بحث:انسان کامل: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'تکیه' به 'تکیه') |
||
(یک نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط یک کاربر دیگر نشان داده نشد) | |||
خط ۴: | خط ۴: | ||
*این اصطلاح در [[قرآن]] صریحاً بهکار نرفته است؛ ولی معنا و مفهوم آن را از آیاتی که به [[خلیفة اللّه]]، [[امام]]، مطهّر، [[مخلَص]]، [[مهتدی]]، [[صدّیق]]، [[صالح]]، [[مقرّب]]، سابق، مصطفی، مجتبی، ولیّاللّه، [[رسول]]، [[نبی]]، صاحبان نفس مطمئنه و [[عبودیت]] تامّة مربوط است میتوان برداشت کرد، افزون بر این چون انسان کامل در همه اوصاف کمال سرآمد همه است میتوان همه آیاتی را که به [[فضایل]] و [[کمالات انسانی]] اشاره دارد به انسان کامل مرتبط دانست، بلکه از آنرو که انسان کامل خود [[قرآن ناطق]] و [[قرآن]] خُلق وی است <ref>تفسیر صدرالمتالهین، ج ۴، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۸؛ شرح فصوصالحکم، ص ۳۶۲.</ref>، میتوان همه [[قرآن]] را وجود کتبی انسان کامل و [[سورهها]] و [[آیات]] آن را مدارج و معارج وی معرفی کرد<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/50.htm#f5 ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۵]</ref>. | *این اصطلاح در [[قرآن]] صریحاً بهکار نرفته است؛ ولی معنا و مفهوم آن را از آیاتی که به [[خلیفة اللّه]]، [[امام]]، مطهّر، [[مخلَص]]، [[مهتدی]]، [[صدّیق]]، [[صالح]]، [[مقرّب]]، سابق، مصطفی، مجتبی، ولیّاللّه، [[رسول]]، [[نبی]]، صاحبان نفس مطمئنه و [[عبودیت]] تامّة مربوط است میتوان برداشت کرد، افزون بر این چون انسان کامل در همه اوصاف کمال سرآمد همه است میتوان همه آیاتی را که به [[فضایل]] و [[کمالات انسانی]] اشاره دارد به انسان کامل مرتبط دانست، بلکه از آنرو که انسان کامل خود [[قرآن ناطق]] و [[قرآن]] خُلق وی است <ref>تفسیر صدرالمتالهین، ج ۴، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۸؛ شرح فصوصالحکم، ص ۳۶۲.</ref>، میتوان همه [[قرآن]] را وجود کتبی انسان کامل و [[سورهها]] و [[آیات]] آن را مدارج و معارج وی معرفی کرد<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/50.htm#f5 ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۵]</ref>. | ||
* انسان کامل گرچه به اعتبار پایینترین نشئه و نازلترین مرتبه وجودیش خود را به [[فرمان خدا]] مانند سایر [[انسانها]] [[بشر]] معرفی میکند: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ}}<ref>«بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم»؛ سوره کهف، آیه: ۱۱۰.</ref> و میگوید: من از [[غیب]] بیاطلاعم و ازاینرو از بسیاری از [[خیرات]] بیبهرهام و برایم پیشامدهای سوئی رخ میدهد: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت میشود؟ (پرسش)|وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ]]}}<ref>«و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم و (هیچ) بلا به من نمیرسید»؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.</ref> و از فرجام خویش و دیگران بیخبرم: {{متن قرآن|وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ}}<ref>«نمیدانم با من و شما چه خواهند کرد»؛ سوره احقاف، آیه: ۹.</ref> و به اقتضای [[زندگی]] عالم [[مادّی]] از دیگر موجودات استفاده کرده و مانند دیگران در بازارها راه میرود و [[نیازمند]] [[خوردن و آشامیدن]] است: {{متن قرآن|قَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ}}<ref> گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک میخورد و در بازارها راه میرود؟!؛ سوره فرقان، آیه: ۷.</ref>؛ ولی وی را به لحاظ نشئات و اطوار وجودی دیگرش [[مقامات]] و فضایلی است <ref>مصباح الانس، ص ۳۳۸ ـ ۳۳۹.