مکاتب علمی بصره: تفاوت میان نسخهها
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
==[[مکتب تفسیری]]== | ==[[مکتب تفسیری]]== | ||
==[[مکتب]] [[تاریخی]]== | ==[[مکتب]] [[تاریخی]]== |
نسخهٔ کنونی تا ۶ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۵۴
مقدمه
بصره توسط عتبة بن غزوان در زمان خلافت عمر بن خطاب و به دستور او، بهعنوان پادگانی نظامی احداث شد که با گذشت زمان به یک شهر مهم و استراتژیک بدل شد. واقع شدن بصره در کنار دریا سبب شد که این شهر محل رفتوآمد و زندگی اقوام و گروههای مختلف از قبیل ایرانیان و اعراب و حتی یونانیها و سیاهان و... باشد و لذا بصره پیوسته با رویدادهای جدید دنیا در ارتباط بود. نزدیکی به جندی شاپور که محل تدریس علوم مختلف یونانی و ایرانی و هندی بود از یکسو و تجاری بودن بندر بصره و وجود بازار مِربَد از سوی دیگر، سبب شد تا این شهر مورد توجه بسیاری از تجار و دانشمندان قرار گیرد و بحثهای عقلی و فلسفی و کلامی بهسرعت در آن رشد کند و به محلی برای اهل فضل و ادب تبدیل گردد. در این مبحث به مکاتب علمی در بصره نظر میافکنیم؛ اما در ابتدا شایسته است منظور از مکتب را شرح بدهیم و سپس به توضیح درباره مکاتب بصره در صدر اسلام بپردازیم. مکتب به مجموع عقاید و نقطه نظرهایی اطلاق میشود که از سوی گروهی پذیرفته شده باشد و پسوند شهرها بر مکان و شهری اطلاق میشود که آن مجموعه نظرات و عقاید در آنجا شکل گرفته است؛ مانند، مکتب بصره یا مکتب کوفه.[۱]
مکتب نحوی بصره
برای بهرهمندی از هدایت قرآن باید آن را تفسیر کرد. تفسیر آیات نورانی قرآن، علوم و دانش مختلفی را میطلبد. یکی از آن علوم، علم نحو است؛ علمی که برای صیانت قرآن از تحریف لفظی و معنوی ایجاد شده است و برآمده از قرآن است. این علم، درباره چگونگی تشکیل جمله عربی از کلمات و احکام کلمات از حیث اعراب و بنا بحث میکند. در پیدایش و شکلگیری علم نحو، دو دسته عوامل دینی و غیردینی دخیل بودهاند. پس از نزول قرآن از جانب خداوند متعال بر پیامبر اعظم(ص)، آن حضرت بر تعلیم و تعلم آن بسیار تأکید میورزیدند و چون خط عربی در آن عصر بدون نقطه و اِعراب بود، قرآن را بر اساس استماع و حفظ آیات آموزش میدادند. پس از فتوحات و با پیوستن افرادی به جرگه مسلمانان که به زبانی غیر از زبان عربی سخن میگفتند، این نیاز احساس شد تا قواعدی برای یادگیری و حفظ زبان عربی و محافظت قرآن از تحریف لفظی و معنوی ایجاد شود. برای مثال در تاریخ آمده است: مردی کلمه رَسُولُهُ در آیه أَنَّ اللَّهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَرَسُولُهُ[۲] را با کسره خواند. هنگامیکه حضرت علی(ع) از این موضوع آگاه شد به ابوالاسود دوئلی فرمودند: قواعدی برای زبان عربی وضع کن تا امت، با استعانت از آن قواعد، زبان عربی را بیاموزند و بتوانند قرآن بخوانند و بفهمند؛ ابوالاسود دوئلی (وفات ۶۹ هجری) نیز با راهنمایی ایشان علم نحو را ابداع کرد.
عامل دیگر شکلگیری علم نحو، غیردینی بود و سه علت را در آن دخیل دانستهاند:
- عربها به زبان خود بسیار متعصب بودند و به آن میبالیدند؛ اما گسترش روز افزون اسلام و نفوذ آن در بین ملتهای دیگر باعث اختلاط زبان عربی با زبان اقوام دیگر شد که همین عامل، بیمناکی اعراب را از آسیب رسیدن و فساد در زبانشان به دنبال داشت.
