فیض حضور: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۶: خط ۶:
}}
}}


==رابطه [[زیارت]] با [[احساس]] حضور در قلمرو [[اولیای الهی]]==
== رابطه [[زیارت]] با [[احساس]] حضور در قلمرو [[اولیای الهی]] ==
*وقتی کسی در مدار [[عشق]] قرار گرفت و در حیطه و قلمرو محبتِ [[الله]] و [[اولیاء]] [[الله]] وارد شد، خودِ این [[محبت]] چاره ساز است.مگر می‌شود [[انسانی]] [[خدا]] را [[دوست]] داشته باشد [[ولی خدا]] او را [[دوست]] ندارد؟ مگر می‌شود کسی شیفته [[پیامبر]] باشد ولی [[پیامبر]] به او بی توجه باشد؟ مگر می‌شود کسی [[خدا]] را یاد کند ولی [[خداوند]]، او را یاد نکند؟ [[خداوند]] فرموده است: مرا یاد کنید تا من هم به یاد شما باشم: {{متن قرآن|فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُم}}<ref>بقره، ۱۵۲.</ref>. وقتی مَزور، در خاطر [[زائر]] باشد، [[زائر]] هم در خاطر مزور است. وقتی [[انسان]] به [[پیامبر خاتم|پیامبر]]{{صل}} و [[امام]] [[معصوم]]{{ع}} [[سلام]] می‌دهد، جواب می‌شنود و آنان توجه دارند.در [[زیارتنامه‌ها]]، در موارد متعددی چنین تعبیری وجود دارد که:{{عربی|«اشْهَدُ انَّکَ تَشْهَدُ مَقامی وَتَسْمَعُ کَلامی وَتَرُدُّ سَلامی»}}.یعنی [[شهادت]] می‌دهم که تو شاهدِ این [[مقام]] و موقعیت زیارتی من هستی و سخنم را شنیده و سلامم را پاسخ می‌گویی.از [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]]{{صل}} [[نقل]] شده است که: «[[خداوند]] را فرشتگانی است که در روی [[زمین]] می‌گردند و سلام‌های [[امت]] مرا به من می‌رسانند» <ref>{{عربی|«إن لله ملائکه سیاحین فی الأرض یبلغونی عن امتی السلام»}}(وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۲۶۴)</ref>. و در [[روایت]] دیگر فرموده است: «هر که بر من [[سلام]] دهد در جایی از [[زمین]]، به من رسانده می‌شود و اگر کنار قبرم [[سلام]] بدهد، می‌شنوم»<ref>{{عربی|«من سلم علی فی شئ من الأرض ابلغه و من سلم علی عند القبر سمعته»}}(وسائل الشیعه، ج۱۰)</ref>. و از این دست، [[احادیث]] دیگری نیز وجود دارد.وقتی چنین است که [[زیارت]] [[پیامبر]] در حالِ [[مرگ]] و [[حیات]]، یکسان است و آنان در هر دو حال می‌‌دانند و می‌فهمند و پاسخ می‌دهند، خودِ [[سلام دادن]] بر [[پیامبر]] و [[معصومین]] دیگر چه از دور، چه از نزدیک، یک رابطه [[روحی]] و [[معنوی]] است. شما [[فکر]] می‌کنید اگر [[سلام]] و تحیّت شما را به [[پیامبر]] برسانند، [[پیامبر]] هیچ نظر لطفی نخواهد داشت؟ [[سازندگی]] [[زیارت]] از این [[ناحیه]] هم به این صورت است.تابیدن بارقه‌ای از توجه [[اولیاء]]، به [[زائر]]، نقش [[تربیتی]] عظیمی دارد.اینجاست که [[محبت]] متقابل، شگفت ترین تأثیر را در [[زائر]] می‌گذارد.دیگر [[محبت]]، یک طرفه نیست و [[دوستی]] از هر دو سر است.