ناخشنودی از تقدیر الهی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== * +==منابع== {{منابع}} * ))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==جستارهای وابسته== +== جستارهای وابسته ==))
خط ۶۰: خط ۶۰:
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


==جستارهای وابسته==
== جستارهای وابسته ==
* [[ناخشنودی]]
* [[ناخشنودی]]
* [[تقدیر الهی]]
* [[تقدیر الهی]]

نسخهٔ ‏۱۷ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۲۹


مدخل‌های وابسته به این بحث:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ناخشنودی از تقدیر الهی (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

  • ناخشنودی از تقدیر الهی، ملکه‌ای است که قلب انسان را در تسلّط ناخشنودی از تمامی اشیاء این جهان، و حتّی نارضایتی از آن قرار می‌دهد. از این رو ناراضیان از قضاء الهی، نه از آن قضاء خشنودند، و نه در کارهای مردمان چیزی که رضایت آنان را فراهم آورد می‌بینند، و نه حتّی در وجود خود و کارهای خود جز از زشتی و پلیدی چیزی دیگر سراغ می‌گیرند!. اینان نه از مردم راضی‌اند و نه از خود، و از این رو همیشه قلبی تیره و اندوهگین و چشمی غضبناک - که تنها بدی‌ها را می‌بیند. خواهند داشت؛
  • انسان ناراضی زبانی دارد که چون خود از دنیا ناراضی است، تنها سخن ناپسند بر آن جاری می‌شود؛ همان‌گونه که گوش او نیز تنها امور منفی را می‌شنودا، گویا در عالم هستی تنها بدی‌ها وجود دارد، و گویا قضاء خداوند و تقدیر او- که تنها و تنها خواستگاه خوبی‌ها و زیبایی‌هاست-، سرشار از زشتی‌ها و بدی است. این روش ناخشنودان است که به کفر بسیار نزدیک است، بلکه اهل دل آن را از مصادیق بارز کفر دانسته ناراضیان و ناخشنودان از تقدیر الهی را مانند جهنّمیان می‌دانند، که هرگاه می‌خواهند از دست غمی و اندوهی بگریزند به اندوهی جدید مبتلا می‌شوند: ﴿كُلَّمَا أَرَادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْهَا مِنْ غَمٍّ أُعِيدُوا فِيهَا[۱]؛ ﴿وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ[۲]
  • این دنیای آنان است و آن آخرتشان، چه آخرت باطن دنیا است؛ از این رو همان‌گونه که دنیا برای اینان تنها سیاهی و زشتی به همراه دارد، آخرت نیز برایشان سیاهی است و رنج است و آتشخداوند منّان به کرم بی‌پایانش ما را از این رذیلت اخلاقی محفوظ بدارد!
  • جای تأسّف بسیار است که بیشتر مردم به این رذیلت متّصفند، چه این صفت ناپسند اخلاقی، آخرین رذیلتای است که از قلب‌های انسان‌های خودساخته خارج می‌شود. این رذیلت کفران نعمت را به همراه دارد، خشم، فریاد، بی‌ادبی و اعتراض به تمامی اجزاء عالم را از پی خود می‌آورد، سوء ظنّ به مردم، وسوسه‌های فکری بسیار، حسد و دیگر رذائل را می‌آفریند، و در یک سخن منبعی است که رذائلی بسیار از آن تراوش می‌کند؛ همان‌گونه که گناهانی سخت همچون غیبت، سخن‌چینی، تهمت زدن به دیگران، ترک کمک به آنان، ترک ارتباط با خویشان، و بلکه شرک و کفر عملی را به همراه خواهد داشت.
  • کوتاه سخن آنکه این رذیلت از امّهات رذائل بوده، با پدید آمدن آن آدمی خواه ناخواه در دریایی ظلمانی از رذائل اخلاقی غوطه‌ور خواهد شد. این نکته، سرّ تلاش عظیمی است که قرآن کریم به کار برده تا درخت ناپاک این صفت ناپسند را از جان‌های مؤمنان برکند، و آنان را از دست ریشه‌ها و شاخه‌های آن نجات بخشد؛ به این آیه شریفه بنگرید: ﴿مَا نَنْسَخْ مِنْ آيَةٍ أَوْ نُنْسِهَا نَأْتِ بِخَيْرٍ مِنْهَا أَوْ مِثْلِهَا[۳][۴].
  • این آیه به‌خوبی دلالت می‌کند که اگر نعمتی از انسان ستانده شود، و یا زمان به دست آوردن آن به‌تأخیر افتد، به‌وسیله نعمتی دیگر که برتر و یا دست‌کم همسان آن است، جبران می‌شود؛ همان‌گونه که اگر خداوند حکمی از احکام خود را نسخ فرماید، و یا وجوب آن را به‌تأخیر اندازد، این نسخ و تأخیر هم بر اساس حکمتی از حکمت‌های او صورت گرفته، و هم به‌صورتی برتر و والاتر جبران خواهد شد[۵].