- غیرعربهای تازه مسلمان برای فراگیری زبان عربی، احتیاج مبرم به یادگیری قواعد و دستور زبان عربی داشتند.
- با ظهور اسلام در بین اعراب و برخورد آنها با ملل دیگر، آنها از نظر عقلی به درجهای از رشد و کمال رسیده بودند تا بتوانند دستور زبان عربی را برای خود و دیگر افراد تدوین کنند.
تمام عوامل بالا سبب شد تا سرانجام الکتاب توسط سیبویه (وفات ۱۸۰ هجری) به رشته تحریر درآید و این کتاب از حیث شکلی و محتوایی از چنان غنایی برخوردار بود که آنچه پس از آن نوشته شد، شرح و توضیحی بر کتاب سیبویه بوده است و از آنجا که سیبویه اهل بصره بوده است، میتوان گفت خاستگاه علم نحو نیز شهر بصره بوده است و مکتب او به مکتب نحوی بصره مشهور شده است[۳]. نام کامل سیبویه، عمرو بن عثمان بن قنبر است و کنیهاش ابوالبشر. او از بردگان بنی حارث بن کعب بود و در شهر بیضای فارس متولد شد. القاب مختلفی برای او ذکر کردهاند؛ از جمله: سیبویه، که ظاهراً به معنی بوی سیب است. همچنین به او امام النحاه نیز میگفتند. الکتاب که معروفترین و معتبرترین کتابها در زمینه نحو است، تألیف اوست که به آن قرآنالنحو نیز میگویند. او نخستین فردی است که برای عربی دستور زبان (صرف و نحو) نوشت و صداها را در این زبان مشخص کرد و نشانههای ضمه، فتحه، کسره و تنوینها را برای آن تعیین کرد. بهاینترتیب باید به این نکته اذعان داشت که اولین بار ایرانیان بودند که برای اعراب و زبان عربی دستور زبان نوشتند[۴]. البته ریشه علم نحو را باید قبل از سیبویه جستجو کرد. ابوجعفر رستم طبری در خصوص علت نامگذاری این دانش به نحو معتقد است که چون حضرت علی(ع) شمهای از این دانش را در اختیار ابوالاسود نهاد؛ ابوالاسود از حضرت اجازه گرفت تا در این دانش مانند ایشان عمل کند و از همان راه و روش پیروی کند[۵]. ازاینرو، این دانش نحو نامگذاری شد که البته طبق نظر طبری باید معنای کلمه نحو را «مانند» و «مثال» در نظر بگیریم.
ابن حجر در الاصابه مینویسد: اول واضع دانش نحو و اولین کسی که اقدام به نقطهگذاری قرآن کرده است، ابوالاسود دئلی است و وقتی از ابوالاسود سؤال شد که راهنمای وی در این کار چه کسی بوده است، پاسخ داده است که این کار را از علی بن ابی طالب(ع) اخذ کردهام. از افرادی که علم نحو را نزد ابوالاسود آموختن کردهاند، میتوان به عنسبة الفیل و میمون الاقرن و نصر بن عاصم و عبدالرحمن هرمز و یحیی بن یعمر اشاره کرد. معروفترین چهره نحو بصره، خلیل بن احمد فراهیدی (وفات، ۱۷۰ هجری) مؤلف کتاب بیهمتای العین است. وی استاد سیبویه در نحو است، کسی است که این دانش را تهذیب کرد، آن را گسترش داد و به بیان علل آن پرداخت. سیبویه علم نحو را از وی آموخت و در تدوین کتاب جاودانه خویش از نظریات خلیل بسیار بهره جست. ابن ندیم معتقد است که سیبویه نحو را از خلیل گرفته است و شاگردی او در محضر خلیل کمک بسیار بزرگی در تدوین الکتاب بوده است. کتابی که هیچکس قبل از او و حتی بعد از او مانند آن را نتوانست خلق کند. ابن انباری میگوید که خلیل، بزرگ اهل ادب و قطب اعظم در دانش نحو و تقوا است. وی کسی است که در تصحیح قیاس و استخراج مسائل نحوی، گوی سبقت را از همگان ربوده است و در تحلیل علم نحو از قدرتی خارقالعاده برخوردار بوده است. سیبویه نیز نحو را از وی فراگرفته است و در محضر وی شاگردی کرده است. وی بیشتر نقلقولها را در الکتاب از زبان خلیل آورده است. خلیل اولین کسی است که فرهنگ لغت نگاشته است و اشعار عرب را جمعآوری کرده است. ابن خلکان در وفیات الاعیان آورده است که خلیل امام و پیشوای علم لغت و نحو است؛ وی بانی دانشی است که از زمان خلقت تا به امروز هیچکس را یارای خلق آن نبوده است[۶].
