ارزش: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۲۷: خط ۲۷:
#'''ارزش‌های [[اخلاقی]]:''' [[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] به ارزش‌های [[اخلاقی]] توجه خاص داشته که به برخی از آنها در مداخل دیگر پرداخته شده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 99.</ref>.
#'''ارزش‌های [[اخلاقی]]:''' [[امام]] {{ع}} در [[نهج البلاغه]] به ارزش‌های [[اخلاقی]] توجه خاص داشته که به برخی از آنها در مداخل دیگر پرداخته شده است<ref>[[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ج۱، ص 99.</ref>.


==ارزش در فرهنگ مطهر==
ارزش که شاید با ارج هم‌ریشه باشد - بلکه شاید ارج معرّب ارز است - اسم مصدر است و به معنی حالت حاصل از ارج‌گذاشتن است. [[انسان]] به بعضی چیزها ارج می‌گذارد و به آنها اهمیت می‌دهد. آن‌چیزها همان‌ها هستند که به حال او [[نافع]] و مفید باشند<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۶۲.</ref>.
ارزش همین است که ما در اصطلاح خودمان می‌گوئیم قیمت، بها<ref>تعلیم و تربیت در اسلام، ص۲۳۳.</ref>.
ارزش، مساوی است با اثری که بر آن شیء، بالفعل بار است، خواه کار زیاد [[مصرف]] آن شده است، و خواه کار کم، خواه علت آنکه با آنکه کار کم، مصرف آن شده است [ارزش زیادی دارد] این است که [[ابتکار]]، نقش خود را ایفا کرده است، خواه از آن جهت که [[طبیعت]] نقش فعّالی داشته است؛ مثل {{عربی|ما نحن فیه}}<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۰۴.</ref>. به عبارت دیگر، ارزش هر شیء ناشی از اثری است که بر آن شیء مترتب می‌شود نه از علتی که آن را ایجاد کرده است، خواه آن علت کار باشد یا غیر آن. البته اثر داشتن به [[تنهایی]] علت ارزش نیست، ندرت و تحت انحصاربودن نیز، هم در اصل ارزش هم در [[درجه]] ارزش دخیل است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۲۰.</ref>. ارزش، به معنی واقعیّت اعتباری دادن معنی دارد<ref>تکامل اجتماعی انسان، ص۴۸.</ref>.
[[ارزش‌ها]] همان خیرهای واقعی‌اند<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۵۴۶.</ref>.
ارزش، ناشی از دو چیز است: مفید و مورد احتیاج‌بودن، و در دسترس‌نبودن، به معنی در انحصار دیگران بودن؛ و هرچه که جنسی وافر‌تر باشد، خود وفور، اجباراً کالا را از دست صاحب آن کالا بیرون می‌آورد و به بازار می‌کشد. نظر دیگری درباره ارزش این است که ارزش تابع مفیدبودن است و هر اندازه اشیاء مفیدتر باشند، قهراً ارزش بیشتری پیدا می‌کنند. این نظریه نیز [[باطل]] است، زیرا اولاً ما گفتیم که اگر ارزش به معنی مفیدبودن - یا لااقل تابع مفیدبودن - بود و صد در صد به آن بستگی داشت نمی‌بایست به حسب عرضه و تقاضا نوسان پیدا کند. به علاوه ما می‌بینیم بسیاری از اشیاء با اینکه بیشتر مورد احتیاج می‌باشند، مثل نان و آب، قیمت کمتری دارند، اما بعضی چیزهای دیگر با اینکه از [[تجملات]] [[زندگی]] است و چندان مورد احتیاج نیست صدها برابر نان قیمت دارد<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۱۷.</ref>.
ارزش، نه ذاتی اشیاء است که از قبیل صفات فی نفسه اشیاء باشد، و نه اعتباری و قراردادی است. اصل ارزش ناشی از مفیدبودن است -که منشأ و مبدأ تقاضا است- به‌علاوه ندرت وجود، ولی البته ندرت وجودی که مبدأش قابلیت تملّک و انحصار باشد<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۳۰.</ref>.
ارزش عبارت است از ارج داشتن چیزی، و آن، تابع فائده و احتیاج است از طرفی، و تابع ندرت و قابلیّت انحصار است از طرف دیگر<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۲۷.</ref>.
ارزش هر چیز عبارت است از مقدار کاری که [[مصرف]] شده، این است که نسبت اشیاء با یکدیگر با مقیاس کاری که در آنها مصرف شده سنجیده می‌شود<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۸۷ و ۱۰۳.</ref>.
مراجعه به [[واقعیت]] و ارزش<ref>فلسفه تاریخ جلد اول، ص۲۷۵.</ref> و [[درجه]] ارزش<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۳۱.</ref>.
===ارزش از نظر آدام اسمیت===
ارزش هر چیزی به‌واسطه مقدار کاری است که روی آن صورت گرفته است؛ یعنی اولاً مالیّت و ارزش، به‌واسطه کار پیدا می‌شود؛ و ثانیاً مقدار و [[میزان]] ارزش تابع مقدار و میزان کاری است که روی یک کالا صورت می‌گیرد<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۱۴.</ref>.
===ارزش استعمال===
ارزش استعمال، یعنی مفیدبودن. هم به جنس بستگی دارد و هم به کاری که روی آن جنس صورت گرفته است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۷۲.</ref>.
===ارزش [[اقتصادی]]===
ارزش اقتصادی عبارت است از ارجی که در یک مادّه معاشی وجود دارد، و پولی که برای یک امر مادی یا [[معنوی]] نظیر [[تعلیم]]، و یا یک امر [[هنری]] مثل [[خواندن]]، اعتبار می‌شود<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۶۲.</ref>.
