حضرت آدم در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۱: خط ۴۱:
آری او [[استکبار]] کرد «و بخاطر همین استکبار و [[نافرمانی]] از [[کافران]] شد»<ref>{{متن قرآن|وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} «و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>.
آری او [[استکبار]] کرد «و بخاطر همین استکبار و [[نافرمانی]] از [[کافران]] شد»<ref>{{متن قرآن|وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ}} «و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.</ref>.
این [[فرمان الهی]] سند زنده و [[گواه]] روشنی بر [[شرافت انسان]] و [[عظمت مقام]] او است که پس از تکمیل خلقتش، تمام فرشتگان [[مأمور]] می‌شوند در برابر این [[آفرینش]] بزرگ سر [[تعظیم]] فرود آورند، به [[راستی]] کسی که لایق [[مقام خلافت الهی]] و [[نمایندگی]] او در [[زمین]] است و [[استعداد]] آن همه [[تکامل]] و پرورش [[فرزندان]] بلند مقامی همچون [[پیامبران]] به خصوص [[پیامبر اسلام]] و جانشینانش دارد [[شایسته]] هر نوع احترامی است.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۰.</ref>
این [[فرمان الهی]] سند زنده و [[گواه]] روشنی بر [[شرافت انسان]] و [[عظمت مقام]] او است که پس از تکمیل خلقتش، تمام فرشتگان [[مأمور]] می‌شوند در برابر این [[آفرینش]] بزرگ سر [[تعظیم]] فرود آورند، به [[راستی]] کسی که لایق [[مقام خلافت الهی]] و [[نمایندگی]] او در [[زمین]] است و [[استعداد]] آن همه [[تکامل]] و پرورش [[فرزندان]] بلند مقامی همچون [[پیامبران]] به خصوص [[پیامبر اسلام]] و جانشینانش دارد [[شایسته]] هر نوع احترامی است.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۰.</ref>
==چرا [[ابلیس]] [[مخالفت]] کرد؟==
می‌دانیم «ابلیس» طبق صریح [[قرآن]] از جنس [[فرشتگان]] نبود، بلکه در صف آنها قرار داشت او از [[طائفه]] [[جن]] بود که مخلوق مادی است<ref>در سورۀ کهف آیۀ ۵۰ می‌خوانیم: {{متن قرآن|وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ...}} «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود» سوره کهف، آیه ۵۰.</ref>.
انگیزۀ او در این مخالفت [[کبر]] و [[غرور]] و [[تعصب]] خاصی بود که بر [[فکر]] او چیره شد، او چنین می‌پنداشت که از [[آدم]] [[برتر]] است، و نمی‌بایست دستور [[سجده]] بر آدم به او داده شود، بلکه او باید مسجود باشد و آدم بر او سجده کند.
[[خداوند]] «ابلیس» را به خاطر [[سرکشی]] و [[طغیانگری]] [[مؤاخذه]] کرد، و «گفت چه چیز سبب شد که در برابر آدم سجده نکنی و [[فرمان]] مرا نادیده بگیری»<ref>{{متن قرآن|قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ}} «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟» سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref>.
او در پاسخ به یک عذر ناموجه [[متوسل]] گردید و گفت: «من از او بهترم، به دلیل اینکه مرا از [[آتش]] آفریده‌ای و او را از [[خاک]] و گل»!<ref>{{متن قرآن|قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ}} «گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.</ref>
گویا چنین می‌پنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکی از بزرگترین [[اشتباهات]] ابلیس بود، شاید هم [[اشتباه]] نمی‌کرد و آگاهانه [[دروغ]] می‌گفت.