پس از مرگ سیبویه، تحقیق و پژوهش در زمینة دستورزبان و فقه اللغه و نقد الکتاب او در شهرهای کوفه و بصره آغاز گردید. او با این اثر، نحویان را وادار کرد تا به پژوهش و بررسی درباره علم نحو و تألیف او بپردازند. آنان دیدگاههای انتقادی و متفاوت خود را درباره این اثر مطرح کردند و یا به همراهی و موافقت با آن برخاستند. البته در این میان هم موافقان و هم مخالفانش، از بهرهگیری و یاری گرفتن از الکتاب برای نگارش آثار خود غفلت نورزیدند. از جمله عالمان بزرگ نحوی که بعد از سیبویه به جایگاه بزرگی در بصره دست یافتند، میتوان به اخفش و مبرد اشاره کرد. اخفش؛ که نام او سعید بن مسعده و لقبش اخفش است متولد منبج است ولی در بصره ساکن شد. او نزد سیبویه دانش آموخت و در این باره میگفت: سیبویه چیزی را وضع نکرد، جز آنکه آن را بر من عرضه داشت. او در میان نحویان بصره و کوفه جایگاهی بلند داشت. او نحو را از سیبویه آموخت و تنها کسی است که نحویان از طریق او با کتاب سیبویه پیوند مییابند. اخفش در حدود سال ۲۱۵ هجری درگذشت. مبرد؛ نام او محمد بن یزید بن عبدالاکبر است. در سال ۲۱۰ هجری متولد شد و در بصره پرورش یافت و الکتاب را از جَرمی شنید و آن را نزد مازنی به اتمام رساند. مبرد نحو را از جرمی و مازنی و ادب را از مازنی و ابوحاتم سجستانی آموخت. او پیشوای زبان عربی در روزگار خویش بود، و در سال ۲۸۶ هجری درگذشت.[۷]
مکتب اعتزال
مکتب تفسیری
مکتب تاریخی
مقصود از مکتبهای تاریخنگاری، نوع دیدگاهها، اندیشهها، مقاصد، و نیز مضامین و موضوعات موردتوجه مورخ در عرضه تاریخ است. تاریخنگاری عصر اسلامی بهسرعت وجوه متفاوت را در پیش گرفت و هر وجهی با مشخصات و خصایص ویژه از دیگری متمایز شد و مهمترین مکتبهای تاریخنگاری، یعنی مکتبهای مدینه، عراق، ایران، شام، اندلس و شبهقاره را پدید آورد[۸]. دو شهر بصره و کوفه (عراقین) از آغاز فتوحات اسلامی، به مهمترین مرکز تجمع قبایل عرب برای جهاد، و پس از آن به محلی برای رقابتهای قبیلهای و فعالیتهای نظامی و سیاسی بدل شد. چون لشکرکشیها و فتوحات بزرگ خاتمه یافت، آشوبها و نزاعهای قبیلهای از سر گرفته شد و حضور موالی ایرانی در کنار مسلمانان عرب، بروز رقابت و تفاخر بین آنها را فراهم آورد. از سوی دیگر، سرازیر شدن اموال سرزمینهای فتحشده و برپا شدن بازار مربد در عراق و مهاجرت اقوام مختلف به بصره و کوفه، سبب شد تا این مسائل بر نحوه تدوین تاریخنگاری اسلامی تاثیر گذارد، بهطوریکه مهمترین مظاهر فرهنگی آن زمان همچون نحو، لغت، شعر و تاریخ، مطابق شئونات و علایق قبیلهای بیان شد و شیوه جدیدی از تاریخنگاری و تاریخنگاری موسوم به مکتب عراق را شکل داد. مکتب عراق پس از حجاز، دومین مکتب تاریخی (تاریخنگاری) است که به دست مسلمانان شکل گرفت. مکتب حجاز به مغازی و فتوحات میپرداخت؛ درحالیکه مکتب عراق پرداختن به انساب، ایام و اخبار میپردازد. که ویژگی مهمی برای آن محسوب میشد و تفاوت این مکتب با مکتب مدینه را بیان میکند.
