الهام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==پانویس== +== پانویس ==))
 
(۳۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = الهام
| عنوان مدخل  = الهام
| مداخل مرتبط = [[الهام در قرآن]] - [[الهام در علوم قرآنی]] - [[الهام در حدیث]] - [[الهام در کلام اسلامی]] - [[الهام در اخلاق اسلامی]] - [[الهام در معارف دعا و زیارات]] - [[الهام در معارف و سیره سجادی]] - [[الهام در معارف و سیره رضوی]]
| پرسش مرتبط  =
}}


<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[الهام]]''' است. "'''[[الهام]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
'''[[الهام]]''' در لغت به معنای در [[دل]] افتادن، در [[دل]] افکندن، در [[دل]] افکندن [[نیکی]]، در [[دل]] افکندن چیزی، در [[دل]] افکندن چیزی است در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]] به طریق [[فیض]]، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه است.
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[الهام در قرآن]] - [[الهام در علوم قرآنی]] - [[الهام در حدیث]] - [[الهام در کلام اسلامی]] - [[الهام در اخلاق اسلامی]] - [[الهام در معارف دعا و زیارات]] - [[الهام در معارف و سیره سجادی]] - [[الهام در معارف و سیره رضوی]]</div>
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">


'''[[الهام]]''' در لغت به معنای در [[دل]] افتادن، در [[دل]] افکندن، در [[دل]] افکندن [[نیکی]]، در [[دل]] افکندن چیزی، در [[دل]] افکندن چیزی است در اصطلاح [[علوم اسلامی]] به معنای القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]] به طریق [[فیض]]، و بدون طلب و اکتساب و [[استفاضه]] است.
== مقدمه ==
[[الهام]]" اصطلاحاً به معنای القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]]، به طریق [[فیض]] و بدون طلب و اکتساب و [[استفاضه]] است. گاهی اوقات "ناگهان" نکته یا مطلبی به [[دل]] [[انسان]] "[[القا]]" می‌‌شود، به طوری که [[انسان]] [[احساس]] می‌‌کند اجمالاً چیزی را [[درک]] می‌‌کند، بدون اینکه نکته‌ای از چیستی آن بفهمد. این خود نوعی [[الهام]] است. در [[قرآن]] و [[روایات]] به نوعی مسئله [[الهام]] و [[اشراق]] به [[قلب]] [[تأیید]] شده است: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.</ref> و نیز [[حدیث]] [[امام صادق]] {{ع}} که فرمودند: {{متن حدیث|الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ}}<ref>مصباح الشریعه، ص۱۶.</ref>.


==کاربرد [[الهام]] در [[علم کلام]] و سایر [[علوم اسلامی]]==
بعد از زمان [[حضرت رسول]] {{صل}} باب [[نبوت]] مسدود شد، اما باب [[کشف]] و [[شهود]] و [[الهام]] مسدود نگردید. ممکن است بشری از لحاظ [[صفا]] و کمال و [[معنویت]] به مقامی دست یابد که به قول عرفا یک سلسله [[مکاشفات]] برای او رخ دهد و حقایقی از طریق [[علم الهامی]] به او ارائه داده شود، ولی او به [[دعوت]] [[مردم]] نسبت به یافته‌ها و [[مکاشفات]] خود [[مأمور]] نیست.
در چند موضع از مباحث [[علم کلام]]،[[ سخن]] از [[الهام]] به میان می‌آید<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>:
#در بحث اسباب یا راه‌های [[معرفت]]، برخی از [[متکلمان]] قبل از آنکه به بحث درباره [[اعتقادات]] [[دینی]] بپردازند درباره مسایل [[معرفت]]‌شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های [[معرفت]] برای [[انسان]] را بیان کرده‌اند. در این که [[الهام]] یکی از راه‌های [[معرفت]] برای [[بشر]] است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نمی‌باشد، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف [[حس]] و [[عقل]] از اسباب [[معرفت]] به شمار آورد <ref>شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
# در بحث [[وجوب]] [[معرفت خداوند]] از راه [[تفکر]] [[عقلی]]، [[متکلمان]] [[اسلامی]] نظر و [[تفکر]] [[عقلی]] برای [[شناخت خداوند]] را [[واجب]] دانسته‌اند، زیرا [[معرفت خداوند]] [[واجب]] است، و نظر و [[تفکر]] [[عقلی]] مقدمه لازم برای آن می‌باشد، در این جا این مسئله مطرح شده است که می‌توان از راه [[الهام]] و [[تصفیه]] خاطر نیز [[خدا]] را [[شناخت]]، در این صورت راه [[شناخت خداوند]] منحصر در نظر و [[تفکر]] [[عقلی]] نخواهد بود<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>. در پاسخ گفته شده است: در مورد دو راه یاد شده احتمال این که آنچه بر [[قلب]] [[القا]] می‌شود از سوی [[شیطان]] باشد وجود دارد، و تشخیص این که مطلب [[القا]] شده بر [[قلب]] [[الهام]] رحمانی است یا القای [[شیطانی]] به [[تأمل]] و [[تفکر]] [[عقلی]] نیاز دارد <ref>قواعد المرام، ص ۲۹ـ ۳۰ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۶.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>. مضافاً بر این که [[الهام]] از راه‌های اختیاری و اکتسابومعرفت نیست، و [[تصفیه]] نفس اگر چه اختیاری است، ولی مبتنی بر مقدمات دشواری است که از توان اکثر افراد بیرون است <ref>شرح المواقف، ج۱، ص ۲۵۸.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
#در مبحث [[نبوت]]، آنجا که از [[وحی]] بحث شده، فرق آن با ابزارهای [[معرفتی]] مشابه مثل [[رؤیای صادقه]]، [[تحدیث]]، [[الهام]] و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از [[الهام]] به میان آمده است <ref>رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>. چنان که در بحث از فرق میان [[نبیّ]] و [[رسول]] و [[امام]] و [[محدَّث]] و [[وصیّ]] نیز از [[الهام]][[ سخن]] گفته‌اند <ref>اسرار الامامة، ۱۴۵ و ۳۶۴ـ ۳۶۵ و حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
#در بحث از منابع [[علوم]] [[ائمه]]{{عم}}، از [[الهام]] به عنوان یکی از [[منابع علم]] [[امامان]]{{عم}} یاد شده است <ref>اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
#و اخیراً، ردّ پای [[الهام]] را در مسائل [[جدید]] [[کلامی]]، به عنوان یکی از اقسام [[تجارب دینی]] و [[عرفانی]]، در مباحث [[توحید]] و [[نبوّت]] می‌توان [[مشاهده]] کرد؛ در بحث [[اثبات وجود خدا]] از این بحث می‌شود که آیا [[الهام]] و سایر تجارب [[عرفانی]] می‌توانند [[دلیل]] معتبر بر وجود [[خداوند]] تلقّی شوند یا نه <ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.</ref>. و در بحث [[نبوت]]، از سنخیت یا عدم سنخیت [[وحی]] [[انبیاء]] با تجارب [[عرفانی]] و از جمله [[الهام]] بحث می‌شود <ref>وحی و نبوّت در قرآن، ص۸۲ـ ۱۱۴؛ درآمدی بر کلام جدید؛ تحلیل وحی، ص ۵۶ـ ۷۲؛ وحی و افعال گفتاری، ص ۹۳ـ ۱۲۵.</ref>. البته [[جدید]] بودن این دو بحث، فقط از [[ناحیه]] طرح مسئله و [[دلایل]] تازه است، زیرا مطلب اول، بخشی از بحث [[وجوب]] [[معرفت خداوند]] از راه [[تفکر]] [[عقلی]] است، و مطلب دوم، منطبق بر بحث نسبت [[وحی]] و [[الهام]] است<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.