نکاتی چند از داستان حضرت موسی(ع) و عبد صالح در قرآن کریم

  1. نکته اوّل: شکستن کشتی‌ای که وسیله امرار معاش گروهی انسان نیازمند بود، از سِرّی برخوردار بوده که در مرحله نخست کسی به آن سِرّ آگاهی نمی‌یافت. آن سِرّ ناشی از مصلحتی بود که برای آن نیازمندان هم بهتر از وجود آن کشتی بود، وهم اموال آنان را بیشتر محفوظ می‌داشت: ﴿أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا[۶][۷].
  2. نکته دوّم: کُشتن آن نوجوان برای پدر و مادرش بهتر از زنده ماندن او بود، هرچند آن پدر و مادر از این مطلب آگاهی نداشتند و چه بسا در عزای فرزند خون گریستند: ﴿وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا[۸][۹].
  3. نکته سوّم: استوار ساختن دیوار و رنجی که آن دو بزرگوار بر این کار کشیدند، نه کاری بازیچه بود ونه کاری بیهوده؛ بلکه در آن مصلحتی بزرگ نهفته بود که تنها آن بنده صالح از آن باخبر بود: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ[۱۰][۱۱].
  4. نکته چهارم: در این حکایت، آدمی در می‌یابد که می‌باید ادب را در محضر الهی رعایت نمود و از بی‌ادبی در حضرت او - جلَّ و علا! - احتراز کرد؛ چه آن بنده صالح که استادی حضرت موسی را در این ماجرا برعهده داشت، گاه فعلی را به حضرت حق منسوب می‌نمود، و گاه دیگر به خود او؛ شکستن کشتی را که در ظاهر عملی ناپسند می‌نمود به خود منسوب داشت، در مقابل استوارسازی دیوار را که عملی پسندیده بود به حضرت حق نسبت داد، به هنگام خبر دادن از چگونگی کُشتن آن نوجوان نیز باز فعل را به خود و حضرت حق هر دو نسبت داد، تا رعایت ادب را در این زمینه کرده باشد: ﴿فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا[۱۲]؛ چه کُشتن آن نوجوان از جهتی پسندیده و از جهتی دیگر ناپسند می‌نمود. این مطلب نشان می‌دهد که در منظر اولیاء خدا، تمامی خیرات به دست اوست و جز از او کسی دیگر را در این زمینه اختیاری نیست: ﴿قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ[۱۳][۱۴].
  • نمونه این آیات به‌وفور در قرآن کریم آمده، به‌گونه‌ای که می‌توان به‌راحتی از آن نتیجه گرفت، که بلاهای روزمره اگر نتیجه اعمال خود انسان نباشد تنها الطافی است در شمار الطاف خفی / پنهان او -جلَّ وعلا! -، که مردمان را بدان می‌آزماید، و درهای تعالی را بدان وسیله برروی آنان می‌گشاید: ﴿وَلَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِينَ الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ أُولَئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ[۱۵][۱۶].

راه‌های تحصیل فضیلت رضایت به تقدیر الهی

  • بر این اساس، دانسته می‌شود که بر همه مؤمنان واجب است، که تلاشی به‌کار برند تا رذیلت نارضایتی به تقدیر الهی را از جان خود دور نمایند. برکندن ریشه این درخت خبیث از جان انسان، راه‌هایی دارد که در اینجا به شماری از آن راه‌ها در کمال اختصار اشاره می‌نماییم:

راه نخست

راه دوّم

راه سوّم

  • برتر از این راه امّا، آن است که آدمی با مداومت بر ریاضت‌های شرعی به تحصیل عبودیت حضرت حق بپردازد، تا سرانجام خود را بنده او ببیند و بیابد. پر واضح است که کسی که خود را به بندگی و مولایش را به پروردگاری شناخت، نسبت به آنچه که مولایش برای او مقدّر فرموده نارضایتی نشان نخواهد داد. در این زمینه انجام مستحبّات و مداومت بر آن، می‌تواند سخت مفید واقع شود، تا همان‌گونه که برهان عقلی می‌تواند عقل انسان را نسبت به این مطلب مطمئن سازد، قلب نیز به نور یقین آراسته گردد، و با منوّر شدن عقل و قلبْ آدمی خود را در ساحت ربوبی بنده‌ای رضایتمند بیابد[۱۹].
  • در اینجا به اختصار تحریری کوتاه از برهان عقلی این مطلب ارائه می‌کنیم، تا سالکان کوی کمال گذشته از طریق قلب، طریق عقلی این مطلب را نیز بپیمایند.
  • این برهان بر این چند مطلب -که هر یک در حکمت الهی به اثبات رسیده از براهین بلند و محکمی برخوردار است-، استوار شده: خداوند متعال بخشنده است، و در برترین مراتب کرم قرار دارد؛ او نسبت به بندگانش از خود آنان مهربان‌تر و رؤوف‌تر است، و چگونگی حال هر یک را به کمال می‌داند؛ او از خود آنان نسبت به آنان آگاه‌تر است، و در عین حال بر تمامی امور قادر می‌باشد، از این رو به مراتب بهتر از آنان می‌تواند نیکی‌ها را به سوی آنان روانه، و شرور و امور ناپسند را از آنان دور فرماید. او حکیم است و از این رو در آنچه انجام می‌دهد هیچ نقصی نمی‌توان یافت؛
  • بر این اساس، اگر امر ناپسندی برای هریک از بندگان او پیش آید، آن امر نه از ناآگاهی او نشأت گرفته،
  • و نه از جهل او نسبت به بندگانش،
  • و نه از ناتوانی او نسبت به اصلاح امور آنان.
  • بر این اساس، نتیجه می‌گیریم که او تمامی حالات بندگان را بر اساس علم و حکمت خود استوار می‌سازد؛ و از این‌رو آنچه در نظر نخست برای اینان ناپسند می‌نماید، نشانگر مصلحت کاملی است که در عالم واقع، امور آنان را تدبیر کرده است[۲۰].

مراتب رذیلت نارضایتی از تقدیر الهی

  • این رذیلت ناپسند - که می‌تواند بنیان نفس انسان را برکَند، و او را به سوی دوزخ روانه سازد-، خود از مراتبی چند برخوردار است، که همچون دیگر رذائل، از مراتب ضعیف آغاز و اندک اندک به مراتب شدیدتر روی می‌کند. اکنون پیش از برشمردن مهمترین این مراتب، اشاره می‌کنیم که سالکان کوی کمال می‌باید مراقبت نمایند، تا به مراتب ضعیف آن نیز آلوده نگردند؛ چه اگر این آلودگی پدید آمد، اندک اندک آدمی به مراتب شدیدتر آن نیز آلوده شده در آن حال رفع این رذیلت کاری دشوار خواهد بود.
  • با این توضیح، اضافه می‌کنیم که مهمترین مراتب این رذیلت را این‌گونه می‌توان برشمرد:

مرتبه نخست

  • ضعیف‌ترین مراتب این رذیلت، نارضایتی قلب و یا کراهت آن نسبت به مقدّرات الهی است. این مقدّرات می‌تواند هر دو دسته امور تکوینی و تشریعی را در برگرفته، آنها را شامل شود. بنابراین کسی که نسبت به تکالیف شرعی احساس ناخوشایندی داشته آنها را بر خود سخت و سنگین می‌یابد، در نظر اهل دل در حقیقت ربوبیّت تشریعی حضرت حق را نکار کرده است. اهل دل گناه این مطلب را بسیار سنگین می‌دانند، و متّصفان به آن را در سرحدّ کفر می‌انگارند. با این همه امّا متأسّفانه قرآن کریم شهادت می‌دهد، که این رذیلت در میان مردم بسیار شایع است و تنها شماری اندک از آنان از دام آن دسته‌اند: ﴿وَاسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلَاةِ وَإِنَّهَا لَكَبِيرَةٌ إِلَّا عَلَى الْخَاشِعِينَ[۲۱][۲۲].
  • در کنار منکران ربوبیت تشریعی حضرت حق، کسانی قرار دارند که نسبت به ربوبیّت تکوینی او انکاری در دل می‌پرورانند. اینان کسانی هستند که نسبت به اموری که در عالم مادی بر آنان می‌رود، ناخرسندند و از تقدیر الهی در این زمینه‌ها احساس رضایت نمی‌کنند.
  • گناه این مطلب نیز به نظر اهل دل بسیار سنگین است، چه این مسأله در واقع از سویی به انکار حکمت کامل الهی باز می‌گردد، و از سویی دیگر به آنکه بنده چیزی جز از آنچه حضرت حق خواسته را طلب می‌نماید. در این میان مؤمن حقیقی کسی است که آنچه را او - جلَّ وعلا!- می‌خواهد طلب می‌کند، و از آنچه او بیزار است ابراز بیزاری می‌نماید. این مؤمن در شمار اَخصّ خواصّ امّت قرار دارد: ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ[۲۳][۲۴].

مرتبه دوّم

  • مرتبه میانه این رذیلت، آن است که آدمی آنچه در قلب دارد را بر زبان نیز جاری سازد. در این صورت هم قلب نسبت به مقدرات الهی ناخرسند است، و هم زبان نسبت به آن معترض. کمترین حدّ این اعتراض نیز آن است که آدمی با تکرار کلماتی نظیر "ای کاش..." و "چه بسا اگر چنین می‌شد..."، از وضعیّت موجود خود ابراز ناخرسندی کند؛ از همین رو است که بنابر آنچه در سیره پیامبر اکرم(ص) نقل شده، ایشان هیچ‌گاه چنین کلماتی را بر زبان مبارک خود جاری نساختند. دریغ که این الفاظ در زبان مردم و حتّی خواصّ آنان بسیار پرکاربرد است، و افسوس که شاعران در به‌کار بردن این کلمات زیاده‌روی کرده‌اند. اینان برای آنکه نارضایتی خود را از تدبیر و تقدیر الهی نشان دهند، گاه فلک را سرزنش می‌کنند، گاه دنیا را، و گاه مردمان را! چه در هراسند که نارضایتی خود از تقدیر الهی را مستقیماً به نمایش گذارند. واضح است که اهل دل تمامی این مطالب را در شمار کفر دانسته متّصفان به آن را از درجاتی از کفر برخوردار می‌دانند[۲۵].
  • و باز افسوس که حتّی خواصّ از سالکان نیز از دام این رذیلت اخلاقی نرسته‌اند. خداوند متعال در قرآن کریم از این مطلب این‌گونه خبر می‌دهد: ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ[۲۶].
  • این آیه نشان می‌دهد که همه ما شایسته عقاب‌های الهی در هر دو سرا هستیم هرچند خود نسبت به آن آگاهی نداشته باشیم. به این آیه شریفه نیز بنگرید: ﴿وَلَوْ يُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِمَا كَسَبُوا مَا تَرَكَ عَلَى ظَهْرِهَا مِنْ دَابَّةٍ[۲۷].
  • از این رو بر همه ما واجب است که به تقصیرات و کوتاهی‌های خود در این زمینه‌ها اقرار کنیم، راه توبه را در پیش گیریم و امید ورزیم که او - سبحانه و تعالی! - توبه ما را پذیرفته ما را در شمار مشرکان و کافران محسوب نفرماید؛ چه خداوند تنها عمل متّقیان را می‌پذیرد، و فاسقان مشرکان و کافران را هیچ می‌انگارد: ﴿إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ[۲۸]؛ ﴿وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ[۲۹].
  • گذشته از آنکه تمامی اعمال ما در مقابل نعمت‌های الهی، تنها همچون نمی است که از دریایی بزرگ بر قطعه‌ای سنگی کوچک نشیند[۳۰].