===ارزش [[تاریخ]]===
ارزش تاریخ، یعنی ارزش [[شناخت]] سرگذشت [[جامعه بشر]]<ref>فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۱۳.</ref>.
===ارزش [[جهان‌بینی علمی]]===
ارزش جهان‌بینی علمی، ارزش [[علمی]] و فنی است نه نظری. آنچه می‌تواند تکیه‌گاه یک [[ایدئولوژی]] قرارگیرد ارزش نظری است نه عملی. ارزش نظری [[علم]] در این است که واقعیّت [[جهان]] همان‌گونه باشد که علم در آیینه خود ارائه می‌دهد. ارزش عملی و فنی آن این است که علم خواه آنکه واقعیّت‌نما باشد و یا نباشد، در عمل به [[انسان]] [[توانایی]] ببخشد و مثمر ثمر بوده باشد<ref>مجموعه آثار، ج۲، ص۸۰.</ref>.
===ارزش عملی===
ارزش عملی معنایش این است که کار نداریم کدامیک از [[عقاید]] مطابق با [[حقیقت]] و [[واقعیت]] است، [بلکه بدنبال آن هستیم که] در عمل کدام‌یک از [[عقاید]] برای [[بشر]] مفیدتر است؟ آیا آن [[عقیده]] برای بشر نافع‌تر و مفیدتر است یا این عقیده، و یا از این جهت فرقی ندارند<ref>فلسفه اخلاق، ص۲۲۵.</ref>؟
===ارزش عملی علم===
یعنی توانایی علم در توانا ساختن انسان بر تصرّف و تسلّط بر [[طبیعت]] و [[تغییر]] آن مطابق دلخواه<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.</ref>.
===ارزش نظری عقیده===
ارزش نظری یک عقیده یعنی [[میزان]] انطباق آن عقیده با حقیقت و واقعیت. ارزش نظری یک نظریه [[فلسفی]] یا [[اجتماعی]] یا جهانی و غیره، یعنی آیا این نظریه با واقعیت انطباق دارد یا ندارد؟ [[راه]] دریافت اینکه یک نظریه با واقعیت انطباق دارد یا ندارد در مواردی تجربه و [[آزمایش]] و [[مشاهده]] است و در مواردی استدلال‌های [[عقلانی]]<ref>فلسفه اخلاق، ص۲۲۵.</ref>.
===ارزش نظری علم===
ارزش نظری، یعنی توانایی علم در ارائه واقعیت هستی آنچنان‌که هست<ref>مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.</ref>.
===[[ارزش واقعی]]===
ارزش واقعی، عبارت است از مجموع کارهایی که روی آن صورت گرفته است<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۹۱.</ref>.
===ارزش واقعی و مبادله‌ای===
مقصود از ارزش واقعی چیزهایی است که برای [[زندگی]] انسان ضروری است، ولی قابل [[مالکیّت]] و مبادله نیستند. ارزش مبادله‌ای، اشیائی است که برای انسان مفید است و قابل مالکیّت و [[نقل]] و انتقال می‌باشد و دست انسان در تهیه آن به‌کار افتاده است<ref>مسأله ربا، ص۱۰۳.</ref>.
===ارزش و مالیّت===
ارزش و مالیّت، و هم‌چنین مراتب ارزش، نه ذاتی اشیاء است، به معنی اینکه یک صفت واقعی شیء فی‌نفسه و قطع‌نظر از [[انسان]] باشد، و نه اعتباری است، به معنی اینکه قراردادی محض باشد و با حالت واقعی اشیاء بی‌ارتباط باشد؛ بلکه صفتی است که از طرفی با حالت واقعی شیء مربوط است، یعنی با خاصیت [[تکوینی]] اشیاء به حسب جنس و ماهیّت و یا به حسب صفت عرضی یا عارضی آنها مربوط است و اشیاء به‌واسطه اثری که بر آنها مترتّب است دارای ارزش می‌شوند (نه به واسطه عملی که در ایجاد آنها صورت گرفته است)، و از طرف دیگر با انسان مرتبط است، یعنی [[ارتباط]] با انسان است که منشأ انتزاع این صفت می‌شود. از این‌نظر، ارزش، نظیر مفید بودن و یا [[ملایمت]] است که یک صفت اضافی است، ولی در عین‌حال، عین مفیدبودن و ملایمت نیست، زیرا مفیدبودن و ملایمت با انسان، قابل کم و بیش شدن و بالا و پایین رفتن نیست. اما ارزش این‌طور نیست، ارزش، قیمت، مالیّت و بها -یا هرچه دیگر اسم بگذاریم- نوساناتی پیدا می‌کند و مسلّماً این نوسانات مربوط به مفیدبودن نیست. [[درجه]] مفیدبودن نوسان پیدا نمی‌کند<ref>نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۱۶.</ref>.
===[[ارزش‌های انسانی]]===
ارزش‌های انسانی، یعنی امور [[انسانی]] غیرمادی<ref>انسان کامل، ص۱۹۴.</ref>. آدم‌بودن به یک [[سلسله]] صفات و [[اخلاق]] و معانی‌ای است که انسان به موجب آنها انسان است و ارزش و [[شخصیت]] پیدا می‌کند. امروزه همین اموری که به انسان ارزش و شخصیت می‌دهند و اگر نباشند انسان با حیوان تفاوتی ندارد، به‌نام ارزش‌های انسانی اصطلاح شده است<ref>انسان کامل، ص۷۰.</ref>.
===[[ارزش‌های واقعی]] و اعتباری===
چیزهائی که علت ارزش‌داشتن و مقدار ارزش‌شان، منفعتی است که انسان می‌برد یا به قول امروزی‌ها کاری است که روی آن صورت گرفته، دارای ارزش واقعی هستند. بعضی چیزها را هم می‌گویند ارزش آنها فقط قراردادی و اعتباری است و واقعاً آن‌قدر ارزش را که اعتبار کرده‌اند ندارند<ref>مسأله ربا، ص۷۶.</ref><ref>[[محمد علی زکریایی|زکریایی، محمد علی]]، [[فرهنگ مطهر (کتاب)|فرهنگ مطهر]]، ص ۷۸-۸۲.</ref>
== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==



