مناظره امام رضا با جاثلیق: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">\n: +))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-==منابع== +== منابع ==))
خط ۹۰: خط ۹۰:
== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==


==منابع==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]
# [[پرونده:13681348.jpg|22px]] [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|'''رضانامه''']]

نسخهٔ ‏۱۸ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۰۴:۰۹

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

در جلسه‌ای که امام(ع) با جاثلیق مناظره می‌نمودند، نسطاس رومی و رأس جالوت نیز حضور داشتند. امام(ع) در حین مناظره با جاثلیق، با طرح سئوالاتی از این دو شخصیت، آن‎ها را در بحث شرکت می‌دادند.

مأمون رو به جاثلیق کرد و گفت: ای جاثلیق! این پسر عموی من موسی بن جعفر(ع) است. او از فرزندان فاطمه(س) دختر پیامبر(ص)، و فرزند علی بن ابی‌طالب(ع) است. من دوست دارم با او سخن بگویی و مناظره کنی، اما طریق عدالت را در بحث رها مکن.

جاثلیق گفت: ای امیر مؤمنان! من چگونه بحث و گفتگو کنم با کسی که با او قدر مشترکی ندارم؛ او به کتابی استدلال می‌کند که من منکر آنم و به پیامبری عقیده دارد که من به او ایمان نیاورده‌‎ام.

امام رضا(ع) فرمودند: ای نصرانی! اگر به انجیل خودت برای تو استدلال کنم، اقرار خواهی کرد؟

جاثلیق گفت: آیا می‌توانم گفتار انجیل را انکار کنم؟ آری به خدا سوگند اقرار خواهم کرد، هر چند به ضرر من باشد. امام(ع) فرمودند: هر چه می‌خواهی بپرس و جوابش رو بشنو.

جاثلیق گفت: درباره نبوت عیسی و کتابش چه می‌گویی؟ آیا چیزی از این دو را انکار می‌کنی؟

امام(ع) فرمودند: من به نبوت عیسی و کتابش و به آنچه به امتش بشارت داده و حواریون به آن اقرار کرده‌اند، اعتراف می‌کنم، اما به نبوت آن کسی که اقرار به نبوت محمد(ص) و کتابش نکرده و امتش را به آن بشارت نداده، کافرم!

جاثلیق گفت: آیا به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی‌کنی؟

امام(ع) فرمودند: آری. جاثلیق گفت: پس دو شاهد از غیر اهل مذهب خود از کسانی که نصاری شهادت آنان را مردود نمی‌شمارند بر نبوت محمد(ص) اقامه کن و از ما نیز بخواه که دو شاهد بر این معنا از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.

امام(ع) فرمودند: هم‌اکنون انصاف را رعایت کردی ای نصرانی، آیا کسی را که عادل بود و نزد عیسی بن مریم مقدم بود می‌پذیری؟

جاثلیق گفت: این مرد عادل کیست، نامش را ببر؟ امام(ع) فرمودند: درباره یوحنای دیلمی چه می‌گویی؟

جاثلیق گفت: به به! محبوب‌ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی. امام(ع) فرمودند: تو را سوگند می‎دهم، آیا انجیل این سخن را بیان می‌کنند که یوحنا گفت: حضرت مسیح مرا از دین محمد عربی باخبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آن‎ها به او ایمان آوردند؟

جاثلیق گفت: آری! این سخن را یوحنا از مسیح نقل کرده و بشارت به نبوت مردی و نیز بشارت به اهل بیت و وصیش داده است؛ اما نگفته است این در چه زمانی واقع می‌شود و این گروه را برای ما نام نبرده تا آن‎ها را بشناسیم.

امام(ع) فرمودند: اگر ما کسی را بیاوریم که انجیل را بخواند و آیاتی از آن را که نام محمد(ص) و اهل بیتش و امتش در آن‎ها است، تلاوت کند آیا ایمان به او می‌آوری؟

جاثلیق گفت: بسیار خوب است. امام(ع) به نسطاس رومی فرمودند: آیا سفر سوم انجیل را از حفظ داری؟ نسطاس گفت: بلی، از حفظ دارم.