در منابع تصوف و [[عرفان]]، در مباحث مربوط به [[شناخت]] نفس و انواع خطورات [[نفسانی]] <ref>قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.</ref>، مراتب و انواع [[کشف]] و کیفیت وصول به این مراتب <ref>شرح فصوص قیصری، ص ۸۷ـ ۹۲.</ref>، مراتب [[یقین]] <ref>مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۱۸.</ref> و بحث از طوایف [[مجاهدان]] "[[اهل]] [[مجاهدت]]" و مجذوبان "[[اهل]] عطاء" <ref>مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۶۹.</ref> به تفصیل یا [[اجمال]] درباره [[الهام]][[ سخن]] گفته‌اند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
[[حضرت امیر]] {{ع}} در [[نهج‌البلاغه]] می‌‌فرماید: "همیشه در [[دنیا]] افرادی هستند که [[خداوند]] در [[باطن]] ضمیرشان با آنها حرف می‌زند"<ref>نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۰.</ref>. [[حضرت زهرا]] {{س}} با آنکه [[پیامبر]] نبود به این رتبه راه یافته بود. [[حضرت مریم]] {{س}} به [[نص]] [[قرآن]] به این مرحله رسیده بود، هرچند [[پیامبر]] نبود. [[حضرت امیر]] در وصف [[ائمه]] {{عم}} می‌‌فرماید: {{متن حدیث|هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ}}<ref>نهج‌البلاغه، حکمت ۱۴۷.</ref>. این را در اصطلاح [[اخبار]] و [[احادیث]] "[[محدث]]" می‌‌گویند، یعنی کسی که به [[دلیل]] بهره‌مندی از حالت و معنویتی خاص، در ضمیرش القائاتی می‌‌شود.


در [[علم اخلاق]]، ضمن بحث از انواع [[رذایل]] متعلق به قوّه عاقله <ref>جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.</ref> و شرح عجائب [[قلب]] و [[تسلط]] [[شیطان]] بر [[قلب]] به وسیله [[وسواس]] <ref>احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.</ref> به بحث از [[الهام]] پرداخته‌اند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
[[امام صادق]] {{ع}} می‌‌فرمود: "ما فقیهی از شما [[فقها]] را [[فقیه]] نمی‌شماریم مگر آنکه [[محدث]] باشد"<ref>{{متن حدیث|إِنَّا لَا نَعُدُّ الْفَقِيهَ مِنْهُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَكُونَ مُحَدَّثاً}}.</ref> [[راوی]] [[تعجب]] می‌‌کند که مگر ممکن است کسی [[محدث]] باشد! [[حضرت]] فرمود: "[[خداوند]] به او حقایق را تفهیم می‌‌کند و همین‌که مفهم بود، [[محدث]] است"<ref>{{متن حدیث|بَلَى يَكُونُ مُفَهَّماً وَ الْمُفَهَّمُ مُحْدَّثٌ}}.</ref><ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ح۲.</ref>. در [[حقیقت]]، [[خداوند]] شرح صدری به او می‌‌دهد که مطالب را با [[روشن‌بینی]] بیشتری می‌‌فهمد و چنین شخصی [[محدث]] است<ref>مطهری، نبوت، ص۷۶ و ۲۹۰؛ همو، خاتمیت، ص۳۹.</ref>.


==[[الهام]] در [[فرهنگ]] اصطلاحات [[علم کلام]]==
[[الهام]] از مصادیق [[وحی]] به معنای عام آن، یعنی القای سریع و نهانی است و تفاوت [[الهام]] با [[وحی]] آن است که شخص ملهَم نمی‌داند از کجا به او الهام شده است برخلاف [[وحی]]. وحی از [[خواص]] [[نبوت]] است و [[تبلیغ]] از شرایط آن است، ولی [[الهام]] از [[خواص]] [[اهل ولایت]] است و شرط [[تبلیغ]] در آن نیست. همچنین وضوح [[وحی]] از وضوح [[الهام]] بیشتر است<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۳۹۶-۴۰۲؛ [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۴-۳۵.</ref>.
"[[الهام]]" اصطلاحاً به معنای القای معنا و [[معرفتی]] از سوی عالم بالا بر [[قلب]] [[آدمی]]، به طریق [[فیض]] و بدون طلب و اکتساب و [[استفاضه]] می‌باشد<ref>همان، مدخل «الهام».</ref>.


