امامت امام جواد در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب') |
||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
== سن [[امام جواد]] {{ع}} == | == سن [[امام جواد]] {{ع}} == | ||
امام جواد {{ع}}، هنگام خروج [[پدر]] از [[مدینه]] به قصد [[مسافرت]] به [[خراسان]]، هفت ساله<ref>کافی، ج۱، ص۴۸۸، ح۷؛ عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۱۴۹، ح۲۱؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۳۳، ح۹؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۱۷.</ref> و هنگام [[ازدواج]] با [[ام الفضل]] نُه ساله بود<ref>مناقب | امام جواد {{ع}}، هنگام خروج [[پدر]] از [[مدینه]] به قصد [[مسافرت]] به [[خراسان]]، هفت ساله<ref>کافی، ج۱، ص۴۸۸، ح۷؛ عیون أخبار الرضا {{ع}}، ج۲، ص۱۴۹، ح۲۱؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۳۳، ح۹؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۱۷.</ref> و هنگام [[ازدواج]] با [[ام الفضل]] نُه ساله بود<ref>مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۸۲.</ref>. برخی گفتهاند که آن [[حضرت]] در وقت [[شهادت]] پدر بزرگوارش، [[امام رضا]] {{ع}}، شش سال و چند ماه<ref>دلائل الامامة، ص۳۴۳، ح۳۸۸.</ref> و به نظر برخی دیگر هفت سال و چند ماه<ref>ارشاد مفید، ص۳۱۶؛ تاج الموالید، ص۱۲۷؛ عیون المعجزات، ص۱۲۲.</ref> و به [[عقیده]] برخی هفت سال و چهار ماه و دو [[روز]] داشته است<ref>مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۷۹.</ref><ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص ۶۳.</ref> | ||
== مدت [[امامت امام جواد]] {{ع}} == | == مدت [[امامت امام جواد]] {{ع}} == | ||
مدت امامت امام جواد {{ع}} به نظر برخی شانزده سال و [[دوازده]] روز بوده است<ref>الهدایة الکبری، ص۲۹۵.</ref> و برخی دیگر آن را هفده<ref>اعلام الوری، ج۲، ص۹۱.</ref> یا بیست روز کمتر از هجده<ref>اثبات الوصیة، ص۲۲۷.</ref>[[سال]] ذکر کردهاند<ref>مناقب | مدت امامت امام جواد {{ع}} به نظر برخی شانزده سال و [[دوازده]] روز بوده است<ref>الهدایة الکبری، ص۲۹۵.</ref> و برخی دیگر آن را هفده<ref>اعلام الوری، ج۲، ص۹۱.</ref> یا بیست روز کمتر از هجده<ref>اثبات الوصیة، ص۲۲۷.</ref>[[سال]] ذکر کردهاند<ref>مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۷۹.</ref><ref>[[سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری|طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل]]، [[دانشنامه جوادالائمه (کتاب)|دانشنامه جوادالائمه]]، ص ۶۳.</ref> | ||
== سخن [[پیامبر اکرم]] {{صل}} == | == سخن [[پیامبر اکرم]] {{صل}} == |
نسخهٔ ۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۰۸
مقدمه
محمد بن حسن بن عمار میگوید: در شهر مدینه با علی بن جعفر، فرزند امام صادق (ع) مدت دو سال، به بهانه شنیدن احادیثی که از حضرت رضا (ع) شنیده بود، رفت و آمد داشتم. هر آنچه او میگفت، مینوشتم. در یکی از روزها که سرگرم گفتوگو بودیم، حضرت جواد (ع) وارد مسجد النبی شد. علی بن جعفر تا چشمش به امام جواد (ع) افتاد، با سرو پای برهنه و بدون عبا به طرف امام شتافت و با تعظیم و کرنش خاص خم شد و دست مبارک حضرت را بوسید. امام جواد (ع) فرمود: بنشین عموجان! خدا تو را رحمت کند، در جواب عرض کرد: مولای من، چگونه بنشینم؛ در حالی که شما ایستادهاید؟! پس از مراجعت و بازگشت علی بن جعفر به جمع یاران و اصحابش، عدهای زبان به توبیخ و سرزنش وی گشوده، گفتند: تو عموی پدر این نوجوان هستی! چرا با این سن و سال در برابر یک نوجوان کم سن و سال اینگونه تواضع و کرنش کردی و دستش را بوسیدی؟! علی بن جعفر گفت: ساکت باشید! و در حالیکه محاسنش را در دست گرفته بود، فریاد زد: وقتی که خداوند متعال مرا با این ریش سفید لایق امامت و رهبری نمیداند و این نوجوان را در جایگاهی قرار میدهد که لایق او است، پس نباید فضل و برتری او را انکار کرد. پناه میبرم به خدا از آنچه بر زبان میرانید. بدانید که من بنده و غلام این نوجوان هستم[۱].