سپس امام(ع) به رأس الجالوت فرمودند: آیا تو هم انجیل را می‌خوانی؟ گفت: آری. امام(ع) فرمودند: سِفر سوم را برگیر، اگر در آن ذکری از محمد(ص)، و اهل بیتش بود به نفع من شهادت ده و اگر نبود شهادت نده. سپس امام رضا(ع) سفر سوم را قرائت کرد تا به نام پیامبر(ص) رسید، آنگاه متوقف شد و رو به جاثلیق کرد و فرمود: ای نصرانی! تو را به حق مسیح و مادرش، آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟ جاثلیق گفت: آری.

سپس امام(ع) نام پیامبر(ص) و اهل بیت و امتش را برای او تلاوت کرد و افزود: ای نصرانی! چه می‌گویی، این سخن عیسی بن مریم است؟ اگر تکذیب کنی آنچه را که انجیل در این زمینه می‌گوید، موسی و عیسی هر دو را تکذیب کرده‌ای و کافر شده‌ای.

جاثلیق گفت: آنچه را که وجود آن در انجیل برای من روشن شده است انکار نمی‌کنم و به آن اعتراف دارم. امام(ع) فرمودند: همگی شاهد باشید او اقرار کرد، سپس فرمودند: ای جاثلیق! هر سوالی می‌خواهی بکن.

جاثلیق گفت: از حواریون عیسی بن مریم خبر ده که آنها چند نفر بودند و نیز خبر ده که علمای انجیل چند نفر بودند؟ امام رضا(ع) فرمودند: از شخص آگاهی سؤال کردی، حواریون دوازده نفر بودند و اعلم و افضل آن‎ها لوقا بود. اما علمای نصاری سه نفر بودند: یوحنای اکبر در سرزمین باخ، یوحنای دیگری در قرقیسا و یوحنای دیلمی در رجاز و نام پیامبر(ص) و اهل بیت و امتش نزد او بود، و او بود که به امت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد. به خدا سوگند، ما ایمان به آن عیسایی داریم که ایمان به محمد(ص) داشت، ولی تنها ایرادی که به پیامبر شما عیسی(ع) داریم این بود که او کم روزه می‌گرفت و کم نماز می‌خواند!

جاثلیق ناگهان متحیر شد و گفت: به خدا سوگند علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی و من گمان می‌کردم تو اعلم مسلمانان هستی. امام(ع) فرمودند: مگر چه شده؟

جاثلیق گفت: به خاطر این که می‌گویی عیسی ضعیف و کم‌روزه و کم‌نماز بود، در حالی که عیسی حتی یک روز را افطار نکرد و هیچ شبی را به طور کامل نخوابید و صائم الدهر و قائم اللیل بود. امام(ع) فرمودند: برای چه کسی روزه می‌گرفت و نماز می‌خواند؟!

جاثلیق نتوانست پاسخ گوید و ساکت شد؛ زیرا اگر اعتراف به عبودیت عیسی می‌کرد با ادعای الوهیت او سازگار نبود. امام(ع) فرمودند: ای نصرانی! سؤال دیگری از تو دارم.

جاثلیق با تواضع گفت: اگر بدانم پاسخ می‌گویم. امام(ع) فرمودند: تو انکار می‌کنی که عیسی، مردگان را به اذن خداوند متعال زنده می‌کرد؟

جاثلیق در بن بست قرار گرفت و به ناچار گفت: انکار می‌کنم،؛ چراکه آن کس که مردگان را زنده کند و کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا دهد او پروردگار است و مستحق الوهیت.

امام(ع) فرمودند: حضرت الیسع(ع) نیز همین کار را می‌کرد و او بر آب راه می‌رفت و مردگان را زنده کرد و نابینا و مبتلا به برص را شفا داد، اما امتش قائل به الوهیت او نشدند و کسی او را عبادت نکرد. حزقیل پیامبر(ع) نیز همان کار مسیح را انجام داد و مردگان را زنده کرد.