گاهی اوقات "ناگهان" نکته یا مطلبی به [[دل]] [[انسان]] "[[القا]]" می‌‌شود، به طوری که [[انسان]] [[احساس]] می‌‌کند اجمالاً چیزی را [[درک]] می‌‌کند، بدون اینکه نکته‌ای از چیستی آن بفهمد. این خود نوعی [[الهام]] است. در [[قرآن]] و [[روایات]] به نوعی مسئله [[الهام]] و [[اشراق]] به [[قلب]] [[تأیید]] شده است: {{متن قرآن|فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}<ref>«پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.</ref> و نیز [[حدیث]] [[امام صادق]]{{ع}} که فرمودند: {{متن حدیث|الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ}}<ref>منسوب به امام صادق{{ع}}، مصباح الشریعه، ص۱۶.</ref>.
== کاربرد الهام در [[علم کلام]] و سایر علوم اسلامی ==
در چند موضع از مباحث [[علم کلام]]، [[سخن]] از [[الهام]] به میان می‌آید:
# در بحث اسباب یا راه‌های [[معرفت]]: برخی از [[متکلمان]] قبل از آنکه به بحث درباره [[اعتقادات]] [[دینی]] بپردازند درباره مسایل [[معرفت]]‌شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های [[معرفت]] برای [[انسان]] را بیان کرده‌اند. در این که الهام یکی از راه‌های [[معرفت]] برای [[بشر]] است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نیست، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف [[حس]] و [[عقل]] از اسباب [[معرفت]] به شمار آورد<ref>شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.</ref>.
# در بحث [[وجوب]] [[معرفت خداوند]] از راه [[تفکر]] [[عقلی]]، [[متکلمان]] [[اسلامی]] نظر و [[تفکر]] [[عقلی]] برای [[شناخت خداوند]] را [[واجب]] دانسته‌اند، زیرا [[معرفت خداوند]] [[واجب]] است، و نظر و [[تفکر]] [[عقلی]] مقدمه لازم برای آن است، در اینجا این مسئله مطرح شده است که می‌توان از راه الهام و تصفیه خاطر نیز [[خدا]] را [[شناخت]]، در این صورت راه [[شناخت خداوند]] منحصر در نظر و [[تفکر]] [[عقلی]] نخواهد بود. در پاسخ گفته شده است: در مورد دو راه یاد شده احتمال این که آنچه بر [[قلب]] القا می‌شود از سوی [[شیطان]] باشد وجود دارد، و تشخیص این که مطلب القا شده بر [[قلب]] الهام رحمانی است یا القای [[شیطانی]] به [[تأمل]] و [[تفکر]] [[عقلی]] نیاز دارد <ref>قواعد المرام، ص ۲۹ـ ۳۰ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۶.</ref>. مضافاً بر اینکه الهام از راه‌های اختیاری و اکتسابی معرفت نیست، و تصفیه نفس اگر چه اختیاری است، ولی مبتنی بر مقدمات دشواری است که از توان اکثر افراد بیرون است<ref>شرح المواقف، ج۱، ص ۲۵۸.</ref>.
# در مبحث [[نبوت]]، آنجا که از [[وحی]] بحث شده، فرق آن با ابزارهای [[معرفتی]] مشابه مثل [[رؤیای صادقه]]، [[تحدیث]]، الهام و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از الهام به میان آمده است<ref>رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.</ref>. چنان که در بحث از فرق میان [[نبیّ]] و [[رسول]] و [[امام]] و [[محدَّث]] و [[وصیّ]] نیز از الهام [[سخن]] گفته‌اند<ref>اسرار الامامة، ۱۴۵ و ۳۶۴ـ ۳۶۵ و حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴.</ref>.
# در بحث از منابع [[علوم]] [[ائمه]] {{عم}}، از الهام به عنوان یکی از [[منابع علم]] [[امامان]] {{عم}} یاد شده است<ref>اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.</ref>.
# اخیراً، ردّ پای الهام را در مسائل [[جدید]] [[کلامی]]، به عنوان یکی از اقسام [[تجارب دینی]] و [[عرفانی]]، در مباحث [[توحید]] و [[نبوّت]] می‌توان مشاهده کرد؛ در بحث [[اثبات وجود خدا]] از این بحث می‌شود که آیا الهام و سایر تجارب [[عرفانی]] می‌توانند [[دلیل]] معتبر بر وجود [[خداوند]] تلقّی شوند یا نه<ref>تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.</ref>. و در بحث [[نبوت]]، از سنخیت یا عدم سنخیت وحی [[انبیاء]] با تجارب [[عرفانی]] و از جمله الهام بحث می‌شود<ref>وحی و نبوّت در قرآن، ص۸۲ـ ۱۱۴؛ درآمدی بر کلام جدید؛ تحلیل وحی، ص ۵۶ـ ۷۲؛ وحی و افعال گفتاری، ص ۹۳ـ ۱۲۵.</ref>. البته [[جدید]] بودن این دو بحث، فقط از ناحیه طرح مسئله و [[دلایل]] تازه است، زیرا مطلب اول، بخشی از بحث [[وجوب]] [[معرفت خداوند]] از راه [[تفکر]] [[عقلی]] است، و مطلب دوم، منطبق بر بحث نسبت وحی و الهام است.


بعد از زمان [[حضرت رسول]]{{صل}} باب [[نبوت]] مسدود شد، اما باب [[کشف]] و [[شهود]] و [[الهام]] مسدود نگردید. ممکن است بشری از لحاظ [[صفا]] و کمال و [[معنویت]] به مقامی دست یابد که به قول عرفا یک سلسله [[مکاشفات]] برای او رخ دهد و حقایقی از طریق [[علم الهامی]] به او ارائه داده شود، ولی او به [[دعوت]] [[مردم]] نسبت به یافته‌ها و [[مکاشفات]] خود [[مأمور]] نیست.
در منابع تصوف و [[عرفان]]، در مباحث مربوط به [[شناخت]] نفس و انواع خطورات [[نفسانی]]<ref>قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.</ref>، مراتب و انواع [[کشف]] و کیفیت وصول به این مراتب<ref>شرح فصوص قیصری، ص ۸۷ـ ۹۲.</ref>، مراتب [[یقین]]<ref>مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۱۸.</ref> و بحث از طوایف [[مجاهدان]] "[[اهل]] [[مجاهدت]]" و مجذوبان "[[اهل]] عطاء"<ref>مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۶۹.</ref> به تفصیل یا اجمال درباره الهام [[سخن]] گفته‌اند.