اما داستان [[شیطان]] به همینجا پایان نیافت، او به هنگامی که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، [[طغیان]] و [[لجاجت]] را بیشتر کرد و به جای [[توبه]] و [[بازگشت به سوی خدا]] و [[اعتراف به اشتباه]]، تنها چیزی که از [[خدا]] تقاضا کرد این بود که گفت: «خدایا! مرا تا پایان [[دنیا]] مهلت ده، و زنده بگذار»<ref>{{متن قرآن|قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ}} «گفت: به من تا روزی که (همه) برانگیخته می‌شوند مهلت ده!» سوره اعراف، آیه ۱۴.</ref>.
این تقاضای او به [[اجابت]] رسید و [[خداوند]] فرمود: «به تو مهلت داده خواهد شد»<ref>{{متن قرآن|قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ}} «فرمود: تو از مهلت‌یافتگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵.</ref>.
گر چه در [[قرآن]] تصریح نشده است که چه اندازه از تقاضای [[شیطان]] پذیرفته گردید، ولی به او گفته شد: «به تو تا [[روز]] معینی مهلت داده خواهد شد»<ref>{{متن قرآن|إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ}} «تا روز آن هنگام معیّن» سوره حجر، آیه ۳۸.</ref> یعنی تمام تقاضای او به اجابت نرسید، بلکه به مقداری که خداوند می‌خواست انجام شد.
ولی او نمی‌خواست برای جبران گذشته زنده بماند و [[عمر طولانی]] کند، بلکه [[هدف]] خود را از این عمر طولانی چنین بیان کرد: «اکنون که مرا [[گمراه]] ساختی! بر سر [[راه مستقیم]] تو کمین می‌کنم و آنها را از راه [[بدر]] می‌برم»<ref>{{متن قرآن|قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ}} «گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان می‌نشینم» سوره اعراف، آیه ۱۶.</ref>.
تا همانطور که من گمراه شدم، آنها نیز به [[گمراهی]] بیفتند!.
سپس شیطان، برای [[تأیید]] و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد که نه تنها بر سر راه آنها کمین می‌کنم بلکه «از پیش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ از چهار طرف، به سراغ آنها می‌روم»<ref>{{متن قرآن|ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ}} «آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت» سوره اعراف، آیه ۱۷.</ref>.<ref>ممکن است تعبیر بالا، کنایه از این باشد که شیطان، [[انسان]] را «محاصره» می‌کند و سعی دارد به هر وسیله‌ای که ممکن است برای [[وسوسه]] و گمراهی او بکوشد، و این تعبیر در کلمات روزمرّه نیز دیده می‌شود، که می‌گوئیم فلانکس از چهار طرف گرفتار [[قرض]] یا [[بیماری]] یا [[دشمن]] شده است.
و اینکه سمت بالا و پایین ذکر نشده به خاطر آن است که [[انسان]] معمولاً در چهار سمت، حرکت و فعالیت دارد.</ref>
[[فرمان]] بیرون رفتن [[ابلیس]] از [[حریم]] [[قرب خدا]] و [[مقام]] و [[منزلت]] بالا صادر شد، [[خداوند]] به او فرمود: «از این مقام با بدترین [[ننگ و عار]] بیرون رو و با [[خواری]] و [[ذلت]] فرود آی»! «و [[سوگند]] یاد می‌کنم که هر کس از تو [[پیروی]] کند، [[جهنم]] را از تو و آنها پر سازم»<ref>{{متن قرآن|قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ}} «فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت» سوره اعراف، آیه ۱۸.</ref>.<ref>آیا [[سجده]] برای [[خدا]] بود یا [[آدم]]؟