اینجاست که دیگر دست [[زائر]] را گرفته و بالا می‌برند و به مهمانسرای فیض حضور برده و بر مائده‌های [[معنویت]]، میهمان می‌کنند. اینجاست که غیرممکن‌ها ممکن می‌شود، نادیدنی‌ها مشهود می‌گردد، نگاه‌ها حرف می‌زند، توجه‌ها [[تربیت]] می‌کند.این، فیضِ شگفتِ «نظر» است.این، برکتِ توجه کسانی است که [[خاک]] را به نظر کیمیا می‌کنند.آنچه که این نظرها و توجه در پی دارد، خواندنی نیست، چشیدنی است که این، وادیِ [[عشق]] است و [[عشق]] با کاغذ و دفتر سر و کار ندارد.در این صورت، «یافتن»‌ها به جای «بافتن»‌ها می‌آید و آنچه بر [[دل]] تابیده، بسیار کارساز است. [[زیارت]]، زمینه ساز چنین ارتقای [[روحی]] است. [[زیارت]]، چه [[دیدار]] از [[خانه خدا]] باشد و مناسکِ [[حج]]، چه [[زیارت]] [[مرقد]] [[رسول الله]] باشد، چه [[زیارت]] [[انبیای بزرگ]] و [[ائمه معصومین]]{{عم}} و [[اولیای دین]] چه حضور بر [[تربت]] خونین و لاله خیز [[شهیدان]]،چه رفتن به [[مزار]] [[صالحان]] و [[نیکان]]...همه و همه، هم [[دلیل]] [[عشق]] و [[محبت]] است، هم نشانه جهت‌گیری [[انسان]] است، [[الهام]] بخش و آموزنده است، [[الهام]] گرفتن از اسوه‌هاست، خط دهنده است، [[تعظیم شعائر]] است، تقدیر از فداکاری‌ها و [[تجلیل]] و گرامی داشتِ فضیلت‌هاست، زمینه‌ساز [[شناخت]] و [[تربیت]] است، بالا برنده است، تعالی بخش است، پرورش یافتن از «[[فیض]] نگاه» است.از جمله مطالبی که از سوی [[خداوند]] به [[حضرت داود]] [[وحی]] شده است چنین است: «ای [[داود]]!... به [[اهل]] [[زمین]] برسان که من دوستِ کسی هستم که مرا [[دوست]] بدارد، همنشین کسی هستم که همنشین من باشد، مونسِ کسی هستم که با یاد من [[انس]] گیرد، هرکه مرا برگزیند من هم او را بر می‌گزینم، هرکه [[مطیع]] من باشد من هم [[مطیع]] او می‌شوم، هرکه را صاحب محبّتی از صمیم [[قلب]] بیابم، من او را برای خودم می‌پذیرم و چنان دوستش می‌دارم که پیش از آن، کسی از بندگانم آنگونه دوستش نداشته باشد. هرکه به [[حق]] مرا بطلبد مرا می‌‌یابد... پس ای زمینیان! غرورها را رها کرده و به [[کرامت]] و [[مصاحبت]] و [[انس]] با من روی آورید تا من هم با شما [[انس]] گرفته و به [[محبت]] شما بشتابم.»..<ref>میزان الحکمه، ج۲، ص۲۲۲، حدیث۳۱۳۴</ref>. این حالتِ «جذب و انجذاب» است که در عالم، وجود دارد و پیوند دهنده کائنات به یکدیگر است و باید رفت و رفت تا به وادی [[محبت]] رسید و مقیم کوی [[عشق]] گردید. کدام کیمیایی دگرگون کننده‌تر از [[محبت]] می‌توان یافت؟!. [[پیامبر اسلام]]، از [[خداوند]] می‌خواهد که «[[محبت خدا]]» در نزدش «[[محبوب]] ترین» چیزها باشد.در [[نیایش]] دیگری از [[خداوند]] می‌طلبد که: خدایا من [[محبت]] تو را می‌خواهم و نیز [[محبت]] کسی که تو را [[دوست]] دارد و هر کاری که مرا به محبتت برساند، خدایا [[عشق]] خودت را در نظرم از [[جان]] و اهلم و از [[آب]] گوارای سرد، محبوب‌تر گردان...