نسخهٔ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۲۰، ساعت ۱۳:۰۳

متن این جستار آزمایشی و غیرنهایی است. برای اطلاع از اهداف و چشم انداز این دانشنامه به صفحه آشنایی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت مراجعه کنید.
مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ارزش (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • ارزش، فعل، عمل یا اندیشه آدمی است که به مصداق دین و فرهنگ موجود در بستر جامعه، امری مقبول و ارزشمند تلقی می‌شود. اعمال آدمی در فرهنگ‌های گوناگون بازخوردهای مختلف دارد که مطابق با بستر فرهنگی غالب، عملی ارزشی یا ضدارزشی است. امام علی (ع) در بیانی کلی، ملاک ارزش و ضدارزش را فرهنگ اسلام بدین‌گونه بیان می‌فرماید: "چقدر تفاوت است بین دو کار: کاری که لذّت آن به‌ پایان رسد ولی آثار تلخ آن برجای مانَد و کاری که رنج و زحمت آن تمام شود ولی اجر آن ماندگار باشد[۱]. بدیهی است عمل اوّل، عملی است که گسترده آن دنیای محدود را دربرمی‌گیرد و نتیجه آن کوتاه است و امکان دارد پیامد آن به شقاوت اخروی بینجامد، اما عمل دوّم، کاری است که برای آخرت انجام می‌شود. بدیهی است که میان این دو تفاوت زیادی است.[۲] در نتیجه اعمال، رفتار و افکار آدمی اثری ماندگار در زندگی دنیوی و اخروی او دارد که ملاک ارزش یا ضد ارزش بودن آن در بازتاب عمل است.
  • امام علی (ع) در نهج البلاغه بر ارزش‌هایی چند تأکید ورزیده است که عبارت‌اند از[۳]:
  1. ارزش یاد خدا: یاد خدا مایه روشنیِ دل‌هاست. یاد خدا گوش جان را شنوایی می‌بخشد، به چشم‌ها بینایی می‌دهد و دل‌ها را پس از عناد و لجاجت، نرم و پذیرا می‌کند[۴][۵]
  2. ارزش فراگیری قرآن: قرآن را بیاموزید که نیکوترین گفتار، بهار دل‌ها، شفای سینه‌ها و سودمندترین داستان‌ها در آن است[۶][۷]
  3. ارزش خداترسی: ترس از خداوند از جمله ارزش‌هایی است که آدمی به آن مزیّن می‌شود. نزد امام آدمی در برابر پروردگار خویش همواره باید پرده حرمت را حفظ کند و بر آن پایدار باشد[۸]. حفظ پرده حرمت نشان‌دهنده رعایت آداب دین و واجبات و محرمات است که آدمی به‌واسطه آن به عذاب الهی گرفتار نخواهد شد[۹]
  4. ارزش تقوا:
  5. ارزش ایمان: ایمان و یقین استوار در دل از ارزش‌هایی است که مورد توجه امام است، چنان‌که فرمود: خوابِ در حال یقین بهتر از نمازِ در حال شک است[۱۰][۱۱]
  6. ارزش پشتکار: ارزش آدمی به تلاش و پشتکار اوست. از این‌رو امام (ع) کار کوچکی را که با پشتکار و مداومت همراه است، ارزشمندتر از کار بزرگی می‌داند که با خستگی آدم بی‌سرانجام باقی می‌ماند[۱۲]. دوام بر کار اندک باعث ملکه شدن طاعت و خیر برای نفس می‌شود و به‌صورت خوی و خصلت درمی‌آید. پیامبر اکرم (ص) نیز می‌فرماید: "دین اسلام دینی ژرف است، با مدارا وارد آن شو، زیرا برای خسته نه پایی برای رفتن و نه پشتی سالم می‌ماند." و در کلامی دیگر با اشاره به پایان تیرگی شب و آغاز سپیده‌دم، با کنایه بر مفهوم پشتکار و امید و نقش سازنده آن در زندگی انسان‌ها تأکید ورزیده است:نه، به خداوندی سوگند که به توانایی او، شبی سیاه را روزی سپید در پی داشت، به پایان بردیم، که چنین و چنان خواهد شد[۱۳][۱۴].