[[شک]] نیست که «سجده» به معنی «[[پرستش]]» برای خدا است،؛ چراکه در [[جهان]] هیچ معبودی جز خدا نیست، و معنی [[توحید]] [[عبادت]] همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم.
بنابراین جای تردید نخواهد بود که [[فرشتگان]] برای آدم «سجده پرستش» نکردند، بلکه سجده برای خدا بود ولی بخاطر [[آفرینش]] چنین موجود شگرفی، و یا اینکه سجده برای آدم کردند اما سجده به معنی «[[خضوع]]» نه پرستش.
در کتاب «[[عیون الاخبار]]» از [[امام]] «[[علی بن موسی الرضا]]»{{ع}} چنین می‌خوانیم: «سجدۀ فرشتگان پرستش خداوند از یک سو، و [[اکرام]] و [[احترام]] آدم از سوی دیگر بود؛ چراکه ما در صلب آدم بودیم»!</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۱.</ref>
==سکونت در [[بهشت]]==
بهرحال بعد از این ماجرا و ماجرای [[آزمایش]] فرشتگان، به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنی گزیند، «به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه می‌خواهید از نعمت‌های آن گوارا بخورید!
ولی به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از [[ظالمان]] خواهید شد»<ref>{{متن قرآن|وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ}} «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.</ref>.
از [[آیات قرآن]] استفاده می‌شود که [[آدم]] برای [[زندگی]] در روی [[زمین]]، همین زمین معمولی [[آفریده]] شده بود، ولی در آغاز [[خداوند]] او را ساکن [[بهشت]] که یکی از باغ‌های سرسبز پرنعمت این [[جهان]] بود ساخت، محیطی که در آن برای آدم هیچ گونه [[ناراحتی]] وجود نداشت.
شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگی کردن روی زمین هیچگونه آشنائی نداشت، و [[تحمل]] زحمت‌های آن بدون مقدمه برای او مشکل بود، و از چگونگی [[کردار]] و [[رفتار]] در زمین باید اطلاعات بیشتری پیدا کند، بنابراین می‌بایست مدتی کوتاه تعلیمات لازم را در محیط بهشت ببیند و بداند زندگی روی زمین توأم با برنامه‌ها و [[تکالیف]] و [[مسئولیت‌ها]] است که انجام صحیح آنها باعث [[سعادت]] و [[تکامل]] و بقای [[نعمت]] است، و سرباز زدن از آن سبب [[رنج]] و ناراحتی.
و نیز بداند هر چند او [[آزاد]] آفریده شده، اما این [[آزادی]] به‌طور مطلق و نامحدود نیست که هر چه خواست انجام دهد او می‌بایست از پاره‌ای از اشیاء روی زمین چشم بپوشد. و نیز لازم بود بداند چنان نیست که اگر [[خطا]] و لغزشی دامنگیرش شود درهای سعادت برای همیشه به روی او بسته می‌شود، نه می‌تواند بازگشت کند و [[پیمان]] ببندد که بر خلاف [[دستور خدا]] عملی انجام نخواهد داد تا دوباره به [[نعمت‌های الهی]] باز گردد.
او در این محیط می‌بایست تا حدی پخته شود، [[دوست]] و [[دشمن]] خویش را بشناسد، چگونگی زندگی در زمین را یاد گیرد، آری این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که می‌بایست فراگیرد، و با داشتن این [[آمادگی]] به روی زمین قدم بگذارد.
اینها مطالبی بود که هم آدم و هم [[فرزندان]] او در زندگی [[آینده]] خود به آن احتیاج داشتند، بنابراین شاید علت اینکه [[آدم]] در عین اینکه برای [[خلافت زمین]] [[آفریده]] شده بود مدتی در [[بهشت]] درنگ می‌کند و دستورهائی به او داده می‌شود جنبه تمرین و [[آموزش]] داشته باشد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصه‌های قرآن (کتاب)|قصه‌های قرآن]] ص ۲۳.</ref>