</ref> که [[شناخت]] و برشمردن همه آنها از عهده [[فهم]] انسانهای معمولی و نیز حوصله این مقال خارج است، ازاینرو در اینجا فقط به بیان اجمالی برخی از آنها بسنده میشود<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/50.htm#f5 ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۶]</ref>. | * انسان کامل گرچه به اعتبار پایینترین نشئه و نازلترین مرتبه وجودیش خود را به [[فرمان خدا]] مانند سایر [[انسانها]] [[بشر]] معرفی میکند: {{متن قرآن|قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ}}<ref>«بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم»؛ سوره کهف، آیه: ۱۱۰.</ref> و میگوید: من از [[غیب]] بیاطلاعم و ازاینرو از بسیاری از [[خیرات]] بیبهرهام و برایم پیشامدهای سوئی رخ میدهد: {{متن قرآن|[[با توجه به آیه ۱۸۸ سوره اعراف چگونه علم غیب پیامبر خاتم ثابت میشود؟ (پرسش)|وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ]]}}<ref>«و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم و (هیچ) بلا به من نمیرسید»؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.</ref> و از فرجام خویش و دیگران بیخبرم: {{متن قرآن|وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ}}<ref>«نمیدانم با من و شما چه خواهند کرد»؛ سوره احقاف، آیه: ۹.</ref> و به اقتضای [[زندگی]] عالم [[مادّی]] از دیگر موجودات استفاده کرده و مانند دیگران در بازارها راه میرود و [[نیازمند]] [[خوردن و آشامیدن]] است: {{متن قرآن|قَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ}}<ref> گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک میخورد و در بازارها راه میرود؟!؛ سوره فرقان، آیه: ۷.</ref>؛ ولی وی را به لحاظ نشئات و اطوار وجودی دیگرش [[مقامات]] و فضایلی است <ref>مصباح الانس، ص ۳۳۸ ـ ۳۳۹.</ref> که [[شناخت]] و برشمردن همه آنها از عهده [[فهم]] انسانهای معمولی و نیز حوصله این مقال خارج است، ازاینرو در اینجا فقط به بیان اجمالی برخی از آنها بسنده میشود<ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/50.htm#f5 ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۶]</ref>. | ||
==انسان کامل در فرهنگ مطهر== | |||
انسانهای کامل [[اسلام]] از نظر [[اخلاق]]، یعنی انسانهایی که خود را بهتر از دیگران شناختهاند، [[شرف]] و [[کرامت]] را در ذات خودشان بیشتر از دیگران [[احساس]] کردهاند<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۹۰.</ref>. انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمیگذارد...<ref>انسان کامل، ص۱۴۳.</ref>. [[جوهر]] انسان [[فکر]] کردن است و انسان کامل یعنی [[انسانی]] که در فکر کردن به حد کمال رسیده است و معنی اینکه در فکر کردن به حد کمال رسیده است، این است که [[جهان]] و هستی را آن چنان که هست دریافت و [[کشف]] کرده است<ref>انسان کامل، ص۱۴۹.</ref> [یعنی] انسان کامل، ابرمرد و یا سوپرمن<ref>انسان کامل، ص۲۶۱.</ref>. | |||
انسان کامل آن انسانی است که همه [[ارزشهای انسانی]] در او [[رشد]] کنند و هیچکدام بیرشد نمانند و [به علاوه] همه، هماهنگ با یکدیگر رشد کنند و رشد هرکدام از این [[ارزشها]] به حد اعلی برسد؛ آن وقت این [[انسان]] میشود انسان کامل، انسانی که [[قرآن]] از او تعبیر به [[امام]] میکند: {{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا}}<ref>«و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref> [[ابراهیم]] بعد از آنکه از امتحانهای گوناگون و بزرگ [[الهی]] بیرون آمد و همه را به انتها رسانید و در همه آن امتحانها نمره عالی و بیست گرفت، [به [[مقام امام]] یعنی انسان کامل رسید]. انسان کامل آن انسانی است که همه این ارزشها [[[عقل]]، [[عشق]]، [[محبت]]، [[عدالت]]، [[خدمت]]، [[عبادت]]، [[آزادی]]] در حد اعلی و هماهنگ با یکدیگر در او رشد کرده باشد. [[علی]]{{ع}} چنین انسانی است. [[فلاسفه]] قدیم و از آن جمله برخی فلاسفه قدیم خودمان نظیر [[بوعلی سینا]] این طور فکر میکردهاند. آنها مدعی بودهاند که انسان کامل یعنی انسان [[حکیم]]، و کمال انسان در [[حکمت]] انسان است. انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمیگذارد...<ref>انسان کامل، ص۴۱، ۵۲، ۱۲۱ و ۱۴۳.</ref>. | |||