[[حضرت امیر]]{{ع}} در [[نهج‌البلاغه]] می‌‌فرماید: "همیشه در [[دنیا]] افرادی هستند که [[خداوند]] در [[باطن]] ضمیرشان با آنها حرف می‌زند"<ref>نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۰.</ref>. [[حضرت زهرا]]{{س}} با آنکه [[پیامبر]] نبود به این رتبه راه یافته بود. [[حضرت مریم]]{{س}} به [[نص]] [[قرآن]] به این مرحله رسیده بود، هرچند [[پیامبر]] نبود. [[حضرت امیر]] در [[وصف]] [[ائمه]]{{عم}} می‌‌فرماید: {{متن حدیث|هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ}}<ref>نهج‌البلاغه، حکمت ۱۴۷.</ref>. این را در اصطلاح [[اخبار]] و [[احادیث]] "[[محدث]]" می‌‌گویند، یعنی کسی که به [[دلیل]] بهره‌مندی از حالت و معنویتی خاص، در ضمیرش القائاتی می‌‌شود.
در [[علم اخلاق]]، ضمن بحث از انواع [[رذایل]] متعلق به قوّه عاقله<ref>جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.</ref> و شرح عجائب [[قلب]] و [[تسلط]] [[شیطان]] بر [[قلب]] به وسیله [[وسواس]]<ref>احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.</ref> به بحث از الهام پرداخته‌اند<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]] ص ۳۹۶-۴۰۲</ref>.


[[امام صادق]]{{ع}} می‌‌فرمود: "ما فقیهی از شما [[فقها]] را [[فقیه]] نمی‌شماریم مگر آنکه [[محدث]] باشد" <ref>{{متن حدیث|إِنَّا لَا نَعُدُّ الْفَقِيهَ مِنْهُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَكُونَ مُحَدَّثاً}}.</ref> [[راوی]][[ تعجب]] می‌‌کند که مگر ممکن است کسی [[محدث]] باشد! [[حضرت]] فرمود: "[[خداوند]] به او حقایق را تفهیم می‌‌کند و همین‌که مفهم بود، [[محدث]] است"<ref>{{متن حدیث|بَلَى يَكُونُ مُفَهَّماً وَ الْمُفَهَّمُ مُحْدَّثٌ}}.</ref> <ref>طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ح۲.</ref>. در [[حقیقت]]، [[خداوند]] شرح صدری به او می‌‌دهد که مطالب را با [[روشن‌بینی]] بیشتری می‌‌فهمد و چنین شخصی [[محدث]] است <ref>مطهری، نبوت، ص۷۶ و ۲۹۰؛ همو، خاتمیت، ص۳۹.</ref>.
== تفاوت الهام با [[وحی]] ==
الهام، یکی از مصادیق [[وحی]] به معنای عام آن است. اما تفاوت آن با [[وحی]] به معنای خاص "[[وحی]] [[نبوّت]]" در چند چیز است:
# شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند از کجا و به چه وسیله‌ای به او الهام شده است به خلاف [[وحی]]<ref>الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.</ref>.
# الهام، گاهی بدون واسطۀ موجودی از موجودات و از[ارتباط خاصی که [[خداوند]] با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی [[وحی]] از طریق [[ملائکه]] و [[شهود]] [[فرشتگان]] بر [[پیامبر]] افاضه می‌شود، به همین جهت، [[احادیث]] قدسیه را با آنکه [[کلام]] [[حق]] است [[وحی]] نمی‌دانند<ref>شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.</ref>. از طرف دیگر، مطابق [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}<ref> و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.</ref> یکی از اقسام [[وحی]] بر [[انبیاء]]، [[وحی]] بدون واسطه [[فرشته]] است<ref>المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.</ref>.  
# فرق دیگر آنکه [[وحی]]، از اقسام کشف شهود و متضمن [[کشف]] [[معنوی]] است، چون [[وحی]] گاهی از طریق تمثل [[فرشته]] به صورتی از صور و معانی بر [[نبیّ]] عرضه می‌شود، ولی الهام، [[کشف]] [[معنوی]] صِرف بدون [[مکاشفه]] [[شهودی]] است.
# فرق چهارم آنکه [[وحی]] از [[خواص]] [[نبوت]] است و [[تبلیغ]]، از شرایط آن است، ولی الهام از [[خواص]] اهل ولایت بوده و شرط [[تبلیغ]] به دیگران در آن نیست<ref>شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.</ref>.
# فرق پنجم آنکه واضح بودن [[وحی]] زیادتر از الهام است<ref>علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.</ref>.<ref>[[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی ج۱]]، ص ۳۹۶-۴۰۲</ref>


قابل [[یادآوری]] است که [[الهام]] از مصادیق [[وحی]] به معنای عام آن، یعنی القای سریع و نهانی است و تفاوت [[الهام]] با [[وحی]] آن است که شخص ملهم نمی‌داند از کجا به او [[الهام]] شده است بر خلاف [[وحی]]. [[وحی]] از [[خواص]] [[نبوت]] است و [[تبلیغ]] از شرایط آن است، ولی [[الهام]] از [[خواص]] [[اهل ولایت]] است و شرط [[تبلیغ]] در آن نیست. همچنین وضوح [[وحی]] از وضوح [[الهام]] بیشتر است<ref>جمعی از نویسندگان، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل «الهام».</ref><ref>[[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|فرهنگ اصطلاحات علم کلام]]، ص ۳۴-۳۵.</ref>.
ابو البقاء در فرق بین [[وحی]] و الهام می‌گوید: الهام نوعی [[کشف]] [[معنوی]] است، در حالی که [[وحی]]، [[کشف]] [[شهودی]] است که متضمن [[کشف]] [[معنوی]] است؛ چراکه [[وحی]] با مشاهده [[فرشته]] و شنیدن سخن او حاصل می‌شود. [[وحی]] از [[خواص]] [[نبوت]] است در حالی که الهام اعم است<ref>ر.ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص ۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلفچاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۲۲۲.</ref>.