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۹ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۷

مقدمه

خواست خداوند چنین بود که در روی زمین موجودی بیافریند که نمایندۀ او باشد، صفاتش پرتوی از صفات پروردگار، و مقام و شخصیتش برتر از فرشتگان، خواست او این بود که تمامی زمین و نعمت‌هایش را در اختیار چنین انسانی بگذارد نیروها، گنج‌ها، معادن و همه امکاناتش را. چنین موجودی می‌بایست سهم وافری از عقل و شعور و ادراک، و استعداد ویژه داشته باشد که بتواند رهبری و پیشوائی موجودات زمینی را بر عهده گیرد. قرآن در این زمینه می‌گوید: «بخاطر بیاور هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روی زمین جانشینی قرار خواهم داد»[۱]. خدا می‌خواست موجودی بیافریند که گل سرسبد عالم هستی باشد و شایستۀ مقام خلافت الهی و نماینده «الله» در زمین گردد. در حدیثی از امام صادق(ع) به همین معنی اشاره شده است که فرشتگان بعد از آگاهی از مقام آدم دانستند که او و فرزندانش سزاوارترند که خلفای الهی در زمین و حجت‌های او بر خلق بوده باشند.[۲]

سؤال فرشتگان

فرشتگان به عنوان سؤال برای درک حقیقت و نه به عنوان اعتراض «گفتند آیا در زمین کسی را قرار می‌دهی که فساد کند و خون‌ها بریزد؟! در حالی که ما تو را عبادت می‌کنیم تسبیح و حمدت بجا می‌آوریم و تو را از آنچه شایسته ذات پاکت نیست پاک می‌شمریم»[۳]. ولی خداوند در اینجا پاسخ سربسته به آنها داد که توضیحش در مراحل بعد آشکار گردید: «فرمود من حقائقی را می‌دانم که شما نمی‌دانید»![۴] فرشتگان آن چنان که از سخنانشان پیدا است پی برده بودند که این انسان فردی سر براه نیست، فساد می‌کند، خون می‌ریزد، خرابی به بار می‌آورد. اما از کجا دانستند؟! گاه گفته می‌شود خداوند قبلاً آینده انسان را به‌طور اجمال برای آنها بیان فرموده بود، در حالی که بعضی احتمال داده‌اند ملائکه خودشان این مطلب را از کلمۀ (در روی زمین) در یافته بودند؛ زیرا می‌دانستند انسان از خاک آفریده می‌شود و ماده بخاطر محدودیتی که دارد طبعاً مرکز نزاع و تزاحم است، چه این که جهان محدود مادی، طبع زیاده طلب انسان‌ها را نمی‌تواند اشباع کند، حتی اگر همۀ دنیا را به یک فرد بدهند باز ممکن است سیر نشود، این وضع مخصوصاً در صورتی که توأم با احساس مسئولیت کافی نباشد سبب فساد و خونریزی می‌شود. بعضی دیگر معتقدند پیشگوئی فرشتگان بخاطر آن بوده که آدم، نخستین مخلوق روی زمین نبود، بلکه پیش از او نیز مخلوقات دیگری بودند که به نزاع و خونریزی پرداختند پروندۀ سوء پیشینه آنها سبب بدگمانی فرشتگان نسبت به نسل آدم شد!.

آنها فکر می‌کردند اگر هدف عبودیت و بندگی است که ما مصداق کامل آن هستیم، همواره غرق در عبادتیم و از همه کس سزاوارتر به خلافت! بی‌خبر از این که عبادت آنها با توجه به این که شهوت و غضب و خواست‌های گوناگون در وجودشان راه ندارد با عبادت و بندگی این انسان که امیال و شهوات او را احاطه کرده و شیطان از هر سو او را وسوسه می‌کند تفاوت فراوانی دارد، اطاعت و فرمانبرداری این موجود طوفان زده کجا، و عبادت آن ساحل نشینان آرام و سبکبار کجا؟! آنها چه می‌دانستند که از نسل این آدم پیامبرانی همچون محمد و ابراهیم و نوح و موسی و عیسی(ع) و امامانی همچون ائمه اهل‌بیت(ع) و بندگان صالح و شهیدان جانباز و مردان و زنانی که همۀ هستی خود را عاشقانه در راه خدا می‌دهند قدم به عرصه وجود خواهند گذاشت، افرادی که گاه فقط یک ساعت تفکر آنها برابر با سال‌ها عبادت فرشتگان است! قابل توجه این که فرشتگان روی سه مسأله درباره صفات خودشان تکیه کردند، تسبیح و حمد و تقدیس، در حقیقت آنها می‌خواستند بگویند اگر هدف اطاعت و بندگی است ما سر بر فرمانیم، و اگر عبادت است ما هم همواره مشغول آنیم، و اگر پاک‌سازی خویشتن یا صفحه روی زمین است ما چنین می‌کنیم، در حالی که انسان مادی هم خود فاسد است و هم صفحه زمین را پر از فساد می‌کند. ولی برای اینکه حقایق به‌طور تفصیل بر فرشتگان روشن شود خداوند اقدام به آزمایش آنها نمود، تا خودشان اعتراف کنند که میان آنها و آدم «تفاوت از زمین تا آسمان است»![۵]

