مخالفان امامت: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[)) |
|||
(۱۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = امامت | |||
| عنوان مدخل = | |||
| مداخل مرتبط = | |||
| پرسش مرتبط = امامت (پرسش) | |||
}} | |||
== آیا مخالفان امامت کافراند؟ == | |||
یکی از انتقادها و [[شبهات]] [[اهل سنت]] بر [[امامیه]] این است که [[شیعه]] با خارج کردن مسئله [[امامت]] از مسئله فرعی [[علم فقه|فقهی]] و تلقی آن از [[اصول دین]] منکران آن را خارج از دین و [[تکفیر]] مینمایند. در حالی که [[امامت]] یک مسئله [[علم فقه|فقهی]] و فرعی است<ref>ر.ک: ابن حزم، الفصل، ج ۳، ص ۱۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، فصل ۶، صص ۱۴۶ و ۱۶۴؛ تلخیص المحصل، ص ۴۰۸.</ref>. | |||
== نقد و بررسی == | |||
==نقد و بررسی== | |||
در ارزیابی این [[شبهه]] به نکاتی اشاره میشود: | در ارزیابی این [[شبهه]] به نکاتی اشاره میشود: | ||
#'''[[تکفیر]] رویکرد افراطیون فریقین:''' نگاهی به [[ادیان آسمانی]] و غیر آسمانی نشان میدهد [[ادیان]] به عللی در تاریخ به [[مذاهب]] و فرقههای مختلف درونی منشعب میشوند که این فرق و [[مذاهب]] نوعاً دیگر فرق را برنتافته و خود را سره و رقیب را ناسره و چهبسا کافر نیز وصف نماید. انشعاب [[مسیحیت]] به [[کاتولیک]] ، [[ارتودوکس]] و [[پروتستان]] و مناقشات آنها نمونه بارز این ادعاست. متأسفانه این داستان در تاریخ [[اسلام]] نیز تکرار شد، بعد از [[رحلت پیامبر]]{{صل}} و در طول تاریخ، [[مذاهب]] و فرقههای مختلفی اعم از [[علم کلام|کلامی]] و [[علم فقه|فقهی]] و تفسیری ظاهر شد که مهمترین آن دو مذهب عمده [[اهل سنت]] "طرفدار انتخابی بودن [[تعیین]] [[خلیفه]]" و [[تشيع]] "طرفدار اصل [[نصب]]" است که هر کدام نیز به فرقههای درونی متعدد دیگر مانند انشعاب [[اهل سنت]] از حیث [[علم کلام|کلامی]] به [[اشاعره]]، [[معتزله]] و ماتریدیه و از حیث [[علم فقه|فقهی]] به چهار [[مکتب]] [[علم فقه|فقهی]] "شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی" و انشعاب [[شیعه]] به اسماعیلیه، زیدیه و [[امامیه]] و غیره، منشعب شدهاند، متأسفانه اکثر طرفداران فرقههای مختلف مزبور تنها فرقه خود را حقیقت ناب توصیف و دیگران را باطل یا معجونی از حقیقت و باطل میانگارند. تاریخ نزاع و جنگهای مختلف، چهار فرقه [[علم فقه|فقهی]] [[اهل سنت]] را در خود ثبت کرده است که از باطلانگاری و [[تکفیر]] فرقه دیگر نشأت گرفته است<ref>ر.ک: محمد عرفه، رسالة الأسلام، ج ۷، ص ۳۸۰.</ref>. ما در این مجال در صدد نشان دادن مناقشات درونی فرقههای [[اهل سنت]] یا [[شیعه]] نیستیم، بلکه اینجا به این نکته اشاره میکنیم که [[تکفیر]] برخی از [[شیعیان]] [[مخالفان]] "[[اهل سنت]]" خود را تنها به آنان اختصاص نیافته، بلکه [[تکفیر]] دو طرفه بوده است، افراطیون [[اهل سنت]] نیز اصل [[تشيع]] را برنتافته و آن را مجعول و ابداع شده توسط امثال [[عبدالله بن سبا]] یهودی توصیف<ref>ر.ک: التنبیة و الرد علی اهل الاهواء و البدع، مقدمه، ص «س».</ref> نموده و به [[کفر]] آنان حکم صادر نمودهاند که در سایه آن [[تشيع]] شهیدان بسیاری در طول تاریخ تقدیم کرده است که [[علامه امینی]] - صاحب الغدیر - آن را در کتابی به نام شهدا الفضیلة<ref>این کتاب به نام «شهیدان را فضیلت» به فارسی ترجمه شده است. </ref> تدوین کرده است. اینجا میتوان به [[سیف الدین آمدی]]<ref>الروافض والامامیة الخارجین من ربقة الدین؛ غایه المرام فی [[علم]] الکلام، ص ۳۲۹.</ref>، [[ابو الفتح اشروشنی]]<ref>وی به [[کفر]] [[منکر امامت]] [[ابوبکر]] رأی داده است؛ الفصول الاشروشنی، مبحث امامت.