مکتب عراق با بهرهگیری از توان فکری اخباریان و تاریخنگاران اولیه، همراه با تحولات سیاسی اجتماعی، تغییراتی را در بافت تاریخنگاری خود ایجاد کرد؛ بدین ترتیب که تکنگاریهایی[۹] را توسط اخباریان شکل داد که هر یک مُبَیِن جریاناتی در سطح جامعه و یا دستگاه خلافت بود. توجه به عناوین و موضوعات این تکنگاریها، روندی روبهرشد را در تاریخنگاری عراق مشخص میکند. بدینگونه که مورخ، فضایی بازتر از قبیله را در نظر گرفته است و قبیله و حتی سرزمینش را جزئی از امت واحد اسلامی محسوب میداشت و علایق و حساسیتهای او نیز، محدودهای وسیعتر را شامل میشد[۱۰]. علمای رجال و مورخان شیعه و بعضی از مورخان اهل سنت، عبیدالله بن ابی رافع، کاتب امیرالمؤمنین علی(ع) را، اولین تاریخنگار اسلامی و بنیانگذار مکتب تاریخنگاری عراق معرفی میکند. آغا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعه درباره او مینویسد: عبیدالله بن ابی رافع، اولین کسی است که در مغازی و سِیَر و رجال در اسلام تألیف داشته است و کسی پیش از او چنین کاری نکرده است[۱۱]. از دیگر افراد مشهور در این مکتب، ابو عمرو بن شراحیل شَعبی است که در فقه و مغازی و شعر سرآمد عصر خود بود. شهرت شعبی در نقل اسرائیلیاتی است که از اهل کتاب نومسلمان فراگرفت و قصص و همچنین داستان تبعهای یمنی و اخبار یمن که بدانها پرداخته است. چون شعبی در اخبار یمن مرجع اخباریان بعد از خود در مکتب عراق است، بهنوعی میتوان او را در این بخش صاحب سبک و شیوه به حساب آورد[۱۲].
ابو مخنف لوط بن یحیی، اشهر اخباریان مکتب عراق است. او در علم انساب نیز، صاحب شهرت زیادی است. بسیاری از مورخان او را در فتوح عراق و اخبار مربوط به آن سرآمد مورخان عصر خود خواندهاند. ابو مخنف در نگارش تاریخ تسلسل را رعایت کرده است؛ ولی به عقیده گروهی، در تدوین به سبب بهرهگیری از نمونههای خُطب، گفتگوها، اشعار، قصص و ایام، طولانی و گاهی غیرمرتبط به نظر میرسد. او با اینکه گرایش عراقی و علوی دارد؛ اما وقایع تاریخی را بدون تعصب بیان میکند و یکی از منابع عمده مورد اعتماد طبری، کتب ابو مخنف است. آثار او دربردارنده حوادث تاریخ اسلام در قرن اول هجری است. ابو مخنف در سال ۱۵۷ هجری درگذشت و از او بهعنوان مورخ شیعی امامی که در رأس اخباریان مکتب عراق قرار دارد، یاد میشود[۱۳]. از دیگر مورخان مشهور این مکتب میتوان به عوانه بن حکم، مدائنی، محمد بن سائب کلبی، هشام بن محمد کلبی، ابو قظان نسابه، مصعب بن عبدالله بن زبیر و... اشاره کرد. مکتب تاریخنگاری عراق، دارای خصایص بارزی نسبت به مکاتب دیگر است:
- وجود نگرشی کلی و جامع در آثار اصحاب این مکتب؛ بهگونهایکه نسبدانان، از بررسی نسب قبیله به مجموع قبایل میرسند و راویان و اخباریان، درباره اخبار امت به تحقیق و پژوهش پرداختهاند. درحقیقت در مکتب عراق، تاریخ، هویت خود را یافته است.