یکی از فرزندان موسی بن جعفر (ع) میگوید: در شهر مدینه در خدمت حضرت جواد (ع) بودم. علی بن جعفر، عموی آن حضرت و یک نفر دیگر از عربهای بادیهنشین اطراف مدینه نیز حاضر بودند. مرد اعرابی در حالی که به امام جواد (ع) اشاره میکرد، از من پرسید: این جوان کیست؟ گفتم: وصی و جانشین پیامبر اسلام (ص)است. گفت: سبحان الله! پیامبر (۲۰۰) سال پیش از دنیا رفته است؛ چگونه این نوجوان میتواند وصی و جانشین آن حضرت باشد؟! گفتم: او وصی و جانشین علی بن موسی است و علی بن موسی جانشین و وصی موسی بن جعفر (ع). یکایک ائمه را نام بردم تا به نام مبارک علی ابن ابی طالب (ع) رسیدم که او وصی و جانشین رسول خدا (ص) بود. در این میان که مشغول صحبت و پاسخگویی به سؤال آن مرد اعرابی بودم، طبیبی وارد مجلس شد که میخواست از بدن امام جواد (ع) برای خون گرفتن رگزنی کند. علی بن جعفر به حضرت عرض کرد: آقای من اجازه بفرمایید تا اول رگ مرا قطع کرده، خون بگیرد؛ چون دوست دارم قبل از شما سوزش قطع پوست و رگ بدنم را به وسیله آهن احساس کنم.
به مرد اعرابی گفتم: این مرد عموی پدر این نوجوان است. پس از اینکه پزشک کارش را تمام کرد و امام جواد (ع) میخواست مجلس را ترک کند؛ علی بن جعفر کفشهای حضرت را جلوی پایش جفت نمود تا آن را بپوشد[۲]. علی بن جعفر (ع) میگوید: شخصی که احساس کردم از واقفیه است (کسانی که بعد از امام کاظم (ع)، امامت حضرت رضا (ع) را نپذیرفتند.)، گفت: سرنوشت برادرت موسی بن جعفر چه شد؟ گفتم: از دنیا رفت و به رحمت ابدی پیوست. گفت: از کجا میدانی؟ گفتم: اموال و داراییش میان ورثه تقسیم شد، همسرانش ازدواج کردند و امام پس از او نیز مسؤلیت جامعه را عهدهدار شد. گفت: کسی که پس از او زمام رهبری را به عهده گرفته است، کیست؟ گفتم: فرزند آن حضرت، علی بن موسی. گفت: سرنوشت او به کجا انجامید؟
گفتم: او هم از دنیا رفت. گفت: از کجا میدانی او مرده است؟ گفتم: اموال و ثروتش تقسیم شد و همسرانش ازدواج کردند و امام پس از او جانشین وی شد. گفت: او چه کسی است؟ گفتم: ابوجعفر، فرزند امام رضا (ع). گفت: تو، با این سن و سال و قدر و منزلتی که داری و فرزند جعفر بن محمد هستی، چرا این حرفها را میزنی؟ و امامت یک پسر بچه را میپذیری؟! گفتم: من تو را شیطانی بیش نمیبینم. سپس محاسنش را روی دست گرفت و به طرف آسمان بلند کرد و گفت: وقتی که خداوند این نوجوان را برای مقام و منصب امامت لایق میداند و مرا با این محاسن سفید لایق نمیداند، چاره چیست؟[۳]. در حدیث دیگر آمده است: امام جواد (ع) بر علی بن جعفر، که به عُریضی ملقب بود وارد شد. علی بن جعفر به احترام آن حضرت حرکت کرد و او را در جایگاه مخصوص خود نشاند و تا آخرین لحظهای که امام (ع) حضور داشت، با کمال احترام به سخنانش گوش داد و سخنی نگفت.