</ref>، قاضی [[بیضاوی]]<ref>وی [[امامت]] را از اصول دانسته که مخالفت با آن موجب [[کفر]] و بدعت میشود؛ کتاب المنهاج، مبحث الأخبار. </ref>، | # '''[[تکفیر]] رویکرد افراطیون فریقین:''' نگاهی به [[ادیان آسمانی]] و غیر آسمانی نشان میدهد [[ادیان]] به عللی در تاریخ به [[مذاهب]] و فرقههای مختلف درونی منشعب میشوند که این فرق و [[مذاهب]] نوعاً دیگر فرق را برنتافته و خود را سره و رقیب را ناسره و چهبسا کافر نیز وصف نماید. انشعاب [[مسیحیت]] به [[کاتولیک]]، [[ارتودوکس]] و [[پروتستان]] و مناقشات آنها نمونه بارز این ادعاست. متأسفانه این داستان در تاریخ [[اسلام]] نیز تکرار شد، بعد از [[رحلت پیامبر]] {{صل}} و در طول تاریخ، [[مذاهب]] و فرقههای مختلفی اعم از [[علم کلام|کلامی]] و [[علم فقه|فقهی]] و تفسیری ظاهر شد که مهمترین آن دو مذهب عمده [[اهل سنت]] "طرفدار انتخابی بودن [[تعیین]] [[خلیفه]]" و [[تشيع]] "طرفدار اصل [[نصب]]" است که هر کدام نیز به فرقههای درونی متعدد دیگر مانند انشعاب [[اهل سنت]] از حیث [[علم کلام|کلامی]] به [[اشاعره]]، [[معتزله]] و ماتریدیه و از حیث [[علم فقه|فقهی]] به چهار [[مکتب]] [[علم فقه|فقهی]] "شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی" و انشعاب [[شیعه]] به اسماعیلیه، زیدیه و [[امامیه]] و غیره، منشعب شدهاند، متأسفانه اکثر طرفداران فرقههای مختلف مزبور تنها فرقه خود را حقیقت ناب توصیف و دیگران را باطل یا معجونی از حقیقت و باطل میانگارند. تاریخ نزاع و جنگهای مختلف، چهار فرقه [[علم فقه|فقهی]] [[اهل سنت]] را در خود ثبت کرده است که از باطلانگاری و [[تکفیر]] فرقه دیگر نشأت گرفته است<ref>ر. ک: محمد عرفه، رسالة الأسلام، ج ۷، ص ۳۸۰.</ref>. ما در این مجال در صدد نشان دادن مناقشات درونی فرقههای [[اهل سنت]] یا [[شیعه]] نیستیم، بلکه اینجا به این نکته اشاره میکنیم که [[تکفیر]] برخی از [[شیعیان]] [[مخالفان]] "[[اهل سنت]]" خود را تنها به آنان اختصاص نیافته، بلکه [[تکفیر]] دو طرفه بوده است، افراطیون [[اهل سنت]] نیز اصل [[تشيع]] را برنتافته و آن را مجعول و ابداع شده توسط امثال [[عبدالله بن سبا]] یهودی توصیف<ref>ر. ک: التنبیة و الرد علی اهل الاهواء و البدع، مقدمه، ص «س».</ref> نموده و به [[کفر]] آنان حکم صادر نمودهاند که در سایه آن [[تشيع]] شهیدان بسیاری در طول تاریخ تقدیم کرده است که [[علامه امینی]] - صاحب الغدیر - آن را در کتابی به نام شهدا الفضیلة<ref>این کتاب به نام «شهیدان را فضیلت» به فارسی ترجمه شده است. </ref> تدوین کرده است. اینجا میتوان به [[سیف الدین آمدی]]<ref>الروافض والامامیة الخارجین من ربقة الدین؛ غایه المرام فی [[علم]] الکلام، ص ۳۲۹.</ref>، [[ابو الفتح اشروشنی]]<ref>وی به [[کفر]] [[منکر امامت]] [[ابوبکر]] رأی داده است؛ الفصول الاشروشنی، مبحث امامت.</ref>، قاضی [[بیضاوی]]<ref>وی [[امامت]] را از اصول دانسته که مخالفت با آن موجب [[کفر]] و بدعت میشود؛ کتاب المنهاج، مبحث الأخبار. </ref>، شیخ [[نوح حنفی]]<ref>«و اما الکفر فمن وجوه... ، منها الهم ینکرون خلافة الشیخین... فیجب قتل هؤلاء الأشرار الکفار»؛ تنقیح الفتاوی الحامدیه، ج ۱، ص ۱۰۳، به نقل از: شرف الدین، الفصول المختاره، فصل ۹. </ref>، [[ابن تیمه]]<ref>ابن تیمه، منهاج السنة النبویة، ج ۱، ص ۷. </ref>، [[ابو عمر ربه اندلسی]]<ref>ر. ک: عقد الفرید، ج ۲، ص ۴۱۰. </ref>، [[ابو محمد عثمان عراقی حنفی]]<ref>ر. ک: الفرق المفترقة بین اهل الزیغ و الزندقة، ص ۳۰. </ref>، [[ابن حزم]]<ref>ر. ک: الفصل، ج ۴، ص ۱۸۵.</ref> و [[عبد الله قمیصی]]<ref>ر. ک: الصراع بین الاسلام و الوثنیة، ج ۱، مقدمه، ص ۴. </ref> اشاره کرد که پیشگامان آنان سلفیه است<ref>ر. ک: دکتر صالح عبد الرحمان، عقیدة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ص ۳۶. </ref> برخی یا بیشتر [[عالمان]] [[اهل سنت]] به دلیل [[رافضی]] ([[شیعه]]) بودن راوی [[روایت]] او را تضعیف میکردند<ref>به عنوان مثال [[ابن ابی الحدید]] معتزلی که به [[شیعه]] تا حدودی نزدیک و شارح [[نهجالبلاغه]] اوست، [[روایت|روایتی]] را که بر منقصت [[خلیفه سوم]] دلالت میکند را به دلیل آنکه روایت آن فقط در کتب [[شیعه]] نقل شده است را انکار میکند؛ ر. ک: شرح [[نهجالبلاغه]]، ج ۱۲، ص ۲۷۵ و نیز: [[رسول]] جعفریان، تاریخ [[تشيع]] در ایران، ص ۲۴.