مرتبه سوّم

  • آخرین مرتبه آن است نیز، نشانگر نارضایتی عملی انسان در مقابل مقدّرات الهی است. ترک مستحبّات و بلکه واجبات، و انجام مکروهات و بلکه محرّمات، نشان از همین مطلب دارد. توضیح آنکه کسی که از سر عمد نماز را ترک گوید، به‌گونه عملی به انکار آن پرداخته، و این بدان معنی است که از نماز ناراضی بوده از آن احساس کراهت می‌کند. بالاتر از این، کسی که نماز اول وقت را ترک گفته بدون آنکه عذری داشته باشد آن را در وقتی جز از ابتدای فضیلت آن به انجام می‌رساند نیز، به کفران عملیِ آن پرداخته است. از همین رو است که قرآن کریم، تارکان نماز و یا به تأخیر اندازان آن را بدون ایمان خوانده، آنان را در شمار کافران دانسته است؛ در این زمینه به این چند آیه شریفه بنگرید: ﴿أَرَأَيْتَ الَّذِي يُكَذِّبُ بِالدِّينِ فَذَلِكَ الَّذِي يَدُعُّ الْيَتِيمَ وَلَا يَحُضُّ عَلَى طَعَامِ الْمِسْكِينِ فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ صَلَاتِهِمْ سَاهُونَ[۳۱]؛ ﴿ُ فَاقْتُلُوا الْمُشْرِكِينَ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ ... فَإِنْ تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ فَخَلُّوا سَبِيلَهُمْ[۳۲]؛ ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ[۳۳]؛ ﴿وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۳۴]؛ ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ أُولَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ[۳۵][۳۶].
  • در همین شمار است سیره کسانی که می‌خواهند تا ثروتی، عزّتی و یا ریاستی را از غیر راه‌های حلال آن به دست آورند؛ اینان نیز به تقدیر الهی کفر ورزیده عملاً به انکار آن رفته‌اند. از این رو ربوبیّت تکوینی او – جلّ و علا!- را انکار کرده دست‌کم به او شرک ورزیده‌اند، چه در کنار او پروردگاری دیگر را نیز برای خود انتخاب کرده به پرستش او پرداخته‌اند. باز از همین رو است که در بسیاری از آیات کتاب آسمانی ما، کلماتی نظیر کفر و شرک بر فسق / گناه‌کاری نیز اطلاق شده است؛ در این رابطه تنها به همین چند آیه اشاره می‌کنیم: ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[۳۷]؛ ﴿وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُمْ بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ أَوْ تَحُلُّ قَرِيبًا مِنْ دَارِهِمْ[۳۸]؛ ﴿وَمَا كَفَرَ سُلَيْمَانُ وَلَكِنَّ الشَّيَاطِينَ كَفَرُوا يُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ[۳۹]؛ ﴿فَمَنْ يَكْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَيُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَكَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى[۴۰]؛ ﴿يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۴۱]؛ ﴿وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ[۴۲]؛ ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ[۴۳][۴۴].
  • این آیات به‌وفور در قرآن آمده است. بر همین اساس می‌توان دیگر واجبات، مستحبّات، محرّمات و مکروهات را نیز به محاسبه گرفت، تا آدمی تکلیف خود را در این میانه دریابد. چه تنها کسی نماز شب را سخت می‌شمارد که خواب را از آن شیرین‌تر بیابد، و از این رو نسبت به آن دلخوش نباشد؛ خوابیدن در میانه دو طلوع صادق و کاذب و... نیز در همین شمار است. انسان در این حالت تنها باید به او - جلَّ وعلا! - پناه بَرَد، و از سختی و دشواری محاسبه دقیق روز جزاء از او کمک خواهد.
  • در اینجا توجه خواننده ارجمند را به این نکته جلب می‌نماییم، که قرآن برای تهذیب اخلاق آدمیان نازل شده، تا آنان به متابعت از آن پردازند و از این رو همنشین پیامبر اکرم(ص) و خاندان معصوم(ع) او شوند: ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۴۵]. نه آنکه- آن‌گونه که در این بیت دیدیم -، خیال خام در سر بپرورانند و بدون آنکه عملی انجام داده باشند، رحمت و مغفرت او را آرزو نمایند[۴۶].