  7. ارزش بردباری: بر بردباری آن‌قدر تأکید دارد که مردم را در تکلّف به بردباری فرامی‌خواند تا در اثر نزدیکی به این خصلت، آن را فراگیرند[۱۵]، زیرا مقدمه فراگیری کمالات اخلاقی، حالت‌های اکتسابی از راه آموزش است و آدمی از این طریق می‌تواند خصوصیتی ویژه را در خود ایجاد کند[۱۶].
  8. ارزش انسان: امام در کلامی فرمود: آیا آزاده‌ای نیست که این ته‌مانده بی‌ارزش را به اهلش واگذارَد و خود را اسیر دنیا نکند؟ به‌هوش باشید که ارزش شما تنها بهشت است، پس خود را جز بدان مفروشید[۱۷][۱۸].
  9. ارزش خوش‌خلقی: خوش‌خلقی و نیک‌رفتاری با مردم از صفت‌های پسندیده‌ای است که امام بر آن تأکید ورزیده‌اند. امام (ع) در حکمتی خوش‌خویی را از نشانه‌های خردمندی برشمرده و آن را لوازم صید دل‌ها دانسته‌اند[۱۹]. در کلامی دیگر می‌فرماید: "حسن خلق، گونه‌ای نعمت است"[۲۰][۲۱].
  10. ارزش علم و حکمت: امام (ع) برای علم و حکمت و فراگیری دانش ارزش بسیار قائل شده است تا آن‌جا که حکمت را گم‌شده مؤمن می‌داند و فراگیری آن را از سینه منافق نیز جایز و لازم برمی‌شمرد[۲۲][۲۳].
  11. ارزش قناعت: قناعت نزد امام جایگاه ویژه‌ای دارد تا آن‌جا که قناعت را گونه‌ای پادشاهی می‌داند و در تفسیر آیه ۹۷ سوره نمل، مقصود از حیات طیبه را قناعت برمی‌شمارد و می‌فرماید: قناعت، گونه‌ای پادشاهی است...[۲۴]. از این‌رو قناعت را ثروتی بی‌پایان برمی‌شمرد[۲۵][۲۶].
  12. ارزش نیکوکاری: امام (ع) بر انجام کار نیک تأکید می‌ورزد و مردمان را از کوچک‌شماری کارهای نیک پرهیز می‌دهد، در حالی‌که اندک کار نیک، باز امری بزرگ تلقی می‌شود. از این‌رو سفارش می‌کند که هرگز دیگری را در کار نیک از خود برتر و دارای اولویت نشمارید[۲۷][۲۸].
  13. ارزش‌های انسانی: امام (ع) در بیان کلام خویش به مواردی اشاره کرده‌اند که می‌توان آنها را در زمره ارزش‌های انسانی دانست. از آن جمله است: اسلام آوردن از روی میل و رغبت، هجرت از دیار برای رضا و فرمان‌بری امر خدا، رضامندی از خداوند، جهاد و تلاش در راه خدا[۲۹]، فراگیری کار مفید و انجام درست و بهینه آن[۳۰]، تنها به خدا دلبستگی داشتن، ترس از گناه خویش، جمله "نمی‌دانم" در پاسخ سؤالی که از آن آگاه نیستی، آموختن هر آنچه نمی‌دانی، صبر و شکیبایی[۳۱][۳۲].
  14. ارزش‌های اخلاقی: امام (ع) در نهج البلاغه به ارزش‌های اخلاقی توجه خاص داشته که به برخی از آنها در مداخل دیگر پرداخته شده است[۳۳].