</ref>، [[شیعیان]] در طول تاریخ توسط [[خلفا]] و [[حاکمان]] [[سنی]] مذهب نوعاً در فشار و محرومیت زندگی میکردند. باری در طول تاریخ برخی از [[عالمان]] [[شیعه]] نیز متقابلاً [[اهل سنت]] را [[تکفیر]] نمودند. بنابراین [[تکفیر]] از دو طرف صورت گرفته است و اگر امر قبیحی بوده - که هست - متوجه هر دو [[مکتب]] میشود<ref>در زمان نگارش این اوراق شاهد کشتار و ترور صدها نفر [[شیعه]] در عراق و پاکستان توسط وهابیون، سلفیگراها و به تعبیر دقیقتر «تکفیریها» هستیم، آنان بارگاه [[امام حسن]] عسکری در سامرا را نیز تحمل ننموده و آن را با بمب منفجر نمودند. در همین روزها (۱۶ ذیقعده ۱۴۲۸ق) پیامی با امضای ۳۷ تن به اصطلاح از اساتید دانشگاههای دینی و معلمان مدارس عربستان منتشر شده است که در آن اهل سنت به قتل [[شیعیان]] به بهانه [[رافضی]] تهییج شدهاند، (روزنامه جمهوری اسلامی، ۳ اسفند ۸۵، ص ۱۲) اما اهل سنت واقعی به این افراطیگرایان توجهی نکردند، از جمله شیخ یوسف قرضاوی یکی از رهبران معروف [[اهل تسنن]] ضمن حمایت از حزب الله لبنان کشتار [[شیعیان]] را توسط تکفیریها محکوم نمود. نگارنده در هنگام تحقیق این کتاب به کتابی برخورد نمود که در آن جرحهای اهل سنت افراطی و متعصب شبه قاره (هند و پاکستان) جمعآوری شده بود که از مشاهده بعض جرحها مانند دفاع از مشروعیت [[حکومت]] [[یزید]] در مقابل [[امام حسین]] {{ع}}، انکار اصل خلافت [[امام علی|علی]] {{ع}} و حصر [[خلفای راشدین]] به [[سه خلیفه اول]] و اتهام ارتداد و [[کفر]] به [[شیعیان]] و [[امام خمینی]] [[روح]] هر [[مسلمان|مسلمانی]] اعم از [[شیعه]] و [[سنی]] از شنیدن آن آزرده میشود؛ ر. ک: فهر ستوارة ایرادات و [[شبهات]] علیه [[شیعیان]] در هند و پاکستان، دکتر سید [[کمال]] حاج سید جوادی.</ref> | ||
#'''تقیید تکفیر:''' نکته دیگر در [[تکفیر]] اینکه [[تکفیر کنندگان]] [[تکفیر]] [[منکر امامت]] [[امام علی]]{{ع}} را به فرض [[علم]] و [[آگاهی]] به آن مقید نمودهاند، و اگر برای آن بتوان مصداقی پیدا کرد، تعداد آنها بسیار اندک خواهد بود؛ چراکه [[اکثریت]] [[عالمان]] [[اهل سنت]] معتقدند اصل [[نصب|نصبی]] برای هیچ فردی از طرف [[پیامبر]] صورت نگرفته است. لذا آنان در ردیف منکران در حد [[کفر]] نمیگنجند. [[تکفیر کنندگان]] بیشتر به عصر [[رحلت پیامبر]]{{صل}} نظر دارند که برخی با [[علم]] به [[نصب]] [[حضرت علی]]{{ع}} به [[امامت]] ازآنرو برگرداندند. [[امام خمینی]] به این نکته اشاره داشته که [[اکثریت]] [[عالمان]] [[اهل سنت]] به [[امامت حضرت علی]]{{ع}} [[یقین]] نداشتند <ref>ر.ک: کتاب الطهارة، ج ۳، صص ۳ - ۳۲۱.</ref>. بر این اساس [[اهل سنت]] در این عصر و سدههای پیشین در ردیف منکران [[امامت]] نیستند نهایت به آن جاهلاند. | # '''تقیید تکفیر:''' نکته دیگر در [[تکفیر]] اینکه [[تکفیر کنندگان]] [[تکفیر]] [[منکر امامت]] [[امام علی]] {{ع}} را به فرض [[علم]] و [[آگاهی]] به آن مقید نمودهاند، و اگر برای آن بتوان مصداقی پیدا کرد، تعداد آنها بسیار اندک خواهد بود؛ چراکه [[اکثریت]] [[عالمان]] [[اهل سنت]] معتقدند اصل [[نصب|نصبی]] برای هیچ فردی از طرف [[پیامبر]] صورت نگرفته است. لذا آنان در ردیف منکران در حد [[کفر]] نمیگنجند. [[تکفیر کنندگان]] بیشتر به عصر [[رحلت پیامبر]] {{صل}} نظر دارند که برخی با [[علم]] به [[نصب]] [[حضرت علی]] {{ع}} به [[امامت]] ازآنرو برگرداندند. [[امام خمینی]] به این نکته اشاره داشته که [[اکثریت]] [[عالمان]] [[اهل سنت]] به [[امامت حضرت علی]] {{ع}} [[یقین]] نداشتند <ref>ر. ک: کتاب الطهارة، ج ۳، صص ۳ - ۳۲۱.</ref>. بر این اساس [[اهل سنت]] در این عصر و سدههای پیشین در ردیف منکران [[امامت]] نیستند نهایت به آن جاهلاند. | ||
#'''اصول دینانگاری [[امامت]] [[قرائت]] خاص:''' سویه دیگر [[شبهه]] این بود که [[شیعیان]] [[امامت]] را مانند اصول توحید، [[نبوت]] و معاد جزء [[اصول دین]] میانگارند که به تبع آن حکم [[کفر]] منکرش را صادر میکنند. در تحلیل اصل این [[شبهه]] باید گفت [[امامیه]] - چنانکه در تعریف [[امامت]] گذشت - اهمیت خاصی به اصل [[امامت]] قائلاند و آن را متمّم [[شأن نبوت]] انگاشته و از آموزههای مهم [[اعتقاد|اعتقادی]] [[دین]] میانگارند، اما اینکه آن نیز جزء [[اصول دین]] است که منکر آن مانند منکر [[نبوت]] یا توحید از رده [[اسلام]] خارج شوند، اتفاقی بر آن وجود ندارد، بلکه آن نهایت یک [[قرائت]] اندیشمندان [[امامیه]] است؛ در کنار آن [[قرائت]] دیگری وجود دارد که [[امامت]] نه از [[اصول دین]] که از [[اصول مذهب]] [[تشيع]] و منکر آن نه از [[دین]] بلکه از [[تشيع]] خارج میشود. از معاصران [[شرف الدین]]<ref>قد اجمع اهل القبلة علی آنها لیست من اصول الدین؛ الفصول المهمة، ص ۱۵۳.