سپس رو به رأس الجالوت کرده فرمودند: ای راس الجالوت! آیا این‎ها را در تورات می‌یابی که بخت النصر، اسیران بنی اسرائیل به بابل آورد، خداوند حزقیل را به سوی آن‎ها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات مضبوط است، هیچ کس جز منکران حق آن را انکار نمی‌کنند.

راس الجالوت گفت: ما این را شنیده‌ایم و می‌دانیم. امام(ع) فرمودند: راست می‌گویی، سپس افزود: ای یهودی! این سِفر از تورات را بگیر و آنگاه خود شروع به خواندن آیاتی از تورات کرد. مرد یهودی تکانی خورد و در شگفت فرو رفت.

سپس امام رو به نصرانی کرد و قسمتی از معجزات پیامبر اسلام(ص) را درباره زنده شدن بعضی از مردگان به دست او و شفای بعضی از بیماران غیر قابل علاج را به برکت او برشمرد و فرمودند: با این همه، ما هرگز او را پروردگار خود نمی‌دانیم، اگر به خاطر این‌گونه معجزات، عیسی را خدای خود بدانید، باید الیسع و حزقیل(ع) را نیز معبود خویش بشمارید؛ زیرا آن‎ها نیز مردگان را زنده کردند و نیز ابراهیم خلیل پرندگانی را گرفت و سر برید و آن‎ها را بر کوه اطراف قرار داد، سپس آنها را فرا خواند و همگی زنده شدند. موسی بن عمران نیز چنین کاری را در مورد هفتاد نفر که با او به کوه طور آمده بودند و بر اثر صاعقه مردند انجام داد، تو هرگز نمی‌توانی این حقایق را انکار کنی؛ زیرا تورات و انجیل و زبور و قرآن از آن سخن گفته‌اند. پس باید همه اینها را خدای خویش بدانیم.

جاثلیق که پاسخی نداشت، تسلیم شد و گفت: سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست. سپس امام(ع) در باب کتاب اشعیا از او و راس الجالوت سوال کرد. او گفت: من از آن به خوبی آگاهم. فرمودند: این جمله را به خاطر دارید که اشعیا گفت: من کسی را دیدم که بر دراز گوشی سوار است و لباس‌هایی از نور در تن کرده (اشاره به حضرت مسیح) و کسی را دیدم که بر شتر سوار است و نورش مثل نور ماه (اشاره به پیامبر اسلام(ص)). گفتند: آری اشعیا چنین سخنی را گفته است.

امام(ع) افزودند: ای نصرانی! این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود: من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم می‌روم و پارقلیطا[۱] می‌آید و درباره من شهادت به حق می‌دهد (آنگونه که من درباره او شهادت داده‌ام) و همه چیز را برای شما تفسیر می‌کند؟ جاثلیق گفت: آنچه را از انجیل می‌گویی ما به آن معترفیم.

سپس امام(ع) سؤالات دیگری درباره انجیل و از میان رفتن نخستین انجیل و بعد نوشته شدن آن به‌وسیله مرقس، لوقا، یوحنا و متی که هر کدام نشستند و انجیلی را نوشتند، سخن گفت و تناقض‌هایی از کلام جاثلیق گرفت.

جاثلیق به کلی درمانده شده بود؛ به گونه‌ای که هیچ راه فرار نداشت؛ لذا هنگامی که امام(ع) بار دیگر به او فرمود: ای جاثلیق! هر چه می‌خواهی سؤال کن، او از هر گونه سؤالی خودداری کرد و گفت: اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند، قسم به حق که گمان نمی‌کردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد[۲].[۳]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. مقصود از پارقلیطا یا فارقلیطا که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد(ص) می‌باشد و این پیش‎گویی در انجیل یوحنا، در ابواب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶ وارد شده است.
  2. بحارالانوار، ج۱۰، ص۳۰۳.
  3. محمدی، حسین، رضانامه ص ۷۳۱.