ارزش در فرهنگ مطهر

ارزش که شاید با ارج هم‌ریشه باشد - بلکه شاید ارج معرّب ارز است - اسم مصدر است و به معنی حالت حاصل از ارج‌گذاشتن است. انسان به بعضی چیزها ارج می‌گذارد و به آنها اهمیت می‌دهد. آن‌چیزها همان‌ها هستند که به حال او نافع و مفید باشند[۳۴]. ارزش همین است که ما در اصطلاح خودمان می‌گوئیم قیمت، بها[۳۵]. ارزش، مساوی است با اثری که بر آن شیء، بالفعل بار است، خواه کار زیاد مصرف آن شده است، و خواه کار کم، خواه علت آنکه با آنکه کار کم، مصرف آن شده است [ارزش زیادی دارد] این است که ابتکار، نقش خود را ایفا کرده است، خواه از آن جهت که طبیعت نقش فعّالی داشته است؛ مثل ما نحن فیه[۳۶]. به عبارت دیگر، ارزش هر شیء ناشی از اثری است که بر آن شیء مترتب می‌شود نه از علتی که آن را ایجاد کرده است، خواه آن علت کار باشد یا غیر آن. البته اثر داشتن به تنهایی علت ارزش نیست، ندرت و تحت انحصاربودن نیز، هم در اصل ارزش هم در درجه ارزش دخیل است[۳۷]. ارزش، به معنی واقعیّت اعتباری دادن معنی دارد[۳۸]. ارزش‌ها همان خیرهای واقعی‌اند[۳۹].