</ref>، [[کاشف الغطاء]]<ref>اصل الشیعه و اصولها، صص ۴ - ۱۰۱.</ref> ، [[حکیم]]<ref>مستمسک العروة، ج ۱، ص ۳۹۴.</ref>، [[امام خمینی]]<ref>کتاب الطهارة، ج ۳، صص ۲۲۹ - ۳۲۲.</ref>، [[علامه طباطبایی]]<ref>قرآن در اسلام، ص ۱۳۷.</ref> و [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]]<ref>آشنایی با علوم اسلامی، [[علم کلام]]، درس ۸، ص ۷۹؛ عدل الهی، ص ۵۶؛ [[نبوت]]، ص ۳۹. </ref> به [[اسلام]] حقیقی [[اهل سنت]] حکم داده وعدم اعتماد به [[امامت]] را موجب خروج از [[دین]] و [[اسلام]] نمیدانند. اینجا باید به طور خاص از آیت الله العظمی [[بروجردی]] [[رهبر]] جهان [[تشيع]] و شیخ [[محمود شلتوت]] [[مفتی]] و [[رئیس]] دانشگاه الأزهر مصر نام برد که هر دو [[رهبر]] در اندیشه نزدیکی دو مذهب بودند که ثمره شیرین آن [[تأیید]] فقه [[شیعی]] توسط شیخ [[محمود شلتوت]] به عنوان یکی از پنج مذهب [[علم فقه|فقهی]] جهان [[اسلام]] بود. البته هر دو [[قرائت]] برای خود ادلهای دارند که قابل تأمل است، نگارنده آن را در مجالی دیگر به تفصیل بیان داشته است <ref>ر.ک: نگارنده، کلام فلسفی، فصل هفتم و نیز: نامه مفید، تابستان ۱۳۷۷، «جداانگاری [[امامت]] از اصول دین».</ref> البته چنانکه ذکر شد برخی از [[عالمان]] [[اهل سنت]] نیز [[امامت]] را جزء [[اصول دین]] انگاشتهاند که گذشت. | # '''اصول دینانگاری [[امامت]] [[قرائت]] خاص:''' سویه دیگر [[شبهه]] این بود که [[شیعیان]] [[امامت]] را مانند اصول توحید، [[نبوت]] و معاد جزء [[اصول دین]] میانگارند که به تبع آن حکم [[کفر]] منکرش را صادر میکنند. در تحلیل اصل این [[شبهه]] باید گفت [[امامیه]] - چنانکه در تعریف [[امامت]] گذشت - اهمیت خاصی به اصل [[امامت]] قائلاند و آن را متمّم [[شأن نبوت]] انگاشته و از آموزههای مهم [[اعتقاد|اعتقادی]] [[دین]] میانگارند، اما اینکه آن نیز جزء [[اصول دین]] است که منکر آن مانند منکر [[نبوت]] یا توحید از رده [[اسلام]] خارج شوند، اتفاقی بر آن وجود ندارد، بلکه آن نهایت یک [[قرائت]] اندیشمندان [[امامیه]] است؛ در کنار آن [[قرائت]] دیگری وجود دارد که [[امامت]] نه از [[اصول دین]] که از [[اصول مذهب]] [[تشيع]] و منکر آن نه از [[دین]] بلکه از [[تشيع]] خارج میشود. از معاصران [[شرف الدین]]<ref>قد اجمع اهل القبلة علی آنها لیست من اصول الدین؛ الفصول المهمة، ص ۱۵۳.</ref>، [[کاشف الغطاء]]<ref>اصل الشیعه و اصولها، صص ۴ - ۱۰۱.</ref>، [[حکیم]]<ref>مستمسک العروة، ج ۱، ص ۳۹۴.</ref>، [[امام خمینی]]<ref>کتاب الطهارة، ج ۳، صص ۲۲۹ - ۳۲۲.</ref>، [[علامه طباطبایی]]<ref>قرآن در اسلام، ص ۱۳۷.</ref> و [[مرتضی مطهری|شهید مطهری]]<ref>آشنایی با علوم اسلامی، [[علم کلام]]، درس ۸، ص ۷۹؛ عدل الهی، ص ۵۶؛ [[نبوت]]، ص ۳۹. </ref> به [[اسلام]] حقیقی [[اهل سنت]] حکم داده وعدم اعتماد به [[امامت]] را موجب خروج از [[دین]] و [[اسلام]] نمیدانند. اینجا باید به طور خاص از آیت الله العظمی [[بروجردی]] [[رهبر]] جهان [[تشيع]] و شیخ [[محمود شلتوت]] [[مفتی]] و [[رئیس]] دانشگاه الأزهر مصر نام برد که هر دو [[رهبر]] در اندیشه نزدیکی دو مذهب بودند که ثمره شیرین آن [[تأیید]] فقه [[شیعی]] توسط شیخ [[محمود شلتوت]] به عنوان یکی از پنج مذهب [[علم فقه|فقهی]] جهان [[اسلام]] بود. البته هر دو [[قرائت]] برای خود ادلهای دارند که قابل تأمل است، نگارنده آن را در مجالی دیگر به تفصیل بیان داشته است <ref>ر. ک: نگارنده، کلام فلسفی، فصل هفتم و نیز: نامه مفید، تابستان ۱۳۷۷، «جداانگاری [[امامت]] از اصول دین».</ref> البته چنانکه ذکر شد برخی از [[عالمان]] [[اهل سنت]] نیز [[امامت]] را جزء [[اصول دین]] انگاشتهاند که گذشت. | ||