- حزببندی بر بنیاد سیاست، قبیله، سرزمین و شهر در آثار راویان این مکتب.
- نبود اندیشه حکومت و دولت، وجود پیوست عاطفی با انقلابها و قیامها و شورشهای ضد اموی و نیز شک در حقانیت و صلاحیت قریش و نپذیرفتن اطاعت آنها.
- آمیختن روایات شهرها و مناطق و قبایل مختلف با هم و پدید آوردن شکلی کامل و جامع و متنوع از آن.
- تنظیم روایات از حیث موضوع و زمان.
- استفاده از اسناد و نامههای رسمی در تدوین تاریخ.
- وارد شدن صدمه به سبب بهرهگیری از شعر، قصه، محاورات مجالس و تساهل در نقد آنها.
- پرداختن نسبدانان به شرح زندگی اشراف قبایل و عصبیت قبیلگی در پژوهشهای تاریخی و تحت تأثیر شعوبیگری و ایجاد تاریخنگاری جدید در برابر طبقاتنگاری محدثان.
- روایت انساب قبایل از سوی نسبدانان، از یک سو، حس امت واحد را در آنان ایجاد کرد و از سوی دیگر، فرهنگ را استمرار بخشید و بین گذشته و حال اتصال برقرار کرده است.
- کمک لغویان و نحویان در گردآوری اشعار و مفردات لغوی و ثبت اشکال و صور تعبیر همانند نسبدانان.
- استفاده از نجوم و تنجیم در تصحیح و ضبط حوادث تاریخی[۱۴].[۱۵]
منابع
پانویس
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۹۷.
- ↑ «که خداوند و پیامبرش از مشرکان بیزارند» سوره توبه، آیه ۳.
- ↑ آسه، جواد، «مواجهه مفسران با اختلافات نحوی دو مکتب بصره و کوفه»، مجله پژوهشهای قرآنی، س ۱۶، ش۶۲-۶۳، تابستان و پاییز ۱۳۸۹.
- ↑ خانجانی، ژیلا، «سیبویه و سرآغاز دستورنویسی زبان عربی»، مجله زبان شناخت، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، س ۱، ش۲، پاییز و زمستان ۱۳۸۹.
- ↑ الفهرست، ص۷۰.
- ↑ تاریخ صرف و نحو، (ص؟).
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۲۹۸.
- ↑ دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، مقاله تاریخنگاری، شماره ۵۷۰۷.
- ↑ تکنگاری توصیفی است ژرف و دقیق از یک شخص (بیوگرافی) یا یک واحد اجتماعی؛ مانند: خانواده، طایفه یا قبیله، قشر اجتماعی یا یک روستا یا یک واحد اجتماعی مشابه دیگر که جنبههای مختلف آن را در بر میگیرد. تکنگاری بر مشاهده مستقیم و عینی استوار است. محقق با شرکت فعال در زندگی مردم جامعه مورد بررسی و معاشرت با آنها، وقایع و امور اجتماعی را از نزدیک مشاهده و مطالعه و توصیف میکند. (نگارنده)
- ↑ فرشچی، معصومه، «تاریخنگاری اسلامی در دو قرن اول هجری»، ماهنامه تاریخ اسلام، ش۱۳، ۱۳۸۲.
- ↑ علم در گستره تمدن اسلامی، ج۱، ص۴۶۴.
- ↑ علم در گستره تمدن اسلامی، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ علم در گستره تمدن اسلامی، ج۱، ص۴۶۹.
- ↑ علم در گستره تمدن اسلامی، ج۱، ص۵۱۵-۵۱۷.
- ↑ حسینی، سید امیر، بصره و نقش آن در تحولات قرن اول هجری، ص ۳۱۲.