منابع

جستارهای وابسته

پانویس

  1. «هر بار که از دلتنگی و اندوه بخواهند از آن (دوزخ) بیرون روند بازشان می‌گردانند» سوره حج، آیه ۲۲.
  2. «و به کافران همواره برای کارهایی که کرده‌اند بلایی سخت می‌رسد یا آنکه (بلا) نزدیک خانه‌شان وارد می‌شود» سوره رعد، آیه ۳۱.
  3. «اگر آیه‌ای را نسخ کنیم یا (حکم) آن را واپس افکنیم به از آن یا همگون آن را می‌آوریم» سوره بقره، آیه ۱۰۶.
  4. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۴.
  5. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۵.
  6. «امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت» سوره کهف، آیه ۷۹.
  7. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۵.
  8. «امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند» سوره کهف، آیه ۸۰-۸۱.
  9. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۶.
  10. «و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معن» سوره کهف، آیه ۸۲.
  11. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۶.
  12. «ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد» سوره کهف، آیه ۸۰.
  13. «بگو خداوندا! ای دارنده فرمانروایی! به هر کس بخواهی فرمانروایی می‌بخشی و از هر کس بخواهی فرمانروایی را باز می‌ستانی و هر کس را بخواهی گرامی می‌داری و هر کس را بخواهی خوار می‌گردانی؛ نیکی در کف توست» سوره آل عمران، آیه ۲۶.
  14. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۷.
  15. «و بی‌گمان شما را با چیزی از بیم و گرسنگی و کاستی دارایی‌ها و کسان و فرآورده‌ها می‌آزماییم، و شکیبایان را نوید بخش! همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: "انّا للّه و انّا الیه راجعون" (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم) بر آنان از پروردگارشان درودها و بخشایشی است و آنانند که رهیافته‌اند» سوره بقره، آیه ۱۵۵-۱۵۷.
  16. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۷.
  17. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۸.
  18. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۸.
  19. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۸-۷۹.
  20. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۷۹.
  21. «از شکیبایی و نماز یاری بجویید و بی‌گمان این کار جز بر فروتنان دشوار است» سوره بقره، آیه ۴۵.
  22. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۸۰-۸۱.
  23. «و جز آنچه خواست خداوند پروردگار جهانیان است؛ نخواهید» سوره تکویر، آیه ۲۹.
  24. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۸۱.
  25. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۸۱-۸۲.
  26. «و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می‌آورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
  27. «و اگر خداوند مردم را به آنچه کرده‌اند فرو می‌گرفت هیچ جنبنده‌ای را بر پشت زمین وا نمی‌نهاد» سوره فاطر، آیه ۴۵.
  28. «خداوند تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد» سوره مائده، آیه ۲۷.
  29. «و هر کس جز اسلام دینی گزیند هرگز از او پذیرفته نمی‌شود» سوره آل عمران، آیه ۸۵.
  30. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۸۳.
  31. «آیا آن کس را که (روز) پاداش و کیفر را دروغ می‌شمارد دیده‌ای؟ او همان کسی است که یتیم را می‌راند و کسی را بر خوراک دادن به یتیمان برنمی‌انگیخت پس وای بر (آن) نمازگزاران آنان که از نماز خویش غافلند» سوره ماعون، آیه ۱-۵.
  32. «مشرکان را هر جا یافتید بکشید و دستگیرشان کنید ... و اگر توبه کردند و نماز برپا داشتند و زکات دادند آزادشان بگذارید» سوره توبه، آیه ۵.
  33. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  34. «و وای بر مشرکان! همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند » سوره فصلت، آیه ۶-۷.
  35. «تنها مؤمنانند که به خداوند و پیامبرش ایمان آورده‌اند سپس تردید نورزیده‌اند و با دارایی‌ها و جان‌هایشان در راه خداوند جهاد کرده‌اند، آنانند که راستگویند» سوره حجرات، آیه ۱۵.
  36. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۸۳-۸۴.
  37. «و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
  38. «و به کافران همواره برای کارهایی که کرده‌اند بلایی سخت می‌رسد یا آنکه (بلا) نزدیک خانه‌شان وارد می‌شود» سوره رعد، آیه ۳۱.
  39. «و سلیمان کفر نورزید ولی شیطان‌ها کافر شدند که به مردم جادو می‌آموختند» سوره بقره، آیه ۱۰۲.
  40. «پس، آنکه به طاغوت کفر ورزد و به خداوند ایمان آورد، بی‌گمان به دستاویز استوارتر چنگ زده است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  41. «پسرکم! به خداوند شرک مورز که شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  42. «و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می‌آورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.
  43. «که او را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست * چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.
  44. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۸۴-۸۵.
  45. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  46. مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۴، ص ۸۶.