#'''توجه به ادله علمی رقیب:''' با قطع نظر از دو نکته پیشین به نظر میرسد در مباحث علمی از بحثهای احساسی و هیجانی و حاشیهای باید دوری نمود و [[مطیع]] | # '''توجه به ادله علمی رقیب:''' با قطع نظر از دو نکته پیشین به نظر میرسد در مباحث علمی از بحثهای احساسی و هیجانی و حاشیهای باید دوری نمود و [[مطیع]] ادله؟؟ معتبر شد، اگر [[شیعه]] [[امامت]] را زا [[اصول دین]] و [[سنی]] آن را از [[فروع دین]] میانگارد، با لغو رقیب را به ایجاد [[انحراف]]، [[بدعت]] و [[تحریف]] در [[دین]] متهم ننمود، بلکه باید ادله آن را تحلیل و بررسی نمود. از آنجا که اکثرین قریب به اتفاق [[اهل سنت]] [[امامت]] و [[خلافت]] را یک مسئله فرعی [[علم فقه|فقهی]] و نه [[ضروری دین]] و نه اصل [[دین]] میدانند، به تبع آن منکرش را نیز [[تکفیر]] و [[خارج از اسلام]] وصف نمیکنند، به عبارت دقیقتر بر حسب ادله خود نمیتوانند [[تکفیر]] کنند. اما بعضی از اهل [[تشيع]] - با ادلهای که دارند - [[امامت]] را از [[اصول دین]] و منکرش را منکر [[اصول دین]] میانگارند و با ادله خود - اگر درست باشد - میتوانند منکر را [[تکفیر]] و [[خارج از دین]] بدانند. در این دو صورت و فرض، اگر شخصی در [[مکتب]] [[تشيع]] قرار داشته باشد، با اعتقاد به [[امامت]] و اصل [[دین]] انگاری آن از گزند و آسیب [[تکفیر]] و خروج از [[دین]] بنابر هر دو [[مکتب]] مصون است و حداکثر در مورد یک مسئله [[علم فقه|فقهی]] ([[خلافت]]) بهجای [[انتخاب]] به [[نصب]] قائل شده است. اما اگر [[مسلمان|مسلمانی]] در [[مکتب]] [[تسنن]] قرار داشته باشد، وی حداقل این احتمال را میدهد که چه بسا ادله [[شیعه]] صادق باشد و در این صورت وی به خاطر انکار اصل [[امامت]] و اصل [[نصب]] [[منکر اصل دین]] یا منکر اصل مهم [[اعتقاد|اعتقادی]] [[اسلام]] گردد. چنین فردی از باب حکم عقل به رفع خطر محتمل لازم است با دید [[انصاف]] و بدون پیشفرضهای ذهنی خود به ادله رقیب بنگرد. در این کتاب به تفصیل ادله [[شیعه]] خواهد آمد، ما اینجا به [[حدیث]] معروف نبوی - که [[فریقین]] آن را نقل کردند - بسنده میکنیم که فرمود:{{عربی|" مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً "}}<ref>"كسى كه بميرد و [[امام]] زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۹۶؛ مسند ابی داود، ص ۲۵۹؛ مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۲۱۸.</ref>. در این [[حدیث]] [[پیامبر اعظم]] {{صل}} [[شناخت]] و [[معرفت]] [[امام]] را به حدی مهم و کلیدی شمرده است که منکر بلکه جاهل [[امام عصر]] خود را در ردیف مردگان [[عصر جاهلی]] برشمرده است. از این [[حدیث]] میتوان اهمیت کلیدی [[امامت]] را در [[اسلام]] شناخت. حال سؤال این است آیا مقصود از [[ضرورت شناخت امام]] عصر خود - تا بدینسان از مردن در [[جاهلیت]] اجتناب نمود - [[شناخت امام]] و [[حاکم]] مطلق هر زمانی است که فردی عادی و از راهکارهای مختلف مانند زر و زور به مسند [[حکومت]] تکیه زده است، مانند [[یزید]] فرد عیاش است؟<ref>ناگفته پیداست که عموم [[عالمان]] اهل سنت و مورخان [[صفات]] رذیله [[یزید]] را قبول دارند؛ مروج الذهب، ج ۳، ص ۷۹.</ref>. آیا واقعاً [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} [[شناخت]] امثال [[یزید]] را موجب رهانیدن از مردن عصر جاهلی برشمرده است؟ یا اینکه مقصود این است در هر عصر یک [[امام]] با [[صفات کمالی]] خاص به عنوان [[حجت الهی]] و [[جانشین]] حقیقی [[پیامبر]] در همه [[صفات]] وجود دارد که [[وظیفه]] [[مسلمانان]] [[شناخت]] آن نه صرف [[شناخت]] بلکه [[تبعیت]] از آن است. نگارنده از برادران [[اهل سنت]] و محققان آن میخواهد در ادله [[تشيع]] از جمله [[حدیث]] فوق با وجدان خود نگریسته، آنگاه داوری نمایند.<ref>[[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|امامت]]، ص۷۶ - ۸۲.</ref> | ||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == | ||
* [[آیا مخالفان امامت کافراند؟ (پرسش)]] | * [[آیا مخالفان امامت کافراند؟ (پرسش)]] | ||
== | == منابع == | ||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:978964298273.jpg|22px]] [[محمد حسن قدردان قراملکی|قدردان قراملکی، محمد حسن]]، [[امامت ۲ (کتاب)|'''امامت''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
{{ | |||
== پانویس == | |||
{{پانویس}} | |||
[[رده: | [[رده:امامت]] | ||
[[رده:مدخل امامت پاسخ به شبهات کلامی]] | [[رده:مدخل امامت پاسخ به شبهات کلامی]] |
نسخهٔ کنونی تا ۱ ژوئن ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۰۸
آیا مخالفان امامت کافراند؟
یکی از انتقادها و شبهات اهل سنت بر امامیه این است که شیعه با خارج کردن مسئله امامت از مسئله فرعی فقهی و تلقی آن از اصول دین منکران آن را خارج از دین و تکفیر مینمایند. در حالی که امامت یک مسئله فقهی و فرعی است[۱].