انسان کامل یعنی انسان [[دانا]]، انسانی که حدّاکثر آنچه ممکن است دانا باشد، به این معنا که لااقل [[نظامات]] کلّی جهان را دریافت کند؛ هستی را از اول تا آخر [دریابد؛] ولو این امر به طور جزئی و [[فرد]] فرد امکان ناپذیر است ولی صورت کلّی هستی را بتواند در [[ذهن]] خود منقش کند. این انسان کامل است. پس [[جوهر]] [[انسان]] [[عقل]] است و کمال انسان در [[ادراک]] و دریافت [[عقلانی]] است و بنابراین انسان کامل [[انسانی]] است که به [[کمال عقل]] رسیده باشد<ref>فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۲۵۳.</ref>. انسان کامل یعنی انسان نمونه، انسان اعلی یا انسان والا انسان کامل باید انسانی باشد که [[تهذیب]] و [[تزکیه نفس]] کرده باشد<ref>انسان کامل، ص۱۴ و ۱۸۴.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۶۰-۱۶۲.</ref> | |||
==انسان کامل از نظر [[افلاطون]]== | |||
انسان کامل یعنی انسانی که در [[ناحیه]] [[روح]] در نهایت [[درجه]] [[زیبا]] است. و همانطور که گفتیم [[زیبایی]] به همراه خودش [[جاذبه]] و کشش دارد، [[عشق]] و [[طلب]] میآفریند، حرکت میآفریند، [[ستایش]] میآفریند<ref>فلسفه اخلاق، ص۱۹۱.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۶۰-۱۶۲.</ref> | |||
==انسان کامل از نظر [[فلاسفه]]== | |||
انسان کامل به [[عقیده]] فلاسفه، انسانی است که عقلش به کمال رسیده است؛ به این معنا که نقش اندام هستی در ذهنش پیدا شده است<ref>انسان کامل، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۶۰-۱۶۲.</ref> | |||
==انسان کامل در اگزیستانسیالیسم== | |||
یعنی انسان [[آزاد]] و هرچه انسان، آزادتر باشد کاملتر است؛ هرچه تحت تأثیر عوامل دیگر قرارگیرد، از انسان نیست او کاسته شده است<ref>انسان کامل، ص۱۸۷ و ۲۱۲.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۶۰-۱۶۲.</ref> | |||
==انسان کامل در [[مکتب]] [[قدرت]]== | |||
در باب انسان کامل [مکتبی] وجود دارد که نه بر عقل تکیه دارد و نه بر عشق؛ فقط بر قدرت تکیه دارد. انسان کامل یعنی انسان [[مقتدر]]، و کمال یعنی قدرت (به هر معنیای که قدرت را در نظر بگیرد) یعنی [[اقتدار]]، [[زور]]<ref>انسان کامل، ص۱۲۶.</ref>.<ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۶۰-۱۶۲.</ref> | |||
==انسان کامل کامل== | |||
انسان تمام، میتواند کامل باشد، کاملتر باشد و از آن هم کاملتر باشد، تا به آن حد نهائی نهائی (که انسانی از آن بالاتر وجود ندارد) [برسد] که او را انسان کامل کامل (که حد اعلای انسان است) مینامیم<ref>انسان کامل، ص۲۰.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۱۶۰-۱۶۲.</ref> | |||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۶ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۱۶:۱۹
انسان کامل که از او با القابی چون کون جامع، قطب عالَم، جام جهاننما، خلیفه، امام، صاحبزمان، اکسیر اعظم، خضر، مهدی، کامل، مکمّل، دانا، بالغ و... [۱] نیز تعبیر میشود اصطلاحی است عرفانی و بر کسی که مظهر أتمّ اسمای حسنای الهی و آیینه تمامنمای خداست و در شریعت، طریقت و حقیقت، تمام و در اقوال و افعال و اخلاق نیک و نیز در معارف الهی سرآمد همه است[۲] اطلاق میگردد[۳].