ارزش، ناشی از دو چیز است: مفید و مورد احتیاج‌بودن، و در دسترس‌نبودن، به معنی در انحصار دیگران بودن؛ و هرچه که جنسی وافر‌تر باشد، خود وفور، اجباراً کالا را از دست صاحب آن کالا بیرون می‌آورد و به بازار می‌کشد. نظر دیگری درباره ارزش این است که ارزش تابع مفیدبودن است و هر اندازه اشیاء مفیدتر باشند، قهراً ارزش بیشتری پیدا می‌کنند. این نظریه نیز باطل است، زیرا اولاً ما گفتیم که اگر ارزش به معنی مفیدبودن - یا لااقل تابع مفیدبودن - بود و صد در صد به آن بستگی داشت نمی‌بایست به حسب عرضه و تقاضا نوسان پیدا کند. به علاوه ما می‌بینیم بسیاری از اشیاء با اینکه بیشتر مورد احتیاج می‌باشند، مثل نان و آب، قیمت کمتری دارند، اما بعضی چیزهای دیگر با اینکه از تجملات زندگی است و چندان مورد احتیاج نیست صدها برابر نان قیمت دارد[۴۰]. ارزش، نه ذاتی اشیاء است که از قبیل صفات فی نفسه اشیاء باشد، و نه اعتباری و قراردادی است. اصل ارزش ناشی از مفیدبودن است -که منشأ و مبدأ تقاضا است- به‌علاوه ندرت وجود، ولی البته ندرت وجودی که مبدأش قابلیت تملّک و انحصار باشد[۴۱]. ارزش عبارت است از ارج داشتن چیزی، و آن، تابع فائده و احتیاج است از طرفی، و تابع ندرت و قابلیّت انحصار است از طرف دیگر[۴۲]. ارزش هر چیز عبارت است از مقدار کاری که مصرف شده، این است که نسبت اشیاء با یکدیگر با مقیاس کاری که در آنها مصرف شده سنجیده می‌شود[۴۳]. مراجعه به واقعیت و ارزش[۴۴] و درجه ارزش[۴۵].


ارزش از نظر آدام اسمیت

ارزش هر چیزی به‌واسطه مقدار کاری است که روی آن صورت گرفته است؛ یعنی اولاً مالیّت و ارزش، به‌واسطه کار پیدا می‌شود؛ و ثانیاً مقدار و میزان ارزش تابع مقدار و میزان کاری است که روی یک کالا صورت می‌گیرد[۴۶].

ارزش استعمال

ارزش استعمال، یعنی مفیدبودن. هم به جنس بستگی دارد و هم به کاری که روی آن جنس صورت گرفته است[۴۷].

ارزش اقتصادی

ارزش اقتصادی عبارت است از ارجی که در یک مادّه معاشی وجود دارد، و پولی که برای یک امر مادی یا معنوی نظیر تعلیم، و یا یک امر هنری مثل خواندن، اعتبار می‌شود[۴۸].

ارزش تاریخ

ارزش تاریخ، یعنی ارزش شناخت سرگذشت جامعه بشر[۴۹].

ارزش جهان‌بینی علمی

ارزش جهان‌بینی علمی، ارزش علمی و فنی است نه نظری. آنچه می‌تواند تکیه‌گاه یک ایدئولوژی قرارگیرد ارزش نظری است نه عملی. ارزش نظری علم در این است که واقعیّت جهان همان‌گونه باشد که علم در آیینه خود ارائه می‌دهد. ارزش عملی و فنی آن این است که علم خواه آنکه واقعیّت‌نما باشد و یا نباشد، در عمل به انسان توانایی ببخشد و مثمر ثمر بوده باشد[۵۰].

ارزش عملی

ارزش عملی معنایش این است که کار نداریم کدامیک از عقاید مطابق با حقیقت و واقعیت است، [بلکه بدنبال آن هستیم که] در عمل کدام‌یک از عقاید برای بشر مفیدتر است؟ آیا آن عقیده برای بشر نافع‌تر و مفیدتر است یا این عقیده، و یا از این جهت فرقی ندارند[۵۱]؟

ارزش عملی علم

یعنی توانایی علم در توانا ساختن انسان بر تصرّف و تسلّط بر طبیعت و تغییر آن مطابق دلخواه[۵۲].