نقد و بررسی
در ارزیابی این شبهه به نکاتی اشاره میشود:
- تکفیر رویکرد افراطیون فریقین: نگاهی به ادیان آسمانی و غیر آسمانی نشان میدهد ادیان به عللی در تاریخ به مذاهب و فرقههای مختلف درونی منشعب میشوند که این فرق و مذاهب نوعاً دیگر فرق را برنتافته و خود را سره و رقیب را ناسره و چهبسا کافر نیز وصف نماید. انشعاب مسیحیت به کاتولیک، ارتودوکس و پروتستان و مناقشات آنها نمونه بارز این ادعاست. متأسفانه این داستان در تاریخ اسلام نیز تکرار شد، بعد از رحلت پیامبر (ص) و در طول تاریخ، مذاهب و فرقههای مختلفی اعم از کلامی و فقهی و تفسیری ظاهر شد که مهمترین آن دو مذهب عمده اهل سنت "طرفدار انتخابی بودن تعیین خلیفه" و تشيع "طرفدار اصل نصب" است که هر کدام نیز به فرقههای درونی متعدد دیگر مانند انشعاب اهل سنت از حیث کلامی به اشاعره، معتزله و ماتریدیه و از حیث فقهی به چهار مکتب فقهی "شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی" و انشعاب شیعه به اسماعیلیه، زیدیه و امامیه و غیره، منشعب شدهاند، متأسفانه اکثر طرفداران فرقههای مختلف مزبور تنها فرقه خود را حقیقت ناب توصیف و دیگران را باطل یا معجونی از حقیقت و باطل میانگارند. تاریخ نزاع و جنگهای مختلف، چهار فرقه فقهی اهل سنت را در خود ثبت کرده است که از باطلانگاری و تکفیر فرقه دیگر نشأت گرفته است[۲]. ما در این مجال در صدد نشان دادن مناقشات درونی فرقههای اهل سنت یا شیعه نیستیم، بلکه اینجا به این نکته اشاره میکنیم که تکفیر برخی از شیعیان مخالفان "اهل سنت" خود را تنها به آنان اختصاص نیافته، بلکه تکفیر دو طرفه بوده است، افراطیون اهل سنت نیز اصل تشيع را برنتافته و آن را مجعول و ابداع شده توسط امثال عبدالله بن سبا یهودی توصیف[۳] نموده و به کفر آنان حکم صادر نمودهاند که در سایه آن تشيع شهیدان بسیاری در طول تاریخ تقدیم کرده است که علامه امینی - صاحب الغدیر - آن را در کتابی به نام شهدا الفضیلة[۴] تدوین کرده است. اینجا میتوان به سیف الدین آمدی[۵]، ابو الفتح اشروشنی[۶]، قاضی بیضاوی[۷]، شیخ نوح حنفی[۸]، ابن تیمه[۹]، ابو عمر ربه اندلسی[۱۰]، ابو محمد عثمان عراقی حنفی[۱۱]، ابن حزم[۱۲] و عبد الله قمیصی[۱۳] اشاره کرد که پیشگامان آنان سلفیه است[۱۴] برخی یا بیشتر عالمان اهل سنت به دلیل رافضی (شیعه) بودن راوی روایت او را تضعیف میکردند[۱۵]، شیعیان در طول تاریخ توسط خلفا و حاکمان سنی مذهب نوعاً در فشار و محرومیت زندگی میکردند. باری در طول تاریخ برخی از عالمان شیعه نیز متقابلاً اهل سنت را تکفیر نمودند. بنابراین تکفیر از دو طرف صورت گرفته است و اگر امر قبیحی بوده - که هست - متوجه هر دو مکتب میشود[۱۶]
- تقیید تکفیر: نکته دیگر در تکفیر اینکه تکفیر کنندگان تکفیر منکر امامت امام علی (ع) را به فرض علم و آگاهی به آن مقید نمودهاند، و اگر برای آن بتوان مصداقی پیدا کرد، تعداد آنها بسیار اندک خواهد بود؛ چراکه اکثریت عالمان اهل سنت معتقدند اصل نصبی برای هیچ فردی از طرف پیامبر صورت نگرفته است. لذا آنان در ردیف منکران در حد کفر نمیگنجند. تکفیر کنندگان بیشتر به عصر رحلت پیامبر (ص) نظر دارند که برخی با علم به نصب حضرت علی (ع) به امامت ازآنرو برگرداندند. امام خمینی به این نکته اشاره داشته که اکثریت عالمان اهل سنت به امامت حضرت علی (ع) یقین نداشتند [۱۷]. بر این اساس اهل سنت در این عصر و سدههای پیشین در ردیف منکران امامت نیستند نهایت به آن جاهلاند.