فرشتگان در بوتۀ آزمایش

آدم به لطف پروردگار دارای استعداد فوق‌العاده‌ای برای درک حقایق هستی بود. خداوند این استعداد او را به فعلیت رسانید و به گفتۀ قرآن «به آدم همۀ اسماء (حقایق و اسرار عالم هستی) را تعلیم داد»[۶].[۷]

«سپس خداوند به فرشتگان فرمود اگر راست می‌گوئید اسماء اشیاء و موجوداتی را که مشاهده می‌کنید و اسرار و چگونگی آنها را شرح دهید»[۸]. ولی فرشتگان که دارای چنان احاطه علمی نبودند در برابر این آزمایش فرو ماندند لذا در پاسخ «گفتند خداوندا منزهی تو، جز آنچه به ما تعلیم داده‌ای چیزی نمی‌دانیم تو خود دانا و حکیمی»[۹]. اگر ما در این زمینه سؤالی کردیم از ناآگاهیمان بود، ما این مطلب را نخوانده بودیم، و از این استعداد و قدرت شگرف آدم که امتیاز بزرگ او بر ما است بی‌خبر بودیم، حقاً که او شایستۀ خلافت تو است و زمین و جهان هستی بی‌وجود او کمبودی داشت. در اینجا نوبت به آدم رسید که در حضور فرشتگان اسماء موجودات و اسرار آنها را شرح دهد. «خداوند فرمود ای آدم فرشتگان را از اسامی و اسرار این موجودات با خبر کن هنگامی که آدم آنها را از این اسامی آگاه ساخت خداوند فرمود آیا به شما نگفتم که من از غیب آسمان‌ها و زمین آگاهم، و آنچه را که شما آشکار یا پنهان می‌کنید می‌دانم»[۱۰]. در اینجا فرشتگان در برابر معلومات وسیع و دانش فراوان این انسان سر تسلیم فرود آوردند، و بر آنها آشکار شد که لایق خلافت زمین تنها او است![۱۱]

آدم در بهشت

قرآن در ادامه داستان گذشته پیرامون مقام و عظمت انسان به فصل دیگری از آن پرداخته، چنین می‌گوید: «بخاطر بیاور هنگامی را که به فرشتگان گفتیم برای آدم سجده و خضوع کنید آنها همگی سجده کردند جز ابلیس که سرباز زد و تکبر ورزید»[۱۲]. آری او استکبار کرد «و بخاطر همین استکبار و نافرمانی از کافران شد»[۱۳]. این فرمان الهی سند زنده و گواه روشنی بر شرافت انسان و عظمت مقام او است که پس از تکمیل خلقتش، تمام فرشتگان مأمور می‌شوند در برابر این آفرینش بزرگ سر تعظیم فرود آورند، به راستی کسی که لایق مقام خلافت الهی و نمایندگی او در زمین است و استعداد آن همه تکامل و پرورش فرزندان بلند مقامی همچون پیامبران به خصوص پیامبر اسلام و جانشینانش دارد شایسته هر نوع احترامی است.[۱۴]