==جستارهای وابسته ==
باید گفت که رابطه الهام و [[وحی]] ـ به معنای لغوی‌ آن ـ عام و خاص مطلق است؛ یعنی [[وحی]] عام و الهام خاص است، به عبارت دیگر الهام به وحیی اختصاص دارد که به صورت القاء در [[قلب]] است. اما [[وحی]] و الهام نسبت به معانی خاص [[وحی]] (آنچه که به عنوان [[وحی]] [[نبوت]] بر [[انبیاء]] نازل می‌شود) دو چیزِ متفاوت هستند. الهام القای معنا در [[قلب]] است و حال آنکه [[وحی]] [[کلام خدا]] است که بدون هیچ‌گونه ابهامی توسط فرشته وحی به شخص [[پیامبر]] [[ابلاغ]] می‌شود.
 
[[مرتضی مطهری|شهید مطهری]] در بیان عدم شفافیت الهام و فرق بین الهام و [[وحی]] می‌گوید: "گاهی الهاماتی به افراد می‌شود بدون آنکه خود فرد هم علتش را بفهمد. [[انسان]] همین‌قدر می‌بیند که یک‌دفعه در دلش چیزی را می‌فهمد، [[احساس]] می‌کند یک چیزی را [[درک]] کرد بدون آنکه بفهمد آن چیست، این خودش یک نوع القاء و یک نوع الهام است. می‌گویند فرق لغوی الهام با [[وحی]] در این است که [[انسان]] در الهام مستشعر به مَبدئش نیست<ref>مجموعۀ آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا‍، ج ۴، ص ۴۰۵ ـ ۶.</ref>.
 
نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف الهام گفته شده است که منشأ [[الهی]] دارد و [[انسان]] را به [[کار خیر]] [[دعوت]] می‌کند ـ در مقابل [[وسوسه]] که از القائات [[شیطانی]] است و [[انسان]] را به [[شر]] [[دعوت]] می‌کند ـ اما گاهی ما در خیر یا [[شر]] بودن عمل یا نظری که به ما القا شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمی‌دانیم آنچه به [[قلب]] ما القا شده الهام است یا [[وسوسه]]. به دیگر سخن، گاه به [[قلب]] ما القا می‌شود که عملی را انجام دهیم یا ایده‌ای را بپذیریم در حالی که به [[درستی]] یا نادرستی آن [[علم]] و [[یقین]] نداریم. ناگهان به [[قلب]] ما القا می‌شود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمی‌توان گفت که آیا این القا، الهامی [[الهی]] است یا وسوسه‌ای [[نفسانی]] و [[شیطانی]]. همان‌طور که در متون دینی هم آمده است: {{متن حدیث|إِنَ‏ لِلْمَلَكِ‏ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةً‏‏‏}}<ref>المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم.</ref>.
 
بنابراین الهام می‌تواند منشأ [[الهی]] یا [[نفسانی]] و یا حتی منشأ [[شیطانی]] داشته باشد<ref>البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.</ref>. با این همه برای تشخیص [[الهامات]] رحمانی از وسوسه‌های [[شیطانی]] معیارهای [[عقلی]] و [[شرعی]] نیز می‌تواند کارساز باشد. در [[کشف]] المحجوب هجویری آمده است که: وقتی شیخ ابو سعید از [[نیشابور]] قصد [[طوس]] داشت و اندر آن [[عقبه]]، سخت سرد بود و پایش اندر موزه می‌فسرد، درویشی گفت: من [[اندیشه]] کردم که این فوطه<ref>فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار می‌باشد. ر. ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص ۲۵۸۳؛ لغت‌نامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۱۷۲۳۳.</ref> به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت [[نیکو]] بود. چون به [[طوس]] آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که شیخ ما را فرقی کند میان [[وسواس]] [[شیطانی]] و الهام [[حق]]، گفت: الهام آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، [[وسواس]] آنکه تو را منع کرد<ref>مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص ۲۲ - ۲۴.</ref>
 
== پرسش وابسته ==
{{پرسش وابسته}}
* [[الهام به عنوان یکی از روش‌های علم‌آموزی اهل بیت به چه معناست؟ (پرسش)]]
{{پایان پرسش وابسته}}
 
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل وابسته}}
# [[الهام به امام]]؛{{ع}}
# [[الهام به امام]]؛{{ع}}
# [[الهام به پیامبر]]؛{{صل}}
# [[الهام به پیامبر]]؛{{صل}}
خط ۳۷: خط ۶۱:
# [[الهام به ولی]]؛
# [[الهام به ولی]]؛
# [[الهام به وصی]]؛
# [[الهام به وصی]]؛
# [[الهام به اهل بیت]]{{عم}}؛
# [[الهام به اهل بیت]] {{عم}}؛
# [[الهام به فاطمه زهرا]]{{س}}
# [[الهام به فاطمه زهرا]] {{س}}
{{پایان مدخل وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:440259451.jpg|22px]] جمعی از نویسندگان، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۱''']]
# [[پرونده:440259451.jpg|22px]] [[عبدالرحیم سلیمانی بهبهانی|سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم]]، [[الهام ۱ (مقاله)|مقاله «الهام»]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|'''دانشنامه کلام اسلامی ج۱''']]
* [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
# [[پرونده:IM010488.jpg|22px]] [[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|'''آشنایی با علوم قرآنی''']]
# [[پرونده:10119661.jpg|22px]] [[مسلم محمدی|محمدی، مسلم]]، [[فرهنگ اصطلاحات علم کلام (کتاب)|'''فرهنگ اصطلاحات علم کلام''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}
==[[:رده:آثار وحی و الهام|منبع‌شناسی جامع وحی و الهام]]==
* [[:رده:کتاب‌شناسی کتاب‌های وحی و الهام|کتاب‌شناسی وحی و الهام]]؛
* [[:رده:مقاله‌شناسی مقاله‌های وحی و الهام|مقاله‌شناسی وحی و الهام]]؛
* [[:رده:پایان‌نامه‌شناسی پایان‌نامه‌های وحی و الهام|پایان‌نامه‌شناسی وحی و الهام]].


== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل‌های قرآنی دانشنامه]]
[[رده:الهام]]
[[رده:الهام]]
[[رده:مفاهیم در کلام اسلامی]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۰۹:۵۲

الهام در لغت به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی است در اصطلاح علوم اسلامی به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه است.

مقدمه

الهام" اصطلاحاً به معنای القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی، به طریق فیض و بدون طلب و اکتساب و استفاضه است. گاهی اوقات "ناگهان" نکته یا مطلبی به دل انسان "القا" می‌‌شود، به طوری که انسان احساس می‌‌کند اجمالاً چیزی را درک می‌‌کند، بدون اینکه نکته‌ای از چیستی آن بفهمد. این خود نوعی الهام است. در قرآن و روایات به نوعی مسئله الهام و اشراق به قلب تأیید شده است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۱] و نیز حدیث امام صادق (ع) که فرمودند: «الْعِلْمُ نُورٌ يَقْذِفُهُ اللَّهُ فِي قَلْبِ مَنْ يَشَاءُ»[۲].

بعد از زمان حضرت رسول (ص) باب نبوت مسدود شد، اما باب کشف و شهود و الهام مسدود نگردید. ممکن است بشری از لحاظ صفا و کمال و معنویت به مقامی دست یابد که به قول عرفا یک سلسله مکاشفات برای او رخ دهد و حقایقی از طریق علم الهامی به او ارائه داده شود، ولی او به دعوت مردم نسبت به یافته‌ها و مکاشفات خود مأمور نیست.

حضرت امیر (ع) در نهج‌البلاغه می‌‌فرماید: "همیشه در دنیا افرادی هستند که خداوند در باطن ضمیرشان با آنها حرف می‌زند"[۳]. حضرت زهرا (س) با آنکه پیامبر نبود به این رتبه راه یافته بود. حضرت مریم (س) به نص قرآن به این مرحله رسیده بود، هرچند پیامبر نبود. حضرت امیر در وصف ائمه (ع) می‌‌فرماید: «هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ وَ اسْتَلَانُوا مَا اسْتَوْعَرَهُ الْمُتْرَفُونَ وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ»[۴]. این را در اصطلاح اخبار و احادیث "محدث" می‌‌گویند، یعنی کسی که به دلیل بهره‌مندی از حالت و معنویتی خاص، در ضمیرش القائاتی می‌‌شود.

امام صادق (ع) می‌‌فرمود: "ما فقیهی از شما فقها را فقیه نمی‌شماریم مگر آنکه محدث باشد"[۵] راوی تعجب می‌‌کند که مگر ممکن است کسی محدث باشد! حضرت فرمود: "خداوند به او حقایق را تفهیم می‌‌کند و همین‌که مفهم بود، محدث است"[۶][۷]. در حقیقت، خداوند شرح صدری به او می‌‌دهد که مطالب را با روشن‌بینی بیشتری می‌‌فهمد و چنین شخصی محدث است[۸].

الهام از مصادیق وحی به معنای عام آن، یعنی القای سریع و نهانی است و تفاوت الهام با وحی آن است که شخص ملهَم نمی‌داند از کجا به او الهام شده است برخلاف وحی. وحی از خواص نبوت است و تبلیغ از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت است و شرط تبلیغ در آن نیست. همچنین وضوح وحی از وضوح الهام بیشتر است[۹].

کاربرد الهام در علم کلام و سایر علوم اسلامی

در چند موضع از مباحث علم کلام، سخن از الهام به میان می‌آید:

  1. در بحث اسباب یا راه‌های معرفت: برخی از متکلمان قبل از آنکه به بحث درباره اعتقادات دینی بپردازند درباره مسایل معرفت‌شناسی سخن گفته‌اند و از جمله اسباب و راه‌های معرفت برای انسان را بیان کرده‌اند. در این که الهام یکی از راه‌های معرفت برای بشر است سخنی نیست، ولی از راه‌ها و اسباب متعارف و عمومی‌ نیست، بدین جهت نمی‌توان آن را در ردیف حس و عقل از اسباب معرفت به شمار آورد[۱۰].
  2. در بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی، متکلمان اسلامی نظر و تفکر عقلی برای شناخت خداوند را واجب دانسته‌اند، زیرا معرفت خداوند واجب است، و نظر و تفکر عقلی مقدمه لازم برای آن است، در اینجا این مسئله مطرح شده است که می‌توان از راه الهام و تصفیه خاطر نیز خدا را شناخت، در این صورت راه شناخت خداوند منحصر در نظر و تفکر عقلی نخواهد بود. در پاسخ گفته شده است: در مورد دو راه یاد شده احتمال این که آنچه بر قلب القا می‌شود از سوی شیطان باشد وجود دارد، و تشخیص این که مطلب القا شده بر قلب الهام رحمانی است یا القای شیطانی به تأمل و تفکر عقلی نیاز دارد [۱۱]. مضافاً بر اینکه الهام از راه‌های اختیاری و اکتسابی معرفت نیست، و تصفیه نفس اگر چه اختیاری است، ولی مبتنی بر مقدمات دشواری است که از توان اکثر افراد بیرون است[۱۲].
  3. در مبحث نبوت، آنجا که از وحی بحث شده، فرق آن با ابزارهای معرفتی مشابه مثل رؤیای صادقه، تحدیث، الهام و... مورد توجه قرار گرفته و به این مناسبت سخن از الهام به میان آمده است[۱۳]. چنان که در بحث از فرق میان نبیّ و رسول و امام و محدَّث و وصیّ نیز از الهام سخن گفته‌اند[۱۴].
  4. در بحث از منابع علوم ائمه (ع)، از الهام به عنوان یکی از منابع علم امامان (ع) یاد شده است[۱۵].
  5. اخیراً، ردّ پای الهام را در مسائل جدید کلامی، به عنوان یکی از اقسام تجارب دینی و عرفانی، در مباحث توحید و نبوّت می‌توان مشاهده کرد؛ در بحث اثبات وجود خدا از این بحث می‌شود که آیا الهام و سایر تجارب عرفانی می‌توانند دلیل معتبر بر وجود خداوند تلقّی شوند یا نه[۱۶]. و در بحث نبوت، از سنخیت یا عدم سنخیت وحی انبیاء با تجارب عرفانی و از جمله الهام بحث می‌شود[۱۷]. البته جدید بودن این دو بحث، فقط از ناحیه طرح مسئله و دلایل تازه است، زیرا مطلب اول، بخشی از بحث وجوب معرفت خداوند از راه تفکر عقلی است، و مطلب دوم، منطبق بر بحث نسبت وحی و الهام است.