- اصول دینانگاری امامت قرائت خاص: سویه دیگر شبهه این بود که شیعیان امامت را مانند اصول توحید، نبوت و معاد جزء اصول دین میانگارند که به تبع آن حکم کفر منکرش را صادر میکنند. در تحلیل اصل این شبهه باید گفت امامیه - چنانکه در تعریف امامت گذشت - اهمیت خاصی به اصل امامت قائلاند و آن را متمّم شأن نبوت انگاشته و از آموزههای مهم اعتقادی دین میانگارند، اما اینکه آن نیز جزء اصول دین است که منکر آن مانند منکر نبوت یا توحید از رده اسلام خارج شوند، اتفاقی بر آن وجود ندارد، بلکه آن نهایت یک قرائت اندیشمندان امامیه است؛ در کنار آن قرائت دیگری وجود دارد که امامت نه از اصول دین که از اصول مذهب تشيع و منکر آن نه از دین بلکه از تشيع خارج میشود. از معاصران شرف الدین[۱۸]، کاشف الغطاء[۱۹]، حکیم[۲۰]، امام خمینی[۲۱]، علامه طباطبایی[۲۲] و شهید مطهری[۲۳] به اسلام حقیقی اهل سنت حکم داده وعدم اعتماد به امامت را موجب خروج از دین و اسلام نمیدانند. اینجا باید به طور خاص از آیت الله العظمی بروجردی رهبر جهان تشيع و شیخ محمود شلتوت مفتی و رئیس دانشگاه الأزهر مصر نام برد که هر دو رهبر در اندیشه نزدیکی دو مذهب بودند که ثمره شیرین آن تأیید فقه شیعی توسط شیخ محمود شلتوت به عنوان یکی از پنج مذهب فقهی جهان اسلام بود. البته هر دو قرائت برای خود ادلهای دارند که قابل تأمل است، نگارنده آن را در مجالی دیگر به تفصیل بیان داشته است [۲۴] البته چنانکه ذکر شد برخی از عالمان اهل سنت نیز امامت را جزء اصول دین انگاشتهاند که گذشت.
- توجه به ادله علمی رقیب: با قطع نظر از دو نکته پیشین به نظر میرسد در مباحث علمی از بحثهای احساسی و هیجانی و حاشیهای باید دوری نمود و مطیع ادله؟؟ معتبر شد، اگر شیعه امامت را زا اصول دین و سنی آن را از فروع دین میانگارد، با لغو رقیب را به ایجاد انحراف، بدعت و تحریف در دین متهم ننمود، بلکه باید ادله آن را تحلیل و بررسی نمود. از آنجا که اکثرین قریب به اتفاق اهل سنت امامت و خلافت را یک مسئله فرعی فقهی و نه ضروری دین و نه اصل دین میدانند، به تبع آن منکرش را نیز تکفیر و خارج از اسلام وصف نمیکنند، به عبارت دقیقتر بر حسب ادله خود نمیتوانند تکفیر کنند. اما بعضی از اهل تشيع - با ادلهای که دارند - امامت را از اصول دین و منکرش را منکر اصول دین میانگارند و با ادله خود - اگر درست باشد - میتوانند منکر را تکفیر و خارج از دین بدانند. در این دو صورت و فرض، اگر شخصی در مکتب تشيع قرار داشته باشد، با اعتقاد به امامت و اصل دین انگاری آن از گزند و آسیب تکفیر و خروج از دین بنابر هر دو مکتب مصون است و حداکثر در مورد یک مسئله فقهی (خلافت) بهجای انتخاب به نصب قائل شده است. اما اگر مسلمانی در مکتب تسنن قرار داشته باشد، وی حداقل این احتمال را میدهد که چه بسا ادله شیعه صادق باشد و در این صورت وی به خاطر انکار اصل امامت و اصل نصب منکر اصل دین یا منکر اصل مهم اعتقادی اسلام گردد. چنین فردی از باب حکم عقل به رفع خطر محتمل لازم است با دید انصاف و بدون پیشفرضهای ذهنی خود به ادله رقیب بنگرد. در این کتاب به تفصیل ادله شیعه خواهد آمد، ما اینجا به حدیث معروف نبوی - که فریقین آن را نقل کردند - بسنده میکنیم که فرمود:" مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً "[۲۵]. در این حدیث پیامبر اعظم (ص) شناخت و معرفت امام را به حدی مهم و کلیدی شمرده است که منکر بلکه جاهل امام عصر خود را در ردیف مردگان عصر جاهلی برشمرده است. از این حدیث میتوان اهمیت کلیدی امامت را در اسلام شناخت. حال سؤال این است آیا مقصود از ضرورت شناخت امام عصر خود - تا بدینسان از مردن در جاهلیت اجتناب نمود - شناخت امام و حاکم مطلق هر زمانی است که فردی عادی و از راهکارهای مختلف مانند زر و زور به مسند حکومت تکیه زده است، مانند یزید فرد عیاش است؟[۲۶]. آیا واقعاً پیامبر (ص) شناخت امثال یزید را موجب رهانیدن از مردن عصر جاهلی برشمرده است؟ یا اینکه مقصود این است در هر عصر یک امام با صفات کمالی خاص به عنوان حجت الهی و جانشین حقیقی پیامبر در همه صفات وجود دارد که وظیفه مسلمانان شناخت آن نه صرف شناخت بلکه تبعیت از آن است. نگارنده از برادران اهل سنت و محققان آن میخواهد در ادله تشيع از جمله حدیث فوق با وجدان خود نگریسته، آنگاه داوری نمایند.[۲۷]
پرسشهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ ر.ک: ابن حزم، الفصل، ج ۳، ص ۱۰؛ شهرستانی، الملل و النحل، ج ۱، فصل ۶، صص ۱۴۶ و ۱۶۴؛ تلخیص المحصل، ص ۴۰۸.