چرا ابلیس مخالفت کرد؟

می‌دانیم «ابلیس» طبق صریح قرآن از جنس فرشتگان نبود، بلکه در صف آنها قرار داشت او از طائفه جن بود که مخلوق مادی است[۱۵]. انگیزۀ او در این مخالفت کبر و غرور و تعصب خاصی بود که بر فکر او چیره شد، او چنین می‌پنداشت که از آدم برتر است، و نمی‌بایست دستور سجده بر آدم به او داده شود، بلکه او باید مسجود باشد و آدم بر او سجده کند. خداوند «ابلیس» را به خاطر سرکشی و طغیانگری مؤاخذه کرد، و «گفت چه چیز سبب شد که در برابر آدم سجده نکنی و فرمان مرا نادیده بگیری»[۱۶]. او در پاسخ به یک عذر ناموجه متوسل گردید و گفت: «من از او بهترم، به دلیل اینکه مرا از آتش آفریده‌ای و او را از خاک و گل»![۱۷] گویا چنین می‌پنداشت که آتش برتر از خاک است، و این یکی از بزرگترین اشتباهات ابلیس بود، شاید هم اشتباه نمی‌کرد و آگاهانه دروغ می‌گفت. اما داستان شیطان به همینجا پایان نیافت، او به هنگامی که خود را مطرود دستگاه خداوند دید، طغیان و لجاجت را بیشتر کرد و به جای توبه و بازگشت به سوی خدا و اعتراف به اشتباه، تنها چیزی که از خدا تقاضا کرد این بود که گفت: «خدایا! مرا تا پایان دنیا مهلت ده، و زنده بگذار»[۱۸]. این تقاضای او به اجابت رسید و خداوند فرمود: «به تو مهلت داده خواهد شد»[۱۹].

گر چه در قرآن تصریح نشده است که چه اندازه از تقاضای شیطان پذیرفته گردید، ولی به او گفته شد: «به تو تا روز معینی مهلت داده خواهد شد»[۲۰] یعنی تمام تقاضای او به اجابت نرسید، بلکه به مقداری که خداوند می‌خواست انجام شد. ولی او نمی‌خواست برای جبران گذشته زنده بماند و عمر طولانی کند، بلکه هدف خود را از این عمر طولانی چنین بیان کرد: «اکنون که مرا گمراه ساختی! بر سر راه مستقیم تو کمین می‌کنم و آنها را از راه بدر می‌برم»[۲۱]. تا همانطور که من گمراه شدم، آنها نیز به گمراهی بیفتند!. سپس شیطان، برای تأیید و تکمیل گفتار خود، اضافه کرد که نه تنها بر سر راه آنها کمین می‌کنم بلکه «از پیش رو، و از پشت سر، و از طرف راست، و از طرف چپ از چهار طرف، به سراغ آنها می‌روم»[۲۲].[۲۳] فرمان بیرون رفتن ابلیس از حریم قرب خدا و مقام و منزلت بالا صادر شد، خداوند به او فرمود: «از این مقام با بدترین ننگ و عار بیرون رو و با خواری و ذلت فرود آی»! «و سوگند یاد می‌کنم که هر کس از تو پیروی کند، جهنم را از تو و آنها پر سازم»[۲۴].[۲۵].[۲۶]

سکونت در بهشت

بهرحال بعد از این ماجرا و ماجرای آزمایش فرشتگان، به آدم دستور داده شد او و همسرش در بهشت سکنی گزیند، «به آدم گفتیم تو و همسرت در بهشت ساکن شوید و هر چه می‌خواهید از نعمت‌های آن گوارا بخورید! ولی به این درخت مخصوص نزدیک نشوید که از ظالمان خواهید شد»[۲۷]. از آیات قرآن استفاده می‌شود که آدم برای زندگی در روی زمین، همین زمین معمولی آفریده شده بود، ولی در آغاز خداوند او را ساکن بهشت که یکی از باغ‌های سرسبز پرنعمت این جهان بود ساخت، محیطی که در آن برای آدم هیچ گونه ناراحتی وجود نداشت. شاید علت این جریان آن بوده که آدم با زندگی کردن روی زمین هیچگونه آشنائی نداشت، و تحمل زحمت‌های آن بدون مقدمه برای او مشکل بود، و از چگونگی کردار و رفتار در زمین باید اطلاعات بیشتری پیدا کند، بنابراین می‌بایست مدتی کوتاه تعلیمات لازم را در محیط بهشت ببیند و بداند زندگی روی زمین توأم با برنامه‌ها و تکالیف و مسئولیت‌ها است که انجام صحیح آنها باعث سعادت و تکامل و بقای نعمت است، و سرباز زدن از آن سبب رنج و ناراحتی. و نیز بداند هر چند او آزاد آفریده شده، اما این آزادی به‌طور مطلق و نامحدود نیست که هر چه خواست انجام دهد او می‌بایست از پاره‌ای از اشیاء روی زمین چشم بپوشد. و نیز لازم بود بداند چنان نیست که اگر خطا و لغزشی دامنگیرش شود درهای سعادت برای همیشه به روی او بسته می‌شود، نه می‌تواند بازگشت کند و پیمان ببندد که بر خلاف دستور خدا عملی انجام نخواهد داد تا دوباره به نعمت‌های الهی باز گردد.