در منابع تصوف و عرفان، در مباحث مربوط به شناخت نفس و انواع خطورات نفسانی[۱۸]، مراتب و انواع کشف و کیفیت وصول به این مراتب[۱۹]، مراتب یقین[۲۰] و بحث از طوایف مجاهدان "اهل مجاهدت" و مجذوبان "اهل عطاء"[۲۱] به تفصیل یا اجمال درباره الهام سخن گفته‌اند.

در علم اخلاق، ضمن بحث از انواع رذایل متعلق به قوّه عاقله[۲۲] و شرح عجائب قلب و تسلط شیطان بر قلب به وسیله وسواس[۲۳] به بحث از الهام پرداخته‌اند[۲۴].

تفاوت الهام با وحی

الهام، یکی از مصادیق وحی به معنای عام آن است. اما تفاوت آن با وحی به معنای خاص "وحی نبوّت" در چند چیز است:

  1. شخصی که به او الهام می‌شود نمی‌داند از کجا و به چه وسیله‌ای به او الهام شده است به خلاف وحی[۲۵].
  2. الهام، گاهی بدون واسطۀ موجودی از موجودات و از[ارتباط خاصی که خداوند با اشیاء دارد حاصل می‌شود، ولی وحی از طریق ملائکه و شهود فرشتگان بر پیامبر افاضه می‌شود، به همین جهت، احادیث قدسیه را با آنکه کلام حق است وحی نمی‌دانند[۲۶]. از طرف دیگر، مطابق آیه شریفه ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۲۷] یکی از اقسام وحی بر انبیاء، وحی بدون واسطه فرشته است[۲۸].
  3. فرق دیگر آنکه وحی، از اقسام کشف شهود و متضمن کشف معنوی است، چون وحی گاهی از طریق تمثل فرشته به صورتی از صور و معانی بر نبیّ عرضه می‌شود، ولی الهام، کشف معنوی صِرف بدون مکاشفه شهودی است.
  4. فرق چهارم آنکه وحی از خواص نبوت است و تبلیغ، از شرایط آن است، ولی الهام از خواص اهل ولایت بوده و شرط تبلیغ به دیگران در آن نیست[۲۹].
  5. فرق پنجم آنکه واضح بودن وحی زیادتر از الهام است[۳۰].[۳۱]

ابو البقاء در فرق بین وحی و الهام می‌گوید: الهام نوعی کشف معنوی است، در حالی که وحی، کشف شهودی است که متضمن کشف معنوی است؛ چراکه وحی با مشاهده فرشته و شنیدن سخن او حاصل می‌شود. وحی از خواص نبوت است در حالی که الهام اعم است[۳۲].

باید گفت که رابطه الهام و وحی ـ به معنای لغوی‌ آن ـ عام و خاص مطلق است؛ یعنی وحی عام و الهام خاص است، به عبارت دیگر الهام به وحیی اختصاص دارد که به صورت القاء در قلب است. اما وحی و الهام نسبت به معانی خاص وحی (آنچه که به عنوان وحی نبوت بر انبیاء نازل می‌شود) دو چیزِ متفاوت هستند. الهام القای معنا در قلب است و حال آنکه وحی کلام خدا است که بدون هیچ‌گونه ابهامی توسط فرشته وحی به شخص پیامبر ابلاغ می‌شود.

شهید مطهری در بیان عدم شفافیت الهام و فرق بین الهام و وحی می‌گوید: "گاهی الهاماتی به افراد می‌شود بدون آنکه خود فرد هم علتش را بفهمد. انسان همین‌قدر می‌بیند که یک‌دفعه در دلش چیزی را می‌فهمد، احساس می‌کند یک چیزی را درک کرد بدون آنکه بفهمد آن چیست، این خودش یک نوع القاء و یک نوع الهام است. می‌گویند فرق لغوی الهام با وحی در این است که انسان در الهام مستشعر به مَبدئش نیست[۳۳].

نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت آن است که گرچه در تعریف الهام گفته شده است که منشأ الهی دارد و انسان را به کار خیر دعوت می‌کند ـ در مقابل وسوسه که از القائات شیطانی است و انسان را به شر دعوت می‌کند ـ اما گاهی ما در خیر یا شر بودن عمل یا نظری که به ما القا شده است تردید داریم؛ یعنی در واقع نمی‌دانیم آنچه به قلب ما القا شده الهام است یا وسوسه. به دیگر سخن، گاه به قلب ما القا می‌شود که عملی را انجام دهیم یا ایده‌ای را بپذیریم در حالی که به درستی یا نادرستی آن علم و یقین نداریم. ناگهان به قلب ما القا می‌شود که به آن عمل دست بزنیم یا نظری را بپذیریم، در چنین صورتی نمی‌توان گفت که آیا این القا، الهامی الهی است یا وسوسه‌ای نفسانی و شیطانی. همان‌طور که در متون دینی هم آمده است: «إِنَ‏ لِلْمَلَكِ‏ لَمَّةً وَ لِلشَّيْطَانِ‏ لَمَّةً‏‏‏»[۳۴].