پس از ترک مجلس و تشریف بردن آن حضرت، یاران و اصحابش پرسیدند: تو با اینکه عمر زیادی داری و عموی پدر این نوجوان هستی، چرا در برابر یک نوجوان اینگونه کرنش میکنی؟! علی بن جعفر به محاسنش دستی کشید و سپس گفت: وقتی که خداوند پیرمردی مانند مرا لایق امامت و رهبری نمیداند؛ آیا باید کاری کنم که این محاسن سفید در آتش خشم الهی بسوزد؟![۴][۵]
سن امام جواد (ع)
امام جواد (ع)، هنگام خروج پدر از مدینه به قصد مسافرت به خراسان، هفت ساله[۶] و هنگام ازدواج با ام الفضل نُه ساله بود[۷]. برخی گفتهاند که آن حضرت در وقت شهادت پدر بزرگوارش، امام رضا (ع)، شش سال و چند ماه[۸] و به نظر برخی دیگر هفت سال و چند ماه[۹] و به عقیده برخی هفت سال و چهار ماه و دو روز داشته است[۱۰][۱۱]
مدت امامت امام جواد (ع)
مدت امامت امام جواد (ع) به نظر برخی شانزده سال و دوازده روز بوده است[۱۲] و برخی دیگر آن را هفده[۱۳] یا بیست روز کمتر از هجده[۱۴]سال ذکر کردهاند[۱۵][۱۶]
سخن پیامبر اکرم (ص)
جابر بن عبدالله انصاری میگوید: پس از نازل شدن آیه: ﴿أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[۱۷] بر پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص)، از آن حضرت پرسیدم: خدا و رسول او را میشناسیم؛ اما اولوالأمر در این آیه شریفه، که خداوند اطاعت آنها را همچون اطاعت خود و رسولش واجب دانسته است، چه کسانی هستند؟ رسول اکرم (ص) فرمود: اولوالأمر جانشینان من و کسانی هستند که پس از من رهبر و مقتدای امت خواهند بود. سپس فرمود: پس از من علی ابن ابی طالب و پس از او حسن و حسین و علی بن الحسین و محمد بن علی (ع)، که در تورات به باقر مشهور و شناخته شده است، میباشند. تو ای جابر، با او ملاقات خواهی نمود، سلام مرا به او برسان. پس از باقر، جعفر بن محمد الصادق، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، علی بن محمد، حسن بن علی و آخرین امام از سلسله اولوالأمر کسی که نام و کنیه او با نام و کنیه من یکسان است، میباشد.
او حجت خدا بر روی زمین و کسی است که خداوند به وسیله او شرق و غرب عالَم را فتح خواهد نمود. او در میان مردم پنهان خواهد شد و مردم در زمان غیبتش، در امامت او شک خواهند نمود؛ مگر کسانی که خداوند متعال به آنها عنایت ویژه داشته، نورانیت قلب و ایمان آنها را محکم کرده باشد[۱۸]. امام صادق (ع) از پدران بزرگوارش، از رسول اکرم (ص) روایت میکند: شبی که فردای آن روز پیامبر اکرم (ص) رحلت فرمود، علی (ع) را نزد خویش فرا خواند و به او فرمود: ای علی، کاغذ و دواتی برایم بیاور. پس از حاضر شدن کاغذ و دوات، پیامبر اکرم (ص) وصیتهای خود را املاء فرمود و علی (ع) آنها را نوشت. زمانی که به مسئله امامت رسید، همه را بیان نمود تا به امام جواد (ع) رسید، فرمود: هر گاه امامت امام رضا (ع) به پایان رسید، آن را به فرزندش محمد (ع) که پرهیزکار و مورد اعتماد است، تسلیم میکند. او نیز پس از پایان یافتن عمرش، آن را به فرزندش علی (امام هادی (ع)) تسلیم میکند[۱۹][۲۰]