او در این محیط می‌بایست تا حدی پخته شود، دوست و دشمن خویش را بشناسد، چگونگی زندگی در زمین را یاد گیرد، آری این خود یک سلسله تعلیمات لازم بود که می‌بایست فراگیرد، و با داشتن این آمادگی به روی زمین قدم بگذارد. اینها مطالبی بود که هم آدم و هم فرزندان او در زندگی آینده خود به آن احتیاج داشتند، بنابراین شاید علت اینکه آدم در عین اینکه برای خلافت زمین آفریده شده بود مدتی در بهشت درنگ می‌کند و دستورهائی به او داده می‌شود جنبه تمرین و آموزش داشته باشد.[۲۸]

منابع

پانویس

  1. وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  2. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۱۷.
  3. قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ «گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم» سوره بقره، آیه ۳۰.
  4. قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ «فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
  5. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۱۸.
  6. وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا «و همه نام‌ها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱.
  7. گرچه در تفسیر «علم اسماء» بیانات گوناگونی هست، ولی مسلم است که منظور تعلیم کلمات و نام‌های بدون معنا به آدم نبوده؛ چراکه این افتخاری محسوب نمی‌شده است، بلکه منظور دادن معانی این اسماء و مفاهیم و مسماهای آنها بوده است. البته این آگاهی از علوم مربوط به جهان آفرینش و اسرار و خواص مختلف موجودات عالم هستی، افتخار بزرگی برای آدم بود. در حدیثی که از امام صادق(ع) پیرامون این آیه سؤال کردند، فرمود: «منظور زمین‌ها، کوه‌ها، دره‌ها و بستر رودخانه‌ها (و خلاصه تمامی موجودات) می‌باشد، سپس امام(ع) به فرشی که زیر پایش گسترده بود نظری افکند فرمود حتی این فرش هم از اموری بوده که خدا به آدم تعلیم داد! بنابراین علم اسماء چیزی شبیه«علم لغات» نبوده است بلکه مربوط به فلسفه و اسرار و کیفیات و خوان آنها بوده است، خداوند این علم را به آدم تعلیم کرد تا بتواند از مواهب مادی و معنوی این جهان در مسیر تکامل خویش بهره گیرد. همچنین استعداد نام‌گذاری اشیاء را به او ارزانی داشت تا بتواند اشیاء را نام‌گذاری کند و در مورد احتیاج با ذکر نام آنها را بخواند تا لازم نباشد عین آن چیز را نشان دهد، و این خود نعمتی است بزرگ، ما هنگامی به اهمیت این موضوع پی می‌بریم که می‌بینیم بشر امروز هر چه دارد به وسیله کتاب و نوشتن است و همۀ ذخائر علمی گذشتگان در نوشته‌های او جمع است، و این خود بخاطر نام‌گذاری اشیاء و خواص آنها است، و گرنه هیچگاه ممکن نبود علوم گذشتگان به آیندگان منتقل شود.
  8. ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ «و همه نام‌ها را به آدم آموخت سپس آنان را بر فرشتگان عرضه کرد و گفت: اگر راست می‌گویید نام‌های اینان را به من بگویید» سوره بقره، آیه ۳۱.
  9. قَالُوا سُبْحَانَكَ لَا عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ «گفتند: پاکاکه تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۳۲.
  10. قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ «فرمود: ای آدم! آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز! و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید فرمود: آیا به شما نگفته بودم که من نهان آسمان‌ها و زمین را می‌دانم و از آنچه آشکار می‌کنید و پوشیده می‌داشتید آگاهم؟» سوره بقره، آیه ۳۳.
  11. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۱۹.