{{عربی|«اللّهم انی أَسْأَلُکَ حُبّک وحُبَّ مَن یُحبّکَ و.»..}}<ref>میزان الحکمه، ج۲، ص۲۱۴، حدیث۳۰۹۳ به نقل از کنزالعمال</ref>. «[[زندگی]] دو نیمه است: نیمه ای یخبندان و نیمه ای گدازان. [[عشق]]، آن نیمه گدازانِ [[زندگی]] است»<ref>جامعه برین، ص۷۱</ref>. اگر شعله [[عشق]] [[خدا]] و [[رسول]] و [[اهل بیت]]{{عم}، خرمن [[جان]] را سوزاند و [[دل]] را مشتعل ساخت... [[دل]] در قفای [[صراط]] مستقیمی می‌رود که [[اولیای دین]] رفته‌اند.برای یافتن این شعله، باید به کانون حرارت و [[روشنایی]]، به منبع [[نور]] و [[ضیاء]] نزدیک شد، باید به [[زیارت]] رفت، باید [[زائر]] شد، تا [[عشق]] فراهم آید. همچنان که قبلًا گفتیم: باید [[عاشق]] شد تا [[زیارت]] فراهم آید.سخن از این است که [[زیارت]] [[اولیای خدا]] و توجه به آنان، باعثِ توجه آنان به [[زائر]] می‌گردد و این «توجه»، توفیقی [[الهی]] را فراهم می‌کند و وسیله [[قرب به خدا]] می‌گردد. در متن [[زیارتنامه‌ها]] هم مکرر به تعبیراتی از این قبیل بر می‌خوریم که: (در خطاب به [[اولیای خدا]] در هنگام [[زیارت]]) با [[محبت]] شما، با [[زیارت]] شما، با حضور در کنار [[مرقد]] شما، به [[خداوند]] [[تقرب]] می‌جویم<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۸-۳۳.</ref>.
* وقتی کسی در مدار [[عشق]] قرار گرفت و در حیطه و قلمرو محبتِ [[الله]] و [[اولیاء]] [[الله]] وارد شد، خودِ این [[محبت]] چاره ساز است. مگر می‌شود [[انسانی]] [[خدا]] را [[دوست]] داشته باشد [[ولی خدا]] او را [[دوست]] ندارد؟ مگر می‌شود کسی شیفته [[پیامبر]] باشد ولی [[پیامبر]] به او بی توجه باشد؟ مگر می‌شود کسی [[خدا]] را یاد کند ولی [[خداوند]]، او را یاد نکند؟ [[خداوند]] فرموده است: مرا یاد کنید تا من هم به یاد شما باشم: {{متن قرآن|فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُم}}<ref>بقره، ۱۵۲.</ref>. وقتی مَزور، در خاطر [[زائر]] باشد، [[زائر]] هم در خاطر مزور است. وقتی [[انسان]] به [[پیامبر خاتم|پیامبر]] {{صل}} و [[امام]] [[معصوم]] {{ع}} [[سلام]] می‌دهد، جواب می‌شنود و آنان توجه دارند. در [[زیارتنامه‌ها]]، در موارد متعددی چنین تعبیری وجود دارد که:{{عربی|«اشْهَدُ انَّکَ تَشْهَدُ مَقامی وَتَسْمَعُ کَلامی وَتَرُدُّ سَلامی»}}.یعنی [[شهادت]] می‌دهم که تو شاهدِ این [[مقام]] و موقعیت زیارتی من هستی و سخنم را شنیده و سلامم را پاسخ می‌گویی. از [[پیامبر خاتم|پیامبر اسلام]] {{صل}} [[نقل]] شده است که: «[[خداوند]] را فرشتگانی است که در روی [[زمین]] می‌گردند و سلام‌های [[امت]] مرا به من می‌رسانند» <ref>{{عربی|«إن لله ملائکه سیاحین فی الأرض یبلغونی عن امتی السلام»}}(وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۲۶۴)</ref>. و در [[روایت]] دیگر فرموده است: «هر که بر من [[سلام]] دهد در جایی از [[زمین]]، به من رسانده می‌شود و اگر کنار قبرم [[سلام]] بدهد، می‌شنوم»<ref>{{عربی|«من سلم علی فی شئ من الأرض ابلغه و من سلم علی عند القبر سمعته»}}(وسائل الشیعه، ج۱۰)</ref>. و از این دست، [[احادیث]] دیگری نیز وجود دارد. وقتی چنین است که [[زیارت]] [[پیامبر]] در حالِ [[مرگ]] و [[حیات]]، یکسان است و آنان در هر دو حال می‌‌دانند و می‌فهمند و پاسخ می‌دهند، خودِ [[سلام دادن]] بر [[پیامبر]] و [[معصومین]] دیگر چه از دور، چه از نزدیک، یک رابطه [[روحی]] و [[معنوی]] است. شما [[فکر]] می‌کنید اگر [[سلام]] و تحیّت شما را به [[پیامبر]] برسانند، [[پیامبر]] هیچ نظر لطفی نخواهد داشت؟ [[سازندگی]] [[زیارت]] از این [[ناحیه]] هم به این صورت است. تابیدن بارقه‌ای از توجه [[اولیاء]]، به [[زائر]]، نقش [[تربیتی]] عظیمی دارد. اینجاست که [[محبت]] متقابل، شگفت ترین تأثیر را در [[زائر]] می‌گذارد. دیگر [[محبت]]، یک طرفه نیست و [[دوستی]] از هر دو سر است. اینجاست که دیگر دست [[زائر]] را گرفته و بالا می‌برند و به مهمانسرای فیض حضور برده و بر مائده‌های [[معنویت]]، میهمان می‌کنند. اینجاست که غیرممکن‌ها ممکن می‌شود، نادیدنی‌ها مشهود می‌گردد، نگاه‌ها حرف می‌زند، توجه‌ها [[تربیت]] می‌کند. این، فیضِ شگفتِ «نظر» است. این، برکتِ توجه کسانی است که [[خاک]] را به نظر کیمیا می‌کنند. آنچه که این نظرها و توجه در پی دارد، خواندنی نیست، چشیدنی است که این، وادیِ [[عشق]] است و [[عشق]] با کاغذ و دفتر سر و کار ندارد. در این صورت، «یافتن» ‌ها به جای «بافتن» ‌ها می‌آید و آنچه بر [[دل]] تابیده، بسیار کارساز است. [[زیارت]]، زمینه ساز چنین ارتقای [[روحی]] است. [[زیارت]]، چه [[دیدار]] از [[خانه خدا]] باشد و مناسکِ [[حج]]، چه [[زیارت]] [[مرقد]] [[رسول الله]] باشد، چه [[زیارت]] [[انبیای بزرگ]] و [[ائمه معصومین]] {{عم}} و [[اولیای دین]] چه حضور بر [[تربت]] خونین و لاله خیز [[شهیدان]]، چه رفتن به [[مزار]] [[صالحان]] و [[نیکان]]...همه و همه، هم [[دلیل]] [[عشق]] و [[محبت]] است، هم نشانه جهت‌گیری [[انسان]] است، [[الهام]] بخش و آموزنده است، [[الهام]] گرفتن از اسوه‌هاست، خط دهنده است، [[تعظیم شعائر]] است، تقدیر از فداکاری‌ها و [[تجلیل]] و گرامی داشتِ فضیلت‌هاست، زمینه‌ساز [[شناخت]] و [[تربیت]] است، بالا برنده است، تعالی بخش است، پرورش یافتن از «[[فیض]] نگاه» است. از جمله مطالبی که از سوی [[خداوند]] به [[حضرت داود]] [[وحی]] شده است چنین است: «ای [[داود]]!... به [[اهل]] [[زمین]] برسان که من دوستِ کسی هستم که مرا [[دوست]] بدارد، همنشین کسی هستم که همنشین من باشد، مونسِ کسی هستم که با یاد من [[انس]] گیرد، هرکه مرا برگزیند من هم او را بر می‌گزینم، هرکه [[مطیع]] من باشد من هم [[مطیع]] او می‌شوم، هرکه را صاحب محبّتی از صمیم [[قلب]] بیابم، من او را برای خودم می‌پذیرم و چنان دوستش می‌دارم که پیش از آن، کسی از بندگانم آنگونه دوستش نداشته باشد. هرکه به [[حق]] مرا بطلبد مرا می‌‌یابد... پس ای زمینیان! غرورها را رها کرده و به [[کرامت]] و [[مصاحبت]] و [[انس]] با من روی آورید تا من هم با شما [[انس]] گرفته و به [[محبت]] شما بشتابم.»..<ref>میزان الحکمه، ج۲، ص۲۲۲، حدیث۳۱۳۴</ref>. این حالتِ «جذب و انجذاب» است که در عالم، وجود دارد و پیوند دهنده کائنات به یکدیگر است و باید رفت و رفت تا به وادی [[محبت]] رسید و مقیم کوی [[عشق]] گردید. کدام کیمیایی دگرگون کننده‌تر از [[محبت]] می‌توان یافت؟!. [[پیامبر اسلام]]، از [[خداوند]] می‌خواهد که «[[محبت خدا]]» در نزدش «[[محبوب]] ترین» چیزها باشد. در [[نیایش]] دیگری از [[خداوند]] می‌طلبد که: خدایا من [[محبت]] تو را می‌خواهم و نیز [[محبت]] کسی که تو را [[دوست]] دارد و هر کاری که مرا به محبتت برساند، خدایا [[عشق]] خودت را در نظرم از [[جان]] و اهلم و از [[آب]] گوارای سرد، محبوب‌تر گردان...{{عربی|«اللّهم انی أَسْأَلُکَ حُبّک وحُبَّ مَن یُحبّکَ و.»..}}<ref>میزان الحکمه، ج۲، ص۲۱۴، حدیث۳۰۹۳ به نقل از کنزالعمال</ref>. «[[زندگی]] دو نیمه است: نیمه ای یخبندان و نیمه ای گدازان. [[عشق]]، آن نیمه گدازانِ [[زندگی]] است»<ref>جامعه برین، ص۷۱</ref>. اگر شعله [[عشق]] [[خدا]] و [[رسول]] و [[اهل بیت]]{{عم}، خرمن [[جان]] را سوزاند و [[دل]] را مشتعل ساخت... [[دل]] در قفای [[صراط]] مستقیمی می‌رود که [[اولیای دین]] رفته‌اند. برای یافتن این شعله، باید به کانون حرارت و [[روشنایی]]، به منبع [[نور]] و [[ضیاء]] نزدیک شد، باید به [[زیارت]] رفت، باید [[زائر]] شد، تا [[عشق]] فراهم آید. همچنان که قبلًا گفتیم: باید [[عاشق]] شد تا [[زیارت]] فراهم آید. سخن از این است که [[زیارت]] [[اولیای خدا]] و توجه به آنان، باعثِ توجه آنان به [[زائر]] می‌گردد و این «توجه»، توفیقی [[الهی]] را فراهم می‌کند و وسیله [[قرب به خدا]] می‌گردد. در متن [[زیارتنامه‌ها]] هم مکرر به تعبیراتی از این قبیل بر می‌خوریم که: (در خطاب به [[اولیای خدا]] در هنگام [[زیارت]]) با [[محبت]] شما، با [[زیارت]] شما، با حضور در کنار [[مرقد]] شما، به [[خداوند]] [[تقرب]] می‌جویم<ref>[[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ زیارت (کتاب)|فرهنگ زیارت]]، ص۲۸-۳۳.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۶

رابطه زیارت با احساس حضور در قلمرو اولیای الهی