- ↑ ر. ک: محمد عرفه، رسالة الأسلام، ج ۷، ص ۳۸۰.
- ↑ ر. ک: التنبیة و الرد علی اهل الاهواء و البدع، مقدمه، ص «س».
- ↑ این کتاب به نام «شهیدان را فضیلت» به فارسی ترجمه شده است.
- ↑ الروافض والامامیة الخارجین من ربقة الدین؛ غایه المرام فی علم الکلام، ص ۳۲۹.
- ↑ وی به کفر منکر امامت ابوبکر رأی داده است؛ الفصول الاشروشنی، مبحث امامت.
- ↑ وی امامت را از اصول دانسته که مخالفت با آن موجب کفر و بدعت میشود؛ کتاب المنهاج، مبحث الأخبار.
- ↑ «و اما الکفر فمن وجوه... ، منها الهم ینکرون خلافة الشیخین... فیجب قتل هؤلاء الأشرار الکفار»؛ تنقیح الفتاوی الحامدیه، ج ۱، ص ۱۰۳، به نقل از: شرف الدین، الفصول المختاره، فصل ۹.
- ↑ ابن تیمه، منهاج السنة النبویة، ج ۱، ص ۷.
- ↑ ر. ک: عقد الفرید، ج ۲، ص ۴۱۰.
- ↑ ر. ک: الفرق المفترقة بین اهل الزیغ و الزندقة، ص ۳۰.
- ↑ ر. ک: الفصل، ج ۴، ص ۱۸۵.
- ↑ ر. ک: الصراع بین الاسلام و الوثنیة، ج ۱، مقدمه، ص ۴.
- ↑ ر. ک: دکتر صالح عبد الرحمان، عقیدة الشیخ محمد بن عبد الوهاب، ص ۳۶.
- ↑ به عنوان مثال ابن ابی الحدید معتزلی که به شیعه تا حدودی نزدیک و شارح نهجالبلاغه اوست، روایتی را که بر منقصت خلیفه سوم دلالت میکند را به دلیل آنکه روایت آن فقط در کتب شیعه نقل شده است را انکار میکند؛ ر. ک: شرح نهجالبلاغه، ج ۱۲، ص ۲۷۵ و نیز: رسول جعفریان، تاریخ تشيع در ایران، ص ۲۴.
- ↑ در زمان نگارش این اوراق شاهد کشتار و ترور صدها نفر شیعه در عراق و پاکستان توسط وهابیون، سلفیگراها و به تعبیر دقیقتر «تکفیریها» هستیم، آنان بارگاه امام حسن عسکری در سامرا را نیز تحمل ننموده و آن را با بمب منفجر نمودند. در همین روزها (۱۶ ذیقعده ۱۴۲۸ق) پیامی با امضای ۳۷ تن به اصطلاح از اساتید دانشگاههای دینی و معلمان مدارس عربستان منتشر شده است که در آن اهل سنت به قتل شیعیان به بهانه رافضی تهییج شدهاند، (روزنامه جمهوری اسلامی، ۳ اسفند ۸۵، ص ۱۲) اما اهل سنت واقعی به این افراطیگرایان توجهی نکردند، از جمله شیخ یوسف قرضاوی یکی از رهبران معروف اهل تسنن ضمن حمایت از حزب الله لبنان کشتار شیعیان را توسط تکفیریها محکوم نمود. نگارنده در هنگام تحقیق این کتاب به کتابی برخورد نمود که در آن جرحهای اهل سنت افراطی و متعصب شبه قاره (هند و پاکستان) جمعآوری شده بود که از مشاهده بعض جرحها مانند دفاع از مشروعیت حکومت یزید در مقابل امام حسین (ع)، انکار اصل خلافت علی (ع) و حصر خلفای راشدین به سه خلیفه اول و اتهام ارتداد و کفر به شیعیان و امام خمینی روح هر مسلمانی اعم از شیعه و سنی از شنیدن آن آزرده میشود؛ ر. ک: فهر ستوارة ایرادات و شبهات علیه شیعیان در هند و پاکستان، دکتر سید کمال حاج سید جوادی.
- ↑ ر. ک: کتاب الطهارة، ج ۳، صص ۳ - ۳۲۱.
- ↑ قد اجمع اهل القبلة علی آنها لیست من اصول الدین؛ الفصول المهمة، ص ۱۵۳.
- ↑ اصل الشیعه و اصولها، صص ۴ - ۱۰۱.
- ↑ مستمسک العروة، ج ۱، ص ۳۹۴.
- ↑ کتاب الطهارة، ج ۳، صص ۲۲۹ - ۳۲۲.
- ↑ قرآن در اسلام، ص ۱۳۷.
- ↑ آشنایی با علوم اسلامی، علم کلام، درس ۸، ص ۷۹؛ عدل الهی، ص ۵۶؛ نبوت، ص ۳۹.
- ↑ ر. ک: نگارنده، کلام فلسفی، فصل هفتم و نیز: نامه مفید، تابستان ۱۳۷۷، «جداانگاری امامت از اصول دین».
- ↑ "كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است؛ مسند احمد، ج ۴، ص ۹۶؛ مسند ابی داود، ص ۲۵۹؛ مجمع الزوائد، ج ۵، ص ۲۱۸.
- ↑ ناگفته پیداست که عموم عالمان اهل سنت و مورخان صفات رذیله یزید را قبول دارند؛ مروج الذهب، ج ۳، ص ۷۹.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۷۶ - ۸۲.