  12. وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَى وَاسْتَكْبَرَ «و (یاد کنید) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم: برای آدم فروتنی کنید، همه فروتنی کردند جز ابلیس که سرباز زد و سرکشی کرد» سوره بقره، آیه ۳۴.
  13. وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ «و از کافران شد» سوره بقره، آیه ۳۴.
  14. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۰.
  15. در سورۀ کهف آیۀ ۵۰ می‌خوانیم: وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ... «و (یاد کن) آنگاه را که به فرشتگان گفتیم برای آدم فروتنی کنید! (همه) فروتنی کردند جز ابلیس که از پریان بود» سوره کهف، آیه ۵۰.
  16. قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ «(خداوند) فرمود: آنگاه که به تو فرمان دادم. چه چیز تو را از فروتنی بازداشت؟» سوره اعراف، آیه ۱۲.
  17. قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ «گفت: من از او بهترم! مرا از آتش و او را از گل آفریده‌ای» سوره اعراف، آیه ۱۲.
  18. قَالَ أَنْظِرْنِي إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ «گفت: به من تا روزی که (همه) برانگیخته می‌شوند مهلت ده!» سوره اعراف، آیه ۱۴.
  19. قَالَ إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ «فرمود: تو از مهلت‌یافتگانی» سوره اعراف، آیه ۱۵.
  20. إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ «تا روز آن هنگام معیّن» سوره حجر، آیه ۳۸.
  21. قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ «گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان می‌نشینم» سوره اعراف، آیه ۱۶.
  22. ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ «آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت» سوره اعراف، آیه ۱۷.
  23. ممکن است تعبیر بالا، کنایه از این باشد که شیطان، انسان را «محاصره» می‌کند و سعی دارد به هر وسیله‌ای که ممکن است برای وسوسه و گمراهی او بکوشد، و این تعبیر در کلمات روزمرّه نیز دیده می‌شود، که می‌گوئیم فلانکس از چهار طرف گرفتار قرض یا بیماری یا دشمن شده است. و اینکه سمت بالا و پایین ذکر نشده به خاطر آن است که انسان معمولاً در چهار سمت، حرکت و فعالیت دارد.
  24. قَالَ اخْرُجْ مِنْهَا مَذْءُومًا مَدْحُورًا لَمَنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكُمْ أَجْمَعِينَ «فرمود: نکوهیده و رانده از آنجا بیرون رو! سوگند که از ایشان هر کس از تو پیروی کند دوزخ را از همه شما خواهم انباشت» سوره اعراف، آیه ۱۸.
  25. آیا سجده برای خدا بود یا آدم؟ شک نیست که «سجده» به معنی «پرستش» برای خدا است،؛ چراکه در جهان هیچ معبودی جز خدا نیست، و معنی توحید عبادت همین است که غیر از خدا را پرستش نکنیم. بنابراین جای تردید نخواهد بود که فرشتگان برای آدم «سجده پرستش» نکردند، بلکه سجده برای خدا بود ولی بخاطر آفرینش چنین موجود شگرفی، و یا اینکه سجده برای آدم کردند اما سجده به معنی «خضوع» نه پرستش. در کتاب «عیون الاخبار» از امام «علی بن موسی الرضا»(ع) چنین می‌خوانیم: «سجدۀ فرشتگان پرستش خداوند از یک سو، و اکرام و احترام آدم از سوی دیگر بود؛ چراکه ما در صلب آدم بودیم»!
  26. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۱.
  27. وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الظَّالِمِينَ «و گفتیم: ای آدم! تو و همسرت در بهشت جای گیرید و از (نعمت‌های) آن، از هر جا خواهید فراوان بخورید اما به این درخت نزدیک نشوید که از ستمگران گردید» سوره بقره، آیه ۳۵.
  28. مکارم شیرازی، ناصر، قصه‌های قرآن ص ۲۳.