  • وقتی کسی در مدار عشق قرار گرفت و در حیطه و قلمرو محبتِ الله و اولیاء الله وارد شد، خودِ این محبت چاره ساز است. مگر می‌شود انسانی خدا را دوست داشته باشد ولی خدا او را دوست ندارد؟ مگر می‌شود کسی شیفته پیامبر باشد ولی پیامبر به او بی توجه باشد؟ مگر می‌شود کسی خدا را یاد کند ولی خداوند، او را یاد نکند؟ خداوند فرموده است: مرا یاد کنید تا من هم به یاد شما باشم: ﴿فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُم[۱]. وقتی مَزور، در خاطر زائر باشد، زائر هم در خاطر مزور است. وقتی انسان به پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) سلام می‌دهد، جواب می‌شنود و آنان توجه دارند. در زیارتنامه‌ها، در موارد متعددی چنین تعبیری وجود دارد که:«اشْهَدُ انَّکَ تَشْهَدُ مَقامی وَتَسْمَعُ کَلامی وَتَرُدُّ سَلامی».یعنی شهادت می‌دهم که تو شاهدِ این مقام و موقعیت زیارتی من هستی و سخنم را شنیده و سلامم را پاسخ می‌گویی. از پیامبر اسلام (ص) نقل شده است که: «خداوند را فرشتگانی است که در روی زمین می‌گردند و سلام‌های امت مرا به من می‌رسانند» [۲]. و در روایت دیگر فرموده است: «هر که بر من سلام دهد در جایی از زمین، به من رسانده می‌شود و اگر کنار قبرم سلام بدهد، می‌شنوم»[۳]. و از این دست، احادیث دیگری نیز وجود دارد. وقتی چنین است که زیارت پیامبر در حالِ مرگ و حیات، یکسان است و آنان در هر دو حال می‌‌دانند و می‌فهمند و پاسخ می‌دهند، خودِ سلام دادن بر پیامبر و معصومین دیگر چه از دور، چه از نزدیک، یک رابطه روحی و معنوی است. شما فکر می‌کنید اگر سلام و تحیّت شما را به پیامبر برسانند، پیامبر هیچ نظر لطفی نخواهد داشت؟ سازندگی زیارت از این ناحیه هم به این صورت است. تابیدن بارقه‌ای از توجه اولیاء، به زائر، نقش تربیتی عظیمی دارد. اینجاست که محبت متقابل، شگفت ترین تأثیر را در زائر می‌گذارد. دیگر محبت، یک طرفه نیست و دوستی از هر دو سر است. اینجاست که دیگر دست زائر را گرفته و بالا می‌برند و به مهمانسرای فیض حضور برده و بر مائده‌های معنویت، میهمان می‌کنند. اینجاست که غیرممکن‌ها ممکن می‌شود، نادیدنی‌ها مشهود می‌گردد، نگاه‌ها حرف می‌زند، توجه‌ها تربیت می‌کند. این، فیضِ شگفتِ «نظر» است. این، برکتِ توجه کسانی است که خاک را به نظر کیمیا می‌کنند. آنچه که این نظرها و توجه در پی دارد، خواندنی نیست، چشیدنی است که این، وادیِ عشق است و عشق با کاغذ و دفتر سر و کار ندارد. در این صورت، «یافتن» ‌ها به جای «بافتن» ‌ها می‌آید و آنچه بر دل تابیده، بسیار کارساز است. زیارت، زمینه ساز چنین ارتقای روحی است. زیارت، چه دیدار از خانه خدا باشد و مناسکِ حج، چه زیارت مرقد رسول الله باشد، چه زیارت انبیای بزرگ و ائمه معصومین (ع) و اولیای دین چه حضور بر تربت خونین و لاله خیز شهیدان، چه رفتن به مزار صالحان و نیکان...