انسان کامل در اصطلاح
- این اصطلاح در قرآن صریحاً بهکار نرفته است؛ ولی معنا و مفهوم آن را از آیاتی که به خلیفة اللّه، امام، مطهّر، مخلَص، مهتدی، صدّیق، صالح، مقرّب، سابق، مصطفی، مجتبی، ولیّاللّه، رسول، نبی، صاحبان نفس مطمئنه و عبودیت تامّة مربوط است میتوان برداشت کرد، افزون بر این چون انسان کامل در همه اوصاف کمال سرآمد همه است میتوان همه آیاتی را که به فضایل و کمالات انسانی اشاره دارد به انسان کامل مرتبط دانست، بلکه از آنرو که انسان کامل خود قرآن ناطق و قرآن خُلق وی است [۴]، میتوان همه قرآن را وجود کتبی انسان کامل و سورهها و آیات آن را مدارج و معارج وی معرفی کرد[۵].
- انسان کامل گرچه به اعتبار پایینترین نشئه و نازلترین مرتبه وجودیش خود را به فرمان خدا مانند سایر انسانها بشر معرفی میکند: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾[۶] و میگوید: من از غیب بیاطلاعم و ازاینرو از بسیاری از خیرات بیبهرهام و برایم پیشامدهای سوئی رخ میدهد: ﴿وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ﴾[۷] و از فرجام خویش و دیگران بیخبرم: ﴿وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ﴾[۸] و به اقتضای زندگی عالم مادّی از دیگر موجودات استفاده کرده و مانند دیگران در بازارها راه میرود و نیازمند خوردن و آشامیدن است: ﴿قَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعَامَ وَيَمْشِي فِي الأَسْوَاقِ﴾[۹]؛ ولی وی را به لحاظ نشئات و اطوار وجودی دیگرش مقامات و فضایلی است [۱۰] که شناخت و برشمردن همه آنها از عهده فهم انسانهای معمولی و نیز حوصله این مقال خارج است، ازاینرو در اینجا فقط به بیان اجمالی برخی از آنها بسنده میشود[۱۱].
انسان کامل در فرهنگ مطهر
انسانهای کامل اسلام از نظر اخلاق، یعنی انسانهایی که خود را بهتر از دیگران شناختهاند، شرف و کرامت را در ذات خودشان بیشتر از دیگران احساس کردهاند[۱۲]. انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمیگذارد...[۱۳]. جوهر انسان فکر کردن است و انسان کامل یعنی انسانی که در فکر کردن به حد کمال رسیده است و معنی اینکه در فکر کردن به حد کمال رسیده است، این است که جهان و هستی را آن چنان که هست دریافت و کشف کرده است[۱۴] [یعنی] انسان کامل، ابرمرد و یا سوپرمن[۱۵].
انسان کامل آن انسانی است که همه ارزشهای انسانی در او رشد کنند و هیچکدام بیرشد نمانند و [به علاوه] همه، هماهنگ با یکدیگر رشد کنند و رشد هرکدام از این ارزشها به حد اعلی برسد؛ آن وقت این انسان میشود انسان کامل، انسانی که قرآن از او تعبیر به امام میکند: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾[۱۶] ابراهیم بعد از آنکه از امتحانهای گوناگون و بزرگ الهی بیرون آمد و همه را به انتها رسانید و در همه آن امتحانها نمره عالی و بیست گرفت، [به مقام امام یعنی انسان کامل رسید]. انسان کامل آن انسانی است که همه این ارزشها [[[عقل]]، عشق، محبت، عدالت، خدمت، عبادت، آزادی] در حد اعلی و هماهنگ با یکدیگر در او رشد کرده باشد. علی(ع) چنین انسانی است. فلاسفه قدیم و از آن جمله برخی فلاسفه قدیم خودمان نظیر بوعلی سینا این طور فکر میکردهاند. آنها مدعی بودهاند که انسان کامل یعنی انسان حکیم، و کمال انسان در حکمت انسان است. انسان کامل یعنی انسانی که حوادث روی او اثر نمیگذارد...