بنابراین الهام می‌تواند منشأ الهی یا نفسانی و یا حتی منشأ شیطانی داشته باشد[۳۵]. با این همه برای تشخیص الهامات رحمانی از وسوسه‌های شیطانی معیارهای عقلی و شرعی نیز می‌تواند کارساز باشد. در کشف المحجوب هجویری آمده است که: وقتی شیخ ابو سعید از نیشابور قصد طوس داشت و اندر آن عقبه، سخت سرد بود و پایش اندر موزه می‌فسرد، درویشی گفت: من اندیشه کردم که این فوطه[۳۶] به دو نیم کنم و در پایش پیچم، دلم نداد که فوطه سخت نیکو بود. چون به طوس آمدیم اندر مجلس از وی سؤال کردم که شیخ ما را فرقی کند میان وسواس شیطانی و الهام حق، گفت: الهام آن بُوَد که تو را گفتند فوطه پاره کن تا پای بوسعید سردی نیابد، وسواس آنکه تو را منع کرد[۳۷].[۳۸]

پرسش وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
  2. مصباح الشریعه، ص۱۶.
  3. نهج‌البلاغه، خطبه ۲۲۰.
  4. نهج‌البلاغه، حکمت ۱۴۷.
  5. «إِنَّا لَا نَعُدُّ الْفَقِيهَ مِنْهُمْ فَقِيهاً حَتَّى يَكُونَ مُحَدَّثاً».
  6. «بَلَى يَكُونُ مُفَهَّماً وَ الْمُفَهَّمُ مُحْدَّثٌ».
  7. طوسی، اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، ح۲.
  8. مطهری، نبوت، ص۷۶ و ۲۹۰؛ همو، خاتمیت، ص۳۹.
  9. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۳۴-۳۵.
  10. شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵ـ ۴۶.
  11. قواعد المرام، ص ۲۹ـ ۳۰ و احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲۶.
  12. شرح المواقف، ج۱، ص ۲۵۸.
  13. رسالة التوحید، ص ۱۶۲ـ ۱۶۳؛ کلم الطیّب، ص ۱۴۳ـ ۱۴۶؛ المبدأ والمعاد، ج۲، ص ۸۰۷ـ ۸۰۸ و علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱.
  14. اسرار الامامة، ۱۴۵ و ۳۶۴ـ ۳۶۵ و حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴.
  15. اسرار الامامة، ص ۲۸۶ و منشور عقاید امامیه، ص ۲۶۲.
  16. تبیین براهین اثبات خدا، ص ۲۵۹ـ ۲۶۵ و درآمدی بر کلام جدید، ص ۱۴۹ـ ۱۵۱.
  17. وحی و نبوّت در قرآن، ص۸۲ـ ۱۱۴؛ درآمدی بر کلام جدید؛ تحلیل وحی، ص ۵۶ـ ۷۲؛ وحی و افعال گفتاری، ص ۹۳ـ ۱۲۵.
  18. قوت القلوب، ص ۲۳۸ـ ۲۶۸؛ عوارف المعارف، ۱۷۶ـ ۱۷۸؛ مقاصد السالکین، ص ۳۵۳ـ ۳۷۱ و فتوحات مکیّه، ج۱، ص ۳۵۳ـ ۳۶۴.
  19. شرح فصوص قیصری، ص ۸۷ـ ۹۲.
  20. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۱۸.
  21. مرتع الصالحین و زاد السالکین، ص ۲۶۹.
  22. جامع السعادات، ص ۱۴۲ـ ۱۶۶ و معراج السعاده، ص ۸۵ـ ۸۹.
  23. احیاء علوم الدین، ج۳، ص ۲ـ ۴۵.
  24. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۳۹۶-۴۰۲
  25. الشواهد الربوبیه، ص۳۴۸ـ ۳۴۹؛ علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ تفسیر مراغی، ج۶، ص ۲۰ ۲۱ و کیمیاء السعادة، ص ۱۰۴.
  26. شرح مقدمه قیصری، ۵۹۰؛ شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶؛ کیمیاء السعادة، ص ۱۰۵.
  27. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه: ۵۱.
  28. المیزان، ج۱۸، ص ۷۳ـ ۷۵.
  29. شرح مقدمه قیصری، ص ۵۸۶ـ ۵۹۱؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص ۱۳۴ و شرح اصول کافی، ج۲، ص ۴۵۶.
  30. علم الیقین فی اصول الدین، ص ۳۶۰ـ ۳۶۱؛ المبدأ والمعاد، ص ۶۰۸ـ ۹۰۹؛ الشواهد الربوبیة، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹ و انوار جلیّه، ص۱۷۱.
  31. سلیمانی بهبهانی، عبدالرحیم، مقاله «الهام»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱، ص ۳۹۶-۴۰۲
  32. ر.ک: رسائل شاه نعمت الله ولی، ج ۳، ص ۱۸۱؛ فرهنگ نوربخش «اصطلاحات تصوف»، جواد نوربخش، تهران (ناشر: مؤلف)، چاپ دوم، ۱۳۷۲ش، ج ۴، ص ۲۲۲.
  33. مجموعۀ آثار، مرتضی مطهری، قم، صدرا‍، ج ۴، ص ۴۰۵ ـ ۶.
  34. المفردات فی غریب القرآن، راغب اصفهانی، ماده دهم.
  35. البته این در جایی است که کار در حقیقت شرّ است ولی ما به خیر یا شرّ بودن آن آگاهی کامل نداریم.
  36. فوطه، معرب فوته است و فوته به معنای دستار می‌باشد. ر. ک: فرهنگ فارسی، محمد معین، تهران، مؤسسۀ انتشارات امیركبیر، ۱۳۷۸ش، چاپ سیزدهم، ج ۲، ص ۲۵۸۳؛ لغت‌نامۀ دهخدا، علی اكبر دهخدا، مؤسسۀ انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۷ش، چاپ دوم، ج ۱۱، ص ۱۷۲۳۳.
  37. مجید نوربخش، فرهنگ نوربخش، ج۴، ص۲۲۵.
  38. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۲۲ - ۲۴.