منابع
پانویس
- ↑ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ جَالِساً بِالْمَدِينَةِ وَ كُنْتُ أَقَمْتُ عِنْدَهُ سَنَتَيْنِ أَكْتُبُ عَنْهُ مَا يَسْمَعُ مِنْ أَخِيهِ يَعْنِي أَبَا الْحَسَنِ (ع) إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الرِّضَا (ع) الْمَسْجِدَ- مَسْجِدَ الرَّسُولِ (ص) فَوَثَبَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ بِلَا حِذَاءٍ وَ لَا رِدَاءٍ فَقَبَّلَ يَدَهُ وَ عَظَّمَهُ. فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ (ع) يَا عَمِّ اجْلِسْ رَحِمَكَ اللَّهُ فَقَالَ يَا سَيِّدِي كَيْفَ أَجْلِسُ وَ أَنْتَ قَائِمٌ؟ فَلَمَّا رَجَعَ عَلِيُّ بْنُ جَعْفَرٍ إِلَى مَجْلِسِهِ جَعَلَ أَصْحَابُهُ يُوَبِّخُونَهُ وَ يَقُولُونَ أَنْتَ عَمُّ أَبِيهِ وَ أَنْتَ تَفْعَلُ بِهِ هَذَا الْفِعْلَ فَقَالَ اسْكُتُوا إِذَا كَانَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ قَبَضَ عَلَى لِحْيَتِهِ لَمْ يُؤَهِّلْ هَذِهِ الشَّيْبَةَ وَ أَهَّلَ هَذَا الْفَتَى وَ وَضَعَهُ حَيْثُ وَضَعَهُ أُنْكِرُ فَضْلَهُ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِمَّا تَقُولُونَ بَلْ أَنَا لَهُ عَبْدٌ»؛ (کافی، ج۱، ص۳۲۲، ح۱۲؛ بحارالانوار، ج۴۷، ص۲۶۶، ح۳۵؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۲۸۱، ح۲۳۲۴).
- ↑ رجال کشی، ص۴۲۹، ح۸۰۴؛ بحارالانوار، ج۲۷، ص۲۶۴، ح۳۲؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۲۸۳، ح۲۳۲۶.
- ↑ رجال کشی، ص۴۲۹، ح۸۰۳؛ بحار الانوار، ج۴۷، ص۲۶۳، ح۳۱؛ مدینة المعاجز، ج۷، ص۲۸۲، ح۱۷.
- ↑ عمدة الطالب، ص۲۲۲؛ ینابیع المودة، ج۳، ص۱۷۰؛ احقاق الحق، ج۱۲، ص۴۱۹؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۲۸.
- ↑ طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص ۵۸.
- ↑ کافی، ج۱، ص۴۸۸، ح۷؛ عیون أخبار الرضا (ع)، ج۲، ص۱۴۹، ح۲۱؛ بحارالانوار، ج۴۹، ص۱۳۳، ح۹؛ اعیان الشیعه، ج۲، ص۱۷.
- ↑ مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۸۲.
- ↑ دلائل الامامة، ص۳۴۳، ح۳۸۸.
- ↑ ارشاد مفید، ص۳۱۶؛ تاج الموالید، ص۱۲۷؛ عیون المعجزات، ص۱۲۲.
- ↑ مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۷۹.
- ↑ طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص ۶۳.
- ↑ الهدایة الکبری، ص۲۹۵.
- ↑ اعلام الوری، ج۲، ص۹۱.
- ↑ اثبات الوصیة، ص۲۲۷.
- ↑ مناقب ابنشهرآشوب، ج۴، ص۳۷۹.
- ↑ طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص ۶۳.
- ↑ «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
- ↑ اکمال الدین، ج۱، ص۲۵۳، ح۳؛ بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۴۹، ح۶۷.
- ↑ مختصر بصائر الدرجات، ص۳۹؛ غیبة طوسی، ص۹۶؛ بحارالانوار، ج۳۶، ص۲۶۰، ح۸۱؛ اثبات الهداة، ج۱، ص۵۴۹، ح۳۷۶.
- ↑ طباطبایی اشکذری، سید ابوالفضل، دانشنامه جوادالائمه، ص ۸۳.