ارزش نظری عقیده

ارزش نظری یک عقیده یعنی میزان انطباق آن عقیده با حقیقت و واقعیت. ارزش نظری یک نظریه فلسفی یا اجتماعی یا جهانی و غیره، یعنی آیا این نظریه با واقعیت انطباق دارد یا ندارد؟ راه دریافت اینکه یک نظریه با واقعیت انطباق دارد یا ندارد در مواردی تجربه و آزمایش و مشاهده است و در مواردی استدلال‌های عقلانی[۵۳].

ارزش نظری علم

ارزش نظری، یعنی توانایی علم در ارائه واقعیت هستی آنچنان‌که هست[۵۴].

ارزش واقعی

ارزش واقعی، عبارت است از مجموع کارهایی که روی آن صورت گرفته است[۵۵].

ارزش واقعی و مبادله‌ای

مقصود از ارزش واقعی چیزهایی است که برای زندگی انسان ضروری است، ولی قابل مالکیّت و مبادله نیستند. ارزش مبادله‌ای، اشیائی است که برای انسان مفید است و قابل مالکیّت و نقل و انتقال می‌باشد و دست انسان در تهیه آن به‌کار افتاده است[۵۶].

ارزش و مالیّت

ارزش و مالیّت، و هم‌چنین مراتب ارزش، نه ذاتی اشیاء است، به معنی اینکه یک صفت واقعی شیء فی‌نفسه و قطع‌نظر از انسان باشد، و نه اعتباری است، به معنی اینکه قراردادی محض باشد و با حالت واقعی اشیاء بی‌ارتباط باشد؛ بلکه صفتی است که از طرفی با حالت واقعی شیء مربوط است، یعنی با خاصیت تکوینی اشیاء به حسب جنس و ماهیّت و یا به حسب صفت عرضی یا عارضی آنها مربوط است و اشیاء به‌واسطه اثری که بر آنها مترتّب است دارای ارزش می‌شوند (نه به واسطه عملی که در ایجاد آنها صورت گرفته است)، و از طرف دیگر با انسان مرتبط است، یعنی ارتباط با انسان است که منشأ انتزاع این صفت می‌شود. از این‌نظر، ارزش، نظیر مفید بودن و یا ملایمت است که یک صفت اضافی است، ولی در عین‌حال، عین مفیدبودن و ملایمت نیست، زیرا مفیدبودن و ملایمت با انسان، قابل کم و بیش شدن و بالا و پایین رفتن نیست. اما ارزش این‌طور نیست، ارزش، قیمت، مالیّت و بها -یا هرچه دیگر اسم بگذاریم- نوساناتی پیدا می‌کند و مسلّماً این نوسانات مربوط به مفیدبودن نیست. درجه مفیدبودن نوسان پیدا نمی‌کند[۵۷].

ارزش‌های انسانی

ارزش‌های انسانی، یعنی امور انسانی غیرمادی[۵۸]. آدم‌بودن به یک سلسله صفات و اخلاق و معانی‌ای است که انسان به موجب آنها انسان است و ارزش و شخصیت پیدا می‌کند. امروزه همین اموری که به انسان ارزش و شخصیت می‌دهند و اگر نباشند انسان با حیوان تفاوتی ندارد، به‌نام ارزش‌های انسانی اصطلاح شده است[۵۹].

ارزش‌های واقعی و اعتباری

چیزهائی که علت ارزش‌داشتن و مقدار ارزش‌شان، منفعتی است که انسان می‌برد یا به قول امروزی‌ها کاری است که روی آن صورت گرفته، دارای ارزش واقعی هستند. بعضی چیزها را هم می‌گویند ارزش آنها فقط قراردادی و اعتباری است و واقعاً آن‌قدر ارزش را که اعتبار کرده‌اند ندارند[۶۰][۶۱]