همه و همه، هم دلیل عشق و محبت است، هم نشانه جهت‌گیری انسان است، الهام بخش و آموزنده است، الهام گرفتن از اسوه‌هاست، خط دهنده است، تعظیم شعائر است، تقدیر از فداکاری‌ها و تجلیل و گرامی داشتِ فضیلت‌هاست، زمینه‌ساز شناخت و تربیت است، بالا برنده است، تعالی بخش است، پرورش یافتن از «فیض نگاه» است. از جمله مطالبی که از سوی خداوند به حضرت داود وحی شده است چنین است: «ای داود!... به اهل زمین برسان که من دوستِ کسی هستم که مرا دوست بدارد، همنشین کسی هستم که همنشین من باشد، مونسِ کسی هستم که با یاد من انس گیرد، هرکه مرا برگزیند من هم او را بر می‌گزینم، هرکه مطیع من باشد من هم مطیع او می‌شوم، هرکه را صاحب محبّتی از صمیم قلب بیابم، من او را برای خودم می‌پذیرم و چنان دوستش می‌دارم که پیش از آن، کسی از بندگانم آنگونه دوستش نداشته باشد. هرکه به حق مرا بطلبد مرا می‌‌یابد... پس ای زمینیان! غرورها را رها کرده و به کرامت و مصاحبت و انس با من روی آورید تا من هم با شما انس گرفته و به محبت شما بشتابم.»..[۴]. این حالتِ «جذب و انجذاب» است که در عالم، وجود دارد و پیوند دهنده کائنات به یکدیگر است و باید رفت و رفت تا به وادی محبت رسید و مقیم کوی عشق گردید. کدام کیمیایی دگرگون کننده‌تر از محبت می‌توان یافت؟!. پیامبر اسلام، از خداوند می‌خواهد که «محبت خدا» در نزدش «محبوب ترین» چیزها باشد. در نیایش دیگری از خداوند می‌طلبد که: خدایا من محبت تو را می‌خواهم و نیز محبت کسی که تو را دوست دارد و هر کاری که مرا به محبتت برساند، خدایا عشق خودت را در نظرم از جان و اهلم و از آب گوارای سرد، محبوب‌تر گردان...«اللّهم انی أَسْأَلُکَ حُبّک وحُبَّ مَن یُحبّکَ و.»..[۵]. «زندگی دو نیمه است: نیمه ای یخبندان و نیمه ای گدازان. عشق، آن نیمه گدازانِ زندگی است»[۶]. اگر شعله عشق خدا و رسول و اهل بیت{{عم}، خرمن جان را سوزاند و دل را مشتعل ساخت... دل در قفای صراط مستقیمی می‌رود که اولیای دین رفته‌اند. برای یافتن این شعله، باید به کانون حرارت و روشنایی، به منبع نور و ضیاء نزدیک شد، باید به زیارت رفت، باید زائر شد، تا عشق فراهم آید. همچنان که قبلًا گفتیم: باید عاشق شد تا زیارت فراهم آید. سخن از این است که زیارت اولیای خدا و توجه به آنان، باعثِ توجه آنان به زائر می‌گردد و این «توجه»، توفیقی الهی را فراهم می‌کند و وسیله قرب به خدا می‌گردد. در متن زیارتنامه‌ها هم مکرر به تعبیراتی از این قبیل بر می‌خوریم که: (در خطاب به اولیای خدا در هنگام زیارت) با محبت شما، با زیارت شما، با حضور در کنار مرقد شما، به خداوند تقرب می‌جویم[۷].

منابع

پانویس

  1. بقره، ۱۵۲.
  2. «إن لله ملائکه سیاحین فی الأرض یبلغونی عن امتی السلام»(وسائل الشیعه، ج۱۰، ص۲۶۴)
  3. «من سلم علی فی شئ من الأرض ابلغه و من سلم علی عند القبر سمعته»(وسائل الشیعه، ج۱۰)
  4. میزان الحکمه، ج۲، ص۲۲۲، حدیث۳۱۳۴
  5. میزان الحکمه، ج۲، ص۲۱۴، حدیث۳۰۹۳ به نقل از کنزالعمال
  6. جامعه برین، ص۷۱
  7. محدثی، جواد، فرهنگ زیارت، ص۲۸-۳۳.