[۱۷]. انسان کامل یعنی انسان دانا، انسانی که حدّاکثر آنچه ممکن است دانا باشد، به این معنا که لااقل نظامات کلّی جهان را دریافت کند؛ هستی را از اول تا آخر [دریابد؛] ولو این امر به طور جزئی و فرد فرد امکان ناپذیر است ولی صورت کلّی هستی را بتواند در ذهن خود منقش کند. این انسان کامل است. پس جوهر انسان عقل است و کمال انسان در ادراک و دریافت عقلانی است و بنابراین انسان کامل انسانی است که به کمال عقل رسیده باشد[۱۸]. انسان کامل یعنی انسان نمونه، انسان اعلی یا انسان والا انسان کامل باید انسانی باشد که تهذیب و تزکیه نفس کرده باشد[۱۹].[۲۰]
انسان کامل از نظر افلاطون
انسان کامل یعنی انسانی که در ناحیه روح در نهایت درجه زیبا است. و همانطور که گفتیم زیبایی به همراه خودش جاذبه و کشش دارد، عشق و طلب میآفریند، حرکت میآفریند، ستایش میآفریند[۲۱].[۲۲]
انسان کامل از نظر فلاسفه
انسان کامل به عقیده فلاسفه، انسانی است که عقلش به کمال رسیده است؛ به این معنا که نقش اندام هستی در ذهنش پیدا شده است[۲۳].[۲۴]
انسان کامل در اگزیستانسیالیسم
یعنی انسان آزاد و هرچه انسان، آزادتر باشد کاملتر است؛ هرچه تحت تأثیر عوامل دیگر قرارگیرد، از انسان نیست او کاسته شده است[۲۵].[۲۶]
انسان کامل در مکتب قدرت
در باب انسان کامل [مکتبی] وجود دارد که نه بر عقل تکیه دارد و نه بر عشق؛ فقط بر قدرت تکیه دارد. انسان کامل یعنی انسان مقتدر، و کمال یعنی قدرت (به هر معنیای که قدرت را در نظر بگیرد) یعنی اقتدار، زور[۲۷].[۲۸]
انسان کامل کامل
انسان تمام، میتواند کامل باشد، کاملتر باشد و از آن هم کاملتر باشد، تا به آن حد نهائی نهائی (که انسانی از آن بالاتر وجود ندارد) [برسد] که او را انسان کامل کامل (که حد اعلای انسان است) مینامیم[۲۹][۳۰]
پانویس
- ↑ انسان کامل، ص ۴ ـ ۵.
- ↑ انسان کامل، ص ۴ ـ ۵.
- ↑ ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۵
- ↑ تفسیر صدرالمتالهین، ج ۴، ص ۴۰۷ ـ ۴۰۸؛ شرح فصوصالحکم، ص ۳۶۲.
- ↑ ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۵
- ↑ «بگو: جز این نیست که من هم بشری چون شمایم»؛ سوره کهف، آیه: ۱۱۰.
- ↑ «و اگر غیب میدانستم خیر بسیار مییافتم و (هیچ) بلا به من نمیرسید»؛ سوره اعراف، آیه: ۱۸۸.
- ↑ «نمیدانم با من و شما چه خواهند کرد»؛ سوره احقاف، آیه: ۹.
- ↑ گفتند: چگونه پیغمبری است این، که خوراک میخورد و در بازارها راه میرود؟!؛ سوره فرقان، آیه: ۷.
- ↑ مصباح الانس، ص ۳۳۸ ـ ۳۳۹.
- ↑ ر.ک: رمضانی، حسن؛ انسان کامل؛ دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص ۵۰۶
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۹۰.
- ↑ انسان کامل، ص۱۴۳.
- ↑ انسان کامل، ص۱۴۹.
- ↑ انسان کامل، ص۲۶۱.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم میگمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
- ↑ انسان کامل، ص۴۱، ۵۲، ۱۲۱ و ۱۴۳.
- ↑ فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۲۵۳.
- ↑ انسان کامل، ص۱۴ و ۱۸۴.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ فلسفه اخلاق، ص۱۹۱.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ انسان کامل، ص۱۲۳.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ انسان کامل، ص۱۸۷ و ۲۱۲.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ انسان کامل، ص۱۲۶.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.
- ↑ انسان کامل، ص۲۰.
- ↑ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۱۶۰-۱۶۲.