پرسش‌های وابسته

جستارهای وابسته

منابع


پانویس

  1. نهج البلاغه، حکمت ۱۲۱: «شَتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ عَمَلٍ تَذْهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَئُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُه‏»
  2. توجه به این نکته اهمیت دارد که افعال انسان در دنیا ارتباطی تنگاتنگ با نیت او دارد. اگر نیت آدمی خالصانه و برای خدا باشد، هر عملی آثار نیک اخروی برجای خواهد گذاشت.
  3. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 97.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۲۲۲: «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ»
  5. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 97.
  6. نهج البلاغه، خطبه ۱۱۰: «وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلَاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ»
  7. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 97.
  8. نهج البلاغه، حکمت ٢٤٢: «اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى وَ إِنْ قَلَّ، وَ اجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ»
  9. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 97.
  10. نهج البلاغه، حکمت ۹٧: « نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ [عَلَى‏] فِي شَك‏»
  11. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 97.
  12. نهج البلاغه، حکمت ٢٧٨: «قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ، أَرْجَى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ»
  13. نهج البلاغه، حکمت ۲۷۷: «لَا وَ الَّذِي أَمْسَيْنَا مِنْهُ فِي غُبْرِ [غُبَّرِ] لَيْلَةٍ دَهْمَاءَ تَكْشِرُ عَنْ يَوْمٍ أَغَرَّ مَا كَانَ كَذَا وَ كَذَا»
  14. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 98.
  15. نهج البلاغه، حکمت ٢٠٧: «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ، فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ»
  16. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 98.
  17. نهج البلاغه، حکمت، ۴۵۶: « أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا»
  18. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 98.
  19. نهج البلاغه، حکمت ٦: «صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَ الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ»
  20. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹: «وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ‏ نَعِيما»
  21. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 98.
  22. نهج البلاغه، حکمت ‌های ٧٩: «خُذِ الْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ، فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ، فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ»
  23. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 98.
  24. نهج البلاغه، حکمت ۲۲۹: «كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكا»
  25. نهج البلاغه، حکمت ۴۷۵: « الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنْفَد»
  26. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 98.
  27. نهج البلاغه، حکمت ٤٢٢: «افْعَلُوا الْخَيْرَ وَ لَا تَحْقِرُوا مِنْهُ شَيْئاً، فَإِنَّ صَغِيرَهُ كَبِيرٌ وَ قَلِيلَهُ كَثِيرٌ؛ وَ لَا يَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ إِنَّ أَحَداً أَوْلَى بِفِعْلِ الْخَيْرِ مِنِّي، فَيَكُونَ وَ اللَّهِ كَذَلِكَ؛ إِنَّ لِلْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَهْلًا، فَمَهْمَا تَرَكْتُمُوهُ مِنْهُمَا، كَفَاكُمُوهُ أَهْلُهُ»
  28. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 99.
  29. نهج البلاغه، حکمت ٤٣: «يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الْأَرَتِّ، فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِباً وَ هَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالْكَفَافِ وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً»
  30. نهج البلاغه، حکمت ۷۸
  31. نهج البلاغه، حکمت ٨٢: «أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذَلِكَ أَهْلًا: لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ؛ وَ لَا يَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ؛ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا يَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَا أَعْلَمُ؛ وَ لَا يَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ؛ وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ، فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمَانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَا خَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَا [خَيْرَ] فِي إِيمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ»
  32. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 99.
  33. دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص 99.
  34. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۶۲.
  35. تعلیم و تربیت در اسلام، ص۲۳۳.
  36. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۰۴.
  37. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۲۰.
  38. تکامل اجتماعی انسان، ص۴۸.
  39. مجموعه آثار، ج۳، ص۵۴۶.
  40. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۱۷.
  41. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۳۰.
  42. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۲۷.
  43. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۸۷ و ۱۰۳.
  44. فلسفه تاریخ جلد اول، ص۲۷۵.
  45. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۳۱.
  46. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۱۴.
  47. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۷۲.
  48. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۶۲.
  49. فلسفه تاریخ، جلد اول، ص۱۳.
  50. مجموعه آثار، ج۲، ص۸۰.
  51. فلسفه اخلاق، ص۲۲۵.
  52. مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.
  53. فلسفه اخلاق، ص۲۲۵.
  54. مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱.
  55. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۹۱.
  56. مسأله ربا، ص۱۰۳.
  57. نظری به نظام اقتصادی اسلام، ص۱۱۶.
  58. انسان کامل، ص۱۹۴.
  59. انسان کامل، ص۷۰.
  60. مسأله ربا، ص۷۶.
  61. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۷۸-۸۲.