱۳۰ ق. که نظارت بر دعوت را در ولایت مرکزی و شرق ایران به ابومسلم واگذار کرد، ولایت عراق و جزیره و شام را به ابوسلمه سپرد[۶].
ابوسلمه و ابومسلم در طول دعوت همواره با یکدیگر در ارتباط بودند و حتی گاهی ابوسلمه دستورهایی از جانب ابراهیم امام برای ابومسلم صادر میکرد[۷]. [۸]
رویگردانی از عباسیان
وی تا مدتی همت خود را برای گسترش دعوت عباسی به کار گرفت؛ اما در آستانه پیروزی نهضت از عباسیان روی گردان شد و در صدد انتخاب یکی از علویان به خلافت برآمد؛ از اینرو هنگام ورود خاندان عباسی از «حمیمه» به کوفه (محرم ۱۳۲ق) آنان را در خانه ولید بن سعد پنهان کرد و خبر ورودشان را پنهان نگاه داشت و با سه تن از بزرگان علوی به منظور ترغیب آنان برای پذیرش خلافت، مکاتبه کرد.
نامه به امام صادق (ع)
فرستاده ابوسلمه ابتدا نزد جعفر بن محمد الصادق (ع) آمد و نام وی را به امام داد؛ اما آن حضرت از پذیرش دعوت خودداری کرد و در جواب، نامه ابوسلمه را در شعله چراغ سوزانید.
نامه به عبدالله محض
آنگاه، فرستاده نزد عبدالله محض رفت و نامه دوم ابوسلمه را به او داد. عبدالله از دیدن نامه خوشحال شد و آن را نزد امام صادق (ع) برد که امام فرمود: «این آرزوهای باطل را از خود دور کن که مانند این نامه پیش از تو برای من آمده است».
نامه به عمر اشرف
عمر بن علی بن زینالعابدین (ع) نیز پیشنهاد ابوسلمه را رد کرد و گفت: «من صاحب نامه را نمیشناسم تا پاسخی به او بدهم»[۹].
پایان کار ابوسلمه
همزمان با تلاشهای ناکام ابوسلمه، فرستادگان ابومسلم و گروهی از سرداران خراسان، از جمله ابوحمید سمرقندی و ابوالجهم بن عطیه به نهانگاه ابوالعباس درآمدند و شتابان وی را به خلافت برداشتند. وقتی که خبر ملاقات سران سپاه خراسان با ابوالعباس به ابوسلمه رسید، از بیم کشف توطئه خود با عجله نزد وی رفت و با او بیعت کرد و در عذر تعلل خویش گفت که میخواسته است کارها را سامان بخشد و آنگاه امام را ظاهر کند[۱۰]. چنان که پیشتر گذشت، سفاح از قصد ابوسلمه آگاه شده بود، اما برخلاف میل باطنی و به دلیل نفوذ فراوانی وی در میان یارانش، تا فراهم شدن زمان مناسب از خطای وی چشمپوشی کرد؛ اما همواره کینه ابوسلمه را به دل داشت و برای نابودی وی در پی فرصتی مناسب بود.
و گزارشهای مربوط به قتل ابوسلمه سخت آشفته است؛ اما در بیشتر روایات، دست ابوجعفر منصور، برادر خلیفه، در طرح توطئه قتل او آشکار است. در این میان گزارشی که دقیقتر و درستتر به نظر میرسد آن است که چون سقاح آهنگ قتل ابوسلمه کرد، یکی از نزدیکانش وی را از خطر شورش ابومسلم آگاه و به وی توصیه کرد که خلیفه نامهای به ابومسلم بنویسد و در این باره با وی رایزنی کند که مبادا مخالف خوانی ابوسلمه به اتکای ابومسلم باشد؛ از اینرو نامهای به ابومسلم نوشت و او را از نیرنگ «ابوسلمه» و اتهامات او آگاه کرد و ابومسلم که خود نیز از نفوذ فراوان ابوسلمه در عراق ناخشنود بود، فرصت را برای تصفیه حسابهای شخصی مناسب دانست و یکی از مزدوران خویش را به کوفه فرستاد؛ وی با اجازه و اطلاع خلیفه، شبانه ابوسلمه را غافلگیر کرد و به قتل رسانید[۱۱]. روز بعد آوازه در انداختند که خوارج وزیر آل محمد (ص) را کشتهاند و جنازه او را با احترام به خاک سپردند[۱۲][۱۳].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۲، ص۱۶۱.
- ↑ صابی، تحفة الامراء فی تاریخالوزراء، ص۱۲۹.
- ↑ برخی گفتهاند خرید و فروش سرکه (=خلّ) میکرد و بعضی او را به پیشه سازندگان شمشیر (خلل السیوف) منسوب میکنند.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص۲۵.
- ↑ الاخبار الطوال، ص۳۲۷؛ جهشیاری، ابوعبدالله محمد بن عبدوس، الوزراء والکتّاب، ص۵۵.
- ↑ اخبار الدولة العباسیة، ص۲۶۰- ۲۶۸.
- ↑ اخبار الدولة العباسیة، ص۲۶۸.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص۲۵.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ البدء و التاریخ، ج۶، ص۶۹؛ تنوخی، ابوالحسن بن علی، الفرج بعدالشدة، ج۴، ص۲۷۵-۲۷۶.
- ↑ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۴۹؛ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۳۹.
- ↑ انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۶؛ الوزراء والکتاب، ص۶۰؛ اسماء المغتالین، ص۱۸۸؛ العیون والحدائق، ص۲۲۲.
- ↑ برای اطلاع بیشتر درباره زندگی ابوسلمه، نک: بهرامیان، علی، «ابوسلمه» دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، ج۵.
- ↑ خضری، سید احمد رضا، تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه ص۲۵.